1-9: The Tipping Point (خلاصهی کتاب نقطهی عطف)
00:00 تا 00:03: نقطهعطف: تیپینگ پوینت – پادکست بی پلاس (قسمت نهم)
00:03 تا 00:06: پدیده های اپیدمیک در جامعه و زنجیره انتشار
00:06 تا 00:09: تیپینگ پوینت: اپیدمی و تعداد کم در پیدایش فراگیری اجتماعی
00:09 تا 00:13: قانون هشتاد و بیست و یک: اپیدمی های اجتماعی و ارتباطات ضعیف
00:13 تا 00:15: تأثیر ارتباطات اجتماعی بر اپیدمی – چالش ها و فرصت ها
00:15 تا 00:19: بررسی فروشندگان موفق و مایونها در اپیدمی های اجتماعی
00:19 تا 00:23: شخصیت های اجتماعی با توانایی ارتباط بالا و ایده های چسبنده
00:23 تا 00:26: تأثیر شرایط محیطی بر رفتار انسانها
00:26 تا 00:29: آثار کوچک در کنترل جرم و جنایت
00:29 تا 00:33: روابط اجتماعی و هنر پادکست بی پلاس
00:33 تا 00:33: پادکست بی پلاس: ماجراجویی های کتابخوانی در یوتیوب
نقطهعطف: تیپینگ پوینت – پادکست بی پلاس (قسمت نهم)
قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین یک تیم حرف ميزانی هی “سلام” این قسمت نهم پادکست بی پلاسه و در شهریور ۹۷ منتشر میشه. بی پلاس پادکستیه که در هر قسمتش من، علی بندری یک کتاب غیر داستانی رو به صورت خلاصه برای شما تعریف میکنه هی در قسمت نهم رفتیم سراغ کتاب تیپینگ پوینت. عطف یا نقطه اوج یا نقطه شروع یا نقطه جوش اینا هم ترجمه کردن. منظور نقطه عطف ریاضی نیست، ما اینجا نقطه عطف استفاده کردیم. منظور رو بهتر میرسونه ولی مفهومش، مفهوم ریاضی نقطه عطف. نیست، نقطه ای رو داره در موردش صحبت میکنی که توش اتفاقات جزئی و منفردا کم اثر، انقدر روحم میان که یهو میتونن یه تغییر بزرگ ایجاد کنن توی سیستم. حالا توی خود اپیزود بیشتر توضیح میدیم که یعنی چی و به چه دردی میخوره دونستن شرایطش و. نتایج اتفاق افتادنش، نویسنده اش آقای مالکوم گلادوله؟ که ازش اپیزود یک رو هم داشتیم به عنوان اوتلایرز یا استثنایی ها از موفقترین و پرفروشترین نویسندههای ناداستان این روزگار نویسندههای نان فکشن این کسایی که کتاب های غیر داستانی مثل همین کتابی که اینجا تعریف میکنی می نویسند یکی از پرفروشتریناشونه. سالهاست در نیویورکر می نویسد پنج تا کتاب داره که همشون موفق بودن این اولین کتابشه که سال دو هزار منتشر شد و باعث شد شهرتش هم شد تا حالا چهار بار هم همین کتاب به فارسی.
ترجمه شده، منبع اصلی ما در این قسمت هم مثل بقیه ی قسمت های بی پلاس سایت انگلیسی زبان بلینکیسته. موزیک ویدیویی اول در مورد عنوان کتاب یکم بگیم، تیپینگ پوائنت اینجا من گفتم نقطه عطف. میشه نقطه اوج گفت، میشه نقطه جوش گفت حتی. منظورش مهمه دیگه، منظور نویسنده مهمه حالا منظورشو میگیم در طول کتاب که چیه، توی این پادکست کلا ما داریم. منظور نویسنده ها رو میگیم، مغز حرف نویسنده ها رو میگیم، خیلی دنبال ترجمه دقیق عبارت ها و اینها نیستیم. مفهومه تیپینگ پوینت اونطوری که نویسنده تعریف میکنه؟ اون لحظه ایه که ما به یک تعداد بحرانی می رسیم در یه پدیده ای. یا مثلا در یه انتشار یه ویروسی فکر کنی. و از اون به بعد دیگه این میشه اپیدمی، از اون به بعد میشه یه بیماری فراگیر، تا قبل از اون آدما دارن هی بیشتر و بیشتر میگیرن میرسن به تیپینگ پوینت دیگه از اون. به بعد میشه اپیدمی.
