1-14: Factfulness (خلاصه‌ی کتاب واقعیت)

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

1 14 Factfulness خلاصهی کتاب واقعیت ppRqTl0

گوش بدید به 1-14: Factfulness (خلاصه‌ی کتاب واقعیت)

00:00 تا 00:03: فاکت فولنس: ده دلیل که چرا چیزها بهتر از آنچه فکر می‌کنید است
00:03 تا 00:06: آرمانهای فراتر از دانشگاه: زمینه های هوشمندی و المانهای جهانبینی
00:06 تا 00:08: تقسیم بندی دنیا و مشکلات آموزشی
00:08 تا 00:12: سطوح درآمد و توسعه انسانی در جهان
00:12 تا 00:15: شکاف‌های داده: آنالیز و ترویج
00:15 تا 00:19: استاندارد‌های ناقص: غریزه، خبر، و واقعیت
00:19 تا 00:22: تصورات غلط و اشتباهات درک جهان
00:22 تا 00:25: آینده به سراغ ما میرسونه
00:25 تا 00:28: مسیر پیشرفت در گذشته و آینده
00:28 تا 00:31: روند رشد و نمودار خط صاف در اقتصاد سوئد
00:31 تا 00:33: ترس و غرایزه در جمعیت جهانی
00:33 تا 00:37: جنگ و تروریسم: واقعیت و آمارها
00:37 تا 00:41: راهنمایایی برای زندگی بهتر: همه چیز در مورد اعداد، تصمیم گیری و واکسیناسیون
00:41 تا 00:45: سفر به جایگاه‌های مختلف: راهی برای درک دقیق از دنیا
00:45 تا 00:49: چشم انداز سطوح درآمد در جهان
00:49 تا 00:53: چگونگی تغییر و تحول در جوامع و فرهنگ‌ها
00:53 تا 00:56: توسعه و تحول در آفریقا: یک نگاه مثبت به ایران
00:56 تا 01:00: مقاومت در برابر غریزه: ریشه همه مشکلات ما
01:00 تا 01:02: غریزه‌های رم، عقل و عجله
01:02 تا 01:05: احترام به واقعیت و فاکت‌فولنس: اهمیت منابع و منابع دیگر
01:05 تا 01:11: بچه ها به دنیا نگاه کنید: پندی از سخنرانی های هانسون
01:11 تا 01:13: پادکست بی پلاس: تخفیف و خرید کتابها از سایت انتشار نوین

فاکت فولنس: ده دلیل که چرا چیزها بهتر از آنچه فکر می‌کنید است

وکس وکس هی سلام، این قسمت چهاردهم پادکست بی پلاس است و در آبان ۹۷ منتشر می شود. بی پلاس پادکستی که در هر قسمتش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی رو به صورت خلاصه برای شما می تونم بدونم. موزیک ویدیویی هی هی هی در قسمت چهارده رفتیم سراغ کتاب فاکت فولنس نوشته آقای هانس روسلینگ و همکاران. آقای رسلینگ متاسفانه پارسال فوریه ۲۰۱۷ فوت کرد، از دنیا رفت، یک محقق سویدی بود، پزشک بود، متخصص آمار بود. در حوزه بهداشت و سلامت کار می کرد و تحقیق می کرد، سخنرانی های خیلی جذابی دارد، من اولین بار یک تتاکی ازش دیدم و جذب ارائهش شدم. لینک اون سخنرانی رو میگذاریم در توضیحات اپیزود. کلاًم اگه که گوگل کنید توی یوتیوب بگردید دنبالش چیزای خیلی جالبی ازش میبینید. کتاب با عنوان کامل فاکت فولنس ده دلیل که ما در مورد جهان اشتباه می کنیم و چرا چیزها بهتر از آنچه فکر می کنید است. در آوریل ۲۰۱۸ یعنی بعد از درگذشت آقای هانس منتشر شد، بلافاصله هم کتاب پرفروشی شد.

