1-15: The Halo Effect (خلاصه‌ی کتاب اثر هاله‌ای)

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

1 15 The Halo Effect خلاصهی کتاب اثر هالهای S2SjSAq

گوش بدید به 1-15: The Halo Effect (خلاصه‌ی کتاب اثر هاله‌ای)

00:00 تا 00:02: پادکست بی پلاس: اصطلاح “حالایی” و “خطای تعمیم”
00:02 تا 00:04: چگونگی موفقیت در کسب و کار: مطالعه و پیاده سازی در شرکت‌ها
00:04 تا 00:07: شبه علم و مدیریت کسب و کار: اشتباهات شناختی و ارزیابی های اشتباه در زمینه فنون موفقیت و تحلیل شرکت ها
00:07 تا 00:10: خطاهای شناختی و تصمیم گیری: آثار هیلو افکت در کسب و کار و رسانه‌ها
00:10 تا 00:14: موجودیت های تکنولوژی و مفهوم فرهنگ سازمانی
00:14 تا 00:17: چالش‌های اندازه‌گیری و ارزیابی عملکرد شرکت‌ها و دیدگاه علمی
00:17 تا 00:21: خطاهای شایع در تحقیقات و مدیریت: چگونه از آنها پرهیز کنیم؟
00:21 تا 00:25: مفاهیم اشتباه در تحقیقات دانشگاهی در زمینه مدیریت و بازاریابی
00:25 تا 00:29: کتاب‌های علمی و موفقیت در مدیریت: ادعاها و واقعیت‌ها
00:29 تا 00:32: استراتژی‌های موفقیت در کسب و کار
00:32 تا 00:35: ریسک و موفقیت در کسب و کار
00:35 تا 00:40: اشتباهات شناختی و آسیب های آن در کسب و کار
00:40 تا 00:42: پادکست بی پلاس: اخبار و جزئیات از کتاب‌های ترجمه شده به فارسی

پادکست بی پلاس: اصطلاح “حالایی” و “خطای تعمیم”

قبل از اینکه این قسمتو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی بی پلاس رو هم ببینید. اونجا هم درباره این چیزایی که تو کتابای بیپلاس یاد گرفتیم حرف میزنیم. ووکس هی سلام، این اپیزود پانزدهم پادکست بی پلاسه و در آبان نود و هفت منتشر میشه، بی پلاس پادکستیه که در هر قسمتش من علی بنده خلاصه یه کتاب غیر داستانی رو برای شما تعریف می کنم. هی موزیک ویدیویی در قسمت پانزدهم رفتیم سراغ کتاب این یک اصطلاحی هم اثر فعلی ترجمه می شود هم خطای تعمیم بعضی وقتا تعجبش می کنن. در عنوان ما ترجمه ش کردیم اثر حالایی چون اصطلاحی که بیشتر توی منابع فارسی دیده میشه ولی توی خود اپیزود برای اینکه. مفهوم بهتر منتقل بشه، من معمولا بیشتر گفتم. اثر خطای تعمیم اصطلاحیه که هم توی روش تحقیق و آمار کاربرد داره هم توی روانشناسی و اینها حالا درباره مفهومش توی اپیزود حرف میزنیم. منبع اصلی ما در این اپیزود هم مثل. بیشتر اپیزود های دیگر بی پلاس سایت انگلیسی زبان بلینکیسته که توضیحاتش رو میتونید در بی پلاس پادکست.کام ببینید میتونی از همونجا عضوش هم بشید.

مقدمه دیگه همنقدی بسه بریم توی خلاصه داستان، بعد آخر اپیزودم من یکی دوتا توضیحات اضافه دارم که میگم. من می خواهم به شما کمک کنم. .مطمئنم کتاب از اینجا شروع میشه که، همه دوست دارن بدونن چی میشه که یه شرکتی موفق میشه. یه مقدار طبیعی هم هست البته دور و بر ما پر از افتخارات و. اخبار دستاوردهای شرکتهای موفق و، ما ایم که شرکتی نداریم یا شرکتی داریم و موفق نیستیم، می افتیم به فکر اینکه ببینیم اینها چیکار کردند که موفق شدند، ما هم همون کار رو بکنیم. صورت مسئله، به جای اینکه باشه که چیکار کنیم موفق بشیم، شده که ببینیم بقیه چیکار کردن موفق شدن ما هم همون کار رو. تکرار کنیم، و نتیجتا راهی که برای حل مسئله میریم. از این مسیر میگذره و این به نظر نویسنده می رسی که راه لزوما درستی نیست.

چگونگی موفقیت در کسب و کار: مطالعه و پیاده سازی در شرکت‌ها

میگه چون مدیران خیلی تحت فشارن که نتایج مالی درخشان تحویل بدن که رشد کنن. و بعد هم بتونن این موفقیت رو هی تکرار کنن اینجوری شده که انگار اینا دنبال. اصاره فضیلتن همش، دنبال چکیده ی آموزه های موفقیتن، لوب لباب اصول موفقیت، فرمول جادویی، اون اندرس و راهنمایی محکم و قطعی که راهشون رو به سوی موفقیت نشونشون بده. و واسه همینم به هر کس و ناکسی آویزون میشنیم وسط به عنوان. مشاور توسعه کسب و کار، راهنمای این اون مربی فلان که بتونن. برسن به اونجایی که میخوان برسن، راه و یکی نشونشون بده. اونایی که یه مقداری وضعشون بهتره اون مدیرایی که یه خورده ای وضعشون بهتره اینا میرن مطالعه میکنن، میرن سراغ کتاب. سراغ مقاله مثلا، منابعی که در نگاه اول ممکنه معتبر هم به نظر بیان دیگه. کتاب بر اساس کلی داده واقعیه و به نظر میرسه تحقیقات دقیق و روشمندی هم انجام شده واسش.

اینا میرن میخونن و پیاده میکنن توی شرکتاشون در سرتاسر دنیا. ولی متاسفانه این کتاب ها هم خیلیاشون اساسا غلطن. یعنی هم دادههاشون زیر سوال درستیش. هم روشهاشون مقشوشه و خطا داره. ایده اصلی پشتشونم خیلی وقتا غلطه که فرض میکنن که. کسب اینطوریه که یه سری چیزا رو اگه پیاده کنی میرسی به یه نتایج قابل پیش بینی، اصلا از این خبرا نیست در دنیای کسب و کار. اصلا نویسنده میگه این چند ده سال تلاش و این همه کاری که ریختیم ما توی اینکه بفهمیم چی باعث موفقیت کسب و کار. که کار میشه، علم نیست خروجیش. شبه علمی واقعا، سود و ساینسه.

شبه علم و مدیریت کسب و کار: اشتباهات شناختی و ارزیابی های اشتباه در زمینه فنون موفقیت و تحلیل شرکت ها

شبه علم، به چیزی مثل تحصیل بینی، ستاره ها رو ببینیم از روش بگیم آینده ای مثلا این آدم اینطوری میشه؟ تعریف شبه علم رو از روی ویکیپدیای فارسی بگم میگه که ادعاها، باورها یا کارهایی که به اشتباه به عنوان علم ولی بر پایه روش علمی نیستند، مثل طب سنتی. مثل بشقاب پرنده ها، پیدایش بشقاب پرنده ها، تالاب بینی، کف بینی، فعال قهوه، ستاره بینی، انرژی درمانی. این فنون موفقیت مدیریت و کسب و کار و اینا میگه اینا هم همون شبه علمه. خوراک مطبوعات عمومی پسند باید باشه، مثل هم و بقیه شبه علما، مجلات زرد و اینا باید پر باشه از این. حرفه ها، فرایند علمی یه چیزیه که توش باید آزمایش انجام بدی برای اینکه ببینی یه فرضیه ای یه گزاره ای درسته یا نه. اما تو شبه علم اساس کار بجای اینکه آزمایش باشه. نقل و حکایت و لطیف خاطره و یه دادههایی که نمیشه ردشون کرد نمیشه اثباتشون کرد. طبیعت کسب و کار یکطوریه که خیلی نمیشه توش آزمایش کردی که فرض کن شما دوتا شرکت بخری تو یکی یه استراتژی مدیریت پیاده کنی. تو یکی استراتژی دیگه، بعد که موفق بشه یکی نشه.

نتایج این شرکتها واقعا چیز زیادی به شما نمیگی درباره اینکه کدوم استراتژی مدیریت بهتره. نویسنده میگه اصلا یه مقدار سوالی که ما میپرسیم غلطه و واسه همینه که جواب غلط گیرمون میاد بجای اینکه بپرسیم چیه که شرکت ها رو موفق میکنه. باید بپرسیم مثلا چرا اینقدر سخت میشه فهمید که عملکرد خوب اصلاً چی هست؟ ، این باید سوال ما باشه، واسه همین و بخاطر اینکه نمیشه خیلی فرایند علمی نمیشه مو رو از ماست بیرون کشید همونطور که باید، نمیشه هم به صورت علمی گفت کدوم کسب و کار استراتژی باعث موفقیت میشه، کدوم باعث شکست میشه؟ اصلاً موفقیت کسب و کار تحت تاثیر عواملیه که خیلیاش خارج از محدوده اختیار و کنترل بنده و شماره مدیر، واسه همین حتی تصمیمی که ظاهرا خوب و درسته هم لزوما نتیجه درست، نتیجه. یه ایده خوب نمیده. از این گذشته، این دید ما به شرکت ها، این فهم ما از اینکه کدوم شرکت خوب کدوم بده معمولا از کجا میاد، از خبر نیست. نگارای بیزینس میاد و از تحلیلگران کسب و کار. اینها هم کارشون اشتباه داره، نویسنده میگه، اینها اینکه قراره منبع ما باشن، مرجع ما باشن، در واقع، نویسنده. در این کتاب چشم ما را باز می کند به یک سری اشتباهات شناختی در این ارزیابی هامون که این اشتباهات را هم ما داریم. تحلیلگران دارند، هم روزنامه نگاران دارند، هم آنهایی که اصطلاحاً کار علمی و آکادمیک می کنند در این زمینه ها دارند.

خطاهای شناختی و تصمیم گیری: آثار هیلو افکت در کسب و کار و رسانه‌ها

بعد ببینیم با پرهیز کردن از اینا چطور می تونیم تصمیمات خود را بگیریم. استراتژی که بهتری بگیریم ، تصمیمات راهبردی بهتری بگیریم. موزیک ویدیویی اولین خطاییم که میره سراغش، همون مهمترینشونه از نظرش که اسم کتاب رو هم از رو همون گرفته. هیلو افکت، اثر حالایی توی خیلی از متن ها بهش میگن یا بهش میشه، خطای تعمیم دهی هم گفت توی این کار چیه این چند تا ویدیو خیلی خوب ازش هست تو یوتیوب که توضیحش میده با مثال تصویری خیلی خوب مطلب جا بنداز، این خطای تامین دهی یا پیلو افکت ساده اینطوری توضیحش میده نویسنده. خارج از این فضای کسب و کار، میگه توی مصاحبه کاری؟ معمولا کاندیدایی که جذابتر به نظر بیان، ماهرتر هم به نظر میان. یعنی حتی اگه جوابای دو نفر به سوالات یکی باشه، اون آدمی رو که جذابتره مصاحبه کننده معمولا اینطور ارزیابی میکنه. ماهر ترم هست. اینجا، خطای تامین دهی اتفاق افتاده، باعث شده مصاحبه کننده جذاب بودن ظاهر آدم را قاطی کند. یا ارزیابی که از مهارت حرفه ایش داره، قیمت های ظاهر رو بریزه در ماست باطن.

از کجا میادین از اینجایی که ما انگار سختمونه که در یک لحظه بیشتر از یک خسیسه یا یک ویژگی از یک آدم یا یک چیز یا یک پدیده رو در نظر بگیریم و تحلیل کنیم، واسه همین معمولا میایم چیزا رو با هم قاطی میکنیم. میایم اون ویژگی رو که قابل لمس تره می گیریم، طرفمون رو بر اساس اون قضاوت میکنیم، بعد اون قضاوت رو بس. دست میدیم به بقیه جنبه های اون آدم، این خطای شناخت، خطای تامین دهی هیلو افکته. تو یه مثال دیگه میگه مثلا یادتون میاد در مدرسه یه بچه مثبتیه که بود حرفاشو گوش میکرد، منضبط بود، معلم فکر میکرد که این… درسی هم باید من و بقیه بهتره اخلاقشم حتما درست تره، فکر پرتی بود دیگه، ولی اینجور قضاوت ها، اینجور پیش فرض ها خیلی معمولن و اینا همه از اثر همون هیلو افکت هستن، یک سوگیریه که به عنوان اثر خطاهای شناخت هم گفتیم میشناسنش و باعث میشه که ما تامین بدیم یک ویژگی رو بگیریم. بریم تامین بدیم به جنبه های دیگر یک آدم یا یک پدیده. یه اشاره کردیم به ضعف و نقص نگاه تحلیلگران کسب و کار و به خبرنگاران چی قصه اینا؟ این است که معمولا وقتی میخواهند ارزیابی کنند یا موفقیت شرکتی را توضیح دهند، اینا می گویند وضعیت حال شرکت را در درون. یه مثال خوبی کتاب میزنه، چندتا مثال خوب میزنه، یه دونهش درباره شرکت یه، یک شرکت خیلی بزرگ سوئدی سوئیسی، این زمانی موفق ترین شرکت در کل اروپا بود. کتاب یادم میاد دیگه کتاب سال دو هزار و هفتم یه مقدار قدیمیه اینو داشته باشیم وقتی این حرف رو میزنیم همون موقع که موفق شد این شرکت اروپا بود میشل تایمز میگفتش که علت موفقیت اینها ساختار سازمانی ماتریسی شونه و رهبری کاریزماتیک مدیرعامل عامل شونه و استراتژی درخشان شرکت بعد سال دو هزار و پنج این شرکت سقوط کرد عملا تا مرز فروپاشی رفت، همون مجلهها که.

موجودیت های تکنولوژی و مفهوم فرهنگ سازمانی

که از این چیزا تعریف کرده بودند، الان میگفتند که آقا علت کلپا شدن این شرکت، یکی ساختار سازمانی داغونش یکی استراتژی های غلطشه، یکی هم این مدیرشونه که خیلی متکبر و مغروره. یعنی همون دلیلی رو که اینا قبلا برای موفقیتش میآوردن الان میگفتن اینا عامل شکست هستن، چون علمی نیست برخورد دیگه؟ چیزی که به عنوان دلیل موفقیت میگفتن در واقع بیان عملکرد کنونی شرکت بود، عملکرد شرکت بود در آن زمان. توضیح علت وضعیت نیست، توضیح خود وضعیته. خیلی مثال داری که از شرکت های بزرگ ده سال پیش، آی بی ام، سیسکو، نوکیا، ای بی بی و شرکت های دیگه الان لابد اسم شرکت ها فرق میکرد، ولی حرف کمابیش همونه، یه مثال جالب دیگه که میزنه که خوب درک کنیم این خطای تامینی. شرکت سیسکو، شرکتی که این یکی از بهترین عملکردهای تاریخی را داشت، همزمان با انفجار اینترنت، سیسکو هم ترکو و همه مجلات کسب و کار و غیر کسب و کار پر بود از ریویو های درخشان درباره این اواخر دهه نود اسمش آقای بود به اسم جان چمبرز سال نود و هفت وایار یه مقاله مون منتشر کرد که آره این شرکت پر از شینی هپی پیپل، میدرخشنه خوشی، به هیچکس سر کار انداز. اینا خوش نمیگذره. بعدم گفتن که مدیریت این آقا بی نقصه، توانایی های فروشندگیش فوق العاده است، چه خریدایی؟ چه اکوزیشن هایی، چه مهارتی، به به، فیلمو بزنیم جلو، سال دو هزار سهام شرکت های فناوری شروع کرد سقوط سهام سیسکو از هشتاد دلار در. اپریل دو هزار رسید به چهارده دلار یک سال بعدش. هزاران کارمند اخراج شدند.

چهارصد میلیارد دلار. دلار ارزش بازار یهو انگار غیب شد در دوازده ماه چی گفتن خبرنگاران و تحلیلگرای بازار فکر همون مجلهها حالا شروع کردن حرف زدن پشت سر سیاست های مدیریتی و تشکیلاتی شرکت یکی نوشت که بله این گنده ای که خودش ایسکو زده بله این اکواسیشن های غلط و این فن آوری اشتباه و مدیریت ارشد شرکت و. چقدر داغون بوده و فرهنگ اعتماد به نفس کار رو به اینجا کشوند و، عجیبه واقعا چون همه این چیزایی که تا چند ماه پیش که وزنش. خوب بود این مجلات ازش تعریف می کردند، الان شد دلیل بد گفتن ازش. آیا مدیریت، فرهنگ، استراتژی شرکت می تونست در زمان کوتاه اینقدر عوض شده باشه، نویسنده میگه نه، اینا همونه، این تناقضات در نتیجه گیری و در تحلیل نتیجه اون اثر تعمیم دادنه. فقط مال اینا نیست، نویسنده الانم میگه که مثلا گوگل استار باکس اصلا بیشتر این لیست های تحسین شده ترین شرکت های جهان اینا همه تحت تاثیر این خطا هستند، این تمایل ما که بر اساس یک درک کلی که از یه چیزی بدست آوردیم. پیش قضاوت که از یه چیزی بدست آوردیم، درباره جزییات مشخصش نتیجه گیری کنیم، چون فلانی قشنگه لابد. حمیزم هست، چون این بومیده لابد سوادم نداره، جالبم از البته هر دو این شرکت ها بعدا به بازی برگشتن هم بی هم سیسکو، ولی حرف سرجاشه دیگه، نکته هم اینه که مفهومی مثل فرهنگ سازمانی و کور کامپیوتری. و و رهبری و اینا چیزای سر راستی نیستند خیلی دقیق نمیشه تعریفشون کرد.

چالش‌های اندازه‌گیری و ارزیابی عملکرد شرکت‌ها و دیدگاه علمی

واسه همین ما میریم سراغ چیزایی که قابل اندازه گیری هستن درامون، مثل عملکرد مالی شرکت، اونو اندازه. میگیریم، بعد اونو تامین میکنیم، کیفیت های غیر قابل اندازه گیری رو هم براساس همون ارزیابی میکنیم. در آن زمان، بسیاری از چیزهایی که مشارکت دارند در عملکرد شرکت، اشتباه می گیریم با عوامل که ارتباط دارند. دارن به عملکرد شرکت، اتریبیوشن و کانتریبیوشن رو با هم قاطی میکنی. آدم حواس جمع اونیه که بفهمه که آقا شرکت موفق به جز یک مدیر خوش فکر و با دید باز و با مشتری مدارک. بالا و اینا، چیزای دیگه هم داره، شرکت ناموفقم ممکنه همه این چیزاش به خوبی اون موفقه باشه. خیلی شما میبینید توی رسانه هایی که اخبار مالی پوشش میدن مثل همین فینشال تایمز که چند بار مثال زده نویسنده میان میگن که شکل. موارد موفق منابع انسانیشون خیلی خفنه مثلا یا فرهنگ نوآوری توشون خیلی بالاست. اما واقعیت اینه که منابع انسانی یا فرهنگ نوآوری اینها، احتمالا بهتر از اون شرکته که داره در بحران مالی دست و پا میذاره.

ندیده؟ مونتا چون اونش خوبه میگیم اینشم خوب. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی همین چیزایی که تاحالا گفتیم واضحه که برای اینکه از این خطاهای شناختی نجات پیدا کنیم. نتیجه داریم به تحقیقات دقیق علمی. چون مقالههای مثلا همین هاروارد بزنس ریویو و مک کنزی کوارترلی و اینا هم مصون نیستند از خطاهای مثل این. بسیاری از این مقالات، بسیاری از این مطالعات، مینازند به حجم زیاد دادهای که جمع کردند. مثلا حواسشون نیست که اطلاعات زیاد رو اطلاعات زیاد داشتن بله ولی اینو بد استفاده کردن اصلا معتبر نیست ولید نیست سوالی که باید بپرسیم اینه که آیا اصلا میشه در این زمینه ها کار علمی کرد، اصلا امکانپذیره یا نه؟ برای این باید بریم اونجایی که کار علمی انجام میشه، کار علمی کجا انجام میشه، دانشگاه؟ واقعیت اینه که وقتی داریم درباره تحلیل عملکرد شرکت حرف میزنیم، اوضاع دانشگاهم خیلی تعریفی نداره، خیلی از. ادبیات دانشگاهی هم اسیر این سوگیری های شناختی هستند، اسیر این ها هستند. در دانشگاهی ها که تربیت شده اند که بتوانند از این اشتباهات و سوگیری ها مصون باشند و حواسشون بهشون باشه اسیر همان اون خطایی هستن که ما هستیم، مثل خطای تامین که گفتیم یا خطای دیگری که خواهیم گفت، پس یعنی بقیه ما خیلی دیگه توجه می کنیم. ما باید جمع باشه که نذاریم این خطاها فکرمون رو مریض کنن، این خطاهای شناختی هم که میگیم، بگیم که منظور چیه؟ اینا یه سری الگوی هستند که در ذهن های ما هستند، ما چیزها را با همین اشتباهات می بینیم و چون اینها اشتباه هستند.

خطاهای شایع در تحقیقات و مدیریت: چگونه از آنها پرهیز کنیم؟

اصلاً به ما تفسیر غلطی میدن از مشاهداتمون. حالا چطوری باید پرهیز کنیم ازش، یک راه پرهیز از همین خطای تامین مثلا، اینه که تا تحقیقاتی رو دیدیم یا نتایج تحقیقاتی رو. رو دیدیم، بریم چک کنیم ببینیم متغیرهایی که مطالعه شدن مستقل هستن از هم یا نه. متغیرها اون چیزایی که میخوایم درباره شون بدونیم مطالعه کنیم، مثلا فکر کن میخوایم بریم رابطه خدمات مشتریان شرکت رو بدونیم. با عملکرد مالی شرکت، سوال اینه، اگر خدمات مشتریان شرکت خوب باشه، آیا این باعث میشه عملکرد مالی بهتر باشه؟ میشه یا نه؟ اگه دوتا متغیر ما یه چیزو اندازه بگیرن معلومه داریم اشتباه میریم راه و دیگه. و البته که متغیرهای مستقل داشتن لازم و کافی نیست، چون خطاهای دیگری هم هستند که منجر میشن به خطاهای دریافت و خطاهای محاسباتی. یکی از این خطهها که خیلی هم تکراریه و اگه خوب یادش بگیریم گل خیلی از این اصطلاحن تحقیقات رو نمیخوریم. قاطی کردن و یکی دانستن و ، مقایسه علت شمردن همبستگی. همبستگی رو ببینی، فکر کنی داری علیت میبینی، تصبیب مایو قرن، اون چیزی رو که فقط مقارنه اون چیزی که فقط هم بسته است با چیز دیگه فکر کنی که دلیلشه.

مثالش چیه؟ مثلا، میگن که مدیران شرکتهای موفق معمولا روحیه شون بهتره سرحال ترن. آقا این بود یا بود، اینا یکیشون دلیل دیگه ایه اصلا، یعنی چون مثلا روحیه اش خوب مدیر شرکت یا چون شرکت موفقه، مدیر روحیه اش خوبه، یا اینکه اصلا اینها همبستگی دارند، مقایسه هستند با هم، روحیه اش بهتره. و شرکتش موفقه. یه مثال دیگه خارج از کتاب این مثال، درباره ی شرکت ها نیست البته ولی همین همین حرفه، همین خطای اشتباه کردن کرولشن و کازشنه، سر تیم های ورزشی میشه اینو دید، فوتبال رو خیلی ها میدونن شانس چقدر توش اما ما معمولاً اوضاع تیم ها رو بر اساس نتیجه شون تحلیل میکنیم حتی اوضاع مدیریت تیم ها رو اگه بگم نظرت درباره نحوه مدیریت این باشگاه، این فدراسیون چیه، اگه قهرمان شده باشی یه جور حرف میزنی و اگه نشده باشی یه جور دیگه. در حالی که خب مدیریتشون که یکی بوده، مثالاش خیلی زیاده واقعا، یه جایی که همش می بینیم این مقاله رو اگه دنبالش بگیریم توی مقالات. بهداشت پزشکیه، اینم باز خارج از کتاب من دارم میگم مثلا میگن اثر دانشمندان فهمیدند که اثر فلانک چیز رو فلان چیز خیلی زیاده، بعدش هم ساختار این گزارش ها، این مقالات هم معمولا شبیه همه، مطالعه کردن روی اینقدر نفر آدم یه بازی زمانی انقدی که اینا همش مثلا خوبه، بعد دیدند که اونایی که صبحانه مثلا آب هویج میخورن بعد از ظهر پلک چشم چپشون میپره بعد، شما ممکنه نتیجه بگیرید پس برای اینکه بر از تو پلک چشم چپ هم نپره باید صبحان آب هویج نخال. در حالی که یه همبستگی دیگه این داره رابطه ایلی توضیح نمیده که (مذکر) (مذکر) .مذکر. یه مقدار نزدیک روش فکری نویسنده و تیغ تندی که داره بر علیه بعضی از این مقالته ها به روش فکری نسیم تا طالب، نویسنده کتاب قوی سیاه و بسیار کتاب خوب و معروف دیگه، اون البته خیلی نگران این و این خطاهاست در دنیای مالی، ایشون در دنیای مدیریت، ولی نسیم طالب هم کسی بود که این کتاب که خودش خیلی ازش تعریف کرد. این یکی از بهترین کتاب های مدیریتیه که تا حالا نوشته شده.

مفاهیم اشتباه در تحقیقات دانشگاهی در زمینه مدیریت و بازاریابی

زیاد مثال داره کتاب هم از این مقالته هم از مقالتهای دیگه، باز دوباره یه مثال دیگه از اینه که میگه مثلا نرخ آمد و شد کارکنان. شرکت رو بررسی کنید چقدر آدم ها میان و میرن اضافه میشن و حذف میشن از شرکت باید نتیجه بگیری که بله شرکتهایی که نیروی کار پایدار خریدارن عملکردشونم بهتره در حالی که خب ممکنه بشه نتیجه ای برعکسم گرفت دیگه، ممکنه اینطوری باشه که اصلا شرکتت چون پایدارتره مردم دلشون. نمیاد برن و نیروی کار پایدارتر میشه، می دونی چی میگم، خیلی باید مواظب باشیم که نتایج تحقیق و نندازن بهمون، خودمون بتونیم نگاه کنیم که متغیرها چطوری تعریف شدن، یه خطای دیگه ای، یه پام دیگه ای. که در موردش صحبت می کنه خطی دیلوژن اوف سنگل اکسپلینشنه، اینکه فکر کنیم یه دلیل هست که یه پدیده رو میتونه توضیح بده ساده سازی بیش از حد، این یه دامیه که حتی بعضی از مطالعات دقیق که گرفتاره اون اثر ختنه. تمیمی هیلو افکت نمیشن، گرفتاری اون و نمیشن، ممکنه تو دام این بیفتن. دانشگاه دلویر یک مطالعه ای کردند که تا چهل درصد نوسانات مالی شرکت می تواند به خاطر پروژه های مسئولیت اجتماعی اجتماعی شرکت هاش، . تعداد بزرگ چهل درصد نوسانات مالی شرکت خیلی زیاده. و ممکنه که آدم وسوسه بشه بگه آره مسئولیت اجتماعی، سی اس آر، واقعا مهم ترین عامل موفقیت مالی یک شرکت میتونه بشه. اینطوری که این مطالعه دانشگاهی نشون میده، ما معمولا واقعا فکر میکنیم مسئولیت اجتماعی ربط عملکرد مالی نباید داشته باشی یه کار.

خیر، یه کار فداکاران هست مثلا، کاری نیست که با انگیزه مالی انجام بشه، اما نکته اینه که این نتیجه گیری درست نیست خطای سینگل اکسپلینشن داره توش، واقعیت اینه که سی ایس آر انقدر در هم تنیده است با فاکتورهای دیگه ی شرکت مثل جی. جهت یابی بازار مثل مدیریت خوب و اینا فاکتورایی هستند که روی وضعیت مالی شرکت اثر میذارن و تنهایی بهش نگاه کردن خیلی گمراه کننده ممکنه باشه اگه بیاین به یکی از این فاکتورها نگاه کنیم حتماً راهمون اشتباهه اینا خیلی با هم و تو در تو قاطیان و رو هم اثر میزن، یعنی حتی تحقیقات دانشگاهی درباره شرکت ها هم. تاثیر این خطاهای شناختی می شوند و نتایج نامعتبر می گیرند و ما باید حواسمان باشد وقتی داریم یک تحقیق را می خنیم، نتیجه اش را می خنیم. حالا، وقتی که زیراب به تحقیقات دانشگاهی رو اینطوری میزنه، تکلیف کتابهای پرفروش کسب و کار معلومه دیگه احتمالا. معلومه که نویسنده با اونا چه برخوردی خواهد داشت، خیلی تیز و برنده نقد می کنه این کتابارو، میگه که حداقل از دهه هفت. هفتاد دارند این تحلیلگران بازار و مشاوران کسب و کار کتاب های راهنمای بسیار پرفروش منتشر می کنند برای مدیران هشتاد و دوتا از مشاوران مک کینزی آمدند کتاب نوشتند اینسرچ آف اکسلنس گفتند که ما رفتیم موفق ترین شرکت های آمریکا را مطالعه کردیم، هشت تا اصل اساسی از توی اینها پیدا کردیم و آنها را کتاب، هشت تا کاری که موفق ترین شرکت ها می کنند. و بلافاصله پرفروش شد تو آمریکا بقیه دنیام خیلی خوب فروخت اصلا یکی از پرفروش ترین کتاب های کسب و کار در طول تاریخ. در ایران هم دهه هفتاد شمسی ترجمه شد، هم خودش ترجمه شد، هم کتاب ها و تحقیقاتی بر اساس مدل اون کتاب یه سری از بازوردهایی که بازوردهای مدیریتی، کلماتی که مدیران استفاده میکنن و خیلی مد شد. استفاده ازشون از دل همین کتاب درآمد.

کتاب‌های علمی و موفقیت در مدیریت: ادعاها و واقعیت‌ها

بعد از دل همون کلمات، کتابای دیگه، ادبیات دیگه در آمد، اصلا یک سفره ای باز کرد، ادعای نویسندگانم اینه که ما این موفق ترین هستیم. شرکت ها رو با یک روش سیستماتیک و منطقی و خیلی عینی انتخاب کردیم، بعد رفتیم مصاحبه کردیم با مدیراشون، دیدیم که اشتراکات اینها چیه، رسیدیم به این هشت اصل موفقیت، مثلا. نزدیک مشتری موندن، مثلا پیداکتیویتی از طریق پیپل، یعنی چیکار کنیم که مردم با استفاده از هوششون نه اینکه فقط با کار جسمی بیشتر، همه اینها خیلی هم خوب و درسته، ولی مشکل میدونین کجاست؟ از این که کتاب در آمد چهارده تا از این شرکتهای فوق العاده و استثنایی اینا با سر اومدن پایین. همین. تحقیقات دقیق و موشکافانه ای که نویسندگان میگفتن رو همون نویسنده این کتاب دست گذاشته، میگه من رو همون ابهم دارم. مشکلات اساسی روش تحقیقاتی دارند تحقیق اینها، از جمله یک خطای بزرگی که تو همین کتابها اثرش معلومه. خطای دیلوژن آف کنیکتینگ دی وینینگ داتسه. این خطای مال وقتی که اون چیزی رو که میخوای بررسی کنی و اندازه بگیری باید عینک مشخص خسی انتخاب میکنی بر اساس اون نتیجه ای که میخوای بگیری میری موردهای مطالعه رو انتخاب میکنی فهمیدین چی شد دیگه؟ مثلا میخوای ببینی فشار خون بالا از کجا میاد چی باعثش میشه بعد میری فقط اونایی که فشارشون بالاست میاری تو مطالعه، اینطوری شما هیچوقت نمیتونید. نمیتونی نتیجه بگیری هیچوقت نمیفهمی چرا ملت فشارشون بالاست باید آدمای فشار پایین هم داشته باشین مقایسهشون کنی با اونا بعد از اون کتاب کتاب نوشته شد درباره فرمول برنده شدن کسب و کارها ولی بدون استثنا همه اون کتابا کتاب میگه که با روشهای ضعیف به نتیجه رسیدند، بدون استثنا.

موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی این کتاب هایی که میان نتیجه ی استنتاجات شبه علمی شونو به عنوان پند و اندرس و ادوایس خیلی محکم و اینا به ما می فروشند از نظر میتودولوژی خیلی داغونن، ولی خیلی خوب میفروشند، هنوزم خیلی خوب میفروشند، مخصوصا اونایشون که. آرههای جالب تری دارند، آنهایی که ادعاهاشون بزرگتره، تصاویر بهتری و جذابتری میسازن، چندتاشون کتاب بررسی کرده. ولی حالا کتاب های بزرگ زمان خودش یعنی یکی همون در جستجوی تعالی یکی از خوب به عالی هر دو اینا موفق خیلی پرفروش خیلی هم مشترکاتشون زیاده از قرار، کلی از این تشبیهات معمولی و استعاراتم اولین بار تو همین کتابا اومده، مثلا تشبیه آنها سبک های استراتژی رو به روباه و جوجه تیغی و چیزی که خیلی بازبرد شد توی صنعت، معمول شد تا سالیان سال هنوزم ازش استفاده میکنن، مدیران هم مخصوصا چون اینا تو ذهنشون میمونه از فردا همه راه میفتن که باید جوجه تیغی باشیم، روباه نباید باشیم اینا، ولی اساس ایده کتاب و روشش آب میده، اصلا زیر سوال واقعا، جالب هم هست، کتابای دیگه. مهم هستند که اصل حرفشون همین حرفیه که این کتاب ها میزنن ولی اصلا تو بازار موفقیتشون به خوبی اینا نیست نویسنده میگه فرقش اینه که این کتابه پر از کلماتی که معمولین، استرکچر. استراتژی، بزنس کلچر، فرهنگ سازمانی، راهبرد، ساختار، مخاطب، مخاطب که. یعنی مدیران، مدیران که این کتاب ها رو دنبال جواب، دنبال راه حل میخونن، دنبال مطلب و زبان علمی نیستند. داستان، دنبال روایتن، دنبال یه گود استورین، دنبال بالا پایین های دراماتیک داستانن، یه مطالعه ای توی دانشگاه شیکاگو نشان می داد که اگر شرکتی فلان سبک مدیریتی رو دنبال کنه چهار درصد عملکردش بهتر میشه. علمی بود اما راهنمای های منتج از این مطالعه در برابر وعده های رشد مثلا چهل درصدی که کتابی مثل گود تو گریت میده هیچی دیگه، واسه همین مدیر رو جذب نمیکنه. حالا سوال اینه اگه واقعا این همه شرکت و این همه مشاور مدیریت و اینها انقدر متوهم و پرتن.

استراتژی‌های موفقیت در کسب و کار

آیا واقعاً هیچ پند و نصیحتی هست که بتونه یه کسب و کاری رو موفق کنه یا اینکه کلا ماجرا رو باید جمع کرد و ریخت دور؟ این سوال سوال جالبیه واقعا. باید یه خورده بهش فکر کرد. این سریال با صدای بلند و با صدای بلند این که فرمول جادویی نداریم واقعاً واسه موفقیت شرکت، یافت نمی شود چون عملکرد شرکت ها خیلی غیر قابل پیش بینی تر از این حرف هاست، بعدش هم اینقدر گیر دادن به دنبال این فرمول گشتن خودش حواس ما رو پرت میکنه. از چیزهایی که دم دستمونه و واقعا اصل مطلب همونه و باید اونها رو خوب بفهمیم و درست کنیم دو تا نکته کلیدی که واقعاً بارها و بارها که اینا قطعاً تاثیر میذارن روی عملکرد. حرف عجیب غریبی هم توش نیست، استراتژی، اجرا. راهبرد و اجرا، استراتژی و اکسیکوشن، همه باید اینکارا رو بدونن اینا اینا اصلا هیچ نقطه یا پیچیده ای توش نداره. وقتی داریم یک تصمیم تجاری می گیریم، هیچوقت نمیتونیم مطمئن باشیم از نتایج تصمیممون، پس ریسک زیادی در کاره. اما نمیتونیم هم که تصمیم بگیریم، اینجاست که استراتژی خیلی حیاتی میشه برای خوب کار کردن شرکت، این کتاب های راهنما چیکار میکنن؟ میگن که بله، استراتژی خوب باید شفاف باشه، باید درست تعریف بشه، باشه، اما خب. چون موفقیت استراتژی خیلی بستگی به این داره که نوع محصول شما چیه و جنس بازاری که دارین و توش هستین چی؟ مهم تر از شفاف بودن اینکه استراتژی باید برای هدف شما مناسب باشه، یعنی شما مثلا شفاف ترین و تعریف شده ترین استراتژی رو هم بذاری واسه رشد یه شرکتی که تو توی بازار اشباع کار میکنه خب به جایی نمیرسی که چون مناسب نیست.

یه سری از همین حرف های ساده میزنه این کتاب، میگه که اجرا همینو دیگه که استراتژی رو چطور اجرا کنیم، چطور پیاده کنیم. ارزیابیش البته از استراتژی به خاطر اینکه خیلی از کمیت هایی که باهاش سروکار داره در اختیار شرکت هستند، میشه کنترلشون کرد، زمان تولید و میشه کم. هزینه تحقیق و توسعه رو میشه بالا برد، هزینه بازاریابی رو میشه پایین آورد، اما باید بفهمیم که دنبال چی هستیم. به جای اینکه مدیر بیاد بگه که باید استراتژی رو بهتر کنیم که خب حرف مفته مثل اینکه مثلا بیانگیم آره همه باید بهتر کار کنیم. باید باید بگین نه اقا مثلا باید جنس رو سریعتر برسونیم دست مشتری، چون این قشنگ در راستای اون استراتژی ماست که. بهتر کردن خدمات مشتریانمونه. چرا اینا رو میگه نویسنده این اخرای کتاب، بخاطر اینکه میگه اینا عوامل اصلی عملکرد شرکت هستن، ولی فرمول جادویی نیست؟ اینا از همین چیزایی که من گفتم معلومه اینا رو هر کسی میتونه به آدم بگه اینا اون نیستن اصلا وجود نداره همچین چیزی. همه هم میدونن اینا رو هیچ مدیر نیست که اینا رو ندونه اینا الفبایی و کاره. میگه اینا رو بخاطر اینکه اصل حرفش اینه که با وجود، موفقیت روش تضمینی نداره، یه روشهایی هستن که کمک میکنن.

ریسک و موفقیت در کسب و کار

که کسب و کارمون رو ببریم به سمت سودده شدن ولی حقیقتی که نمیخوایم خیلی از ما بپذیریم اینه که شانس نقشش خیلی زیاده. این است که هرچند که عملکرد خوب شرکت واقعاً همش رندوم نیست، ولی اغلب این فاکتور شانس است که تعیین می شود. این میکنه که شرکت شما موفق میشه یا نه؟ اینکه به این درک برسیم که عملکرد کسب و کار به بسیاری چیزهای خارج از کنترل ما بستگی دارد. کمک میکنی که خودمون رو از شر یه سری خطاها و ابهماتی مثل مثلا دلوژن آف اورگانیزاسیونال فیزیک. این چه ابهمیه، چه خطاییه؟ این اون باور غلطیه که فکر میکنیم کسب و کار مثل طبیعت یه سری قوانین ثابت و تغییر این همون مصیبتیه که مدیران تجاری رو میندازه تو این فکر که اقداماتی که میکنن باید یه سری خروجی اگه داشته باشه کاملا قابل پیش بینی یه روش خاصی وجود داره که تضمین میکنه موفقیت و کسب ریسک چیزی که برای موفقیت لازمه اینه که بله شرایط مناسب فراهم باشه ولی شما هم باید بختیار باشی. واسه همین بهترین روش این نیست که یک استراتژی رو چون میدونی قطعا جواب میده انتخاب کنی، باید اون استراتژی رو انتخاب کنی که بهتره بیشتر بقیه شما رو در موقعیت موفق شدن قرار میده چون بهترین کاری که میتونی بکنی. شرکت خوب اینه که وقتی میبازه نویسنده مثال گلدمن سگ رو میزنه، حالا نمیدونم این کتاب قبل از بحران مالی نوشته شده. اگه الانم میخواست بنویس همینو می نوشت یا نه، ولی میگه که این شرکت وقتی میبازه طوری برخورد نمیکنه که انگار مدیریت باخته. شکست و باخت رو یک علمان طبیعی میبینه در موفقیت.

و بسیار شرکتیه که ریسک های بزرگ برمیداره، و همین ریسک هایی حساب شده است که عامل موفقیت خیلی از شرکت های بزرگه. اگه این رو بپذیریم و یاد بگیریم که کسب و کار در ذات خودش ریسکیه مدیریت مدیریت ریسکیه، این رو هم بسیار میشه. نسیم طالب در موردش چیزی یاد گرفت، اونوقت دیگه این ابهاما کورمون نمیکنن، این خطاهای شناختی راحت گولمون نمیزنن. جمع، ریسک را ارزیابی می کنیم، برمیداریم، خطر می کنیم و امیدوار به موفقیت میریم جلو بهترین راه. برای پرهیز از این ابهمات اینه که بفهمیم مدیریت یعنی ارزیابی ریسک و ریسک پذیری موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی کتاب راهنمایایی هم داره، اما جنس راهنمایش از اینا نیست که یک نقل قولی بشه و مثلا کلام بزرگان از توش در بیاد و بشه. قاب کرد، زد به دیوار مدیرعامل و اینا، از جمله راهنمایی ها و چیزهای مقدماتی که میگه باید بفهمیم، اینه که. آقا عملکرد کسب و کار مطلق نیست، نسبیه، شما بالاخره تری خط داری با یه رقیبی رقابت میکنی دیگه، موفقیت. شما به عملکرد اونم بستگی داره، ممکنه اصلاً شما همه تصمیم درست ها رو بگیری ولی نتیجهت غلط بشه. یه چیز دیگه ای که باید حواسمون بهش باشه، یعنی که موفقیت دائمی نیست، داستان سیسکو واقعا محدود به سیسکو نیست، همون سیسکو گفتیم برگشت.

اشتباهات شناختی و آسیب های آن در کسب و کار

بعدا به بازی، ولی موفقیت معمولا دائمی نیست. نویسنده کتاب آقای فیل روزنزویک میگه که من با مدیران زیادی حرف زدم به خاطر کارم توی دانشگاه دیدم که این مدیران اجرایی خیلی آنها دانشمند بسیار باهوشی هستند، آدمای سخت کوشی هستند ولی درکشون از فرایند علمی درک درستی نیست واسه همین. خیلی زود و ساده یه چیزایی رو به عنوان داده علمی میپذیرند که واقعا چیزی بیشتر از نقل و حکایت نیستند. یا مدیران که مصرف کنندگان باهوشتری بشن برای این کتاب ها و محتویات آموزشی مدیریت که هر کسی کسی نمی تونه هر چیزی رو بندازه بهشون، هر چیزی رو باور نکنن، انقدر دنبال کپی کردن قدم های شرکت های موفق نرن مثلا. اصل حرف کتاب اینه که آقا این ادبیات کسب و کار یک بخش بزرگیش پر از قضاوت های غلط و اشتباه چاپ اول کتاب هشت تاشو گفته بود، بعد تو چاپ های بعدی کرد، نه تا آخرشم دو هزار و چهارده. اضافه کرده نهایتا شده ده تا مهم ترین نشونم همون خطای تامین دادن هیلو افکته این اشتباهات شناختی و این اتش ما و مدیران برای اینکه همه چیز رو خیلی ساده بهمون توضیح بدن و اندرد و اندرد شلاقی بدن که همین ها رو به کار ببندیم مثلا کارمون درست بشه باعث شده که این همه محتوای کم هم ارزش و بی ارزش و غلط زیاد بشه و زیاد مصرف بشه. توصیه های نویسنده اینه که، ریسک رو خوب بفهمیم، متوجه بشیم که ریسک رو باید چطور اندازه گرفت، چطور باید ارزیابی کرد. چطور باید در موردش تصمیم گرفت؟ بفهمیم که نقش شانس خیلی بیشتر از اونیه که معمولا ما دوست داریم بپذیریم و اینم بفهمیم که نتیجه ی بد لزوماً معنیش این نیست که مدیر اشتباه کرده، از اون موقع نتیجه خوبم لزوماً به این معنی نیست که مدیر همه کاراش خوب بود. چیز مهمی که لازم است از این کتاب یاد بگیریم، اگر مدیر نیستیم، اگر مثلا کسب و کار نداریم یا تصمیمات اینطوری نمی گیریم.

اینه که آگاه بشیم به این اشتباهات شناختیمون، اونش به درد همه میخوره، آگاه بشیم بشناسیمشون و حواسمون باشه. که در زندگی، در صحبت، در فهمیدن جهان، چطوری از اینها پرهیز کنی؟ موزیک ویدیویی [مذکر] موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی هی هی هی چیزی که شنیدین، اپیزود پانزدهم پادکست بی پلاس بود، این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک امید صدیقفر درست کردیم. برای ترجمه اصطلاحات تخصصی این اپیزود که زیاد هم بود، رضا لطفی و ستاره فروزان خیلی به من کمک کرد. بودکست بی پلاس یک هفته در میان چهارشنبه ها منتشر می شود از همه اپلیکیشن ها هرجایی که پادکست گوش میدید می توانید بشنویدش از نام لیک از سانکلاود از اسپوتیفای از سایت خودمون بیپلا .، متن کامل همه ایپیزودها رو هم میتونید هم توی سایت خودمون بخونید هم توی ویرگول میتونید بخونید الان به زودی جاهای دیگه هم سعی میکنیم بذاریم که در دسترس همه باشه ، لیست قسمت های گذشته و قسمت های آینده و اینا هم همه توی سایت هست. همچنین روش پشتیبانی فردی و همونطور که قبلاً هم گفتیم کاملاً اختیاری از پادکست و کسانی که دوست دارند می توانند در تولید پادکست پشتیبانی داشته باشند، می توانند با شانزده دلار یا چهل و هشت هزار تومن پشتیبان کل فصل اول پادکست بی پلاس بشه، فصل اولی که دیگه داره تمومم میشه. این قسمت پانزدهم بود، قسمت بعدی میشه. اپیزود آخر این فصل ، همینطور که اول پادکست گفتیم پایه اصلی اپیزود های بی پلاس خلاصه های سایت بلینکیز هستند. توی بی پلاس پادکست.

پادکست بی پلاس: اخبار و جزئیات از کتاب‌های ترجمه شده به فارسی

کام میتونی توضیحات بلینکیست ولی اینکه ثبت نامش رو پیدا کنید یه چیز دیگه ای که توی سایت میتونی الان ببینی یعنی اینه که کتاب هایی رو که ما قبلا معرفی کردیم توی پادکست اوناییشون که به فارسی ترجمه شدن با ناشراشون صحبت کردیم اگر بخواهیم بعضی ها نسخه های کاغذی اش را برایش تخفیف دهیم، بعضی ها نسخه های الکترونیکی اش را، بعضی ها نسخه های سوئیسی را. صوتی رو اینا رو همه رو توی سایت یه جایی گذاشتیم از کجا بخریم میتونی اینا رو بدونید لیست کاملش رو ببینید تو توضیحات این قسمت لینک میدیم بتونید برید لیست اینا رو منظم ببینید. ممنون از حسین نجفی که موزیک اینتروی بی پلاس رو ساخت ممنون از ستاره فروزان و رضا لطفی و از مهران بلحسنی طراح پوسترها و وب سایت بی پلاس از موزیک ویدیویی موزیک فیلم سی موزیک ویدیویی امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابای رو که توی پادکست کار کردیم من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مشکوک. در خستگی یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم، بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید، مرسی