پدیده های اپیدمیک در جامعه و زنجیره انتشار
در این پادکست من گفتم نقطه عطف، ولی خب تعریف ریاضی نقطه عطف میدونیم این نیست، ولی چون در مکالمات ما مثلا خیلی وقتها به یه همچین نقطه ای میگی. یک نقطه عطف، منم این عنوان رو استفاده کردم. از اینجا شروع میشه کتاب که میگه مریزی ها رو دیدیم چطوری منتشر میشن، ویروس ها رو اول یا دی کمی میگیرن؟ بعد در زمان کوتاهی یهو همه گیر میشه. میگه این شکل انتشار و شایع شدن فقط مختص بیماری ها نیست. کار ایدهها و کالهها، محصولات و رفتارها هم خیلی وقتها همینطوریه. ادعای کتاب اینه و باید میاد اینو بررسی میکنه که مشابهتاشون چیه و چطوری این چیزا منتشر میشن و این مکانیزم چطوری کار میکنه. یه مثالی که میزنه این کفشهای جیره مدل هاش پاپی، اینو اگه گوگل کنید تصویرشو میبینید. این کفشهای خوری قلمبایی جلو شینا چند سال پیش هم مرد شد. نویسنده میگه این کفش ها تا اواسط دهه نود، همینطوری تو مغازه ها خاک میخوردن، تو انبار بودن، توی قفسه ها بودن.
کسی سراغشون نمیرفت خیلی، بعد یه اتفاقی افتاد، یه چیزی شد که شدن از این کالاهای مستف اصطلاحن از اینایی که همه باید میداشتن دیگه، در عرض یک سال از فروش هزار جفت رسیدند به چهارصد و سی هزار جفت، یه چیزی که محصول تازه نبود، خیلی وقت بود که تو بازار بود. از چهارصد و سی هزار جفت رسیدند به دو میلیون جفت. دو میلیون جفت کفشه هاش پاپیز فروخته شد. خود این شرکت خیلی کاری نکرده بود که این اپیدمی ایجاد بشه اصلا نقش اینا توی این اپیدمی خیلی کمرنگه واقعا. ماجرا از اونجایی شروع شد که چندتا هیپستر در منهتن شروع کردن پوشیدن این کفش ها، بعد ایده سرایت کرد. به بقیه و اصلا یک ترندی ساخته شد. مد شد یاوه. خودمونم اگر فکر کنیم نمونه هایی فراوان از چیزهای شبیه این پیدا خواهیم کرد که یه چیزی مدتها بوده ولی خیلی کسی کاری به کارش نداشته، بعد یهو خیلی وقتا میدونیم از ما بدونیم چرا و چطوری یهو همه گیر میشه یهو همه دارنش. این اپیدمی های اجتماعی مثل مثلا همه گیر شدن این کفش یا مثال های دیگه کیکی جلوتر میزنیم، خواصشون و مشخصاتشون خیلی شبیه یه بیماری های ویروسیه مثلا وقتی که شرایط آماده باشه گاهی یه تغییر خیلی کوچکی و حتی نامحسوس خارجی می تونه که به شدت روی سرایت رفتارها و مسائل اجتماعی تاثیر بذاره.
تیپینگ پوینت: اپیدمی و تعداد کم در پیدایش فراگیری اجتماعی
درست مثل آلودگی های ویروسی که زمستون که سیستم ایمنی بدن ضعیف تره. راحت تر پخش میشن، به جز این هم هست که هر دو تا اینا نهایتا می رسن به یک نقطه اوج، می رسن به یک تیپ. نقطه ای که دیگه تعداد مبتلاها از یک عددی گذشته و نمیشه جلوی انتشار رو گرفت. همین نقطه اوج، موضوع اصلی این کتاب، نقطه عطف، تیپینگ پوینت. تا اینجا پس گفتیم که، ایدهها هم مثل بیماری های واگیردار منتشر میشن، زیاد میشن، میرسن به یه تیپینگ پوینت و یهو دیگه نمیشه جلوی انتشارشون رو گرفت. موزیک ویدیویی وقتی میگی اینا شبیه ویروسن یعنی چی؟ مثلا انفلونزا میدونیم چطوریه؟ اول کم کم تر بعد تعداد بیشتری و بیشتری آلوده می شوند تا اینکه می رسیم به اون لحظه ی جادویی که انتقال بیماری خیلی سریع میشه و اپیدمی از کنترل خارجه، روی نمودار مثلا اگه بخوای همچین چیزی رو ببینی، نمودار پیشرفتش یعنی اول شیب شکمه، بعد یهو یه شیب مثلا نزدیک نود درجه میره بالا. اون نقطه ای که این تغییر رویه اتفاق می افته، تیپینگ پوینت. اگه بیایم انتشار نوآوریهای تکنولوژیک رو هم نگاه کنیم میبینیم اونا هم رفتارشون همینه، یک مثالی که کتاب میزنه. دستگاه فکسه.
وقتی شرکت شارپ اولین دستگاه فکس رو ساخت، در سال هشتاد و چهار، اولین دستگاه فکس اقتصادی رو یه چیزی که صرف داشتنش، سال اول هشتاد هزار تا فروختند و فروششون هر سال به طور یکنواختی اضافه می شد تا اینکه بعد یهو فروش از کنترل خارج شد، انقدر دیگه همه فکس داشتن که هرکی نداشت. یه جوری میشد که، آب بهتره برم بگیرم یه دونه دیگه همه دارن، منم باید هم داشته باشم، اصلا فارغ از اینکه واقعا احتیاج داره یا نداره. اینجاست که ما میگیم اپیدمی شد، میگیم که از اون استانه ای که بهش گفتیم مثلا نقطه عطف. تعداد مشخصیه از اون آستانه عبور کردیم و دیگه گسترشش از اون لحظه به بعد از کنترل خارج. یکی از مهمترین حرفهای که این کتاب میزنه، قانون تعداد کمه. حرفشم حرف جذابیه از اون حرفهایم هست که موندهگار شد که تا سال دو هزار درآمده این قانون هنوز در موردش حرف میزنن آدمها. مشاهدات خیلی جالبی پشتش هست، میگه که هر پدیده اجتماعی برای اینکه موفق بشه و فراگیر بشه، وابسته است به مشارکت تعداد کمی از آدمهایی که که توانایی های اجتماعی خاص و کمیابی دارند. ما ممکنه فکر کنیم یه چیزی برای اینکه فراگیر بشه، هی باید آدمای زیادتری استفاده کنن دیگه. این قانون ولی میگه اینطوری نیست، میگه برای اینکه فراگیر بشه باید اما یک کم خاصی مشارکت کنند در انتشارش، یا آدم های کمی کسای توانایی مشخصی دارند که بدون بدون حالا میگیم.
قانون هشتاد و بیست و یک: اپیدمی های اجتماعی و ارتباطات ضعیف
این قانون رو به کمک یک مفهومی توضیح میده که مفهومی معمولی بین اقتصاددان ها به اسم. قانون هشتاد بیست یک پدیده جامعه شناختیه توی خیلی از گروه های مردم دیده میشه میگن که هشتاد درصد خروجی یک مجموعه معمولاً کار بیست درصد آدماست، یعنی مثلا توی شرکت بیست درصد کارکنان هستند که هشتاد درصد کار را انجام می دهند. در جامعه بیست درصد مجرما هستند که هشتاد درصد جرمها رو مرتکب میشن. هشتاد درصد. تصادفا کار بیست درصد راننده هاست، هشتاد درصد آبجو هایی که در جهان نوشیده می شود و بیست درصد آدم ها می نوشند. این قانون هشتاد و بیست، ربطش به اپیدمی چیه؟ جرقه اپیدمی های ویروسی رو معمولا تعداد خیلی کم ولی در صد کمی از انسان های مبتلا شده، اینا بخش بزرگی از از کار مبتلا کردن بقیه رو انجام میدن. حتی از این هشتاد بیست هم خیلی شدیدتر نسبت، مثلا اگر که ایدز رو نگاه کنیم، اگر ردیابی کنیم، موارد اولیه ای که از عید ثبت شده اند در آمریکا بیشتر اینا میرسند به یک مهمانداری که به گفتار خودش با دو هزار و پنجصد نفر در آمریکای شمالی رابطه داشته و این آدم نقش بسیار مهمی داشته در پخش این ویروس. یک نفر: توی اپیدمی های اجتماعی ام تعداد مشخص و کمی از آدما هستند که سرعت این انتقال رو زیاد می کنه. اینا بیشتر مواقع آدمایی هستند که روابط اجتماعی خاصی دارند یا شخصیت های قابل توجهی دارند.
اغلب ولی اینطوریه که چندتا آدم کلیدین که باعث شیوع یک اپیدمی، یک ایده میشن. سه جور شخصیت نویسنده میاد معرفی میکنه، میگه که برای درست شدن یک اپیدمی اجتماعی حضور اینها لازمه. اولش رابط ها هستن، کانکتورها، بعد میونها هستن، خبرگان، کارشناسان اطلاعات. و سومین فروشنده ها، سیلزمن ها، دونه دونه حالا اینا رو معرفی میکنیم، ببینیم حرفی که آقای گلادول داریم. می زنه چیه، مدلی که داره میده برای اینکه یک چیز پدیدمی میشه چیه؟ موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی میگه ایده معمولا توسط آدمهایی پخش میشه که به آدمهای زیادی وصلن. این نمایی که خیلی وصل، رابطها، کانکتورها، اینا فقط هم در یک زمینه روابطشون خوب نیست. بلکه در زمینه های مختلف اینطوری هستند، آدم هایی را از زمینه های مختلف فکری و کاری می شناسند، با گروه های اجتماعی مختلف. مثل این نقطه هایی که آدم های دیگه میشناسن با همه تماس دارن همش هم دارن آدم ها رو با هم معرفی می کنن. و مهمترین سرمایه شون، مهمترین ارزش و دارایی که دارند، تعداد زیادی ارتباط ارتباطات قوی نیستن، نکته اینه، ارتباطات ضعیفن، اینا آدمای اینکه کلی آدم رو یه ذره میشناسن.
تأثیر ارتباطات اجتماعی بر اپیدمی – چالش ها و فرصت ها
هیچی خوب نمیشناسن. یه نکته ای که من اینجا از خودم بگم این کتاب سال دو هزار منتشر شده دیگه قبل از اینکه اینترنت این بشه که. الان هست و قبل از سوسیال میدیا و همه این حرفا، ولی با دونستن این حرفا میشه یه خورده بهتر. بیشتر فکر کرد به این دینامیک روابطی که توی سوسیال میدیا هست و مخصوصا اینفلوانسر ها و اینا تابوت خوب، کسیه که مثلا پنجاه هزار تا فالوور داره در اینستاگرام، حتی اگه این آدم پنج تا هم دوست نزدیک نداشته باشه، ممکنه بگیم آدم مثلا آدم نزدیک نداره ارتباط قوی نداره اینا به درد کاری نمیخوره؟ برای پخش کردن یه ایده تاثیر گذاشتن نمیخوره، ولی این داره میگه که نه اتفاقا مهارتی که لازمه همون ارتباط. سطوح سطحی ولی گسترده. یک چیز خیلی مهم هم برای اپیدمی شدن اینه که تماس ها و ارتباطات از دایره بسته دور آدما بره بیرون. مخصوصا در اون مرحله ای که اپیدمی در حال پخش شدنه، اگر ویروسه یا ایدهه مثلا فقط تو اگر محل خودمون یا بین فامیلمون یا بین دوستان خودمون در گروه خودمون پخش بشه هیچوقت اپیدمی بوجود نمیاد. کنکتورها داریم که اینا رو ببرن به دایره های دیگه وصلش کنن. اینه که این آدمهایی که با گروه های مختلف اجتماعی ارتباط دارن.
نقششون برای گسترش اپیدمی حیاتیه. یک آزمایشی کرده بودن سال هزار و نهصد و شصت. دانشمندان دیده بودند که هر انسانی در دنیا از طریق چند نفر به همه انسان های دیگر وصل است. شنیدین این احتمالاً در شکل ها. نکته جالبش اینه که این ارتباطات یکسان و برابر پخش نیستن یه سری آدمای خاص که اینها به گروه های اجتماعی کوچک ولی زیاد و متنوعی وصلا و اینا اینکه که ارتباط بین این جزایر انسانی را برقرار می کنند، اینا نباشند، ایده ها و ویروس های جدید، توی همان جامعه. یه نکته جالب درباره این کتاب و بعضی از بقیه کتاب ها. که توی این پادکست تعریف میکنیم خلاصه شون رو اینه که پر از کیس استادی ها هستن پر از مثال های مفصل هستن. پس از داستان، چند تا مطالعه رو تعریف می کنن، بر همین خواندنشون لذت داره که توی این خلاصه هایی که ما میگیم اون لذت. منتقل نمیشه دیگه، چون شما قصه پشتش رو نمیشنوید، این خلاصه ها واسه اینه که شما مثلا توجهت به موضوع جلب بشه، موضوع رو جالب بشه و تشویق بشی در بهترین حالت که بری کتابرم بخونی.
بررسی فروشندگان موفق و مایونها در اپیدمی های اجتماعی
کتاب از این داستان ها. آقای گلدول کلا سبکش اینطوریه که همش از این داستانا میگه با داستان تعریف میکنه که مثلا این کانکتورها چه جور آدما هستن این روابط، آدمایین، اعتماد به نفس بالا دارن، اجتماعی هستن، طبیعتن، کنجکاون. پر انرژی اند معمولا، آدمایی که شبکه اجتماعی گسترده ای دارن میتونن ایدهها رو خیلی زود پخش کنن و. و چندتا مثال خوبم داره، مثال بامزه ام داره از آدمایی که این ویژگی ها رو داشتن و کارهایی که کردن. و به شیوع اپیدمیها. موزیک ویدیویی یه جور دیگه آدمایی که مهمه در پخش اپیدمی، آدمایی هستن که ذاتن فروشندن. یعنی فروشنده به دنیا میان، اینها معمولاً عالمهایی هستند که خیلی انرژی دارند، خیلی انگیزه دارند، مثبت فکر می کنند، مطمئن فکر می کنند. و بقیه رو تشویق میکنن به پذیرفتن ایده های جدید، بزرگترین فرق فروشنده ها. فوق موفق با بقیه، میدونی توی چه ویژگیهایه، خیلی جالبه توی ارتباطات غیرکلامیشون.
اینا آدمایین که مثلا میتونن ریتم درست یه مکالمه رو پیدا کنن یه هارمونی براش تولید کنن. و مکالمه رو هماهنگ کنن، قشنگ، برن تو طول موج مکالمه تنظیم کنن، برن تو، و خیلی زود. حس اعتماد و صمیمیت در مکاتبشان ایجاد کنند، طبیعتا به صورت غیر ساختگی دیگه، هممون آدمایی رو دیدیم که از رو که کتاب سعی می کنند این کارها را بکنند و خب نتیجه معمولاً رقت انگیز و شرم آوره، ولی فروشنده های خوب اونایی که راحت خودشون رو با بقیه سینک میکنن، غریزی، با ارتباطاتشون و با مهارت های غیرکلامیشون کاری می کنند که بقیه به ساز اینا برقصند. برای ابراز احساساتم این فروشندهای موفق روش خاصی دارند. احساسات چون مسریند دیگه از من به شما منتقل میشه وقتی من یه حس داشته باشم وقتی داریم با هم حرف میزنیم فروشنده های موفق انقدر خوب و واضح بروز میدن این حس رو که بقیه به سرعت باهاشون همدل میشن، میزون میشن با احساسات اینها و حسن رفتارشون کهشون بر اساس رفتار اینها عوض میشه موقعیت خیلی جالبی دارن فروشنده ها از بیرون میتونن درون آدما رو تغییر بدن و این باعث میشه میشه که اینها آدم های ایده آلی بشن برای انتشار ایده ها، آدمایی که مادرزادی بلدن چطور آدم ها رو قانع کنن؟ و فوت و فن فروش ایدهها رو هم بلدن. آدمایین عموماً کاریزماتیک با توانایی های بالا در مذاکره کردن و توانایی های قناعی بالا. درباره فروشنده های موفق هم کتاب مثال و قصه و لطیف خاطره زیاد داره. یک مدل دیگر از آدمهایی که نقش کلیدی دارند در پخش اپیدمی های اجتماعی، خبرها هستند. مایونها، اینا دو تا ویژگی قابل تشخیص دارند، یک اینکه درباره چیزهای متنوعی خیلی چیز میدونن و همش دارن اطلاعات جذب میکنن، تحلیل جذب میکنن درباره ترندای جدید، محصولات جدید، قیمتشون.
