اپیزود یازدهم: امپراتوری آمازون

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

اپیزود یازدهم امپراتوری آمازون

گوش بدید به اپیزود یازدهم: امپراتوری آمازون

00:00 تا 00:02: پادکست داکس: فیلم مستند امپراتوری آمازون، ظهور و سلطه جف پیزوس
00:02 تا 00:04: داستان زندگی جف بیزوس
00:04 تا 00:07: پدربزرگ، سیلیکون و وال استریت: داستان یک مهندس فارغ التحصیل
00:07 تا 00:10: داستان بزرگ شرکت اینترنتی با اثر آغازگر جوان
00:10 تا 00:12: پیدایش شرکت آمازون: از گاراژ سیاتل تا جایگاه جهانی
00:12 تا 00:15: رشد شرکت آمازون و انتخاب نیروی کار با نگرش بیزوس
00:15 تا 00:17: تمرکز وسواسگونه یکی از قابل اعتماد ترین شرکتهای دنیا
00:17 تا 00:20: موفقیت مهارت ها و استراتژی های جف بیزوس
00:20 تا 00:23: بازی بورسی آمازون و فروشندگان اینترنتی
00:23 تا 00:26: قدرت آمازون و ناشران
00:26 تا 00:29: ساخت برنامه پرایم در آمازون و اثرات آن
00:29 تا 00:32: برنامه پرایم و تغییرات بزرگ در آمازون
00:32 تا 00:34: مصاحبه با مدیریت آمازون و چالش‌های کارکنان
00:34 تا 00:37: چالش‌های فروش آنلاین در آمازون
00:37 تا 00:40: آمازون، قدرت، و تلاش برای تاثیرگذاری در شهر واشنگتن دیسی
00:40 تا 00:44: خرید ۲۵۰ میلیون دلاری واشنگتن پست و تأثیرات آن روی آمازون
00:44 تا 00:46: روند گسترش کسب و کارهای آمازون
00:46 تا 00:50: داستان زندگی جف بیزوس و جدایی او از مک کنزی
00:50 تا 00:54: استراتژی آینده افراد ثروتمند: برنامه های فضایی جیف بیزوس و ایلان ماسک
00:54 تا 00:56: مصاحبه با منتقدان آمازون: دیدگاه ها و نقدیات

پادکست داکس: فیلم مستند امپراتوری آمازون، ظهور و سلطه جف پیزوس

موزیک ویدیویی سلام، من پیمان بشر دوست هستم یه آدم علاقه مند به فیلم های مستند و اینجا در پادکست داکس، فیلم های مستند که می بینم رو براتون تعریف میکنم. (مذکر) (خنده تماشاگران) اندازه زمین محدوده، و اگه جمعیت جهان و اقتصاد جهان. به همین سرعتی که داره به رشدش ادامه بده. تنها راهی که برای بشر میمونه اینه که به فضا مهاجرت کنه. گفتن همچین حرفی اعتماد به نفس بالایی میخواد و میطالبه که تو این زمینه صاحب نظر باشی. اما این حرف رو یه دانشمند نگفته، این حرف یه نوجوونه که به دانش فیزیک و فضا علاقه منده. و این حرفو وقتی که شانزده سالش بوده در مصاحبه با یه روزنامه محلی گفته. عجب بچه ای باهوشی بوده که وقتی دبیرستانی بوده همچین دغدغه هایی داشته. پس اگه بزرگ بشه احتمالا یه فیزیک دان بشه.

اما نه، اون بچه الان یکی از ثروتمندترین افراد روی کره ی زمینه. اون کسیه که شرکت عظیم آمازون رو درست کرد. تا اینترنتی کتاب بفروشه، اما بعد از اون شرکتش رو. تبدیل به بزرگترین محل برای خرید و فروش اینترنتی برای هر محصولی. در قسمت یازدهم پادکست داکس قصد دارم فیلم مستند امپراتوری آمازون، ظهور و سلطه جف پیزوس رو براتون روایت کنم. اگرچه این فیلم خودش به اندازه کافی فیلم ارزشمند و جذابیه. اما من دلم نیامد که وقتی دارم راجع به آمازون و جف ویزو صحبت میکنم. موضوعات دیگه ای که از مصاحبه ها، مقالات و پادکست های دیگه شنیدم و خوندم و اینجا براتون نگم. برای همین، غیر از مطالب خود فیلم، اون موضوعات رو هم در این اپیزود گنجوندم که تصویر بهتری از موضوع داشته باشیم.

داستان زندگی جف بیزوس

خب بریم ببینیم جف فیزوس کی بوده؟ جف فیزوس متولد شهر آلبوکورکی ایالت نیومکزیکو هست. همون شهری که در قسمت هفتم گفتیم که مایکروسافت در آنجا تاسیس شد. وقتی که جف به دنیا اومد مادرش هفده سالش بود. و داشت تو دبیرستان درس میخوند، پدرشم صاحب یه دوچرخه فروشی بود. اما خیلی زود این دوتا از همدیگه جدا شدند و بعد از مدتی مادرش با یه مهاجر کوبایی به اسم. مایک بیزوس آشنا می شود که اون موقع مایک بیزوس داشت توی دانشگاه نیومکزیکو درس میخونده. و بعدش هم این دو با هم ازدواج میکنن، بلافاصله بعد از ازدواجشونم. مایک بیزوس جف چهار ساله را به فرزندی قبول می کند. و اسم فامیل خودش رو روی جف میذاره پس در واقع، پدر بیولوژیکی جف ایزوز، کسیه با یک نام فامیل دیگری.

بعد که دانشگاه مایک تموم میشه یه کار توی شرکت نفتی اگزوم میگیره و به شهر نفتی آمریکا یعنی هیوستون در ایالت تگزاس می رود. بعدا خونواده بیزو صاحب یک پسر و یک دختر دیگه هم میشن. تاثیرگذارترین الگوی جفتوی خونوادش پدربزرگش بوده که یه مزرعه ای توی جنوب تگزاس داشته. و خونواده اینام تابستونها به اونجا میرفتن. پدربزرگ طوری با بچه ها برخورد می کرد که جف میگه وقتی که هنوز پنج سالم بود این توهم در من بوجود اومده بود که من دارم به پدربزرگم در کاراش کمک می کنم. در واقع کمک نمیکردا، اما برخورد پدربزرگ اینطوری بود که داری کمکم میکنی، اینکارو میکرد که بچه ها کار و تشویق بکنه که کار بکنن کمک بکنن و اینم باورش شده بود و این اعتماد به نفس رو پیدا کرده بود. و وقتی که شانزده سالش بود، درسته که یه بچه شهری بود که فقط تابستون میرفت اونجا، اما دیگه واقعا. من میتونست کمک بزرگی باشه برای پدربزرگش. پس پدربزرگش یاد گرفت که خودش آستیناشو بزنه بالا و وارد عمل بشه، تراکتور خراب شده، خودمون تعمیرش میکنیم.

