اپیزود اول – پدران، پسران و یک مادر
00:00 تا 00:03: اپیزود اول: بوی لیمو تازه و اسطوره های یونانی
00:03 تا 00:06: ماهیت خدایان و تصویر آنها در اساطیر یونانی
00:06 تا 00:10: خدایان و تارتاروس: زندان خدایان
00:10 تا 00:13: حکومت تایتان ها: سفید دمشان
00:13 تا 00:16: زایس و زوس: تولد خدای جدید
00:16 تا 00:19: دختر عموی زاوسه: روایت از اولمپ و جنگ تیتان ها
00:19 تا 00:22: نبرد پرومته: از خیانت تا آزادی
00:22 تا 00:26: جنگ خدایان: ضربه نهایی
00:26 تا 00:28: پادکست ثابت: داستان آفرینش انسان و ارتباط یونانی ها با خدایانشان
اپیزود اول: بوی لیمو تازه و اسطوره های یونانی
این بوی یک ساندویچ تخم مرغ سه روزه ی گرم در یک کیسه ی زباله ای است. و این بوی همان ساندویچ در یک کیسه زباله ی سنگین و قوی با بوی لیمو جدید است. بوی تفاوت را. وقتی زندگی به شما بدبو می دهد ، با بوی لیمو فابولوس جدید بسیار قوی شوید ، بوی لیمو تمیز و تازه انتخاب شده است ، پس مهم نیست. در داخل زباله شما می توانید بو را متوقف کنید و لیمو را بوی دهید. پس از این ، می خواهم به شما کمک کنم تا به شما کمک کنید و به شما کمک کنید تا به شما کمک کنید. هی (مذکر) (خنده) چشماش رو یواش یواش باز میکنه، اولین چیزی که میبینه آروم گرفتن آشفتگی و هرج و مرجی که قبل از اون وجود داشته. دوباره چشماش رو میبنده، سعی میکنه تک تک نقاط بدنش رو حس کنه. اون زن طبیعته، اون زن زمینه.
از همون اولین لحظه ای که از دره هیچ به نوک قله ای بودن پرت شد میدونست که سرنوشت بار سنگین مادر بودن رو به روی دوشش گذاشت یه بار دیگه چشمش رو باز میکنه. این بار با اطمینان اسم خودش رو صدا میزنه. فقط برای اینکه تنینش رو بشنوم قایا (خنده تماشاگران) (خنده تماشاگران) (مذکر) سلام. این اولین اپیزود پادکست ساگاس، پادکستی که در اون افسانه ها و اسطوره های سرزمین های دور رو به زبان امروز میشن. داستانهایی که ممکنه بعضیاشون رو بشناسید و دوست دارید بیشتر باشون آشنا بشید و ممکنه هم هست بعضی داستان ها رو برای اولین. داستان این قسمت ما در مورد خلقت جهان در اسطوره های یونانه. قبل از اینکه داستان رو ادامه بدم، لازمه چند تا نکته رو کوتاه بگم. اول اینکه ما داریم پاپ قلمرو خدایان میگذاریم وقتی داری توی این قلم رو قدم میزنی؟ باید منطق رو گذاشته باشید پشت در و اگه بخواهید اتفاقاتی که داره توی این فضا میفته رو. با عقل توجیه کنید و براش دلیل پیدا کنید.
ماهیت خدایان و تصویر آنها در اساطیر یونانی
از داستان لذتی نخواهی نکته دومی که در اساتیر خدایان، مخصوصا در یونان، باید در نظر بگیرید این است که خدایان یک ماهیتی دارند. و یک تصویر یا تجسم شخصیتی. چیزی که توی انگلیسی بهش میگیم این پرسونفیکیشن یعنی مثلا همین گایا که در موردش تو این اپیزود صحبت میکنیم ماهیتش زمین و طبیعت هست. یعنی وقتی میگیم گایا مادر خدای آسمان ها و خدای دریاهاست یعنی. یونانی ها اعتقاد داشتند اول زمین وجود داشته، بعد آسمان و دریا از دل زمین بیرون اومدن. بعد تصویری که ما از گایا داریم یک زن یا همون یک مادر سبز پوشه که اگر بگردید نقاشی های زیادی هم میتونید ازش پیدا کنید. یا مثلا تجسم زعوس یه مرد ریشم و مو سفید هیکلی با اخم های در هم رفته است. برای اینکه گیج نشید، هرجا توی داستان که در مورد ویژگی های انسانی گنه خدایان. مثلا غذا خوردن، جنگیدن یا عشق ورزی حرف میزنیم.
