1-16:The Road to Character (خلاصه‌ی کتاب جاده‌ای به شخصیت)

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

1 16The Road to Character خلاصهی کتاب جادهای به شخصیت AWrN1oc

گوش بدید به 1-16:The Road to Character (خلاصه‌ی کتاب جاده‌ای به شخصیت)

00:00 تا 00:02: کتاب “جاده ای به شخصیت” در پادکست بی پلاس – قسمت شانزدهم
00:02 تا 00:04: خلاصه کتاب: جاده ی شخصیت و فضیلت های رزومه ای
00:04 تا 00:06: شخصیت‌سازی و سلفی
00:06 تا 00:08: شخصیت‌ها و انرژی‌های مختلف در جوامع مدرن
00:08 تا 00:12: تروایات خودخواهی: از جورج بوش تا امروز
00:12 تا 00:16: تغییر وضعیت انسان در دنیای امروز
00:16 تا 00:19: تحولات انسان‌شناسی در قرن بیستم
00:19 تا 00:23: از انسانیت به فردگرایی: پیوند اخلاقیات در جامعه فراموش شده
00:23 تا 00:27: خود واقعیت و پذیرش نقص: مثال آئزن هاور
00:27 تا 00:31: تاثیر مصیبت و رنج بر ساختار شخصیت
00:31 تا 00:34: مأموریت و ساختن شخصیت: پژوهش در رهبری و اخلاق
00:34 تا 00:37: مرحله اول در جاده شخصیت کنار گذاشتن غرور
00:37 تا 00:41: پادکست بی پلاس: خلاصه کتاب ها و ترجمه فارسی
00:41 تا 00:45: تشکر از تیم و پشتیبانان پادکست
00:45 تا 00:47: پادکست‌های فارسی متنوع در چند ماه اخیر

کتاب “جاده ای به شخصیت” در پادکست بی پلاس – قسمت شانزدهم

قبل از اینکه این قسمتو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی بی پلاس رو هم ببینید. اونجا هم درباره این چیزایی که تو کتابای بیپلاس یاد گرفتیم حرف میزنیم. ووکس موزیک ویدیویی سلام، این قسمت شانزدهم پادکست بی پلاسه و در آذر نود و هفت منتشر میشه. آخرین قسمت از فصل اول بی پلاس پادکستی که در هر قسمتش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی را به صورت خلاصه برای شما تعریف کرده ام. موزیک ویدیویی هی موزیک ویدیویی هی در قسمت شانزدهم رفتیم سراغ کتاب ” ” نوشته آقای دیوید بروکس، آقای بروکس نویسنده است، ستون نویسنده نیویورک تایمز چند تا کتاب پرفروش داره. این کتابش درباره اینه که چطور خوب زندگی کنیم. یا شاید این تعریف خوبی نباشه، به درباره اینه که چند نفر از آدمایی که خوب زندگی کردن و بر رشته آورده، داستان اینها رو بررسی کرده، آدمایی که آدمای خوبی بودن. کارای بزرگ کردن، بعد بررسی کرده که اینا چه کار کردن یا چنین شخصیتی شدن. میشه اینطوری گفت به نظرم، چطوری جوری زندگی کنیم که یه چیزی از توش در بیاد؟ جاده ای به شخصیت منظور همینه چطور شخصیتی درست کنیم برای خودمون؟ ترجمه فارسیشم همین جاده شخصیته.

اخیرا هم منتشر شده، فعلا فقط توی سایت خود منتشر میشه خریدش، نسخه کاغذیش رو جای دیگه نیست ولی. شنوندههای بی پلاس میتونن چه نسخه کاغذی رو چه دیجیتالش رو همین الان از لینک هایی که در سایت بی پلاس پودکاست. کام. و در توضیحات این اپیزود می گذاریم بخرن با تخفیف. نسخه کاغذی رو تا چند هفته دیگه هیچ جای دیگه نمیشه خرید، به جز سایت ناشر و یا از طریق لینکی که ما توی سایت خودمون گذاشتیم بی پلاس پودکاست. کام. سایت رو که ببینید فقط این کتابم نیست، کتابای دیگری هم هست، اینارو میشه خرید هم یه کمکی به پادکست. هم از اون مهمتر اینه که ما میبینیم که اثر گذاشته معرفی کردنمون. و این باعث خوشحالیه، واقعا این بیش از هر چیز دیگری خوشحالمون میکنه.

خلاصه کتاب: جاده ی شخصیت و فضیلت های رزومه ای

اینکه اثر گذاشتیم تونستیم معرفی کنیم یه کتابی رو آدمایی رو این شغل رو درشون ایجاد کنیم که برن این کتاب رو بخرن و. بخونن و امیدوارم که خوششون هم بیاد. بریم سراغ کتاب، حالا آخر قسمت من یک چند جمله ای هم به مناسبت اینکه آخرین قسمت فصل حرف میزنن واسه اونایی که چند دقیقه بیشتر حوصله میکنن و. میمونن تو سالن بعد از اینکه این خلاصه تموم بشه، دیگه اینجا بیشتر صحبت نکنیم. بریم سراغ جاده ی شخصیت. هی اول کتاب نویسنده میگه که من توجهم به این جلب شد که آدما چطوری خودشون رو توصیف میکنن. وقتی میخوان ویژگی هاشون رو بگن، فضایلشون رو بگن، چی میگن؟ یه سری از ویژگی های آدم هستن که اینا به درد سی وی می خورن، به درد رزومه آدم می خورن. اینکه چه مهارت هایی داری، چه موفقیت هایی داشتی، میگه اینا فضیلت های رزومه ای هستن. یه سری دیگه اونایی هستن که توی مراسم خاتم آدم.

درورش حرف میزنن وقتی میخوان بگن که اون مرحوم آدم مهربونی بود. آدم مثلا، آدم مردم دار بود، میدونین، این جور چیزها. میگه خیلی از ما میدونیم که این فضیلت های دوم مهمتر از اون اولیا هستن. ولی بازم زندگیمون بیشتر حول اون اولی ها چیده شده، تلاش داریم برای اینکه اون اولی ها رو بهتر کنیم. توی اون فضیلت های جلوتر بریم. سیستم آموزشیمون و جامعه و فرهنگمون هم ما رو برای اون مدل اول بیشتر داره تربیت میکنه. درباره این دو جور فضیلت، این دو دست فضیلت حالا. صحبت میکنیم توی کتاب، میگه نگاه که بکنیم به سوشل میدیا به شبکه های اجتماعیمون به اینستاگرام و فیسبوک به توییتر به هرجایی که یه فعالیت داریم. پر از منه، آدما دارن همش خودشونو ارائه میکنن.

شخصیت‌سازی و سلفی

سلفی، صحبت درباره نظرات من، غر زدن به این، شکایت از اون، کامنت درباره خودم، ویدیو از خودم. آینه جامعه ام هست دیگه، نشون میدی که. واقعاً در جامعه ما هم همه چیز درباره منه، هر کسی همش درباره خودشه، هر کاری میکنه، هر کاری. هرچیزی میبینه، هرچی مصرف میکنه، یک طوری، یک ترفیعیه و یه ترویجیه درباره خودش. چیزی که خودش میخواد، همیشه ولی اینطوری نبوده یک روزایی. جامعه برای آدمایی که صداقت داشتند، فروتنی داشتند، وفاداری داشتند. این فضیلت ها رو داشتن ارزش بیشتری قائل میشد فرد. خیلی چیز خاص و مهمی نبود و کسی دنبال این نبود که. اینطوری گسترش بده، اینطوری توسعه بده آدما رو.

چطور اینطور شد؟ اینو سعی میکنی توی این کتاب توضیح بده. اولش ولی یه چیز دیگه بگیم منظورمون از شخصیت بگیم چیه؟ شخصیت یا اون؟ اصطلاح انگلیسی که استفاده کرده کاراکتر خودشم خیلی راضی نیست از اصطلاح کاراکتر ولی میگه که دیگه چیز بهتری پیدا نکردم. میگه این همونیه که وقتی نداریش. ممکنه که بیای هوای نفس رو یا پشن رو اینا رو رها کنی کنترل زندگی رو بگیره دستش. ولی خب عقلت رو اگه بیاری وسط. که کنترل کنه مثلا امیالت رو، اون موقع داری یه کار دیگه ای میکنی، اون کار دیگه ای که میکنی شخصیت ساختنه، ساختن شخصیتت، خودسازیه. تمرین هم میخواد، همونطوری که میریم باشگاه دنبل میزنیم واسه کول و سرشونه. این شخصیت رو هم باید ورزش داد، باید ساخت. با سلف کنترول، با کنترل نفس، با احترام به خود، با اینجور چیزها، باید روح و روانت رو بگذاری.

شخصیت‌ها و انرژی‌های مختلف در جوامع مدرن

حتی گاهی تحت فشار برای اینکه عضله بیاره و برای اینکه تقویت بشه که بتونی بعدا ازش کارهایی که. ایده اصلی هم چیه؟ ایده اصلی اینه که آقا ما اصلا دو تا شخصیت داریم، چند جور شخصیت مختلف داریم ولی. دوتا مدل اساسی داریم در شخصیت اون آقای بروکس میگه. آدم یک و آدم دو، یعنی اصلا فکر کنیم اینا دو تا آدمن در هرکدوم از ما. بعد بسته به اینکه فرهنگ قالب جامعه اطراف ما چی باشه، ممکنه که سر بخوریم به سمت یکی از این آدما. آدم اول، برونگراس، شخصیت آلفا داره برنده است، جنگنده است، توی فرهنگ هایی که خیلی دنبال موفقیت و. پیشرفت و اینا هستن خیلی خوش میگذره به آدم یک. آدم دو نه درون گراست. آدمیه که ممکنه بگیم مثلا.

به درد جامعه امروز نمیخوره، اینو زنده زنده میخورنش میره، همش در بند اخلاقیات، همش میخواد آدم بهتری بشه. فضایل بیشتری داشته باشه، کیفیت های آدم دو همون چیزیه که ما رو انسان میکنه، انسانیت رو بهمون میده. مهربانی، شجاعت، صداقت، از خودگذشتگی این جور چیزا، اینا همه مال آدم دوه، حالا هر کسی هر دو اینا رو داره. ولی در هر کدوم ما، یکی از این دوتا سایه میندازه روی اون یکی، یکیش تحت و سایه اون یکی قرار میگیره. جامعه آمریکا می گوید که در چند دهه اخیر از دنیای اخلاقی آدم دو بیشتر شیفت پیدا کرده است. به سمت دنیای فرد محور آدم یک، برای جوامع دیگر هم فکر می کنم که کمابیش این صادق هست. فرهنگ ما، نویسنده میگه که به خاطر رقابت، به خاطر تاثیر مدام با هم در ارتباط بودن و به خاطر مرکزی که جامعه روی مصرف کننده دارد، میل دارد که بیشتر الان شخصیت آدم یک را پرورش دهد. موفقیت، رقابت، اینجور چیزا. بعد میگه نمونه هم اگه که نگاه کنین حالا نمیخواین مطالعه ی عام داشته باشین.

تروایات خودخواهی: از جورج بوش تا امروز

تک تک هم نگاه کنید میشه شاخص های این تفاوت رو دید، یه مثال میزنه میگه جورج بوش پدر، جورج دبلیو اچ. که همین هفته پیشم مرد این آدمیه که در دنیای آدم دو بزرگ شد دیگه، میگه ایشون حتی در کمپین انتخاباتیش به ندرت درباره خودش حرف میزد، انقدر پرهیز داشت از اینکه واسه خودش تبلیغ بکنه که میگن همه ضمیر های من رو از متن سخنرانیاش خط میزد، یه بار هم که به اصرار کارمنداش گفتن بابا داری تبلیغ انتخابی میکنی باید در مورد خودت حرف بزنی، یه دونه منو نگه داشت، فرداش مامانش زنگ زد که جورج، باز داری منم منم میکنی، ها، رهاش کن بره. این دنیا دنیای دیگری بود اون موقع. الان شما مقایسه کنید اینطوری. الان مدام همه درباره برای خودشون حرف میزنه، رئیس جمهور که هیچی، هر کسی که هیچ کاری هم نیست واقعا دستاوردی هم نداره، هیچ چیزی اونم داره همش این داستان منو یاد یه چیزی انداخته، حالا خنده دارم از من دارم این قصه رو میگم باز از خودم می خوام وسطش حرف بزنم، نشون میدی که وضع خودمون چقدر خرابه، ما جمله سازی که می کردیم، دبیستان یه تکفیلی داشتیم. یک تمرینی داشتیم به نام جمله سازی، میگفتند که جمله بسازید با انکبوت جمله بسازید و میگفتیم که من انکبوتی را دیدم. با اِوِرس جمله به ساز می نوشتیم که من هرگز به اِوِرس نرفتم، بعد خاله پوری من به من میگفتش که اصلا من. ممنوعه، میگفت من نباید بگیم، جمله با من نباید درست کنی، حساب نیست اصلا جمله ای که با من میگیم، از ادب به دوره. روانه نیست همچین جمله ای این دنیا دنیای آدم دوه دیگه، دنیایی که توش چیزای دیگری ارزشه.

پدر هم چنین فازی داشته، الان ولی شرایط عوض شده، یک مثال داره کتاب میگه هزار و نهصد و پنجاه نظرسنجی کردن از دبیرستانی ها که، خودتونو آدم خیلی مهمی میدونین یا نه، دوازده درصد گفتن بله، ما آدم خیلی مهمی هستیم. دو هزار و پنج، هشتاد درصد جوابش مثبت بود، هشتاد درصد میگفتن ما آدمای خیلی مهمی هستیم، این از خود متشکر شدن. از اون طرف عطش شهرتم یه چیزیه که در کنار این دست در گردن این داره همینطوری زیاد میشه پنجاه سال پیش تو لیست چیزهایی که آدما میخواستند شهرت از شانزده تا پانزدهمی بود. دو هزار هفت، پنجاه و یک. یه صدها جوونا میگفتند که نه مشهور شدن جز اهداف اصلی زندگی ماست. صرف پنجاه سال از پایین ترین درجه های اهمیت رسیده بود به بالا یا مثلا میگه از دختران میپرسند؟ دوست دارید رئیس دانشگاه هاروارد بشین یا اینکه دوست دارید منشی جاستین بیبر بشین، آنهایی که دوست دارند منشی جاستین بیبر بشین با اونایی که میخوان رئیس هاروارد بشن، رئیس هاروارد البته خود نویسنده میگه من به رئیس هارواردم بگم اون میگه اتفاقاً من هم ترجیح میدم برم کنشه جاستین بیبر بشم. (خنده تماشاگران) (مذکر) (خنده تماشاگران) (خنده تماشاگران) حرف اینه که چه توی اون توجه زیاد به خود، در اینکه مردم خیلی مهمی هستم و در کنارش این میل شدید به شوهر که اینم داره اونو تقویت میکنه این نکته است که فرهنگ عامه رو که نگاه میکنی پر از این پیام های اینکه تو خواستی به خودت اعتماد کن، تو بهترینی، تو تربیت بچه همین تغییر واضحه، دیگه تأکیدی روی آموزش فداکاری و… افتادگی و اینها نیست، خیلی برعکس بیشترینه که به خودت برس، به خودت بیشتر توجه کن، تو بهترینی خودت رو بذار در مرکز. فکرات تو برگزیده ای، تو خاصی از برنامه های پیکسال و دیزنی هم، مدام بچه ها همین پیامو می شنوند که آدم خاصی هست.

تغییر وضعیت انسان در دنیای امروز

تو آدم مهمی هستی، یعنی برخلاف قبل جامعه داره به آدم یک، به آدم برونگراتر، به اون آدمی که ببینی. بیرون داره همش نگاه میکنه بیشتر اهمیت میده یعنی این چیزی که ما میگیم که دنیا خیلی جای بهتری شده همون حرفی که در که حرف درستی هم هست، تا حالا هیچکس نباید آرزوی برگشتن به اون دنیای سکسیست و نژادپرستی رو بکنه که چند دهه پیش ولی اینم هست که اون موقع آدما فروتن تر بودن، آدما به امیال و آرزوهاشون با شک و تردیدی. بیشتر نگاه میکردند، آدما از ضعف های خودشون بیشتر خبر داشتند، مثلا از بیست و سه نفری که در کابینه آیزن فقط یه نفر، یه وزیر کشاورزی، بعدا خاطراتش رو چاپ کرد، یه کبوزرا، اونم خیلی درباره خودش نبود میگن. ولی کابینه ریگانو نگاه کنی دوازده نفر خاطرات چاپ کردن همشون هم دارن خودشونو تبلیغ میکنن یا نویسنده از. فاستر والاس یه چیزی نقل میکنه، اینکه آقا نگاه به جهان اینطوریه که انگار همه چی درباره ماست میگه ما اینطوری نگاه میکنیم الان همه این. این طوری نگاه می کنند که همه اخبار دنیا را در رابطه با خودشان می بینند، در ارتباط با خودشان می بینند و می سنجند. اینا همه نشون هایی از تغییر این وضعیت. موزیک ویدیویی یکی از چیزایی که تغییر کرده اینه که قبلا این جامعه تاکید داشت که آقا بشر نه تنها قوی نیست بلکه ضعیف است. این فضای مناسب برای پرورش انسان است.

دو فروتنی میاره با خودش دیگه تواضع میاره یه حکایت دیگه میگه میگه که وقتی خبر کشته شدن آمریکا خیلی از شهرها ملت ریختن بیرون جشن و پایکوبی و فلان و اینا سیاستمداران، سلبریتی ها همه. بی پرده شادی میکردند، ولی میگه اگر شما نگاه کنید به پیروزی قوای متفقین، پیروزی آمریکا. و متحدینش در پایان جنگ جهانی دوم که خب اتفاق بسیار بزرگتری از اینکه یه نفر رفتن مثلا یه جای گوشه پاکستان آمریکایی ها خیلی خوشحال بودند ولی جشن های پیروزی چه در سطح مردم و چه در زبان و بیان سیاستمداران و شخصیت های اجتماعی خیلی جمع و جور تر بود، بیانها خیلی خوددار بودند. خیلی متواضعانه تر بود، چون اون موقع دنیا دنیای آدم دو بود، الان دنیا بیشتر دنیای آدم یک شد توی اون دنیای آدم دو اون فضاییه که مقامات مذهبی هم به اون همش دعوت میکنن دیگه، که تو گناهکاری، تو ضعیف. تو پایینی، باید در جستجوی تکامل باشی، در جستجوی چیز بالاتری باشی. این سنت پذیرفتن. دیدن ضعف ها و دعوت به پذیرفتن ضعف در مذهب هم خیلی دیده می شود دیده می شد هنوزم دیده می شود دیگه داستان آگوستین قدری قدیس را تعریف می کند نویسنده: داستان آگوستین قدیس، سنت آگوستین، یکی از داستان های درخشان تولد دوباره است، به قول دکتر سوروش، عالم بسیار مستعد بود ایشون، خطیب زوردستی بود، حقوق دان بود. جوانیش رو به فساد و عشرت گذروند خیلی هم وکیل موفقی شده بود حالا کار نداریم چطور و کی و کجا، ولی یک زمان. این تبدیل شد، در یک بزنگایی که خودم هم داستان قشنگی دارد، این آقا تبدیل شد، عوض شد اصلا.

تحولات انسان‌شناسی در قرن بیستم

یکیش را فرستاد عقب، آدم دو آمد جلو، آمد جلو آمدنی، اون آدمی که اولش اصلاً مانوی بود. دنبال چیزای دیگه بود و هر چی مادرش میگفت بیا به راه راست و فلانا این حرفا نمیامد، بعد جدا شد از اون زندگی قبلی و مدتها دنبال چیزی میگشت که پیدا نمیکرد در جستجوی بود، تا اینکه کم رسید به یک جایی که شد یکی از قدیسین دنیای مسیحیت، بزرگترین مرجع دینی کلیسای کاتولیک شد. آمد، آدم اول را رها کرد. دومین را آورد و اون کسی شد که یکی از درخشان ترین چهره های تاریخ مسیحیت است. چه در داستان آدم های دیگه ای که تعریف میکنن یکی دوتا دیگه شون و من میگم حالا یه خورده جلوتر میگه یه چیزی که شما میبینید. اینه که این مسیر نعل اسبی دارن میگه اینا مسیر شکل دارن یعنی یه خود داشتن میرفتن. بعد میافتن توی یه چاهی، میافتن ته یک چاه، روزهای بسیار سختی دارن، ته درن، بعد از اون جا، تقلا میکنن خودشون میکشن بالا، می جنگن تا خودشون میکشن بالا. و بعد شما اون بالای قله میبینیشون بعد یه تاریخچه ای تعریف میکنه از داستان ما با این دو تا آدمه درونمون، آدم یک و آدم دو، میگه تا همین اواخر هم انسان شناسی. احساس می کردند توجه ما را جمع کنند روی محدودیت هایی که فهم ما دارد به اینکه درک ما به همه جا نمی رسد به این احساس.

به این تکبر ما خیلی با تردید نگاه می کردند چه بزرگان مذهبی چه انسان شناسا اینجا حرفشون یکی بود که آقای خانم، فردیت، فردگرایی چیز اخلاقی نیست، چیز خوبی نیست، فضیلت نیست، اما در قرن هجدهم، رمانتیسم آمد، رو، رشد کرد، تغییر کرد، فضا بیشتر باز شد، برای اینکه مدل آدم اول ایده خوب بودن انسان، قدرت فردی، اینا رواج پیدا کنه و بعد از این دوره دیگه کم کم میگه که دوتا مدل. آدم یک و آدم دو کم و بیش در جامعه در تعادل بودند تا اواسط قرن بیستم. قرن بیستم اون اوایلش دشواری خیلی زیاد داشت که جنگ جهانی اول بود دوره رکود بزرگ بود بعد جنگ دوم بود. ولی اینها که تمام شد، دیگه کم کم ملت آماده شدند که یک دلی از اعضا دربیارن. کیفوهالی بکنن، کم کم فقدان ها از دست دادن های مردم کمتر شد، شروع کردن یواش یواش. ریلکس شدن از زندگی لذت بردن، در این راه تلاش برای زندگی راحت تر و جالب تر و بیشتر خوش. گذراندن مصرف زیاد شد و متناظر با افزایش مصرف، تبلیغات در حجم گسترده، مس آدرتیزمنت هم. قابل توجه رشد کرد، زیاد شد، جامعه میخواست خودشو از این قلو زنجیره محدودیت های فردی رها کنه، بره دنبال یک روش جدید زندگی خوشحال و مثبت دهه های 1950 و 1960 سالهای توانمند و سالهای غرور بود، گروههای به حاشیه رانده شده، زنها، اقلیتها، اینا افتادند دنبال حقشون. ولی توی همین سالهای این پاورمنت قدرت فردگرایی زیاد شد، میشد همین جا دید که امیال شخصی آدم.

از انسانیت به فردگرایی: پیوند اخلاقیات در جامعه فراموش شده

ما دیگه داره اخلاقيات رو تحت شعاع قرار میده، هرچند که به ظاهر موضوع ممکنه خوب باشه، اما حقیقت این است که این رفتن به سمت فردیت، این گرفتار فردگرایی شدن، شیفت کردن از تمرکز روی انسانیت و حفظ نفس به تمرکز روی امیال شخصی برای ما برای بشریت خیلی گرون تموم شده، حالا تعریف میکنیم که چرا، ولی نویسنده میگه که این عواقبی داشته که عواقب سنگینی بوده برای ما. موزیک ویدیویی (خنده) بریم ببینیم که وقتی جامعه بیشتر و بیشتر فرد گرا شد، فردیت رو رواج داد، به سر فرهنگ و به سر زندگی آدم. چی اومد؟ به سر عشق چی اومد؟ روح آدم یکی این روزهای ما هی تشویقمون میکنه که بریم دنبال آرزوهامون. این بدم نیست به خودی خود دیگه، ولی گیرش اینجاست که این باعث میشه که به مسائل اساسی تر و عمیق تر نگاه نکنیم. مثلا شنیدیم همه دیگه میگن که چیزی رو که میخواین اگه خوب ذهنتون رو رویش متمرکز کنین، بهش میرسیم، حالا نه به اون معنی ناپذیر. اپل اون هیلیش؟ به همین معنا که برنامه بریزین براش تلاش کنین زحمت بکشین، اینکه حرف بدی نیست که، ها، هست؟ نه، حرف بدی نیست، خب پس چرا نویسنده باهاش مشکل داره؟ اشکالی که نویسنده به این میگیره اینه که میگه اقا اینه؟ این باعث میشه که ما شرایط رو بیایم زیاد ساده کنیم و هر چیزی رو ببریم توی یک معادله هزینه فایده. در نتیجه شما دیگه به عنوان جامعه هیچوقت نمیای روی عشق سرمایه گذاری کنی، روی وفاداری، روی محبت، فشار رو میاری. فقط به بالا رفتن از نردبون موقعیت اجتماعی، بچسب نردبون و برو بالا، یعنی قصمون همش میشه اینکه چطوری اینو بدست بیاریم، چطوری اونو بدست بیاریم، خیلی دیگه در بند نیستیم که چرا اصلا میخوایمش. اثر بزرگی داره، آثار بزرگی داره هم از نظر اینکه اندازه آثارش بزرگه، همین که گسترده است، همه جا دیده میشه، حتی توی روش بچه بزرگ کردن اونم رد پاش هست، قبلاً رابطه والدین و فرزندان بر پایه این بود که آقا عشق و محبت هبت و میخوایم یک رابطه عمیق پرورش بدیم و اینا، الان ولی بچه بزرگ کردنم برای سلف پروموشنه.

برای اینکه مدال افتخار بیاره بزنن در دیوار دیگه، رتبه اول کلاس فلان، برگزیدی دوره فلان، دوربنمون رو ببینین. مثال از در و دیوار می بارد واقعاً برای این چیزا، والدین به جنگ بچه ها رو متعادل بار بیاورند، به جنگ کار درست بار بیارن، همش دنبال اینه که مهارت فلان، مهارت بهمان اینا رو بهشون یاد بدن چیزایی که میخواد رزومه بچه ها رو درست کنه توی سی بی بچه ها خوب به نظر میاد بچه هم داره بزرگ میشه و چیزی که این طرف و اون طرف و توی کلاس خصوصی خصوصی میشنوه اینه که تو خیلی خواستی، تو و به خودت اعتماد داشته باشی از همه بهتر توی نظرسنجی ها هم نشون میده، همه ما هم اینو میدونیم دور و برمونم دیدیم، بارها هم از جاهای مختلف شنیدیم، از منابع هم که خیلی خوشم اومد. اونم نمیاد حرفاشون رو هم شنیدیم که میگن که آقا همه چیز ماددی شده، آدما دنبال فلسفه معنی داری در زندگی نیستند. حرف غلطی نیست. اینکه جامعه انگار بریده شده پیوندش با اون ارزش های اخلاقی که میبردش به سمت مثلا رستگاری رضایت واقعی این حرف حرف درستیه، اینکه آدمایی به مراتب کمتری دنبال یک چیز معنادار در زندگی هستند اینو نگاه کنید. سانجیا نشون میده، اینکه ثروت هدف بسیار مهمی در زندگی شده اینو نشون میده، خواسته ها، اهداف خیلی آدمی. یکی شده اینو قشنگ میشه دید. هر چی جامعه از آدمهای خودمحور، آدم یکی پرتر بشه از اخلاقیات، از ارزشهای عمیق. انسانی جدا میشه.

خود واقعیت و پذیرش نقص: مثال آئزن هاور

چطور میشه اینو تغییر داد؟ یه راهش با قبول کردن نقصهایی که در همه ما هست، یعنی اینکه رو راست باشیم، درباره ضعف هامون، درباره اشتباه هامون، این کمکمون میکنه که از این حالت خود مرکز دنیا دیدن مثلا بیاین بیرون و توجه کنیم بیشتر به روابط انسانی، یکی دو تا مثال داره کتاب، مثال که میگم هر کدوم یه فصل قشنگ، بعضی هاش بیشتر از یه فصل، نمیشه اینجا سرتاش رو هم آورد، مطلب منعقد نمیشه، درست واقعا. داستان اِدا استور آئزنهاوره خانمی که شخصیتش و اثری که داشت روی ساختن شخصیت بچه هاش از جمله پسرش آیک که بدن رئیس جمهور محبوبی شد. در آمریکا بسیار بسیار قابل مطالعه و آموزنده است. اول نویسنده داستان خانم هایدن هابرو میگه از بچگی و تا رشدش و بزرگ شدن و چی و ازدواج و خانواده و تا اینکه کم کم میرسد با توجه به داستان خود آقای آیزن هاور، رئیس جمهور بعدی آمریکا، می گوید که این با نظم و با عادت و با تلاش بسیار زیاد یک محدودیت هایی به خودش و به رفتار و زندگیش داد که اینها کمکش کردند که نظامی خیلی خوبی. بعدا و بعداً فرمانده بسیار خوبی و در نهایت هم رئیس جمهور خیلی خوبی، مخصوصا میگه رشدش در توانایی های تشکیلاتی قشنگ مدیون این روش سختگیرانه ای بود که خودش بر خودش اعمال کرده بود، واقعاً هم خوب بود. در مهارت های سازمانی، چه دوره فرماندهیش در جنگ جهانی دوم، فرمانده نیروهای متفقین بود و چه بعد در ریاست در جمهوریش، فرآیندهایی که دنبال می کرد، منشش، رفتارش پر از چیزای آموزنده است، هرچند با سیاست هاش، یقیناً من نمیتونم هیچ همدلی داشته باشم بخاطر اینکه بالاخره کورتای بیست و هشت مرداد به دستور ایشونه اسمش پای اون ننگ هست ولی. چیزهای زیادی هست که میشه ازش یاد گرفت مخصوصا در توانایی های تشکیلاتی، روش تصمیم گیری، روش حل مسئله ایناش خیلی جالبه، یکی از معروف ترین نامه های فرستاده نشده تاریخ، یک بیانیه ایه که ایشون نوشته بود برای سناریوی شکسته. دست خوردن عملیات دیده ای که اگر این عملیات اونطوری که میخوایم پیش بره پیش نرفت، چه میشه و اون تو مسئولیت شکست؟ از احتمالی رو پذیرفته واقعا آموزنده است. درباره آیزن هاور میگه که ترکیب اون تربیت مادرش و تلاشی که خودش برای اینکه شخصیت دیگری بسازد واسه خودش، نتیجه اش این شد که این کاراکتر برجسته ای ازش درآمد که ما بعدا دیدیم.

استفاده میکنه از مثال آئزن هاور نویسنده، میگه که فکر کنی هرکسی یه خود واقعی داره، یه ترو سلفی داره. مأموریت ما اینه که همون باشیم و به همون برسیم این درست نیست، این چیزیه که زیاد می شنویم توی شعارهای تبلیغاتی امروز. میگه این خیلی سازنده نیست، خوب نیست. آیزن هاور اینطوری فکر نمیکرد، نگاهش این بود که نه اون شخصیت درونی که ما داریم و باهاش شروع میکنیم اون فقط ماده خامه. خوبی داره توش، بعدی داره قاطیه، اینو باید بگیری ورزش بدی، شکلش بدی، محدودش کنی از این و نه اینکه ولش کنی، رهاش کنی. برو خودت واسه خودت به، خود واقعیت برس، خود واقعی اصلا محصول طبیعت تنها نیست. روش پرورش ماست و کاری که می کنیم روی اون ماده خام اولیه. حتی اون چیزی که بهش معروف اژانس میگن خیلی مثلا ساده بود خیلی خوش برخوره، هر چیزی که میگن میگه اینا همه ساخت. ساختگی بود، یعنی ساختگی نه به معنی بدش، به معنی اینکه برساخته اراده بود، هنر بود، استراتژی پشتش بود.

تاثیر مصیبت و رنج بر ساختار شخصیت

استراتژیک ساده بود، ذاتی نبود، مثال های دیگرشم ولی جالبن، از مثال آگوستین قدیس. تا کی و کی و کی از هرکدوم اینا یه چیزی میکشه بیرون، درباره این حرف میزنه که مصیبت، غم، این چه اثری داره؟ داره روی ساختن شخصیت چقدر کمک میکنه، میگه رنج سفیرینگ ما رو می بره زیر لایه ی روزمره میگه میره تو زیرزمین ما، اونجایی که دیگه فکر میکنیم پایه همه چی اینجاست از این زیرتر نداره، بعد اونجا یه گودال درمیاره اونجا رو سوراخ میکنه، یه گودی درمیاره، بعد میره اون تو این کاری که میگه غم به آدم میکنه، مصیبت میکنه. بعد میره تو اون، دوباره اون تو یه سوراخ دیگه دریم بره هی عمیق تر میشی هی عمیق تر میشی. اون وقت اینطوریه که میگه که مصیبت و رنج نشونمون میده که واقعا کی هستیم، خود واقعیتمون رو نشونمون میده، بعد به جز این. اون توانایی همدلی میده، توانایی این رو میده که بتونیم بفهمیم بقیه چی میکشن، پس بهتر درکشون خواهیم کرد از این به بعد. یا یه چیز دیگه ای که میگه رنج و مصیبت به ما میده، اینه که توانمون رو متوجه یک هدف بزرگتر میکنه، یک حرف. خیلی قشنگی از توران خانم میرهادی خیلی نقل میشه اخیرا، که میگه مادرم به من گفت غم بزرگ رو تبدیل کن به کار. بزرگ، و ایشون خودش کرد این کار رو دیگه. به خاطر هر غم که دید و بزرگم بود، یه کار بزرگ کرد، برادرش رو از دست داد، همسرش اعدام شد.

شاید دست داد، همسر دومش و بعداً از دست داد، بعد از همه شما زندگی ایشون رو که میبینی، جا میخوری انقدر توش کار کردی. از مدرسه فرهاد تا شورای کتاب کودک، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، اگر که نویسنده خانم میرحادی رو پیشنهاد می کنند. که ویکی پدیاشو حداقل ببینید مستند تونا خانمم هست امیدوارم به زودی بیاد بیرون هم بتونیم ببینیم ولی حداقل الان میشه همین چند خط ویکی پدیا شدید ببینید که آدم در یک عمر چقدر می تونه دستاورد داشته باشه این مثال طبعا خارج از کتاب دیگه، ولی من دلم نیامده. اینو اضافه نکنم، مضمون اینکه غم های آدم سرمایش میتونن بشن از کتابه موزیک ویدیویی موزیکال (خنده تماشاگران) درباره عشق هم یه چیزای مشابهی میگه این آقای بروکس خیلی قشنگ حرف میزنه درباره عشق من نمیتونم خوب اینجا تحویلش بدم. می ترسم که حق مطلب ادا نشه، برای همین شاید بهتره که اصلا نرم توش واگذار کنم به شما و کتاب، ولی اولشو میگم چون… دلم واقعاً طاقت نمیاره، هر کسی که ما میگیم شخصیت عمیقی داره، این توانایی عظیمی داره برای عشق حتماً یک دلیلش اینه که عشق آدم رو متواضع میکنه، وقتی که شما عاشق میشی، به یک ارتش داری اجازه میدی. که بیاد تسخیرت کنه، این متواضعت میکنه، بعدم اینه که پرده ها رو میزنه کنار، آسیب پذیری ها رو نشون میده بعد تفاوت دادن و گرفتن رو از بین میبره، یعنی کاری میکنه که از هر دو لذت میبری، دیگه مثل داد و ستاد. چیزهای دیگه نیست، همون لحظه ای که از خودت داری یه چیزی رو میکنی میدی به کسی که عاشقشی، همزمان انگار داری به خود خودت هم یه چیزی اضافه میکنی، معجزه عشق اینه دیگه دونه دونه اینا رو با مثال میگه، درباره عشق یه داستان یه نفر رو میگه، درباره رنج داستان یه نفر رو میگه. و اصل حرف از خلال داستان این آدما اینه که شخصیت رو باید ساخت، این عشق و مصیبت و تحمل و.

مأموریت و ساختن شخصیت: پژوهش در رهبری و اخلاق

او مأموریت رو در مورد مأموریت حرف میزنه، اینکه یه چیزی ما داریم مأموریت کار نیست، مهارت نیست، شغلمون نیست، یه چیزی فراتر. اون عالمهایی که شخصیت دارن متوجه یه مأمورتی هستن در این دنیا با خودشون حالا یه خورده جلوتر در اونم حرف میزنن. ولی میگی که اینا هم یه عناصری هستن که در ساختن شخصیت کمکمون میکنن ولی اصل حرف اینه که شخصیت رو خودش درست نمیشه، شرایط دست به دست هم نمیدن که شخصیت درست بشه، باید رفت و زحمت کشید و درستش کرد. (مذکر) (مذکر) یه چیز جالبی که میگه مشترکه خودش میگه مشترکه بین آدمایی که من قصشونو دارم میگم اینه که اینا. تواناییشو نگاه کنی بیست سالگی، سی سالگی یا داغونه، شلخته است، معلوم نیست اصلا چیکارن، ولی تو هفتاد سالگی درخشان وضعشون، دستاوردهاشون قیفت انگیزه، این هم یه شاهد دیگه ایه بر اینکه کار میبره قشنگ، ساختن شخصیت. کار میبره، بعد سعی میکنه یه درس هایی استخراج کنه از مطالعه این آدما، میگه ببینیم واسه اینکه عمیق زندگی کنیم ببینیم اینا چه کردن؟ از آیزن هاور یاد بگیریم، مردی که خودش رو زیر پا میگذاره میگه باید خودت رو بشکنی، خودتو بشکنی، بعد از اون. خرابه دنیا رو بسازی، کسی که خودش رو کنترل کنه، خشمش رو کنترل کنه، مادر آئزن هاور بچه که بود بهش گفت که که خشمشو کنترل کنه بعدا میتونه بیاد شهرم کنترل کنه. در مقابل این همه صدایی که دارن تشویقمون میکنن که ببین چی میخوای برو دنبال همون به خودت برس، ایشون آقای. نویسنده داره دعوتمون میکنه که نه به خودت نگاه نکن بیرون و نگاه کن، ببین دنیا چی لازم داره، ببین چه مشکلی رو میتونی حل کنی، برو دنبال اون.

اون نگاهت بجای اینکه به تو باشه به بیرون باشه، اون مفهوم که دربارش حرف زدیم مفهومی که من اینجا مأموریت فکر کردم بهترین ترجمه است براش چون گفتم منظورش شغل و حرفه و مهارت و اینا نیست میگه این آدمای خارق العاده اینا گشتن ببینن ماموریتشون چیه؟ اونو انجام دادن، ماموریت عوض کردن نیست یه چیزی که عمرتو ممکنه بذاری رویش، و این ماموریتم مثل همون رویه. رنج، مثل همون عشق، مثل چیزای دیگه ای که گفتیم، اینم یه عنصر از عناصر سازنده شخصیت، یکی از چیزایی که میبینی. در این آدمها مشترک فرمولر نمیاره کتاب، که مثلا میگه آقا راه رسیدن به شخصیتینه، داره برام یه خورده تعریف میکنه. ببین این آدما چیکار کردن، ببین آدمایی که توانستند آدم بزرگی بشن، کارهای موثر بکنن، ببینیم اینا چی در خودشون تربیت کردن، چجوری خودشونو ساختن. ایده محوری اینه که این کشمکشه بین آب. آدم یک و دو رو اینا چطوری هندل کردن؟ بعد یه کاری هم که می کنه نویسنده آدم مذهبی خیلی مشخصه از کتاب. حالا اخیراً یه خورده توضیح میدم، میاد یه سری مفاهیمی رو مثل گناه، مثل روح، میگه اینها در جهان امروز معنیشون رو از دست دادن، اینا وصل شدن به چیزهایی که نباید لزوما میشدند، گناه شده هم تراز هر چیزی که به آدم توش خوش بگذره. باهاش خوش بگذره، در حالی که برای اینکه اخلاقی زندگی کنیم، برای اینکه یادمون بمونه که باید اخلاقی زندگی کنیم، ما احتیاج داریم. که این مفاهیمو بتونیم پس بگیریم.

مرحله اول در جاده شخصیت کنار گذاشتن غرور

به جای گناه نمیشه گفت اشتباه، اشتباه، کوتاهی، این چیزایی که ما امروز استفاده میکنیم سعی میکنیم. زهر ماجرا رو باهاش بگیریم، زبان امروز میگه این مفاهیم رو سطحی کرده، خیلی دیگه شفاف نمیتونیم حرف بزنیم. درباره درست و غلط اخلاقی و ضررش به قول نویسنده اینه که حواسمون نیست که هزینه اخلاقی کارایی که داریم هر روز میکنیم چقدره، چون زبانش رو میدیم، دربارش حرف نمیزنیم. خیلی الان اینطوری فکر میکنیم که ما خوبیم، جامعه است که بده، قوای اجتماعی اند که اینا بدن، قدرتمندانند که بدن. که بده، شرایط بده، غلطم شاید نباشه این حرف، ولی این آدمای استثنایی که قصشونو میخونیم اینا اینطوری فکر نمیکردن. اینا نگاهشون به خودشون بود، اینا اهل خودت رو دوست داشته باش و تو خوبی و اینا نبودن. آنها کاستی می دیدند در خودشان، زحمت می کشیدند، درستش می کردند، و اصلا ایدههاشون به نظر می رسید. این بود که اصل اون کشتی که باید بگیری با دنیای بیرون نیست، اینا اون آدمایی هستن که میگن کشتی اصلی رو باید واسه موفقیت گرفت، کشتی اصلی. داخلی، واسه رستگاری آدم اون تو باید اول کشتی گرفت و پیروز شد و ساخت، بعد میای بیرون.

بعد میگه اتفاقاً این شرایطی که ما امروز داریم، این تمایل زیادی که به شعر کردن به هم رسان کردن داریم، اتفاقاً ممکنه اینجا باشه. به خاطر اینکه کاری که باید بکنیم اینه که تمرکز رو از خودشیفتگی از انقدر خودمون رو دوست داشتن برداریم. و سختی ها و مشکلاتمون رو شعر کنیم، آسیب پذیری هامون رو نقص هامون کار کنیم، به اونا بخواهیم چیره بشیم. اینطوری ممکنه یه خورده جاواز کنیم واسه این آدم دو، همه چیو نذارین واسه آدم یک، یه خورده واسه آدم دو جاواز کنیم. کمکم لازم داریم، روی این خیلی تاکید داره نویسنده که در مسیر ساختن شخصیت کمک بیرونی لازمه، لنگرگاه لازمه. حالا واسه هرکسی هم ممکنه یه چیزی باشه این لنگرگاه، و این کمک بیرونی خواستنش هم معمولا سخت کمک گرفتن. سخته، اون چیزی که اینجا میاد سنگ اندازی میکنه در این جاده معمولا غرور ماست، غرور که میاد به ما میگه که تو مرشد نمیخوای، تو کمک نمیخوای، تو راهنما مربی لازم نداری، حلمون میده بیشتر که اون سمتی که خفن بودن خودمون رو ثابت کنیم نمیذاره کمک بگیریم و این خودش بعدا میشه بزرگترین مانع سر راه ما به سمت شخصیت. اینه که آقای بروکس میگه که مرحله اول رها شدن از غرور، کتاب حرف بیشتر داره ولی همینجا ببندیم این قسمت رو دیگه. این حرف آقای نویسنده که قدم اول در جاده شخصیت کنار گذاشتن غرور، به نظرم حسن.

پادکست بی پلاس: خلاصه کتاب ها و ترجمه فارسی

خلاصه یه واقعا برای پادکست هم برای این اپیزود هم برای فصل اول پادکست بی پلاس موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی هی هی هی چیزی که شنیدین، اپیزود ۱۶م پادکست بی پلاس بود. وی پلاس رو من، علی بندری به کمک فاطمه فخاریان و امید صدیق فر درست کردیم کاراکتر، جاده شخصیت، آقای دیوید بروکس، او نویسنده است و تو نوشته در نیویورک تایمز از جمله کمتر تعداد صداهای محافظ کار در نیویورک تایمز، ترکیب خیلی معمولی نیستی که یه خورده شبیه یکی اسقف اعظم مکه باشه. بیشتر توی این پادکست هم ما تا حالا صدای نویسندگان پیشرو رو شنیدیم، ولی فکر میکنم که برای تنوع. رژیم مصرف محتوامونم که شده، خوبه که خودمون رو در معرض تفکرات کمی متفاوت هم بگذاریم. این کاریه که من برای خودم میپسندم و میکنم سعی میکنم به صورت منظم بکنم این کارو و البته تو این پادکست فکر کنم دارم خلاصه کتاب ها رو تعریف میکنم که خودم خوندم خوشم اومده دیگه و به دردم خوردن، بیشتر از خوشم اومدن هم خیلی وقتا به دردم خوردن مهم بوده، امیدوارم که این به درد شما هم بخوره و خوشتون هم بیاد، پایه این اپیزود هم. خلاصه این کتاب بود در بلینکیست، توی همین چند ماه گذشته که ما داریم یه پادکست رو کار میکنیم تعداد سایت های خلاصه کتاب زیاد شده، الان خود آمازون هم خلاصه کتاب داره اینو به عنوان یه کتاب مجزا میفروشه، هم ایبوکش می تونین بخرین، هم صوتیش رو می تونین از آدبل بخرین، سایت های دیگه هم هستن، بعضی وقتا خلاصه های اونا خیلی بهتر از بلینکیست بعضی وقتا. بلینکیس بهتره، کلا ولی به نظر میرسه یه چیزیه که داره روندی میشه، آدم های زیادی به نظر میرسه که هم وقتشون چون طبیعتا کمتره برای خواندن کتاب و از اونور میخوان حتما کتاب رو بخونن، همین که متوجه میشن بعضی از کتابا واقعا احتیاج به خلاصه. ولی برای خیلی از کتابا هنوز خوندن خلاصه جای خوندن کتاب رو نمیگیره خودشو باید خوند واقعا ما برای اینکه دستمون بیاد چی توی کتاب انتظارمون رو میکشه بالاخره اینها چیزای خوبیه این پادکست ما قبلا هم بارها گفتیم جای کتاب خوندن نمیگیره، دعوتیه در واقع به اینکه این کتاب رو ببینید چه چیزی توش انتظار شما رو میکشه، اگر که شوقی درش. شما برانگیخت برید و بخونیدش.

الان می تونید کتاب هایی رو که بهشون علاقه مند شدید ترجمه فارسی از طریق سایت خودمون . بروید و با تخفیف بخرید. یک صفحه ای داریم از کجا بخریم، توی سایت بی پلاس پادکست. کام لینکارو همه رو جمع کردیم اونجا یه جا بعضیا نسخه کاغذ. بعضی نسخه های صوتی، بعضی نسخه های دیجیتال، کتابش الان زیادم شده، همین کتاب جاده شخصیت که هست، گفتیم فعلا شخصیت رو تا چند هفته عملا فقط از سایت ناشر یا از طریق همین سایت ما می شه خرید از طریق لینک هایی که اینجا گذاشتیم کتاب کاغذشون. به جز این نسخه دیجیتال همین کتاب هست، کتاب تمرکز هست، کتاب واقعیت، فاکت فولنس، ترجمه پارسی هست، استثنایی ها هست، چرا ملت ها شکست می خورند هست، صلحی که همه صلح ها رو بر بادداد هست، یک ترجمه دیگرش قوی سیاه هست، کتاب موفق سازها هست، ترجمه هیت میکرز اونم تازه منتشر شده و. لینک اون رو هم توی صفحه از کجا بخریم توی سایت گذاشتیم با تخفیف اون رو هم میتونین بخرین موقعی که شما این اپیزود رو گوش میکنید. ممکنه که کتاب های دیگه رو هم با ناشرشون به توافق رسیده باشیم و اونجا اضافه کرده باشیم سایت رو چک کنین و امیدواریم که این امکان هم امکانش باشه. که باعث شده باشه آدمهایی راضی باشن از ما همونطور که گفتم این آخرین قسمت فصل اول بی پلاس بود، درباره فصل دوم واقعیت اینه که هنوز هیچ تصمیمی نگرفتم.

تشکر از تیم و پشتیبانان پادکست

یه مقدار وقت لازم دارم که هم برم کتاب بخونم، هم یکم روی کارهای دیگه مثل کانال بی تمرکز کنم، هم یه مقدار وقت. تا ببینم چی میشه آقای دانیل گلمن یادمون دیگه در کتاب تمرکز چی میگفت میگفت یه خورده وقت رو آزاد کنین که می تونه به چرخه افکار جدید بکنه شاید یه چیزی ازش در اومد ولی شما فید پادکست رو داشته باشید توی اپای پادکست تو صحبت آپ هم داریم میکنیم، اخیرا کاست باکس نسخه آی او اسش رو پیشرفت داده، دوباره یه آپدیت جدید داده بیرون. یک امکاناتی اضافه کرده که قبلا فقط اوور کاست داشت خیلی اپ خوبی شده الان هم برای اندروید اپ خوبی کاست باکس هم برای آی او اس اوور کاستم که خیلی خوبه برای آی او اس برای اندروید پادکست ادیک رو هم داریم خیلی استفاده میکنن کلی اپ دیگه هم هست از خودتون بگردید پیدا میکنید؟ اشتراک پادکست رو ولی قطع نکنید آن سبسکرایب نکنید، احتمال اینکه بی پلاس فصل دوی داشته باشه خیلی بیشتر از این. که نداشته باشه. خیلی خلاصه. اینجا من می خوام تشکر هم بکنم از کسایی که یا مستقیم و غیر مستقیم کمک کردن در فصل یا اینکه به من مشورت و همفکری دادن در مقاطع مختلف و اسمشون رو هیچوقت نیوردیم، من همیشه سعی کردم. مقدمه اخیر پادکست کوتاه باشه فقط اصل مطلب رو بگیم و بریم وقت کسی رو نگیریم ولی الان نمیاد دیگه باید اینا رو به نظرم بگم دوستم دارم بگم اول از همه از خواهرم نزهت بندری که واقعاً اگه کمکش نبود من مطمئن نیستم که ما می تونستیم این بی پلاس رو به سلامتی. هم سلامت واسه پادکست هم سلامت واسه خودم به آخر برسونیم واقعاً کار سنگینی بود، خیلی هم کم. ما نسبت به روونتر شدن کارها از وقتی که اضافه شد به تیم و خیلی خیلی ازش ممنونم ما یه برنامه مرتب اول سال اردیبهشت و بدون یک روز تاخیر شانزده تا اپیزود منتشر کردیم طبق برنامه و ممنونم از.

همه تیم کوچیکمون به خاطر این پایبندی به برنامه. بعضی وقتا واقعاً خیلی سخت بود. از معین فروخی مصطفی پویامفر محمد علی طایبی، مریم ذبیح، ستاره فروزان. مریم صفا، محمد خواجوی، گیتی آسمی، بهجت بندری، بهرنگ رجبی، حمید حبیب الله، علی حجوانی، سعید غفاری مهدی شریف و علی نصراللهی هم که هر کدومشون به یک نوعی هر کدوم در یک زمانی برای این پادکست یک کمکی هم فکر می کنند. چیزی به من دادن خیلی خیلی تشکر میکنم و واقعا امیدوارم که اسم کسی رو جا ننداخته باشم چون ناراحت میشم. همچنین، از دونه دونه سیصد و پنجاه و شش نفری که تا حالا پشتیبان پادکست شدند و همه اونایی که گوش کردند. و همه اونایی که به بقیه معرفی کردند پادکست رو خیلی ممنونم، رشد پادکست توی این هفت ماه خیره کننده بود واقعا، من فکر کنم. یه مقدار داغ بودم نفهمیدم واقعا چطور شد ولی همه چیز واقعا خیلی قشنگ بود و خیلی قشنگ شد و خیلی خوش گذشت. ایمیل های خیلی خوبی هم گرفتیم، دم همه گرم خلاصه دیگه تا ما ببینیم واسه فصل دو چی میکنیم، شما کانال بی و.

پادکست‌های فارسی متنوع در چند ماه اخیر

دیجست و کورون و پاراگراف و رادیو مرز و فردوسیخانی و ناوکست و دستنوشته ها و رادیودال و خانه های من و هزار تو و عامه پسند و جادی و استرینکست و رادیو عجایب و ساگا و لوگوس و رادیو پالیسی و رادیو دیالوگ و پاپریکا و این همه پادکست خوب فارسی دیگه که واقعا در این چند ماه اخیر از. اضافه شدن رو گوش بدین. فقطم به معرفی کردن اکتفا نکنید، خیلی وقتا خوبه که تلفنشون رو بگیرید، براشون نصب کنین اپل پادکست رو اگه ندارن کمک باید کرد، بیشتر آدما. هول لازم دارن چون پادکست گوش کردن خیلی راحت نیست برای همه رادست نیست براحتی تلگرام نیست چند تا لیست خوب هم هست دنبالش بگرد بحث دیگه جمع کنیم، من دلم نمیاد دل بکنم، مثل اینایی که میکروفون میچسبن ول نمیکنن. ممنون از حسین نجفی که موزیک اینتروی بی پلاس رو ساخته و از مهران بلحسنی طراح پوسترها و وبسایت. سایت بی پلاس، بی پلاس، پادکستی از کانال بی پادکاست موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی سی موزیک ویدیویی امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابای رو که توی پادکست کار کردیم، من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مهم. در خستگی یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم، بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم.

پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید، مرسی