(American Factory) اپیزود سیزدهم : کارخانه آمریکایی

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

American Factory اپیزود سیزدهم کارخانه آمریکایی

گوش بدید به (American Factory) اپیزود سیزدهم : کارخانه آمریکایی

00:00 تا 00:02: مستند: روایت سرمایه گذاری در چین
(Documentary: The Story of Investment in China)

00:02 تا 00:06: سرگذشت شرکت فویائو: راه آهن و چالش‌ها در آمریکا
00:06 تا 00:08: کارخانه آمریکایی: داستان بازیافت توسط کارگران چینی
00:08 تا 00:11: فرهنگ کاری چینی و آمریکایی در کارخانه جدید
00:11 تا 00:14: تکنولوژی و اشکالات تولید در کارخانه های شیشهایین
00:14 تا 00:17: سازماندهی و مدیریت یک کارخانه در آمریکا
00:17 تا 00:20: کارخانه آمریکایی در چین: داستان یک مستندساز
00:20 تا 00:22: زندگی کارگران در آمریکا
00:22 تا 00:24: تنش و دوستی در کارخانه
00:24 تا 00:27: مواجهه‌ی کاو با مشکلات کارخانه و بحران اتحادیه
00:27 تا 00:30: چالش های فرهنگی در کارخانه های چین و آمریکا
00:30 تا 00:32: فرق فرهنگی در محیط کار: نگاهی به مقایسه بین کارگران آمریکایی و چینی
00:32 تا 00:34: فرهنگ کارگری در چین و آمریکا
00:34 تا 00:39: مبارزه و تغییرات مثبت در جامعه کارگری چین
00:39 تا 00:41: تنش بین پرسنل چینی و آمریکایی در کارخانه آمریکا
00:41 تا 00:44: تغییرات سازمانی در کارخانه آمریکا به رهبری جف لیو
00:44 تا 00:46: مبارزه برای عضویت در اتحادیه در کارخانه چینی
00:46 تا 00:49: مبارزه و مشورت: تاثیرات انحلال اتحادیه های کارگری در آمریکا
00:49 تا 00:52: شکوه و سقوط یک کارخانه: داستانی از امید و تغییرات در آمریکا
00:52 تا 00:54: فیلم مستند: صدای کارخانه – نگاه به چالش های فرهنگی بین آمریکا و چین
00:54 تا 00:55: پادکست داکس: حمایت و بازخورد

مستند: روایت سرمایه گذاری در چین
(Documentary: The Story of Investment in China)

“سلام” من پیمان بشر دوست هستم، یه آدم علاقه مند به فیلم های مستند. و اینجا، در پادکست داکس، فیلم های مستندی که می بینم رو براتون تعریف میکنم. (مذکر) هی آقای کائو دی وانگ مدیر یه کارخانه دولتی در چین بود. یه کارخونه که شیشه تولید میکرد، کجا، در استان فوجیان چین؟ در یه دوره ای که همه چیز در چین حکومتی و زیر نظر دولت بوده تا اینکه کم کم دولت چین سیاستهاش رو عوض میکنه و شروع میکنه به خصوصی سازی و جذب سرمایه گذاری خارجی و افزایش تولید و کلا تغییر در سیاست هاشون. همون موقع ها این آقای کاؤی زبر و زرنگ ما متوجه موقعیت طلایی میشه. چندتا شریک تجاری پیدا میکنه و با هم در سال ۱۹۸۷. یا هزار و سیصد و شصت و شش شمسی یه کارخانه شیشه رو در شهر فروکینگ تاسیس میکنن اسم کارخونه شون رو هم میذارن فویاو. از اولم هدفشون این بود که شیشه اتومبیل تولید بکنن. اون موقع هم هنوز هیچ خودروسازی در چین حضور نداشت، اما اینا بازار هدفشونو گذاشته بودن برای شیشه زاپاس خودرو.

یعنی ماشینای موجود در بازار، اگه شیشه شون شکست و خواستن تعویض کنن، از اینا شیشه بخرم بندازن. کارشون اینطوری شروع کردن، ناپلون بناپارت در دوره خودش به چین میگفت اژدهاای خفته. اون موقع هم که کاودبانک این کارخونه رو زد، هنوز چین اژدهای خوفته بود. اما خیلی زود این اژدها از خواب بیدار شد و. همه صنایع و از جمله همین صنعت شیشه شاهد یه رشد عجیب و غریبی شد، هزینه تولید که در چین فوق العاده پایین بود امکان سرمایه گذاری خارجی هم که مهیا شده بود. شرکتهای بزرگ بین المللی سرازیر شدن به چین. که آقا برامون قطعه ارزون تولید بکنید، آقای که شما باشی و خانمی هم که شما باشید. این شرکت فویاو در همان گیر و دار تونست سرمایه خوبی را از فرانسه جذب بکنه. و انقدر بازار خوب بود که فقط چند سال بعدش همین آقای کاؤ قصه ما.

سرگذشت شرکت فویائو: راه آهن و چالش‌ها در آمریکا

سهم فرانسویا رو هم بعدا خرید و خودش شد. سهامدار عمده، اما اتفاق بزرگی که افتاد این بود که در سال ۲۰۰۶ شرکت جنرال موتورز با شرکت فویاو یک قرارداد توپل امضا کردند و فویائو شد تامین کننده اصلی شیشه برای شرکت خودروساز جنرال موتورز، آقای کاو یه حرکتهای جانبی هم زد مثلا صدها میلیون سهام جدید شرکت رو منتشر کرد و فروخت و صدها میلیون دلار پول وارد شرکت کرد، بعد خیلی زود سال بعد اینا شدند تامین کننده شیشه برای خلاصه: قرارداد پشت قرارداد این شرکتی که در سال ۳۶۶ تأسیس شد، فقط نوزده سال بعد یعنی در سال 1385 شمسی تبدیل شد به پنجمین تولید کننده بزرگ شیشه خودرو در دوتا. دنیا، فقط رشد و می بینی تو رو خدا؟ آقای کاودوانک هم که تا بیست سال پیش مدیر یک کارخانه دولتی بود، تبدیل شد به یک میلیاردر خود ساخته. که دیگه دنبال گسترش کار خودش تو کشورای دیگه بود. از اونجایی که شرکت فویائو تامین کننده اصلی برای ژنرال موتورز آمریکا بود، کم کم کاؤ به این فکر کرد که بیاد و وارد خود آمریکا بشه و تولید رو در خود آمریکا انجام بده، هزینه های حمل و کم بکنه و به مشتریانش نزدیک بشه، اونا هم حس کنن که با یه تامین کننده آمریکایی سر کار دارن، نه با یه تامین کننده خارجی در چین. از اون طرفم در سالهای بعد از رکود اقتصادی جهانی بود یعنی بعد از سال ۲۰۰۸ اون موقع چندین کارخانه آمریکایی بودند که در خاک آمریکا اینا تعطیل شده بودند و متروکی رها شده بودند. شرکت فویام هدفش همین بود که یکی از همین کارخانه ها رو بخره با قیمت ارزان و در همونجا هم شروع کنه به تو. و عجیب اینکه یکی از کارخانه هایی که آقای کاود دست گذاشت روش، کارخانه ای بود که یه زمانی مال خود ژنرال موتورز بود. و ژنرال موتورز اونجا سالها خودرو میسازد.

اما مجبور شده بودن که کارخانه رو تعطیل کنن. شاید بشه گفت اینم از عواقب جهانی سازی دیگه. ژنرال موتورز رفته از یه کشور برای دیگه قطعه وارد کرده، اون قطعه سازه انقدر قوی شده که الان کارخانه سابق خود ژنرال موتورز رو اومده خریده و اونجا داره تولید میکنه. این کارخونه در ایالت اوهایو واقع شده و فویاو او در سال ۲۰۱۴ اون رو خرید. البته بعداً فویاو دو کارخانه دیگه رو هم در آمریکا خرید و در اونها هم چندصد میلیون دلار سرمایه گذاری کرد. چیزی که تا اینجا گفتم میشه کلیت داستان حضور این شرکت چینی در آمریکا. اما فیلم مستند که الان می خوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به چالش ها و مشکلاتی که در دوران راه آهن. اندازه کارخونه فایاو در اوهایو وجود داشته توی این فیلم به این پیشینه ای که من الان گفتم اشاره نشده و فقط از روزی که چینی ها اومدن و کارخانه رو خریدن رو در فیلم نشون میده. اما به نظرم لازم بود که اینها را هم بگم تا تصویر بهتری از قبل و بعد از این اتفاقات فیلم.

کارخانه آمریکایی: داستان بازیافت توسط کارگران چینی

این را هم داشته باشید. اسم فیلم هست کارخانه آمریکایی، و این فیلم تونسته جایزه اسکار بهترین فیلم مستند رو در سال دو هزار دلاری نوزده مال خودش بکنه، پس بدانید که فیلم ارزشمندیه. داستان حضور فویاو در آمریکا معادل این شعر حافظه که اشخاصان نمود اول ولی افتاد مشکلات. مشکلاتت چی بودن؟ مشکلات تولیدی تا دلت بخواد بود مسائل اتحادیه کارگری هم بود، اما عمده مشکلات مربوط میشد به تفاوت فرهنگ کاری چینی و آمریکایی که واقعاً صدای شنیدنی و جالبی هست. خب، حالا گوش کنید که می خوام براتون داستان رو تعریف کنم. موزیک ویدیویی (مذکر) موزیک ویدیویی موسيقي هاي موسيقي جنرال موتورز کارخانه خود را در شهر دیتون ایالت اوهایو در دسامبر ۲۰۰۸ بست. و تعطیل کرد، یه چیزی حدود دو هزار نفر کارگر تو اون کارخونه کار میکردند. ناگهان همشون بیکار شدن. تو اون منطقه هم امکان پیدا کردن کار دیگه ای برای خیلی از این کارگرها وجود نداشت، برای همینم خیلی از اون کارگرهای جنرال متون.

سالها بیکار ماندند و حال و روز خوبی نداشتند. تا اینکه کم کم از سال 2010 سرکله چین برای سرمایهگذاری در بازار آمریکا پیدا شد. عمدتا هم مثل همین کیسه خاص افتادند دنبال اینکه همین مدل کارخانههای ورشکسته شده و رها شده رو بخرند. چون که توی همچین شرایطی هم میتونستن کارخانه رو به یه قیمت پایین تر بخرن و همین که کلی نیروی کار ارزون. ازون رو استخدام کنن چون میدونستن که هزاران کارگر جوییکار تو اون منطقه هست. و با حقوق کمترم حاضرن که اینا بیان کار بکنن. شرکت فویاو هم در سال ۲۰۱۴ همین مدل این کارخانه را خرید و وارد شهر دیلی شد. بیتون ایالت اوهایو شد و بلافاصله شروع کردند به استخدام نیرو. همون اولم هزار نفر رو جذب کردن، باز شدن دوباره کارخانه امید بزرگی به مردم اون منطقه داد و حتی تا در کل آمریکا هم کلی سر و صدا کرد که سرمایهگذار چینی اومده و داره سرمایه گذاری میکنه.

فرهنگ کاری چینی و آمریکایی در کارخانه جدید

در میان کارکنان این کارخانه تازه تأسیس، یه تعداد زیادی پرسنل چینی هم هستن که خودش شرکت کرده. فویاو از کارخانه چین خودش اونا رو منتقل کرده به آمریکا تا در زمان راه اندازی کارخانه جدید کمک کنه. این پرسنل از یه فرهنگ کاری کاملا متفاوت اومدن. فرهنگ کاری چینی که خیلی فرق داره با فرهنگ کاری آمریکا. برای همین خود کارخونه دوره های آموزشی خاص فرهنگ کار گذاشته براشون و اونجا نکات جالبی رو بهشون آموزش میدادن. قبل از اینکه وارد اون کلاس آموزشی بشم اینو بگم که یکی از نکات جالبی که تو این مستند هست حضور همیشگی تیم مستندساز در تمام وقایع این کارخانه بوده، یعنی از خاتمه کار ژنرال موتورز تا شروع کار این کارخانه جدید و در ادامه در جلسه با چینی ها در جلسه اتحادیه همه جا این مستندسازا بودند. و هنرشون در واقع این بوده که توانسته بودن اعتماد کارفرما رو جلب بکنن. حالا برگردیم به مستند و به کلاس آموزش فرهنگ کار آمریکایی. معلم چینی هم اینه که شما باید و آمریکایی ها رو بشناسید، به کارگرای چینی تازه وارد به آمریکا داره اینارو میگه.

میگه تو آمریکا، آدما همونی رو نشون میدن که هستن. لازم نیست چیزی که نیستید رو وانمود کنید، فیلم بازی کنید. تا زمانی که کار غیرقانونی انجام نمیدید آزادید که هر کاری که دلتون میخواد انجام بدید. حتی میتونید در مورد رئیس جمهور جوک بسازید، هیچکی باهاتون کاری نداره. می بینید، اینا تابو هایی است که در چین وجود داره، داره به کارگران چینی اینا رو یادآوری میکنه که اینا راجع به بجای رئیس جمهورشون هم جوک میسازن، فردا اگه دیدی راک یه چیزی بهت گفتن ناراحت نشو، بدونی که اینها فرهنگشون اینطوره بعد میگه که ماشین های آمریکایی رو ببینید چقدر بزرگ و راحت هستند، این نشان دهنده طبع راحت طلب و لذت طلب آمریکایی ها هستش که باز اینم یه چیزی هستش که میخواد بگه که نقطه مقابل اون سخت کوشی و سختگیری ماچینیا هستش. بعد میگه که آمریکایی ها زیاد به ظاهر و سروزشون اهمیت نمیدن، آل پنهانکاری هم نیستند، همه چیز واقعی و عملی. یعنی اهل تئوری بافی و اهل مسائل انتزاعی تو زندگی روزمره شون نیستند ادامه مسطحای این حرفهایی که این معلم زده رو توضیح میدیم. اما اگه براتون سواله که چرا شرکت برداشته دویست نفر چینی رو برده با آمریکا، من یه توضیح کوچولویی میدم، هرچند داخل محسن. خب یه دلیلش اینه که مدیریت چینی میخواست که آدمایی که بهش اعتماد داره رو تازه ای که وارد شده همراه خودش داشته باشه.

تکنولوژی و اشکالات تولید در کارخانه های شیشهایین

آدمایی که زبون هم رو میفهمن، فرهنگ همو متوجه میشن. و، یه دلیل دیگه اش که اون خیلی مهمه، مسائل فنی و تکنولوژیکی هست. ببینید شما وقتی که میخواین یه کارخانه رو احداث کنید، خب زمین و ساختمون که لازمه، دستگاه هم که لازمه میخرید، نصب میکنید. مواد اولیه رم که میخرید، آدمها رو هم که استخدام میکنید، پس تا اینجا ظاهر قضیه اینه که الان دیگه میتونه. تولید رو شروع کنید دیگه، اما واقعیت اینطور نیست، برای اینکه تولید رو شروع کنیم لازمه که یه دوره ای طی که که همه این ملزمات که گفتیم دستگاه و مواد اولیه و آدم و همه اینا همه با همدیگه مچ بشن. و گیر و گورای کار در بیاد، مثلا قلق دستگاه ها، تنظیماتشون در بیاد، یه سری مشکلات پیش بینی نشده ای. بالا، برطرف بشن. و این اتفاقی است که در تقریبا تمام کارخانه جات هست، اما توی کارخانه جات شیشه شاید بشه گفت بیشتر. چون یه محصول به شدت شکننده است و به تغییرات دمای هوا در کارخانه خیلی حساس شیشه.

شیشه که از کوره در میاد، اگه درست خنک نشه، تنش حرارتی توش میمونه و ناگهان با یه باد یا با یه ضربه کوچیکی میشه. یه مسئله دیگه هم اینه که، به فرض میبینید که همه تنظیمات دستگاه ها عین کارخانه چین تنظیم شده، اما اون خروجی رو نمیگیرین. به خاطر همین این خیلی رایجه که وقتی یه کارخونه شیشه ای میخواد احداث بشه یه گروه از آدمهای خبر که قبلا توی کارخانه شیشه کار کردن اونجا مستقر میشن چند ماه و شاید یک سال دو سال تا اینکه تکنولوژی تولید و منتقل کنن، هی، کار کنن رو دستگاه ها تا اون نتیجه دلخواه رو بدست بیارن، به پرسنل جدید آموزش بدن و از این دستکارا، این حضور سنگین چین در کارخانه آمریکا هم یه دلیل اصلیش همین بوده و بیشترشون هم یه ماموریت دو ساله قرار داشتند که در آمریکا بمانند و این کارها را رد و فتخ کنند. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی آقای کاوت دیوانگ، قصه ما که مالک این کارخانه هست، تصمیم گرفت که تا این کارخانه یه سر و شش. شکل درستی به خودش بگیره، ماهی یه بار با هواپیما شخصی خودش با آمریکا سفر کنه. و پیشرفت کار رو ببینه. آقای کاو یک پیرمرد کوتاه و توپل چینی است که البته موهای سرش را رنگ می کند و جوانتر می زند. و اگه بخوایم خیلی ظاهر بین باشیم باید گفت که بهش نمیخوره اصلا که همچین آدم ثروتمند و زرنگی باشه اما. در طول همین مستند دستتون میاد که آدم فوق العاده باهوش و زرنگیه.

سازماندهی و مدیریت یک کارخانه در آمریکا

کاو، معاون خودش رو، در واقع نفر دست راست مجموعه خودش رو، از چین فرستاده به آمریکا که اونجا چندماه مستقر بشه و سازمان های آمریکا رو اونجا راه بندازه. اونم خیلی از کارها رو جلو آورده.برای سازمان های آمریکا یه رییس و یه نائب رییس آمریکا انتخاب کردن. اونا هم آدمای دیگه رو استخدام کردن و یه تیم رو اونجا ساختن. همون اول کارم کاو یه سفر با اوهایو داشت، هواپیماش که نشست؟ معاون کاو، همون آقای چینی، به علاوه رئیس و نائب رئیس سازمان های آمریکا که آمریکایی بودند، پایین هواپیما ما منتظرش بودن، خوش آمد گفتن و به همراه هم راهی کارخونه شدن. کاو انگلیسی بلد نیست و برای همین، یه مترجم همیشه لازم داشت که همزمان صحبتش رو ترجمه بکنن. همون اول که میرن تو کارخونه پرسنل رو توی سالن تولید جمع میکنن و آقای کو هم یک سخنرانی خوب و مثبت بدی میکنه، میگه که من عاشق این شهر شدم، خوشحالم که اینجا سرمایه گذاری کردم. میدونی حواسش بود که چطور حرف بزنه که باعث تحریک احساسات مردم اونجا یا رسانه ها و کارگران و اینا نشه. کاو به پرسنل کارخونه میگه که میبینید هنوز کلی جای خالی تو این کارخونه هست، قراره که تا سال دیگه کلی دستگاه دیگه هم. بیاریم اینجا نصب کنیم و هزار نفر آدم دیگه قراره استخدام کنیم، کلی کار داریم اینجا و اگه ما بتونیم موفق متفق باشیم و کارمون رو درست انجام بدیم این تبدیل میشه به یک الگوی خوب برای بقیه شرکت ها.

از بین پرسنلی که در آمریکا استخدام شدند، خیلیاشون قبلاً در همون کارخانه برای جنرال موتورز کار میکردند. و تعداد زیادی هم آمریکایی آفریقایی تبار بینشون هست، در همون بازدید اولم یکی از همین کارگران که. خیلی خونگرم و زودجوش بود، همین که دید کاو داره با همراهاش از اونجا رد میشن، رفت پیشش خفهش کرد. بعد شروع کرد به خوش و بش کردن و باهاش حرف زدن و به شوخی بهش گفت که اینجا توی خط تولید خیلی گرمه. آتیشه، یه وقتایی بیا اینجا با همدیگه کباب بزنیم، یه خورده انگار کاو و تیمش از این راحتیه این بابا جا خورده بودن، اما سعی کردند که قضیه رو خوب و کول مدیریت کنن و رد بشن. گفتم، معاون اصلی خود کاو هم اونجا حضور داشت و نظارت داشت روی کارها. اسمش هم جیمی بود. این جیمی لابلای همین بازدید به کاهو گفت اینا خیلی کند هستند. انگشتاشون تو پوپله، دستشون خوب تند و تیز حرکت نمیکنه، برای همین ما مجبوریم که همینطور ای مدام بهشون آموزش بدیم که سرعتو ببرن بالا.

کارخانه آمریکایی در چین: داستان یک مستندساز

این حرفها یه خورده عجیبه، اما بعدا در ادامه میبینید که در مقایسه با خودش چینا داره میگه اینا. اما میبینید این مستندسازا حتی پش پش رئیس و معاون شرکت رو هم تونستن توی این فیلم بیارن و. البته نکته جالب ترشم اینه که اونا هم اجازه دادن که همه جای مستندسازا حضور داشته باشن و اگرچه بد هم نشد براشون. یک کلی شهرت و اعتبار برای این شرکت رقم زد، همین فیلم. خلاصه، کاو به رؤسای سازمانات آمریکاش گفت که یه روزی در ماه اکتبر مثلا توی مهرماه. یه جشن به عنوان افتتاحیه این کارخونه برگزار میکنیم و رسانه ها رو هم دعوت میکنیم که بیان اینجا. کاو اسم این شعبه رو هم گذاشته فویائو آمریکا، خیلی هم تاکید داره که اینجا آمریکاست. کارخونه هم یه کارخونه ی آمریکایی هست. در واقع اسم این مستند از همین جا میاد، کارخانه ی آمریکایی یه جایی در یکی از ساختمان های اداری، جیمی معاون شرکت به کاهو گفت که به نظرم روی این دیوارها که خالی هستند.

یه تصاویری از چین نصب کنیم اینجا کابو هم اونجا سریع گفت نه اصلا یه نماد آمریکایی باید اینجا باشه جیمی گفت، پس میخوای یه نماد آمریکایی بذاریم اینجا، یه نماد، یه تصویری از چین هم کنارش بذاریم، نظرت چیه؟ او گفت نه اینجا کارخانه آمریکاست باید همه چیز آمریکایی باشه و بعدم سریع این ضرب المثل رو تکرار کرد که وقتی که در رم هستی مثل رومی ها رفتار کن، ما الان در آمریکا هستیم، کشور ایناست، نباید ناراحتشون کنیم. حساسیتشون رو تحریک نکنیم. بعد وقتی که داشتن برای افتتاحیه برنامه ریزی میکردن، معاون سازمان های آمریکا که خودش آمریکایی و اصلا اهل هم. اون منطقه بود، میگفت که چون افتتاحیه رو قراره در فضای باز برگزار بکنیم یه سایه بونی باید اینجا نصب کنیم. اگه بارون اومد پاییز دیگه مهمون ها خیس نشن. کاو خیلی خونسرد گفت نه، لازم نیست، اون موقع هوا خوبه. از اون اصرار که تو اکتبر اقا بارون میاد اینم از این طرف سفت و محکم واستاده بود یه کلام که نه، هوا تو اکتبر خوبه. ما باید هزینه ها رو کم کنیم. ما قرار نیست همینطور یه بریز به پشت داشته باشیم.

زندگی کارگران در آمریکا

البته این حرف ها رو با قاطعیت ولی با لبخند رئیس و معاون سازمان های آمریکا هم که مال اون منطقه بودن، هی همون نگاه میکردند و لبخند می زدند که این بابا داره چی؟ میگه هیچی دیگه مهمانا خیس میشن که حالا می رسیم به اون روزم بعدا. در فیلم زندگی چند کارگر رو هم به مرور نشون میدن، مثلا کارگران آمریکایی که نشون میدن. اون اوایل زندگیاشون شرایط خوبی نداشت چون یه دوره بیکاری طولانی رو بیشترشون سپری کرده بودن. اما اینکه دوباره میتونن برن سر کار و اتفاقاً هم به همون محل که سالها قبل کار کرده بودن میتونستن برن. خیلی امیدوار بودن همشون، مثلا یه خانمی بود به اسم جیل که در کارخونه راننده لیفت تراک بود. بعد از اینکه از جنرال موتورز کارشو از دست داده بود، زندگیش باخت بود کلا و دیگه زیرزمین خونه خواهرش. توی اتاق شلخته و درهم برهمی داشت اونجا زندگی میکرد، خیلی دیگه از کارگران دیگه هم حالا روز مشابه داشتند. حقوقیم که فویاو به پرسنل میداد اصلاً با اون حقوقی که اینا چند سال پیش از جنرال موتورز میگرفتند قابل قیاس نبود. جیم بهشون ساعتی بیست و نه دلار حقوق میداد، فویا و ساعتی سیزده دلار، بنابراین حقوقشونم واقعا پایین.

با این بود، ولی همین که میتونستن دوباره برن سر کار براشون دلگرم کننده بود. من این را می خواهم که به شما کمک کنم. (مذکر) هی (مذکر) (خنده) از اون طرف پرسنل چینی کارخانه هم بدون خونوادهاشون اومده بودن آمریکا و به طور اشتراکی. توی یه ساختمون با همدیگه زندگی میکردن. اینا ساعتای زیادی رو در طول هفته تو کارخونه کار میکردن آخر وقت، آخر هفته. اما یه وقتایی هم با همدیگه بیرون میرفتن، مثلا میرفتن ماهیگیری. یکی از این کارگرای چینی اسمش از وونگ. وونگ از هجده سالگی کارشو شروع کرده و الان بیست ساله که برای فویاو کار میکنه. همسر و دو تا بچه کوچیک داره که مدتهاست اونا رو ندیده اونا چین موندن و انقدر کار این زیاده که نمی تونه بره اونها.

تنش و دوستی در کارخانه

رو ببینه به تب فشار احساسی و فشار کاری زیادی روی وونگ و بقیه همکاران اونجا هستش. ونگ سی و هشت ساله داره تخصصش رو به یه کارگر پنجاه و پنج ساله آمریکایی منتقل میکنه، اسم اونم هست. این راب خیلی خوبه، خیلی آقاست، از این با معرفت های روزگاره، با چینی ها دوست شده، اونا رو به خونه اش دعوت میکنه. و میگه که وونگ مثل داداش منه. روز عید شکرگذاری یا تانکس کیونگ هم برداشته بود همکارای چینیش رو دعوت کرده بود به خونش که روحیهشون عوض بشه. تنها نمونن، بعد نه که در چین مثل بقیه دنیا البته، اسلحه غیرقانونیه؟ اسلحه هاش هم داده بود به همکارای چینی که اینا عکس بگیرن و هکی هم خواست چندتا فشنگ شلیک بکنه. ذوق کرده بودن و عکس گرفته بودن و بعدا خب به تب دوستشون بهتر شده بود. توی کارخانه اما وضعیت به این گل و ولولی نبود. تنش بین گروه چینی و گروه آمریکایی زیاد بود.

چون اولا ماهیت کار پر تنش و پر استرس بود خودش، علاوه بر اینکه اینجا مانع زبان هم وجود دارد. داشت، هر دو طرف زبان همون خوب نمیدونستن. مثلا یه مشکلی توی خط تولید پیش میومد، کارگران آمریکایی میومدن حلش بکنن، چینی ها سر میرسدن به نظرشون. اون روش درستی نمیومد. آمریکایی ها بعد با همدیگه حرف می زدند، چینی ها از اونور با همدیگه حرف می زدند، بعد با گوشیاشون ترجمه میکردند. از گوشیشون به هم نشون میدادن یا گاهی به زبان اشاره با همدیگه حرف میزدن، عصبانی میشدن، کار رو نگه میدادن. بعد دوباره شروع میکردند و سر کله همدیگه میزدن، سعی میکردند که کار رو جلو ببرن، چون اون دد لاین بزرگی که تعریف کردن. که در ماه اکتبر باید کارخونه افتتاح بشه اون داشت همینطوری هی نزدیک میشد. خلاصه، بالاخره روز افتتاح سر رسید و اتفاقا هم همونطور که کاگو گفته بود یه روز آب افتاد.

مواجهه‌ی کاو با مشکلات کارخانه و بحران اتحادیه

خوبی شد، مهمونی های زیادی هم از ایالت های دیگه اومده بودن، از چینم کلی پرسنل از چین اومده بودن برای افتتاح. در مراسم افتتاحیه اولش خودش کاودوانگ، مالک کارخانه رفت و سخنرانی کرد، بعدش سناتور اون منطقه رفت روی سن و سخنرانی مبسوطی کرد و آخرشم دست گذاشت روی یه مسئله ای که کاو و کل تیم چینی خیلی حساس بودن روش و اونم مسئله اتحادیه بود سناتور می گفت که پرسنل این شرکت باید عضو اتحادیه بشه. این چیزی نبود که کائو تحمل بکنه و خوشش بیاد، کلا هم البته خیلی از شرکتهایی که تو آمریکا کار میکنن همینطورن. مثلا خود آمازون که در قسمت یازدهم در موردش صحبت کردیم، اینا اعتقادی به این ندارند که پرسنل عضو اتحادیه بشن. و حتی بنا داشتند که دفتر مرکزی دومشون رو در نیویورک احداث کنن، اما چون مقامات نیویورک اصرار به عضویت در. در اتحادیه داشتن، آمازون کلا قید نیویورک رو زده بود، خلاصه اینکه این بحث عضویت پرسنل در اتحادیه ها مسئله جدی برای خیلی از شرکت ها سو آمریکا. اینجا توی این شرکت فویاو هم برای آقای کاو چیز خوشایند نبود، برای همین بلافاصله بعد از افتتاحیه کاو او مدیرای سازمان های آمریکا رو صدا زد و بهشون گفت که رک بهتون بگم. اگه قرار به اتحادیه باشه، ما از اینجا جمع میکنیم میریم. اتهادی بی اتهادی.

اتحادیه باعث میشه کارایی ما بیاد پایین، خیلی هم روک به رئیس سازمان آمریکا گفت که جان اگه تو که رئیس این سازمان ها باشی، دم اتحادیه رو باید از این کارخونه قیچی بکنی. جانم، سریع، راه افتاد، تو کارخانه فشار آوردن به پرسنل که قرار نیست کارایمون بیاد پایین، ما باید بهتر این کیفیت رو به مشتریامون تحویل بدیم. اما کارخانه هنوز کلی مشکلات داشت، ضایعات شیشه هنوز خیلی بالا بود، هنوز شیشه همونجا توی کارخانه راه برام. غیر از اونم سازمان بهداشت و ایمنی کار آمریکا که بهش میگن اوشا، اونا هم کلی شکایت رو از وضعیت کار در فونیوم یاوو ثبت کرده بودن و شرایط کار به نظرشون در اونجا نائمن میومد. برای همین پرسنل چینی و آمریکایی داشتند سخت روی حل کردن این مشکلات تولیدی و مشکلات ایمنی و اینا داشتند کار می کردند. و فشار رو روی پرسنلم همینطور داشت بیشتر میشد. در یکی از سفرهای که کاوب آمریکا داشت، یک جلسه با پرسنل چینی مستقر در آمریکا برگزار کرد. و نکات جالبی رو گفت، به نظرم این قابلیت هم از تفاوت های یک مدیر با یک رهبر. و کاو با این مدل حرف زدنش نشون میداد که رهبر قابلیه انگار.

چالش های فرهنگی در کارخانه های چین و آمریکا

گفت که، همکارا، ما هنوز به اهدافمون نرسیدیم، و این یه چالش بزرگی برای ما. همه ما چینی هستیم، همه ما از مادران چینی به دنیا آمدیم. فرقی هم نداره بعدا کجا از دنیا بریم یا کجا دفن بشیم. در صورت همه ما چینی هستیم، سرزمین مادری ما مثل مادر ماست، همیشگیه، نمیشه عوضش کرد. امروز چین ها اومدن با آمریکا تا یه کارخونه جاتی رو اینجا راه اندازی بکنن. مهم نیست که ما قراره چقدر از اینجا پول دربیاریم. مهم اینه که چقدر دیدگاه آمریکایی ها رو نسبت به چین تغییر بدیم. الان، این وظیفه روی دوش تک تک شماست که این کار رو برای کشورمون بکنید. و با این حرفش یه شور و اشتیاقی رو در بین پرسنل چینی خودش ایجاد کرد.

موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (مذکر) یه مدت کوتاهی بعد، یه گروه از تکنسین ها و مسئولین کارخونه ی آمریکا ماموریت به پیدا کردن که به چین برن و از اون کارخانه اصلی در چین بازدید داشته باشن. این سفر براشون یک شوک بزرگی بود و تیم آمریکایی از تفاوت هایی که می دیدند شگفت زده شده بودند. همون اول در یه جلسه ی رسمی که به افتخار ورود اونا ترتیب داده بودن، اول جلسه چینی ها سرود شرکت رو گذاشتند. و همگی خوندن، تو گویی دارن سرود ملی چین رو میخونن، با جدیت و تعصب. شرکت برای خودش یک سرود رسمی داره و در مراسم رسمی اونو میذارن پرسنل یک صدا میخونن. در جلساتم باز میشد تفاوت رو به چشم دید. در یک طرف جلسه تیم آمریکایی نشسته بودند با لباس های کجوال و غیررسمی، مثلا بیشترشون تی شرت پوشیده بودند. حتی یه نفر کلاه لبه دار، کپس روی سرش بود و نشسته بودن تو جلسه با تی شرت و کپس و اینا، اون طرف هم نفرات چینی، همه کت و شلوار، کراوات و خیلی رسمی. این یکی از همون نکاتی بود که اون اول فیلم، همون معلمه میگفت که آمریکایی ها درگیر تشریفات نیستند و.

فرق فرهنگی در محیط کار: نگاهی به مقایسه بین کارگران آمریکایی و چینی

به لباسشون نمیرسن سر کار منظورشون همین بود. البته حتماً شرکت به شرکت در آمریکا متفاوته. ظاهر آدما در یه شرکت تولیدی مثلا با یه شرکت مشاوره ای حتما فرق داره و نمیشه گفت که در آمریکا همه. لباس غیررسمی موشن سر کار اما بگذریم بعد از جلسه. پرسنل آمریکایی لباس و تجهیزات ایمنی شون رو پوشیدن و وارد کارخانه شدن و فکشون خورد زمین از سرعت عمل و دقت بالای کارگران چینی. بین ساعت کار میکردم. انگار که این شیشه نیست، دستشون دارن کار میکنن و مثلا دارن با پلاستیک کار میکنن. شکستن شیشه در کارد نبود. بدون وقفه کار میکردند، حالا دیگه میشد فهمید چرا چینی ها میگفتن که کارگران آمریکایی تنبل هستن.

در واقع، کارگران آمریکایی تنبل نبودند، اینا زیادی زبر و زرنگ و کاری بودند. تیم آمریکایی خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و همشون میگفتن که امیدواریم که یه روزی ما هم مثل اینا بشیم. بعد، یه دفعه ساعت تعویض شیفت شد توی کارخانه. موقع تعویض شیفت، پرسنل شیفت جدید که تازه اومده بودن سر کار، میومدن رو به رو تیم شیفت قبل وای می ایستادن، بعد همشونم که لباس های کاری متحد دل شکل پوشیده بودن، خبردار وای می ایستادن، عین یک گروه. به چپ چپ به راست راست میکردند و شمارش میکردند شماره یک، دو تا پانزده مثلا و بعد. پرسنل شیفت جدید که تازه اومده بودن به افتخار پرسنل شیفت قبلی که ساعتها کار کرده بودن کف می کنن. کف مرتب، خلاصه طی یک مراسم خاصی. سازنده مستندم خیلی تاکید داشت روی نشان دادن این تفاوت های فرهنگی در تصاویری که فیلمبرداری کرده بود. چینی ها عین یک گروه نظامی بودند.

فرهنگ کارگری در چین و آمریکا

چهره ها، تیپ ها، قیافه ها، لباس ها، عین هم، شبیه به همدیگه. تیم آمریکایی اما نه، متفاوت بودن، در رنگ و قیافه های مختلف، در سایز های مختلف. با لباس های مختلف، یکی کلاه سرش بود، یکی دستش تاتو زده بود، اما همشون یعنی آمریکایی ها شیفت عوض کردن اینا رو تماشا میکردند، مسئله البته این نیست که اینجا بگیم که چینی ها بهترن بحث بهتری و برتری نیست هدف این فیلم نشان دادن این تفاوت های فرهنگی است. دو کشوره، این روش؟ در چین اینطوری جواب میده، اما در آمریکا روحیهات مردم متفاوت، شاید یه روش دیگه ای جواب میده. اتفاقا یکی از پرسنل آمریکایی زبان چینی میدونست و با یکی از کارگرای چینی صحبت میکرد. کارگر چینی می گفت که شما تو آمریکا هشت روز در ماه تعطیل هستید. منظورش آخر هفته ها بود. میگه که تازهشم فقط هشت ساعت در روز دارید کار میکنید، روزی هم صد دلار میگیرید. شنیدم تازه موقع کارم خیلی هم هر شماها یه زندگی اشرافی دارید کار نمیکنید که بعد گفت که این کارگرایی که اینجا میبینید اینا در ماه کلا یک روز یا نهایتا دو روز تعطیل هستند، یعنی آخر هفته ها هم تقریبا همیشه سر کار هستند.

خیلی از کارگران چینی از شهر و روستاشون تنها و بدون بچهاشون مهاجرت میکنن تا بتونن تو یه یه کارخونه ای اینچنینی بخوان کار بکنن. بچه هاشون و معمولا پدر و مادرای پیرشون نگهداری میکنن تو همون روستا یا شهر خود اینا. و این کارگرها سالی یه بار میرن مسافرت به شهر خودشون یا روستا خودشون اونجا بچه هاشون رو میبینن. پدر و مادر هم زن و مرد هستند، یعنی مادرانی هستند، پدرانی هستند که بچه هاشون رو سالی یک بار میبینن و بقیه سال رو هم باید روزی دوازده ساعت سخت کار بکنن. در کنار اینا، مساله دیگری که میشد در این کارخانه چین دید، استانداردهای ضعیف تر ایمنی بود. با همه این حرفا، حالا دیگه میشد فهمید که چرا اون چینیایی که به آمریکا رفتند اینقدر سخت کار میکنن. چرا انقدر بی توجهی به ایمنی هستن، چون این روشی بود که بهش عادت داشتن. چین یه کشور سوسیالیستی هست که معمولا حقوق کارگر باید در اونجا بسیار مهم باشه ولی در موقع. در مقایسه با کشورهای غربی هنوز کارگران چینی راه زیادی دارند تا به آنها بخوام برسن البته در مقایسه با چند دقیقه.

مبارزه و تغییرات مثبت در جامعه کارگری چین

قبل خودشون تغییرات مثبت خیلی زیادی اتفاق افتاده در چین راجع به حقوق کارگران و اینا ولی خب هنوز. پس چندان رضایت بخش نیست. عضویت در اتحادیه کارگران حالت اجباری دارد و همه کارگران عضو اتحادیه هستند اما اتحادیه اون نقشی که در کشورهای غربی داره رو اونجا ایفا نمیکنه یعنی اتحادیه دنبال مبارزه برای حقوق و مذاکره با دولت و مذاکره با صاحبان صنعتی و اینا نیست. در چین فقط یک اتحادیه وجود داره که اون رو هم خودش حزب کمونیست درست کرده و یه جوری به عنوان میانگین بین کارگران و صاحبان صنعتی عمل میکنه، یعنی جایی که اختیار اون اتحادیه دست خودش کارگران باشه. فیتیلش دست خود دولت است و به موقعش بالا و پایین می کنند. یکی از شبایی که تیم آمریکایی در فوجیان بودن هم جشن سالانه شرکت برگزار شد. هم دعوت کردن به جشن همون مقابل سالن جشن، یک مراسم فرش قرمز برپا بود که شبیه به یک فستیوال هنری، کارگران. کارکنان نمونه میومدن، در کنار یک استند قرار میگرفتن و ازشون تقدیر میشد و عکس میگرفتن از این نقارا. بعد در داخل خود سالن یک جشن مفصلی بود که به شدت میشد پس زمینه کار و تلاش.

و مبارزه کردن برای کارخونه رو در تمام بخش های این جشن دید، یعنی در آهنگ هایی که می خوانند، در رقص. در سرگرمی ها در همشون صحبت از شیشه و صحبت از کار و گوشمندی در کار بعد هم تیم آمریکا ردیف شدند به حالت قطار، دستش را گذاشتند رو دوش هم و آمدند و اون آهنگ معروف یانگمن یا رو خوندن و باهاش رقصیدن خیلی کیف میکردم و دیگه سر از پا نمی شناختم، اصل جنس آمریکایی جلوشون بود و داشتم با آهنگ آمریکایی براشون می رقصیدم. اینا هم کیف میکردن کالا سوئی رو با یه ویس تو کالا باگ ساون اِسفَنْسِيَتَ وَيَرْسِيَتَ وَيَرْسِيَتَ در هر روز چیزی که از آن لذت می بردید عجب معجزه ای می کنه هنر، قبول دارید؟ اینجا منظورم هنر موسیقی و هنر رقصه. دو طرف گاردشون رو آوردند پایین و فارغ از ملیتشون، هر دو طرف خوشحال بودند و جشن گرفتند کنار هم، طوری که انگار بین این دو کارخانه بعد از پیوند این دو ملت هم اتفاقا جشن پیوند بعضی از پرسنل برگزار شد تعدادی نوه عروس و نوداماد همکار با لباس های عروسیشون اومدن روی سن و همکارها براشون جشن گرفتند. برنامه جالبی شد و یکی از پرسنل آمریکایی خیلی احساسی شد و اومد بیرون از سالن و شروع کرد به گریه کردن و گفت من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، ما هممون انسان هستیم، هممون شبیه هم هستیم. ما در یک سیاره بزرگ زندگی می کنیم. تفاوت هایی با هم داریم، اما، ذات همه ما ادما، یکیه. بعد از بازگشت تیم از چین، یکی از سرپرست های خط تولید سعی کرد که همان برنامه تعویض شیفت رو در کارخانه آمریکا پیاده بکنه، خب نتیجه خیلی معلوم بود واقعاً عجیب بود که چطور این به سهک زده بود که این کار رو در آمریکا پیاده کنه. البته اینکه از پرسنل خاص اونا هم اجرا کردند و اینم همینطورش ادامه میداد ولی خب معلوم بود که اجرا کردن اونا.

تنش بین پرسنل چینی و آمریکایی در کارخانه آمریکا

اثر اکراهه و اصلا همچین کارایی رو دوست ندارن. شاید در یه منطقه ای از دنیا مردم بپذیرند که مثلا اینطوری شیفت رو عوض کنن، اما در بعضی کشورهای دیگه با فرهنگ متفاوت. یا وقتی که مردم آزادی های فردی بالاتری دارند، معمولا یه همچین کاری جواب نمیده. بگذریم، تنش بین پرسنل چینی و آمریکایی در داخل کارخانه آمریکا کمآکان ادامه داشت و بالا بود. چینی ها میخواستند کارها رو به روش خودشون جلو ببرن که خیلی جاها اون روش مغایر بود با روشی که آمریکایی ها بلد بودند. و باهاش بزرگ شده بودن. مثلا به راننده لیفتراک همون خانم جیل گفته بودند که این چندتا پالت رو زور چپون رو همدیگه بذار و جابجا بکن. جیل هم گفته بود که نه، این روش خطرناکه و من نمیخوام باعث مرگ همکاران بشم. خیلی اوقاتم کار اینا به مشاجره و دعوا میکشید، غیر از اینام آمار سوانح و مصدومیتم رفته بود بالا.

در نتیجه این تنش ها، کارگران آمریکایی احساس می کردند که زورشون به چینی ها انگار نمیرسه و صداشون رو کسی ندید. برای همین این خواست در آنها به وجود آمد که عضو اتحادیه کارگری شوند تا مگر اینکه اتحادیه بیا بیاد و از حقوق اینها دفاع بکنه. شرکتم عوضش رفت یه مشاوری رو استخدام کرد که کارش این بود که مشاوره میداد به شرکتهایی که چیکار کنید که. پرسنلتون عضو اتحادیه نشن، این دیگه واقعا شغل عجیب غریبیه، اتفاقا هم خیلی شغل پول سازیه در آمریکا. این آقای مشاور با پرسنل جلسه میذاشت که آقا اگه عضو اتحادیه بشید از این به بعد دیگه هیچ حرفی رو نمیتونید با کار بفرمایید. شما خودتون بزنيد هر کاری که داشته باشید، از این به بعد باید نماینده اتحادیه اینجا حضور داشته باشد و اینطوری به ضرر همه تمام می شود. هم شما هم کارفرما. آقای کاگام از این وضعیت اصلا راضی نبود چون تولید شرکت هنوز روبه رو نشده بود و شرکت در همون چند ماه گذشته چهل میلیون دلار ضرر کرده بود. از اون طرف هم بحث های اتحادیه بالا گرفته بود.

تغییرات سازمانی در کارخانه آمریکا به رهبری جف لیو

به خاطر همین کاهو فکر کرد که لازم است که یه تغییراتی رو در سازمان های آمریکا انجام بده. رییس و نائب رییس اونجا رو که هر دو آمریکایی بودن رو اخراج کرد و به جاش یه آقای چینی که بیست و هفت سال در آمریکا که زندگی می کرد رو استخدام کرد. کاو سری هم یه جلسه گذاشت فقط با پرسنل چینی کارخانه و بهشون گفت که من فکر کردم که باید تغییرات سازمانی میدادم. تا شرکت بتونه سوده باشه، و این کارو هم کردم. و همونجا هم مدیر جدید سازمان های آمریکا بلند شد و جلسه با چینی ها بود اینم به زبان چینی خودشو معرفی کرد. بله، من جیف لیو هستم، متولد سال خرگوش. بیست و شش سال در چین زندگی کردم، بیست و هفت سالم در آمریکا بودم و غیره و غیره چند روز بعد هم در یه جشن کوتاهی که به خاطر کریسمس در همون سالن تولید گرفته بودن بلند شد و خودشون اونجا به پرسنلم معرفی کرد و گفت که ما با همدیگه این کارخونه رو سوده میکنیم و یه کار میکنیم که بخشی از سود هم. منم برگرده به شماها. در قدم بعدی، جفلیو، رئیس جدید کارخانه از اونجایی که تجربه طولانی زندگی در آمریکا را داشت.

فکر کرد که یه جلسه ای رو با پرسنل چینی بذاره و نکاتی رو بهشون آموزش بده و یادشون بده راجع به نحوه کار کردن با آمریکایی ها با این عنوان که ما چینی ها چطور می تونیم از یک آمریکایی اون منافعی که می خواهیم رو به دست بیاریم. و توضیح میده، اینا حرفایی هستش که جفلیو گفته، میگه که در آمریکا یه فرهنگی وجود داره که پدر مادرا بچه هاشون از کوچیکی غرق در تشویق میکنن به خاطر همینه که آمریکایی ها اعتماد به نفس زیادی دارن. مدام از طرف پدر و مادراشون تایید شدن. اگه مجیز آمریکایی ها رو بگیرید یا براشون چرب زبانی بکنید کارتون راه میفته، اما اگه باشون بخواهید بجنگید، اونوقت کار بهشون. دعوا موافقه میکشه و وقت میفته دیگه تو هر چه حل. یه ضرب المسللی ما داریم که میگه که خره ها دوست دارن که از سمتی بدنشون نوازش بشه که موهاشون همون سمتی درومده، اگه بخوای برخلاف سمت موهاشون نوازششون کنید بهتون لیت میزنن، گرفتید چی میگم؟ باید از داناییمون بهره بگیریم تا کمکشون کنیم بین آمریکایی ها، ما از اونا بهتریم. اینا حرفهای جفلیو مدیر جدید کارخانه ای آمریکایی بود. حالا آمریکایی ها چی میگن، میگن که چینی ها وقتی دارن حرف میزنن بین خودشون به ما میگن خارجی ها. در حالی که اونا اومدن تو کشور ما و اونا خارجی هستن ولی نه که مالک این کارخونه چینیه اینا هم احساس مالکیت دارم به اینجا یه جوریه که ما که وارد این کارخونه میشیم انگار که از آمریکا رفتیم بیرون در رو باز میکنیم می تونیم وارد یه کشور دیگه ای میشیم بعدم مسئله دیگه اینه که یه هدفی تعریف میشه اینجا تو این شرکت، مثلا میگن که اقا تولید رو باید انقدر ببرین بالا.

مبارزه برای عضویت در اتحادیه در کارخانه چینی

میگن که چینی ها انقدر که به رسیدن به اون هدف فکر میکنن دیگه به چیز دیگه ای فکر نمیکنن که بابا این آدما دیگه خسته شدن. فشار زیادی روشونه الان، یا اینکه این کار کار ایمنی نیستش که خطرش بالا، زورچپون میگن باید انجامش بده. میگن که ما خودمون تا دیر وقت داریم کار میکنیم، آخر هفته ها هم اینجا هستیم، شما هم باید بیایید، باید بیایید. نمیخوای برو شکایت کن از من اصلا. آمریکایی ها در مقابلش میگن که ماها آدمای کاری هستیم، اما اینکه روش کار نشد، ما عادت داریم زحمتمون دیده بشه. اگه کاری میکنیم ازمون قدردانی بشه. انقدر با زبان زور با همون برخورد نشه. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی انقدر که فضا دو قطبی شده بود بخاطر همین بگو مگوها که دیگه این خواست خیلی ها شده بود که ما نیاز به اتحادیه داریم. باید عضو اتحادیه بشیم و اونا بیام مشکل ما رو با این کارفرما حل بکنن.

روال کار هم اینطوره که باید یک رای گیری در کارخانه انجام بشه و اگه اکثریت بگویند که عضو اتحادیه اگه بشیم، اونوقت همشون عضو اتحادیه میشن، در غیر این صورت نمیشن. برای همینم یک تاریخی رو برای رای گیری تعیین کردن. از اینجا بعد یک نبردی بین طرفداران اتحادیه و مخالفان اتحادیه که عمدتاً چین بود. بودن شروع میشه، هر دو طرفم تمام تلاششون رو میکنن، یعنی هرچی که در آستین داشتن رو میکنن. مدیران کارخانه حقوق پرسنل رو یه ریزه زیاد میکنن. بهشون قول میدن که اگه خوب کار بکنید مثلا چند نفرتون و یک نفر لاکچری میفرستیم به شانک های چین. اون مشاور اجتناب از اتحادیه هم دوباره کارش رو با شدت ادامه میداد و به پرسنل می قبوله بود که عضو اتحادیه بشید، وضعیت بهتر نمیشه که ممکنه بدتر هم بشه. و در نهایتم اقدام بعدی که می تونستن بکنن مدیران شرکت، توسل به زور بود و این کار هم کردند. هر کسی که مقابل شرکت برای اتحادیه وای ایستاد و تبلیغ میکرد و دیگه به شرکت راه نمیدادن، اخراجش میکردن.

مبارزه و مشورت: تاثیرات انحلال اتحادیه های کارگری در آمریکا

بین اونام اتفاقا جیل بود، همون راننده لیفت راکی که اول فیلم گفتیم در زیر زمین خونه خواهرش زندگی می کرد. الان دیگه دوباره مستقل شده بود و یه آپارتمان نقلی مرتبی رو اجاره کرده بود و تازه داشت زندگیش یه سروضی میگرفت. اما، یه دفعه با این کارش شغلش رو از دست داد. چندین نفر دیگه هم همین وضعیت رو داشتن، البته همونطور که خوندم. بعدا اینا رفتند شکایت کردند و بعضیاشون برگشتن سر کار. اما اون موقع یعنی وقتی که این فیلم را تهیه می کردند این گروه از پرسنل خسته شده بودند و وارد یه فازی شده بودند که ما. باید یه کاری بکنیم، جلوی این وضعیت باید بایستیم. شده هزینه ام بدیم این کارو بکنیم، و خب هزینه کمی هم نیست. بعد از چند سال بیکاری یه کار گیر آورده بودن و زندگیشون داشت سر و سامونی میگرفت اما به خاطر مبارزهشون از کار.

کاری که خیلی بهش احتیاج داشتم داشتم میگذشتن. در داخل شرکتم، یه تعداد پرسنل بودند که برای نه پیوستن به اتحادیه تبلیغ میکردند. عمده شون هم پرسنل چینی بودند، ولی خب، اونا رسمی و عیان داخل شرکت تبلیغ میکردند در مقابل گروه حامی اتحادیه در خارج شرکت تازهشم به قیمت از دست دادن شغلشون اینکارو میکردن یعنی یه نبرد برابری هم نبودین. بالاخره روز رای گیری هم فرا رسید و شصت درصد پرسنل شرکت به این رای دادند که لازم ندارند عضو اعتماد شروع یه کارگری بشن. نتیجه ناامیدکننده ای برای خیلی ها بود و تمام این مبارزه برای پیوستن یا نه پیوستن به اتحادیه ام داشت توسط رسانه ها. و تلویزیون محلی و اینا داشت، پیگیری می شد، پخش می شد مدام. در هر صورت اما شرکت فویاو نزدیک به یک میلیون دلار به اون شرکت مشاور پرداخت کرد که اونا کمکشون کردن که وارد متادیه نشن، در چند دهه گذشته تعداد این مدل شرکتها در آمریکا به طور گسترده ای زیاد شده. نتیجه مستقیمش هم این بوده که تعداد اعضای اتحادیه ها هم به طرز چشمگیری کم شده. نتیجه غیرمستقیم این وضعیت هم این بوده که میانگین حقوق کارگران آمریکایی کم شده چون اتحادیه کارگر وقتی قوی باشه میتونه بره برای حقوق پرسنل مذاکره کنه اما اینطوری دیگه اتحادی از بین رفته و و عوضش یه تعداد شرکت به وجود اومدن که کارشون اینه که جلوی عضویت در اتحادیه رو بگیرن و پول هنگفتی هم به جیب میذارن.

شکوه و سقوط یک کارخانه: داستانی از امید و تغییرات در آمریکا

چند وقت بعد از رای گیری، کاو باز برای بازدید ماهانش آمده بود با آمریکا. خیلی ابراز خرسندی میکنه از اینکه مجبور نشدن عضو اتحادیه بشن. جف، رئیس کارخانه آمریکا میگه که ما خیلی از کارگرایی که حامی اتحادیه بودن رو اخراج کردیم. کاو میگه باشه، پس حالا دیگه باید یه تعداد آدم با صلاحیت جدید استخدام بکنیم. پرسنل جوان استخدام کنید که بعد یه فرهنگی رو با همونا شکل بدیم اینجا و شرکت یه جو کاری خوبی داشته باشه. یکی از دلایل تاکیدشون روی جوون هام همینه که روی اونها راحت تر میتونن تاثیر بذارن. در جریان رای گیریم بیشتر کارگران جوون بودند که رای به پیوستن به اتحادیه داده بودند. و اونا بودن که خیلی تحت تاثیر حرفهای اون مشاور قرار گرفته بودن، نگران بودن که کارشون رو از دست میدن. چند ماه بعد راب همون کارگر که همکاران چینیش رو به خونه اش دعوت کرده بود از کارش اخراج شد.

چون گفتن که سرعتملت پایینه، دوست چینیش وانگ اما بالاخره زندگیش از نابسامانی درومد. همسر و بچه هاش اومدن آمریکا تا کنار همدیگه زندگی بکنن. کارخونه فیاوی آمریکا هم در زمان تولید این فیلم دو هزار و دوصد نفر آمریکایی و دوصد نفر چینی رو در در استخدام خودش داشته. همزمان البته مهندسین فیوآو برنامه های گسترده ای را برای جایگزین کردن رباتها به جای آدما هستند اجرا می کنند. اینطوری میتونن یه تعداد کارگر رو اخراج بکنن. البته خب این یه چالش جهانی هست تا سال ۲۰۳۰ نزدیک به ۳۷۵ میلیون نفر در کل دنیا باید یه کار دیگه ای پیدا کنن چون به خاطر اتوماسیون و به خاطر روبات ها و به خاطر تغییرات تکنولوژیکی اصلاً من اون شغل ها دیگه وجود نخواهند داشت. کارخانه فیاو آمریکا بالاخره از سال 2018 سودآور شد و میدونیم که علیرغم سه سال اول که خیلی پر تنش و پر استرس بوده این شرکت وضعیت خوبی داره و حتی آقای کاودوانگ دو کارخانه شیشه دیگر را هم در آمریکا خریداری کرده. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی این بود فیلم کارخانه ای آمریکایی، خانم جولیا ریچر و آقای استیون بوگنار دو. اون کارگردانی هستن که این فیلم رو ساختن.

فیلم مستند: صدای کارخانه – نگاه به چالش های فرهنگی بین آمریکا و چین

و فیلمم خب فیلم تحسین شده ای هست برنده جایزه اسکار بهترین مستند سال دو هزار و نوزده شده. باراک اوباما و میشل اوباما هم تهیه کنندگان این فیلم مستند هستند. در واقع این فیلم با حمایت این دو نفر ساخته شده. این فیلم مستند، داستانی که داشته رو خیلی بی آلایش و بدون اضافه کردن توضیح و بدون اضافه کردن هیچ حرف. اضافه ای تعریف میکنه. فیلم خیلی حالت قصه گویی داره، ولی خب از روز اول که همچین قصه ای وجود نداشته، اینطور نبوده که داستان آماده باشه و اینا. اونا فقط فیلمش کرده باشن. خود این دو تا فیلمساز میگن که کنجکاویشون اونا رو به سمت ساختن این فیلم کشونده، هر دو تا این کارگردانان. آنها ساکن همان منطقه در ایالت اوهایو هستند.

و شنیده بودن که یه اتفاقایی توی اون کارخونه داره میفته. اینا هم رفتند، کم کم با آدمهای کارخانه نزدیک شدند، باشون حرف زدند و کم کم راهشون رو به اون کارخانه باز کردند. و وقتی که اینا با مشکلات اون آدمهای اون منطقه آشنا شدن و شنیدن که داستان چیه تصمیم گرفتند که صدای به اونا بشن بعدشم با حضور مستمرشون تو یه کارخونه اعتماد خوبی رو. بین تیم آمریکایی و همینطور تیم چینی درست کردن و هم چینی ها و هم آمریکایی ها آدمایی توی کارخونه دوتا فیلمساز خیلی اعتماد کردم و دیدیم که توی همه جلسات حتی مأموریت کاری، جلسات چینی ها همه جا اینا بودند و فکر نمیکردند که اینا آدمای غریبه ای هستند. یه نکته جالبی که تو این فیلم می شد دیدیم بود که فیلم حالت سیاه و سفید نداره. در عوض پر از نقاط خاکستری، داستان خیلی خوبی داشت گفتم. و همیشه هم اینطوره دیگه معمولا داستان خوب کمک میکنه که مخاطب خودش رو بذاره جای اون شخصیت های قصه و. و شرایط آدم های دیگه رو هم یه جورایی زندگی کنه. به نظرم این فیلم در این مورد خیلی موفق بوده و خصوصا تونس چالش های فرهنگی بین دو تا ملت متفاوت تو رو خوب به تصویر بکشه.

پادکست داکس: حمایت و بازخورد

و همین امیدوارم که از شنیدن این اپیزود لذت برده باشید ، پادکست داکس روی حمایت شما حساب با چطوری میتونید حمایت کنید این پادکست رو به دوستاتون معرفی کنید یا نظرتون رو در مورد پادکست به عنوان کامنت یا به عنوان ریویو بنویسید تا قسمت بعدی و فیلم مستند بعدی خدا نگه و این کار را انجام می دهد. موزیک ویدیویی سلام و سلام.