1-12: Blink: the power of thinking without thinking (خلاصه‌ی کتاب در یک چشم به‌هم زدن)

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

1 12 Blink the power of thinking without thinking خلاصهی کتاب در یک چشم ب qF1KScM

گوش بدید به 1-12: Blink: the power of thinking without thinking (خلاصه‌ی کتاب در یک چشم به‌هم زدن)

00:00 تا 00:02: پادکست بی پلاس: بررسی کتاب “بلینک یا در یک چشم به هم زدند” از آقای مالکوم گلادول
00:02 تا 00:05: اسنپ ججمنت: ابزار مهم تصمیم گیری و استراتژی های مغز انسان
00:05 تا 00:07: تصمیم گیری بر اساس اسنپ ججمنت: اعتماد به حس و شهود در تصمیم گیری
00:07 تا 00:10: تصمیم گیری موفق: نکات کلیدی برای تصمیم گیری بهتر
00:10 تا 00:13: تصمیم گیری شهودی و ناخودآگاه در زندگی روزمره
00:13 تا 00:16: هماهنگی اثرات ضمیر ناخودآگاه بر تصمیم‌گیری‌های ما
00:16 تا 00:20: تأثیر استرس و اوتیسم بر تصمیمات ناخودآگاه انسانها
00:20 تا 00:22: پیش قضاوت ها و تعصب ها در جامعه مدرن
00:22 تا 00:26: تأثیر پادکست بی پلاس بر کتابخوانان: راهنمایی برای تصمیم‌گیری شهودی
00:26 تا 00:27: پادکست بی پلاس: کنجکاوی ها و یادگیری در یوتیوب

پادکست بی پلاس: بررسی کتاب “بلینک یا در یک چشم به هم زدند” از آقای مالکوم گلادول

قبل از اینکه این قسمتو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی بی پلاس رو هم ببینید. اونجا هم درباره این چیزایی که تو کتابای بیپلاس یاد گرفتیم حرف میزنیم. .خوب هی سلام، این قسمت دوازدهم پادکست بی پلاسه و در مهر نود و هفت منتشر میشه. بی پلاس پادکستیه که در هر اپیزودش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی را به صورت خلاصه برای شما تعریف می کنم. (مذکر) هی در قسمت دوازده رفتیم سراغ یه کتاب دیگه از آقای مالکوم گلادول؟ با عنوان بلینک یا در یک چشم به هم زدند. گلدویل رو الان دیگه فکر کنم بشناسیم اگه قسمت های قبلی بی پلاس رو شنیده باشیم. کتاب استثنایی ها، رو ازش داشتیم، کتاب نقطه عطف تیپینگ پوینت رو داشتیم و جفتشون کتابای جالبی بودن. خوش فکر، موفق، خوش صحبت، پرفروش کتاباش، ایدههاش جالبه، روشش جذابه برای نگاه کردن به مسائل.

نویسنده ای هم هست که کمابی شناخته شده است در زبان فارسی کتاب هایی ازش ترجمه شده. برای همین، میشه کتاباش رو به زبان فارسی هم پیدا کرد و خرید. یادآوری میکنیم که بعضی از کتابهایی رو که خلاصه شونو در قسمت های قبلی بی پلاس. تعریف کردیم، الان می تونید با تخفیف از طریق لینک هایی که توی بی پلاس پادکست. کام گذاشتیم. بخرین بعضیاش نسخه صوتی، بعضیاش نسخه. کاغذی، بعضی ها چند نسخه دیجیتال. این یه کاریه که ما دوست داریم بیشتر بکنیم، همینطوری دوست داریم که به اون لینک ها اضافه کنیم، بر همین توی هر قسمت نمیگیم که چی هست چی نیست، بخاطر اینکه معلوم نیست که زمانی که شما اینو میشنوید. این لیست شامل چند تا کتاب بشه ولی این رو میگیم که سایت رو چک کنید اگه که به همچین چیزی علاقه مند هستید اونجا تخفیف هست میتونید بعضی از این کتاب ها برو بخرین و یک کمکی به پادکست هم هست.

اسنپ ججمنت: ابزار مهم تصمیم گیری و استراتژی های مغز انسان

منبع اصلی ما در این اپیزود هم مثل بقیه اپیزود های پادکست بی پلاس سایت انگلیسی زبان بلینکیسته. هی این کتاب، کتاب پر سر صدایی بود وقتی که در دو هزار پانزده منتشر شد. مخالفم البته گفتیم همون موقع کم نداشت. ولی ایدش، حالا نه انقلابی، ولی بحث برانگیزه، کتاب پرفروشی بود، همین الان در آمازون چهار و سه دهم ستاره داره از پنج ستاره، در گودریج هم خیلی ستاره سه و نه دهم. اون ستاره داره کتاب محبوبیه، از همون موقع انتشارش تا حالا هنوز کتاب محبوبی هست. در ژانر پاپ ساینس، کاری هم که می کنه اینه که یک باور عموما پذیرفته شده رو. میگیره و یه کم قلقلکمون میده و ممکنه بعد از خواندن کتاب حتی فکر کنیم که به اون باور اولیه دیگه اعتقادی. نداریم و نظرمون عوض شده، از طریق مثال های متعدد اینکارو میکنه. و یه پلی میزنه بین مثلا تحقیقات که انجام شده و منتشر شده و.

مای که عموما مصرف کننده مواد آکادمیک نیستیم. تحقیقات و مقالات و اینا نیستیم، ولی خب از دونستن نتایجش. خیلی وقته ممکنه که خوشمون بیاد لذت ببریم و چیزی یاد بگیریم. این کتاب درباره اسنپ ججمنته، اسنپ ججمنته این تصمیم های سریعی که ما ناخودآگاه می گیریم. بدون اینکه خیلی اصلا بدونیم که داریم همچین تصمیمی می گیریم بدونیم که جوانب امر و خوب سنجیده باشیم اصطلاحا. و نشونمون میده کتاب که این یک ابزار مهم، یک ابزار کارآمد برای تصمیم گیری و بعداً جلوتر توضیح میده که چه خطری ممکنه داشته باشه استفاده از این ابزار و چطوری میتونیم جلوی آسیب های احتمالیش رو بگیریم؟ قصه اینه که، مغز آدمیزاد برای تصمیم گیری معمولا دوتا استراتژی داره. یکی اینکه، آگاهانه اطلاعات رو دریافت کنه و پروسس کنه. موقعیت را سبک سنگین کند، مزایا، معایب را لیست کند و بعد یک تصمیم منطقی بگیرد که چرا این یک فرآیند کنده و خیلی وقتها واقعا انقدر ما وقت نداریم که اینطوری بخواهیم یک مسئله ای رو حل کنیم. برای همین در طول فرآیند تکامل یک استراتژی دیگری تولید کردیم، تکوین کردیم.

تصمیم گیری بر اساس اسنپ ججمنت: اعتماد به حس و شهود در تصمیم گیری

که خیلی سریعتر کار میکنه به اسم اسنپ ججمنت، و این بجای تحلیل براساس. احساسات و شهوده. این استراتژی دوم به مغز کمک میکنه که بعضی از ماموریت های سخت و پیچیده ای که داره. در این مسیر تصمیم گیری، اینها را محول کنه به ضمیر ناخودآگاه ما، بدون اینکه ما درست بفهمیم. فهمیم که چرا و چجوری ضمیر ناخودآگاهمون میاد مثلا در یک چشمه هم زدن سریع ارزیابی میکنه موقعیت رو و تصمیم میگیری که بهترین راه کدومیه و به ما نتیجه رو اعلام میکنه. ما آگاهانه درگیر نیستیم در این تصمیم گیری. خیلی ها به این اسنپ ججمنت اعتماد نمیکنن و همیشه دنبال تحلیل دقیق اوضاع هستن. برای اینکه بهترین تصمیم رو بگیرن، میگن که ما باید تا جایی که می شه اطلاعات جمع کنیم، بعدا وارد تحلیل بشیم و بعد از اینکه تحلیل کردم تصمیم بگیرم. اما وقتی که به نتایج تصمیم گیری ها نگاه کنیم، چیز عجیبی که وجود داره اینه که تصمیم های شهودی خیلی وقت تا خیلی بهتر و برتر از تصمیم هایی بودند که بر اساس تحلیل گرفته شدند.

مثلا کارشناس های تنسی هستند که وقتی که مسابقه را تماشا می کنند خیلی شهودی و حسی. میتونن بگن که سرویس اشتباه میشه قبل از اینکه طرف سرویس رو بزنه، نمیتونن دقیقا برای شما توضیح بدن چرا؟ ولی، درست میگن، شهادتشون بهشون درست میگه که سرویس میخواد به خطا بره. یا مثلا کارشناسان تجربه آثار هنری هستند که اینا در یک نگاه میتونن بگن یه کاری اصلی یا تقلب. یه چیزی انگار بهشون میگه که مثلا یه کار کپیه. ولی نمیتونن توضیح بدن، چرا معمولا فقط بعد از اینکه اعلام نظر کردنه که میتونن بشینن و توضیح و دلیل. منطقی رایشون رو پیدا کنن ولی قضاوت اولیه رو در نگاه اول حسی کردن، شهودی کردن. در خیلی از موقعیت ها، الگوهای و نظم و قواعدی هست که ضمیر ناخودآگاه ما سریعتر است. از مغز منطقی مون تشخیصشون میده اینها دقیقا همون موقعیت هایی هستن که به این تصمیم های شهودی و حسی باید اعتماد کرد توشون. نیازی به تحلیل نیست.

تصمیم گیری موفق: نکات کلیدی برای تصمیم گیری بهتر

دقت البته معمولا چیز مثبتیه، اما نکته اینه که اگر شما منتظر که همه اطلاعات رو جمع کنی، بعد تصمیم بگیری، خیلی وقتها کلایت پس از معرکه است. معمول اینه که شما باید روی یه سری یه وعده مهم تمرکز کنی و بقیه رو کلا بذارین کنار. برای اینکه تصمیم بتونی بگیری در زمان مشخص مثلا فرض کنیم شما یه مأموریت باید بهت دادن یه زوجی رو گفتن برو در نظر بگیر ببین که رابطه اینا دوام میاره یا اینکه جدا میشن از هم شما میتونی بگی که آقا من میرم. کار درست تر اینه که شما دنبال یکی دو تا علامت کلیدی باشی؟ در ارتباط بین این دوتا، که مثلا اگر یک نشانه ای از تحقیر یا اهانت بین اینها دیدی، معمولا نشانه ای از اینکه کار اینا جلوتر ممکن است بیخ پیدا کند، اما اگر شما دنبال این که مثلا یک دو تا علامت که دیدی پیدا کنی این حرفا نری، بگو که نه من باید تکه تکه تمام اطلاعات رو جمع کنم و بعد تصمیم بگیرم. مثلا انقدر اطلاعات بی ربط بریزه سرت که اصلا متوجه اون نشانه ها چندتا نکته بزرگ نشی. مثلا همش حواست به دستشون باشه، به پاشون باشه، به موقعیت بدن، به حرف های ریز و درشت. و همش در اینا رو مشاهده میکنی، ضبط میکنی، اصلا اون نگاه تحقیرآمیزی که یه لحظه رد و عدل شده و من. که دارم براساس اینجا رای میدم، همون رو دیدم و براساس همون تصمیم گرفتم رو شما نمیبینی، به اشتباه میری. از این نکته، مدیران یک بیمارستان در شیکاگو استفاده هوشمندانه ای کردند، در اورژانس بیمارستان ها یک کار.

کار مهم تشخیص سکته قلبی است. اینا اومدن به دکتراشون گفتن که آقا از این به بعد اطلاعات کمتری از مراجعه جمع کنید. مریض که میاد. اطلاعات کمتر بگیرین. یعنی چی، یعنی کسی که مثلا با درد قفسه سینه میاد اینجا، ما از این به بعد دیگه فقط ازش فشار خون می گیریم و. نور قلب، دیگه بقیه اطلاعات مثل سن و وزن و جنسیت و سابقه پزشکی و اینا همه رو کلا ندیده می گیریم، چشم پوشی میکنیم، اصلا ضبط نمی کنیم، نتیجه چی شد؟ قصه البته طولانیه، هر کدوم از این مثال هایی که اینجا داریم. تو کتاب یه یک چپتره، ولی خلاصه اش، قصه این شد که این بیمارستان شد یکی از موفق ترین بهترین و بهترین مراکز در آمریکا برای معاینه درد قفسه سینه برای تشخیص سکته قلبی. برخلاف تصور اولیه ماست دیگه، ما فکر می کنیم معمولا که هر چی اطلاعات بیشتر تصمیم بهتر، درحالیکه به نظر می رسد سنتورینیست. .مذکر.

تصمیم گیری شهودی و ناخودآگاه در زندگی روزمره

توی خیلی از موقعیت های تصمیم گیری ناخودآگاه ماست که میاد این اطلاعات رو بر ما جدا میکنه. لایه ای زیری مغز ما در ناخودآگاه یکی میگه که. اقا این اطلاعات مهمن اینا مهم نیستن الک میکنه اطلاعات رو برای اینکه بتونه تصمیم رو سریعتر بگیره علت اینکه ما میتونیم انقدر خوب تصمیم های شهودی بگیریم اینه که ناخودآگاهمون این کار الک کردن رو خیلی خوب انجام دادیم. همونطور که یک متخصص رابطه قشنگ میدونه کجا باید دنبال نشانه های تحقیر در رابطه زوج. ما هم برای گرفتن اون تصمیم های شهودی چند تا تیکه اطلاعات حیاتی رو خیلی ماهرانه انتخاب کردیم. کار میکنیم، و بقیه رو خیلی راحت میذاریم کنار، خیلی سریع میذاریم کنار. این کار را ما در زندگی روزمره زیاد می کنیم، مثلا در مسائل عشقی، همون اول که کسی را می بینیم، می دانیم که یا مثلا فوتبالیستایی که میگن شممه گلزنی دارن که شممه گلزنی کمکشون میکنه. که همیشه در بهترین موقعیت باشن برای گلزنی، اینام قصشون همینه یا یه مثال عجیب تر بعضی از سرمایهگذارها هستن اینا میگن ما کمر اون که درد میگیره میفهمیم که وقت فروشن سهامه. همه این موقعیت ها اینطوریه که تصمیم در قسمت ناخودآگاه مغز گرفته میشه.

ولی، خب خیلی از مردم ترجیح میدن که پشت تصمیماتشون عدد باشه و تحلیل باشه و ظاهر باشه و اینا واسه همین. این اول تصمیم رو شهودی میگیرن. بعد سعی میکنن براش توضیح منطقی بتراشن، ممکنه مثلا دروازه بان بعد از بازی بیاد بگه که بله من این شوت هایی که گرفتم. به خاطر این بود که در زمان مناسب در جای مناسب بودم. در واقع داره با این توضیح چیزی به شما نمیگه، کمآکان قصه اینه که واکنش اتوماتیک مغز و بدنش بوده. که کمک کرده که این تک به تکو بگیره، توضیح دادنش واضحتر نمیکنه فرایند تصمیم گیریش رو، شبیه همین اگه به یکی بگن شما چه جور کسی دوست داری، یه لیست بلند بالا میده که مثلا، اینا ویژگی های یک شریک خوب. خوب و مناسب برای منه، ولی کسی که در نهایت انتخاب خواهد کرد. واقعاً رابطه زیادی به این لیست نداره، چون آدم وقتی جذب یکی بشه نمیره سراغ لیستش، بلکه شهودی و حسی عمل میکنه. و در بیشتر مواقع هم.

هماهنگی اثرات ضمیر ناخودآگاه بر تصمیم‌گیری‌های ما

این حس و شهادت برخلاف اون چیزی هستن که اون لیست منطقی که آدما از قبل نوشتن نشون میده. خیلی از تصمیم ها رو ما تحت تاثیر این ضمیر ناخودآگاهمون می گیریم. شکلی که این ضمیر ناخودآگاه روی تصمیم گیری های ما اثر میگذاره هم شکل خاص و مشخصه. یه مثال بامزه مال یه مطالعه یه توش یه سری آدم آوردن یه بورد گیم یه بازی کنن، یه بازی که تو شرکت کننده باید یه سری سوال. حالا جواب بده سوالای اطلاعات عمومی هست سوالای فرهنگی هست مثلا اینکه نمیدونم چند تا رئیس جمهور آمریکا بچه بودن مثلا اسم اولین آلبوم تایلور سوئیفت چی بوده از اینجور سوالات توش زیاده؟ خلاصه کسی که میخواد ببره اما باید اطلاعات عمومیش واقعا زیاد باشه، یه سری آدمو بردن برای این بازی اینا رو دو گروه کردن. قبل از شروع بازی به یه گروهشون گفتن که شما فکر کنید به وضعیت یک استاد دانشگاه که مثلا چه کار میکنه و چه جوری هست. به گروه دیگر گفتن که شما به یک هولیگان فوتبال فکر کنید به این طرفداری آشوب گره. تیم های فوتبال فکر کنید، اینا یه خورده فکر کردن و بعد گفتن که خب بریم سر بازی، عملکرد این دوتا گروه. در بازی با هم خیلی فرق میکرد، اونایی که به استاد دانشگاهی فکر کرده بودن که تیپکلی آدم با داناتریه، آدم هوشمندیه، اینا بهتر بازی کرده بودن از اون یکی گروه که.

به یه طرفدار مثلا هولیگان فوتبال فکر کرده بودن که بازم تیپ کلی آدمیه که. خیلی انتظار دانشی ازش نمیره. با توجه به اینکه سطح این بازیکنان، سطح این آدمایی که توی تست شرکت کردن یکی بوده، نتیجه این آزمایش به ما میگه این اسوسیاسیون ها، این وابستگی های ذهنی، تداعی های ذهنی، اینا روی عملکرد بازیکنان تاثیر گذاشتن، یعنی فکر کردن به یک آدم دانا تر باعث شده که اینا یه جور دیگری جواب بدن به سوالات. خیلی جالبه، ضمیر ناخودآگاه ما دقیقا همینطوری کار میکنه، یه سری وابستگی ها و یه سری تداعی هایی. داره که همینطوری میان روی تصمیم گیری های ما اثر میذارن، یعنی چی؟ یعنی مثلا بیشتر وقتی ما یاد گرفتیم که به صورت ناخودآگاه و بی اراده، ویژگی هایی مثل سفید بودن. و نر بودن و قد بلند بودن رو ربط بدین به کیفیت هایی مثل قدرت و کف. حتی اگر فکر نکنیم یه مرد سفید قد بلند از یک زن سیاه پوست قد کوتاه قوی تره، ناخودآگاه. گاهی خیلیامون این پیوستگی رو در ضمیرمون ساختیم. در دنیای واقعیتم همین اتفاق افتاده، یعنی این تصمیماتی که در ضمیر ناخودآگاه ما گرفته می شود، نتیجه اش چیست؟ این شده که واقعاً موفقیت در زندگی حرفه ای برای مرد سفیدپوست قد بلند راحت تر شده، حتی یه مطالعه هست نشون میده که هر یک اینچ بلندتر بودن قد میتونه متناوب بشه.

تأثیر استرس و اوتیسم بر تصمیمات ناخودآگاه انسانها

عاقب دونسته بشه با فلانقدر بیشتر بودن حقوق، پستای مدیریتی رده بالا تقریباً منحصراً در اختیار مردهای سفید قد بلنده در آمریکا. یه نمونه تاریخی جالبم کتاب مثال میزنه یه آقای به اسم وارن هاردینگ؟ یه کسی بوده که بعد از جنگ جهانی اول به خاطر اینکه قد و قواره ریاست جمهوری داشته شده رئیس جمهور آمریکا مردی که نه مهارت خاصی داشته، نه لیاقتی از خودش نشان داده بوده، هیچی، سفید بوده و قد بلند بوده و مردم خیال کرده اند. که این مرد کاره دیگه این آدمیه که به درد ریاست جمهوری میخوره و رئیس جمهورش کردن از غذا امروز به عنوان یکی از بدترین رییس جمهور های تاریخ آمریکا اسمش در تاریخ مونده یه چیز جالب دیگه، اینکه همه ما میتونیم ذهنخوانی کنیم تا یک حدی، کاری که باید بکنیم اینه که به صورت آدما دقیق نگاه کنیم. چون حالت چهره آدما نشون میده دقیقا که به چی فکر میکنن. یه چیز جالب تر هم اینه که حالت های چهره یک پدیده جهانین یعنی چهره خوشحال و عصبانی و ناراحت. همه جا یکی، اما آدمهایی دارن که اوتیسم دارن و اینا حس رو تا بهشون نیگی متوجه نمیشن، از روی چهره نمیتونن تشخیص بودن که یه کسی ناراحته یا خوشحاله. حالا، نکته اینه که بقیه آدما هم ممکنه زیر فشار استرس موقتا دچار اوتیسم بشن. وقتی که ما در استرس هستیم، ممکن است به خیلی از سیگنال های غیر مستقیم مثل. علت های چهره بیتوجه بشیم، چون همه ی حواسمون رو استرس داریم دیگه، همه ی حواسمون رو داریم میدیم به اون مهم ترین اطلاعات.

که دورورمون هست که همون اطلاعات درباره خطریه که داره تهدیدمون میکنه و بهمون استرس داده همین حالته که گاهی باعث میشه که افسر پلیس یک آدم بی گناه رو بکشه، چون همه ی حواس پلیس. به تهدید اسلحه است، اسلحه ای که طرف ممکنه از جیبش در بیاره و اینقدر استرس این رو داره؟ متوجه این نشانه آشکار نمیشه که طرف چیزی که از جیبش درآورد کیف پول بود نه تفنگ، چون همه ذهنش که متمرکز شده روی تفنگ، همین که این از جیبش در میاد فکر میکنه تفنگ و شلیک میکنه. استرس می تواند به اوتیسم موقت منجر شود و برای اینکه از این حملات ناگهانی اوتیسم بخواهیم دور برویم. بمونیم، باید استرس رو در محیط کم کنیم. هر چه استرس بیشتر باشه احتمال این موتیس موقت بیشتر میشه. و از یه حدی که بیشتر بشه استرس، سیستم منطقی فکری کلا جمع میشه و آدمها ممکنه مطلقا پیش بینی. حالا خطر این و این تصمیماتی که ضمیر ناخودآگاه برای ما می گیره چیه؟ واقعی؟ این است که ما پیشداوری ها و تعصب هایی داریم با ریشه های عمیق. تحقیق کردن، دیدن آمریکایی ها به سختی میشه که کلمه سیاه براشون چیز خوبی رو تداعی کنه این پیش داوری ناخودآگاهانه، حتی بین خود سیاه پوست ها هم هست. این بخاطر اینه که ناخودآگاه از طریق مشاهده آموزش میبینه، مثلا گرداندگان جامعه.

پیش قضاوت ها و تعصب ها در جامعه مدرن

در آمریکا عموماً سفید پوستند. برای همین ذهن ناخودآگاه، سفیدی رو تداعی کننده چیز مثبتی مثل قدرت میبینه. مشکل بزرگم اینه که این پیشداوری ها روی زندگی روزمره ما تاثیر میذاره رنگ پوست، جنسیت، قد. در اینکه دیگران چجوری رزومه ما رو واسه کار بررسی کنن، نقش داره. اگر شما بخواهید از شر این پیش قضاوت ها و تعصب ها رها بشید، راهش اینه که چیزهای جدید تجربه کنید. آدم های جدید ببینید، مشاهدات مغز را متنوعتر کنید. ناخودآگاه اینطوری عادت می کنه و اینطوری آموزش میبینی در یک آزمایشی دیدن که تعصب نژادی یه دانشجو بر علیه سیاهپوستا، وقتی که مسابقه یه تیم آمریکایی رو میدید که همه بازیکنانش سیاه بودند. کم میشد، یعنی علاقه اش و احترامش به تیم باعث میشد که اون اثری که رنگ پوست بازیکنان روش میذاشت از بین بره. چون میگفت اینا نه با تیم با تیم آمریکا میجنگن دیگه.

در معرض تجربیات جدید بودن و مشاهدات متنوع داشتن کمک میکنه که از ضرر این پیش قضاوت ها. یک کار دیگه ای که باید بکنیم برای اینکه در امان باشیم از پیش داوری هایی که در ناخودآگاه وجود دارد. ممکن است روی تصمیمات موثر بد بگذارن، این است که از اطلاعات نامربوط پرهیز کنیم. یک مثال جالب هست اینجا باز، سالهای سال میگه در دنیای موزیک باور این بود که ویولون رو مثلا فقط مردا باید بزنن چون زنا توش خوب نیستن. زن نمی تونه خوب بیالون بزنه، انقدر این پذیرفته شده بود که هرچقدر هم یک خانمی با استعداد بود و خوب خوب بود، انتخاب نمیشد برای این کار، وقتی که میرفت برای تست، برای آدیشن، مصاحبه، میگفتن که نه، خانم نمیگفتن. میتونه ویولون بزنه دیگه، کاری که کردن این بود که مصاحبه رو بردن پشت پرده. داوطلب از پشت پرده میزد، و داورا نمیدیدن که این مرد یا زن، قضاوت منحصرا بر اساس توانایی انجام میشد. و اینطوری طبیعتا راه زن ها باز شد به ارکستر در سرتاسر جهان، چیزی که این مثال نشون میده اینه که گاهی به. برای درست کردن یک قضاوت شهودی، تنها کاری که باید بکنیم اینه که یک مقدار اطلاعات بی ربط رو کلا حذف کنیم.

تأثیر پادکست بی پلاس بر کتابخوانان: راهنمایی برای تصمیم‌گیری شهودی

حذف اینکه این مرد یا زنه باعث میشه که اثر پیشداوری که در ذهن و ضمیر ناخودآگاه وجود داشته از بین. بره، پیام اصلی کتاب اینه که، فرآیندی هست به اسم اسنپ ججمنت؟ که توش مغز انسان میتونه در یک چشم به هم زدن تصمیمات شهودی بگیره و به ما نشون میده. کتاب که خیلی وقتها این تصمیم های شهودی از تصمیم های زمانگیر مبتنی بر اطلاعات زیاد و تجزیه و تحلیل بهتره، بعدا این رو هم توضیح میدی که، خیلی وقتهایم هست که این تصمیم های شهودی چون در ناخودآگاه گرفته میشن؟ بر اساس پیش قضاوت ها و تعصب هایی هستند که درست نیست و بر همین یه مقدار کتاب. آخرین فصلاش توضیح میدی که چطور باید از مزارات این پیش قضاوت ها، تصمیم های شهودیمون رو در امان نگه داریم. هی [مذکر] موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چیزی که شنیدین اپیزود دوازدهم پادکست بی پلاس بود. این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک امید صدیقفر درست کردیم. بی پلاس یک هفته در میان چهارشنبه هامون. این انتشار میشه از اردیبهشت شروع شده، الان دیگه کم کم داریم می رسیم اخرای فصل یک، فصل یک آذر تموم میشه؟ بی پلاس رو از همه اپلیکیشن های پودکست و از ساندکلاود و از نام لیک و اسپوتیفای و بی پلاس پودکست. کام میتونید بشنوید.

معرفی کنید لطفا بی پلاس رو به کسانی که دوست دارند کتاب بخوانند و دنبال کتاب تازه میگردند یا به کسانی که دوست دارند کتاب بخوانند. ولی نمیخونن به هر دلیلی چون هر چند که جای کتاب خوندن رو نمیگیره شنیدن این پادکست ها ولی حداقل مغز کتاب رو و اون ایده مرکزیش رو میده بهمون. همانطور که اول پادکست گفتیم، شما الان می توانید ترجمه فارسی برخی از این کتاب هایی را که تو پادکست ازشون حرف زدیم از طریق سایت خود. با تخفیف بخرین، میرین به پست مربوط به اپیزود تمرکز یا اوتلایت. استثنایی ها یا چرا ملت ها شکست می خورند یا صلحی که همه صلح ها رو بر باد داد، کتاب رو حالا یه الکترونیکیش رو یا کاغذیش رو یا توی بعضی از موارد صوتیش رو معمولا با تخفیف سفارش میدین و اینجوری هم حمایت از بی پلاس میکنین همین که کتاب میتونید ارزان تر از قیمت اصلیش داشته باشین. موقعی که شما این اپیزودو گوش میکنین ممکنه با دیگران هم به توافق رسیده باشیم و این لیست طولانی تر شده باشد، برای اینکه لیست کامل را بتوانید ببینید که چیو می شود خرید، سایت را لطفا چک کنید. این کار حمایت از بی پلاس هم هست، راه دیگر حمایت از پادکست زمینه ای که باز برین به بی پلاس پادکست. کام صفحه پشتیبانی و اونجا اگر خارج هستین با شانزده دلار، اگر که داخل هستین در ایران هستین با چهل و هشت هزار تمند پشتیبان. تمام فصل اول پادکست بی پلاس بشین ممنونیم از همه پشتیبان های ماددی و معنوی پادکست از حسین نجفی، سازنده موزیک اینتروی پادکست بی پلاس، و از مهران بلحسنی، طراح پوسترها و وبسایت پادکست، بی پلاس، پادکستی از چینل بی پادکست موزیک ویدیویی سی موزیک ویدیویی امیدوارم که این قسمت رو پسندیده باشین، همونطور که اول قسمت هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم.

پادکست بی پلاس: کنجکاوی ها و یادگیری در یوتیوب

یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم، من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال موش. در خستگی یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم، ازش کمک بگیرم، بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بزارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید. مرسی.