این تجسم انسانی رو توی ذهن داشته باشید ولی برای درکش از ماهیتشون غافل نشید. یه نکته دیگه هم اینه که اسطوره ها یا همون میتوس بخاطر اینکه دهان به دهان و سینه به سینه نقل میشدند و اغلب پس زمینه های مذهبی داشتن، روایت واحدی ندارند و معمولا از تجمع نظرات چند نویسنده است. که ما به یک روایت یک پارچه می رسیم. مثلاً در مورد به اصطلاح تبارشناسی خدایان، هزیود منبع موثقی به حساب میاد اون داستانی هم که من اینجا میگم معمولا از یک منبع واحد نیست ولی سعی میکنم توی تعریف کردن خط روایت از منابع مهم ترینش رو هم توی کانال تلگرام و بعدا توی وب سایت خواهم گذاشت. نکته آخرم در مورد اسمیهایی که تو این پادکست استفاده شده، من به جز اونایی که شناخته شده هستن بیشتر. سعی کردن به تلفظ انگلیسی ازم وفادار بمونم چون گاهی تلفظ این اسم های مثلا یونانی از زبان دیگه ای مثل عربی یا با فرانسوی وارد پارسی میشن. و من برای اینکه بتونی بهتر بشناسیدشون و بعد از شنیدن در موردشون بیشتر تغییر کنید، تلبوس های نزدیک به انگلیسی رو استفاده می کنم. البته این رو هم باید بدونیم که اسطوره های روم اگرچه تقریبا پا جای پای اسطوره های یونان میگذارن ولی از اسطوره های یونان چیزهای دیگه ای برای شخصیتاشون استفاده میکنن مثلا مدل گایا درون ترا هست. خب دیگه، با این مقدمات بریم سراغ اصل داست.
خدایان و تارتاروس: زندان خدایان
هی موزیک ویدیویی تارتاروس، تبعیدگاه خدایان و زندان زنده پستترین موجوداتی که حتی خدایان هم از آفریدنشون حالا گایا پا به این جهنم گذاشته تا همهی فرزندانش که از مقامشون خلع شدن رو جمع کنه. که عذاب اونها رو به حکم پدرشون اورانوس ببینه. اورانوس، فرمانروای آسمون، خدای پدر پدری که نفرت از فرزندانش باعث شده تا اونا رو در تاریک ترین نقطه آفرینش قایم کنه. گایا خدای ما در نگاهی به بچهاش میندازه؟ یک طرف شش دختر و شش پسرش ایستاده اند، نسل دوم خدایان که روزی ما آنها را به نام تایتان ها خواهیم شناخت، و طرف دیگرش، قوی ترین پسرانش. سه سایکلپس، هیولههای یک چشم. و سه هکن تانکری، موجوداتی هرکدوم با پنجاه سر و صد است. گاهی نفس عمیقی میکشه و شروع میکنه به حرف زدن. میگه فرزندانم، من امروز اینجام تا به شما بگم پدرتون التماس های من رو نشنید. من میدونم که خدایان آینده شماست.