پدربزرگ، سیلیکون و وال استریت: داستان یک مهندس فارغ التحصیل

آسیا به مزرعه مشکل داره، خودمون از هرچی که در دستمون داریم استفاده کنیم و درستش کنیم، و خلاصه اینکه رو پای خودمون بایستیم. غیر از اینام پدربزرگش آدم خاصی بوده و جف یه خاطره جالبی رو ازش میگه، میگه وقتی. ده سالم بود داشتیم با پدربزرگ و مادربزرگم با ماشین به مسافرت میرفتیم و پدربزرگ داشت رانندگی میکرد. مادربزرگم پشت هم سیگار میکشید، همون موقع از رادیو تبلیغ مصرف کم سیگار پخش میشد که. هر پکی که به سیگار میزنید مثلا دو دقیقه از عمرتون کم میشه، جف میگه منم اون پشت ماشین نشسته بودم و فکر می کنم. بعد حساب کردم که چند سال از عمر مادربزرگم با سیگار کم شده و همونجا هم با افتخار تو جمع اعلام کردم گفتم: مامان بزرگ، من حساب کردم تو مثلا دو سال از عمرت با سیگار کشیدن کم کردی، خیلی هم با افتخار. برخلاف انتظارش، مادربزرگ ناراحت می شود و میزنه زیر گریه، جف میگه پدربزرگ ماشین رو نگه داشت؟ و خودش و من از ماشین پیاده شدیم، فکر کردم عصبانی و میخواست سرم داد بزنه. اما آروم بهم گفت، جف، تو پسر باهوشی هستی. یه روزی متوجه میشی که مهربون بودن سخت تر از باهوش بودنه.

پدربزرگ آدم خردمندی بود. جف در هیوسوم مدرسه رفت و به علم علاقه من شد، و معلومم که خیلی بچه درسخون و باهوشی بوده. که تونسته وارد دانشگاه پرینستون بشه و در سال هزار و نهصد و هشتاد و شش مدل هزار و سیصد و ۶۴ شمسی در رشته مهندسی برق و کامپیوتر فارغ التحصیل شد. اما بعد از فارغ التحصیلی برخلاف خیلی دیگه از میلیاردرای دنیای فناوری اطلاعات و اینترنت نه به سیلیکون ولی، به جایش به وال استریت رفت، یعنی جایی که مرکز معاملات سهام شرکت ها در نیویورک است. اونجا، در یه هج فوند به اسم دی ایشو شروع به کار کرد. اتفاقاًم جای خیلی خوبی بود و، همین شرکت بود که وال استریت رو دگرگون کرد. کسانی که خرید و فروش سهام می کنند اطلاعات زیادی را درباره سیاست و اوضاع اجتماعی و روند ها و خیلی چیزای دیگر کسب می کنند. چون همه میدونن که اینا توی قیمت سهام تعیین کننده است. ولی چند دهه پیش اینجوری نبود، کسی اینا رو نمیدونست، و همین شرکت دی ایشو بود که اولین بار فهمید که این اطلاعات می توانند تاثیرگذار باشند.

داستان بزرگ شرکت اینترنتی با اثر آغازگر جوان

یکی از چیزهایی که دیوید شاو صاحب اون شرکت از جف فیزوس جوان و جویای نام خواست این بود که برو. درباره اینترنت جهانی یا و شرکتهایی که در این حوزه کار می کنند بررسی کن، حالا صحبت کیه؟ تازه اول دوران ظهور شرکتهای اینترنتی. به همین دلیل هم خیلی زود، جف فیزوس شستش آگاه شد که چه اتفاقی قراره که برای دنیا بیفته. اون مهندس خیبرایی بود در وال استریت هم که داشت کار می کرد و دنیای کسب و کار رو قشنگ می فهمید. برای همین سریع موقعیت رو هوا کاپید. فهمید که آینده مال شرکتهای این مدلیه، و خودشم هر چه زودتر باید بیاد وارد این حوزه بشه. بیزوس یه اصل داره به اسم چارچوب مینیموم کردن پشیمونی، خیلی اوقات که میخواد. یه تصمیم بزرگی بگیره تو زندگیش، میگه که اگه این کارو نکنم، آیا وقتی که هشتاد سالم بشه؟ اگه بله پس حتماً انجامش میدم. میگه تصمیمش برای استعفا و رفتن دنبال رویاش هم از اون افسوس های بزرگ هشتاد سالگیش میشد.

ازش بشه موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی بیزوس فهمیده بود که استفاده از اینترنت داره سالی بیست و سه برابر بیشتر میشه. نشست یک دو دو تا چهارتا کرد و افتاد به دنبال اینکه چه کسب و کاری را می تواند راه بیندازد که از این فرصت رشد بیست و سه برابر باشد. نتیجه بررسیاش این شد که کتاب می تونه بهترین گزینه برای شروع کسب و کار فروش اینترنتی باشه. دلیلشم این بود که تعداد عناوین کتاب یه چیز خارققلاطی بالاست و کتاب فروشی ها هم قفسهاشون محدوده. و بزرگترین کتاب فروشی مثلا میتونه پانزده هزار عنوان کتاب رو تو قفسهاش بچینه. اما این دیده بود که میتونه بیشتر از سه میلیون کتاب رو تو وب سایتش عرضه کنه، میبینید؟ مثل تکه های پازل. این ایده ها رو کنار هم قرار داده بود، خلاصه، جف در همون شرکت شاه با یه خانم جوونی آشنا شده بود و با هم قرار میذاشتن. خونی به نام مک انزی اسکات. مک کنزی هم مثل جف در پرینستون درس خوانده بود البته در رشته زبان انگلیسی و تازه هم فارغ التحصیل شده بود.

پیدایش شرکت آمازون: از گاراژ سیاتل تا جایگاه جهانی

و در شرکت شاه به عنوان دستیار کار می کرد البته خیلی هم ذوق نوشتن داشت همون موقع. تا زمانی که در پرینستون درس میخوند، شاگرد خانم تونی موریسون برنده نوبل ادبیات بود. یکی از بهترین شاگردان نویسندگی اون خانم بود. اما به هرحال راه اونم به وال استریت کشیده شده بود. بعد از چند ماه، جف و مک کنزی با هم ازدواج می کنند. یه روزی هم جف تصمیمش رو برای مک کنزی توضیح میده و میگه، بیا برویم از این ولایت مناتو، جمع کنیم، بریم اینترنتی که کتاب بفروشیم. جواب مک کینزی چی بوده؟ چی؟ اینترنت چیه؟ بله خب سال هزار و نه سال نود و چهار بوده، هزار سیصد و هفتاد و دو. کسی باور نمیکرد که همچین چیزی یه کار جدیه، جف برای هرکی تعریف میکرد، میگفت این خلبازیا که نون آب نمیشه. حتی مادر خود بیزوس هم میگفت که این کار عاقبت نداره ها، سر کار خودت پرو، این راه هم در کنارش آخر هفته.

مک کنزی اما قبول کرد و دوتایی از نیویورک جمع کردند و رفتند به غرب آمریکا، در ایالت واشنگتن، شهر سیاتل دل و یه خونه اجاره کردن. حالا چرا اونجا رفتند؟ یادتون میاد توی قسمت هفتم درون مغز بیل گیتس گفتیم که دفتر مرکزی شرکت مایکرو تو شهر سیاتل هستش، پس یه دلیلش اینه که سیاتل با وجود مایکروسافت یه قطب صنعت آی تی بوده. و هست، و تعداد زیادی مهندس کامپیوتر اونجا بودن. دلیل دومش هم این بود که بزرگترین انتشارات کتاب آمریکا در ایالت اورگان هستند. جاوبر واشنگتن هست و غیر از اینا هم شرایط مالیات و هزینه ها توی ایالت واشنگتن خیلی کمتر از نیویورک و ایالت کالیفرنیا بوده، خلاصه بیزوس شرکتش رو در گاراژ خونه ی اجاره ایش در سیاتل راه میندازه. اسم آمازون رو هم از روی بزرگترین رودخونه جهان برداشت که در ذهن مخاطب یه عظمی رو به یاد بیاره. یه عکس معروفیم هم هست از بیزوس که در یه دفتر مهقر و پشت یه میز درهم برهم نشسته و روی دیوار اتاقش با اسپرین این عکس را در اینستاگرام داکس در ماه ژوئیه سال ۱۹۹۵ ارسال می کنیم. پنج سایت آمازون راه اندازی شد. و خیلی زودم ثابت شد که چیزی که جف در مورد آینده این شرکت میدید و میگفت پر بیرا هم نبوده.

