اپیزود ششم: جنایات لئوپولد در کنگو، قسمت دوم

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

اپیزود ششم جنایات لئوپولد در کنگو قسمت دوم

گوش بدید به اپیزود ششم: جنایات لئوپولد در کنگو، قسمت دوم

00:00 تا 00:02: سرنوشت تاریخی تلخ کشور کنگو
00:02 تا 00:04: لوپولد دوم و فرض قدرت خورشید در دستان این باباس
00:04 تا 00:07: استعمار بلژیک در کنگو: از فعالیت های خیرخواهانه تا شورش‌های استقلال
00:07 تا 00:11: استقلال کنگو: رهبری و انقلاب یک دولت
00:11 تا 00:15: پیچیدگی های سیاست جهانی و حادثه لومونبا
00:15 تا 00:20: لومونبا: قتل و فساد در کنگو و ایران
00:20 تا 00:23: جنگ سرد و تبعید: تاریخ افول و برافراشتگی کنگو
00:23 تا 00:27: سفر به کنگو: شاه‌لاوپل و فقر مردم
00:27 تا 00:31: مستندسازی و تاریخ نگاری در دوران لئوپول دوم و جنبش جان سیاهان
00:31 تا 00:33: بازار برده و سرنوشت آنها در زمان لیوپول دوم
00:33 تا 00:37: پایان برده داری و تأثیر آن در تاریخ بریتانیا
00:37 تا 00:41: آمیغانهای ابریشمی: مسابقات و جابجایی نیروی کار در آسیا و تاثیر آن بر تاریخ ایران
00:41 تا 00:42: پادکست داکس: معرفی فیلم های مستند و نکات جالب

سرنوشت تاریخی تلخ کشور کنگو

در این اپیزود روایت های تاریخی مطرح میشه که هرچند شنیدنش برای همه ضروریه. اما بخش هایی ازش ناراحت کننده است و شنیدنش برای کودکان توصیه نمیشه. موزیک ویدیویی (مذکر) سلام، من پیمان بشر دوست هستم، یه آدم علاقه مند به فیلم های مستند. و اینجا، در پادکست داکس، فیلم های مستندی که می بینم رو براتون تعریف می کنم. هی در قسمت قبل از ثروت عظیم کشور کنگو گفتیم. ثروت عظیمی که دستاوردش برای خود کنگو تا به حال یک تاریخ عجیب و غریب است. جنایت و محرومیت بوده. راجع به این صحبت کردیم که چطور. لئوپول دوم، پادشاه بلژیک آروم آروم راه خودش رو به آفریقا باز کرد و بلژیک رو وارد باشگاه کشورهای استعماری کرد.

لئوپولد آدم باهوشی بود و برای هدفی که تو سرش داشت یعنی استعمار کنگو تمام قدم هاش رو با فکر و برنامه بر میداشت. از اونجایی که میدونست بریتانیا در ابتدای حضورش در هند معاهداتی رو با هندیا بسته بود. آمریکایی ها هم همینطور قراردادهای رو با سرخپوستا به امضا رسوندند. و همینطور بعضی مستعمرات دیگه هم یه همچین سرگذشتی داشتن. بنابراین این هم با کمک گرفتن از مورتون استنلی معاهداتی رو با قبایل بومی کنگو بست و بعدش با استناد به همون کاغذا، بقیه کشورا رو متقاعد کرد که مالک کنگوه. وقتی هم که استنلی و آدماش میرفتن. با قبایل صحبت بکنن، یه حرکتی میزدن که به قول معروف برگای رؤسای قبایل می ریخت. با خودشون یه وسیله ی مدرن ور میداشتن می بردند اون بیچاره ها هم ندیده بودن که. تحت تاثیرش قرار میگرفتن.

لوپولد دوم و فرض قدرت خورشید در دستان این باباس

مثلا برداشته بودن یه بار ضربین با خودشون برده بودن و زیر آفتاب گرفته بودن بعد به فرز دستی یه نفر و. زیر ضربین برده بودن و سوزانده بودن، بعد اونا میگفتن به فرض قدرت خورشید در دستان این باباس مثلا. بعدم راحتتر قرارداد رو امضا میکردن، گرچه اصلاً نمیدونستن چی رو دارن امضا میکنن. با همین برنامهها، لئوپول دوم ناگهان مالک یک کشور بزرگ شده بود که هفتاد و شش برابر خود بلژیک بود. و این کشور انقدر بزرگ بود که بلژیک به اندازه کافی نیروی انسانی نداشت که. بفرستن و بتونن از کنگو بهره برداری کنن. برای همین نیروهای لوپول روی نصف قلم رو کار میکردند. و لئوپولد بهره برداری از بقیه قلمروشون سپرده بود به شرکتهای اروپایی. به این معنی که اون شرکت ها اول باید میومدن امتیاز ورود به کنگو رو از لئوپول دوم میخریدند.

و بعدشم از محل درآمدشون به لوپولد دوباره مالیات پرداخت میکردن بعد از بیست و چهار سالم که درآمد حاصل از کنگو به ثروت شخصی لئوپولد اضافه شد؟ گفتین به خاطر فشار افکار عمومی، کنگو رو به کشور خودش بلژیک فروخت. و کلی هم سود از اونجا به جیب زد، خلاصه اینکه لئوپول دوم پدیده ای بود در نوع خودش. هم خودش استعمار میکرد، هم شرکتهایی که در استعمار کردن داشتن بهش کمک میکردند رو می چاپید. تا آخرش هم خودش، کشور خودش بلژیک رو هم بی نصیب نذاشت و. کلی هم اونا رو تیغید در صورت در سال هزار و نهصد و هشت یعنی یک سال قبل از اینکه لئوپول از دنیا بره کنگو شد مستمرهای رسمی بلژیک. از اون موقع یعنی از سال ۱۹۸۰ تا سال ۱۹۶۰ به مدت پنجاه و دو سال کنگو مستعمر بلژیک بود. اسم کشور اصلا شد کنگو بلژیک، همه چیز باید تحت نظر بلژیکی ها انجام می شد. در سال ۱۹۰۸، در ابتدای این دوره ای که گفتیم، نزدیک به دو هزار بلژیکی در کنگو زندگی می کردند. بعد در پایان این دوره استعمار بلژیک یعنی سال ۱۹۶۰ این عدد رسیده بود به نزدیک نود هزار بلژیکی.

استعمار بلژیک در کنگو: از فعالیت های خیرخواهانه تا شورش‌های استقلال

یعنی نود هزار بجیکی بلند شده بودن رفته بودن در نقاط مختلف کنگو و کارمند شرکتها و ادارات بلژیکی بودند. زندگی های اشرافی داشتن خودشون، درآمد های بالا، خدمه آفریقایی در منازلشون و اینا. و کارشون هم این بود که چرخ های اون ماشین استعمار بلژیک رو بچرخونن و تا میتونن ثروت و مانع کنگو رو به نفع بلژیک به بیرون بفرستن البته قضیه ها به همین ترتیب مطلق و صفر و یک قطعا نبوده، قطعا آنها در این مدت کارهای مثبتی هم کردند، مدرسه ساختند، کارخانه ساختند. دویدی رو اومدم با مظاهر تمدن آشنا کردن، خیلی کارهای دیگه هم کردن حتماً. اما مسئله اینه که در اون مدت طولانی تمام این منافعی که داشتن از کشور کنگو می بردن رو برده بودن. زیر نقاب فعالیت های خیرخواهانه پنهان میکردند. حالا تصور کنید اسم کشور بود کنگو بلژیک، اسمش روش بود دیگه، نشانه ای از استقلال ملی و سیاسی. برای این کشور اصلا وجود نداشت، مردم کنگو میباستی از قوانین پیروی میکردند که در پارلمان. پارلمان یک کشور دیگه ای به تصویب رسیده بود، یعنی پارلمان بلژیک، چون اصلاً این خودشون پارلمان در کنگو نداشتند.

پارلمان بلژیک نماینده داشتند، نه معلومه که نداشتند، خب این از وضعیت قوا قانونگذاری، قوا اجرایی چطور بود؟ نفر اول کنگو فرماندار کنگو بود که یه آدم بلژیکی بود. در دولت بلژیک در خود بروکسل یه وزیر داشتن اونا که اون بابا وزیر امور و مستعمرات بود. اون آدم خودش تو بروکسل زندگی میکرد، تو بروکسل کار میکرد، هر چند سال یه بار یه نفری رو به عنوان فرمانده ماندار کنگو انتخاب میکرد و میفرستاد به پایتخت کنگو که اسم پایتخت کنگو هم بود، لئوپولدویل. یعنی حتی اسم پایتخت کشور رو هم از اسم پادشاه بلژیک برداشته بودم. خب اون وضعیت اسم کشور، کنگو بلژیک، اون از اسم پایتخت، اون از وضعیت نفر اول کشور، مجلس. قانونگذاری کشورم که آریا از بلژیک حضور بلژیکی ها هم که سنگین نود هزار نفر معلومه که همچین این وضعیت خیلی اهانت باره برای مردم هرجایی و مردم هیچ کشوری نمیتونن این وضعیت رو تحمل کنند. البته این وضعیت فقط در کنگو اینجوری نبود و در برخی دیگر از کشورهای آفریقایی هم بودند که وضعیت مشابه و زیر استعمار دو سه تا کشور اروپایی بودن اونا مثل فرانسه و هلند و انگلیس و اینا اما در دهه ۱۹۵۰ تابوتاب استقلال وارد کشورهای آفریقایی از جمله کنگو شد. استقلال کنگو، اعتراضات و شورشهایی را اومدن علیه بلژیکی ها ترتیب دادند که اون شورش ها رو سربازان بلژیکی و کنگویی به شدت ترین شکل ممکن آمدند، سرکوب کردند و چند صد نفر آدم را کشتند. سر و صدای این کشتار در مطبوعات کشورهای غربی پیچید و صحبت از این بود که بله، ببینید یه کشور دموکراتیک.

استقلال کنگو: رهبری و انقلاب یک دولت

بلژیک که مردم خودشون توی خود بلژیک حق اعتراض و هرچیزیو دارن. کشور دموکراتیک دیگه، اما وقتی همین آدمهای دموکراتیک و نیسی یه کشور دیگه رو میچرخونن هیچ اعتراضی رو تحمل نمی کنن. و دست به همچین کشتاری میزنن، خب این یه آبریزی بزرگ برای بلژیک بود، برای همین بلژیکی ها یا خیلی زود فهمیدند که نمیشه این مسیر رو اینطوری ادامه بدن، اصلا هر چه قدم سرکوب کنن آخرشم. نمیتونن حق ابتدایی استقلال رو از یه ملت بخونن بگیرن، برای همین رفتن دنبال یه در حالي که در حالي است اداره این کشور میشه اما قدرت رو میدیم به یه کنگویی یا یه گروه ای از کنگویی ها که اون اونا منافع بلژیک رو تامین بکنن. یه سناریوی دیگه هم داشتن البته و اون هم تجزیه ای کنگو بود. اینکه استانی که بیشترین منابع کنگو رو در اختیار داره، اون مستقل بشه و اون بشه زیر نظر بلژیک. با در نظر گرفتن این سناریوها، بلژیکی ها برای اولین بار در تاریخ کنگو اجازه برگزاری انتخابات رو صادر کردن، این در سال هزار و نهصد و شصت بود، معادل هزار و سیصد و سی و نه شمسی. شصت سال پیش موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی انتخابات اونطوری پیش نرفت که بلژیکیا دوست داشتن، پیشبینی هم میشد البته. در آن انتخابات طرفداران استقلال کنگو برنده شدند و پاتریس لومونبا، رهبر حزب جنبش ملی کنگو.

گو وظیفه پیدا کرد که اولین دولت کنگو را تشکیل بده. پاتری سلومونبا یه آدم آرمانگرا بود، حتما می شناسی اگه نشناسیدشم، احتمالا اسمش رو بخاطر خیابون پاتری سلومبای تهران به گوشتون خورده. در صورت لومونبا پیروز میشه و یه مدت کوتاهی بعد از اونم پادشاه بلژیک به کنگو سفر میکنه تا. به صورت رسمی لطف کن و به کنگو استقلال بده. این بابا میرو یه سخنرانی میکنه اونجا و از لئوپولد دوم این نیکوکار خدوم هم تجلیل مبسوطی. با پیروزی در انتخابات و گرفتن استقلال پاتریس لومومبای سی و پنج ساله شده بود اولین نخست وزیر تاریخ کشور کنگو، تصور کنید کسی که برای گرفتن استقلال کشورش به زندگی زندان افتاده، بعد از زندان آزاد شد و شده نخست وزیر کشور خودش. دیگه این آدم ملیگرای دو آتیشه، تو سخنرانیاش و اظهار نظراش، مدام ایدههاش برای استقلال کنگو. و آفریقا رو هی مطرح میکرد، درست بود که اسمن کشور مستقل شده بود اما تا استقلال واقعی سیاسی و استقلال واقعی اقتصادی راه درازی در پیش بود هنوز، مثل روزم روشن بود که اگر لومونوا موفق بشه، این پروژه استقلال کنگو رو خوب پیش ببره، این مسئله تبدیل میشه به یه الگوی خوب برای بقیه کشورهای آفریقایی. به خاطر همینم، همینطور که لمون بادش هی قویتر میشد و توی افکار عمومی خوب جا باز میکرد، نه تنها به.

پیچیدگی های سیاست جهانی و حادثه لومونبا

بلژیک بلکه فرانسه و انگلیس و بقیه کشورایی که از آفریقا داشتند سود می بردند اونها هم هی هر روز نگرانتر میشدند که نکنه واقعا این لومبا موفق بشه که اگه این موفق بشه دیگه نسخه هممون پیچیده. لومومبای جوان و آرمانگرا حرفاش درست بود، اما انگار متوجه زمانش نبود، نمیدونست درسته که حرفش. که داره میزنه به حقه اما در فضای بینالمللی اون روزگار میتونه کار دستش بده حالا فضای بین المللی اون روزگار چه بود؟ دنیا گرفتار جنگ سرد بود. کشورهای جهان در دو جبهه قرار می گرفتند، یا طرفدار آمریکا بودند، یا طرفدار شوروی. مشغول حمله به کشورهای استعمارگر بود، از این مسئله غافل شده بود که در اون سازوکار پیچیده جنگ سردی در مورد سیاست دنیا، حرفاشو ممکنه یه عده اینطور بفهمن که این بابا انگار حامی کمونیسمه. نمونبا از روی خیرخواهی کشورش میگفت آره ما آماده کار کردن با همه کشورها هستیم، منظورش این بود که قرار نیست نه فقط ما با بلژیک کار کنیم مثلا یا فقط با چند تا کشور خاص کار کنیم هر کشوری که اومد جلو و برای منافع ملی خوب باشه ما باهاش کار میکنیم چرا که نه از اون برم هی داشت به کشورهای استعماری که خب همشون متحد در نتیجه با این چیزایی که گفتیم کلیت حرف های لومونبا از نظر آمریکا این معنی رو میداد که بله آقای پاتریس لومونبا انگار هنوز غوره نشده مویس شده و میخواد پای شوروی رو با آفریقا باز کنه. این تصور آمریکا بود، بلژیکی ها و سایر کشورهای غربی هم نگران بودند که لونبا دیگه نمیخواد اجازه بهره برداری از با این جمع بندی اشتباه آیزن هاور که اون موقع رئیس جمهور آمریکا بود بسیار دستور قتل لومونبا رو میده. فکرش رو بکنید. رئیس جمهور آمریکا دستور قتل نخست وزیر زیر قانونی یه کشور دیگه رو میده، اینا فقط ادعای نیستا، اینا حقایق تاریخیه که توی این فیلم مستند گفته می شود، وقتی آیزن هاور دستور قتل لومونبا رو میده، نخست وزیر بلژیک هم از اونور دستور می دهد کودتا در کنگو رو میده، یه جورایی هر دو کشور آمریکا و بلژیک به یه نتیجه رسیده بودن، سرویس های اطلاعاتی شون هم خیلی نزدیک با هم کار می کردند، اما اجرای این نقشه شومشون رو سپردند به خود کنگوئی ها یعنی ارتش کنگو.

سابقه ارتش کنگو رو هم گفتیم دیگه از همون خشت بنای اولیاش در ارتش خصوصی کنگو اینا در خدمت. استعمار بودن و دوست داشتند که وقتی بلژیکی ها هم اگه نباشن حداقل خودشون قدرت رو در دست داشته باشن. فرمانده ارتش کنگو یه آدمی بود تشنای قدرت و البته تشنای خون به اسم جوزف موبتا اینجا خیلی نکته قابل تحملیه که باید گفته بشه در این نقشه ای که سرویس های اطلاعاتی آمریکا و بلژیک کشیده بودن. یک نقش خیلی مهم رو هم داده بودن به نمایندگان سازمان ملل، یعنی سازمانی که قاعدتا میبایست بی طرف باشه، داستان از این قرار بود که گفتیم یک پلمبی بلژیک این بود که استان ثروتمند کرد. کاتانگا مستقل از کنگو اداره شود، بعد بین نیروهای شورشی استان کاتانگا و نیروهای دولت مرکزی. درگیری هایی بود، برای همینم نیروهای حافظ صلح سازمان ملل هم به خاطر همین تو منطقه بودند. سه ماه از نخست وزیر لومونبا گذشته بود که لومونبا در سپتامبر هزار و نهصد و شصت تصمیم میگیری که برای بازی. دید به همون استان تحت مناقشه بره. اما نیروهای سازمان ملل، فرودگاه اصلی اون منطقه رو میان می بندن و اجازه فرود نمیدن.

لومونبا: قتل و فساد در کنگو و ایران

در واقع طراحان اون کودتا از نيروهاي سازمان ملل خواسته بودن که اينکارو بکنن، اينام اسلحه هم که داشتن رفتند و فرودگاه رو. بستن، به همین سادگی، لومومبا هم توی هواپیما نشسته قراره که بیاد توی اون منطقه فرود بیاد، میبینن که فرودگاه. بعد از، هواپیمای لومونبا مجبور میشه در یه فرودگاه دیگه بشینه. فرودگاهی که در کنترل نیروهای شورشی بود. طعمه افتاده بود توی قفس، همونجا لومونبا نخست وزیر قانونی کشور رو به همراه دو سیاستمدار ملیگرای دیگه دستگیرشون میکنن و بعد میبرنشون به خارج شهر چند ساعت شکنجهشون میکنن. و بعد اونا رو میکشن. دو افسر بلژیکی اونجا بودن که مسئول از بین بردن جسد انسان سه نفر بودند جسد ها را در نهایت قصاوت تکه تکه کردند و در اسید سولفریک حل کردند. این بود مجازات کسایی که دنبال منافع ملی کشورشون بودند، این بود پاسخ آدم. آدم هایی که دنبال قطع کردن دست های سهمار در کشور کنگو بودند (مذکر) (مذکر) (مذکر) آمران و مجریان قتل لومونبا نه فقط لومونبا رو به قتل رسوندن بلکه دموکراسی رو در کنگو شرحه شرحه کردن کمک کردن قدرت از دست کسی که میخواست کشور رو مستقل و مترقی کنه در بیاد کاری کردند که امید مردم به اصلاح کشورش از بین بره و به مرور برای اصلاح کشورشون دست و اسلحه ببرن.

این کار سیاه خیلی شبیه به کاری بود که در ایران ما هفت سال قبلش کرده بود، میدونیم هممون که سیاهای در ایران با همکاری بریتانیا دولت ملی دکتر محمد مصداق را برکنار کردند، میترسیدند که که محمد مصداق شاه رو کنار بزنه و با شوروی مثلا ارتباط برقرار بکنه. علاوه بر این که همانطور که اینها در کنگو برای کوبالت و اورانیوم و طلا کنگو برنامه داشتند، در ایران آن ها هم برای نفت ایران نقش هایی رو داشتند. دولت مصداق هم سرنگون شد که اگر نمیشد، ایران ما قطعا امروز تفاوت های بسیار زیادی داشت. اون چیزی که الان هست، بگذریم، به قول شاعر در اگر نتوان نشست، با کشته شدن لومونبا پنج سال بعدش شش دولت مستعجل هم آمدند و رفتند و نتونستن کار زیادی رو از پیش ببرن. میشه حدس زد دیگه که چرا نتونستن شش دولت کاری رو بخوان از پیش ببرن تا اینکه در سال هزار و نود نهصد و شصت و پنج یعنی پنج سال بعد از قتل لومونبا یکی از عاملین قتلش موبوتا که گفتیم فرمانده ارتش بود، اون بابا میاد و کودتا میکنه و خودش رو میکنه رئیس جمهور. کشور کنگو، موبوتا یک رژیم تمامیتخواهی رو میاد تاسیس میکنه که برای اینکه جای پای خودش رو بخواد محکم بکنه، یک خشونت عینی رو بکار می بره علیه مخالفاش اما با همهی خشونت و فساد که این بابا داشت، سیاستمدار محبوب غرب بود، چون کنگو رو تبدیل کرده بود به یک پایگاه. علیه نفوذ و گسترش کمونیست در آفریقا، برای همینم آمریکا و کشورهای غربی چشمشون رو به قتل و خشونت های موبوتو بسته بودند و فقط براشون دو تا چیز انگار مهم بود یکی اینکه موبوتو در جنگ سرد در کنارشونه و دوم هم اینکه منابع کنگو رو داره در اختیارشون میذاره. موگوتو به مدت سی و دو سال قدرت رو در کنگو در اختیار داشت و در آخر هم با شورش مردم کنگو از قدرت کنار رفت، از کنگو فرار کرد و در تبعیدم از دنیا رفت. به خاطر افسانه ای پنج میلیارد دلاری هم در حساب های خارجی داشت که اون پولام رفت دیگه به تب.

جنگ سرد و تبعید: تاریخ افول و برافراشتگی کنگو

در حالی که مردم این کشور در فقر و بدبختی دست و پا می زدند، موبوتا سی و سه کاخ در کشور کشورهای مختلف داشت عبرت تاریخ اینکه یکی از اون املاکش در جنوب فرانسه در منطقه فرنچ ریوریا در نزدیکی کاخ شاه لئوپولد دوم قرار گرفته بود. روابط این آدم در زمانی که سر قدرت بود، با رئیس جمهور آمریکا مثل نیکسون، ریگان، بوش پدر. بسیار گرم بود، اما در انتهای قدرتش دیگه انگار اعتباری پیششون نداشت. حتی درخواست ویزاش برای سفر به آمریکا هم لغو شد، خودش میگفت من آخرین قربانی جنگ سرد هستم، میگفت جنگ سرد. سر تموم شده و آمریکا دیگه به من اینجا احتیاجی نداره، من یه مهره ای سوختم. موبو تو اسم کنگو رو به زیر هم تغییر داده بود که بعد از رفتنش این اسم هم منقضی شد و دوباره شد کنگو. در صورت موبوتو در تبعید از دنیا رفت، در دوران طولانی زمانداری موبوتو دولت کار کرد. و خدمات به مردم ارائه نمی کرد، مردم خودشون دست به کار شده بودند، یه گروه توی کار قاچاق قهوه به کشورهای همسایه بودند، یه چند طلا استخراج می کردند، به کشورهای دیگه می بردند، اینکه میگیم استخراج می کردند. میبردن میفروختن، فکر نکنید مثلا خیلی شیک و تمیزا، نه با یک بدبختی واقعا، با یک شرایط بدوی هرکسی تو کار قاچاق یه چیزی بود، یه دم در اطراف معدن مواد رادیواکتیو قاچاق میکردن، کنگو از نظر من.

به اورانیوم هم غنی است، حتی بیشتر اورانیومی که در بمب های هیروشیما و ناکازاکی بوده از خاک کنگو استخراج شده بود. در مستند تصویری بود که مردم اطراف معادن اورانیوم با دست خالی و با بیل میومدن خاک را میرفتند. توی کیسه، بعد کامیون کامیون کیسه های خاک به کشورهای همسایه می بردند و می فروختند. خاک که توش اورانیوم باشه، چقدر میتونه خطرناک باشه، چقدر از همین آدما مبتلا شدن به سرطان، چقدر بچه هاشون. ناقص به دنیا اومدن، اما این کارو ادامه میدن چون میگن، گزینه دیگه ای ندارن، کشور یه همچین وضعیتی رو داشته. از سال هزار و نهصد و نود و هفت که موبوتا از قدرت خلع شد، اول لورنت کابیلا، فرمانده شورش. و بعدش پسرش جوزف کابیلا قدرت رو در دست گرفت و جوزف کابیلا تا سال دو هزار و نوزده تا پارسال قدرت در دستش بود الان یک رئیس جمهور دیگه ای داره کنگو در سال دو هزار و سه جنگ های داخلی طولانی این کشور تموم شد البته هر از گاهی باز هم درگیری هایی در این کشور بوجود میاد. باعث این شورش ها و جنگ های طولانی گسترش فقر و توسعه نیافتگی این کشور در پس ثروتمند بوده. و اینکه یه چیزی بین سه و نیم تا چهار میلیون نفر در اثر کشمکش های نظامی در این کشور جون خود را اینا می تونست اتفاق نیفته اگه لئوپولدی نبود و یا اگه لومونبارو نمیکشید.

سفر به کنگو: شاه‌لاوپل و فقر مردم

هی در مورد کنگو سال ۲۰۰۸ بود که برای پروژه ای در زمینه معدن به کنگو رفتیم، کنگو، در اون سالها اگه اشتباه نکنم بین دو هزار و چهار پنج تا دو هزار و هشت بود که درگیر جنگ های داخلی بود و دو هزار و هشت تازه به یک صلح و ثبات. ما به جنوب ترین استان کنگو به نام کاتانگا که میگفتن یکی از سفت ترین استان ها جنگ کمآکان در استان های شمالی در جریان بود ولی ما به جنوب یکی از جنوب ترین شهرهای این استان که یه فرودگاه قابل استفاده ای هم داشت به نام لوبون باشی میرفتیم. و از اونجا هم به. سایت محل پرج، هیجان این سفر برای ما به عنوان دو تا جوون ایرانی اجازه دیدن خیلی از مسائل رو نمیداد ولی در همون بعد به ورود به فرودگاه بود که شما میتونی سی فقر و فلاکت رو از چهره این فرودگاه ببینی. فرودگاه پر بود از ساختمان های مخروبه ای که به رگبار بسته شده بودند، مادر بعد از ورود و پی%