پس اومدم این فرصت رو بهتون بدم تا به جایگاهی که حق شماست برگردید. با این حرف، گایا دستش رو جلو میاره و داس دست بلندی رو روی زمین میکنه. داسی شبیه به اون چیزی که توی تصاویر دست فرشته مرگ میبینی؟ سوال اینجاست که کدومشون جرات انجامش رو دارن؟ برای چند لحظه هیچکس حرفی نمیزن تا بالاخره صدای یه نفر بلند میشه من، همه به سمت کرونوس، جوانترین و خشنترین فرزند گایا و اورانوس بر می گردم. طغیان علیه پدر، حتی در بین خدایان و حتی اگر پدر بی رحم باشد، گناه بزرگی محسوب می شود. ولی پروانوس جلو میاد و میگه اگه کنار زدن اورانوس ما رو از این زندان نجات میده، من این کارو میکنم. توی افسانه ی یونان دو جهان زیرزمینی وجود داره اولی هیدیس یا هادس هست که ارواح مردگان به اونجا میرفت تا مورد قضاوت قرار بگیره. دقیقاً معادل چیزی که ما توی ادبیاتمون به عنوان برزخ میشناسیم تارتاروس جهانی بوده زیر هیدیز که جهنم خدایان و بزرگترین گناهکاران بوده. کرونوس خبر داشت که نفرین پدرش اونو به چه زندگی سیاهی دچار میکنه؟ اما دیگه تحمل جهنم تارتاروس رو هم نداشت. اون شب وقتی که اورانوس داشت آماده میشد تا، مثل هر شب خودش رو، مثل یک روانداز سیاه روی یک کلانوس غافلگیرش میکنه و با یک ضربه اورانوس رو از مردانگی ساقط میکنه سرنوشتی که شاید برای خدای پدر بدتر از مرگ باشه.
حکومت تایتان ها: سفید دمشان
اما اورانوس هنوز هم یه خداست این رو از اونجایی می فهمیم که وقتی که خونش بر روی زمین ریخته میشه. سه نسل از موجودات جدیدی زایده میشن جنات ها، ایرنیس ها که اسم دیگه شون فیوری یا خدایان انتقام بوده و میلیاها. اما شاید عجیب ترین نکته این قسمت از واقع اینه که وقتی کرونوس اون عضو بریده شده پدرش رو به دریا میندازه. آب شروع میکنه به کف کردن و از اون بین آفرودیت. که الههی زیبایی اش خاص بیرون میاد، گفتم تو این دنیای خدایا نباید با منطق وارد بشی. بعد از کنار زدن اورانوس، کورانوس جاش رو به عنوان خدای پدر میگیره و تایتان ها رو از تارتاروس نجات میده اما اینجا میاد یه زرنگی میکنه به زخم خودش که بعدا خیلی به ضربهش تموم میشه کرونا سه سایکلپس و سه هکن تانکری که برادرانش بودن رو چون میدونست از خودش قوی ترن دوباره توی تار تار روز زندانی میکنم. و برای محکم کاری، این بار یک اژدها به اسم کامپ رو میگذاره به نگهبانی از تارتاروز تا خیالش از نافرمانی برادرانش راحت باشه. اما، قبل از اینکه بتونه از دوران حکومتش لذت ببره. اورانوس و مادرش گایا پیش بینی میکنن که اون هم به سرنوشت پدرش دچار میشه و.
یکی از فرزندانش اون رو ساقد خواهد کرد. موزیک ویدیویی هولو چانس پنج سالی از شروع حکمرانی تایتان ها به عنوان خدایان میگذره. دوره ای رو میگذرونیم که از خیلی از جهات به دوران طلایی خدایان و اساتیر یونان شناخته میشه کرونوس با خواهرش. یکی دیگه از تایتانها به نام ریا ازدواج کرد و اولین فرزندشون حسیا به دنیا اومده. کرونوس پیشگویی پدر و مادرش رو فراموش نکرده ولی از طرف دیگه میدونه که انداختن بچه هاش به تار تار رو روس احتمالاً این پیشگویی رو سریعتر محقق میکنه. یه روز که برای دیدن دخترش پیش راه میره، با عصبانیت ازش میخواد که بچه رو نشونش بده این مادر هم از همه جا بی خبر بچه رو میذاره توی دستهای کرونوس و در کمال ناباوری میبینه که کرونوس روز دخترش رو قورت داد، خدای پدر بدون اینکه چیزی بگه، از خونه راه میره بیرون و فریاد هاش رو بی جواب میذاره. کرونوس فکر کرده بود امن ترین جا برای زندانی کردن بچه هاش، درون خودشه. جایی که می تونه کاملاً تحت کنترلشون داشته باشه و نزار دست از پا خطا کنه و به همین خاطر هم بود که چهار فرزند بعدیش یعنی دیمیتر، هیدیس، پوسیدون و هرارو به هم همین ترتیب خورد. زگوس بچه ششم بود.
زایس و زوس: تولد خدای جدید
برایا دیگه تحمل نداشت این یکی رو هم از دست بده و به خاطر این دفعه از گایا که خودشم مادر بود کمک خواست روزی که کرونوس بر خوردنه، آخرین پسرش اومد. گایا عقابی رو فرستاد تا بچه رو از جاها تحویل بگیرید. او قابی که حالا بعدا به نماد زوس هم تبدیل میشه این اوقا بچه رو از رعا میگیره و به جزیره کرت که حالا خود گایا یا حداقل تجسم گایا یا روزها رو اونجا می گذرانده می بره. مادر زعوس میدونه با اینکه زعوس تحت حمایت گایاس نمیتونه بذاره کرونوس چیزی از ماجرا بفهمه. برای همینم وقتی که سر کله این خدایی غول پیکر برای خوردن پسرش پیدا میشه، رعا یه تیکه. سنگ رو توی یه پارچه میپیچه و تحویل پدر میده. حالا اینکه کرونز چطور متوجه این جابجایی نشدن رو نمیدونی، شاید اونقدر هیکلش بزرگ بوده که بچه براش. یه نخود حساب میشد؟ شایدم واقعاً همینقدر احمق بوده. زعوس توی جزیره کرت بزرگ شد و به یه روایت دیگه اصلا توی همین جزیره هم به دنیا اومد.
کرت، جزیره ای توی جنوب یونان که الان هم بزرگترین و پر جمعیت ترین جزیره این کشور محسوب میشه. مسئولیت مراقبت و نگهداری زوس هم به عهده مادربزرگش گایا به همراه نیف های نایاد. و توی بعضی از نسخه ها یک وزی به نام آمالتیا بوده. گفته می شود برای اینکه پدرش پیداش نکنه، زعوس توی گهواره معلقی بزرگ شد که نه روی زمین بود. توی دریا و نه در هوا، سالها میگذره و زعوس الان تبدیل شده به یک مرد جوان قوی. با موهای سفید و به تنها چیزی هم که فکر میکنه انتقام از پدرشه. همه این سالها پیش گایاب و اهالی جزیره ای کرد که خودشون هم جنگجویانی از نسل خدایان. آموزش دیده، تا یه روز پدرش رو از اون مقام خدایی پایین بیاره. اما تنهایی نمی تونسته.
دختر عموی زاوسه: روایت از اولمپ و جنگ تیتان ها
پیش خودش فکر میکنه که خب چقدر خوب میشد اگه اون خواهران و برادرانم هم بودن تا با هم جلوی پدر و وای میستد؟ این فکر رو با متیس در میون میگذره. متیس کیه؟ متیس در واقع دختر عمو زاوسه و از نیمف های دریاییه که ظاهرا از افراد مورد اعتماد زروس هم بوده توی اون دوران و البته بعد از اون. متیس یک بطری توی دست زعوس میگذاره و میگه اگه میخوای خواهر و برادرتو یه بار دیگه ببینی باید یه جوری مجمع رو. به خورد کورونوس بده. زروز میگه خب، آخه چه جوری؟ اونم میگه دیگه خودت میدونی، کسی که میخواد خدای خدایان بشه باید فکر این چیزاشم خودش بکنه. حالا اینجا بعضی از روایت ها وارد جزییات اینکه زيوس چطور این کار رو می کنه نمیشن ولی تفصیلی ترین روایت که توی مورد هست میگن زعوس به عنوان خدمتکار وارد دم و دستگاه پدرش میشه و یه روز این سم رو داخل جام شرابش. برترتیبی هست کرونوسم رو میخوره و حالش بد میشه و شروع میکنه با بالا آوردن بچه هایی که خورده بود. اول از همه اون تیکه سنگی که به جایزه اوز خورده بود رو بالا میاره و بعد از اون هراب و بعدشم دیگه همینطور به ترتیب تا هستیاک اولین فرزندش بود. این بچه ها با اینکه در دنیای درون پدرشان حبس شده بودند، اما زمان برایشان ظاهرا مثل دنیای بیرون گذشت.
زبوس دست این خواهران و برادرانش که الان بزرگسال هستن رو میگیره و فرار میکنه به سمت کوه اولم. این کوه اولمپ هم حالا همونطور که شاید خیلی ها بدونن یه کوه واقعیه و در واقع بلندترین کوه یونانه که اطرافشون عبید زیادی هست برای پرستش از اوسو و فرزندانش. فرار زعوس و همراهانش به اولمپ نقطه ای آغازیه میشه بر جنگ بین تیتان ها و. و نسل سوم خدایان که بهشون المپیکا گفته میشه. از این طریق ، از این طریق (خنده حضار) (مذکر) (مذکر) توی این نقطه از تاریخ، تیتان ها و المپیک ها هر کدوم ارتش ها و متعهدان خودشونو دارن و کفه ترازو خود رو. قدرت بین دو طرف متعادل ایستاده، هیچکس نمی تونه ضربه مهلکی وارد کنه. الان ده سال از شروع جنگها گذشته و خدایان هیچکدومشون حاضر به کوتاه آمدن نیستن. کرونوس پسر برادرش اطلس رو به فرماندهی نیروهایش فرستاده و زعوز خودش لشکرش رو هدایت میکنه. زمین جنگ هم جایی بوده در تسالی یونان.
نبرد پرومته: از خیانت تا آزادی
اما وضع قرار نیست اینطور متعادل بمونه، و یک حماقت بزرگ از طرف کرونوس. جریان جنگ رو عوض میکنه. اینجاست که یه شخصیت مهم که نقش اصلی هم توی این قسمت و هم قسمت بعد داستان بازی میکنه رو باید معرفی کنی. پرومته یا پرومتیوس؟ پرومپت یکی از سایتانهاست که در اوایل جنگ از همپیمانان کرونوس بود و قدرت اصلیش مدل معنی اسمش دور اندیشی و پیشبینی بود. یعنی پرونته خدای دوراندیشی بود. وقتی که پلونت میبینه جنگ به جایی نمیرسه و قدرت هیچکدوم نمیچربه پیش کرونوس میره و میگه: ببین من میدونم، خودت هم میدونی. تنها کسانی که الان تو این محکمه میتونن نتیجه جنگ رو عوض کنن. توی تارتارم روز الان زندانی هستم، برادرانتو آزاد کن و نتیجه این جنگ رو یکسره کن. کرونوس فکر می کرد که برادرانش سایکلپس ها و هیکن تانکری ها اون رو به خاطر خیانتش نبخشیدند.
و حتی اگر المپیک ها رو تار و مار هم بکنن، بعدش اولین نفر میان سراغ خودش. به همین خاطر هم پیشنهاد پرونتر را رد کرد. پرامپته اما چون از حرفش مطمئن بود و در آینده دیده بود که سرنوشت این جنگ فقط به دست همین زندگی. زندانی های تارتاروس تعیین میشه، پیشنهادش رو پیش زعوس بر. زعوس هم بدون معتلی قبول کرد خودش شخصا به تارتاروس رفت، اژدهای نگهبان رو کشت و در واقع عموهاش رو از زندانشون آزاد کرد. سایکلاپس ها نه تنها حاضر شدن به المپیک ها کمک کنن و علیه برادرانشون بجنگن بلکه بخاطر اینکه آهنگگران و سازندگان ماهرین هم بودن. هدیهایی به خدایانم اشاره داده اند که معروفترینشون ساقه زعوس و نیزه سه شاخه پروسایدون و همینطور کلاهخود هایدیس هست. قطعا اگر تصویری از زعوس دیده باشید این آذرخش رو توی دستش دیدی یه نکته کوچیکی رو هم بگم سایکلپس هایی که توی روایت های هومر و ویرجیل اومدن متفاوت هستن با موجودات این داستان، حالا داستان آنها رو هم بعدا خواهیم شنید. و اما، آخرین صحنه ی جنگ (خنده حضار) مواردی که به شما کمک می کند (مذکر) هی سلام و سلام.
جنگ خدایان: ضربه نهایی
(خنده تماشاگران) آسمان گرفته و تاریک است اما نه بخاطر اینکه کرونوس خدای آسمان از مسندش روی زمین اومده این ابر سیاه و گرد و غبار به خاطر اینه که هکن تانکری ها هر سنگ و صخره ای که به صد تا دستشون میرسه و دارن به سمت تایتان ها پرتاب میکنن. پوسایدون هم دریاها رو به شورش درآورد هیدیز، ارتش تایتان ها رو بدون اینکه ببیننش داره از پا میندازه. و زعوس با برق آذرخشش دست دست دو دشمنانش رو نقشه زمین میکنه. جنگ، جنگ خدایانه و از مزایاب و شاید معایب خدا بودن اینه که خدایان رو نمیتونی بکشی حتی اگر خودت خدا باشی، کوه اتریس آخرین پناهگاه تایتان ها در حال سقوطه سه او شروع به بالا رفتن از کوک کرد،تا خودش رو به پدرش برسون کرونوس از اون بالا داره با چشمهای خودش میبینه که نفرینه پدرش چطور داره سرنوشتش رو سیاه کنه؟ حالا زوز دیگه به بالای کوه رسیده و با پدرش روبه رو شده. خدایان بی رحمه. جایی برای احساس تاسف و دلسوزی ندارم. این احساسات ضعف هایی بود که خدایان به انسان ها دادند تا بتوانند بر آنها خدایی کنند. شاید اگه زيوس انسان بود دلش به حال پدرش میسو. شاید بعد از سالها دوری از خانواده، دلش میخواست پدرش رو کنارش داشته باشه.
اما متاسفانه زعوز خدا پسر ساقه ای که دستش بود رو بالا میبره و این بار قوی ترین ضربه رو به پدرش وارد میکنه. جنگ تموم میشه. اکثر تیتان ها و فرزندانشون دوباره به تارتاروس تبدیل شدن و زعوس این بار غول های صدست رو به حفاظت از زندان مامور می کنه اترس به جرم نافرمانی محکوم شده تا آسمان ها و زمین رو روی دوشش بگیره و پرومته به عنوان شابر جاگاه بالایی در اولمپ پیدا کرد دوره فرمانروایی خدایان اولمپ شروع میشه زعوس این بار برای حفظ تعادل قدرت، دریاها رو به پوسیدون و سرزمین مردگان رو به هیدیس می سپاره. و خودش هم به عنوان خدای خدایان در عالم ساکن میشه. به نظر میرسه که همه چیز به خیر و خوشی تموم شده. اما، هنوز یک نفر بیرون از تارتاروز هست که از نتیجه جنگ راضی نیست. گایا که دوباره فرزندانشو در تبعید میبیره این بار به گوشه ای از جزیره کرت میره. تا نقشه انتقام از زعوس رو. و به این ترتیب به شما کمک می کنم.
پادکست ثابت: داستان آفرینش انسان و ارتباط یونانی ها با خدایانشان
هی اوچه شنیدید داستان اول از پادکست ثابت قسمت بعد میخوایم داستان آفرینش انسان رو بشنویم و اینکه یونانی ها رابطه خودشون رو با خدایانشون چطور میدیدن؟ یه چیز دیگه رو هم بگم اینکه من میخوام بین اپیزود های اصلی یک سری مینی اپیزود پنج تا ده دقیقه ای منتشر کنم. برای بیان نکاتی که حالا به نظر من در مورد این اساتیر جالب میاد ولی شاید جای گفتنشون توی داستان نبوده. ولی خب دونستنشون هم ممکنه برای کسایی که علاقه داشته باشن خالی از لطف نباشه. این مینی اپیزودها و مواد دیگه ای مرتبط با داستان رو میتونید فعلا از کانال تلگرام پادکاست بشنوید و ببینید پادکست ساگارو هم میتونید از طریق کانال تلگرام و هر جای دیگه ای که پادکست گوش میدید دنبال کنید. ممنونم از اینکه ساگا رو میشنوید، اگر فکر میکنید دوستانتون هم ممکنه از این داستان ها لذت ببرن، ساگا رو به آنها هم معرفی کنید. از طریق راه های ارتباطی که توی شونوت ها می گذارم و همینطور ایمیل پودکست، ساگا پودکست آی. . و توییتر پادکست می توانید نظرات و پیشنهاداتتون رو در میان بگذارید. اگر هم داستانی هست که بهش علاقه دارید و دوست دارید تو این پادکست بشنوید از طریق همون ایمیل یا تلگرام اعلام کنید.
پس تا داستان بعد، داستانتون خوش. خدا نگهدار
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua