2-17: Freakonomics (خلاصه‌ی کتاب فریکونومیکس)

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

2 17 Freakonomics خلاصهی کتاب فریکونومیکس wA5u8I3

گوش بدید به 2-17: Freakonomics (خلاصه‌ی کتاب فریکونومیکس)

00:00 تا 00:04: پادکست بی پلاس: قسمت 17 – فصل دوم – خلاصه کتاب فریکانامیکس
00:04 تا 00:06: فریکانومیکس: اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی
00:06 تا 00:09: داستان های کتاب: چگونگی درک و بررسی آن‌ها
00:09 تا 00:12: اقتصاددانان و تحلیلگران: حرفها، پیش بینی ها و واقعیت ها در اقتصاد
00:12 تا 00:15: اثر قانون سکت جنین بر کاهش جرم و جنایت در آمریکا
00:15 تا 00:19: تداعیات پول در انتخابات و رمزهای پشت پرده
00:19 تا 00:22: تاثیر انسینتیوها و کنوانسیونال بیزم در کاهش جرم و جنایت
00:22 تا 00:25: مذاکره و مشوق ها: راهنمایی از کتاب برای تقویت مذاکرات
00:25 تا 00:28: مکانیزم‌های انگیزه‌دهنده و بازدارنده در اقتصاد و احساسات – توضیح و تأثیرات
00:28 تا 00:31: مشوق های اخلاقی و اقتصادی: تأثیر آنها بر رفتار اجتماعی
00:31 تا 00:34: مشوقها و بازدارنده ها در جامعه و اقتصاد
00:34 تا 00:39: تحلیل الگوهای مالیاتی و رفتار اقتصادی در جامعه
00:39 تا 00:42: پیچیدگی های والدین تازه کار در تربیت فرزندان
00:42 تا 00:45: ترس از ریسک: حقایق و اشتباهات در تصمیم گیری والدین
00:45 تا 00:48: بازار ترس و نقش والدین در تربیت بچه ها
00:48 تا 00:51: نقش مدارس در سیستم آموزشی و عدالت اجتماعی
00:51 تا 00:53: اثر قرعه کشی در مدارس و تأثیر آن بر عملکرد دانش آموزان
00:53 تا 00:57: شکاف آموزشی بین سفید و سیاه: تحلیل و رگرسیون
00:57 تا 01:00: تفاوت های آموزشی در خانواده ها و تاثیر آن بر تحصیلات بچه ها
01:00 تا 01:04: نقش مهم والدین در آموزش و پرورش: چیزهایی که باید بدانید
01:04 تا 01:09: پادکست بی پلاس: کتاب فریکانومیکس و جهان پادکستها و ویدیوهای موسیقی

پادکست بی پلاس: قسمت 17 – فصل دوم – خلاصه کتاب فریکانامیکس

قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین می تونم بدونم اززنی هی [مذکر] موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی هی سلام ، این قسمت هفدهم پادکست بی پلاس اولین اپیزود فصل دوم و در خرداد نود و هشت منتشر می شود ، بی پلاس پادکستیه که در هر اپیزودش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی رو به صورت خلاصه برای شما تعریف می کنم. خیلی هم دلم تنگ شده بود برای گفتن این جمله راستش، ایده هم این بود که یه مقدار استراحت کنیم بعد از فصل یک. ولی استراحتش یکی دو هفته بیشتر نبود واقعاً. بعدش سریع مشغول برنامه ریزی و پیش تولید فصل دو شدیم و الانم که رسیدیم به انتشار، اصل و اساس قول و قرارایی که فصل قبل داشتیم هنوز هم اینجا برقراره یک اینکه پادکست، پادکست بی پلاس جایگزین کتاب خوندن نیست؟ ما فقط داریم سعی میکنیم بهتون بگیم که این کتاب رو خواندیم چه جور کتابی بود با این پادکست همه مطالب کتاب و طبیعت را نمی توانیم منتقل کنیم بعضی از کتاب هایی که داریم در این فصل چندصد صفحه هستن، طبیعتا نمیشه همه مطالبش رو گفت داریم فقط دعوت میکنیم و تشویق میکنیم شما رو که خودتون اگر که جالب بود براتون برید. بخونیدش، دو اینکه ما تو این فصل هم از بلینکیست استفاده میکنیم به عنوان یکی از منابعمون و به عنوان ابزاری واسه انتخاب کتاب، بلینکیس یک اپلیکیشنیه که میشه باهاش خلاصه کتاب خواند، میشه باهاش خلاصه کتاب شنید الان؟ توی سایت ما می تونید ببینید لینکش رو اگه خواستین بریم عضوش بشین، خیلی سرویس خوبیه واقعا، مخصوصا وقتی کلی کتاب هست و نمیدونم میدونیم که اینکه کتاب رو دوست داریم بخونیم یا دوست نداریم خیلی بلینکیست کمک میکنه بهمون. توی -. یه صفحه داریم بلینکیس اونجا هم توضیحش هست هم بلینکی که از طریق بلینکیس میتونید برید؟ بخرید سرویس بلینکیس رو قرار سومم اینه که باز مثل فصل یک اگه میخواین که پشتیبان مالی پادکست بشین پشتیبان مالی فردی بکنین میتونی به .، اونجا اگه که ایران هستین پنجاه و چهار هزار تومن. اگر خارج هستید هجده دلار، برای پشتیبانی از فصل دوم بی پلاس پرداخت کنید همان مبالغ پار ساله، یک دلار به جای هر اپیزود. یا سه هزار تومان به عضای هر اپیزود.

مثل همون فصل پیش، اینجا هم پشتیبانی کاملا اختیاریه، نه اخلاقاً، نه قانوناً، نه شرعاً، نه وجداناً هیچ. اجباری نیست، این فقط واسه اینه که کسایی که میخوان بتونن نقش داشته باشن در پشتیبانی از پادکست. بی پلاس، یه کاری هم که از اول فصل دو داریم انجام میدیم همکاری با ناشرها و کتاب فروشی هاست. واسه این هم سایت رو میتونید ببینید هم کتابای فصل یک هم کتابای فصل دو الان یه امکاناتی رو گذاشتیم که بتونید از طریق بی پلاس کتابها رو بخرین، حتی یه جاهای که همه این کتاب ها رو مثلا دارن و خب کار خرید رو راحت میکنن توضیحاتش رو سرجاش میدیم لینکش هم در توضیحات این این قسمت هست تو خود سایتم صفحه ای از کجا بخریم رو که ببینید. میتونید متوجه شوید که چی به چیه، کم کمم که میریم جلوتر کتابها رو اونجا اضافه میکنیم که لیست اونجا هم کامل بشه. بریم دیگه سر کار خودمون. سلام. سلام و سلام. هی کتابی که در این قسمت تعریف میکنیم خلاصه اش و اسمش هست فریکانامیکس.

فریکانومیکس: اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی

ارکونومیکس کتاب جالبیه اگر اهل پادکست انگلیسی شنیدن باشید، به احتمال زیاد می دانید که این در واقع اسم یک پادکست قدیمی و معروف است. هم هست، این کتاب رو هم تولیدکنندگان همون پادکست نوشتند. استیون دوبنر و استیون لویت یکیشون اقتصاددان، یکیشون روزنامه نگار، نویسنده. توضیحاتش رو حالا میذاریم برای آخر قسمت ولی کتاب بسیار جالبیه به فارسی هم ترجمه شده، نشری نی منتشرش کرده چند سال پیش. پیش با عنوان اقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعی، یه خودای ترجمه کردن عنوان فریکانومیکس سخته. از اون عناوین درخشان که اینا درست کردند ولی نمیشه به فارسی راحت ترجمهش کرد. به هر شکل کتاب با این عنوان ترجمه شده الانم به مناسبت انتشار این قسمت یه چاپ جدید ازش درآوردن و پیشنهاد من اینه که بگیریم این کتابشو بخونین، چون از اون کتابهایی که دید میده به آدم، یعنی خود محتواش به کنار. از اون کتابه که آشنامون میکنه و عادتمون میده کم کم به یه نوع از نگاه کردن به دنیا و به مسله هاش که خب متفاوت و سرگرم کننده است و البته بسیار هم. معلم، دیگه بحث این مقدمات و اینها، بریم سراغ خلاصه کتاب فریکانومیکس.

هی هی هی .مذکر این کتاب فریکانومیکس. برخلاف بیشتر کتابای دیگری که توی بی پلاس معرفیشون کردیم و دربارشون حرف زدیم، یک تم ثابت نداره. در نگاه اول ممکن است حتی فصل های مختلفش کمی پراکنده به نظر برسند، شما همین اپیزود رو هم که بشنوید ممکن است یه همچین فکر داشته باشید. ولی دقیق تر اگر که بشیم، مخصوصا اگر به جز کتاب با آدم های پشتش و مخصوصا با پادکست فوق العاده شون. یک قسمت معروف و محبوبی که چندین ساله دارند به همین نام فری اکانومیکس تولید می کنند و اداره می کنند آشنا باشیم آنها را یه خورده گوش بدیم. متوجه میشیم که اینا چیند و چیکار دارن میکنن، تم کار ثابته. دو تا آدم خوش فکر داریم، یکی اقتصاددان یکی نویسنده که اینا وجه اشتراکشون اینه که هر دو خیلی کنجکاون کنجکاوی شون هم بیشتر متمرکز به اینه که از رفتار آدم ها و از انتخاب هاشون در زندگی روزمره سر در بیارن. شکلی نگاه کردنشون به دنیا تازه هست؟ ابزارای اندازه گیریشون هم ممکنه برای بعضی از ما یه خورده بدیه باشه ولی.

داستان های کتاب: چگونگی درک و بررسی آن‌ها

خود فکراشون واقعاً چیزای پیچیده ای نیستند، درباره مسائل پیچیده ای حرف نمیزنند، برای همینم خیلی راحت میفهمیم چی میگن. کتابشون هم از این کتابا نیست که بگوییم آقا، بخونید این کتابا زندگیتون بهتر میشه، تصمیمات مالی بهتری می گیرین، پولدارتر میشین، نمیدونم. یادداشت یاد میگیرین، از جنس اینجور کتابانی است. ممکنه البته کمک کنه مثلا کتاب بیمه یه خورده بهتره بتونی بخری یا معامله بهتری بتونی با بنگاهیه مثلا بکنی ولی ارزش اصلیش اینا نیست. چیزی که بعد خواندن این کتاب گیرمون میاد اگه درست بخونیم درست درکش کنیم. این احتمالا که یه خورده شکاکانه تر نگاه میکنیم به چیزایی که همه انگار قبولشون کردن، یه خورده اطلاعاتی رو که در دسترسی مونه دقیق تر میشیم توش، روی یه پایه ای هم میان نویسندگان این کارو میکنن، یعنی. اول اصلا میان این پایه رو میچینند، بعد؟ دونه قصه میگن، قصه میگن، قصه میگن آخرین کتاب میگن ببین در خلال این قصهایی که گفتیم این سه چهارتا چیزا بهتون. سعی کردیم که یاد بدیم یا بهتون منتقل کنیم. بیشتر ولی سوال کردن رو، پرسش کردن رو یاد می گیریم در این کتاب.

قبل از اینکه بریم توی اون پایه ها و توی قد بحث کتاب اول ببینیم حرف اساسیش چیه، اصل مغز حرفش چیه. کتاب پر از داستان است، حالا چندتا شما میگم، امیدوارم که جالب باشه چندتا داستانش رو در واقع من انتخاب کردم که این داستان ها رو یه خورده به شما بگم. این پادکست برای اینکه حال و هوای کتاب دستتون بیاد. ولی این نیست که مثلا این این داستان ها همه کتاب بسته این داستان ها باشه نه، کتاب حرفهای مختلف داره و این حرفا رو از طریق داستان های متفاوتی میگه. بگذریم، گفتین میخوایم بریم ببینیم که مغز کتاب چیه. اگه بخوای در یه جمله بگی چی میگه کتاب، کتاب داره میگه که آقا این. و دانش متعارف در… درک عمومی که ما داریم این چیزهایی که خیلیامون خیلی وقتها پذیرفتیم در مورد پدیده های مختلف در مورد چیزای متفاوت. اخری که وقتش اصلا گفت: اصلا دنیا اینطوری که ما فکر میکنیم کار نمیکنه، میگن نویسندگان که ما یه ایده ای داریم از این دنیا از مکانیزمایی که پشتش و این ایده ما عموماً بر اساس اخلاق فکر می کنیم که باید اینطوری باشه، اونوقت تصور میکنیم پس حتما اینطوری هم هست.

اقتصاددانان و تحلیلگران: حرفها، پیش بینی ها و واقعیت ها در اقتصاد

اینا میگن که نه، اگه که میخوای بدونی واقعا چی به چیه، باید بری سراغ اقتصاددانا. اونان که بهتر از هرکسی میتونن بفهمن انگیزه آدما از کاری که دارن میکنن چیه؟ آها میگه برای اینکه ببینید آدما دوست داره. دنیا چطور باشه برین از علماء اخلاق سوال کنین ولی اگه میخوای ببینی واقعا چطوری هست دنیا؟ باید بری با اقتصاددانا حرف بزنی، یک الگوی تکرارشونده هم توی کتاب، اینه که بیا ببینن این رویدادها. و روندها، آیا اونطوری که متخصصین امر پیش بینی میکردن، پیش رفتن یا نه؟ با این فلان قصه اینطور بود؟ متخصصین، دانشمندان، کارشناسان میگفتن اینطور میشه یا میگفتن به این دلیله؟ حالا بیاین ببینیم واقعاً اونطور شد یا نه، حالا بیاین ببینیم واقعاً به اون دلیل بود یا نه، اگه نبود، یه خورده بریم شوخ بزنیم ببینیم چرا. یه درس یاد گرفتیم، دفعه دیگه همچین سوالی اگه اومد جلومون یه خورده ای جواب درست درمونتری بهش دادیم. بعد لای همین قصهایی که شما میشنوی با عدد و رقم یاد میگیری که اوضاع همیشه اونطوری نیست که اولش به نظر میرسه. یک مثال معروف که قصش رو میگه مربوط میشه به جرم، جرم و جرم، جرم و جنایت در آمریکا. در دهه ی نود، چنان زیاد شده بود جرم و جنایت که همه اهل فن نگران شده بودند در آمریکا، جامعه ام وحشتناک بود. نماد جرم، نماد آدمایی که با تفنگ کشته میشدند، دزدی، تجاوز، معامله کریک، کریک کوکاین، همه اینا مثل سکوی پرش اسکی صاف داشت میرفت بالا، پیشبینی جنایت شناسان و جامعه شناسان و متخصصان علوم سیاسی و همه اینا این بود که اوضاع خرابه و میگفت: بعضی ها می دانند که تعداد افرادی که به دست نوجوانان کشته می شوند در دهه آینده پانزده درصد بیشتر می شود.

بدبیناش بودن، بدبیناش میگفتن دو برابر میشه توی روزنامه ها بازتاب این نگرانی رو میدیدی تو رسانه ها میدیدی تو صحبت های بیل کلینتون تو سخنرانیاش آقا جامعه اداره به کجا میره، میگفت رئیس جمهورای آینده دیگه در مورد این مسائل که که من صحبت میکنم صحبت نمیکنن همشون گرفتار این خواهند بود که از این منگلاب چطوری دربیای؟ اما، برخلاف این هشدارها و انذارها و نگرانی ها، واقعیت چیز دیگری شد. تعداد کسایی که به دست نوجوانان کشته میشدند ظرف پنج سال بعدش نصف شد، نه تنها دو برابر نشد، نه تنها پونزده درصد. بیشتر نه شد، بلکه اصلا نصف شد. رسید به پایین ترین رقمش در سی و پنج سال قبل از اون. بقیه جرمم همینطور کمابیش، حالا همون کارشناسان امر که اونطوری پرت زده بودن در تحلیل آینده بدو بدو دویدن. که این اتفاقی را که افتاده تحلیل کنند. آقا چی شد این نرخ جرم و جنایت آمد پایین؟ یکی گفت نوآوریهای پلیس، یکی گفت: رشد اقتصادی، یکی گفت سیاست های کنترل اسلحه، از زبون همین کارشناسان همین حرفا رسید به قلم روزنامه نگاران. بعد از اونجا به ذهن مردم، خیلی هم خوبه، خیلی هم منطقیه بالاخره لابد یه کارای خوبی انجام شده که اینطوری شده دیگه. منتها مسئله اینه که غلط این حرفا همونقدری که اون پیش بینی ها غلط بود این حرفا هم غلط کتاب بحث میکنه دلایل و شواهد رو توضیح میده، ما اینجا توی اون حرفا دیگه نمیریم، یافتههاشو فقط میگیم.

اثر قانون سکت جنین بر کاهش جرم و جنایت در آمریکا

یافته این بود که آقا بزرگترین نقش را در کاهش جرم و جنایت در آمریکا قانونی شدن سکت جنین داشت. قانونی شدن سکته جنی، حالا سکته جنی که در این نود قانونی نشد که هزار نودصد هفتاد و سه قانونی شد. ربطش چیه؟ ربطش اینه که بچه ای که در محیط نامناسب. در خانواده ی نامناسب، در شرایط بد به دنیا میاد و بزرگ میشه، احتمالش خیلی بیشتر که خلاف از آب در بیاد، بیاد جرم و جنایت بکنه، اون مادری که میلیون ها مادری که قانون به آنها اجازه داد که فرزندشان را سکت کنند، اینا کسانی بودند که معتاد بودند خیلیاشون. الکلی بودن، نوجوون بودن، ازدواج نکرده بودن، اینا اگه بچشون به دنیا میامد، شانسش برایشون. خلافکار شدن از میانگین بالاتر بود. بقیه زنایی که وضعشون بهتر بود قبلش هم که غیرقانونی بود به هر حال دسترسی داشتند، کم یا زیاد یا گران یا ارزان دسترسی پیدا میکردند به سخت جاین اگر میخواستند، اما به این زن ها این قانون بود که این امکان رو داد، واسه همین این قانونی که در هفتاد و سه وضع شد، در واقع در هفتاد و سه. صد و سه سراسری شد، جلوی تولد کلی خلافکار و مجرم بلقوه رو گرفت. به همین سادگی، واسه همین در دهه نود که سنی بود که اینا باید میشدند همون خلافکارایی که اون متخصصین چشم انتظارشون بودن.

نیومدن، نبودن، به دنیا نیومده بودن اصلا. ما اگه میخواستیم به حرف های متخصصین امر اعتماد کنیم و بپذیریم حرف های اونارو باید میرفتیم از نوآوریهای پلیس تشکر. از سیاست های کنترل اسلحه، از رشد اقتصادی که خیلی ها کردن این کارو البته، از این نعمت کلاهی برای خیلی ها دور بود. خیلی ها اعتبار گرفتن از یه قضیه به ناحق توی اپیزود نقطه عطف در فصل یک بی پلاس ما اینو گفتیم که بعضی از آدمایی چطوری تحلیل کردن این رو ولی اصل قصه اینه که آقا ربطی به این چیزا نداشت اصلا خلافکارایی که قرار بود این خلاف ها رو که بکنن که شما منتظرش بودی به دنیا نیامدن بخاطر اینکه بیست سال پیش یه قانون چنین گذرانده شده بود. یا یه داستان دیگه، یه حرف خیلی تکرار شده و پذیرفته شده ای، اینه که با پول میشه انتخابات رو خرید. صحبت البته صحبت آمریکاست دیگه حواسمون هست آمارم نشون میده که معمولا هرکی بیشتر خرج میکنه هرکی در تبلیغات انتخاباتی بیشتر خرج میکنه، آخرش انتخاباتو میبره. در نگاه اول نگاه میکنی و بله، آمار و سابقه و تاریخچه و خیلی هم منطقی و همانطور که تشکر کردن از رشد اقتصادی برای کاهش نرخ جنایت در دهه نود کار منطقی و درستیه. اما اینجا هم باز دوباره با یه خطای منطقی مواجه هستیم. این خطا رو تو اپیزود های قبلی با حرفشو زدیم مخصوصا تو اپیزود اثر حالهای، اشتباه گرفتن کرولئشن با کاوسیشن.

تداعیات پول در انتخابات و رمزهای پشت پرده

همین که دو تا چیزری که با هم ارتباط دارن به اشتباه فکر کنی یکی مسبب دیگریه، همبستگی رو قاطی کنی با. علت: تسبیب مایو قارن، دوتا متغیر داریم مثل هوا سرده بیرونم برف میاد تا رابطه می تونن با هم داشته باشن دیگه، آیا چون هوا سرد برف میاد؟ آیا چون برف میاد هوا سرد؟ حالا هوا سرد برف هم میاد، اینا ربطی به همدیگه ندارن، اینا روابط مختلفی میتونن داشته باشن، بعضی وقتا این روابط رو باهم اشتباه میگیرن. همین که در کنار هم هستند فکر می کنیم یکی باعث دیگری شده. اینجا هم همین اتفاق افتاده، درسته که هرکی بیشتر معمولا برنده شده، اما شاید این دلیل اون نیست، شاید اصلا اون دلیل اینه، یعنی چی؟ بیا اینطوری فکر کنیم، چرا مردم، چرا پول دارا پولشون میارن تو انتخابات هزینه میکنن، میخوان نفت ببرن دیگه؟ سرمایه گذاری میکنن یه جوری، حالا شما خودتو بذار جای کسی که میخواد سرمایه گذاری کنه اگه یه پولی داری میخوای بدیش به یه کاندیدایی. به کی میدیش، میبری میدیش به اونی که شانسش از همه کمتره، یا اینکه میشینی حساب کتاب میکنی و واسه خودت میبینی آقا این شانسش بیشتر؟ میبری پولتو به اون میدی طبیعتا کار دوم رو انتخاب میکنن بیشتر آدما دیگه واسه همین اونی که همه فکر میکنن میبازه پول زیادی جمع. پولها طبعا میره سمت پر امیدترها حالا این پوله که اینا رو پر امید کرده یا اینکه اینا پر امید بودن وقتی که پول اومده سمتشون، فهمیدی تفاوتش چی شد دیگه؟ حالا عمیق تر میشه کتاب توی این اعداد و چیزای جالب تری هم پیدا میشه. دعوت می کنم که برید ببینید خودتون حتی درباره کل پولی که خرج انتخابات میشه تو آمریکا خیلی می شنویم که آقا انتخابات همش شده پول این همه پول هزینه میشه برای کمپین ها و تبلیغات و اینا. اومدن نویسندگان جمع کردن همه هزینه های یک دور کمپین. ریاست جمهوری و مجلس نمایندگان و سنا و همه رو جمع زدن، دیدن میشه یک میلیارد دلار.

یک میلیارد دلار خیلی پوله، خیلی تعداد بزرگیه، ولی وقتی بذاریش کنار اعداد دیگه، میبینی خیلی هم خبری نیست. این همون رقمیه که مثلا آمریکایی ها دهه سال خرج آدامس میکنن. یعنی آره عدد عدد بزرگه ولی خب در مقیاس وقتی که میذاری همچین عدد عجیب غریبی هم نیست. فکر کنم یه خورده پس اون آمد با چه جور کتابی طرفیم دیگه، کتاب خیلی از این داستانا داره، ولی عملاً درباره هیچ کدوم این داستانا نیست. اصل کار کتابی نیست که این خاطره ها رو تعریف کنه، یه دونه کیس اینجا بگه، یه کیس اونجا بگه، اصل کارش اینه که دست اونو بگیره؟ یادمون بده که چطوری از این چیزایی که دور و برمون میبینیم، تو اخبار میخونیم، اینور و اونور میشنویم، یکی دوتا پروانه. یه خورده عمیق تر بچیم، بتونیم بریم پشتشون رو ببینیم، نه اینکه بریم دست های پشت پرده رو ببینیم. رو دقیق تر بشیم توش، شاید بتونیم بهتر سر در بیاریم چی بچی، همون فکر اولی که به ذهنمون آمد رو نپذیریم. خیلی سوال میبینیم توی کتاب، و خیلی وقتا جوابایی که نویسندگان براش دارن، یعنی بهش میرسن در آخر دستمارم. گرفتن میرسونمون به اون جوابا، در نگاه اول جواب عجیبیه، مثلا اینکه آقای قانونی شدن سکت جنینی.

تاثیر انسینتیوها و کنوانسیونال بیزم در کاهش جرم و جنایت

در ۱۹۷۳ باعث کاهش جرم و جنایت شد در دهه نود، ولی بعد که توضیح می دهند و بعد که فکر می کنند می بینی که خیلی منطقیه دیگه، خیلی طبیعیه اصلاً چرا تا حالا غیر از این فکر میکردیم؟ این هنر عجیبی است. کتاب داره که مطلب رو یه طوری توضیح میده که بعدش میگی البته کاملاً هم طبیعی واقعاً از این نظر کتاب جالبه هم سبک این آدما کلا این سبک فرکانومیک سبک خیلی جالب و آموزنده ایه. بریم سراغ ایده های اصلی که گفتیم که کتاب براساس آنها بنا شده. (خنده تماشاگران) موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی گفتیم که ایده های اصلی که این کتاب رویشون ساخته شده چند تا ایده ساده اند، پنج تا در واقع، من یکی یکی اینا رو اینجا به اختصار و به اشاره میگم، بعد بعضیاشونو زودتر در موردش حرف زدیم بعضی ها رو بعدا حرف میزنیم، بعضیارم دیگه نمیرسیم تو این پادکست بگیم، اجرا میدیم به خودش کتاب، یک. ایده اول اینه که این دنیای ما، دنیای مدرن، بر اساس انسینتیو ها کار میکنه. مشوق، انگیزه مثلا، مشوق حالا کاملا نمیرسونه مطلب رو چون مشوق همیشه تشویق کننده است، این بازدارنده هم هست. می تونه مشتاق باشه، می تونه بازدارنده باشه، می تونه شما رو برانگیزه به انجام کاری، می تونه شما رو باز داره از انجام کاری. جفت شنا میشه انسنتیو، درباره انسنتیو حرف میزنه، میگه دنیا براساس اینا کار میکنه و اگه ما میخوایم از کار دنیا سر در بیاریم. بعد اینا رو بشناسیم، این انسینتیو ها رو بشناسیم، اینا حالا یه خورده جلوتر باز میکنیم، دو اینکه این دریافت عمومی ما اینه خرد عمومی کنوانسیونال ویزم، این همونطور که گفتیم خیلی وقتها غلطه پول به تنهایی انتخاباتو نمی بره.

هیچکی تا حالا نتونسته نشون بده که روزی هشت لیوان آب خوردن واقعاً واسه سلامتی آدم خوبه، آره کنوانسیونال بیزم. همه میگن ولی کسی تا حالا نتونسته اینو نشون بده ثابت کنه این پس شد دومین. اولیش پس چی بود؟ اولش این بود که دنیا براساس این انگیزه ها و مشوقها و انگیزه ها کار می کنه. خیلی وقتها اشتباهه، سه اینکه تغییرات بزرگ، تغییرات دراماتیک، خیلی وقتها اشتباهه. دلایل ظریف و نامحسوسی دارند که واسه اینکه پیداشون کنیم باید یه خورده بریم دورتر رو نگاه کنیم. مثل همین، داستان سخت جنین، اینو باید کتاب رو ببینید برای مثال های بیشتر دربارش، ولی حرف جالبیه اینم. چهارم اینکه کارشناسان متخصصین امر، اینا خیلی وقتها اطلاعاتشون از ما بیشتر است و از این بیشتر بودن اطلاعاتشون برای پیشگام شدن. برد اهداف خودشون استفاده میکنن. اینم از اون حرف های قشنگه و حرف های جالبه که چشم و گوش آدم رو خیلی باز میکنه، حرف پیچیده ای هم نیست، واقعا میگه آقا شما میری ماشین بخری؟ فروش خیلی اطلاعات چشم شما بیشتر است، و این معامله شما معامله برابری نیست، موقعیت برابری ندارید در این مذاکره.

مذاکره و مشوق ها: راهنمایی از کتاب برای تقویت مذاکرات

چون متقابل نیستی از نظر اطلاعات با هم سطحتون برابر نیست و خیلی وقتها اون ابزاریه که اونا علیه شما استفاده میکنن. اینجا، این معامله، این مذاکره جاییه که توش خطر هست، باید نگران باشی و باید سعی کنی این نابرابری رو قبل از معامله. به این ببرید کاری که الان خیلی سخت نیست، خیلی وقتها با کمک اینترنت میشه این کارو کرد، میشه خیلی آماده تر رفت به مذاکره. وقت باید بذاری همت باید بکنی، بخونی اطلاعاتت رو زیاد کنی، خودتو برسونی به سطح طرف مقابلت و بعد بروم. اینم ازش مثال های خوبی توی کتاب هست، چندتا پنده اندرس خوب اومده توش در میاد کتابو که بخونیم، میگه آقا بسیار خوب، من اینو از این به بعد میکنم سرلویی. از این قسمت کتاب می شه همچین چیزی درآورد. بگذریم، و پنجمین ایده چیه، پنجمین ایده اصلی اینه که اگه حواسمون باشه که چیو اندازه بگیریم و چطور؟ هر اندازه بگیریم، دنیا رو یه کم کمتر پیچیده میبینیم. کلا گفتیم کتاب داره کمکمون میکنه یه خورده این پشت پشت چیزا رو ببینیم دیگه، از اون کتابایی که اگه خوب بخونیمش و مسلح بشیم به چیزای دیگه. که داره یادمون میده خیلی جاها به کارمون میاد.

چند تا دیگه از این داستانایی رو که میگه بریم توش چون هیچی نمیتونه به خوبی خود این قصه ها نشون بدی که با چه کتاب درخشانی طرفیم. اول بریم سراغ همون قصه مشوقها. اینسنتیف هایی که گفتیم، یک تم تکرارشوندهای هستن اینا توی کتاب. میخواد توضیح بده همون اوایل کتاب که آقا اینا چرا اینقدر مهمن، اصلا چی هستن این مشوقها و چرا اینقدر مهمن، ساز و کارشون چیه؟ میگه که سه جور مشوق داریم ما، سه جور انسینتیو داریم. مالی، اجتماعی و اخلاقی، کمابیش معلوم چی هستن، دیگه من تعریف هر کدومشون رو نمیگم، از همون اسمش مشخصه. تا بفهمید اینا چطور کار میکنن، یک مثالی میزنه، میگه یه مهد کودکی، این آزمایش عملی واقعاً انجام شده، یه مشکلی داشت. اونم اینه که پدر و مادرها دیر میامدن گاهی دنبال بچه ها، وقتی پدر و مادر دیر میرن دنبال بچه خب مهد کودک گرفتار میشه دیگه یه نفر باید اضافه کنه. کار اضافه است چی چی چی، گفتن چه کنیم چه نکنیم، اومدن یک جریمه کوتاهی گذاشتن برای کسایی که دیر بیان دنبال بچه، مثلا شهریه مهد کودک بود ماه چهارصد دلار، گفتن آقا هر کسی که هر دفعه دیر بیاد سه دلار. جریمش، بعد یه مدتی این طرح و پیاده کردند، بعدش اومدن بررسی کنن ببینن که خب چه نتیجه ای گرفتی؟ نگاه که کردن، فکر می کنی چی شده بود؟ تاخیرات کم که نشده بود، هیچ زیاد هم شده بود.

مکانیزم‌های انگیزه‌دهنده و بازدارنده در اقتصاد و احساسات – توضیح و تأثیرات

اگه مثلا قبلا در مجموع ده تا تاخیر داشتند، حالا بیست تا خورده ای تاخیر شده بود. چرا فکر می کنی هم چی شد؟ اینو نویسندگان میان با کمک ابزار. علوم اقتصاد، ادبیات اقتصادی که به قول خودشون یعنی همین انگیزه ها پیدا کردن انگیزه ها، شناختشون و بازی کردن باهاشون سعی میکنن توضیح بدن که بفهمیم چی به چیه. گفتی مشتاق چیه؟ انسنتیو چیه؟ اون چیزیه که یا هلمون میده که کار خوب های بیشتری بکنیم یا جلومون رو می گیری که کارهای بد کمتری بکنیم جفتش مثبت منفی مشوق یا بازدارنده. معمولاً هم پشت این انسینتیوا یه نفری نشسته که اینو واسه ما طراحی کرده یه اقتصاددانی، یه سیاستمداری، یه پدر مادری مثل بچه سبزیجات نمیخوره، واسش یه جایزه بذاره که اگه سبزیجات بخوریم مثلا یه برمت شهر بازی. آقای فرید من یک مکانیزمی طراحی می کنیم به نام مالیاتی که از حقوقت کسر میشه، همون اول که حقوقو میدی مالیاتی سیاستمدار، اقتصاددان، دولت اینا همه بلدن که بیاین با این مشوقهایی کاری کنن که مردم حالا اون کاری رو بکنن که فکر میکنن کار درستیه، دولت فکر میکنه کار درستیه، یعنی وادارشون کنن به اون کاری که خودشون لازم دارن یا میخوان. گفتیم هم سه جور مشوق داریم دیگه اخلاقی و اقتصادی و اجتماعی، معمولا هم گفتیم باید ترکیب اینها درست عمل کنه. ترکیب این مشوق های اقتصادی و اخلاقی و اجتماعی با هم باید یه کاری کنه که بتونه هول بده به آدم ها. یه کاری بکنن یا یه کاری نکنن، مثالی که میزنن کمپین کاهش مصرف سیگاره، میگن که اینجا هم مشوق اقتصاد عادي گذاشت دولت، آمد یه مالیات اضافه ای گذاشت برای سیگار، دملن گرون شد سیگار خریدن، هم مسئله اخلاقی شد.

سالی که میزنه میگه که گفتن که آقا این سیگار که توی بلیک مارکت هست سیگار قاچاقا رو از سودش میبرن گروه های تروریستی مثلا تامین سرمایه می کنم براشون. من مثال دیگری که به ذهن خودم اومده این بود که گفتن که آقا شما سیگار بکشی اون کسی که کنارت نشسته، پاسیوس موکره، اون مثلا بدون اینکه اختیاری داشته باشه یا تصمیم گرفته باشه برای سیگار داره به اونم ضرر میرسه. که داره ضرر بیشتری از شما میرسه خب اینو خیلی از آدمایی که اخلاقی فکر میکردند این براشون یه مانع ایجاد کرد که آقا من کاری که دارم میکنم ممکنه که خودم مختار باشم واسه خودم تصمیم بگیرم ولی واسه دیگران چی این کار ممکنه خیلی کار بدی باشه. و مسئله اجتماعی هم بود توی کافه ها ممنوع کردن توی رستوران ها ممنوع کردن کم کم ترکیب این. این سه بازدارنده با هم باعث شد کمتر بشه. در یک نگاه کلی تاریخی هم اگه که نگاه کنیم کلا این بازدارنده ها کمابیش خوب عمل کردن دیگه یه جدول داره کتاب مثلا درباره قتل نفس درباره آدمکشی ما و گزارش جسیری کشورهای اروپایی از قرن سیزده و چهارده تا نیمه دوم قرن بیستم همه را لیست کرده و مقایسه می کنیم. و پیشرفت واقعا چشم گیره، حالا آمار قتل که میگیم کشته شدگان در جنگ رو شامل نمیشه ولی پیشرفت چشم گیره دیر معلوم آقا بالاخره جامعه یه سری مکانیزمایی تعبیه کردی که ملتان دیگه رو نکشن و داره کار میکنه. آدما دارن کمتر همدیگه رو میکشن، ها؟ یه خورده آشنا شدیم با این انواع مشوقها و بازدارنده ها، حالا برگردیم سراغ اون قصه مهد کودک، گفتیم اونجا جریمه. سه دلاری جواب نداد ، چرا جواب نداد ، چرا باعث نشد که آدم های کمتر دیر بیایند دنبال بچه هاشون ، بلکه بدتر.

مشوق های اخلاقی و اقتصادی: تأثیر آنها بر رفتار اجتماعی

اوضاع و آدما بیشتر دیر اومدن به خاطر اینکه اولن کوچک بود یعنی انگیزه کافی برای خلاف کردن. اما عامل مهم تر این بود که چون شما آمدی یک بازدارنده مالی اقتصادی انگار اون مشوق اجتماعی و اخلاقی که وجود داشت برای زود آمدن رو جان. جایگزین کردی با این، یعنی ملت میگن که خب دیر میام، خجالت نداره که دیر دارم میام، جریممو دارم میدم، سرم بالاست. این کجا خودشو نشون داد، اونجایی که حتی وقتی اومدن این جریمه سه دلاری رو برداشتن، بازم تعداد. تاخیر ها کم نشد، برنگشت به اون حالت قبلی، همون بالا موند. چون شما این سیگنال رو داده بودی که آقا دیر اومدن شما سه دلار به ما فشار میاره. الان دیگه والدین اینطوری شده بود حالشون که. دیر میام، چیو مگه دیر میام؟ چهارصد دلار دارم شهریه میدم، معلومه دیر که من میام، مثلا شما سه دلار دردت میاد. اشکال نداره، نه شرمی داشتن، نه خجالتی داشتن، نه مثلا استرس میگرفتن وقتی داشتن دیر میامدن.

سر بالا، تایب و طاهر با وجدان آسوده دیر میآمدند و بچه هاشون هم میداشتند می بردند. این بازی با مشوقها خیلی چیز عجیب غریبیه عواقب غیر قابل پیش بینی داره بعضی وقتا داستان تی پارتی در بوستون و قبلا شنیدیم توی اون تاریخ جهان در شیش لیوان و تو یه اپیزود دیگه، سرنوشت یه ملت رو عوض کرد، دو پنی تعرفه ناحقی که روی چای گذاشتن. سرنوشت ملی رو عوض کرد، سرنوشت دنیا رو شاید حتی بشه گفت، یا یه مثال جالب دیگه کتاب داره، هیفم. یه مثال خوب دیگه از قاطی کردن این حوصله ها. مشوقها، این قصش مربوط به اهدای خونه، یه جایی میگن اومدن گفتن که آقا هرکی خون بده بهش یه مبلغ مختصر. یه مشوق مالی گذاشتن. بعد دیدند که وحشتناک آمد پایین تعداد داوطلبان اهداخون. چرا، چون شما آمدی اون مشوق اخلاقی رو جایگزین کردی با یک مشوق اقتصادی؟ که خیلی هم ضعیفه، یعنی شما اگه میخوای همون اثری رو بگیری که مشوق اخلاقیه داشت، خیلی باید پول بیشتری. بذارین که اونو جبران کنه و حالا ملت مثلا میگن آقای آره من کسی به خاطر پول نمیرفت خون بده که ولی اگه میخوای به خاطر پول بری باید یه پول قابل قبول باشه، باید پانصد دلار بذاری، باید پنج هزار دلار بذاری مثلاً واسه یه لیتر خون، که اونم البته مشکلات خودشو داره.

مشوقها و بازدارنده ها در جامعه و اقتصاد

بگو من برای هر لیتر خون پنج هزار دلار میدم دیگه واقعا نمیشه پیش بینی کرد که مردم واسه گیر آوردن یه لیتر خون چه کارهایی حاضرم بکنن. تقلب فراگیر میشه، تقلبم مکانیزم پشتش همین سه نوع مشوق دیگه، سه نوع بازدارنده است. موزیک ویدیویی [مذکر:مذکر] موسيقي و آهنگ ها موزیک ویدیویی خیلی چیزارو میشه با فهمیدن عملکرد این بازدارنده ها و مشوقها توضیح داد. علتم اینه که اینا در آدمهای مختلف یکسان عمل نمیکنن، من و شما این بازدارنده ها رو میبینیم، نمیریم. بانک بزنیم، میگی آقا بانک میخوای بزنی، بعدش جریمه داره، از زندگی میفتی، اخراج میشی. مالیات داره برات بازدارنده مالی، بانک بزنی، بعد کار غیر اخلاقی دست تو جیب مردم میره، بازدارنده اخلاقی. بانک بزنی، دوروریات، جامعه، دوستان همه بهت مثل دزد نگاه می کنند، بازدارنده اجتماعی، پس در نتیجه. هیچ بنده بانک نمیزنم، ولی همین بازدارنده ها واسه همه هست ولی بازم یادم میرن بانک و میزنن. به خاطر اینکه بازدارنده ها، حوصله ها برای همه یکسان عمل نمیکنن.

این خیلی حرف عجیبی نیست، تقریبا بدیهی است، حرفی که جالب اینه که برای یک آدم مشخص هم این بازدارنده ها و مشتاقها در شرایط گوناگون نتایج مختلف ممکنه بدن، ممکنه که متفاوت عمل کنن. اینجا یه مثال دیگه. کتاب که اینم خیلی معروف شده، اومده بیرون از کتاب، داستان بامزه ای هم هستین، داستان یه آقای که این کارمند بود در یه اداره ی کارشناس مثل داده و اینا بود، بعد به یه بهانه ای شروع کرد جمعه ها پیراشکی پخت برد واسه اعضای تیمش. دپارتمانیشون، بعد هی همه خوردن گفتن به بچه خوشمزه است اینا این کم کم واسه مثلا تیم بغلی هم آورد و کم کم بیشتر. در جمعه ها پیراشگی آورد. بعد داستانش واقعاً طولانی و جالبه نمیریم توی جزییاتش، کار به اینجا رسید که این لحظه اصلا کارشو ول کرد، گفت من کلا دیگه میرم. پیراشیمی پزم میارم میدم به شرکت خودمون و این شرکت های اطراف خودمون، کارش شد این صبح به صبح پیراشیمی بخت؟ یک تعداد زیادی می آورد در شرکت ها تحویل می داد، یک بسته جعبه هم تحویل می داد، یک سبد پیراشکی، یک جعبه که آقا پولتون رو بندازید این تو هر هرکسی یه پیراشکی برداشت یه دلار بندازه تو این جعبه، بعدم عصر میومد، جعبه ها رو جمع میکرد، سبد را جمع میکرد، میبرد خونه تا فردا که دوباره برگرد، هیچ به پای در کار نیست، هیچ مکانیزمی نیست که کنترل کنی که شما پول میدی یا نمیدی، همین مشوق های اخلاقی و اجتماعی. این که در واقع باعث میشن عالما پول بدهن اطلاعاتی که این آقا جمع می کند از این تجربه چند ساله، یک مجموعه جالبی تولید می کند برای مطالعه. همین نویسندگان این کتاب خیلی ازش استفاده کردن، مهمترینشم اینه که توی هر اداره چند درصد آدما هستن که زیر آب می میرن.

تحلیل الگوهای مالیاتی و رفتار اقتصادی در جامعه

خیلی شرایط ایده آلی درست کرده این آقا برای مطالعه همین ساز و کار تقلب با انگیزه ها و مشوق ها و بازدارنده ها و همه اینا از جمله چیزای جالبی که پیدا شده اینه که مثلا میگه که توی در خانه های بزرگتر دزدی بیشتر است، تا ادارات مثلا کوچک تر، بیشتر آدما می خورند بدون اینکه پول بدهند. نمی شناختنش، شخصاً بیشتر پولشو می خورن تا اونجایی که شخصاً می شناختنش، اینا رو یه خورده خودمون هم فکر کنیم، میتونیم توضیح بدهیم. با همین چارچوبی که برامون ساختن مشوقها و انگیزه ها و اینا ولی چیزای جالب تری است که برای من دیگه واقعا توضیحش راحت است. مثلا، میگه که یک آدم مشخص هم در روزهای متفاوت متفاوت عمل میکنه. تو همین اداره از من دارم هر روز سال پیراشکه تحویل میدم، بعد میبینم ای یه روزایی اینا متفاوت عمل میکنن، یعنی یه روزایی بیشتر. بعد کم کم میبینی این الگوی جاهای دیگه هم هست این اونوقت نشونت میده که مثل اینکه آدم ها در روزهای مختلف انگیزهاشون فرق میکنه مثلا میگه بعد از یازده سپتامبر دزدی ها بیشتر آدم ها میومدن پول میدادن، بیشتر از قبل آدم ها میومدن پول میدادن، همیشه بیشتر آدم ها پول میدادن، ولی میگه بیشتر از قبل آدم ها. میومدن پول پیراشگی رو که خورده بودن میدادن، از اون جالب ترین که آب و هوا میگه خیلی اثر داشت، اگه هوا یه حس سرد میکرد ملت بیشتر زیر آب میرفتند، اگه هوا غیر منتظره خوب میشد، آدمای بیشتری پولو میدادند. کلا البته گفتیم بالای هشتاد درصد، هشتاد و هفت درصد پیراشکی ها پولشون پرداخت میشد، عموما یعنی مردم درستکار بودند. ولی، واقعا باد، بارون، حتی بعضی از تعطیلات اوضاع رو بد میکرد، کریسمس که میشد، میگه که پول دهنده ها کم میشد.

هم پولدهنده ها کم میشدند هم آمار اینکه یکی بیاد کل اون جعبه پول روها پولی کنه ببره میرفت. بالا، دورور کریسمس، کریسمس یه تعطیلات پر استرس مثلا، دورور عید شکرگزاری هم همینطور، آمار میومد پایین. از اونور توی تعطیلات ملی میهنی به روز کارگر، تعطیلات چهار جولای آمریکایی ها اینا آمار درستکاران. خود این آقا اهل تحلیل بود، تحلیل های جالبی کرده بود، اینکه مثلا میگفتش که ادارهایی که کارمندانش خوش یا می گفت تو طبقه مدیران بیشتر هاپولی می کنن اینا رو تا طبقه کارمندان جز مدیران اونا انگار یه حالی دارن که آقای مال ماست یا امکانات مال ماست یا استحقاقش رو داریم یا مثلا یه همچین چیزی پول کمتر بیشتر میشه که پیراشگر رو بخورم پول رو ندهن؟ کاری نداریم واقعاً به این جزییات خیلی جالبه ولی واقعاً از این پادکست میزنه بیرون هر طرفشو بخوایم اینطوری بریم سراغش. نکته اش همونی که اول قسمت گفتیم، اگر علم اخلاق چیزیه که نشونمون میده که دنیا چطوری باید باشه، چطوری بایست. باید کار کنه؟ اقتصاد اون چیزیه که نشونمون میده که آدما چطوری عمل میکنن در عالم واقعی داستان این اقا و پیراشکاش نشونمون میده که بله درسته که اقلیت از مردم هستن که زیر رو میکشن ولی یه چیزی حدود هشتاد و هفت درصد مردم هستن که درستکارن پیراشکی که میخورن پولشون میندازن اونجا، حتی وقتی هیچ کسی نیست که مچشون رو بگیره یا نگاهشون کنه، این خودش حداقل به نظر من یافته جالب و امیدوار کننده. من این را می خواهم که به شما بگویم که این کار را انجام می دهید. موزیک ویدیویی (مذکر) یک موضوع دیگری که کتاب میره توش. یه سری از باورهای اولیه عمومی که دربارش داریم رو قشنگ به چالش میکشه پرنتینگه به معنی بچه بزرگ کردن، سوال محوری و یه مقدار تحریک کنندهشم اینه که آیا اصلا مهمه که چطوری بچه رو بزرگ میکنیم یا نه، اصلا اثری داره کارای ما یا نه، میگم تحریک کننده به خاطر اینکه توافق همه ای به نظر می رسد وجود دارد که البته که مهمه خیلی هم مهمه، این همه کارشناس و کتاب و سایز و مقاله و پادکست و اپلیکیشن و مستند و کلاس و دوره و گروه و کارگاه و سیمینار و اینا.

پیچیدگی های والدین تازه کار در تربیت فرزندان

برای اینکه والدین خوبی باشیم و این همه علاقه و انگیزه گاهی افراطی ما برای اینکه ببینیم آخرین پیشرفت ها در حوزه بچه دارید چیه؟ اینا همه نشون اینه که واسه بیشتر ما جواب این سوال خیلی روشنه. فقط که میایم این همه وقت و انرژی و سرمایه میذاریم براش برای اینکه ببینیم آخرین روش چیه، آخرین یافته چیه، چه کار باید کرد، اما کتاب همونطوره. که احتمالا تا حالا دیگه دستمون اومده سعی خواهد کرد که نگاهی تازه ای بکنه به موضوع و نظر خیلی ها رو عوض کنه. به نظرم این قابلیت رو داره که نظر خیلی ها رو عوض کنه درباره این قصه. حرفشم اینه که میگه پرینتینگ یه زمانی به هنر نزدیک بود و الان تبدیل شده به یه چیز علمی و سرعت تغییرات نظرات کارشناسان آنقدر توش بالاست که شما اگه یه کسی باشید که میخواد در جریان آب باشد. آخرین پیشرفته باشه، بچه اش رو براساس آخرین دستاوردها تربیت کنه، ساعت به ساعت باید واقعا مسائل امروز میگن شیر مادر مهم، بهترین، غیر قابل جایگزینی، فردا میگن شیر مادر چندان مهمه. امروز میگن بچه رو باید به پشت بخوابونی، تاق باز، فردا میگن نه، بچه رو باید دمر خوابون، امروز میگن. جگر باید بدی بچه بخوره قوی شه، فردا میگن جگر نباید بدی که سممه، تناقضای این متخصصین پرینتین اینقدر بعد زیاده که گاهی یک نفر با خودش هم متناقضه، این اندرس هاشون رو که ببینی واقعا من هم دیدم اینطوری دیدم که هست یعنی آدم حرفی میزنه. حتی نه اینکه تو کتاب های مختلف، اولی کتابش با آخر کتابش نمیخونه، بچه رو بذاریم تنها بخوابه یا بیاریم پیش خودمون.

چی گریه میکنه، یکی میگه تا یه رب بذاریم گریه کنه اگه دردی نداره باید گریه کنه این روش مثلا توسعه اش. یکی میگه نه تا گریکت باید ورش دارین بهش آرامش بدی، در واقع شما اگه آدم باشی که بخوای به حرف اینو گوش کنی گیج میشی این یه چیزی که من خودمم تجربه کردم سه چهار سال پیش هنوزم می بینم، همشون هم چنان مطمئن حرف میزنن، آدم میگه لابد همه. این حقیقت نزد ایشونه دیگه واقعاً بعدش هم یه کاری که میکنن اینه که سعی میکنن احساسات مخاطب رو هدف بگیرن خیلی نمیان جنبه های مختلف مثلا این نصیحت که دارن میکنن این روششون رو بحث کنن، وارد بحث نمیشن اصلا خیلی. احساسات از این در وقتی بیاد تو استدلال از اون در میره بیرون دیگه. بین احساساتم، اونی که اینا از همه بیشتر بهش آویزون میشن و از همه بیشتر استفاده میکنن ازش ترسه. کسی که بتونه شما رو خوب بترسونه از یه چیزی، کنترل تو گرفته دست خودش، حالا چه از جنون گاوی؟ چه از سلاح های کشتار جمعی سدام، چه از مرگ نوزاد در نانو، هر کدوم اینا. اگه کسی بتونه ترس و به کار در وجود ما واقعا بیشتر راه و رفته، دیگه بحث نمی کنیم باهاش، میپذیریم حرفشون. باید خودمون محافظت کنیم، دیگه این چیزی که اون میگه ترسناکه حتی یه درصد هم اگه حرفش درست باشه ما باید مواظب باشیم، مخصوصا مخصوصا. والدین تازه کار، خوراک این استراتژی والدین تازه کار.

ترس از ریسک: حقایق و اشتباهات در تصمیم گیری والدین

سایه ترس واقعا روی خیلی از تصمیماتی که ما به عنوان پدر و مادر می گیریم هست، مشکل هم اینه که. بیشتر وقتها داریم از چیز غلط میترسیم مثلا، تقصیری هم نداریم البته شاید خیلی، شایعات و حقایق خیلی قاتی پاتین. ما هم سرمون شلوغه، زیر فشار جامعه و مخصوصا پدر و مادرای دور و برمونم هستیم، اینه که میفتیم تو دام. یه مثال میزنه کتاب، درباره اینکه چطور نگران چیز غلط هستیم از چیز غلط می ترسیم، میگه فکر کن دوتا دختر داره، یکیشون داره میره خونه یه دوستش. که باباش تو خونه تفنگ داره، یکی داره میره خونه یه دوستش که خونه شون استخر داره، شما پس کدوم بیشتر نگرانی، کدوم اصلا ممکنه بهش بگید که اجازه نداری بری، بیشتر مردم میگن تفنگ، نه نه، اصلاً اون خونه پا تو حق نداری بذاری. در حالی که آماری اگه نگاه کنی استخر توی خونه بیشتر باعث مرگ بچه ها میشه تا تفنگ توی خونه، اصلا آمارشون قابل مقایسه. ولی ما داغونیم در ارزیابی ریسک به قول یک متخصص میگه که خیلی فرق هست بین اون ریسک که ما ازش می ترسیم. و اون ریسک که ما رو میگشه، اینا با هم خیلی فرق میکنن، جبی همین که از سفر هوایی خیلی بیشتر میترسیم تا از سفر جاده ایم همون. یه مقدارشم کتاب میگه به خاطر اینکه تو ماشین خیال میکنیم کنترل دست خودمونه، چون خودمون پشت فرمانیم، اما تو هواپیما نه که.

کنترل دست ما نیست، فکر میکنیم خطرناکتر بیشتر میترسیم، اما خب واقعیت اینه که آمار نسبی مرگ نسبی در تعداد ساعت های سفر هوایی و جاده ای تقریبا برابره، هردوم خیلی پایینه ولی تقریبا برابره. واقعا سفر هوایی خطرناک تر از سفر جاده ای نیست، اما از جفت اینا بدتر میدونی آمار چه جور سفریه؟ خطرناک تر از هر اینا سفرهای آبیه، سفرهای با قایقه که از اون اتفاقا ما خیلی کمتر می ترسیم، کلا با آب خیلی رابطه ما خوبه. مثل همون مثال استخر که زدیم، در حالی که آب خیلی خطرناک تر از چیزیه که به نظر میاد، ولی ما که خودش باهاش عاشق هستیم. می شنویم فکر می کنیم که آب که بابا تحت کنترله، مثلا آبو که ترس نداره که در حالی که شما اگر خشم آب و دیده باشید، شما اگر قدرت ویرانگر سیل را دیده باشید، اینطور فکر نخواهید کرد. هیچوقت دست کمش نمیگیری، بچه واقعا میگن سی ثانیه بیشتر طول نمیکشه غرق بشه، بچه نوزاد توی آب چند ساله. سانتی متری ممکن است غرق شود، غرق شدنش هم خیلی بی صدا اتفاق می افتد، ولی ما خیلی دست کم می گیریم آبو. در آن انتخاب بین ماشین و هواپیما، آشناتر بودن ما با ماشین باعث می شود که دریافتمون ازش خیلی امن تر باشد. بعضی اوقات کاری هم نداره واقعا جلوی غرق شدن بچه رو گرفتن و شما تو خونه استخر داری دور استخر و مثلا یه فنسیم. یه بزرگتری بذار بالا سر بچه باشه، تعداد بچه هایی که میشه با همین دو رقم مراقبت نجات داد از مرگ، در آن زمان.

بازار ترس و نقش والدین در تربیت بچه ها

آمریکا تقریبا برابر با تعداد بچه هایی که صندلی بچه از مرگ نجات میده، صندلی بچه که تو ماشین میذارن، ولی این کار از اونور صندلی بچه رو چنان اعتقادی بهش پیدا کردن، چنان نقشی قائلند براش که بعضی از این والدین گیل اینا میرن میدن پلیس چک کنه صندلی رو که نصب کردن که مطمئن باشن که درست نصب شده، بخاطر اینکه اونو تونستن طرح. مس رو خوب بشونن در وجود ما. توی بازار مربوط به وسایل بچه، ترس خیلی خوب میفروشه، ترس هست، میفروشه، بعدشم والدین گیر هستن که میرن میخرن. و دیگه اونا بقیه والدین رو هم فشار اجتماعی عملا بهشون میارن که برن و بخرن و این بازار چرخشش بچاره. نیاز داریم که بیشتر و دقیق تر بریم دنبال فکت و داده به جای اینکه به احساساتمون به مفروضاتمون تکیه کنیم، خیلی وقتا توی این سفری که میریم دنبال فکتو داده، حتی اگه نظرمون عوض هم نشه. چیزهایی که یاد می گیریم و روشی رو که بهش عادت میکنیم خودمون و مغزمون رو بهش عادت میدیم چیزیه که به توسعه فردیمون در نهایت کمک زیادی خواهد کرد، اما دور نشیم از سوال اصلی، سوال اصلی این بود که آقا این پنتینگ، بچه داری، این کلا چقدر مهمه؟ تغییر بزرگی هم که در دهه های اخیر اتفاق افتاده به نظر می رسد همینجا بوده، از اصلا مهم نیست رسیدیم به این توافق. یک نظر عمومی که خیلی مهمه، حالا میخوایم بریم دقیق تر ببینیم که چقدر مهمه و کجا مهمه و چرا مهمه. یه چیزی رو قطعا میدونیم، اونمینه که تربیت بد، پرینتینگ بد، قطعا نقش داره در عاقبت بد. فرزند، بعد جاهای ناخواسته ای که میان به شرایط نامناسب احتمالش خیلی زیاده که سر از جای نامطلوب در بیارن.

پرینتینگ بد میدونیم نه سرش چیه، ولی، سوال این نیست، سوال اینه که این دقت و مراقبت و گیر دادن های والدین. والدین این اسارت و چیه یه چیز دیگه ای که میدونی، مخصوصاً از مطالعه دوقلوهایی که از بد و تولد از هم جدا شدند و دور از هم بزرگ شدند. این است که تقریبا پنجاه درصد آنچه که ما هستیم کار طبیعت توی جینمون بوده. و توی قسمت هشت کانال بی هم دربارش حرف زدیم وقتی داستان اون برادران دوقلو کلمبیایی رو تعریف میکردیم. اگه این موضوع براتون جالبه اون اپیزود رو گوش بدین، مال سه سال پیش ولی مطلبش مطلبیه که مربوطه به این و تازه هم هست هنوز. پنجاه درصد کار پس تکلیفش در جینمون مشخص شد، میمونه پنجاه درصد، این پنجاه درصد بقیه لابد. از همین کلاس زبان و موزیک به توون و موزه و کلاس این و کلاس اون و اینا اومده دیگه ها اینا چیزهایی که ما داریم فشار میاریم براش، پس امیدواریم که اون پنجاه درصد بقیه رو اینا شکل داده باشه. امید غلطیه، فکر باطلیه، کتاب میاد توضیح میده که آقا نقش والدین در شکل گیری شخصیت و در آینده فرزند خیلی کمتر از اون چیزیه که ما فکر میکنیم. پس نقش والدین کمه نقش چیز زیاده، نقش همکلاسی، نقش دوست، رفیق.

نقش مدارس در سیستم آموزشی و عدالت اجتماعی

حالا ممکن است شاید من و شما کتاب رو بخونیم، بگیم بیا دیگه، تا دیروز میگفتن اینطور، حالا میگفتن اینطور، اول میگفتن همه چیز تو پنج سال اوله. میگفتن نه همون سه سال اول وظیفه همه چی معلومه، بعد میگفتن نه اقا سرنوشت بچه همون تو یه سال اول شکل میگیره؟ دیگه اصلاً همش توی ژنه به هیچی به هیچی، فیلم معطلی ما بعضی ها ممکنه که بگن که خب همون دوست و رفیق و که شما میگی او پنجاه درصد بقیه خیلیش از اونجا میاد، اونم ما یه پدر و مادر داریم. یه جورایی انتخاب میکنیم دیگه، در واقع داریم در معرضش قرار میدیم دیگه، حرف غلطی هم نیست، موضوع طبیعتا موضوع پیچیده ایه. اصلا یه سوال خوب اینه که چیو داریم اندازه میگیریم، پنجاه درصد چی، داریم شخصیتو میگیریم، درآمدو میگیریم، نمره ها. اینجاست که مطالعه قشنگ تر میشه اینجاست که میشه رفت توی جزییات از یه جایی باید شروع کرد که باید در بیاریم یه کمیت هایی رو باید مشخص کنیم، بریم اندازه بگیریم و روی اونها تحلیل رجرسیون انجام بدیم. بریم ببینیم که متغیرها، متغیرهای مختلف، اینا کدوماشون با همدیگه چه جور ارتباطی دارن؟ یک جایی که داده های خوب و قابل اندازه گیری زیادی داریم ازش مدرسه است. بیشتر والدینم فقط که آقا آموزش و مدرسه اینا از مهمترین چیزها هستن خیلیاشون هم سر انتخاب مدرسه خیلی حساسن. مخصوصا که میگن اقا ما مالیات میدیم و چون مالیات میدیم بچه ما باید بره بهترین مدرسه ای که با پول مالیات ما درست شده یه سری هم البته هستن که فکر میکنن که نه اگه بچه های ما برن مدرسه خوبا اگه بچه کار درستا برن. همه بچه های ضعیف تر میمونن واسه مدارس سطح پایین تر و این یعنی که اونا خب عقب میمونن.

اون مدرسه ها سطحش هی میره پایین تر و بچه های ضعیف تر ها هی ضعیف و ضعیف تر میشن واسه همین ما چون طرفدار برابری و عدالت اجتماعی هستیم. ما میگیم که نه هر کسی مثلا باید بره مدرسه ای در خونه اش، اما یه چیزی هست که تقریبا همه والدین توش هم نذرن. اونمی که بچه ما اگه که توی مدرسه درست و مناسب باشه بهترین نتیجه رو میگیره توی یک. فصل مهمی از کتاب، نویسندگان رفتن روی مجموعه اطلاعاتی درباره سیستم آموزش در شیکاگو بررسی کردند. یک اطلاعات عظیمی هست و واقعا چیزای جالبی از توش پیدا شده، دیگران هم مطالعه کردند و چیزای جالبی پیدا کردند. از جمله چیزهایی که نگاه کردن اینه، تو آمریکا میدونیم از چند دهه قبل اومدن جداسازی نژادی رو برداشتن، چند دهه قبل. دهه هشتاد گفتن آقا سیاه و سفید باید برن تو یه مدرسه میتونن برن تو مدرسه اما در دهه هشتاد هنوز بیشتر بیشتر سیاهان میرفتند مدارسایی که تقریبا همه توش سیاه بودند. دیدن که نه اینطوری نمیشه، گفتن یه کار دیگه میکنیم، ما میخوایم که قاطی بشن، دیگه دولت میخواد که قاطی بشن. یه سری محدودیت جغرافیایی اینا بود، اینا رو برداشتند، گفتن حالا هر کسی میتونه هر دبیرستانی که میخواد اپلای کنه بره، اینطوری تقاضا واسه یه سری مدارس خوب زیاد شد طبیعتا.

اثر قرعه کشی در مدارس و تأثیر آن بر عملکرد دانش آموزان

بعد گفتن چه کنیم چه نکنیم، چطوری انتخاب کنیم. رسیدن نهایتا به قرعه کشی، گفتن عادلانه. بهترین کار قرعه کشیه. پرکشی، چون رندوم، یک فرصت عالی برای اقتصاددان ها فراهم می کند. از همه نظر یکسان، از نظر نمره، از نظر وضعیت خانوادگی، از نظر همه چی، یکی میره مدرسه بهتره که مدرسه ی بدتر. حالا اگه ما بیایم نمره و عملکرد اینا رو تو دبیرستان بعد چند سال با هم مقایسه کنیم خیلی چیزا ممکنه بتونیم یاد بگیریم، مخصوصا که حرف یه دانش آموز و دو دانش آموز نیست دیگه داریم صحبت دهها دانش آموز و میکنیم. قرعه کشی چون رندومه یک فرصت عالی درست میکنه واسه اقتصاددان ها، واسه همین یک محیط آزمایشگاهی خیلی خوب. خوبی فراهم کرد این شرایط جدید برای اینکه بیان و مطالعه کنند ببینند چطوره دو تا دانش آموز از همه نظر یکسان نمره با همه چی، یکی رفت مدرسه بهتر، یکی رفت مدرسه بدتر. مقایسه نمره و عملکرد اینا، بعدا خیلی چیزا میتونه یادمون بده دیگه.

چیزیم که یادمون داد، چیزی که نگاه کردن بین اطلاعات به دستمون داد، نتیجه ای بود که این والدین گیر رو. تو رو خیلی خوشحال نمیکنه اگه که فقط به اون بچه هایی نگاه کنیم که لاتاری شرکت کردن، چون خب اونایی که شرکت نکردند اونایی هستن که برای خانواده هاشون. برای پدر و مادرشون یا برای خود بچه ها خیلی درس و اولویتی نبوده دیگه، برای همین اونها رو نباید بیاری تو نمونه، اگه فقط به اونایی نگاه کنیم که به شرکت کردن. فرقی نداشته که برن مدرسه خوبه یا نه، مدرسه خوب، تاثیر روی نمره های دانش آموزان. موز هایی که توی یک سطح بودن از اول نداشته. یه چیز جالب دیگه هم اینه که مدرسه بده هم، به خاطر اینکه شاگرد خوب ازش رفتن بیرون متضرر نشده، بدتر نشد. کیفیتش. نمره های بچه ها پایین نیومده به همون بدیه قبله. ممکنه حالا یکی بگه که نه دبیرستان واسه اینجور تستات دیره، دیگه از آب و گل درومده بچه تا اون موقع، سرنوشتش معلوم شده.

شکاف آموزشی بین سفید و سیاه: تحلیل و رگرسیون

در جواب این اشکال رفتند سراغ شکاف سفید و سیاه در آموزش، چون شاید این برامون جالب باشه. شکاف درآمدی بین سفید و سیاه رو، اگه سرشو بگیری، برو جلو، سر نخش رو میشه توی شکاف. عنوان آموزشی پیدا کرد، این خیلی کشف مهمه چون نشون میده شما اگه میخوای فاصله درآمد سفید و سیاه رو کم کنی. و بگو آسیایی ها در آمریکا اینقدر کمتر از سفیده در میارن خب اینو چیکار کنیم میتونی بری سیاستمداری باشی لایحه بذاری از بالا تو شرکت حتی قانون کار فلان ولی یافته این آزمایش اینه که آقا لازم نیست از این کارا بکنی شما برو توی آموزش این شکاف رو و برطرف کن، بعدا این توی درآمدم خودش شکاف کوچیک میشه. اندازه هم که درس بخونن اندازه همم پول درمیارن، چرا اندازه هم درس نمیخونن فاصله درسشون از کجا میاد؟ واسه این در طول؟ در طول سالها نظریه های مختلفی بوده از اینکه بعضی ها میگفتند این تفاوت ژنتیکی است، سیاهان کمتر می توانند درس بخوانند. گفتن فقر، بعضی ها میگفتن نه آقا اصلا کی میگه بدتر درس میخونن، معلما هستن که تعصب دارن و موقع اندازه گیری اینایی که امتحان می کنن. اینا اینکه اشتباه فکر میکنن که سیاه ها درسشون بدتره یا نمرهاشون پایینتره یا هرچی. بعضی ها دیگه میگفتن نه تعطیلات تابستانی که میرن اینا و دانش آموزان سیاه وقتی که میرن توی خانواده های خودشون بعدا میخوان برگردن افتشون خیلی بیشتر از دانش آموزان سفیدپوسته به خاطر محیط هایی که تابستون رو توش می گذرانن، اما یه چیز. چیزی که کم کم کشف شد فهمیدند که این سیاه بودن یه اثر معکوسی داره، قصه اینه که دانش آموزان پوست میترسن از اینکه درس بخونن بعد بهشون بگن که اوه تو داری ادای سفیدا رو درمیاری.

می ترسن از اینکه حتی درست حرف بزنن بهشون بگن که اوه تو داری ادای سفید را درمیاری و این ادای سفید را درآوردن حالا از مسخره کردن بولی و اینا ممکنه شروع بشه ولی یه جاهای عواقبش سنگین تر یه جاهای ممکنه کتک بخوری یه جاهای ممکنه جونتو از دست بدی. از کریم عبدالجبار نقل میکنه میگه که من رفتم اولین بار مثلا کلاس هفتم یه مدرسه ای و اونجا منو مسخره میکردم میگفتن این چه طرز حرف این چه وضع درس خوندنتو درس میخوری، مگه تو سفیدی اینکارا رو میکنی، ولی تلاش میکنی خودتو اونطوری نشون بدی و این مثلا میگی برای من. کلاس هفتم خیلی فشار سنگینی داشت وارد می کرد. حالا اینا دادست دیگه، دادههای ریز ریزه، یکی دوتا مجموعه عظیم از دادهها هست، از ورودی و خروجی سیستم آموزشی جمع شده. نشستن اقتصاددانان و از جمله نویسندگان این کتاب تحلیل کردند و اینم گفتیم چطوری از این داده ها این قصه ها را درمیارن ابزار اصلیش تحلیل رگرسیونیه، رگرسیون انالیسیسه، ابزار محبوبیه واسه اقتصاددانا، کارش همینه که میخوان ببینن چه متغیری با چه متغیری رابطه دارد، اینو میان اینجا میبینند. وقتی دو تا دست متغیر داریم ممکنه خیلی کار پیچیده ای نباشه تحلیلش، اما اینا که بشن صدها یا صدها متغیر. اون موقعست که این ابزار رگرسیون کارآمدی خودشون نشون میده، حالا ما واقعا کاری به این نداریم، حرف اینجا اینه که از این حجم بزرگ داده ای که اینا داشتن، بیاین ببینن چطوری میتونن تحلیل کنن علت این شکاف آموزشی بین سفید و سیاه و در بیارن. متغیرها رو ثابت بگیرن، یه دونه رو تغییر بدن، بعد ببینن وقتی اون یه دونه تغییر میکنه، آیا نتیجه آموزشی تغییر میکنه یا نه، بعد اینو بذارین کنار. ثابت بگیرن یه دسته دیگه از متغیرها رو یکی دیگه رو تغییر بدن، بدون بدون اینا رو بررسی کنن، یافته جالبه این تحقیق.

تفاوت های آموزشی در خانواده ها و تاثیر آن بر تحصیلات بچه ها

این بود که این شکاف شکاف بین سفید و سیاه نیست، شکاف بین سطح درآمد خانواده ها. و در نهایت سطح تحصیلات خانواده ها، در واقع بچه های سیاه احتمال اینکه از خانواده ای کم تحصیلات تر باشند، احتمال اینکه از خانواده کم درآمد تر باشند، بیشتر است، در نتیجه نمرهاشون هم پایین تر است. خیلی جامع این فصل کتاب و نماینده خوبی هم هست برای روش کار و روش فکر نویسندگان. اینجا من نمی خوام. من نمیتونم کل مطلبش رو بگم ولی چندتا از متغیرایی که اینا با هم بررسی کردن و نتیجه ای که از این بررسی هم زد اون استخراج کردن رو میگم، امیدوارم که همونقدر که واسه من جالب بود واسه شما هم باشه و تشویق بشین، برین به سراغ خواندن خود کتاب. مثلا، مثلا می بینیم که اینکه پدر و مادر هر دو با هم باشن در خانواده، خانواده کامل باشه. اثر داره یا نداره روی تحصیلات بچه، نداره، نه در شخصیت فرزند اثر میگذاره، نه روی نمره ها. اما اینکه والدین تحصیل کرده باشند اثر میذاره، انگار باعث میشه که درس آدم بهتر بشه، خیلی هم عجیب نیست دیگه. یا چیز دیگه، سن مادر در زمان تولد بچه مهمه، اونایی که بعد از سی سالگی مادر میشن بچه هاشون درسشون بهتره.

نه اینکه مادر بهترین لزوما معنیش این نیست، در خواندن و در فهمیدن این نتایج خیلی مهمه که دقیق باشه. و اشتباه و سریع برداشت نکنیم، نپریم یه چیزی رو سریع از این بگیریم، بگو خب اینو میکنیم سرلهای زندگی. حرف اینه که کسی که بعد از سی سالگی مادر شده، بچه اش در موقعیت بهتریه برای اینکه درس بخوره. این البته در مورد کسی که مثلا شانزده سالگی مادر شده، بچه اولش به دنیا اومده، بعد صبر کرده، سی و دو سالگی بچه دومش به دنیا اومده. صدق نمیکنه، اولین دفعه مادر شدن مهمه، ولی از اون بعد چی مهم نیست، اینکه مادر مثلا تا قبل از اینکه بچه بذاره مهد کودک خودش سر کار، بمونه مثلا وقت زیادی رو خودش مستقیم صرف بچه بکنه، این تاثیر روی درس نشون داد که نداره. دیگه چی، اینکه پدر و مادر بچه انگلیسی حرف بزنن مهمه، عواطف اون هست، البته دیگه داریم درباره مدرسه انگلیسی زبان در آمریکا حرف میزنیم. اما اینکه ببرنش موزه که خیلی ها فکر میکنن خیلی مهمه که بچه رو ببریم تفریحات فرهنگی این نه اثری به نظر نمیرسه داشته باشه روی نمرهاش، یا اینکه تو خونه زیاد کتاب داشته باشی. این مهمه نمره بچه نشون میده که بعدا بهتر میشه، اما اینکه هر شب واسه بچه کتاب بخونی واقعا مهم نیست. چند تا از اینا داره کتاب ولی بازم من تکرار میکنم ایده این نیست که اینا رو یاد بگیریم ازش بگیم چهار تا چیز یاد گرفتیم که مثلا کتاب نخونی خیلی این واقعا حرف این نیست، این گزاره ها هم تنهایی اصلا خیلی معنی ندارن، از کنار هم گذاشتنشونه که میتونیم به یک ایده کوک ایده کلی هم ایده کلی کتابم در موضوع پرینتینگ اینه که بعد از این که این هشت تا فاکتور رو درمیاره که این هشت تا ربط دارن به آینده تحصیلی بچه ها این هشت تا ربط ندارن، بعد یه سری تامین میده، یه سری دستبندی خیلی گله گشاد میکنه.

نقش مهم والدین در آموزش و پرورش: چیزهایی که باید بدانید

به اینکه آقا پرینتینگ مهمه پرینتینگ مهمه، خیلی هم مهمه، اما، اما کی مهمه پرینتینگ، اون موقعی که شما کتاب پرینتینگ رو میریم. کریم میگه خیلی خب حالا برم بشینم ببینم چی باید کرد اون موقع دیگه خیلی دیره پرینتینگ مهمه به این معنی که اون کسی که شما هستید به عنوان پدر خیلی نقش داری روی بچه. روی اینکه بچه چی میشه، هم خودت هم شریکت، شماها خیلی مهمین، ولی اون کارهایی که میکنی که از غذا خیلیاشو میکنی. کنی واسه اینکه میخوای پدر خوبی باشی، بچت درسش خوب بشه، این کارا خیلیاش اثری نداره. یعنی اونی که هستی مهم، هست، آنچه که میکنی نه چندان. موزیک ویدیویی (مذکر) هی موسيقي موسيقي هی کتاب پر از مثال و از سوال و واقعا کتابی که خواندنش رو به هر کسی که کنجکاو باشه نسبت به جهان میشه توصیه کرد. با خیال راحت، ردخور نداره که همچین کسی این کتاب به دردش میخوره، کسی که مقدار کنجکاوی داره نسبت به جهان، به قول خود نوشت: نویسندگان می گویند که رایج ترین نتیجه خواندن این کتاب این است که آدم بعدش سوال بیشتر بپرسد، هم بیشتر بپرسد. بیشتر سوال ها ممکنه واقعا به جایی نرسن اما همین که بفهمیم یه سری چیزایی که خیلی بهشون اهمیت داره در واقع اصلا مهم نیستن مثلا اینکه بدونیم که والدین نقششون در چه چیزایی مهمه در چه چیزایی دیگه ندارن؟ این خب خیلی به درد میخوره. مثلا ما ممکنه بدونیم که والدین نقششون مهمه ولی اینو ندانیم که اونجایی که این نقش مهمه اثر والدین مهمه بیشترش ما رو قبل از تولد.

بعد از تولد که این همه خودمون رو درگیر باید و نباید میکنیم، اونقدر هم داریم نقش مهمی در آموزش و پرورش. فرزندمون در تحصیلات فرزندمون نمیگذاریم. این کتاب سیصد صفحه ای اگه بتونه این مطلب رو برامون جا بندازه؟ یا حداقل ذهنمون رو نسبت بهش کمی باز کنه، کار خودشو کرده به نظرم، با یه همچین کتابی خلاصه سر و کار داریم. که قراره یه سری از چیزایی رو که زیاد بهش فکر نکردیم قبلا ولی در موردشون نظراتی داریم یه کمی انگولک کنه شاید نظرمون کمی تغییر کند، انقدر هم کتاب ساده و شوخ و شنگ نوشته شده ممکن است درست نفهمیم که چه کار اما در دقیق تر و با حوصله تر خواندنش می بینیم که یک تعدادی از مفروضات و خیلی سفت و محکممون رو درباره آدم ها و رفتار و تصمیماتشون کاملا ویران میکنه. و این به نظر من دستاورد خیلی خیلی بزرگی برای کتاب، اینکه پرینتینگ چقدر مهمه یا اینکه تفنگ خطر یا استخر، ممکن است سوالی نباشد که انتظار داشته باشیم یک اقتصاددان معمولی مطرح کند و بخواهد جوابشو بدهد. دقیقاً همونطور که پشت جلد کتاب نوشته آقای استیون دی لویت یک اقتصاددان معمولی نیست، عادتش همونطور که گفتیم اصلاً این یعنی که بره در امور روزمره بررسی کنه و به یک نتیجه ای برسد که کله پا کنه همه چیزایی که فکر میکردیم میدونیم. کیب این نگاه و دانش ایشون و داستانگویی و نویسندگی استیون دوبنر یک همکاری بسیار درخشان است. یک نتیجه اش شده، این کتاب، نتایج دیگرشم، کتابای دیگه شونه، وبلاگ قدیمی شونه، پادکست شونه. کلاً یک تیمی هستند که دنبال کردنشون آموزنده است و باز کننده افق های فکری آدمیزاد.

پادکست بی پلاس: کتاب فریکانومیکس و جهان پادکستها و ویدیوهای موسیقی

هی هی هی (خنده تماشاگران) موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی تیزی که شنیدی این اپیزودی هفدهم پادکست بی پلاس بود این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک امید صدیقفر درست کردیم قسمت خلاصه کتاب فریکانومیکس بود گفتیم نشری نی منتشرش کرده با ترجمه ای به عنوان “اقتصاد ناهنجاری” شبکه های پنهان اجتماعی، لینکش توی صفحه ای از کجا بخریم سایت هست، میتونید بروید اونجا پیداش کنید. همکاری این دو تا نویسنده هم اصلا داستان اولش که قرار بود با هم کار کنن یکیشون یه گزارشی درباره اونی که بنویسه خیلی از همدیگه حتی خوششون نیامده بود ولی کار کردن اون گزارش در آمد و بعد چند تا گزارش دیگه و دیگه انقدر خوب جور شدن با هم که سالیان سالا دارن با هم دیگه کار میکنن بلاگ و چندتا مقاله و چندتا کتاب و پادکست و یه آرگنایزیشن و خیلی چیزا. مفیدی شده همکاریشون، خود پادکستشون رو هم من خیلی دوست دارم واقعا یکی از دلیلی که این کتاب رو به عنوان قسمت اول فصل. دو انتخاب کردیم این بود که فکر کردیم مناسب هم داره به دنیای پادکست و اینها هم مرتبط میشه و از این نظر انتخاب مناسبیه برای شروع برای مثال فصل دوای پادکست ببینید کتاب رو بی پلاس رو هم به همه اونایی که دوست دارن چیز یاد بگیرن و یه کم بیشتر و بهتر از دنیا بیشتر در بیارن و دنیاشون رو بزرگتر کنن معرفی کنین، پیشنهاد کنین، کمکشون کنین که اپ پاکست نصب کنن. تا برایشون نصب کنید، برسونید خلاصه پادکست رو به دستشون، یه مقدار پادکست پیدا کردن و گوش دادن خیلی سرراست نیست. اون اولش یه هولی یه کمکی لازم دارن، به جز اینکه خیلی ها مشتاق میشن برن خودش کتاب و بخونن، خیلی ها هم هستن که از همین یه سال وقت لذت میبرن و خب واقعاً اینطوری چیز یاد گرفتن به آدم احساس خوبی میده، آدم شب که میخواد بخوابه یه آخر هفته که فکر میکنه می کنه فکر میکنی که مثلا این هفته چیزی یاد گرفتم چیز خوبی یاد گرفتم من چند وقت پیش رفته بودم یه مغازه ای. بعد آقای مغازه دار چندتا کتاب دستم بود گفت اقا خوش به حالت مثلا وقت میکنی کتاب بخونی منم اتفاقا کتاب ها رو واسه خوندن خودم نگرفته بودم کتاب ها هدیه بود برای دیگران گرفته بودم گفتم که آره گفت آره من خیلی گرفته ام و اینا و نمیرسم و اینا من همونجا بهش گفتم که شما اگه دوست داری کتاب بخونی بیا این من برات اصلاً دعوهای درد دست منه براش پیدا کردم و داشتم و نصب کردم و فکر کنم به تلگرام اون موقع بهش دادم و بعد ایشونم گوش کرد و فردا و پس فردا که رفتم خیلی هم خوشحال بود. حالا بسته به آدم و بسته به شرایط روحیش و اینا آدم یه چیزی رو خودش انتخاب میکنه من برایشون چند گیزخانو انتخاب کردم و خیلی هم خوشش اومده بود و انقدر من خودم کیف کردم از این و روزهای بعدم به من میگفت که آقا چه کار باحالی بود و من دوست دارم و گوش میدم دیدم از این به بعد و اینها خب قشنگ دی واقعا قشنگ شما هم از اینکارا بکنید میدونم که خیلی ها میکنن بیشتر بکنیم. که بیشتر خوش بگذره دیگه، ممنون که کمک میکنید و پیشنهاد میکنید پادکاست و ما از این به بعد چهارشنبه در میون داریم دوباره خلاصه ای کتاب تعریف میکنیم در بی پلاس پادکستی از چینل بی پادکست موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی امیدوارم که این قسمت رو پسندیده باشین، همونطور که اول قسمت هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم.

یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مشکل. مشخص تری یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم مرتب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران کاری هم خواهد خورد. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید، مرسی.