شخصیت های اجتماعی با توانایی ارتباط بالا و ایده های چسبنده
و دو اینکه مهارت های اجتماعی بالا دارن و همش دارن دانششون رو با بقیه انتقال میدن، همش میخوان. مشکلات بقیه رو حل کنن، اطلاعات بدن به مردم، لزوما این خبرها شبکه های بزرگی ندارن. ولی توی اون شبکه ای که دارن خیلی تاثیرگذار هستن بقیه به اینا اعتماد میکنن چون میدونن که اینا دستشون رو تو کار اطلاعات زیاد دارم. به شدت اهل ارتباط گرفتن هستند، به شدت با انگیزه برای رد و بدل کردن اطلاعات به بقیه و مثلا که در مورد کیفیت یک محصولی مطمئن باشند، حتماً پیشنهادش می کنند به اطرافیانشان، به دوستانشان و نکته حیاتی اینه که دوستان و آشناها هم به حرف اینها گوش می کنن و قدرت خبرها از همین جا میاد. در مورد خبرها هم، در مورد همه این مدل ها اگه دقت کرده باشین قلابیشو زیاد دیدیم دورورمون، آدمایی که میخوان نقش خبره رو بازی کنن، میخوان نقش فروشنده رو بازی کنن، میخوان نقش آدم ول کانکتد رابرت رو بازی کنن. ولی خب جنس تقلبی داد میزنه تقلبی دیگه اینا مثلا اونایی که میرن کتابا رو میخونن سعی میکنن که خب این کار رو بکنن که فلان ولی نمیشن در هر شبکه و گروه اجتماعی هستن خبرهایی که اطلاعات جمع میکنن و میدن به بقیه و مرجع مردم میشه. آدمایین مطلع با توانایی های ارتباطی بالا. خب، اینها گفتیم که شخصیت هایی هستند که لازمه برای انتشار یک ایده و اپیدمی کردن. یک ویژگی هم کتاب برای خود ایدهه میگه برای اینکه بتونه پخش بشه و اون هم اینکه میگه ایده باید بچسب باشه.
قدرت چسبندگی باید داشته باشه برای اینکه بتونه خوب منتشر بشه، برای اینکه به چسب باشه باید ظاهر جذابی داشته باشه. و این نکته خیلی قشنگی که میگه اینه که، یک تغییر خیلی جزئی در یک خبر. مثلا یه پیچ جزئی در شکل ارائه یک پیام می تونه فرق بزرگی ایجاد کنه و جذاب کنه چسبش کنه، کاری کنه که این دیگه به راحتی حذف نشه، از ذهن نره، مثال میزنه، میگه سال هزار و صد پنجاه و چهار، سیگار وینستون میخواستش که سیگار های فیلتر دار جدیدش رو بفروشه تبلیغ کنه براش، یه شعار درست که وینستون به همان خوش تامی است که یک سیگار باید باشد. انگلیسیش این بود که وینستون خوب، یه غلطی داره توی این جمله که به جای اینکه بگه وینستون تیسکوت از سیگارت شوت، گفته لایک سیگارت شوت، از رو با لایک جابجا کرد و همین همین یک تاثیر اضافه کرده بهش که باعث شده این پیام بچسبه و مثل اپیدمی پخش بشه. و کمک کرد که در طول چند سال وینستون بشه محبوب ترین سیگار آمریکایی ها. من خودم راستش وقتی که مثال رو خوندم به نظرم اغراق آمیز آمد، حالا وینستون سیگار محبوبی شده، چطوری شما میخوای بگی که این تاثیر اون؟ اون جابجایی از با لایکه، بعد یهو یاد یه تجربه خیلی مشابهی شخصی افتادم. خیلی پادکست گوش می کنم همه این پادکست هایی که گوش می کنم آگهی دارن اولش معمولا حداقل دوتا میشه خیلی آگهی، خیلی آگهی. ولی یه تبلیغ اول پادکستی تو ذهن من طوری موندهگار شده که هیچ هیچ تبلیغ دیگری که تو پادکست ها شنیدم، اینطوری تو ذهنم نمونده، همه جمله ای که تو تیزر بود با لحنش و کل ماژول. یادمه تو ذهنمه، تبلیغ گوگل هوم بود، اول یه پادکستی فکر کنم اول دیلی بود که آخر تبلیغ میگفت این یک کمک کوچک در خانه است که فقط گوگل می تواند انجام دهد.
تأثیر شرایط محیطی بر رفتار انسانها
من طبیعتا نمیتونم جمله رو اونطوری بگم که اون میگفت خیلی تاثیرگذار میگفت ولی نکته اینه که من یه. به اون مطمئن شدم امروز که این هم همونطوریه، این هم لایک آورده وسطش، تکنیک به نظر میرسد که همون تکنیک کپی کرده اصلا برای اینکه به چسب بشه پیامش، و عجیب اینکه کار کرده، چسبیده و از ذهن من حذف نشد. نرفتم، یادم نرفتم. خیلی بر خودمون خیلی عجیب بود، نکته ولی اینه، نکته اینه که ایدهایی برای اینکه بتونه منتشر بشه و شایع بشه اول باید خوب بچش. اسب. موزیک ویدیویی به جز این محیط هم طبیعتا مهمه. رفتار ما شدیدا وابسته است به شرایط خارجی. یعنی، کوچکترین تغییر در شرایط محیطی ممکن است تاثیر بزرگی داشته باشد در نحوه رفتار ما و برخورد ما، این حرف مهمه، بر همین دو تا مثال از کتاب میزنیم در موردش، یه مطالعه ای کرده بودن. ببینن که اینکه چقدر وقت داریم چقدر روی تمایلمون به کمک کردن به آدما تاثیر میذاره.
یه سری دانش آموز و میبردن سر کلاس درس، میگفتن میخوایم بریم اونجا سخنرانی کوچیکی بکنیم، به نصفشون گفتن که عجله ای در کار نیست. به بقیه گفتن که باید بجنبیم دیر نشه، سر راه همشون، یک آدمی بود افتاده بود روی زمین. توی اون گروه اول که فکر میکردند عجله ای در کار نیست شصت و سه درصد از دانش آموزان وایستادن ببینن. چی شده، کمک کنن به اونی که افتاده زمین، توی گروه دوم که فکر میکردند عجله ای در کار هست، به زور ده درصدشون باید فکر کنم مثلا تمایل به کمک کردن فارغ از این حرف است دیگه ولی نیست، یه مطالعه دیگه ای کتاب مثال میزنه، یه تجربه ی در از زندان استنفورد آزمایش کردن، بیست و چهار نفر رو برداشتند، برای دو هفته اینا رو بردند بهشون نقش دادند. به بعضی ها نقش گارد دادن، نگهبان زندان دادن، محافظ دادن، به بعضی ها نقش زندانی. اوضاع از کنترل خیلی زود خارج شد، گاردا از قدرتشون سوء استفاده میکردند، سختگیرتر میشدند، سادیستیک میشدند. آزار میدادند از لحاظ روحیه و عاطفی این زندانی ها رو و اصلا کار دیدند که داره بالا میگیره بیخ. امتحان رو جمع کردن بعد از شش روز، دو هفته قرار بود امتحان بشه، شرایط عوض شده بود، نقش های فرضیه به اینها داده بودند، اینها شدن آدمای دیگری، شرایط محیطی تاثیر بزرگی روی رفتارشان گذاشته بود. عموما خیلی بیشتر از اونی که ما فکر میکنیم رفتارمون بستگی به شرایط محیطی داره، حالا این ربطش به داستان ما و کتاب ما ما چیه؟ چرا مهمه؟ چون که بروز اپیدمی ها بسیار وابسته است به شرایط خارجی.
آثار کوچک در کنترل جرم و جنایت
و بیشتر وقتها اگه رد اپیدمی رو بگیریم بریم عقب میرسیم به یک تغییر کوچکی در شرایط محیطیش. در اون زمان و مکانی که واقع شده. یک مثال جالبی در این باره که من دیدم نویسنده تقریبا هر جایی درباره این کتاب حرف زده به اون مثال هم اشاره میکنه جرم و جنایت. نیویورک که زندگی می کند اواسط دهه نود سطح جرم و جنایت میگن در نیویورک از کنترل خارج شده بود، بعد مسئولین شهری، مقامات اومدن فهمیدن که اونی که این شرایط رو ایجاد کرده، وجود یه سری چیزایی. ظاهرا خیلی جزئی و بی اهمیته. مثلا میگفتن که بچه ها میاد رو واگن های مترو گرافیتی میکردن. ما هم کاری به کارشون نداریم یا مثلا ملت بدون بلیط سوار مترو میشن اینا این سیگنال رو به مردم میده که هیچ کسی مراقب اوضاع نیست. شهر دیگه شهر هرته، هرکی هر کاری میخواد میتونه بکنه، جرم و جنایتایی که اینا نگرانش شده بودن و. به خاطرش رفته بودن مطالعه رو شروع کرده بودن، اینا نبودن، جنایت های بزرگ بود، جنایت های بزرگ بود، ولی این نتیجه رسیده بودند که برای اینکه اپیدمی جرم را کنترل کنند، کنترل اوضاع را بگیرند، باید دست بزنند.
همین مسائل کوچیک، گرافیتی ها رو پاک کردن، شبانه، بدون بلیط سوار شدن، جرم کردن و رفتن دنبال ملت که اینکار میکردند و با نشان دادن اینکه هیچ رفتار و لبی اهمیت قابل اغماز نیست. این پیام به خبر شد که آقا پاتو کج بزنه. به هر حال پذیرفتنی نیست، اینجا حواسمون هست مثلا و میزان جرم در سال های بعد جدید و سریع کاهش داشت و اصلا اپیدمی های اجتماعی به کمک این دخالت های کوچیکی که کردند، مداخله های کوچیکی. کوچکی که داشتند برعکس شد. خیلی نمونه جالبیه، من پیشنهاد می کنم اگه میتونید سخنرانی های گلادول درباره این جرم جنایت در نیویورک رو ببینین. این اپیدمی روچتوری کنترلر موسيقي هاي موسيقي آخرین کتاب یک فاکتور دیگری را معرفی می کند برای بروز اپیدمی اجتماعی می گوید موثر است، به عنوان اندازه گروه. این رو هم من در موردش دیدم که این و اینوور خیلی گلدولت صحبت میکنه اینم ایده جذابیه. باز مبدعش خودش گلدویل نیست؟ ولی اینجا اجراش کرده خیلی ها همین جا رو اولین بار دیدند و باهاش مواجه شدند و حرف جالبیه میگه برای اینکه شما یه قول. برای اینکه این گروه یک دینامیکی داشته باشد که از این گروه فراتر بره، تعداد اعضای گروهت باید زیر صد و پنجاه نفر باشد.
روابط اجتماعی و هنر پادکست بی پلاس
اگه میخوای توی گروهتون، توی شرکتتون، روابط اجتماعی واقعی داشته باشی، مردم واقعا باهاشون. هم رابطه اجتماعی داشته باشند و اون تو ایده بتونید درست کنید ایده تسری بدین و این حرفا باید اینو به اندازه کافی. توفیک کوچکی نگه دارین، تعداد طلایی ام که پیدا کرده صد و پنجاه نفره. باز در مورد اینم کتاب چندتا مثال و داستان واقعی داره که خیلی هم جذاب تعریفشون میکنه شده قانون صد و پنجاه نفر. خیلی ها از این اینو درآوردن که اصلا شرکت نباید بیشتر از صد و پنجاه تا بشه، صد و پنجاه تا که شد اگه مثلا میخوای رشد کنی باید بری یه دونه زیر شاخه بزنی. یا یه شرکت جدید بزنی از این حرفا. نکته اینه که ولی حرفا حرفای جذابیه و آدم رو به فکر فرو می بریم. اینم میتونید بگردید ببینید حرفاش رو سخنرانیاشو و مثالاشو و البته خب آدمایی هم هستن که قبول ندارن این حرف رو دیگه. براحتی میشه پیداشون کرد.
موزیک ویدیویی [مذکر] موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چیزی که شنیدین، اپیزود نهم پادکست بی پلاس بود. بی پلاس رو من، علی بندری به کمک فاطمه فخاریان و امید صدیقفر درست کردیم. چهارشنبه ها منتشر میشه هرجایی که پادکست گوش میکنید این رو هم میتونید بشنوید همه اپلیکیشن های پادکست یا سایت خودمون امروز اینا توی سنت کلود هم هست توی نامریک هم هست توی اسپوتیفای هم هست متن همه قسمت ها رو ما داریم توی بی پلاس پادکست.کام هم میگذاریم، همچنین لیست قسمت های آینده رو، جاهای رو که میشه پادکست رو شنید. و همچنین روش پشتیبانی فردی و کاملا اختیاری از پادکست رو، کسانی که دوست دارند در تولید این پادکست مشارکت کنند. با ۱۶ دلار یا چهل و هشت هزار تومن پشتیبان کل فصل اول پادکست برای این شانزده قسمت که توی فصل اوله این کار شما به ما کمک میکنه که خوب و منظم بتونیم و یه مقدار بلندمدت تر برنامه ریزی کنی. پایه اصلی همه ی اپیزود های پادکست بیپکست اپلیکیشن و سایت انگلیسی زبان بلینکیسته. توی سایت ما میتونی لینک و توضیحات بلینکیست رو هم در توضیحات این پادکست هم توی شونوت ها هست، لینک بلینکیست هست، لینک سایتمون هست، لینک صفحه ای این کتاب در گودریز و در آمازون هم هست. ممنون از حسین نجفی که موزیک اینترای بی پلاس رو ساخته و از مهران ابحسنی، طراح پوسترها و وب سایت بی پلاس پادکست. بی پلاس کاری از چینل بی پادکست موزیک ویدیویی موزیک فیلم سی موزیک ویدیویی امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم.
پادکست بی پلاس: ماجراجویی های کتابخوانی در یوتیوب
یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مهم. خستگی یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید. مرسی.
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua