1-8: Genghiz khan(خلاصهی کتاب چنگیزخان)
00:00 تا 00:03: کتابخانه بی پلاس: خلاصهی کتابهای غیرداستانی
00:03 تا 00:04: مقدمه ای برای فرصت های تاریخی: تأمل در اثرات فرهنگی و تاثیرات انسانی
00:04 تا 00:08: چنگیز خان: قهرمان مغولستان و بنیانگذار امپراتوری جدید
00:08 تا 00:13: بروز تاریخی اسب در فرهنگ مغولستان
00:13 تا 00:16: زنان مغولی: جنگجویان ترسناک و تاکتیک های جنگی
00:16 تا 00:20: زندگی و زمانهی چنگیز خان
00:20 تا 00:23: پادشاهان و جنگجویان: نقش و تاریخ مغولان
00:23 تا 00:26: دیدار با تاریخ مغولان
00:26 تا 00:29: قوانین و اصول انسانی در امپراتوری مغول
00:29 تا 00:33: آرامش و پایداری در امپراتوری مغولستان
00:33 تا 00:36: سلسله ایلخانان: تأسیس و تاریخ جذاب
00:36 تا 00:39: جنگهای چنگیز و چینی ها: اولین رویارویی جهان اسلام
00:39 تا 00:44: تغذیه مغلا: روایتهای شخصی از جنگ مسلمانان و مغولان
00:44 تا 00:47: نقش شهر فاراب در حمله مغولها به ایران
00:47 تا 00:51: حمله مغولها به شهر فاراب و تحولات سیاسی در ایران
00:51 تا 00:53: قدرت و امتیازات در دولت چنگیز خان
00:53 تا 00:58: پایهگذاری جاده ابریشم و تبادل فرهنگی
00:58 تا 00:59: پادکست بی پلاس: اشتراک موسیقی و کتاب در یوتیوب
کتابخانه بی پلاس: خلاصهی کتابهای غیرداستانی
قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین یک تیم حرف ميزانی هی سلام، این قسمت هشتم پادکست بی پلاسه و در مرداد نود و هفت منتشر میشه. این پلاس پادکستی است که در هر قسمتش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی رو به صورت چکیده برای شما تعریف میکنم. یعنی میایم مغز کتاب رو، اون حرف اصلی کتاب رو اینجا خلاصه اش میگیم. که آنهایی که کتاب می خوانند یک دیدگاه معقولی داشته باشند از اینکه این کتاب احتمالا چه به آنها خواهد داد؟ اونایی هم که کتاب نمیخونن بتونن اینجوری حداقل برداشت ما رو از اصل اون چیزی که نویسنده رفته به خاطرش کتاب نوشته؟ دریافت کنند. بی پلاس هر دو هفته یه بار چهارشنبه ها منتشر میشه. فصل اولش شانزده قسمت داره. و لیست کتابهایی رو که در این فصل میریم سراغشون می تونید همین الان در بی پلاس پودکاس. کام ببینید. همچنین، راه های مختلف شنیدن پادکست رو، لینک پادکست رو توی اپلیکیشن های مختلف و توضیحاتی درباره پشتیبانی از پادکست بی پلاس، پشتیبانی مالی و البته کاملاً اختیاری.
هی هی هی هی هی و اما چنگیز خان یه چیزی بگم اینجا همین اول کار، دو چیز در واقع. یک اینکه، این کتاب چندگیزخانو من خودم نخوندم، برخلاف کتاب های دیگری که توی بی پلاس خلاصه شونو تعریف کردم. ولی این کتاب یکی از منابع یک پادکست فوق العاده ای بود که گوش دادم چند سال پیش و یادداشت برداشتم ازش و اون موقع میخواستم تو چینل. بیکارش کنم راستش ولی بعد دیگه به دلایل مختلف کار نکردم اونجا. و این مونت، مونت تا اینکه اینجا انتخابش کردم رفتم بلینکیستش رو خوندم. دیدم که موضوع همون موضوعیه که من قبلاً در موردش مطالعه کردم ولی این بلینکیستش. ضعیف بلینکش یک مقدار زیادی خلاصه است. و برای همین برداشتم از اون چیزایی که از پادکست قدیمی یادم بود و یادداشتایی که داشتم. لا به لای متن خلاصه آوردم که یه مقدار توضیحاتش رو بیشتر کنم و به نظر خودم که هم جذابترش کنم هم کاملترش کنم، در نتیجه یه چیزایی توی پادکست هست که توی اون کتاب نیست.
مقدمه ای برای فرصت های تاریخی: تأمل در اثرات فرهنگی و تاثیرات انسانی
ولی دیگه من فکر کردم اینطوری قسمت کاملتر میشه و هی هم نمیتونستم وسطش بگم این تیکه خارج از کتابه. حواسمون باشه همه که یه چیزایی تو این پادکست من میگم که توی این کتابی که پادکست به نامشه نیامده. این یک نکته اجرایی بود یه مقدار، یه نکته محتوی هم به نظرم لازمه که بگیم. ببینید، داریم درباره چنگیز خان صحبت میکنیم و داریم نکات مثبتی ازش میگیم، داریم دستاوردهاشو میگیم. بازنگری تاریخی داریم میکنیم یه مقدار داریم فاصله میگیریم از تاریخ. و از احساسات شخصیمون میگذاریمشون کنار. از دستاوردهای آدمی میگیم که مسئول میلیونها قتل. و بسیار، بسیار تجاوز و غارت و ظلم و چپال بوده، اینا رو میدونیم. احتمال اینکه بستهگانی و وابستگانی از ما.
در تعداد قربانیان مغولها بوده باشند، کم نیست واقعا. این رو باید حواسمون باشه، کار این – خیلی حساس از این نظر. چون به نوعی دارن میگن که، درسته که این آقای چنین کرد و چنین کرد و اینها، ولی بیاین اینور قضیه رو ببینیم. خیلی فاصله ی زمانی و گاهی حتی فاصله ی مکانی لازمه که بشه یک چنین کاری کرد با یه پدیده ای. مثلا احتمالا چند دهه دیگه زمان لازمه که یک مورخی بتونه در. اروپایی در آمریکا کتابی بنویسه و از دستاوردهای آلمان نازی بگه. بگو اینا مثلا درسته چنین و چنین کردن ولی برای تمدن بشری. این قدم ها رو به جلو بردادن، یا هول دادن تمدن بشری رو، اینجاها به جلو، از نظر علمی تاریخی احتمالاً حرف قابل دفاعی همین الان هم. ولی ظرفیت پذیرشش وجود نداره.
چنگیز خان: قهرمان مغولستان و بنیانگذار امپراتوری جدید
آماده نیست جامعه براش، برای همین یه مقدار طول میکشه ولی تقریبا مطمئنیم که به هر حال خواهد آمد، این دو تا نکته دکترهایی بود که لازم بود کتابی که خلاصه اش رو در بخش زیادی از این قسمت هشت تعریف میکنیم اسمش هست چندگیز خان. جنگیس خان و که تا سال ۲۰۰۴ منتشر شده ما توی توضیحات پادکست همیشه لینک کتاب رو در آمازون و گودریتز میگذاریم که ببینین. اینجا هم هست همین کار رو کردیم کلا توضیحات پادکست رو ببینید لینک هایی مربوط به اپیزود اونجا هست؟ کتاب، اونطوری که من فهمیدم به فارسی ترجمه نشده؟ البته، کتاب درباره چنگیز خان و مغولها به فارسی کم نیست. ولی این کتاب خاص رو من ندیدم که ترجمه شده باشه، یک نکته جالب دیگه هم درباره نویسنده سال دو هزار و شصت یعنی دو سال بعد از اینکه این کتاب درآمد، مهمترین جایزه ملی مغولستان را به ایشان دادند، احتمالاً بخاطر اینکه کتابشان اومده درباره تاثیرات مثبت چنگیز خان حرف زده کسی که معمولا همه فقط درباره وحشیگریاش حرف میزنن. مغولستان هم خوشحال شده و بهشون مدال داده، ما هم برای اینکه یادم نره داریم درباره کی. و چی حرف میزنیم، یک چند تا توصیف خیلی خشن داریم تو این قسمت صحنه خشونت دار داریم، برای همین اگر در کنار بچه ای دارید گوش می کنید، حواستون به این نکته باشه، مناسب نیست برای بچه ها؟ بریم سراغ چنگیز خان . موزیک ویدیویی اولین نکته جالب درباره چنگیز خان اینه که، این آدم. کودکی در ناز و نعمتی نداشته، حالا ناز و نعمت که اصلا شاید اونطور وجود نداشته اونجایی که ایشون به دنیا اومده. ولی خانواده قدرتمند و ثروتمندی نداشته، این نکته مهمیه، چون مثلا اسکاندر که اونم فتوهاتش خیلی زیاد بوده، خب بهترین ارتش جهان و دو دستی تقدیمش کردن.
حالا بفرما شما فتوهات داشته باش ولی چنگیز خان چه از نظر دستاورده ها چه از نظر توانایی های شخصی کسی بوده واقعا نادر، در تاریخ آدم نادریه، و جا داره که خیلی بهش فکر کرد و خیلی از ازش یاد گرفت، حالا در میشه گفت یاد گرفت. با نام اصلی تیموچین، یک جایی بین سیبری و مغولستان امروز توی اون بیابانای استپ به دنیا میاد؟ استپ یه جاییه که یه پوشش گیاهی تونوکیه، منطقه گستردهیه جلوتر میگیم که از کجا تا کجا رو میگیم ناحیه استپ؟ ولی برای اینکه تصورش بکنیم، اقیانوس رو تصور کنین، آبشو بردارین. عموماً استپ پهنه، پستی بلندی نداره، یه کوه هایی این طرف و اون طرف داره یه رودخونه ای ممکنه، یه دریاچه ای، ولی عمومش اینه. که به یک دشت گسترده و نه برای کشاورزی مناسب آب و هواش، نه حتی خیلی برای زندگی مناسب، اینا ولی اونجا زندگی میکردن. این بچه ای که اسم تیموچین اینجا به دنیا میاد، زندگی خونبارش؟ منجر میشه، تصمیمات خودش و اقداماتی که انجام میده مستقیم، یا انجام میده یا دستورش رو میده، منجر میشه. به، کشته شدن یه چیزی بین بیست تا پنجاه میلیون نفر آدم. بیست تا پنجاه میلیون نفر آدم در دنیای اون موقع. همین آدم، حالا تصور کن که قهرمان مغولستان، بنیانگذار مغولستان، در مغولستان الان عکسش رو پوله. حالا یه خورده شاید بد شانسیه دیگه، شما بگید آقا، بنیانگذاران آمریکا خوش شانسشون این بوده که توی دوره ای بنیانگذار کردن.
بروز تاریخی اسب در فرهنگ مغولستان
کشور رو که دیگه این مناسبت بر افتاده بوده به این شکل حداقل ولی بالاخره دوره ای که این آقا داشت این کشور رو این بوده، رسم زمانه این بوده، و فرهنگ هم که توش بزرگ شده این بوده، درباره کی داریم حرف میزنیم؟ یک هزار و شصت و دو در دوره قرن دوازده در سده های میانه در اروپا اون موقع عصر تاریکیه. بنیانگذار مغولستان چنین آدمیایی است که در سال هزار و صد و شصت و دو میلادی به دنیا می آید در قرن دوازده. زمان صدها میان است، اروپا توی عصر تاریکیه، ه، جنگ های صلیبی در جریان این و اونجایی که ایشو به دنیا میاد تقریبا هزار سال چیزی دست نخورده، یعنی اونطوری که پدرش چندی داره زندگی میکنه، هزار ساله که آدما دارن اونجا اینطوری زندگی میکنن، فرقی خیلی نکرده. این منطقه ی بیابان های استپ که میگیم از نظر اندازه تصور کن شما یه چیزی دو تا اقیانوس اطلس رو بزارین کنار هم. مجارستان میره تا اقیانوس آرام آب و هوا آب و هوایه که کیج شهر بزرگی تا همین امروزشم شکل نگرفته توی این منطقه. که زندگی خودش رو درست میکنه برای همین، هواش دم به دم عوض میشه، وسط تابستونش ممکنه برف بیاد، باد انقدر اینقدر. اینجا قویه که اسب رو میندازه، اسب گفتیم اسب خیلی مهمه، اسب، همه چی اینجا درباره اسبه توی همین منطقه است یه زمانی دور و بر چه چهار هزار سال قبل از میلاد احتمالا، بعضی ها میگن دو هزار سال، بعضی ها میگن چهار هزار سال اختلاف. ولی یه جایی توی این منطقه احتمال خیلی زیاد در اوکراین امروز آدمیزاد کاری میکنه که به تاریخ بشر مسیر جدیدی میده، اونم اینه که اسب رو میاد اهلی میکنه، این بیابانگرد ها وقتی به فنونور برای اسب اهلی شده رسیدن، دنیا دنیای دیگری شد، یهو دیگه این بیابون گردی که باید رو پا میرفت. در حال حاضر سوار اسب بود ، برای اینکه ببینید اهمیت اسب چقدر بوده ، به این یکم فکر کنید که تا اون صد سال پیش هنوز جغرافیای سیاسی دنیا تحت تاثیر همین اهلی کردن اسب شکل گرفته بود.
یعنی هنوز که هنوزه تا پنجصد سال پیش، مهمترین عامل همین بود. رابطه اینها، رابطه این انسان بیابان نشین و اسب رابطه عجیبی بود، چنین بخشی از زندگی اینها بود. و چنان مهارت هایی اینا یاد گرفته بودن که دیگه دیگران نمیتونستن به گردن پاشون برسن. این بیابان نشین ها سوار اسب میشدند و همیشه دیگه رو اسب بودن. اینکه میگیم تا پانصد سال پیش دنیا هنوز اونطوری بود؟ یعنی آدمای پانصد سال پیش به مردم هزار سال قبل از خودشون نزدیک ترن تا به ما. بخاطر اینکه اینا همه یه جور منتقل میشدن از جایی به جایی دیگه. سرعت انتقال اون چیزیه که این دوری و نزدیکی جغرافیایی رو و تاریخی رو تعیین میکنه آدمای پنجصد سال پیش کم و بیش شبیه آدمای هزار سال پیش بودن از این نظر موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موسيقي و آهنگ ها این مغلان هم، این بیابانگرده ها هم، اینا هم سبک زندگیشون مثل آدمای هزار سال قبل از خودشون بود. از اون طرف وقتی اینا میان با چینی ها می جنگند که حالا جلوتر میگیم یا با ایرانی ها می جنگند، اینا دارن با دنیای متمدن و پیشرفته مصاف میکنن. به پیچیدگیه؟ فکری اینا که نمیرسند، چیزی که دارند و برگ برندهشونه همین رابطه شون با اسب، رابطه شون با اسب و مهارت در تیراندازی، پرنده رو هوا میگن اینا میزدن از روی اسب، رابطه مرد مغلی با اسبم بیشتر رابطه شبیه رابطه انسان امروز با سگه، سوت میزدن اسب میامده، اسب طبیعی میرفت دنبالشون همینه که سریع میرفتن، گفتیم مرد مغولی این به این معنی نیست که زن مغولی مثلا جنگجوی کمزورتری بوده یا اینکه کمتر.
زنان مغولی: جنگجویان ترسناک و تاکتیک های جنگی
جنگجو بوده، زن مغولی هم به اندازه مرد مغولی رو اسب بود، وظیفه تربیت این بچه هایی که از سه سالگی میرفتند روی اسب بردوش زن مغلی بود، تیراندازی یاد بده، سوارکاری یاد بده و اینها رو بکنه اون چیزی که. شدن این لشکر خانومون برانداز. یه اشاره ای کردیم گفتیم توانایی غریبی داشتند در تیر اندازی، یکی دوتا عدد بگم من، میگن که این تیر کمونی که اینا استفاده میکردیم. سرباز مغولی دوازده تا از این تیران را می انداخت در دقیقه و صد و پانزده تا از اینا با خودش حمل می کرد. یعنی اینا، جنگیدن باهاشون شما تصور کن چه چیز سختی خواهد بود دیگه، و برای تصور ماست. به جز این، به جز این توانایی های عجیب فردی، تاکتیک های بدی ای هم داشتند در جنگ، معروفه شما یه خورده تو اینترنت. بازیگری، تاکتیک های جنگی که از زمان مغول برجا مونده هنوز بعضیاش هست. به اسم خودشون هست، اسم جنرالاشون که این تاکتیک ها رو توسعه دادن، طراحی کردن هست، یه کاری که میکردن. خیلی معروفه و دشمنانشون هم میدونستن ولی بازم میفتادن تو دامش این بود که اینا میومدن میرفتن یه گروهشون میرفتن.
در مقابل دشمن، بعد ادای شکست خوردن در می آوردند و فرار می کردند، فرار می کردند، دشمن می گذاشت، دنبالشون میومد، میومد. این طرف یه جای سر گردن بقیه لشکر که کمین کرده بودند می ریختند سرشون تار و مارشون می کردند. ترکیب این تاکتیک های جنگیه. بدیه و توانایی های فردی عظیم کاری کرده بود که تا زمان اختراع باروت و استر استفاده از باروت در جنگ، کسی نمی توانست با این بیابانگردا هم آورده شود، تنها راهش این بود که یه سری بیابانگرد دیگه استخدام کنی اینا رو بذارین سر مرز با اینا بجنگن، والا آدم شهری، آدم شهرنشین نمیتونست باهاشون بجنگه. یا باید میرفتی، یکی مثل خودشون استخدام میکردی میآوردی، یا اینکه باید میکشیدیشون یه جایی که پوشش گیاهی چیزی. که اینا بهش عادت ندارن، اونجا باهاشون سرشار میشدین. جدا از همم اینا ترسناک بودند، کلا هر قبیله جنگیدن باهاش ترسناک بود ولی وقتی که با هم ائتلاف میکردند دیگه واقعاً خطرناک میشدند، ائتلاف میکردند با هم بر اساس ارتباطات خونی و گاهی اینکه کیو کیو شکست بده و اینا و رئیس هر تایفه ای رو بهش میگفتن خان و وقتی که جمع میشدن یه کنفدراسیونی تشکیل میشد، میشد یه کسی میشد. دنیایی مخوفی داشتند اینها، قانون دنیاشون هم خشونت بود، خیلی روال بود بینشون آدمکشی و گروگانگیری و به بردگی همدیگه و این قبیل مسائل شگرد داشتند، خود تیموجین هم آشنا بود با اینا از بچگی اصلا مادرش رو دزدیده بود خودش چون این رفته بود با یه جنگجوی از یه قبیله دیگه ازدواج کرده بود اینم شکی بود رفت دزدید آورد معمول این بود که داماد گاهی حتی تا سالها برای پدر عروس کادو میفرستاد هدیه پیشکش میکرد که مثلا رضایتش رو جلب کنه ولی پدر چنگیز خان وضع خوبی نداشت، وسش نمیرسید کادو بگیره اینها، بر همین خودش رفت خانم رو زد زیر بغلش و آورد خونه. زندگی رو اینطور تشکیل داد.
زندگی و زمانهی چنگیز خان
موسيقي و آهنگ ها موسيقي هاي موسيقي بگذریم، گفتیم که سال هزار و صد و شصت و دو یعنی اوایل قرن دوازده میلادی تیم و جین به دنیا آمد. خیلی نمی دانیم و این یک مقدار خودش عجیبه به خاطر اینکه از هیچ کسی که در تاریخ به این پایه اهمیت داشته باشد. اینقدر کم نمی دانیم، حتی قیافش را درست نمی دانیم چه شکلی است، چطوری مرد و درست نمی دانیم، کجا مرد و دقیق نمی دانیم. عجیب است چون از شاهان معاصرش در غربش، در شرقش، تصاویر کمابیش واضحی داریم. از آدمایی با اهمیت خیلی کمتر، ولی ازیشون نمیدونیم، انقدر میدونیم که پدرش خیلی زود مرد؟ و قبیله هم اینو، و مادرشو و برادراشو انداختن بیرون کنار برن تو بیابون تلف بشن، ولی اینها به نیروی. روی عزم و اراده عجیبی که داشتند زنده ماندند.آموزشی هم ندید تیموجین هیچوقت در واقع خودش و روزگار و طبیعت معلمش بود. کودکی بسیار خشننی داشت، در همون کودکی مشهوره که سر اینکه کی رئیس خانواده باشه اختلاف پیدا کرد با برادرش و در یازده سالگی. یازده سالگی برادر را کشت. خودشو هم یه بار دزدیدن بردن به بردگی ولی تونست یه اسبی بدزده و فرار کنه بیاد در همون نوجوانی ولی.
فقط کرد چی گفتم دیگه در یازده سالگی با داداش کوچیکه دست به یکی کردند، داداش بزرگتر رو کشتند سر اینکه ما ماهی بلند کرده و درشونو یه بهانه اینطوری اصل قضیه بود که کی رئیس خانواده باشه رشدش قشنگ اینطوری بوده و باعث شد که این فولاد آب دیده بشه چنان پر فراز و نشی به داستان. داستان زندگیش تا قبل از اینکه بشه چندگیز خانه خوانان که اصلا همین که زنده مونده خودش. معجزه است. حالا ما می پریم از روی زندگیش که چکار کرده و چطوری تونست جنگجوی بشه و قبائلی رو متحد کنه و کم کم همه رقیبا رو شکست بده و بشه خان خانان و متحد کرد خلاصه همه رو یک میلیون نفر آدم رو آورد زیر یه پرده. چند یک میلیون نفر آدم صحرا نشین رو از تایف های مختلف و به اینا گفتند مغولستان بزرگ، بعدش اون لقابی رو که معمول مول بود اینها میدادند به خودشون ناپذیرفت و به جاش گفت من چین گیز خان هستم، چین در مغلی یعنی تزلزل ناپذیر. یک درنده بی باک و این شد چندگیز خان. تلفظ انگلیسیش به نظر میرسد یه مقدار متأثر از اون شکلی که ما در فارسی تلفظش میکنیم. آدم باهوشی بود، به اصطلاح امروز هم تکنسمارت بود، هم پیپلسمارت بود، یعنی هم در فوتو فن و مهارت های فنی اون روزگار باهوش و زیرک بود هم در رابطه اش با آدم ها و در مهارت های اجتماعی. یاد می گرفت، آزمایش می کرد، وفق می داد، بازنگری می کرد نظراتش را، تجدید نظر می کرد، کیفیت هایی که واقعا فقط در آدمهای بزرگ میشه سراغشون رو گرفت، سنت هایی رو تغییر داد چنگیز خان که.
پادشاهان و جنگجویان: نقش و تاریخ مغولان
دیرپا بودن، مثلا میومد دشمن رو که شکست میداد، گردن نمی زد رهبرانشون رو، میآورد اینا رو جذب سیستم خودش میکرد خیلی وقتا یا مثلا آمد فامیل بازی رو گذاشت کنار شما فکر کن توی یک جغرافیای اتاقی آیا اونطوری یه آدم بزرگ شده باشه و رشد کرده باشه، ولی نظام شایسته سالاری داشته باشه، ارتقاء آدم ها در نظام و در سپاه معمول نبود اون موقع که بر اساس این باشه که مثلا کی مهارتش بهتره و اینا این بود که آقا کی فامیلی کی یه پستی بهش میداد. ولی توی سیستم چندگیز فامیل های خان ممکن بود توی رده های پایین باشن. اون کسی امتیاز می گرفت که بهتر باشه، امتیازهای خونی رو یه مقدار پس زد، ارتش رو سازماندهی داد و آموزش داد. بیشتر سپاهش سوار نظام بودن، اینا رو کردن دسته های ده نفره، این یکی از چیزایی که هنوز در ارتش ها هست، میگن یادگار چنگیز خواهر. اینا سوارکاران بسیار ماهری بودند، گفتیم چطوری تیراندازی میکردند از پشت اسب. خیلی ماهرتر از یک جنگجوی متوسط اون دوران بودن. پس چرا تاریخ اینقدر نامهروان بوده باهاش؟ حالا همه این قتل و جنایت ها به کنار، چون این تنها آدمیه. نه بودی که این همه قتل و جنایت کرده که به نظر میرسه یه مقداری نژادپرستی رییس است. نقش داره در اینطوری نگاه کردن بهش مثلا اسکندر یا ناپلئون اینا هم کم خشن نبودن.
وقتی که حرف ناپلئون میشه بیشتر دستاوردها و فتوهاتشه که برجسته میشه حداقل الان نوبت مغولا که میشه ولی موفقیت هاشون معمولا میره زیر سایه خشونتی که ازشون روایت میشه. و واقعا نمیشه گفت البته اون خشونت هم اغراق شده است، ولی، شاید، شاید. بشه الان یه خورده ای دقیق تر نگاه کرد و. حداقل دو جور نگاه کرد به ماجرا، نگیم که مثلا چشم بپوشونیم بر اون خشونت، ولی حداقل اون طرف قضیه رو هم ببینیم، چرا میگیم رگ های اصلی است پس تو این، این چیزی که کتاب دربارش حرف میزنه، میگه در سن نوزدهم دانشمندان غربی افتادند در کار این که ثابت کنند نژاد آسیایی پایین تر و پایین تر نسبت به نژاد غربی است. اصطلاح منگول رو درست کردن که هنوزم حرف بسیار زشت و برخنده ایه این یه حرکتیه. برای اینکه ویژگی های نژادی مغولا را همعرض کنند با کم هوشی و با بدوی بودن و بگویند اینا اصلاً زاتن وحشی هستند، زاتن توانایی های مغزیشون کمه، اینه که، میگن منگول این حرف درست نیست، نباید این حرف رو زد، این کلمات بار دارن، خیلی وقتا ما حواسمون نیست به بار کلمات و همینطور استفاده میکنیم. برای همین کتاب یه خورده دعوت میکنه به بازنگری و دعوت میکنه به از بیرون نگاه کردن به قضیه. موزیک ویدیویی حالا، یه خورده بیاین ببینیم که این امپراتوری مغول که میگیم میگیم دستاورد چنگینز خان بود که تونست در چند دهه فرمانروایی. بزرگ کنه این امپراتوری رو درستش کنه اول قبایل با هم متحد کنه بکنه مغولستان بزرگ و بعد شروع کنه از شهر فرق و غرب فتوحات کنه بزرگش کنه، ببینیم چقدر بزرگ بوده، واقعیت اینه که خیلی بزرگ بوده درکش هم سخته.
دیدار با تاریخ مغولان
چندگیزخان و پسران و نوادگانش اینا رو هم خیلی جنگیدن و ظرف کل بیست و پنج سال. اینا بیشتر از کل فتوهاتی که امپراتوری روم در چهارصد سال داشت رو تونستن بدست بیارن. رو نقشه ی امروز دنیا اگه ببینین یه چیزی نزدیک سی تا کشور، از اقیانوس آرام تا مدیترانه. هر جور اندازه بگیریم، چه با تعداد آدما. چه تعداد کشورهایی که شکست داد، چه کل زمین هایی که اشغال کرد، آخرش ایشون بیش از دو برابر. هر کشور گشای دیگری در تاریخ فوتوهات داشت. از بیابونای سیبری تا هند، از مزارع برنج در ویتنام تا گندمزارهای مجار. از کره تا بالکان، همه اینا اومد زیر پرچم اینها در اوج اقتدار وسطشون برابر بود با اندازه کل قاره آفریقا یا اگر مثلا رو نقشه با آمریکا. آشناتر با کسی، بزرگتر از کل کانادا و آمریکا و آلاسکا و مکزیک، آمریکای مرکزی و جزایر کاری و همه اینا رو همدیگه حالا همه اینا رو گفتیم، اندازه ارتش مغول همش همش رو همدیگه صد هزار نفر بود، یعنی همه اینایی که رفت.
مثلا این همه کشور رو گرفتن و جمع کنی، همشون تو یه استادیوم آزادی امروز جا میشن.عددی نیست واقعاً برای یک مملکت به اون. سرعت اعجاب انگیز اینها در جابجا شدن چیزی بود که باعث بشه گاهی مغلوبینشون. نمیتونن بپذیرن که این سپاهایی که الان بهشون حمله کرده همونیه که چند روز پیش یه شهر دیگه رو زد، کیلومترها اونطرف تر. این اتفاق وقتی به ایران حمله کردن خیلی افتاد. میگفتن که اینا حتما دوتا لشکر مختلفه، یکی داره بالا رو میزنه، یکی داره پایین رو میزنه، در حالی که اینا یه لشکر بود، تند حرکت میکردن. از تند حرکت کردنشون هم همون مهارتشون و رابطهشون با اسبه، سرعت یک ارتش به کندی کنده ترین بخششه دیگه. معمولا تدارکاته اما اینا به کمک همون تسلط و رابطه نزدیک و عجیبی که با اسب داشتن میشستن رو اسب و گوشت رو میگن گوشت خام نمک خورد شده رو میذاشتن زیر زین اسب این کوبیده میشد همونطور که رو اسب که داشتن میرفتن می کشیدند به نیش و جون می گرفتند و می رفتند، تو راه هم هرجایی که بود، هر چه از این ریشه میشه هایی که حتی زمین در می آوردند می خوردند. حتی روایت هایی هست که اینها به خاطر اینکه گرسنه بودن می رفتند فتح می کردند شهرها رو. چندگیز خان می گفت: آقا برید این شهر رو بگیرین گرس نمونه، برین بگیرین مگه نمیخوای اسب با غذا بخورن، برین بگیرینشون یا گاهی حتی میگن که وقتی که خیلی دیگه اوضاع ناپسامان میشد و غذا نبود و گرسنگی بیداد میکرد اینا.
قوانین و اصول انسانی در امپراتوری مغول
از گردن اسبشون یه خورده خون میگرفتن، بعد اینو قاطی میکردن با آب یا با شیر و این میشد؟ غذا همینو سر میکشیدن چند روز میرفتن، اینا عادتایی بود که دشمنانشون وقتی میدیدن شگفت زده میشدن، حالا جلوتر یه مثال. حالا دیگه رو هم میگیم ولی وحشت میکردن میگفتن اینا خون آشامن. به معنی کلمه اینا خوناش آمند، یه لشکریه که شما فکر کن هر مغلی که داره میاد چهار تا شش تا اسب داره با خودش میاره. که اینا خسته نشن، داستان خیلی زیاد درباره مغولها واقعا و من دوست ندارم که توی بی پلاس از این سنت وفا دارموندن به کتاب دیگه خیلی خارج بشیم، برای همین سعی میکنم خودمو کنترل کنم برگردم به اون چیزی که توی کتاب هست. امیدوارم که واقعا یه روزی یه جایی یه پادکستی درست کنیم چند ساعت سیر؟ درباره مغلا حرف بزنیم. وقتی که صحبت دستاوردهای مغولها میشه، کتاب یه مقداری تاکید داره روی کشورداری و اداره ممالکی که اینها فرق داره. نکات برجسته ای اینجا وجود داره، نکته اینه که این نظم که اینا توی سرزمین های گسترده داشتن رو فقط به کمک زور ارتش نبود که حفظ می کردند، قوانین جدیدی گذاشتند برای اینکه صلح بین قبایل مختلف و متفاوت را تضمین کنند. و این واقعا ممکنه نکته جدیدی باشه برای خیلی از ما چون شهرت چندگیز واقعا به وحشیگری به خشونت تا اینجا ما چیزایی که گفتیم در مورد تاکتیک های جنگیه و جنگآوری و مهارتهای سوارکاری و تیراندازی و اینها. ولی، وجه انسانی پشت بعضی از این قوانین هست که ممکنه شگفت زده کنه ما رو.
بخشی از این قوانین بر اساس آیین های صحرانشینان پیش از خودشون بوده، ولی خب هرجا هم لازم بود تقویتش کردند. و بهترش کردند که به کار اداره این امپراتوری گسترده بیاد. یه کتابی داشتن کتاب قانونی به اسم قانون بزرگ، که البته یه قانون نبود، یه مجموعه قوانینی بود که بارها هم بازنمیشد. به خصوص در سال های آخر عمر خود چنگیز خان، یک هدف مشخص هم داشتین قوانین، اونم این بود که مردم رو متحد و تنش بین مردم رو از بین ببره. اینطوری نبود برخلاف خیلی از دیکتاتورها و برخلاف خیلی از حاکم هایی که سرزمین های بزرگ دارند، اینطوری نبود که. با سنت ها و با آیین های محلی مخالفت داشته باشه، بخواد همه رو جمع کنه، یه دست کنه، اصلا از این برنامه ها نداشت. قوانینشون، سنت هاشون با قانون کبیر تناقضی نداشت، کاری به کارشون نداشت، یعنی شما کار خودتو بکن. کاری نداری مادامی که شهر درست نکردی. اصولش خیلی ساده است ولی واقعا خیلی از دولتها همین چیز ساده رو رعایت نمیکنن و گرفتار میشن مثلا زنا رو اون رو غیرقانونی نکرد؟ زنا البته به تعریف اون روز دیگه مثلا رابطه مرد با فامیلهای نزدیک زنش یا رابطه زن با فامیلهای نزدیک شوهرش.
آرامش و پایداری در امپراتوری مغولستان
یا رابطه مرد با همسران مردهای دیگه ای که توی خونه بودن اینا خلاف حساب نمیشد، اما همه اینا تا وقتی بود که دعوا نشه، دعوا اگه میشد، عواقب داشت، هدفش و آرزوش قشنگ از خلال همین قوانین معلومه پایداری، صلح، آرامش، حذف نزاع و درگیری داخل امپراتوری، حیوون دزدی مثلا جرم گفتند که حیوان مسروقه باید برگردد به صاحبش یا یه کار مشهور و بسیار مهم دیگه که کردیم بود که یک سیستم ارتباطی فوق العاده عظیم و گسترده ایجاد کرد که امپراتوری را به هم وصل می کرد. اینا بین ایستگاه ها میتاختند و با سرعت بالا اطلاعات، پیام، گزارش، گزارش های محرمانه، خبر، اینها را منتقل میکردند، ایستگاه هم همه جا بودند، بیشتر از سی کیلومتر از هم فاصله نداشتند، این سیستم پستیج. چیزی بود که بعدا کسانی مثل مارکو پولو را شگفت زده کرد هم وسعتش و هم دقتش توی چین فقط توی مقطع میگن پنجاه هزار تا اسب بود توی این سیستم پستی که بین هزار و چهارصد تا ایستگاه میرفت و میامد و. پیام میبرد، این رفتار هماهنگ و سازنده واقعاً به اون تصویری که ما از خوان داریم و از مغل ها داریم. یکیه. یه چیز دیگه بگم. که ممکنه برای ما خیلی جالب باشه، وقتی میگیم فرمانروایی پیشروی بوده، رهبر پیشروی بوده، اینا. دادایی های مذهبی را به رسمیت می شناختند، تا اون موقع بی سابقه بودین، تو قانونم آورده بودند اینو، دلائلشون هم اینجا دلائل کامل. در امپراتوری مغولستان کلی مذهب و ادیان مختلف بودایی و مسیحی بودند.
و مسلمان و همه چی، خودشون هم که اصلا شمنست بودن، که یه دین قدیمی هست، معمول بین مردم صحرانشین. و به روح اعتقاد دارن دیگه واقعا اینا به روح اعتقاد دارن اینا ولی فهمیده بود که اختلاف بین اینا میشه یه جنگ هفتاد و دو ملت و دعوا میشه و به ضرر، صلح و آرامش و پایداری حکومته، واسه همین بود که میگفت آقا، شما هر خدایی رو دوست داری به پرستش. فقط دعا که می کنی به جان چندگیزخانم دعا کن، برای بقای امپراتوری هم دعا کن، حالا بالاخره هرکدوم از این بدیان که برحق باشن دعاشون ممکنه بگیره و واقعا یه عملکرد مثبتی داشته باشه دیگه مزاحم این نمیشد که مثلا نه، باید همه مسلمان بشن، همه باید شمنیست بشن، خیلی از این نظر فلیکسیبل بودن مقولا. بعدم بعدا هم در تاریخ می بینیم که مثلا اومدن اصلا مسلمان شدن وقتی که اومدن ایران. خیلی روادار بودن، خیلی باز و خیلی پیشرو از این نظر، برده داری رو تا یه سطحی ممنوع کرد. به بردگی بردن مغل ها رو ممنوع کردن، بردگی بقیه خیلی دغدغه اش نبوده ولی برده داری رو حداقل. بخشش رو ممنوع کردن، با زن ها رفتارشون جالبه، قانون گذاشتن که زن ها رو نمیشه به بردگی برد، یا نمیشه فروخت، یا نمیشه معاون. میدونست چنگیز خان که تا وقتی که مردا بتونن زنا رو بدزدن و ببرن همش بین قبیله تایفه ها میخواد دعوا و جنگ و اینا بشه. خودشم گفتیم هم قبل از اینکه رهبر بشه مادرش رو دزدیده بودن هم زنش گروگان گرفته شده بود از.
سلسله ایلخانان: تأسیس و تاریخ جذاب
نزدیک با ماجرا آشنا بود. ممنوع کرد، زنا رو نمیشه دزدید. از این گذشته، هرچند چنگیز خان خودش سواد نداشت، مغل ها خیلی درگیر آموزش و فعالیت های واقعی. فکری شدن بعدش. هرجایی هم که رفتن این رفتار رو با خودشون بردن اوج این قصه زمان کوبلایخانه که در هزار دویست و شصت و نه یه مدرسه ی درست. برای زبان مغولی و در هزار دو هزار و هفتاد و یک حتی دانشگاه تاسیس کرد و پروژه تعریف کرد پول داد که که واقعیت روز را مستند سازی کنند، متون قدیمی را آوردند، ویرایش کردند، دوباره منتشر کردند، آرشیو ها را مدیریت کردند. به اینجا هم ختم نشد، کوب لایخان حتی به پرورش تئاتر، هنرهای نمایشی اینا خیلی توجه نشون داد. تشویق کرد، سرگرمی های جدید می رفتند توی کاخ اجرا می کردند، ترکیب آیین های سنتی و سنت درباری و اینها. همون زمان کوبلایخانم است که مارکو پلو میره اونجا و یه مدتی در دربار کوبلایخان مشغول کار میشه، داداش اون هلاکوخانی هم.
که حاکم ایران بود و سلسله ایلخانان را تأسیس کرد، حالا وارد جزئیات تاریخیش نمیشیم ولی یاد اون هست احتمالاً اگر نیست خوب یادآوری کنیم هولا کوخان، همون کسیه که به پیشنهاد خواجه نصیر الدین توسیر، صدخانه مراغه رو درست میکنه. و زمان همین هلاکوخانی که تاریخنگاری فارسی که بعد از اسلام دیگه در ایران انجام نمیشد دوباره به جریان میومد. و اصلا همین سلسله ایلخانانه که بعدا مقدمه ظهور صفویان رو و تشکیل این ایران که ما امروز به عنوان کشور می شناسیم و اهلش هستیم رو فراهم می کنه برای اینکه یادمون بیاد که داریم درباره ی که دوره ای صحبت می کنیم، در ایران الان خارزمشاهیان سر کارن، اون موقع که مغولا شروع کردن به شکست دادن چین و… در شمال و جنوب چین دارن پیشروی می کنن و بعد میان سراغ ایرانی ها، خار اسب شاهیا هستن در این منطقه ای که ما امروز به اسم ایران میشناسیم. و در غرب ایران هم خلافت عباسیانه هم خار اسب شاهیان رو تومارشون و مقلا می پیچن این کلافت عباسیان را جمع می کنند، همین هولا کوخان، که حالا دیگه داستان حمله به بغداد و مدرسه نظامی و روایت بعد و اینا رو واقعا دیگه توش نریم دیگه واقعا نمیشم وقتی این پادکست رو جمع کرد من فکر کنم تا حالا پادکست رو به این سختی نداشتم که هی مجبور شدم می تونم خودمو کنترل کنم که نرم در جزییات برگردیم چون یه مقدار باید درباره اینکه چی شد میدونم ایرانم حرف بزنیم (مذکر) دور و بر سال هزار و دوصد و پانزده سلطان محمد خاراسمشاه که اونم بر خودش یلی بوده. این یه سری جاسوس می فرسته به چین، سرزمینی که چیز زیادی ازش نمیدونه، که بره بررسی کنن اونجا رو. ببینن که میشه رفت گرفتش یا نه. اینا میرن به ژانگدو، شهر بزرگی که اون موقع یک میلیون نفر جمعیت داشت، احتمالا بزرگترین شهر دنیا بود. زمان، پکن امروز، و از دور که دارن میبینن، میبینن اوضاع غریبیه، ما اینا رو داریم.
جنگهای چنگیز و چینی ها: اولین رویارویی جهان اسلام
تاریخش رو داریم، اینا یه کوه ای میبینن فکر میکنن یه کوه ای پوشیده از برف، جلوتر که میرن میبینن نه خیر. این یک تلیه از استخوان. که انقدر استخوان ها روی هم انبار شدن اومدن بالا که مثل کوه شده. بعد قدم میزنن، جلوتر میرن، میبینن که دیگه راه نمیشه رفت، بخاطر اینکه چقدر این باتلاقیه کف جاده انگار گریس ریختن همه جا مثلا روی زمین اینطوریه، پا میچسبم. اینا فرو میره و اصلا یه راه منحرفی باز شده باید برن. جاده اینطوری شده به خاطر جسد های تکه تکه افتاده شهروندان این شهر، این تیمی که رفتن از دربار خار اسب شاهیان، اینا بد میشه خیلیاشون، بعضیاشون میمیرن اونجا از همین منظره ها و از همین شرایطی که اونجا هست؟ و چیزی که متوجه میشن اینه که این شهر با دیوارهای عظیم با نهصد تا برج نگهبانی. کلا از صفحه ی روزگار محو شده، آقای بهادین، سفیر شاه ایران، گزارشی که میده مجبور اینطوری بده که آقا، نه تنها ژانگ دو و چین تمدنی بسیار پیشرفته و پیچیده و مجهز. و شهرهای عظیم داره و جمعیت زیاد داره، بلکه یه گروه دیگه از مردمن هستن این طرف دنیا. که اومدن اینا رو زدن رفتن، اینا رو محو کردن از صفحه روزگار، شما دیگه خودت ببین چیکار میکنی دیگه؟ این اولین رویارویی جهان اسلام با چنگیز خان و با مغولها، دومیش خیلی طولی نمی کشد.
اتفاق می افتد، حالا داستان اونم میگی. اینکه چنگیز خان و سپاهش تونستند پادشاهی های مختلفی در سرزمین چین در شمال و در جنوب رو شکست بدن. چیزیه که هنوز مورخار شگفت زده میکنه، اینکه ارتش به این کوچیکی و متشکل از مردم صحرا نشین. چطوری تمدنی به اون عظمت و پیچیدگی رو مبلغ کرد؟ برای کسایی که تاریخ نظامی دوست دارند، جنگهای چنگیز و چینی ها بسیار جذاب و آموزنده است، من توی همون پادکست. از هاردکور هیستوری خیلی چیزای جالبی شنیدم توصیه می کنم اگه کسی دوست داره برو اون پادکستر رو گوش کنه، طولانی هم هست، بسیار طولانی در واقع یه چیزی که مهمه اینه که این بیابان نشین ها اینا در محاصره کردن خوب نبودن، اینو بعدا هم حالا اشاره میکنیم. در محاصره، در فنون محاصره اینا خوب نبودن، اومدن وقتی ولی جانگ دو رو محاصره کردن، پکن امروز رو. یه خورده روایت های تاریخی فرق میکنن با همدیگه ولی بیشترشون موافق هستن که به نحوی مغلا شروع کردن به خوردن. همدیگه چون طولانی شد مدت محاصره و دیگه غذا و اینا تموم شد و مغلا به جوری هم بودن که همه چی می خوردند. یعنی موش، سگ، حشرات هر چی گیرشون میومد میشد خورد اینها میخوردن و همینطورم بود که دوام می آوردند در این جنگها و این محاصره ها ولی محاصره جانگدو خیلی طولانی شد و رو آوردند به اون مسئله.
تغذیه مغلا: روایتهای شخصی از جنگ مسلمانان و مغولان
مورخای قدیمی تر میگفتن که اینا میمدن میگفتن آقا این لشکر باید بیاد قربانی بشه برای اینکه اینکی لشکر قویتره خب اونا رو بیاری اینو؟ کارشونو بسازیم و کباب و اینطوری میخوردن ولی مورخای جدیدتر یه مقداری روایتشون فرق میکنه میگن که نه اونایی رو میخوردن که مثلا میمردن در واقع از جنازه ها تغذیه میکردن. قصه ولی مجموعاً باورپذیره، بخاطر اینکه رژیم غذایی مغلا واقعاً یه طوری بود که. خیلی دور نیست تصورش، کلا نمیدونیم دیگه، اینطور نیست که مثلا در تاریخ هیچکس دیگه این کارو نکرد. هست، مطلب در موردش هست، خیلی وارد جزییاتش نشیم، ولی به هر حال در همان زمان هم این دریافت از حالا وجود داشت که اینا هرچیزی رو میخورن، یک مورخ مسلمان نقل میکنه میگه من صحنه رو دیدم که یک مغلی اسب هاش رو همونطوري خام خام بلعید بدون اینکه حتی بشورتش حالا نمیدونیم چقدر درست ولی همین ها یه چیزایی بود که باعث شد مسلمانان بترسن از مغلا یه مقداری هم بخاطر اینکه اینا وضعشون خوب بود حالا چه اون طرفه؟ چه در چین امروز چه این طرف بین مسلمانان عادت نداشتند به این شرایطی که اینا توش بزرگ شده بودند. آنها همیشه خورده بودند، اما آدم هایی بودند که در شرایط سخت و آماده برای برای محاصره های طولانی و آماده برای اینکه هر کاری که لازمه بکنند برای زنده ماندن. واقعاً این داستان رو چند تا قسمت ادامه داد ولی جا نداریم ما حداقل فعلاً جا نداریم نکته مهم اینه که وقتی میاییم جلو و همسایه خارسمشاهیان میشن، ما شروع میکنیم به داشتن منابع مختلف، تا اون موقع چیزی که داریم بیشترش رو خود مغل ها نوشتند. بعدها یا حتی این مقدارشون چینی ها نوشتند، چینی ها هم خیلی اداری می نوشتند، خیلی رسمی می نوشتند و روایت ها خیلی. ولی روایت شخصی نداره ولی وقتی که اینا میان همسایه دیوار به دیوار و مسلمانا میشن تاریخ یه مقدار روایت های شخصی پیدا میشه توش، مونته ها باز نکته ای که بسیار لازمه بهش توجه کنیم اینه که اون تاریخ ها، تاریخ ها که بعداً نوشته شده زیر نظر خود مغول ها، خیلی از این رفتند و گفتند که ببینید مثلا تاریخمون اون موقع هم اینطوری گفته، اینطوری گفته پس اونقدر هم بد نبوده و این نکته رو غافل بودن ازش که بابا وقتی که این در ایران می نوشتند این تاریخ ها رو، مغلله بالا سرشون با ایستاده نگاه میکرد، اینا نمیتونستن خیلی هم توصیف کنن شرایط تو رو اونطوری که بوده ضمن اینکه چیز دیگری که باید بهش توجه کرد، اون شرمساری عمیقیه که مسلمانان داشتن از بلایی که مغول سر. مومنینشون میگفتن که این خدای ما که خدای اصلیه و قراره محافظ ما باشه.
این بلا رو سر ما میاره یا اجازه میده همچین بلایی سر ما بیاد دیگه ما دلمون به چی خوش باشه، چرا خدا گذاشت ما به چنین خفتی بیفتیم؟ روایتاشون دردناک یعنی توش درد رو واقعا میتونی ببینی، مخصوصا در یه تاریخی که این دانکارلین ازش زیاد نقل میکنه. کتاب بن اسیر، اون روایتش تقریبا مستقیمه با خیلی از آدمایی که جنگیدن جلوی مغل ها، مغل ها رو از نزدیک. دیدن و قربانیشون بودن صحبت کرده، میگه که کاش مادر منو نمیزاید، کاش من مرده بودم. این چیزی رو که بر سر مسلمین رفته، کاش مرده بودم، لازم نبود که این رو روایت کنم. چون این چیزی انسان ندیده یه مقداری هم سلطان محمد خارزمشاه رو سرزنش میکنه، هم بن اسیر، هم خیلی از مورخین دیگه میگن که این… این اون کسی بود که چنگیز رو قلقلک داد که بیاد خراب بشه رو سر مسلمین. اینم نکته بسیار جالبی که باید حتماً گفت، خیلی هست سرزنش اینکه آقا این شاه نادانی بود، برای چی رفت سر به سر؟ چندگیز، قسم می بینه که چندگیز وقتی که داره چین رو فتح می کنه، غلبه می کنه بر اونجا، میاد یه پیام میبینه به سلطان. محمد خاراسپشاه میگه که آقا من سلطان سرزمینی هستم که آفتاب توش طلوع میکنه و تو سلطان زمینی هستی که آفتاب توش غروب میکنه، بیا با هم دوست باشیم، بیایید با هم یک قراردادهای مبادلات تجاری ببندیم. و اونم قبول میکنه، قرارداد میبندند، بعد یک سال بعد، یه سری از فرستاده های تجاری مغولها رو در یک شهری.
نقش شهر فاراب در حمله مغولها به ایران
شهر فاراب، نزدیک یک شهری الان در قزاقستان امروزه، توی اون شهر میان اینا رو میگیرن. گوشن و آزار میدن و اینها و همین میشه بهانه حمله مغولها به ایران این روایتیه که توی خیلی از کتاب های تاریخی هست. که، آره، تقصیر خود خرس شاهیان بود، تقصیر خود سلطان محمد بود که همچین بلایی سرشون آمد و سر مسلمانان آمد. ولی این رو دان کارلین یک نگاه بسیار جالبی به نظر من بهش میکنه، حالا اونم با استفاده منابع دیگه دیگه، اونم از خودش نمیگه بیشترشو، اونم اینکه شما خودتو بذاره جای شاه، اولاً حواست باشه که سلطان محمد آمد خار اسفشاه بر خودش کسیه اسکاندر زمان بود اون موقع و چندی اون موقع هنوز چندی نیست که ما امروز می شناسیم بالاخره یه فتوهاتی داشته و اینا ولی اینطور نیست که بگی بزرگترین فاتح تمام دوران تاریخی که اومده همسایت شده، یه جنگجوی غریبی با سربازانی و این رو هم داره شکست میده، بله، ولی تو هم کم کسی نیستی این طرف، یک، دو، اون مقطعی که سلطان محمد خار اسفشاه قلقلک میده چندگیز رو، وقتی که مغلا دارن در شرق می جنگن با چینی ها. شما اگر که تحلیلت این است که مغولها بالاخره روزی میخوان بهت حمله کنن، یا امروز یا فردا. الان در گیر جنگ در مرزهای شرقیشون هستند، احتمالا خیلی فکر ابلهانه ای نیست، اگر بگی که بهتره که که من الان صداشون کنم به جنگ تا اینکه صبر کنم وقتی اینا رفتند چین رو شکست دادن بعد زورشون بیشتر شد شد و تونستن با تمام قوا بیان این طرف، بهتره که اگه میخواد جنگی بشه الان بشه که اینا قواشون کمتره. اینه شاید که باعث شد که سلطان محمد خار اسبشاه عملا دعوت کنه چندگیز رو به به جنگ. صحبت جنگ خار اسبشاهی هم در مقلا شد یه نکته قشنگ دیگه ای بگم، از نظر تاکتیک جنگی و از نظر حتی آرایش. نیروهای حمله مغولها شبیه هیچکدوم از معاصرینشون نیست، بیشتر حتی میگن که اگه نگاه کنی روی نقشه میگن اگه بکشی، بخوای آرایش نیروهای مغلا رو بکشی، بیشتر شبیه به ارتش نازک آلمان به روسیه تا به هیچ ارتش دیگری در دورور زمان خودشان و در آینده، یا به حمله قوای متفقین به آلمان از چه نظر از این نظر که اون موقع در زمان قرن یازده و دوازده و سیزده و اینها حمله جنگی اینطوری که شما یه سری بردار داشتی اینا هم مسیر هم پشت سر هم از نقطه حمله میکردن به نقطه .
اینکه از چند جبهه مختلف بردارهایی که هرکدوم به یه جهته اند یهو خراب بشن سر هدف. این اتفاقی بود که اون موقع نمی افتاد. ولی مغولها اینطوری حمله کردن به خاراسمشاهیان. حداقل از پنج تا زاویه مختلف، ژنرال های آن زمان هیچ آمادگی نداشتند برای مقابله با چنین حمله ای. بر همین، فرمان سلطان محمد خاراسمشاه این بود که اصلا با اینا نه جنگین در میدان، با اینا که نمیشه اینطوری جنگید، بکشین عقب. بعد بریم تو شهر، پشت باروهای شهر، اونجا با اینا مبارزه میکنیم. با این کار سلطان محمد هم تاریخ خیلی انتقادی برخورد کرده و گذاشتن به حساب ناکارامدیش بیعرضگی. ولی، باز دوباره اگه دقیق تر نگاه کنیم شاید بشه یه مقدار همدلانه تر بود باهاش بخاطر اینکه. شرطی که این آدم داره میبنده در واقع چیه، اینه که بر اساس شواهد تاریخی که تا اون موقع داره، میگه اینه.
حمله مغولها به شهر فاراب و تحولات سیاسی در ایران
اقوام بیابانگرد در فنون محاصره خوب نیستند. ضعیفن، اگه پشت دیوارها به مدت طولانی نگهشون داریم اینا خسته میشن برمیگردن، و حرف غلطی نیست، بیابانگردا واقعاً به صورت سنتی اینطوری بودند، ولی تا قبل از مغولها، مغولها وقتی توانستند از پس چین بر بیان، یعنی محاصره شهرهای بزرگ چین رو تونستن دوم بیارن و فائق بشن بر چینی ها چینی ها را استخدام کردند، مهندسان محاصره، و اون وقت بود که دیگه مغلا به فناوری دست پیدا کرده بودند که قبل از آنها هیچ قوم بیابانگرد دیگری نداشت، و این چیزی بود که سلطان محمد خارالدشاه نمی دانست، نمی توانست بدوند. جنگ مغولها با خار اسب شاهیان همش قصه محاصره شهرهاست و بعدم قتل عام ساکنان شهره. اولین شهری هم که حمله کردن بهش همون فاراب بود. حاکمش کسی بود که اون فرستاده چندگیز رو کشته بود و اصلاً تحریک کرده بود مغولها رو به حمله، پنج ماه میگن شهر مقاومت. ولی چه مقاومت؟ داستان اینه، مغلا هرجا میرفتن میگفتن که آقا اگر تسلیم بشید ما کاری به کارتون نداریم، میگیریمتون و. میریم هرکی تسلیم بشه در امانه، مردم فاراب هم زود تسلیم میشن اتفاقا، ولی سربازا میدونن که اینا که در امان نخواهند. که سربازا تسلیم بشن، دمار از روزگارشون درومده، برای همین، وا میستن می جنگن، مغلا چیکار میکنن؟ میگن اقا این شهر که تسلیم شده، ما دیگه قوای خودمون رو تلف نکنیم برای جنگیدن با سربازای اینجا. اون مردمی رو که تسلیم شده بودن اینا رو می کنن، سپر بلا و میفرستن به جنگ سربازای داخل شهر فاراب.
یعنی این پنج ماه سربازای خرسشاهیان داشتن مردم فرابو می کشتن، همدیگه رو میزند. آقا! آقا! (خنده تماشاگران) (خنده حضار) هی بگذریم، بیاین بیرون یه خورده از این ماجراهای مربوط به ایران و خاراسمشاهیان و اینها، اشاره کردیم به شایسته سالاری جلوتر. حالا درباره اون حرف بزنیم. اون موقع در قرن دوازده معمول این بود که یه کسی که در خانواده سلطنتی بزرگ میشد به مقامش برسه. کسی که ژن خوب داره سفره براش پانه، حتی مقامات نظامی، حتی درجه های نظامی میرسد به آدم. نمایشنامه خوب ولی چندگیز خان که خودشم در قصر بزرگ نشده بود این روال رو عوض کرد. تو سیستم جدید، شما به خاطر اینکه در خانواده ای ثروتمند یا قدرتمند به دنیا اومدی بزرگ نمیشی، رشد نمیکنی. باید وفاداری و شایستگیت رو نشون بدی. اولین کاری که کرد اومد قدرت قبایل رو اصلا کم کرد.
قدرت و امتیازات در دولت چنگیز خان
عنوان و برداشت، بعدم قدرت مرکزی رو زیاد کرد، قدرت آورد در مرکز، ادارات مهم. در ممالک تحت دولت اینا مستقیم وصل بودند به مرکز، قدرت مرکز خیلی زیاد بود، اینطوری قدرت های محلی. بر اساس نسبیهای خانوادگی دیگه شکل نمیگرفت، قدرت رو خود چندگیز از مرکز توزیع میکرد، با اون معیارهای که گفتیم. قلب سیستمشون هم ارتش بود، همون نهادی که قدرت رو داده بود براشون آورده بود، در حکومت چنگیز همه مردای بین پانزده. تا هفتاد ساله باید میرفتن تو ارتش. بعد شما حتی اگر چوبانی بودی و رفته بودی تو ارتش و کارت خوب بود و شایستگی نشان داده بودی می تونستی بشی ژنرال بعدا. پیروان وفادار، اینا میشدند فرمانده تیپ، اگر طولانی مدت وفاداری کسی ثابت میشد ممکن بود بشه فرمانده لشگر. فقط تو ارتشم نبودین، تو خود دولتم موقعیت های بالا میدادن به هر کسی که شایسته و لیاقت نشون بده، مهمترین چیز. وفاداری بود و شایستگی.
حتی اعضای خونوادشم به اندازه اون ژنرال های وفادار و نزدیکش امتیازات نداشتند، به مادرش. داداش کوچیکش به اینها قدرت هایی که داده بود، یه چیزایی بهشون داده بود امکاناتی، ولی نه به اندازه ای که مقامات بالای دولت که وفاداری و شایستگیشون رو ثابت کرده بودن، بعداً یه سری از آدما رو در جامعه مشخص کرد. این ها را مثلا از مالیات معاف کرد، رهبران مذهبی رو، این ها را از کارهایی که همه باید می کردند معاف کرد، از وظیفه عمومی. این معافشون کرد، حتی پزشکان رو، اهالی دانشگاه رو، معلما رو کلا خیلی معافیت مالیاتی داد به اینها. اینا مهمه، اینا گفتیم همه ویژگی های مثبتیه که خیلیا شما نمیدونستیم، خیلیاشو تازه داریم احتمالا باهاش آشنا میشیم، ولی حالا. یه چیز دیگه بگیم، میخواییم بگیم که در ساختن اون چیزی که ما امروز بهش میگیم تمدن مدرن، مغولها چه نقش داشتند؟ چند صد سال پیش چه نقشی داشتند در ساختن اون چیزی که تمدن مدرن است؟ سرزمین های اینا خیلی گسترده بود، گفتیم اینا ایده ها و کالاها رو بر همین از سرزمین دوری مثل چین میرسوند به تمدن های درون. در حال رشد در اروپا، وقتی که چندگیز به دنیا می آید، چینی های کمی هستند که اصلا از اروپا خبر دارند. کمین که میدونن چین کجاست و چه خبره. دستاورد چنگیز خان یکی از دستاوردهای بزرگش وصل کردن این دو تا دنیا.
پایهگذاری جاده ابریشم و تبادل فرهنگی
برای همین وقتی در هزار دوصد و بیست و هفت احتمالا مرد چندگیز خان، پل های دیپلماتیک و پل های تجاری زده شده بود بین این دوتا دنیا که امروزم هنوز برقراره. این بود که اینها را به هم وصل کرد، نگاهش به تجارت نگاه هوشمندانه ای بود، اولین سیستم پست بین المللی را. که توضیح دادیم پایه گذاری کرد. گردش ثروت براشون کلیدی بود، نه خوابیدن رو پولایی که تو این غارتها جمع کرده گنیمت گرفته بودن، یه سیستمی ساختند که پول بچرخه، تجارت کنن مردم، حتی یه کار درخشانی که این بود که منطقه آزاد تجاری درست کردن در مسیر راه ابریشم یه شهرایی رو به عنوان منطقه داد و ستد مشخص کردن، نتیجه هم داد، نتیجه فوری داد، داد و ستد بالا گرفت، تکنولوژی های جدیدی مثل باروت، مثل کاغذ چاپ، مثل قطب نما، اینا از شرق رفتند به غرب، و بعد چند نسل بعد برپا. شایعه همین دانشها و فنون بود که در اروپا رنسانس اتفاق افتاد اینکه میگیم تمدن امروز ما متأثره از کاری که مغولها کردن بخاطر همینه، بخاطر اینکه راه انتقال دانش. کش رو از شرق به غرب مغولا باز کردن. جاده البته دو طرفه بود. معدن کارای آلمانی رو فرستادند چین. پزشکان چینی رو فرستادند ایران، یهو دیگه فرش و نودل و ورق بازی و چای و اینا دیگه چیزای دیگه.
مردم محلی نبودند که فقط مختص یه منطقه ای باشن، اینها بخشی از فرهنگ بین المللی شدند، بخشی از فرهنگ مشترک که بین همه کشورها شده اند. یه مثال کوچیک بزنیم آخر این اپیزود ببندیم دیگه ماجرا رو مثلا میگن که یک آهنگگر ایرانی رو بردند وسط بیابان ها استپ اونجا براشون آبنما درست کنه یا یه مرد انگلیسی بود در ارتش مغلایی مترجم بود دو ستاد کالا و دانش و مهارت به صورت بین المللی الان برای ما خیلی عادی است ولی تا قبل از مغول ها واقعا وجود نداشت. اینا بودن که این راهو وصل کردن، هر جور که نگاه کنیم کتاب میگه که مغولها واقعاً پایهگذاران تمدن مدرن بودن. موزیک ویدیویی (مذکر) موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چیزی که شنیدی این قسمت هشتم پادکست بی پلاس بود، این قسمت بی پلاس رو من، علی بندری و امید صدیقفر درست کردیم. بی پلاس یک هفته در میان چهارشنبه ها منتشر می شود و می توانید از همه اپلیکیشن های پادکاست و از نام و از ساندکلاود و از تلگرام بشنویدش، توصیه ما مثل همیشه این است که یک اپلیکیشن مخصوص پادکست نصب کنید، پادکست یا گوگل پادکست یا کاسباکس یا اوورکست یا هر چیزی که باهاش راحت تر هستید. و پادکست رو از اونجا دنبال کنید، سایت بی پلاس رو هم ببینید بی پلاس پادکست. کام ما برای شنوندههای بی. این گزینه رو تعریف کردیم که اگه خواستند بتونن پشتیبان مالی قسمت ها بشن میتونی شما با شانزده دلار که خارج از ایران هستید یا با چهل و هشت هزار تومن اگر که ایران هستید پشتیبان کل فصل اول پادکست بیپلاست درست بشین، این کار شما به ما کمک میکنه که خوب و منظم بتونیم پادکست تولید کنیم. ممنون از شما ما که کمک کردید و کمک میکنید و بی پلاس رو با دیگران معرفی میکنید ممنون از حسین نجفی که موزیک اینتروی بی پلاس رو ساخت و از مهران بلحسنی، طراح پوستر ها و وب سایت بیپلاس پودکاست.
پادکست بی پلاس: اشتراک موسیقی و کتاب در یوتیوب
کام. پاس پادکستی از موزیک ویدیویی هی موسيقي هاي موسيقي امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مشترک. خستگی یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید. مرسی.
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua