2-21: Darwin’s Dangerous Idea (خلاصه‌ی کتاب ایده‌ی خطرناک داروین)

آخرین آپدیت : ۳۰ مهر ۱۴۰۳توسط

2 21 Darwins Dangerous Idea خلاصهی کتاب ایدهی خطرناک داروین mhEvMvK

گوش بدید به 2-21: Darwin’s Dangerous Idea (خلاصه‌ی کتاب ایده‌ی خطرناک داروین)

00:00 تا 00:02: انقلاب ایده خطرناک داروین: تغییرات و چالش های نظریه تکامل در سیصد و شصت سال گذشته
00:02 تا 00:05: تکامل و معنای زندگی: ایده خطرناک داروین
00:05 تا 00:07: نظریه داروین و اثراتش در فلسفه
00:07 تا 00:11: تاثیرات علمی بر فلسفه: دیدگاه آقای دانت درباره داروین و تکامل
00:11 تا 00:14: تکامل و انتخاب طبیعی: نقش داروین در تغییرات فلسفی
00:14 تا 00:17: انتخاب طبیعی: الگوریتم‌های فرایند طبیعی
00:17 تا 00:20: الگوریتم و نظریه داروین: تغییر مفاهیم در تاریخ فلسفه
00:20 تا 00:25: واکاوی نظریه تکامل و تطبیق طبیعت با مهندسی معکوس
00:25 تا 00:29: شباهت ها و کپی کاری در طبیعت و ادبیات
00:29 تا 00:32: الگوریتم تکامل و میراث فرهنگی: دیدگاهی متفاوت در زیست‌شناسی
00:32 تا 00:35: خودآگاهی و ارتقاء هوش مصنوعی
00:35 تا 00:39: پیشرفت های تازه در هوش مصنوعی و یادگیری ماشین و تفکر تکاملی
00:39 تا 00:44: تکامل فرهنگی و انسان در نظریه تکامل
00:44 تا 00:47: طول کشید چهار میلیارد سال: تکوین و تکامل اثر موسیقی و فرهنگ انسانی
00:47 تا 00:51: الگوریتم تکامل در هنر: ردپای داروین
00:51 تا 00:54: پادکست بی پلاس: کتاب به پادکست – حمایت و کمک به سازنده

انقلاب ایده خطرناک داروین: تغییرات و چالش های نظریه تکامل در سیصد و شصت سال گذشته

قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین بعضی از دانشمندان بودند که نظریاتشون، ابداعاتشون، کشفاتشون، در عالمهای دیگه خارج از علمی که توش داشتن کار میکردند مثلاً در عالمه فلسفه اثر گذاشته. نویسنده این کتاب فکر می کند که در رأس اینها چارلز داروینه و فکر می کند چیزی که ما می توانیم از داروین بگیریم خیلی بیشتر از خود است. تئوری تکامل، برای همینم اسم کتابش رو گذاشته ایده خطرناک داروین. موزیک ویدیویی “سلام” این قسمت بیست و یکم پادکست بی پلاسه و در مرداد ۹۸ منتشر میشه بی پلاس پادکستیه که در هر قسمتش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی را به صورت خلاصه برای شما تعریف می کنم. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی کتابی که در این قسمت ازش حرف میزنیم اسمش هست ایده خطرناک داروین. نوشته آقای دانیل سی دنیت که خودم هم اتفاقاً قیافش بی شباهت به آقای داروین نیست. بریم دیگه سراغ ایده خطرناک داروین. موزیک ویدیویی از زمانی که آقای داروین کتاب منشأ انواع رو منتشر کرد، الان یه چیزی نزدیک صد و شصت سال میگذره. کتاب منشور انوار کتابی است که اولین بار نظریه تکامل توسط انتخاب طبیعی اونجا مطرح شد، اونجا معرفی شد.

تو این 160 سال نظریه کم کم تغییر کرده، قوی تر شده بنیان هاش، ولی. جنجال برانگیزیش کمآکان سر جاش هست. مثلا به این فکر کنید که سیستم آموزشی هنوز این نظریه را به صورت کامل نمیپذیره. ها دورش میزنه، در طول دوره تحصیلی خیلی جاها اصلا اشاره ای بهش نمیشه. علوم که میخونیم، فیزیک که میخونیم، مکانیک که میخونیم مثلا در ذریه نیوتونو میخونیم، دیگه قوانین نیوتونو میخونیم. ولی این تکامل توسط انتخاب طبیعی. هنوز جایگاهش اینطوری نیست که درسش بدن توی همه مدارس در سرتاسر دنیا. کمتر و بیشتر داره البته یه جاهای یه کم بیشتر بهش می پردازن یه جاهای اصلا بهش اشاره نمیکنن. ولی هنوز بخشی از آموزش رسمی همه جا نیست، همه جهان نیست.

تکامل و معنای زندگی: ایده خطرناک داروین

حالا قبل از اینکه البته وارد مبحث بشیم یه چیزی رو بگیم، تکامل البته که میگیم بحث بحث کشداریه، ترجمه این کلمه یه خورده بحثه. قدیمی ایولوشن رو به فارسی هم تکامل گفتن هم فرگشت گفتن هر دو تای اینها. یه جور تحول و تغییر پیوسته توشون هست که درسته. ولی یه نوع ارزشگذاری هم توش هست، میگه تحولیه در راستای بهتر شدن، این خیلی مطابقت. ممکنه نداشته باشه با حرف آقای داروین، ولی بالاخره ما عدلی که خیلی استفاده شده و جا افتاده تکامل ما اینجا دنبال اختراع چیز جدید نیستیم همون تکامل رو استفاده میکنیم. منظور اِولوشنه و میدونیم که این کلمه یه مقدار نارسایی داره، این ترجمه نارسایی داره. بگذریم البته واقعا تخصص منم نیستن، تخصص ما نیست این چیزی که ترجمه کردیم، به عنوان یک مخاطب عام داریم برخورد میکنیم باهاش. کلا هم کاری که ما داریم توی بی پلاس میکنیم. ببخشید وسط مطلب یه خورده پرت میشیم، ولی باید همش یادمون باشه، ما متخصص این قصه نیستیم، یه کتابی رو به عنوان مخاطب عام.

ممی خوندیم، خوشمون اومده و دوست داشتیم که اینو برای دیگران هم تعریف کنیم، تشویق بشن شاید برم ببینن و بخونش. نگاهمون اینه، جایگاهمون اینه توی این کتاب. بگذریم برگردیم به خود کتاب، کتاب با این شروع شد درباره اینکه نظریه تکامل آقای داروین. که صد و شصت سال پیش مطرح شد چقدر تغییر کرد و اینا ولی هنوز جنجالیه. هنوز یه جاهای به رسمیت نمیشناسنش، کتابم عنوانش هست ایده خطرناک داروین. تکامل و معناهای زندگی ایده خطرناک داروین، بحث اساسیش، موضوع محورش همین مسئله تکامله ولی از یه زاویه متفاوتی بهش نگاه میکنی کتاب زیست شناسی نیست. کتاب بیشتر کتاب فلسفی، اگر بخواهیم مثلا طبقه بندی برایش تعیین کنیم، ولی من کتاب فلسفی نمی خوانم، من این کتاب مثلا به شما یا این کتاب فلسفی برای من جذاب نیست، ولی کتاب برای من جالب بود به خاطر چیزهایی که. حالا دونه دونه تعریف میکنم تو قسمت دونه دونه تعریف میکنم میریم جلو نویسنده هم خودش فیلسوف، فیلسوف تکامل گرا هم هست، یعنی اصلا اول کتاب میگه که بذارین مثلا تعریفی نداشته باشیم با همدیگه، من نه تنها فیلسوف تکامل گرایی هستم. بلکه اگه شما به من بگی آقا در طول تاریخ بشر، ما میخوایم به بهترین ایده جایزه بدیم.

نظریه داروین و اثراتش در فلسفه

بهترین ایده ای که در همه زمینه ها، در همه زمان ها، در همه جاها مطرح شده میخوایم به یه ایده جایزه بدیم به عنوان بهترین ایده. من میگم جايزه رو باید بدی به داروین، دلیلم هم فلسفیه به خاطر اینکه در طول تاریخ فکر بشر یک شکاف بزرگ دردسرسازی وجود داشته که این نظریه داروین آمده این شکاف را پل کرده، پل زده بین دو طرف این دره. دو تا جهان رو آورده، زیر یه چتر فراگیر جا داده. دوتا چیزو با هم وصل کرده چیو، جهان. زندگی و معنا و هدف رو با جهان زمانو، فزوو، فیزیکو، اندورتیزو. این دوتا رو نظریه داروینه که به همدیگه وصل کرده. برای همین که من، آقای نویسنده میگه، من فکر میکنم که بهترین ایده ای که تا حالا مطرح شده اینه. موزیک ویدیویی سلام. (خنده تماشاگران) از طریق برنامه نویسی .مذکر

یه خورده اگه دقت کنین حرف جالبیه هان داره میگه که یه کسی از دنیای علم، خارج از دنیای فلسفه، یه نظریه ای داده، یه طرحی داده. یه ایده ای مطرح کرده و این ایده دنیای فلسفه رو زیر رو کرده. ادعای این آقا درباره نظریه داروین اینه، ولی خودش میگه که این اتفاق خیلی خاصی نیست تا فکر نکنین که دفعه اول بارها در طول تاریخ اینطوری شده که یه کشف علمی، یه ابداعی، یه نظریه ای که مثلا آقای کوپرنیک وضع کرده یا نیوتن، یا فروید، یا آلنتون. تورینگ، اینا داشتن بعد دنیای فلسفه رو اومده تحت تاثیر قرار داده. مثلا میگه مفهوم ناخودآگاه که یه چیزیه که در روانشناسی فروید این رو درستش کرد یا فروید. مسامحتاً حالا میشه گفت فروید معرفیش کرد و همه گیرش کرد این پیامدهای فلسفی خیلی مهمی داشت بخاطر اینکه قبل از این اینکه جا بیفته مفهوم ناخودآگاه تصور عمومی ما این بود که ما اطلاعات را از محیط می گیریم، بعد بر اساس منطقی که داریم این اطلاعات را بررسی می کنیم. پردازش میکنیم تصمیم گیری میکنیم عمل میکنیم. بعدا که فهمیدیم اوه یه ناخودآگاهی هم وجود داره که اینطور اینطور اینطور. فهمیدیم که پس یه مکانیزمای یه نیروهای درون ما هستن که ما خیلی کنترلی روشون نداریم حتی خیلی وقتا نمیشناسیمشون.

تاثیرات علمی بر فلسفه: دیدگاه آقای دانت درباره داروین و تکامل

نمیدونیمشو، اینا هم رو تصمیم گیرای ما اثر میذارن. یه نمونه است دیگه نمونه از یه کشف علمیه در حتهای خارج از فلسفه که اثر گذاشته روی فلسفه درک فلسفی. داروین رو هم میگه که همینطوره، میگه داروین هم آدمیه که ایده اش یا به قول آقای نویسنده ایده خطرناکش بخش مهمی از پیش فرض های فلسفی، پیش فرض های شناختی ما رو انگولک می کنه، به چالش میکشه. من بهش میگم ایده خطرناک داروین یه جایی تو کتاب اصلا میگه این مثل حلال کامله، حلال کامل یه ماده افسانه ای شما در نظر بگیرید یه چیز مثل کیمیا هر چیزی رو بریزی اینو در خودش حل میکنه ظرف رو هم که مثلا توش بریزیش اون رو هم حل میکنه میگه که داروین هم، ایده داروین هم همه چیز رو در خودش حل میکنه، هر موضوعی وقتی که برخورد میکنه. با نظریه تکامل، به ناچار متحول می شود، باید تغییر شکل بدهد، یک همچین خاصیت می بیند. برای نظریه تکامل داروین، واسه همین هم هست میگه این همه مخالف و این همه دشمن داره، بخاطر اینکه میبینن که این همه جا میره. همه جا نفوذ میکنه و دیگه پیامداشو نمیتونن بپذیرن، انکدی هم مخالفت ها بعضی اوقات باهاش شدید، انکدی هم قوی. میگه که بعضی ها میگن که این شبیه ماجراجویی گالیله است، ماجراجویی گالیله و کلیسا در قرون وسطی، اما خب حالا قرون وسطی است و زمان حاضر و ولی کسانی به دلایل غیر علمی باهاش مخالفت می کنند و حذفش می کنند سعی می کنند که اثری ازش جایی نباشه، حتی توی آمریکا میگه که بعضی از ایالت ها اجازه ندارن تدریس کنن. در مورد تکامل رو بعضی جاهای دیگه تدریس میکنن کنارش نظریه های دیگه رو هم میگن انگار شما مثلا داری منظومه شمس و اینا رو توضیح بعد کنارش یه نظریه جایگزین رو هم بگی بگی بعضی ها هم اعتقاد دارن که بالاخره زمین مرکز عالم است و همه چیز دور زمین می گرده.

آقای دانت، نویسنده کتاب یه جایی میگه که الان که دیگه در دنیا از هر چهار نفر سه نفر میتونن بخونن و بنونن. انقدر شواهد برای تکامل زیاده که اگر کسی شک کنه بگه که نه این تنوع زندگی مثلا به خاطر فرایند تکامل توسط انتخاب طبیعی به وجود نیامده، این رو من فکر می کنم که دیگه از جهلش داره میاد. جهی ناپذیری داره. خلاصه، دیدگاه این آقا درباره داروین و جایگاهش و جایگاه نظریه تکامل یه همچین دیدگاهیه. ما البته اینجا نمیخواهیم به خود نظریه تکامل بپردازیم، نه اصلا میخواهیم سمت بحث کردنش بریم، شواهد و عدله بیاریم. موضوع این نیست، اصلا این کتاب رو بخاطر این انتخاب نکردیم، ولی اولش باید یه توضیح بدیم که نظریه تکامل چیه. پایه بحث اینه، پایه و مقدمه بحث اینه، برای همین باید نظریه رو معرفی کنیم، نظریه به صورت خیلی خلاصه اونطوری که خود داروین در کتاب توضیح میده در چند جمله اینه، میگه فرض کنیم یک جمعیت از موجودات هستن که سر منابع حیاتی دارن با هم رقابت مسابقه می کنه، اتفاقی که میدونیم داره میفته بعد حالا فرض کنیم که این موجودات بعضی چیزاشون با همدیگه فرق میکنه و این تفاوت ها، این تفاوت ها باعث میشن. می شه که تواناییشون در بقا و در تولید مثل با همدیگه متفاوت باشه. این هم یه چیزیه که میدونیم وجود داره دیگه، پس یک بخشی از این جمعیت بخت بیشتری خواهند داشت برای شما.

تکامل و انتخاب طبیعی: نقش داروین در تغییرات فلسفی

تولید مثل و اونوقت اون خسلتی رو که باعث موفقیتشون شده اینا میتونن به نسل بعدیشون منتقل کنن، اینکه هی تکرار اینایی که این خصلت رو دارن بیشتر بتونن تولید مس کنن، اینو منتقل کنن، دوباره بتونن تولید مس کنن این هی خصلت هی منتقل بشه. این اتفاق که در طول زمان هی بیفته هی انباشته بشه این تفاوت ها کوچیک این خصلت ها هی منتقل بشه؟ در طول زمان منجر میشه به یک تغییرات عظیمی، تغییرات بزرگی، این فرایند رو میگیم فرآیند. اکامول توسط انتخاب طبیعی. ها، این قصه خلاصه نظریه داروین. رقابت بر سر منابع محدود، رقابت بعضی یا یه خصلتایی دارن که باعث میشه که قوی تر باشن، در بقا، در تولید مصر. اخه اینا هی بیشتر توید مست میکنن هی موفق ترن این خصلت ها واگذار میشه کم تغییرات ریز ریز این منجر میشه به تغییرات بزرگی اینو بهش میگیم تکامل در اثر انتخاب طبیعی، تکامل توسط انتخاب طبیعی. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چرا نویسنده میگه این کشف این تئوری که از دنیای زیستی؟ دنیای فلسفه رو می تونه تکون بده بخاطر اینکه یه دریچه ی جدیدی برای فکر کردن برای دیدن میده به فلسف، یه مثال میزنه از تفکر فلسفی قبل از داروین. مثالش مال کتابی از آقای دیوید هیوم، فیلسوف انگلیسی، یه کتابی داره به نام گفتگو در باب دین طبیعی. اون موقع اینطوری می نوشتند که توش مثلا چند نفر با همدیگه بحث می کردند.

هر کسی موضوع بحث را از یک زاویه ای بررسی می کرد، از یک زاویه ای نگاه می کرد و کتاب می شد مجموعه گفتگوهای اینها. به خاطر حرف زدن های اینا درباره منشأ جهان و منشأ موجودات، هر کدوم از طرفین بحث دارن میگن که از نظرشون جهان چطور به وجود اومده. یکی از شخصیت های پیشنهادی میده، میگه شاید این جهان محصول آزمون و خطاهای پرشماره. یعنی یه چیزایی هی بوجود اومدن، بعد اون بخششون که خوب کار نمیکرد از بین رفته، اونی که خوب کار میکرد مونده دوباره خودشو تولید کرده و. خیلی شبیه به هسته مرکزی ایده داروین دیگه، اما آقای هیوم، نویسنده اون کتاب فیلسوفه شهیر، خیلی ساده عبور میکنه از کنار این حرف، حرف رو میاره تو کتابشان، ولی خیلی سرسری ازش میگذره. دنت میگه که به این موضوع بی توجهی کرد نویسنده، اصلا پر و بال نداد بهش، بخاطر اینکه دست و پای ذهنش بسته بود. میگه اهمیت داروین اینه که دست و پای ذهن ما رو باز کرد، دنت میگه اصلا هیوم نمیتونست تصور کنه که این. تطابقی که ابزار با هدف دارد، در طبیعت ما می بینیم و شگفت زده می شویم ازش، این ممکن است حاصل یک چیز غیر هوشیار باشد. دوستمند باشه اصلا به خیالش هم به قول ما خطور نمیکرد چون دست و پای ذهنش بسته بود چون هنوز داروین نیامده بود اصلا موضوع تو ذهنش جدی نشد، در حالی که داروین جواب این رو بعدا داد، گفتش که همین انتخاب طبیعی.

انتخاب طبیعی: الگوریتم‌های فرایند طبیعی

یه همون چیز غیر هوشمندیه که باعث شده که چیزا اینطوری بشن که الان هستن. حرف اساسی آقای دانت میدونید چیه؟ حرف اساسیش اینه که میگه بیاین انتخاب طبیعی رو به عنوان الگوریتم ببینیم. میگه اگه الگوریتمی بهش نگاه کنیم بهتر میتونیم درکش کنیم، الگوریتم چیه؟ یک مجموعه ای از دستورالعمل شما. ما اینو قدم به قدم که اجرا کنی، دیگه لازم نیست تصمیم گیری خاصی بکنی هر بار که اجرا کنی بری جلو میرسی به نتیجه. مثلا تو ریاضی الگوریتم تقسیم یادتونه، چطوری بود؟ چند رقم از این وقت جدا میکنی، اینو تقسیم بیرون میکنی، اینو اضافه میکنی، اینجور کار. الگوریتم جسر، الگوریتم جمع کردن، شما هیچ تصمیم گیری لازم نیست بکنی، کافی که دستور عمل رو. قدم به قدم اجرا کنی. الگوریتم لازم هم نیست کسی حتما طراحی کنه، لازم نیست که حتما نتیجه بدرد بخوری داشته باشه، حتی میگه اینکه موج میزنه. دم ساحل، دونه های شنو میاره بالا، اینطوری مرتب میکنه، برمیگرده، یه الگوریتممی داره، لازم نیست واقعا طراحی شده باشه.

لازم نیست ذهن هوشمندنی پشتش باشه، اصلا ویژگیش اینه که احتیاجی به هوش نداره، هر باری که اجرا بشه نتیجه میده. میگه انتخاب طبیعی ام الگوریتممه. هر وقت شما شرط های اولیه رو که توی نقل قولی که از نظریه داروین داشتیم گفتیم، هر وقت شما شرط های اولیه رو اگر قرار داشته باشی، الگوریتمت اجرا میشه. آیا نتیجهش قابل پیشبینی است؟ بعضی وقتا هست، بعضی وقتا نیست ولی اون چیزی که میدونیم اینه که بالاخره نتیجه خواهد داد، این الگوریتم جواب میده، ممکنه جوابشو نتونیم از قبل پیشبینی کنیم. اینکه نمیشه پیش بینی کنی به این معنی نیست که الگوریتم نداره، فکر کن شما یه سری مسابقه شیر یا خط داری برگزار میکنی، هزار و بیست و چهار نفر مثلا مثلا دارن تو شرکت میکنن، خب، حذف داریم شیر یا خط بازی میکنیم، هر که خط بیاره میبازه. دور اول پنجصد نفر میرن بیرون، دور بعد دوصد و پنجاه نفر میرن بیرون، همینطوری، همینطوری، همینطوری تهش یک نفر برنده میشه دیگه، مثلا کسی. اون که برنده میشه ده بار پشت سر هم خط آورده یا شیر.آیا دلیلی داشت پشت برنده شدن این آدم دلیلی بود؟ نه، آیا می شد از قبل پیش بینی کرد که کی برنده میشه، نه؟ اما الگوریتمی وجود داره اینجا، اینکه ما نمیتونیم برنده رو پیش بینی کنیم، دلیلی برای نیست که غیر الگوریتمی این فرایند. حواسمون هست که چرا داریم درباره الگوریتم حرف میزنیم دیگه آقای دانت گفت انتخاب طبیعی رو بیایم به شکل یک الگوریتم ببینیم، اگه الگوریتم.

الگوریتم و نظریه داروین: تغییر مفاهیم در تاریخ فلسفه

الگورتمی ببینیمش، ویژگی هاش رو بهتر می تونیم درک کنیم، چون انتخاب طبیعی یک الگوریتمه، حرف اساسی که کتاب اینه، میخواد بهمون نشون بده که اگه اینو الگوریتم ببینیم، چقدر سوالات دیگری رو که در طول تاریخ باهاش کشتی گرفته. و نتونستیم حل کنیم، می تونیم جوابش رو ببینیم، می تونیم حداقل مسیر به جواب رسیدنش رو ببینیم. یه مثال میزنه، مثال دیگه دوباره از فلسفه. می زنه، میگه یک مسئله ای که تقریبا در تمام طول تاریخ فلسفه با ما بوده، مسئله ذات و عرضه. میگه که مثلا از زمان افلاطون هم پذیرفته شده بود، میگفتن اسب یک ذاتی داره، ذات اسب بودنشه، همه اسب. بعد حالا هر اسبی یه فرقی با اسب دیگری هم میکنه دیگه، دنت میگه وقتی که از نظر تکاملی نگاه کنی به مون دیگه این مسئله ذات معنی خودش رو از دست میده، شما فرض کن بخواهید در طول تاریخ قدم به قدم بری عقب تا برسی به اولین اسب، الان یه اسبی جلومونه خب خیلی واضحه که این اسبه، میریم باباشو نگاه میکنیم، میبینیم که خب اونم اسبه دیگه، بابای اونو نگاه میکنیم. می بینیم اسب، بعد همینطوری میریم عقب عقب، این تفاوت های کوچیکی که اینا با همدیگه کردن، نسل به نسل. اون رو هم انباشته میشه، می رسیم به یه نقطه ای که دیگه اون چیزی که جلوی ماست اگه با بعدی خودش مقایسهش نکنیم وقتی داریم بریم با اون اسب که اول کار شروع کردیم تمرینمون رو ازش با اون مقایسه کنیم می بینیم که این دیگه اون نیست یعنی به وضوح نمیشه گفت اینم اسب اونم اسب. و نمیتونیم همین نقطه ای رو بگیم، اینجا اونجایی بود که دیگه اسب تموم شد، این موجوده شروع شد یعنی مفهوم اسب بودن اصلاً واسه این فقط بوجود اومده که ما دریچه ی زمانی که داریم نگاه میکنیم به اسب از تو.

مشتري چي محدوديه؟ ما بازار رو اگه به اندازه کافی بزرگ بگیریم اصلا مفهوم اسب، مفهوم گنه حتی. قلق میشه، دیگه گونه رو فقط وقتی میتونی تعریف کنی که داری در یک بازی زمانی مشخصی حرف میزنی. بخاطر اینکه هر گونه ای از موجودات تو اگه شروع کنی عقب رفتن، عقب رفتن، عقب رفتن یه جایی میرسه که میبینین دیگه اینی نیست که من میشناسم و واقعا. فکرم نمیشه گفت کجا این اتفاق افتاد، وقتی درباره یه گونه حرف میزنی باید بگی در این بازه ی زمانی وقتی میگیم نظریه داروین چه آوردههایی داشت برای دنیای فلسفه، یه مثالش همینه، مثالش اینه که. خودنظری های سنتی فلسفه اینطوری بودن که آقا ذات نه به وجود میاد نه از بین میره. ذات اسب همیشه اسبه، همیشه اسب بوده همیشه هم اسب خواهد بود. ولی وقتی شروع کنی با از دریچه نظریه داروین چیزارو ببینی، میبینی، بنیانات خیلیاش شروع میکنه به تک و لاق شدن. خطرناک بودن ایده داروینم، اینطوری که من میفهمم از آقای دانت، بخشیش به همین برمیگرده. که نظم پیشینی چیزها رو داره به هم میزنه.

واکاوی نظریه تکامل و تطبیق طبیعت با مهندسی معکوس

نگاهشم نگاه جالبیه، حالا هم با مثال ها، هم با تکه تکه مفاهیمایی که تزریق میکنه به ذهن خواننده. من قلقلک میده ذهنم میگه که تغییراتی که نظریه تکامل در زیست شناسی بوجود آورد، در دانش زیست شناسی یه کاری کرد که زیست شناسی شبیه مهندسی شد، شبیه مهندسی شد یعنی چی ببینیم تو مهندسی چه خبره؟ مهندسی مثلا ما یه فرایند داریم، مهندسی معکوس، هر چیزی رو که میخوایم طراحی کنیم در مهندسی یک آرنده ای میکنیم روی درست و توسعه ای رو انجام میدیم، چه نیازهای رو میخواد جواب بده، نمونه میسازیم، بعد آزمایش میکنیم، میبینیم اینش خوبه. بعدش، اصلاحش میکنیم، تغییر میدیم، نمونه جدید اصلاح، نمونه جدید اصلاح تا نهایتا می رسیم به یک محصول نهایی. این کاری که در مهندسی انجام میشه دیگه توی طبیعتم همین اتفاق افتاده، همین فرآیند تحقیق و توسعه اتفاق افتاده، منتها در دوران بسیار بسیار، بسیار طولانی از این نظر میگه کار زیست شناسا خیلی شبیه کار کسایی که مهندسی معکوس میکنن یه محصول بر میدارن، بررسی می کنن. فکر کنین که چرا طراحان اینطوری طراحیش کردن، مانسی معکوس اینه دیگه، شما یه محصولی رو برمی دارین، میگه این خیلی با حال ما میخواد مثل این اگه بتونیم درست کنیم چیکارش کنیم اینو شروع کنیم به باز کردنش ببینیم میفهمیم که اینه که اینطوری گذاشتن اینجا برای چی گذاشتن بعد ما هم همینو کپی کنیم حالا کپی هم نکنیم بفهمیمش مهندسی معکوسش کنیم یعنی این دیگه میگه زیست شناسا چون ما این دید داروینی رو داریم، زیست شناسا هم کارشون همینه، دکمه ای چرا اینجاست، چرا اونجا نیست، این دماغ چرا اینوریه؟ اونوری نیست، بعد یه سری مثال میزنه، مثال های خوشمزهیه، میگه اینا رو اگه نگاه کنی همین مثال ها به همین بامزگی که در مهندسی معکوس بعضی وقتا پیدا میشه از اونجا در واقع میزنه بیرون تو زیست شناسی هم الان هست میزنه بیرون مثلا چی؟ مثلا میگه که تو یه پروژه مهندسی توی آزمایشگاهی چندتا مهندس هم دارن یه چیز طراحی میکنن واسه یه بخشی از دستگاه یه قطعه. ای کم دارن، این چیکار کنیم، چیکار نکنیم، یه دستگیره یا دری اونجا رو میزه، به درد کارشون میخوره، دستگیره رو نمیذارن میذارن اونجا. پس گیره حالا از غذای روزگار یه نقش و نگاری هم رویش هست، خب، این میره و میره تو پروتو تایپ و بعد میاد بیرون. میاد توی محصول نهایی و میمونه رو دستگاه، واقعا هم این اتفاق افتاده، توی یک پروژه نظامی اتفاق افتاده، بعدا هم هر چی میسازن هر چی از روی این دستگاه میسازن در مدل های بعدی، نسل های بعدی، همش اون چیزا رو داره، اون قطعه رو داره. با همون نقش و نگارا، چون هی کپی پیست کردن، کسی نمیدونه نقش و نگارا واسه چی اونجا هست، ولی میگن آقا بوده، ما هم دیگه تو میذاریم باشه دیگه شاید یه نقشه ی نگرانه ی ورزش مثلا کار نکرد، میذاریم بمونه این اتفاقی که در صنعت زیاد افتاده، نمونه برایش خیلی زیاد است، در طبیعتم همینطور، در طراحی طبیعی چیزها به یه جزئی.

زیادی بر می خوریم گاهی که می بینیم هیچ توجیهی ندارند. مثلا مثال میزنه کتاب، میگه عصب های چشم ما که نور رو دریافت میکنن اینا اصلا پشت به نورن، بعد تمام بال های اعصاب چشم اینا مثل سیمای پشت کامپیوتر اینا جمع شدن از یک گوشه چشم رفتند پشت چشم که این باعث شده که ما یه نقطه کور داریم در دیدمون، مهندس اگه چنین چیزی طراحی کنه بیاره میگه آقا این نقطه کور داره، این مشکل داره طراحیت غلطه. مونتا، این دو در طبیعت با کپی پیس هی درست شده درست شده اومده جلو، واسه همین مشکل اونجا هست وقتی شما می تونید ببینید. که با دیدگاه مهندسی معکوس بهش نگاه کنی، ببینی که خب واقعا یه نمونه ای بوده به یه دلیل یه زمانی اونجا بوده اصلا شاید کار کردش از بین رفته بازی مثال دیگه، کیبوردای کامپیوتر رو اگه نگاه کنی، این کیبوردای که بالاش کیو دبلیو ای آر تی وای این چیدمان اینطوری رو. تو همه کامپیوترها هم الان همینطوره، هیچ فکر نکردی که مثلا چرا اینا اینطوره، منطقش چیه که دکمه ها اینطوری چیده شدن؟ واقعیتش اینه که هیچ منطقی نداره، یعنی برای الان هیچ منطقی نداره، طراحی این مال اون وقتی که ماشین های تایپ مکانیکی. هی چیدمان های مختلفی رو امتحان کردن واسه کلیدا، بعد دیدند که نه این میل های فلزی کلیدای ماشین تخریب هی گیر میکنن تو هم گفتن چیکار کنیم چیکار نکنیم این کلید های پر استفاده رو که بیشتر ممکنه که پشت سر هم اینا اما فشار بدن روش بزن ، اینا رو بذاریم دورتر از هم که اینا گیر نکنن تو هم ، اینطوری شد که به این چیدمان فعلی رسیدند. و حالا که دیگه توی لپ تاپ هایی که ما میدیم تو کامپیوترهای ما از این میله های فلزی در کار نیست که، ولی چیدمانه دیگه انکدی جا افتاده. دیگه عوض کردنش به صرفه نیست. به صرفه نبودن، همین چیزیه که طبیعتم داره، همین منطقیه که طبیعتم داره در طراحی چیزها، اینکه.

شباهت ها و کپی کاری در طبیعت و ادبیات

نوروترانسمیترها، پیام رسانههای عصبی مغز ما و موجودات دیگر مثل پشه ها، اینا ترکیب شیمیاییشون یکسانه، این از همین کپی پیس کردن های طبیعت میاد. یا یه مثال دیگه میزنه نویسنده از این کپی پست کردن و از معماری مثال میزنه. میگه بناهای قدیمی رو نگاه کنید، بناهای قبل از صنعتی شدن رو، اگر که نگاه کنید، مثلا کلیساهای بزرگ گوتیک رو. یه چیزایی توی طراحی اینا هست کهش توجیه ای نداره مثلا یه چیز یه شبیه راپله وسط یه دیوار خیلی ضخیم که به هیچ جا نمیرسه، یه چیزی اونجا گذاشتن دیگه هست شبیه چیه این؟ شبیه یه عصبی در گردن زرافه خیلی طولانی که از… مغز، از مغز زهرافه، طبقه چندم میشه، میاد پایین، ریا رو دور میزنه، بعد دوباره میره بالا. عصب همون بالا می تونسته دو تا نقطه رو به هم وصل کنه دیگه، ولی تموم گردن و میاد پایین و یه دور دور ریه میزنه و میره بالا، چرا، چرا اون سور؟ دروازه تو کلیسا هست به خاطر اینکه قدیم مصالحی و مواد استفاده میکردند که میگه مجبور بودن دیوارا رو ضخیم بسازند، ضخیم بسازند که وزن سقف بلند رو بتونه تحمل کنه، این یعنی که خیلی طول میکشید که ملات توی عمق این دیوار خشک بشه، واسه همین یه جاهای تو دل دیوار یه چیزایی مثل هواکش میذارن که این ملاتر رو سریعتر خشک کنه. بعد دیوار که خشک میشه خب دیگه کاری نداره ولی حفره اونجا سرجاش هست. بعدم که مسئله عوض شد، دیگه نیازی به این کار نبود چون تو طراحی بود ادامه دادن و ماند و ماند. عجیب غریبی که زرافه دارم همینه این اعصاب تو ماهی خیلی سرراست دوتا نقطه رو به همدیگه وصل میکنه طبیعت ولی نمی تونه بیاد کل طراحی رو عوض کنه از اول اعصاب و سیمکشی کنه واسه جناب زرافه که واسه همین قدم قدم هر بار یه تغییر کوچیکی میده، طراحی رو کپی پیس میکنه، یه کوچولو تغییر میده، کپی پیس میکنه، یه کوچولو تغییر میده.

که به جنگ که کل سیمکشی عوض بشه فقط این اعصاب یه خورده طولانی میشه، همین یه خورده طولانی، یه خورده طولانی وقتی شما می رسی به زرافه میشه یه چیز به این درازی. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی یه مقدار بیشتر پیش میره نویسنده در شمردن شباهتهای دنیایی مهندسی و زیست شناسی. چون ازش بعدا استفاده میخواد بکنه، یه مفهوم دیگه ای که دربارش حرف میزنه اینه که میگه توی دنیای مهندسی خیلی از دعواها حقوق مالکیت معنوی، حقوق مالکیت ثبت اختراع اینا بر اساس شباهت هاست. شما اگه یه دستگاهی بسازید که همون کاری رو بکنه که دستگاه شرکت رقیبت میکنه، این لزوما به معنی کپی کردن نیست. بالاخره عملکردش یکیه، ولی اگه جزییات طراحی تونم شبیه همدیگه باشه، دیگه یه خورده قضیه بو میده دیگه. در ادبیاتم همینه دیگه، اگه مثلا شما دوتا داستان داشته باشی، هر دوتا درباره ی قتل با قهوه مسموم باشن. خب این مشکلی نداره، دوتا داستانن یک تم مشابهی دارن، اما اگه هر دوتا این قصه ها تصادفا با این جمله شروع بشه که در اون شب برف کسی نمیدانست در خانه شماره سیزده چه میگذرد، این دیگه احتمالش خیلی کم است. اقا چیکار داری می کنی؟ نویسنده میگه بعضی از این شباهت ها در طبیعت اینطوریه، اینا رو نمیشه گفت تصادفی. نمیشه گفت اتفاقی انقدر شبیهن، قطعا کپی کاری انجام شده.

الگوریتم تکامل و میراث فرهنگی: دیدگاهی متفاوت در زیست‌شناسی

نتیجه ای که میخواد بگیر از این حرفا چی؟ نتیجه اش اینه که زیست شناسی خیلی بیشتر از اون که ممکنه خیلی از ما فکر کنیم شبیه مهندسی. الگوش خیلی بیشتر از اینه که ما فکر میکنیم الگوی الگوریتم اینطوریه. بعد فقط هم روز شناسی نمیمونه، نکته کتاب همینه که نظریه تکامل رو از روز شناسی ور میداره میاره میره تو دنیای دیگه از اونجاها مثال میزنه، تو اونجاها سعی میکنه که مطلبو جا بندازه. بعدشم مثل کتاب های معمولی دیگر فلسفه نیست که ممکنه دیده باشیم همش استدلال ردیف کنه، خشک باشه و خوندنش سخت باشه. کتاب اینطوری نیست، همش مثال داره میزنه از دنیای مهندسی، از دنیای کامپیوتر، از علوم مختلف و هی اصطلاحات چیزی می سازه، مفهومی می سازه که کمکمون میکنه اون استدلال اصلی، اون حرف اصلیش رو بهتر و راحت تر بگیریم. دو تا مفهوم بامزه معرفی میکنه، یه دونه بالا بر، قرغره، نقاله، یه دونه هم قلاب آسمانی. بالا بر، معلومه چیه، همونی که رو یه طبقه ای میذارن، بعد یه قرقره داره دیگه، بارو باهاش میدن بالا، اجرو میدن. بالا استنبولی رو میدن پایین این طبقه رو باهاش میسازن بعد که تموم شد اینو میبرن میزارن رو سقف این طبقه طبقه بعدی رو میسازن میرم بالا قلاب آسمانی چیه که نویسنده حرفشو میزنه، میگه یه بالابری از شما تصور کنید فکر کنید به هیچ جا ولی وصل نیست. آسمان معلقه و می تونه چیزارو ببره بالا، مثل بالا بره ولی وسط آسمان معلقه.

میگه در این یک قرن و نیم گذشته منتقدین داروین کاری که داشتن میکردن این بوده که دنبال این بودن که یک مورد نشون بدن که یه چیزی ساخته شده بدون اینکه از چیز ساده تری استفاده کنن. دنبال این بودن که قلاب آسمانی نشون بدن، ولی رو هرچی دست گذاشتن اونم بجای اینکه قلاب آسمانی باشه بعداً معلوم شد که اونم شد یه بالا بره، داره با کمک یه چیزی یه پایه ای یه چیز دیگه رو میسازه میره جلو. حتی میگه کل ساختار فرهنگ ما هم یک مجموعه بسیار پیچیده ای از همین بالا براست ساختارهاییند که به تدریج تکامل پیدا کرده اند و کارشون همینه که بقای ما رو تضمین کنند، حالا در طول زمان بعضی ها تغییر کاربردی میدن، گاهی از شکل اولیهشون خارج میشن، ولی اگه مسیرشون رو دنبال کنی، یه چیزه که هی داره که تِک که تغییر میکنه میاد جلو. در چارچوب همون الگوریتم که آقای داروین برامون تعریف کرده. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی یه مسئله دیگه ای که آقای دنت با این عینکه، تکاملی میره سراغش، مسئله خودآگاهیه. خودآگاهی یکی از معماهای بزرگ علم و فلسفه است از این سوالهایی که بزرگترین مغز های جهان دارند در موردش فکر می کنند. فکر میکنن که ببینن که چطور میشه توضیحش داد. داستانم چیه؟ داستان اینه که تقریباً در تمام طول تاریخ، ما یک چیزی رو متوجه بودیم که این تفاوت ماست و بقیه دو. دنیا، اون چیزم چی بود، اینکه ما میتونیم فکر کنیم و ما میتونیم احساس کنیم.

خودآگاهی و ارتقاء هوش مصنوعی

ما خودآگاه هستیم به خودمون آگاهیم و بقیه موجودات زنده نیستند، همه تصور ما از خودمون ما بر اساس همین تفاوت بنا شده، اینه که ما خودمون رو برتر از بقیه می بینیم دیگه، ها، اما خب ما جسمم داریم. خیلی شبیه به موجودات دیگه. وقتی که دیدیم جسممون این شباهت رو داره ولی از اون طرف اون تفاوت رو هم داریم که تفاوت خیلی بزرگیه گفتیم که پس میدونی قصه چیه؟ قصه اینه که ما یه جسد مادی داریم و یه چیز دیگه ای که بقیه ندارن. این تصویریه که در تمام تاریخ تاریخ بشر تقریباً این تصویر وجود داشته آقای دنت ولی میگه این نیست، میگه این شکافی رو که ما داریم و نمیتونیم بفهمیم که این تفاوت، این فاصله. از کجا میاد و دو تا دنیای جدا میبینیم اینارو، این رو میشه با نظریه تکامل بهتر توضیح داد. با استفاده از نظریه داروین میشه این فاصله ای رو که بین ما و موجودات دیگه هست بجای اینکه بیایم یهو بگیم ما. یه روحیه داریم، مثلا یه چیز اینطوری داریم که اونا ندارن، اینو میشه بطور دیگه توضیح داد، ما یه معمای بزرگ نداریم. خودآگاهی یه معمای گنده نیست، کلی مسائل کوچیکوچیک کوچیک هست. تفاوت دید اینه، به تدریج اگر اینها را حل کنیم، مسئله بزرگرم حل خواهیم کرد یه مثال میزنه، خود این ایده رو تو این کتاب زیاد توضیح نداده، ولی یه مثال میزنه برای اینکه یه تصویری بگیریم از اینکه چیکار میخوایم.

فکر کنم مثال روشنگریه، میگه که بیایم هوش مصنوعی رو نگاه کنیم، به هوش مصنوعی و علوم کامپیوتر نگاه کنیم یه خورده ای بررسی میکنه، اینور اونور توضیح میده، بعد یه مثال میزنه، یه مثال میزنه از اولین بازی کامپیوتری، اولین برنامه اولین برنامه ای که برای بازی چکرز نوشته شده میگه خالق این بازی بدون اینکه خودش لزوماً بدون چه کار داری میکنه از اصول طراحی تکاملی استفاده کرد برای اینکه بتونه برای این بازی ساده، یک هوش مصنوعی قدرتمند بسازد، و موفق هم بود، اینقدر موفق بود که بعد از مدتی توانست قهرمان جهان شود. کاری هم که کرده بود این بود که یک برنامه نوشته بود وضعیت مختلف مهره ها رو به صورت ریاضی کد نویسی کرده بود. طول بازی وضعیت مهره ها را درآورده بود، کد نوشته بود براش، بعد یه الگوریتممی نوشته بود که هر حرکت بازی را ارزیابی می کرد. و میگفت این حرکت حرکت خوبیه یا حرکت خوبی نیست؟ بعد دو تا نسخه از این الگوریتم رو گذاشت جلو هم بازی کنن، یکی از این الگوریتم ها بعد از هر حرکتی خودشو تغییر میداد یعنی هی. جهش ژنتیکی میکرد مثلا، دومیه ولی کمتر تغییر میکرد، مخصوصا اگه میدید یه حرکتی خوب بوده. تشخیص میداد که خوب بوده، برای حرکات بعدی الگوریتمو خیلی عوض نمیکرد، همونو میرفت، این باعث میشد که برنامه. ذره ذره بهتر بشه، قویتر بشه، به تدریج اون برنامه ای که محافظه کارتر بود انقدر در بازی بهتر. بهتر شد که تونست قهرمان جهان رو ببره، قهرمان جهان در چکرز رو تونست ببره، یعنی چی؟ برگردیم دوباره به همون سالی که درباره خودآگاهی زدیم گفت مسئله خودآگاهی رو می تونه حل کنه این واسه ما، ما یه مسئله بزرگ خودآگاهی نداریم. یک مسئله بزرگ چطور قهرمان جهان را در چکرز شکست بدهم نداری، کلی مسئله کوچیک داری، کل خودآگاهی.

پیشرفت های تازه در هوش مصنوعی و یادگیری ماشین و تفکر تکاملی

اگر مجموعه بسیار بسیار بزرگی از سوالات کوچیک کوچیک بدونی که اینا توضیح تکان کاملی دارن، اونوقت ممکنه روزی برسه که کلیت خودآگاهی هم بتونیم حل کنیم. یعنی اگه بیایم حواس انسان رو، سیستم عملکرد مغز انسان رو تفکیک کنیم جز به جز بررسی کنیم، کار خیلی سخته. خیلی کار زمانبریه، ولی اگه بتونیم این کارو بکنیم، کم کم میتونیم بفهمیم که هر جزیی چطور کار میکنه. اونوقت میبینیم که این خرد سیستم ها خرد توانایی ها هستن که وقتی جمع میشن یه مجموعه ی بزرگی درست کردن که ما اسمشو. میذاریم خودآگاهی الان اینکارو نمیتونیم بکنیم بخاطر اینکه هنوز کامل این سیستم ها رو نمیشناسیم. نحوه عملکرد مغز خیلی برامون روشن نیست. تصویر هنوز تا سالهای سالم احتمالاً باید حالا حالا تحقیق کنیم ولی هرچی در این سالها از مغز و از سیستم اعصاب و هوا واسه انسان یاد گرفتیم همه در همین راستا بوده همه همین رو تایید کرده. گفتیم اول پادکست، گفتیم که جز کسایی که کشفاتی، ابداعاتی، نظریاتی در حوزه های دیگر علوم دان. و بعد اثر گذاشتن روی فلسفه اسمیم گفتیم آلن تورینگ، آلن تورینگ کسیه که ایده اصلی کامپیوتر رو به عنوان یک ماشینی که می تونه حساب کتاب کنه، قبلا شاید معلوم نبود این آدم چقدر آدم مهمه، ولی الان که کامپیوتر دنیا رو زیر رو کرده میشه اهمیتش رو بهتر فهمید.

ما داریم با کامپیوتر یه کارایی میکنیم که همیشه تصور می کنیم. این بود که فقط انسان میتونه بکنه. این پیشرفت های تازه در هوش مصنوعی و یادگیری ماشین داره همش به ما این نشانها رو میده که مغزم ساختارش همینه ها، مغزم ساختارش مثل همینه، تفاوت مغز با کامپیوتر اینه که مغز خیلی خیلی ولی بزرگتر و پیچیده تره و این تفاوت اندازه است که گاهی گمراهمون میکنه فکر میکنیم اینا تفاوتشون ذاتی، ذاتشون با هم متفاوت، نه اندازه شونه که فرق میکنه، پیچیدگی شونه که فرق میکنه، اعصاب انسان هم یه ماشینیه. یه ماشینیه با کلی سیستم کوچیک و بزرگ که دارن توش کار میکنن، نکته فقط اینه که چون تعداد سیستم ها تعداد نرم افزاراش خیلی زیاده و چون انقدر پیچیده و در هم تنیده کار میکنن نتیجه چنان اون دور از تصور درآمده که فکر میکنیم که یه چیز غیرمادیه، یه چیز ماورایی فهم ما به این نمیرسه. نمیرسه فهم ما بهش، ولی اساسش شبیه چیزای دیگه ای که فهم ما بهش میرسه. این کسانی که منتقد تفکر تکاملی هستند، اینا خیلی خوششون نمیاد که میگیم که ما انسان ها با بقیه حیوانات یه جا جده مشترک داریم هرچقدر که شواهد زیاد باشه انبوه باشه بازم حاضر نیستند اینو بپذیرن خیلی زیادی از جنوم ما با بقیه حیوانات مشترکه و اصلا اینکه جنوم همه موجودات به یک زبان مشترکه. که کد نویسی شده، اینا اصلا براشون مهم نیست. آقای دنت میگه که یک بخشی از این دشمنی و مخالفت سرسختانه به همین مسئله خودآگاهی و مسئله ذهن، ریشه مشکل و ریشه اختلافشون میگه که اینجاست هی هی یه جای دیگه ای که میبره، یه حوزه دیگه ای که نظریه تکامل رو میبره، ایده خطرناک که داروین رو میبره، هیته فرهنگیه. میگه که فرهنگ هم از تاثیرات این دیدگاه، در امان نیست، قای موشک بازی نباید کرد، صفسته نباید کرد، نباید سعی کنیم.

تکامل فرهنگی و انسان در نظریه تکامل

نظریه تکامل رو رد کنیم اینو باید مستقیم روبه رو بشین باهاش، نتیجه اش رو باید برداریم به کار ببندیم این طرف، میگه خودش داروین هم میدونست که اگر که از اول بخواهد به پیامدهای نظریه ای که داره مطرح میکنه بپردازد به پیامدهایش مخصوصاً درباره انسان. بیخ پیدا خواهد کرد، واسه همین در منشأ انواع اصلا درباره انسان حرفی نمی زنه، ما ولی الان می تونیم این نظریه رو برداریم. بگیریم دستمون، ببریم سر بزنیم به حوزه های دیگه، ببینیم اینو اگه اینجا اعمال کنیم چی بهمون میده؟ از جمله فرهنگ، فرهنگم به معنای عامش دیگه یعنی همه رسوم، همه عادت ها، همه تکنولوژی ها. با همه اخلاقیات، همه قصه، همه چی. میگه اینا مثل جهش های ژنتیکی، اینا هم اینطورین که اون چیزیشون که کارایی داره حفظ میشه و به تدریج انباشته میشه. و تکه تغییر میکنه و میاد جلو این انباشته شدن رو این جمع شدن پس انداز کردن رو جنبه جسمی و در فیزیکی تکامل خیلی راحت تر می شود دید، اینکه در هر نسل و مثلا هر از گاهی یه تغییر کوچکی نچیزی ایجاد میشه و اگه به درد بخوره به نسل بعدی منتقل میشه اینو در زیست شناسی راحت تر میشه دید. ولی وقتی میای تو فرهنگ یه خورده ردیابیش ممکنه مشکل تر باشه. ما تا میکانیزم میگه همینه، همون میکانیزمی که در دنیای تکامل جسمی دیدیم همین جا هم هست، همون کپی پیست کردنها، همون تغییر کار. کاربری، همون عوارض جانبی تغییرات، همه چی.

میگه من نمیگم انسان و دیگر موجودات مثلا متفاوت نیستند، من میگم تفاوتی که ما انسان ها با نزدیک ترین اقوام تکاملیمون داریم، با شامپانزه ها، اینه که ما یه وسیله اضافی داریم برای ذخیره و جمع کردن و جمع کردن طراحی ها، اونم همین فرهنگمونه در واقع فرهنگ میگه بالابر نبوده، فقط واسه ما قرقره نبوده، اصلا بالابر ساز بوده. فرهنگه که باعث شده که سرعت تحول زندگی ما اینقدر بالا بره با تحولات فرهنگی، ما مدام داریم ذارهای جدیدی خلق میکنیم برای تغییر دادن خودمون، اینام تغییراتیه که حتی بدن ما رو هم تغییر میده. میگه من یه دفعه رفتم یه کشتی قدیمی رو میدیدم که فضای زیر عرشه چقدر تنگ و تاریکه گفتم که چقدر سقفش پایین این اجداد ما واقعاً قدشون کوتاه بوده؟ بعد میگه یه خورده فکر کردم ببینم از زمانی که این کشتی رو ساختند تا امروز که من رفتم توش چیزی نزدیک ده نسل از بشر گذشته، تو ده. نسل نباید قد آدم اینقدر تغییر کنه. اتفاقی که افتاده قد و اینقدر بلند کرده، تغییراتیه که اما در سیستم سلامتی و در رژیم غذاییمون دادیم، انقدر اینا موثر بوده که بدنمون رو اینقدر تغییر داده، یا درباره تکامل زبان که بحثاش هنوز خیلی جدیه، دیگه شکی نداره کسی که زبان ها دور یا نزدیک اینا همه با هم در ارتباط بودن. بودن و هستند، مثل درخت زندگی جانورای درخت زندگی هم واسه زبان ها داریم، تا حد زیادی هم ارتفاع یک ادعای استدلال می کنند که زبان اصلاً به صورت مستقل به عنوان ابزار ارتباطی خودش تکامل یافته است. یه گروه دیگه میگن نه زبان محصول جانبیه و از عوارض جانبی تکامل مغزه، اما چیزی که که اختلافی درش نیست اینه که تنها چیزی که میتونه توضیح بده که زبان چطوری از اونجا به اینجا رسید توضیح تکاملیه. هر روش دیگری شما انتخاب کنید واسه توضیح ماجرا یه جاش باید بگید که خیلی خوب دیگه تا اینجاشو من فهمیدم. از اینجا به بعدشون نمیدونم، معجزه شده، خیلی جالبه به فرهنگ با این دیدگاه تکاملی نگاه کردن، واسه خودم یکی از تازه ترین بخش های کتاب این بود که خیلی بهم دید تازه ای داد، میگه شما فکر کنید که قطعه ی انجیل به روایت متا که باخ نوشته، چقدر طول کشید که تونست این رو تصنیف کنه، ها؟ آهنگ اولی اش را سال ۱۷۲۷ یا ۱۷۲۹ اجرا کرده است ، چیزی که امروز می شنویم ، احتمالا مال مثلا.

طول کشید چهار میلیارد سال: تکوین و تکامل اثر موسیقی و فرهنگ انسانی

ده سال بعدشه و یک تغییرات بیشتری رویش انجام شده، درسته؟ چقدر طول کشید که خود باخ خلق بشه، چقدر طول کشید باخ بشه باخ، وقتی که داره نسخه اولیه رو اجرا میکنه چهل و دو سالشه، نسخه بعدی که نسخه کاملترشه که داره میاد تقریبا نیم قرن زندگی کرده. چقدر طول کشید مسیحیت ایجاد بشه، مسیحیت اگر نبود انجیل به روایت متاهی وجود نداشت دیگه که. باغ بخواد حالا مثلا روش تصنیفی بسازد، پس نقطه عظیمیت اولیاش همونه چقدر طول کشید این تکوین بشه تقریبا. دو هزار، درست. چقدر طول کشید که اون بستر اجتماعی فرهنگی که مسیحیت بتونه توش باشه؟ متولد بشه، پرورش پیدا کنه و ساخته بشه. دیگه حالا اینجا باید بحث کنیم ببینیم شما تاریخ تولد اولین فرهنگ انسانی رو کی در نظر میگیری؟ دیگه حالا یا صد هزار سال یا؟ سه میلیون سال، چقدر طول کشید که هوموسیپین ها خلق بشن بین سه تا چهار میلیارد سال؟ میبینین کجا داریم میریم دیگه؟ تا قبل از اینکه داروین بیاد ما فکر میکردیم این اثر چطور خلق شد، میگفتیم یک اتفاق نبوغ آمیز و ماورایی افتاد و این اثر از آقای باخ صادر شد. به زبان مثال هایی که تو کتاب استفاده شده یعنی یه قلاب آسمانی بود که با اون به صورت ناگهانی این چیز ویژه و ارزشمند رو تونست تحویل ما بده. اما نگاه تکاملی بهمون نشون میده که آقا قدم به قدم چه پروسه ای طی شده که تهش رسیده به چنین چیز قدرتمند. مغز باخ خیلی ظریف خیلی دقیق طراحی شده بود که مثل یک برنامه کامپیوتری بیاد قطعات موسیقی.

موسیقی رو اینطوری برداره و بسازه، امتحان کنه، خوبتر رو جدا کنه، اونایی که بهتر کار میکنن نگه داره، اونایی که بهتر کار میکنن و بریز دور تکه بیاد جلو، از نظر ژنتیکی هم خوش شانس بود تو خانواده موسیقیایی با سابقه ای بزرگ شده متولد شده بود. در فرهنگی متولد شده بود که مغزش را پر کرده بودند از الگوهای آماده موسیقیایی مثل اینکه طرحی رو مثلا بیاری منتقل کنی به نسل بعد، میراث مسیحیت بهش منتقل شده بود که طراحی یکی بود که از قبل موجود بود. بود، تمام کتاب ها و آثاری که درباره مسیح نوشته شده بودند، اینا همه بالا براین که رو طبقه اومدن. مسائل باهاش اومده بالا طبقه بعدی ساخته شده دست به دست دادن رفته بالا، همه اینا کمک کردن که این برسه به درک. خودش از داستان مسیح و بعد این رو تحویل ما بده در قالب این قطعه. با این عینکه تکاملی اگه به فرهنگ نگاه کنیم خیلی مسائل برامون باز میشه، شفاف میشه، خیلی جالبه. میبینی که بعضی از حرکات اجبارین، میبینی که بعضی ها تغییر کاربرد دادن بعضی چیزا، بعضی چیزا تغییر شکل. بعضی ها به مرور کاربردشون رو از دست دادن، بعضی ها به تدریج حذف شدن، خیلی چیزا، حتی اخلاقیات رو. بحثیه که واردش نمیشه کتاب اشاره میکنه گذرابهش ولی میگه اخلاقیات رو وقتی با این نگاه کنی با این دید نگاه کنی خیلی از سوالای بزرگش شروع میکنی حداقل جوابشون رو دیدن که اوه چی اوه پس یه میتونه اینطوری از اینجا اومده باشه میگه چاره ای نداریم به جز اینکه رو راست باشیم و رو به رو بشیم با پیامدهای تکامل در این هیتههای مختلف، مخصوصاً در این.

الگوریتم تکامل در هنر: ردپای داروین

که اینقدر برامون مهمه مخالفان تکامل میگن که نباید اجازه بدیم تکامل وارد این هیته بشه ولی دنت میگه چاره اینه این مسائل حل نشده رو این یه چیزی که داره کمکمون میکنه حلشون کنیم، کمکمون میشه شفافتر ببینیمشون، درستم نمیگه که نگاهت. تکاملی و اخلاق چه نتایج عملی برای ما خواهد آورد؟ فقط میگه که نباید بترسیم، نباید وسط راه ولش کنیم. باید شروع کنیم به اونطوری فکر کردن، اگه اینطوری تکاملی به اخلاق نگاه کنیم، مثل همون قصه اسبه، ممکنه. یعنی یه زمانی اینطوری بشه که ببینیم اوه هیچ درست و غلطی نبوده کم درست و غلط بوجود اومده. این نگاه تکاملی چیزیه که هم درک ما رو از تاریخ بشر میتونه کاملتر و دقیقتر کنه، هم تصور. ما را از تحولات، از پیشرفت ها، از تنوع ها عمیق تر می کند و همین که جایگاه خودمو این جهان میتونه بهمون درستتر نشونمون بده. این ارزش اصلی است که ما می توانیم از ایده تکامل بگیریم خارج از اون قصه ای که در زیست شناسی و منشأ زندگی و این جور چیزها داره. حرف اصلی آقای نویسنده اینه. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چیزی که شنیدین ، اپیزود بیست و یکم پاتکن این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک عباس سیدین و امید صدیقفر درست کردیم.

یه چیزی گفتیم تو این اپیزود درباره اینکه این الگوریتم تکامل رو اگه که اعمال کنیم روی آثار هنری مثلا چطوری میشه دید ؟ یک اثر هنری رو من چند هفته پیش یه جایی یک چیدمانی دیدم یه ارائه ای از نقاشی های وانگوگ بود لنکش رو حالا توی توضیحات اپیزود میذارن بتونید ببینید تصاویر از نقاشی های وانگوگ رو مینداختن روی دیوارهای بلند دو بزرگ گالری در چهار جهت و بلکه هم بیشتر روشم یه موزیکی بود به فراخور اون نقاشیایی که داشتی میدیدی. خیلی تجربه دلچسب و آموزنده و خیلی پرحسی بود، خیلی هم راحت میکرد ارتباط گرفتن. نقاشی را برای آدم های مختلف، نکته اش برای من، ولی این بود که همین الگوریتم که نویسنده ازش حرف میزنه در آثار هنری اینجا هم دیده می شد. اونجا من رفتم تو این فکری که از این کتاب ایدش رو گرفته بودم. در حال حاضر تجربه می کنم نتیجه یک اتفاق نبوغ آمیز نیست، قلاب آسمانی در کار نیست به بیان آقای دنت که این چیز خفن رو ساخته باشه، مثلا یهو، بالا کار گذاشته شده و اینطوری این هنر ها رو… با دست به دست دادن اومده بالا تا اینکه شده این چیزی که الان جلوی منه از اون نقاش تا این موزیک تا این که پروژکتورها رو اینطوری چیه؟ همه با هم. منم اگه الان مثلا بیام این حس رو که اینجا گرفتم بریزم در یک شعری، اومدم یه بالبری گذاشتم بالای اینطوری که من ایده این کتاب رو فهمیدم این یه نمونه جالبی بود برای پیدا کردن ردپای الگوریتم با داروین الگوریتم تکاملی در دنیای هنر، لینکش رو میگذاریم در توضیحات اپیزود که ببینید اگه کسی میتونه اینو یه جایی ببینی. به نظرم حتما چکش کنیم، یادمون باشه که پادکست بی پلاس جایگزین کتاب خوندن نیست، ما اینجا فقط داریم سعی میکنیم که این کتاب را بخوانیم. خوشمون اومده، فکر میکنیم یه همچین حرفی میخواست بزنه، شما هم اگه فکر میکنید حرفه براتون جالبه کتاب رو پیدا کنین و بخونین.

پادکست بی پلاس: کتاب به پادکست – حمایت و کمک به سازنده

با این پادکست تمام مطالب کتاب منتقل نمیشه. امیدواریم که این کتابم به زودی چاپ بشه به فارسی به یک طریقی کتاب های بی پلاس اونایی که چاپ شده میتونید از صفحه ای از کجا بخریم بی پلاس پودکست. کام بخرین همونجا لینک بلینکیستم هست که دوست داشتید می توانید از چراغش را بخرید، لینک پشتیبانی بی پلاس هم هست، با هجده دلار یا پنجاه و چهار هزار تومن می توانید که پشت پشتیبانی از کل فصل دو پادکست بی پلاس باشید، پشتیبانی که کاملاً اختیاری است، هر بار که اپیزود منتشر می شود چند نفر. کمک می کنن و ما خوشحال میشیم خیلی دلگرم کنن دست و واقعا باعث افتخار. خیلی خیلی ممنونم از همه پشتیبان های پادک چه پشتیبانهای مالی، چه آنهایی که کتاب میخرند از طریق سایت، چه آنهایی که ساک خرید کانالبی رو میرن سفارش میدن، چه آنهایی که تو پاپ های پادکست ریویو می نویسند و کمک می کنند پادکست دیده شود، چه آنهایی که پادکست را به دیگران معرفی می کنند، خیلی دوست دارند. که کتاب بخونن ولی نمیتونن، یا وقتشو ندارن یا دغدغه های حیاتی تری دارن و به خاطر نخوندن عذاب و وجدان دارن. با این پادکست درسته که همه محتوای کتاب به آدم نمیرسه، ولی حداقل یه چیزی یاد میگیریم و از همون میتونیم احساس رضایت کنیم. و خوشحال بشیم و خب همین هم واسه سازنده پادکست بسته، ما از همین می گیریم اون چیزی رو که میخوایم بگیریم. دم شما گرم، ممنون که کمک میکنید و حمایت میکنید.

بی پلاس پادکستی از چینل بی پادکست. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی سی موزیک ویدیویی امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم، من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مشکل. چکستر یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم طب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید، مرسی. [_] لوتو بایرن، خوشبختی خود را در دست بگیرید. بازیگری از ۱۸ شانس به بالاترین کسب یک تا ۱۴۰ میلیون دلار دارد. بازی خوشبختی می تواند سرسختی کند کمک تحت