رشد شرکت آمازون و انتخاب نیروی کار با نگرش بیزوس

اون موقع شرکت ده تا کارمند داشت شامل خودش و همینطور همسرش مک کنزیک حسابداری یاد گرفته بود و کار حسابداری. شرکت رو انجام میداد، وب سایت که کارش رو شروع کرد، سیل سفارش بود که به سایت آمازون سرازیر شد. جف میگه کاملا میدونستم که فروش کتاب حتماً در همون سی روز اول موفق میشه. همینطور هم شد، کل ده نفر پرسنلشون نشسته بودند به بسته بندی کتاب و ارسالشون برای مشتری ها. حتی هنوز میز بسته بندی هم نخریده بودن. بسته رو میذاشتن رو پاشون چسب می زدند، میگه آخر وقت به یکی از پرسنل که مهندس کامپیوتر بود و اونم نشسته بود، بسته بندی داشت. گفتم که درد پاهام داره منو میکشه. فکر کنم باید یه صفحه پلاستیکی یا یه تخته بذارم رو پاهام، میگه اون گفت: “جف، ما پلاستیک و تخته نمیخوایم، میز بسته بندی لازم.” با خنده تعریف میکنه که گفتم اوه چه فکر عالی! یعنی اینقدر درگیر بسته بندی بود، مغز خودش خوب کار نمیکرده.

خلاصه، فرداش میز خریدن و رندمانشونو هم دو برابر شد. آمازون خیلی سریع از یه شرکت در گاراژ به یه شرکت با پنجاه و پنج کارمند تبدیل شد. مصاحبه ها رو هم خود بیزوس انجام میداد، براش مهم بود ببینه طرف چقدر تیز و چه غره. بیزوس الان راجع به سبک انتخاب نیروی کار خودش میگه وقتی کسی رو برای استخدام مصاحبه می کنم. سه تا سوال رو حین مصاحبه گوشه ذهنم دارم، یکی اینکه، آیا این آدمو تحسین میکنم؟ دو اینکه آیا این آدم می تونه استاندارد کاریمون رو ببره بالا و سوم اینکه تحت چه شرایطی این آدم؟ هم می تونه تبدیل به یه آدم نمونه بشه تو شرکتمون همکاران اون موقع بیزوس میگن که یه چیزی هم که برایش خیلی مهم بود نتیجه آزمون استانداردشون در مدرسه بود. یادتون میاد توی قسمت هشتم یه توضیح دادم راجع به این تست، به فرض متقاضی کار چهل سالش شده بود، ولی باز جف اصغر. می پرسید نتیجه در دبیرستان چی بوده که یه خورده سوال عجیبی بود؟ همکارای سابقش جف بی ایزوس را در آن دوران یک آدم معمولی و با اهداف بزرگ توصیف می کنند ، و البته کسی که معروف بود. بوده و هست به خنده های انفجاریش. اگه میخوای آشپز باشی ، شاید میخوای رقصنده باشی ، نمیدونم چیکار میخوای بکنی.

تمرکز وسواسگونه یکی از قابل اعتماد ترین شرکتهای دنیا

من دوست دارم که بعد از مرگم باشه. (خنده) 40 دقيقه با تو داره به پايين کلیک ميکنه ، ما همه رو استفاده ميکنيم. از اول این قصه بود که شما یک سرمایه گذار در کسب و کار هستید. که اول با فروش کتاب شروع کنه و بعد به فروش همه چیز برسه ، اینجا شاید بد نباشه که به لوگوی آمازون هم. اشاره کنیم که همین مفهومو میرسونه، توی لوگوش اسم آمازون هست و بعد یه فلش است که از حرف اب اول “آمازون” یعنی “ای” میره به ز. معنیش اینه که از ای تو زد یا تو فارسی از الف تا یرو ما داریم، این چند سالیم اون فلش رو شبیه به یه لبه و در آگهیاشون هم این بسته های خندانشون هستن که دست به دست میشن و میرسن به مشتری. تمرکز بیزوس توی شرکت همیشه روی یه اصل اساسی بوده. و با همین تونسته شرکتش رو به یکی از قابل اعتماد ترین شرکتهای دنیا تبدیل کنه. اون اصلا مشتری مداریه یا به قول خودش یک تمرکز وسواسگونه داشتن به مشتری.

البته این حرفیه که بیشتر شرکت ها میزنن اما انگار اینا موفقتر بودن دیگه مثلا همیشه در جلساتشون. توی شرکت یه صندلی رو عمدا خالی نگه میداشتند و اون جای خالی نماد مشتری بود. اینکه فکر کنند مشتری هم در جلسه شون هست و خواسته های مشتری رو هم همیشه در نظر میداشتند. بیزوس و تیمش از اولین شرکتهایی بودند که فهمیدند که در این دنیای جدید کسب و کار با اینترنت، خیلی خوب و دقیق میتونن رفتار مشتری ها رو ارزیابی کنن. اینکه روی چه ائتماعی مشتری کلیک کرده، چیا رو توی سبد خرید قرار داده ولی آخرش نخریده، موارد اینچنینی همه رو بررسی میکردند و کم کم عادت ها و رفتارهای خرید مردم دستشون اومد. یه چیز دیگه هم اینه که مردم اگه از مغازه خرید میکردند، غیر از قیمت کتاب باید مالیات هم پرداخت میکردند. اما اگر از آمازون یا وب سایت های دیگه آنلاین خرید میکردند، فقط قیمت اون کالا رو میدادند، لازم هم نبود که وقت بذارم برم فروش. برای همین آمازون با سرعت زیاد در حال افزایش مشتریانش و میزان فروشش بود. اما هنوز یک شرکت سودآور نبود.

موفقیت مهارت ها و استراتژی های جف بیزوس

و این یکی از بزرگترین دستاوردهای بیزوس بود که اون سرمایهگذارهای اولیه اش رو تونسته بود متقاعد کنه که آقا این شکل. تا بیست و چند سال سودآور نیست، قراره که ما تو این مدت زیرساخت درست کنیم. شرکت موفق و بزرگ و قراره که بازار رو بگیریم دست خودمون. اصلا کار راحتی نیستا اینکه کسی که پولشو گذاشته تو این کار رو بخوای متقاعد کنی برای یه همچین چیزی، اما این آدم مهارت. خودش توی وال استریت کار کرده بود و زبون سرمایهگذار رو هم میدونست. بعد تونست متقاعدشون کنه. خب حالا استراتژیشون چی بود؟ چطور میخواستند بازار رو بگیرن دستشون؟ استراتژیشون این بود که شده سود کمتری. یا حتی یه جاهای اصلا ضرر کنن، فروش رو داشته باشن و مشتری رو مال خودشون کنن. آنها شرکتهای کوچیکتر که توانایی اینو نداشتند که مثل اینا قیمت رو بیارن پایین از سر راه آروم آروم برداشته میشدند.

و بعد از چند سال این شرکت یه شرکت بی رقیب شد. در همین رابطه ام انتقادات زیادی به آمازون هست که اینا از اولشم دنبال انحصارگرایی تو بازار بودن و باعث شکستگی تعداد زیادی شرکت و مغازه کوچیک شدن یعنی واقعا داستان بیزوس فل نبین چیریزسته، جسد و قیافش نمیخوره، همشم خوش رو و خندانه، اما توی کارش تصمیمای قاطعی میگیره. اینطور هم نبود که رقیب بزرگی هم نداشته باشند یا چالشی نداشته باشند، نه اینطور نبوده، مثلا. آمازون که در سال نود و پنج شروع کرده بود دو سال بعدش بارنس سن نوبل که یکی از غول های منتشر شده بود آمریکا بود اونا هم شروع به فروش آنلاین کرده بودن و شدن رقیب هم در سال ۲۰۰۲ آمازون صد و بیست و پنج نفر پرسنل داشت و شصت میلیون دلار هم فروش کلشون بود در سال. صد و بیست و پنج نفر، شصت میلیون دلار، اما این رقیب چگرشون سی هزار نفر پرسنل داشتند و سه میلیارد دلار هم فروش، یعنی واقعاً رقیب بزرگی بودن. همون موقعها بیزوس یه جلسه عمومی با همه پرسنل گذاشت و گفت میفهمم که نگرانید که ما بازی رو به رقیب به بازیم، اما نگران رقیب اون نباشید. رقیبمون نیست که برامون پول میفرسته، تمرکزمون رو بذاریم رو مشتریمون. اونا هستن که برامون پول میفرستن، کابوس شب من، رقیب هام نیستن. کابوس شب من اینه که مشتریامون ما رو نخونن و خب نهایتا هم همه رقیب ها رو پشت سر گذاشتن.

بازی بورسی آمازون و فروشندگان اینترنتی

بعد از اینکه کم کم خرید و فروش اینترنتی یه مسئله عادی و فراگیر شد، خیلی از کسب و کارای دیگه هم بودن. اونایی که میخواستند وارد فضای آنلاین بشن. و آمازون هم از این فرصت استفاده کرد و از برند قوی که برای خودش ساخته بود استفاده کرد و به اون شرکت ها پیشنهاد داد. دستورات که بیاین و از پلتفرم ما کالاهاتون رو بفروشید. یعنی چی؟ گفتن وب سایت ما میلیون ها مشتری داره هرچی هم که شما از یه وب سایت حرفه ای میخواید حاضره. بیایید کالاتونو زیرنام آمازون و در وب سایت ما بفروشید به مشتریاتون. این کار باعث شد که دهها هزار کارآفرین شخصی و شرکتی بیان و با آمازون کار کنند. که خب برای خیلی هاشون هم سودآور بوده خیلی خوب بوده اما این یعنی که آمازون فروش کالاهای که مال خودش هست. در کنار آن، هزاران شرکت دیگر هم هستند که در آمازون جنس می فروشند و به بیزوس پرسان می دهند.

یعنی اون خوردفروش ها دارن با خود آمازون رقابت میکنن که یه نبرد نابرابره چون همه اون اونا دارن در پلتفرم ای کار میکنن که متعلق به آمازونه و آمازون کنترلشو در دست داره یعنی اینطوری نیست که مثلا یه پاساجیه به اسم پاساج آمازون و اونجا یه تعداد مغازه کنار هم دارن کار میکنن نه. یکی از اونا خودش صاحب پاساجه و هر وقتم که دلش بخواد با هرکی که دلش نخواد میتونه قراردادش رو تموم کنه. پس درسته که خیلی ها دارن سود میبرند و باعث رشد اقتصادی خیلی از کشورها شده هستن، اما خیلی حالت برنده برنده نداره، یه جورایی حالت برنده برنده تر داره. موزیک ویدیویی (مذکر) (مذکر) (مذکر) (مذکر) یکی از اولین جاهای که آمازون خیلی زود قدرت رو درون به دست گرفت، صنعت نشر بود. یعنی همون مسئولی که کارش رو باهاش شروع کرد، استراتژیش هم چیزی بود که به اسم یوسپلنگ و غزال معروف شد. یوس پلنگ وقتی که میخواد شکار کنه نمیره دنبال قوی ترین غزال. میره دنبال یه غزال مریض یا کوچیک که راحت بگیرش، آمازون هم نمیرفت دنبال بزرگترین رقیبش. رفت دنبال ناشر هفتم، اونو از پا در میآورد، بعد می رفت سراغ ششم و همینطور می رفت به جلو دنیس جانسون یک ناشر بود که حوالی سال دو هزار در آمازون کتاب می فروخت. خوبم میفروخت، یه روزی از آمازون بهش تماس گرفتند و گفتن که باید قیمت کتاب و چهار درصد بیاری پایین.

قدرت آمازون و ناشران

این از نظر آقای جانسون منصفانه نبود و موافقت نکرد. آمازون در عرض سه سوت دکمه خرید کتاب و برای کتاب های آقای جانسون غیرفعال کرد یعنی خریدار را تو وب سایت. می تونستن کتابا رو ببینن. اما نمی شد بخرند، جانسون هم مجبور شد که کوتاه بیاد و از نظرش آمازون اون رو یک غزال مریض می کرد. البته توی مستند با یکی از مدیران سابق آمازون که مصاحبه کردن، اون میگه که این چیزا طبیعیه توی بیزینس و ما دنبال این بودیم که یه فضای رقابتی ایجاد کنیم. حتی میگه یه فروشنده ای مثلا کتابش رو اگه داشت صد دلار می فروخت، میگه ما گاهی اوقات یه لینک میذاشتیم کنار همون قیمت صد دلار. که داده بود و می زدیم اگه این کتاب ارزانتر میخواید اینجا کلیک کنید و بعد مشتری رو میفرستیم به صفحه ای. یکی از رقبای اون ناشر، اینطور این ناشرا عادت میکردند که با قیمت پایین و رقابتی بفروشند. یکی دیگه از چالش هایی که بین ناشرا و آمازون بوجود اومد مال وقتیه که آمازون محصول کیندل رو بیرون داد یعنی همون وسیله مخصوص خواندن کتابای الکترونیکی به یه قیمت خیلی ارزون دادش بیرون دست میلیونها مشتری و اونایی که کیندل خریدن دیگه خب بیشتر.

در سرشون قصد داشتند کتاب الکترونیکی بخوانند که بهتر قیمتش خیلی پایین تر از قیمت کتاب کاغذیه. قدرت جونزنی آمازون رو برد بالاتر چون میلیون ها خواننده کتاب وجود داشتند که کیندل آمازون دستشون بود، این قدرت زیاد آمازون دیگه برای خیلی ها ترسناک شد و در موردش صحبت های زیادی بود. یکی از وکلای بزرگی که در زمینه قوانین ضد انحصار کار میکنه در آمریکا بعد از این سرصدا از ناشرا میخواد که بیایید به صورت عمومی، اصلا بیایید توی کنگره راجع به این وضعیت صحبت کنین که همه میدونن که اگه آمازون واقعا داره از قدرتش تو استفاده میکنه یا آلت انحصاری داره همه بدونن اما. ناشرا خب اعتراض داشتند ولی سود خوبی هم داشتند از قبیل آمازون می بردند و نخواستند که رابطه شونو با آمازون. خراب کنند، آخرشم قبول نکردند و در مستند با یکی از مدیران ارشد آمازون که سالها هم مسئول بخش کتاب بوده. مصاحبه می کنن و اون میگه که من اصلا تا به حال چیزی راجع به استراتژی یوس فلنگ و غذا نشنیدم. و کلا تقصیر می کنه و میگه اطلاعی هم ندارم که چرا ناشرا اگه شکایتی داشتن چرا نرفتن در کنگره اعلام بکنن، من انکار میکنم. در سال دو هزار و پنج، آمازون دست به یک برنامه خیلی انقلابی زد به نام آمازون پرایم. اینطور که آمازون در یه برنامه ای به مشتریاش گفت: شما در سال هفتاد و نه دلار به ما بدید تا عضو برنامه پریم اونوقت هر سفارشی بدید، ما نهایتا تا دو روز بعد از اون سفارش جنس و درب منزلتون بهتون تحویل میدیم.

ساخت برنامه پرایم در آمازون و اثرات آن

بدون اینکه هزینه حمل اضافه ای بگیریم، همون هفتاد و نه دلار در سال میشه هزینه حملتون برای کل سال. اینجا شنیدن داستان ایجاد این برنامه پرایم هم خالی از لطف نیست. در دسامبر سال ۲۰۰۴ فقط چند هفته باقی مانده بود تا شروع سال نه و طبیعتا اون موقع اوایل سال، آمازون شدید درگیر فروش محصول بود. یک بار تیم سفارشات شرکت یک ایمیل از جف بیزوس می گیرد که گفته بود همین جمعه یک جلسه باید بذاریم. با هم و در مورد یه موضوع خیلی مهمی صحبت کنیم. پرسنل بخش سفارشات شوکه شده بودن چون سابقه نداشت نفر اول شرکت مستقیما بیاد به مدیران و پرسنل سفارشات. بگه بیایید جلسه اضطراری بزاریم. اونم کی، وقتی که شرکت سخت درگیر فروش بود، صبح جمعه که شد از بد حادثه یه مشکلی برای وب سایت آماده بود. لزوم پیش آمد و سایت از کار افتاد.

برطرف کردن همچین مشکلی هم انقدر مهم بود که پرسنل رده معمولی اون بخش مجبور شدن جلسه با نفر اولش البته جف فیزوس هم در جواب گفت کاملاً درک می کنم کار درستی کردید اما موضوع خیلی مهمه، فردا که شنبه است و آخر هفته است، همتون بیایید خونه من این جلسه رو اونجا داشته باشیم. که خب اینا هم میرن به خونه مجلل بیزوس، در جلسه بیزوس خیلی شفاف پروژه رو تعریف میکنه. میگه ما میخوایم با این برنامه بهترین مشتریامون رو برای خودمون تضمین کنیم. که دیگه فقط از ما خریدن، قیمت ورود به برنامه هم یعنی همون هفتاد و نه دلاری که گفتیم اون موقع اندازه تصمیم نگرفته بود. قیمت ورودی به برنامه هم باید ارزون باشه که رغبت کنن که امتحانش کنن مشتری ها بیان. و همم باید یه قیمتی بذاریم که اونقدر گرون باشه که اینطوری نشه که عضویت رو بخرن. بهش برن از جاهای دیگه خرید کنن، و به تیم سفارشات گفت: من این برنامه رو تا ماه دیگه یعنی ژانویه ۲۰۰۵ میخوام اجرا کنم یعنی سایت آماده بشه. برنامه ریزی های حمل و نقل انجام بشه، مشتریان اصلا مطلع بشن از یه همچین برنامه ای، همه چی آماده. اونم درست وقتی که شرکت توی پیک کاری خودش بود، مثل اینکه توی ایران وسط اسفنهما یه مدیری بیاد و یه پروژه.

برنامه پرایم و تغییرات بزرگ در آمازون

یه پروژه بزرگ تعریف کنه و بگه که تعطیلات نوروز که تموم شد من اینو میخوام ازتون. خلاصه، بعد از چونه زدن، بیزوس یکی دو هفته دیگه هم باز فرجه داد به تیم و گفت، از هر نیروی داخل شرکتم که می تونه در این پروژه کمکتون کنم اجازه دارید استفاده کنید، اون موقع ایبی بزرگترین رقیب آمازون بود که دو برابر بزرگتر از آمازون بود، خب این برنامه یه ریسک بزرگی بود که آمازون کرد و خوبم جواب داد. چرا ریسک بود؟ چون ادعای بزرگی بود تحویل کالا در یک کشور درندش مثل آمریکا. بعد بگی هر جایی که آمریکا هم هستین میارم برات این ادعای می تلوید که کلی انبار بزرگ توی نقاط مختلف آمریکای درست بشه، کالاها اونجاها نگهداری بشن. و بعدش به محض اینکه یه سفارش ثبت بشه از نزدیک ترین انبار برای مشتری جنس رو ارسال کنن. یه همچین کاری هم نیاز به برنامه دقیق و یه سرمایه گذاری زیادی داشت. اما برای این مشتریها برنامه خوبی به نظر اومد. و برای همینم استقبال خیلی خوبی شد ازش و تبدیل شد به موفق ترین برنامه عضویت در تاریخ. به تدریج، یه چیزی حدود صد و پنجاه میلیون نفر در برنامه پرایم ثبت نام کردند.

شما فقط حساب کن، صد و پنجاه میلیون، هفتاد و نه دلار سرازیر شد به حسابای آمازون. مغز بشرم اینطوری کار میکنه که وقتی طرف هفتاد و نه دلار داده برای یک سال، دیگه میخواد اون مبلغ رو حلال کنه. به قول معروف تا دینشو درنیاره ول کن نمیشه، هی سفارش میده، هی خرید میکنه، میگه حمل و نقلم که مجانیه. از آمازون خرید می کنم موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی اما، وقتی آمازون برنامه پریمو شروع کرد، ده تا انبار در کل بعد از آن به دنبال ساخت ده ها انبار بزرگ به نام قرار گرفت. یا مراکز اجرایی و صدها هزار شغل درست کردم که اوایلشم انتقادات زیادی در. در مورد شرایط کاری و شرایط ایمنی این مراکز اجرایی پیش آمد که آمازون کم کم آنها را برطرف کرد. و روش کار رو اومد ارتقا داد و یکی از بزرگترین تغییرات که دادن استفاده از یه سیستم رباتیک. یکی بود که به جای اینکه آدمها اقلام رو جابجا کنند تا جایی که می شه رباتها این کارو کنن که اینطوری هم هزینه های شرکت میاد پایین و هم ایمنی پرسنل میره بالا. تیمی که این مستند و ساختن با ده ها کارگر که تو این مراکز اجرایی یا همون فول فیلمنت سنتر ها کار میکردند.

مصاحبه با مدیریت آمازون و چالش‌های کارکنان

مصاحبه کردن. بیشتر این کارگرها از یه مسئله گلایه داشتن. میگن که شرکت تعریف کرده، گفته که شما در روز باید این تعداد سفارش مشتری رو جواب بدی. یعنی سفارش رو که دیدی، باید بری کالاش رو از انبار پیدا کنی، بسته بندیش کنی و بذاری رو نقاله که بری توی کامیون. جون، برو دستم مشتری. میگن نرخی که تعریف شده خیلی بالاست و پرسنل مجبورن با عجله و با استرس کار کنن تا با اون نرخ در روزشون برسن. یا مثلا میگن که در مقابل هر اپراتور یک صفحه نمایش است که زمان مورد نیاز هر کار رو به صورت شمارش روش معکوس نشون میده، مثلا میگه چسبیدن روی بسته، بیست ثانیه و بعد شمارهشو معکوس میکنه از بیست تا صفر. و بعد میره به قدم بعدی، آمازون میگه ما این زمان های استاندارد و تعریف کردیم که جلوی خطای پرسنلو بگیریم. پرسنل اما میگن ما احساس میکنیم ربات شدیم و خیلی هم تند باید کار کنیم.

در خود این مستند با جف ویزوس مصاحبه نشده، و به جایش با جف ویلکی، نفر دوم اما آمازون مصاحبه شده که این آدم کسیه که همین مراکز اجرایی زیر نظر اون درست شدن و الانم مدیریت. به تب خیلی از کار خودش و محیط کار اونجا دفاع میکنه و میگه ما تقریبا ششصد هزار نفر. نفر پرسنل در آمازون داریم که بیشترشون توی همین مراکز اجرایی دارن کار میکنن. کی سوله های بزرگی حالت انبار و در واقع از اونجا این جنس ها به مشتری ها ارسال میشه. او می گوید: “درسته، این کار کاری نیست که همه جور آدم دوست داشته باشند، اما پرسنل ما از کارشان راضی هستند.” اما تو همون شغل می مونه. و در مورد نرخ هایی تعریف شدن میگه که بله، ما اون نرخ ها رو تعریف کردیم که بتونیم روی راندوان کارمون مطمئن باشیم. ما به مشتری ما قول دادیم که مسئولی که سفارش دادن و ظرف دو روز دستشون می رسونیم دیگه، معلومه که کارمون عجله و شتابه. اما در عوضش ما داریم حقوق و مزایای خوبی رو بهشون پرداخت میکنیم، میگه حقوقی که ما میدیم دو برابر تاور مینیموم حقوق تعریف شده است تو آمریکا غیر از اونم میگه که ما یه برنامه آموزشی برای پرسنلمون تهیه کردیم و صد هزار نفر از پرسنلمون توی این برنامه دارن شکل.

چالش‌های فروش آنلاین در آمازون

امازون نود و پنج درصد از شهریه دوره های دانشگاهی شونو میده که اینا برن یه مهارتی برای خودشون یاد بگیرن. چند سال برای ما کار کنن، بعدش با اون مهارتی که رفتن یاد گرفتن، برن جایی که دوست دارن کار بکنن. و جالبه بدونید امازون برنامه پرایمشو تغییر داده و اون دو روز زمان تحویل رو هم دارن میکنن. یک روز اما یکی از چالش های رو به رشد آمازون مشکلاتی است که مشتریها با برخی از فروشندهای خردپاتوم آمازون دارند مثلا بعضی از فروشندهای چینی یا از کشورهای دیگه هستن که تقلب میکنن. جنس رو تحویل نمیدن، یا جنس مشکل دار تحویل میدن، دیر تحویل میدن، مثلا سه شوار تحویل دادن از داخلش آتشی. و باعث آتش سوزی خونه شده. خیلی از مشتری ها فکر می کنند که آمازون نظارت زیادی روی این شرکت ها داره، اما وقتی مشکل پیش میاد، آمازون میگه من مسئولیتی ندارم. بله، چهل درصد اقلامی که تو سایتمون هست رو خودمون داریم میفروشیم، یعنی سفارش که میدید میگه ما از فول فیلمنت سنتر خودمون جنس رو براتون ارسال میکنیم. برای اونا، آمازون میگه من مسئولم، اگه مشکلی پیش بیاد من جواب بدم، اما برای بقیه، اگه مشکلی پیش بیاد خودتون میدونید.

می تونید با اون فروشنده ها اما خب از نظر مشتری، قضیه اینطوره که من شرکت آمازون رو میشناسم، من چه میدونم فلان فروشنده گمنام. در یه کشور دیگه کیه اما آمازون میگه که همون موقع که شما یه مشتری داری حساب کاربریت رو در سایت اگه تو آمازون درست میکنی، گفتی که شرایط و ضوابط آمازون رو قبول دارم. شرایط و ضوابطم که کسی بهش دقت نمیکنه و توی همه سایت ها بدون اینکه بخونیم فقط تیک میزنیم که بله همه رو قبول می کنیم. جف فیزوس میگه فکر نکنم مشتریان یه روزی بیام بهمون بگن شما جنساتون خیلی خوبه ولی یه خورده ارزونه. باید گرونترش کنید، یا مثلا هیچوقت نمیام بهمون بگن که خیلی زود دارید تحویل میدید، یه خورده طولانیش کنید. میگه پس تکلیفمون معلومه دیگه باید رو چیا کار کنیم، قیمت رو بیاریم پایین، تحویل رو هم کوتاه تر کنیم. و برای همین هم هستش که فروشندهایی که توی وب سایت آمازون کار میکنن رو وارد یه رقابت ناخواسته با همدیگه میکنه. تا قیمت محصولات رو بیاره پایین. واسه همین، قانونگذارهای آمریکایی هم آمازون رو مشمول قانون انحصاری نمیدونن.

آمازون، قدرت، و تلاش برای تاثیرگذاری در شهر واشنگتن دیسی

چون میگن آمازون داره تلاش میکنه قیمت محصولاتو بیاره پایین. البته بعضی از حقوق دانام هم هستن که میگن فقط قیمت پایین که تعیین کننده نیست، بله خیلی خوبه که مصرف کنندگان بتونن کتاب ارزانتری بخرن، بتونن وسایل ارزانتری بخرن. اما مردم یه جامعه فقط مصرف کنندگان نیستند، تولید کنندگان، طراحان، نویسندگان. اینها هم جزو جامعه هستند و ما نیاز به یه بازار های بازتری داریم و از اون طرفم گفته می شود که. آمازون تنها فروشنده آنلاین تو آمریکا نیست. شرکت های دیگر هم مثل وال مارت، ایبی، علی بابا و غیره هم هستند، اما در زمان تهیه این مستند، همه آیا اون شرکت های فروش آنلاین ده درصد فروش آنلاین رو دارند؟ بقیه اش مال آمازونه. (خنده حضار) (مذکر) (مذکر) (خنده) سالهاست که جف فیزوس تلاش می کند که در مرکز سیاستگذاری آمریکا، شهر واشنگتن دی سی حضور داشته باشد. داخل برنتز یادآوری کنم که این شهر واشنگتن دیسی است که پایتخت آمریکاست و اونجایی که دفتر مرکزی خود آماده است. شهر سیاتل در ایالت واشنگتن این دو با هم فرق دارند.خوب میگفتیم که جف بیزوس مدت زیادی

دادی از سال رو میره در شهر واشنگتن دیسی از اون طرفم سالانه میلیون ها دلار هزینه لابیگری میکنن تا قوانینی تصویب بشه که. به نفع شرکتشون باشه. شما در نظر بگیرید که آمازون وزیر اطلاع رسانی دولت اوباما را به عنوان سخنگوی خودش استخدام کرد. توی مستند از خود آقای کارنی که یه زمانی وزیر اطلاع رسانی آمریکا بوده، میپرسن که دلیل اینکه این لشکر لابی کننده رو داره چیه؟ دنبال چیه هستید؟ میگه نه، ما لابی کننده نیستیم. روزنامه نگارا و سیاستمداران راجع به کسب و کار یه سوالاتی دارن و ما هم بهشون نظرمون رو میگیم، ما لابی نمیکنیم. کنیم که بریم و روشون تاثیر بذاریم و بعدم چیزی ازشون بخواهیم. اینا اینطور میگن اما واضحه که آمازون با اون همه هزینه ای که میکنه دنبال منافع خودشه. بیزوس بزرگترین امارات موجود در شهر واشنگتن دی سی را خریداری و بازسازی کرده که در آن مراسم و گردهمایی های اجتماعی برگزار بکنه، مثلا یه دفعه یه مهمونی بگیره، دویست نفر آدم مهم رو دعوت کنه و بتونه تاثیر بذاره روشون. تازه، غیر از اون، بیزوس حتی یه روزنامه هم خریده، منظورم این نیست که رفته از سر کوچه یه روزنامه خریده ها، نه موسسه.

خرید ۲۵۰ میلیون دلاری واشنگتن پست و تأثیرات آن روی آمازون

واشنگتن پست رو به قیمت ۲۵۰ میلیون دلار با جاش خریده البته واشنگتن پست مشکلات مالی انتخاب داشته و بیزوس هم سر رسیده و خریدش رو در مدت کوتاهی هم سودش کرده. و چیزی که چند نفر از مصاحبه کنندگان در این مستند اذعان می کنند، این بود که بیزوس واشنگتن پست را… تبدیل نکرده به مثلا واحد روابط عمومی آمازون، حداقل به صورت ظاهری هم که شده اینطور. به نظر می رسد که واشنگتن پست مستقل داره کار خودش رو جلو می بره. اما در صورت چیزی که خیلی ها میگن اینه که یکی که از غذا یکی از موفق ترین بزنسمن های دنیا نمیره یه دفعه یه ساختمون مجلل اونطوری بخره و یه روزنامه ای با اون عظمتو بخره و بعد در سالم روزای زیادی رو بره در شهر واشنگتن دیسی. قطعا که نمیره اونجا مثلا بره موزه های واشنگتن دی سی رو بگرده یا بره مثلا سینما، دنبال منافع خودشه اگرچه در واشنگتن دی سی هم فرصتهای تجاری براش پیش میاد. مثلا دولت آمریکا چند سال پیش میخواست سرویس پردازش ابری یا کلاود کامپیوتیگ رو در دفاتر اداری خودش را بندازه و بیزوس هم آروم آروم همون موقع داشت کسب و کاری رو راه می انداخت که همچین خدمه. ماتی رو ارائه بده و تونست یه کار خوب از دولت بگیره و اینطور بود که یکی از شرکت های زیرمجموعه آمازون به اسم یا ایجاد شد. همین شرکت تونست یک قرارداد قرارداد ششصد میلیون دلاری برای ارائه خدمات پردازش ابری از سی آی ای بگیره.

این قرارداد جای آمازون وب سرویسز رو خیلی محکم کرد چون به همه گفت که اگه سی آی آی میتونه به آمازون اعتماد کنه و اطلاعاتش رو در کنترلش بذاره. دیگه همه میتونن به این شرکت خصوصی اعتماد کنن و همینطور هم شد و مشتری های بزرگی مثل نتفلیکس و… و و اوبر و دیگران به سمت آمازون اومدن موفقیت شرکت این اعتماد به نفس را به ویزوس داد که از اینکه یک شرکت باشد که همه چیز را می فروشد. دیگه تبدیل بشه به شرکتی که همه کار میکنه در سال ۲۰۱۴ کامپیوتر سخنگوی آمازون با اسم تجاری الکسا وارد بازار شد. الکسا رو میذاری تو اتاق، بهش دستور میدی الکسا چراغ رو روشن کن، الکسا دمای هوا قراره فردا چقدر باشه؟ الکسا، صدای تلویزیون رو کم کن. نمونه ی همچین مسئولی رو گوگل و سایر شرکت ها هم دادن بیرون و از اونجایی هم که اینجور محصولات تازه هستن. مدام باید روشون تحقیق صورت بگیره تا عملکردشون بهتر بشه مثلا فرض کنید لهجه های بیشتری رو به تو. راحت تر تشخیص بدن و برای اینکار نیازه که سازنده بدون دستگاهش در معرض چه اطلاعاتی است، برای همین سازنده خیلی راحت میتونه بفهمه تو خونه های مردم داره چه اتفاقی میفته و مردم دارن راجع به چی حرف میزنن. یعنی انگار یه جور دستگاه شنود توی خونه هستش، آمازون البته میگه ما شنود نمیکنیم و فقط یه مطالعاتی رو روی دست ایستگاهمونو انجام دادیم که مثلا همین قابلیت تشخیص لهجه ها رو ببره بالا بفرست و اصلا هم مشتری ها میتونن.

روند گسترش کسب و کارهای آمازون

امکان ضبط صدا رو بردارن از روی دستگاه. یه محصول دیگه هم آمازون داشته که برای خیلی ها این نگرانی رو بوجود آورد که میتونه یک ابزار شنود باشه. هدفون آمازون به اسم اکو ارباد هدفون دیگه می تونه همه جا تو محل کار، تو ماشین یا هر جای دیگه با شما باشه و امکان جمع کردن اطلاعات رو هم داشته باشه. علاوه بر این، آمازون دو محصول دیگر هم درست کرد، یکیش یه زنگ درب دوربین دار بود به نام رینک که بهتر بود جلوی در به خونه نصب میشه و می تونه مثلا تشخیص بده که یه دو زلان پشت دره و خودشم به پلیس محصول دیگه هم رینگ داخلی هست که یه دزدییه در واقع یه دوربین هستش که داخل خونه. و در مورد این دو محصول هم نگرانی های زیادی در مورد امنیت و حفظ حریم یک سیستم خصوصی مشتری به وجود آمد. غیر از این ابداعات تکنولوژیکی، آمازون کسب و کارهای زیادی رو خرید و یا ایجاد کرده. فروشگاه های زنجیره ای رو خریده، شرکت تبلیغات آنلاین خودشو درست کرده که با فیسبوک و گوگل رقابت کنه. شرکت فیلمسازی خود را به نام آمازون استودیوس، شرکت پخش اینترنتی فیلم خود را به نام پراین ساخته است. این ویدئو که با نتفلیکس رقابت کنه و حتی شرکت پخش موسیقی درست کرده به اسم آمازون میوزیک.

با اسپوتیفای و اپل رقابت کنه، همه اینا کمک میکنن که مشتری های بیشتری رو به سمت آمازون بکشوند. مثلا وقتی شما عضو پرایم ویدئو میشی که فیلم ببینی، در واقع عضو برنامه خرید پرایم هم میشی. و هر بار که فیلم هایی که آمازون ساخته است، گلدن گلوب یا اسکار می گیرند، مردم بیشتر میان اعضای می شوند. و می تونن از پرائم هم خرید بکنن و اینا تاثیر مستقیم میذاره روی فروش آمازون. چند روز پیش در یک گزارش من می خواندم که آمازون یک پروژه بزرگ را در حال اجرا دارد که ناوگان هوایی خود را. خودش رو توسعه بده تا با اون بتونن محصولاتشون رو زودتر به دست مشتری برسونن، اسم پروژه هست . و برنامه اینه که تا سال ۲۰۲۸ آمازون دویست هواپیما باربری داشته باشه. یعنی آقای جففیسوس یک مجموعه عظیمی از کسب و کارهای مختلف رو برای خودش درست کرده. جالبه بدونید که در سال دو هزار و هشت آمازون سی هزار پرسنل داشت و الان شده یه چیزی نزدیک به.

داستان زندگی جف بیزوس و جدایی او از مک کنزی

ششصد هزار پرسنل در این مدت نسبتا کوتاه، جفیسوس با اعتماد به نفس بالای خود همچین امپراتوری را به دست آورد. در رو به زور می ریزد درست کرد موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی در سال ۲۰۱۷، آمازون ساختمان جدید دفتر مرکزی خود را در همان شهر سیاتل افتتاح کرد. که سه تا ساختمون کروی شکل خیلی مدرن و شیک هستن. همون موقع هم اعلام کردند که در آمریکای شمالی دنبال یه جایی برای ساخت دفتر مرکزی دوم خودشون میگردند. اسم اون پروژه رو هم گذاشتن هچ کیو تو چون هدکوارتر دوم آمازون میشه گفتن که برای این دفتر مرکزی دوم ما پنج میلیارد دلار سرمایه گذاری میکنیم که باعث میشه که پنجاه هزار شغل جدید درست بشه. حالا اینکه چقدر شغل ها رو از بین می بره معلوم نیست، بالاخره کلی فروشنده هم هستن که با وجود شرکتهایی مثل آمازون بیکار میشن دیگه. در صورت دوصد و سی و هشت شهر اومدن جلو که دفتر مرکزی دوم آمازون در اونجایی درست بشه. نیست دیگه، پنجاه هزار شغل، پنج میلیارد دلار سرمایه گذاری، ولی نهایتاً با همهی کش و قوس هایی که داشت قرار شد که دفتر مرکزی دوم در شهر آرلینگتون ایالت ویرجینیا ساخته شود. همون موقعها، بیزوس درگیر جدایی از همسرش مک کنزی بود.

همسری که بیست و پنج سال با هم زندگی کرده بودند، آمازون رو با هم ساخته بودند، سه پسر با هم داشتند، یه دختر رو از چی؟ به فرزندی قبول کرده بودند، اما بیزوس با یه خانم که قبلا گوینده موفق اخبار تلویزیون وارد رابطه شده بود و یک نشریه به نام انکوائیرر هم عکس های بیزوس با معشوقش. و همینطور پیام های خصوصی بین این دوتا رو افشا کرده بود. بیزوس می گوید که کار این نشریه انگیزه سیاسی داشته است، چون مالک آن نشریه با دونالد ترامپ و محمّم. احمد بن سلمان ولیعهد عربستان رابطه ای نزدیک دارد. هر دو اینا با بیزوس و روزنامه واشنگتن پست مشکلاتی رو داشتند. خصوصا بعد از اینکه بن سلمان و دارودستش جمال خاشقجی روزنامه نگار واشنگتن پست رو کشتن و سلاخی کردن. روزنامه واشنگتن پست که متعلق به بیزوس است مقالات افشاکننده زیادی علیه بن سلمان نوشت. بیزوس اینجا تصمیم گرفت که کوتاه نیاد. رابطه اش با معشوقش رو عمومی کرد و مدیر اون نشریه رو هم متهم کرد که دنبال اقاضی بوده؟ با مک کنزی هم بر سر طلاق به توافق رسیدند و سی و هشت میلیارد دلار سهم مک کنزی شد.

استراتژی آینده افراد ثروتمند: برنامه های فضایی جیف بیزوس و ایلان ماسک

مالک شانزده درصد از سهام آمازون است، و این، اون رو یکی از ثروتمندترین این افراد روی کره زمین می کنه، اما با همه ی مشقلهایی که همچین کسی می تونه داشته باشه در این کاری که به عقیده خود بیزوس داره انجام میده، کار کردن روی همون رویای دوران نوجوانی خودش است. یعنی انتقال دادن انسان به فضا برای زندگی. برای همینم شرکت بلو اورجین رو درست کرده و سالی هم یک میلیارد دلار از ثروتش رو توی اون شرکت بلو اورجین این سرمایه گذاری میکنه. حرفشون اینه که جمعیت بشر باید بیشتر و بیشتر بشه، میگه الان که جمعیت جهان از هشت میلیارد نفر، ولی اگه یک تریلیون نفر، اونوقت هزار نفر مثل انیشتین ازش درمیاد، هزار تا موتزارت مثلا داریم ما. و این اتفاق در زمین نمی تونه بیفته چون ما جا نداریم برای یک تریلیون نفر و نهایتا اگر رشد جمعیت همینطور باشد تا صد سال دیگر به آنجا می رسیم و مردم دیگر باید به فضا بروند و آنجا زندگی کنند. برنامه شون اینه که یه سازهای عظیمی رو درست کنن و بفرستن به فضا که روی اون سازهای کلی شهر و ساختمون و جاده و کلا هر چیزی که انسان ها روی زمین دارن یعنی ببینید چه سازهای عظیمیه، بعد اون سازها رو قراره به فضا بفرستن و آدم ها هم میرن در اونا زندگی میکنن، تو هر سازه قراره که یک میلیون نفر اسکان داده بشن. نیروی جاذب را میخواهند چیکار کنند، اکسیژن مورد نیاز آدما را میخواهند چیکار کنند، با چه نیرویی قرار است این سازها به چرخ شوند؟ وظیفه کشاورزی و تغذیه ی آدما چی میشه و ده ها سوال دیگه هم هست، انتقادایی هم هست که که اصلا چرا جمعیتو کنترل نکنیم؟ چرا باید بریم به فضا اصلا؟ اما اینا دارن خیلی جدی روی این کار میکنن و آقای جف بیزوس راجع به این برنامه ها هم خیلی خوشبینه. یا ماسک هم رقابت شدید روی برنامه فضایی داره. و در ماه مه سال ۲۰۱۹، جف پیزوس از برنامه فضاییش رونمایی کرد و در آخرم همان تکه مقاله.

که زمان نوجوانیش مصاحبه کرده بودن باهاش، همون رو نمایش دادم و گفت که من هنوز به این حرف من معتقدم که باید آدما برم فضا و بعدم همون عکس دفتر مهقرش در گاراژ خونش رو نمایش بده. و گفت: چیزهای عظیم، اولش ساده و کوچیک شروع میشن. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی مستند امپراتوری آمازون، ظهور و سلطه ، فیلمی است که توسط موسسه ای به نام ساخته شده. فرونتلاین، کارش روزنامه نگاری تحقیقاتی هستش و در همین مسیر مستندای ارزشمندی رو ساختن، از جمله همین. این مستند که تا این لحظه بیش از یازده میلیون بار در یوتیوب دیده شده، این فیلم را جیمز جاکوبی که یک مستندساز خوشایند است، نامه کارگردانی کرده، به نظرم مستند منصفانه ای بود. حالا چرا میگم منصفانه چون در فیلم هم با مدیرای طراز اول آمازون مصاحبه شده بود و هم با افراد و نهادهای که در مورد آمازون نگرانیایی داشتند و یا ادعاهای مطرح میکردند علیه آمازون. بعد توی این مصاحبه ها. مصاحبه کننده ای که از تیم سازنده خود مستند در برخورد با افراد رده بالا آمازون بود. خیلی رک و شجاعانه سوالای انتقادی میپرسید.

مصاحبه با منتقدان آمازون: دیدگاه ها و نقدیات

و بعد در مصاحبه با کسانی که به آمازون منتقد هستند، سوال هایی می پرسید که دیدگاه های آمازون را حمایت می کرد. نظر هر دو طرف رو داشت پوشش میداد اما به نظرم نقص این فیلم این بود که به زندگی ج فیزوس خیلی کم که چه شخصیتی داره، خونواده اشکی هستن، عقاید مدیریتیش چیه، و مسائلی از این دست رو کمتر صحبت کرده بود بیشتر در مورد اینکه رشد شرکت چطور بوده و چه انتقاداتی در هر زمینه ای در مورد آمازون وجود دارد. جوده داره رو صحبت کرده بود. برای همین من ترجیح دادم موضوعات شخصی تر یا عقاید مدیریتیش، خاطرات، مسائلی از این دست رو هم. با منابع دیگه ای که داشتم پوشش بدم، مثلا داستان های کودکیش، تاثیر پدربزرگش، عقاید مدیریتیش. داستان ایجاد برنامه ی پرایم و بعضی از نقل قولاش رو از منابع دیگه آوردم، به هر حال. امیدوارم از شنیدن این قسمت لذت برده باشید، اگر این موضوع برایتون جالب بود، برای دوستانتون هم چیزی که شنیدید رو تعریف کنید. و کمک کنیم که موضوعات اینچنینی هم سوجه صحبت هامون بشه. یادتون نره اگه در مورد پادکست نظری دارید.

در بخش کامنت های اپلیکیشن یا در اینستاگرام یا توییتر پادکست داکس نظرتون رو بنویسید. تا قسمت بعدی و فیلم مستند بعدی، سپاس و بدرود. هی (خنده)