اسم رو هم تندازانه انتخاب کرده اولا پسر آقای هانس که یکی از همکارای پدرش بود در نوشتن کتاب در واقع دست ساز کلمه اش. چهار بار هم به نظر میرسه که ترجمه شده یا داره میشه به فارسی در همین مدت کم. از جمله عناوین هایی که براش گذاشتن واقعیت ما هم دیگه برای اینکه گیج نکنیم کسی رو عنوان جدید درست نکردیم، میچسبیم به همین عنوان واقعیت؟ اگر بعد از شنیدن این خلاصه علاقه مند شدید که کتاب رو بخونین، توصیه میکنیم که این کار حتماً حتماً بکنین؟ نشون میدی که من به اون هدفی که داشتم رسیدم واقعا دوست دارم تشویق کنم همه رو این کتاب رو بخونن. میتونید از لینکی که ما توی سایت گذاشتیم با تخفیف بخرینش چه نسخه کاغذیشو چه نسخه الکترونیکیش رو. توضیحات بیشترش رو حالا آخر پادکست میدیم، بریم الان خلاصه رو بشنویم هی هی هی (مذکر) نویسنده کتاب، آقای هانس، اصل ادعاش اینه که این دنیایی که ما داریم توش زندگی میکنیم پیوسته در حال بهترشدن. بعدم میاد دستمونو میگیره میبردمون به یک سفر زمان و مکان و نشونمون میدی که اوضاع از کجا به کجا رسیده؟ و قشنگیش هم اینه که پشت همه ادعایی که میکنه فاکت ها و دادههای واقعی هستن. در اصل کتابش در کنار پیام اصلی که داره و کار اصلی که داره میکنه. یه دعوتی هم هست به اینکه چطوری توی قضاوت هامون فاکت ها رو بکنیم محور اصلی نتیجه گیری و چطور دقیقتر حرف بزنیم، درستتر فکر کنیم. منفی نگر نباشیم بیخودی، خطای دید نداشته باشیم، از این نظرا کتابش واقعا کتاب ارزشمند و.

آرمانهای فراتر از دانشگاه: زمینه های هوشمندی و المانهای جهانبینی

آموزنده ای، غافلگیر کننده ترین نکته اش هم یا یکی از غافلگیر کننده ترین نکاتش هم اینه که ببینیم که نه تنها ما آدمهای معمولی و عمی بلکه خیلی از متخصصین و کارشناسان امر هم چقدر گاهی. اسیر این اشتباه های منفیگری میشن و دنیا رو خیلی بدتر از اون چیزی که هست تصور میکنن. دیدشون به دنیا خیلی بدتر از واقعیته و چطور آدمایی به این باهوشی اشتباهایی به این بزرگی میکنن؟ نویسنده دستمونو میگیره میبردمون تو مغز آدمیزاد؟ ببینیم که چرا و چطور سیمکشی ما اینطوری شده که. با منفی فکر کردن احساس امنیت بیشتر میکنیم، احساس آرامش میکنیم. با مثال نمودار شکل فاکت بهمون نشون میده که ما ده تا غریزه داریم. که اینا باعث میشن که درکمون از دنیا کامل و درست نباشه، یکی یکی این قرائز گمراه کننده معرفی میکنه کلی هم راهنمایی و نکته و اینها داره که. یادمون میدم مثلا حواسمون باشه کارایی رو که از این به بعد داریم میکنیم، فکرایی رو که از این به بعد داریم میکنیم مقداری. اصلاح کنیم، مغزمون رو تمرین بدیم که از یک لنز شفاف تری دنیا رو ببینیم. شروع داستان هم برای خود آقای هانس اینجا بوده که میگه من دیدم دانشجوام توی کلاس.

دید خیلی قدیمی و منقرض شده ای دارند، منقضی شده ای دارند نسبت به دنیا، هم خطاهای فکریشون زیاده. هم کلا زیاد پرتن، زیاد نادانن، دنیا رو مثلا دو تیکه میبینن، خوب و بد، فقیر و غنی، پیشرفته و در. در حال پیشرفت و از همه مهم تر و معمول تر شرق و غرب. و دو تا گروه جدا میبینن یه رو از همدیگه، این تقسیم کردن دنیا به دو جهان، شرق و غرب. یه غریزه ای درست کرده، از یه غریزه ای میاد به اسم غریزه ی شکاف، . و بعد میگه که این راه رو باز کرده برای تحلیل های بسیار غلط و گمراه کننده. دیدم دید پرته، دید غلطی نبوده یه زمانی دنیا اینطوری بوده کمابیش، ولی الان دیگه اینطوری؟ نیست، اینطوری نیست که شما بتونی راحت بگی غرب یه جاییه که مدرنه و پیشروه و ثروتمنده و شرق یه جاییه که. قدیمی فقیر در حال توسعه است، مشکلشم میگه اینه که شما این دید رو داشته باشی. بعد به راحتی میای درباره شاخص هایی مثل امکانات درمانی، مرگ و میر کودکان، سطح درآمد، اندازه خانواده.

تقسیم بندی دنیا و مشکلات آموزشی

وضعیت آموزش، کیفیت آموزش درباره همه اینا یه سری نتیجه گیریایی میکنی از همون تقسیم بندی ساده و سعید لوهانت و واسه خودت یه نظری پیدا میکنی، بعد وای می سی بدون اینکه به خودت زحمت بدی بری ببینی داده ی واقعی اصلا چی هست از اون نظر دفاع می کنی و بر اساس اون کلی تئوری دیگه میدی. این ایده کشورهای فقیر و کشورهای غنی، کشورهای جلو و کشورهای عقب مونده چسبیده به مغزمون. میگی من تو کلاس یه سری سوال پرسیدم دیدم تقریبا همه همه سوال ها رو دارن غلط جواب میدن. سوال های ساده، حالا توی این اپیزود چندتا نمونه از این سوالات را ما میگیم. جواباشون بر اساس فاکت هست، مونتا بر اساس فاکت های هزار و نهصد و پنجاه و شش. در حالی که دنیا خیلی فرق کرده، در سال 201 که داریم این کتابو می نویسیم. آقای هانس میگه، بیشتر دانشجویان من فکر می کنند که پنجاه و نه درصد جمعیت جهان دارند در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند. نزدیک شصت درصد جمعیت دنیا دارن در کشورهای در حال توسعه، در حال توسعه هم یعنی عقب مانده دیگه. در حالی که میگه حقیقت اینه که نه درصد جمعیت جهانند.

بعد این غریزه شکاف، این غریزه گپ، فقط تو ذهن دانش آموز و دانشجو هم نیست، معلمم این مشکل رو داره، خبرنگارم داره، دکترم داره، سیاستمدارم داره، بانکدارم داره. دارم داره، خیلی از نخبگان جهانم همینطور فکر میکنن. بعد ایشو میگه که این تقسیم کردن دنیا به دوتا گروه شرق و غرب عقب مونده و جلو افتاده و اینها، اینقدر غلطه. که ما برای هر فکر تازه ای، لازم داریم اول یک نظام جایگزین اون رو. توسعه بدیم و بهش نگاه کنیم. سیستم جایگزین که اون درست میکنه بر اساس. سطح درآمد، میگه بیایم چهار تا سطح درآمد تعریف کنیم، بعد با اینها دنیا رو ببینیم، در طول کتاب حالا با همین ابزار کار میکنیم بیشتر. این چهار تا چهار سطح هستند، سطح یک پایین ترین سطح درآمدین، فقیرترین مردم جهان هستند. اونا آدمایی که یک دلار در روز درآمدشونه اینا آدمایی که برای آب، برای غذا، برای مسائل اولیه سلامتی و بهداشتی و اینا درگیرن، گرفتاریاشون.

سطوح درآمد و توسعه انسانی در جهان

این جور چیزهاست و حدود یک میلیارد نفر از جمعیت جهان اینجا هستند. سطح دو روزی چهار دلار درآمدشونه. تو این سطح سه میلیارد نفر از مردم دنیا زندگی میکنن، اینا غذاشون یه مقدار بهتره، یک حد پایه ای از آموزش رو بهشون. دسترسی دارند، به برق دسترسی دارند، هرچند پایدار نیست، ولی به هر حال بعضی وقتا برق دارند، ولی مثلا امکانات پزشکی درست حسابی ندارند. بعد سطح سه رو داریم که اینا اونایی هستن که مرتب کار میکنن در روز ۱۶ دلار درآمد دارند، حدود دو میلیارد نفر از جمعیت جهان، یادآوری می شود که سطح یک میلیارد بود، سطح دو سه میلیارد. این سطح سه، دو میلیارد، به آب تمیز دسترسی دارند، به آموزش، به برق پایدار و بعضیاشون امکانات اول ولی حمل و نقل رو هم دارن، براحتی دسترسی دارن و تواناییش رو دارن که جابجا بشن براحتی. بعد سطح چهار رو داریم که اینا پولدارترین آدمای دنیا هستن، روزی مثلا شصت و چهار دلار درآمد دارن؟ حداقل آموزش خوب دسترسی دارن می تونن با هواپیما برن مسافرت و از اینجور چیزا، اینا یک میلیارد نفرن. پس پایین ترین سطح بود یک میلیارد نفر، بالاترین سطح هم بود یک میلیارد نفر، اون دو تا سطح متوسط یکی سه میلیارد، دیگری دو میلیون. بیلیارد موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی اینا رو با عکس تو کتاب نشون میده و توضیح میده که این دستبندی بهمون بهتر میگه که توی دنیا چه خبره، دنیا بین فقیر.

خیلی فقیر و خیلی غنی که میشه سطح یک و سطح چهار اینا در اقلیت این ذهن توسعه نیافته و باینری ماست، ذهن صفر و یکگی ماست که میخواد ساده کنه کار رو و یه تقسیم تقسیم بندی سیاه و سفید از جهان بده تقسیم بندی از روی سطح درآمد به پیشنهاد آقای هانس کار مفید تریه میگه که این مدل که فریم ورک این کتابم هست و روش جدید فکر کردن به این موضوعات باعث میشه که ما بتونیم دقیقتر و شفافتر ببینیم. مثل بازی های کامپیوتری میگه اینطوری هم هست که همه از سطح یک شروع میکنن، بعد میخوان برن از سطح دو دو، سه، سه، چهار، ولی معمولا چند نسل طول میکشه که یه کسی تغییر سطح بده، تغییر سطح بده از یه سطح درآمد بده. اما نکته مهم اینه که بدونیم که تاریخ بشر اینطوری بود که همه از سطح یک شروع کردن با همونجا بودیم، بعد کم بعضی ها جلو افتادند، اصلا تا صد هزار سال کسی نمی رفت محل بعد. بیشتر بچه ها انقدر عمر نمیکردند که خودشون بچه دار بشن، تا همین دو هزار سال پیش هشتاد و پنج درصد دنیا هنوز تو همون مرحله اول بودن، ساعت یک بودن، تا بیست سال پیش، هشتاد و پنج درصد دنیا خیلی فقیر بودند، امروز ولی اکثر در اون دو سطح متوسط هستند بین سطح دو وسط، جایی که بیشتر اروپا و آمریکای شمالی دهه هزار ساله هزار و نهصد و پنجاه بودن. میگه من اولین بار سال ۱۹۹۹ در یک سخنرانی در بانک جهانی گفتم که این در حال توسعه است. توسعه یافته رو بذارین دور این کار نمیکنه دیگه جواب نمیده هفتده سال طول کشید ولی بالاخره بانک جهانی این رو پذیرفت و این ادبیات رو عوض کرد، هرچند سازمان ملل و سازمانهایی وابسته بهش هنوز دارن روی همون مدل قدیمی اصرار میکنن و با همون کار میکنن. دلیل اصلیشم میگه اینه که آدمیزاد فکر های صفر و یک رو دوست داره، چه توی، قصه گفتن، چه توی طرح مسئله. توی سیاست سازی، اونوقت نتیجه اش اینه که جایی دسته بندی میبینه، جایی گروه بندی میکنه که در واقع مرز وجود نداره. اشتباه میذاره، دسته ها رو اشتباه تعریف میکنه، این شکاف چیزی هم هست که رسانه هم دوستش داره چون.

شکاف‌های داده: آنالیز و ترویج

داستان رو اینطوری میشه راحت تر تعریف کرد، سیاستمدارم دوستش داره، بخاطر اینکه اینطوری میشه روی این شکاف سوار شد. و رای جمع کرد، محبوبیت گرفت یا یه اجندایی رو پیش برد، قصه نویس هم دوستش داره. و دوست داشتن، این آدما همه از یه جنسیه، چون اون تنش رو توی این شکاف بهتر و بیشتر میشه. هم نشون داد هم ازش استفاده کرد، برای همینه که این داستان هی بیشتر و بیشتر ترویج میشه. با این نمودارهای کار درخشانی میکنه توی همون فصل اول کتاب یه نموردار داره مثلا میاد نمره ریاض. بازی مردان را با زنان مقایسه می کند، یک شکاف بزرگ می بینی، می بینی که حقوق مردان مثلا نمره ریاضیشون اون بالاست. یک شکافی زنان نمره ریاضیشون نمودارش این پایینه، قشنگ معلومه یه گپی هست، به راحتی میشه نتیجه گرفت که مردا در ریاضیات و بهترن از زن ها، واقعا نتیجه گیری راحتیه براساس اون نمودار. بعد میاد همین نماها رو یه طور دیگه نشون میده، همون داده ها رو، همون اطلاعات رو طوری دیگه نشون میده، اولم میگه بیاین. از شر بلیه ای به اسم میانگینگیری که خیلی وقتها گمراهمون میکنه نجات پیدا کنیم.

اینو بندازیم دور. نمادار جدید، ابتدا اسکیلش یه مقدار عوض میشه، اینو باید حتماً خودتان ببینید که قشنگ متوجه شوید. ولی که عوض می کنه، این گپی که توی نمای اول خیلی بزرگ بود، اینجا خیلی کوچکتر به نظر می رسد و می بینیم که اتفاقا هم پوشیده شده. گوشانی خیلی بیشتر از این فاصله است، نزدیکی خیلی بیشتر از این فاصله است، بعدا وقتی که اون میانگین گیری رو میذاری کنار، این دوتا رو میای روی یک نمودار توزیعش رو نشون میدی، میبینی که اتفاقا اینطوریه که برای بیشتر زن ها، یک مردی هست که مثلا دوقلووش نمیشه گفت، براساس نمره ریاضی باشون برابر. یعنی بجای اینکه میانگین رو نگاه کنیم بیا کل دادهها رو بریزیم بعد ببینیم که خب حالا مثلا همه زن ها کجای ظاهر میشن همه مردها کجا میشن؟ میگه اینطوری که نگاه میکنیم، اگه اکستریم ها رو بذاریم کنار، موارد افراطی رو بذاریم. کنار بذاریم؟ واقعیت اینه که بیشتر اتفاقا وسط محور میافتن دیگه. بیشتر دادهها اون وسطا هستن و اون وسطا توزیع اتفاقا خیلی همپوشانی داره بین مردها و زنها. در مطلقا منفی و در مطلقا مثبته که یه خورده اختلاف بوجود اومده، که حالا این اختلاف ها میشه بدون بدون بحث کرد که هرکدومش. از کجاست هرکدومش از کجا نیست، ولی اون نماداری که بیشتر ترویج میشه و بیشتر نشان داده میشه و استفاده میشه، اون نماداری که بیشتر ترویج میشه فاکت همون فاکت داده همون داده است ولی اون نماد اولیه چون روی گپ انستینکت داره بازی میکنه، داره روی اون غریزه شکاف ما کار میکنه و با اون مکالمه برقراره میکنه چیزیه که زیاد میبینیم.

استاندارد‌های ناقص: غریزه، خبر، و واقعیت

و وقتی میبینیم تو ذهنمون میمونه و زیاد بهمون میفروشنش. در حالی که حالا این کتاب باز جلوتر توضیح میده که چطوری باید زیر سوال ببری وقتی این چیزا رو بهت نشون میدن، در حالی که اینو وقتی بطور دیگری ارائه فکر میکنی میبینی که از این خبرا نیست این شکاف واقعی نیست، خیالیه. خیالی متاج چون قصه رو اینطوری راحت تر میشه گفت، اینطوری برامون تعریفش کردن خیلیا. این غریزه اول بود، همینطوری فصل های کتاب هرکدومش یکی از این قواعد رو دونه دونه با مثال و توضیحات برامون تعریفی می کنه، طبیعتا خود کتاب پر از مثال های شیرینه و بسیار بهتر توضیح میده، ضمن اینکه خیلی ظاهر داره و توضیح میده. دادن حرف های آقای هانس از رو نمودار خیلی راحت تره، ضمن اینکه خودش و تیمی که با هم کتاب رو نوشتند. استاد ارائه هستند واقعا، کلاس درس اینکه اینا چطوری ارائه میدن نظرشون رو برای همین واقعا توصیه می کنم که خود کتاب رو حتما ببینید به جز کتاب توی . که سایتشونه و حالا مفصل آخر پاکت که کس رو معرفی میکنیم، اونجا هم میشه این نمایش ها و پریزنتیشن های دیگه شون رو دید موزیک ویدیویی هی (مذکر) بریم سراغ غریزه مشکل ساز بعدی غریزه منفی نگری میگه که چیزی که ما خیلی مصرف میکنیم اخباره. توی اپیزود تمرکز، درباره این حرف زدیم که مقدار اطلاعاتی که ما می گیریم و تمرکزمون رابطه عکس دارند، هرچی اطلاعات بیشتر می گیریم تمرکزمون معمولا کمتره یکی از انواع اطلاعاتی که زیاد می گیریم خیلی زیاد می گیریم خبره اخبار کی منتشر میکنه، خبرنگار، خبرنگار دنبال چیه، معمولا دنبال اینه که مخاطب و شنونده و بیننده بیشتری جذب. واسه همینم همونی رو میده بهمون که دوست داریم، خبرای خیلی ساده و پر از دراما، خبر بد.

راحت، ساده، خبر بد خبر، اصلاً خبر خوب دیگه خبر حساب نمیشه، ارزش خبری نداره. به همین نویسنده میگه که خیلی وقتا نمیان خبرنگارها اونقدر که لازمه دقت کنن و کلی اطلاعات مربوطه با خبر بدن که ما فضا سازی بشه برامون وقتی یه خبری رو می شنویم و یه نتیجه این میشه که نگاه ما به دنیا یک آقا، وضع خرابه. اوضاع فاجعه است هولناکه، هیچوقت به این بدی نبوده، همه دنیا هر روز بدتر از دیروز، اما نویسنده میگه این برداشت از واقعیت هم ناقصه، هم خام و ضعیفه؟ هست این نگاه بدبینانه ما به دنیا اینه که، وضعیت آدما در همه جای دنیا داره مدام از قبل بدتر میشه. ولی، اگه واقعیت رو بدونیم، فاکت ها رو بدونیم، این غلطترین حرف ممکنه. فاکت ها نشون میدن که فقر در دنیای امروز بسیار کمتر از قبل شده، انسان در هر جای دنیا. طولانی تر از قبل زندگی میکنه، بخش های کمتری از دنیا هست که داره به دست آدمهای سرکوبگر و آتمهای سکسیست اداره میشه. یه مجموعه ای اگه درست کنیم که توش فقط کشورهای با درآمد متوسط و بالا باشن، نود و یک درصد. صدای آدما اون تو جا میشن. یعنی، نود و یک درصد کل جمعیت جهان در کشورهای با درآمد متوسط و بالا هستند، این عدد اثرش.

تصورات غلط و اشتباهات درک جهان

بزرگتر میشه تو ذهنمون وقتی فقط به این فکر کنیم که دویست سال قبل هشتاد و پنج درصد مردم دنیا در فقر مطلق بودند همینطور که گفتیم. امید به زندگی را اگه نگاه کنیم سال ۱۸۰۰، سی سال بوده، الان رسیده به ۷۲ سال. روز به روز. دنیا داره جای بهتری میشه و ما خیلی وقتها اینو متوجه نیستیم حتی لازم نیست خیلی عقب بریم که پیشرفت رو ببینیم یه سوال میپرسه. زندگی فکر می کنید در طول بیست سال گذشته اوضاع فقر مطلق تو دنیا چجوری شده، دو برابر شده، ثابت مونده یا تقریبا نصف؟ فقر مطلق، اگر شما بگی تقریبا نصف شده، از معدود آدمهایی هستید که جواب درست داره میده به این سوال. تو آمریکا فقط پنج درصد مردم جواب درست دادن، در بریتانیا فقط نه درصد درست جواب دادن، جالب اینه که بین اونایی که جواب دادن چند تا از برجسته ترین کارشناسان و متخصصین امر هم هستند، فقط آدم های عادی نیستند، فقط ما عوام هستیم. ما نیستیم که این اشتباهو میکنیم، آدمایی که کارشون لازمش اینه که اینو بدونن تصویرشون درست باشه از واقعیت اونا هم همین این رو که فقط تعداد کمی از مردم درک درستی از جهان دارند، نویسنده مرتبط میده به غریزه چیزی طبیعی ما و چیزی که بهش میگه مگامیس کنسیپشن ها تصورهای غلط، ابر تصورهای غلط. میگه بعضی از این تصورات غلط، بعضی از این میس کنسیپشن ها انقدر بزرگن که بهشون باید بگین مگا چون. تاثیر عمیقی میذارن روی درک ما از دنیا.

از جمله این میگامیس کنسیپشن ها اون چیزیه که اولش گفتیم تو اون گپ استینکت بهش گفتیم شرق و غرب این که یه کشورای خیلی مختلف خیلی عقب اند، کل این ایده ما و اونا میگه که مثلا من تو کلاسام توی اروپای غربی توی آمریکا وقتی صحبت میکنم میگن ما اینجا هستیم اونها رو باید یه کاری کرد به اینجا برسیم. میگه ما کیه؟ اونا کیه؟ مثلا اونا که میگیم منظورتون شرقه؟ بعد شرق که میگیم مکزیک هم جز شرق حساب میکنی؟ ژاپن هم مثلا شرق حساب میکنن، چین و هند هم فکر میکنن شرق، بعد مثلا کجای چین فکر میکنن چین همه جاش یه جوره. چه تصوری از مقایسه جمعیتی چین با مثلا اروپا دارین، میگه در سال هزار و نهصد و شصت و پنج. نرخ مرگ و میر کودکان رو می گرفتیم، یک شاخص خوبیه برای سنجش سلامت ملی، میگه اگه میومدیم نرخ مرگ و میر کودکان رو می گرفتیم. متوجه می شدیم، صد و بیست و پنج تا کشور بودند که بیش از پنج درصد بچه هاشون قبل از تولد پنج سالگیشون بودند. اینا رو بهشون میگفتیم کشورهای در حال توسعه، صد و بیست و پنج تا کشور، الان سیزده تا کشور تو این دسته جا میگیرد، سال هزار نهصد و شصت و پنج تا حالا از صد و بیست و پنج رسیده به سیزده. یعنی چی، یعنی این تقسیم بندی ما و اونها، غرب و بقیه دنیا دیگه عملا وجود نداره، این سوء تفاهم هایی مثل. شرق در برابر غرب، ما در برابر اونا اینا باعث میشه که نتونیم دنیا رو درست ببینیم. این شاخص هایی که بعضی ها رو مثال میزنیم اینا فقط یکی دو تا نشان است، نشانهایی که نشان میدهد بشریت تا حالا خوب عمل کرده.

آینده به سراغ ما میرسونه

چیزایی که تعداد کمی از مردم در جریانش هستند چرا این دستاوردهای مثبت نادیده گرفته می شود به خاطر قدری؟ ریزه منفی ما این اون چیزیه که ما رو به این میگامیس کنسیپشن دوم میرسونه، به این سوء تفاهم بزرگ دوم میرسونه. اینکه دنیا داره همش بدتر میشه. حقیقت اینه که، برای هر چیزی که قابل اندازه گیریه، هر چیزی که میشه اندازه گرفت رو اگر. نگاه کنیم از امید به زندگی تا فقر، اوضاع دنیا بهتر شده. ولی تمرکز انسان همش روی سمت بد ماجراست و این رو یه مقدار زیادی سرزنش میکنه اخبار و رسانه. آقای هانس به خاطرش میگه که اینکه اخبار همه دنیا الان زیر انگشت ماست و اخبار یعنی خبر بعد همونطور که گفت سیل، آتش سوزی، تصادف، سقوط هواپیما و این اوور اکسپوز بودن ما به خبر، این برداشت را به اون میده که اوضاع خیلی بدتر از همین بیست سال پیش شده ولی باید یادمون باشه که به خاطر هر مرگی که در اثر سیل یا زلزله میخونیم خبرش رو، خیلی ها هستن که نجات پیدا کردن. و گزارش نمیشن. در واقع از صدقه سر پیشرفت در مواد ساختمان سازی، از صدقه سر پیشرفت در پایین اومدن هزینه ساخت خونه ها. جوامع کم درآمد الان بسیار امن تر از قبل هست خونهاشون نرخ مرگ و میر در اثر بلایای طبیعی بیست و پنج درصد یا یک چهارم نرخشه در صد سال گذشته.

یه چیزی من یه جای خوندم تو این کتاب نبود، میگفت که هر روز میتونن تو اخبار بگن امروز فلانقدر میلیون نفر از مرگ نجات پیدا. و دروغ نگفته باشن، میگن خب بر اساس پیشرفت های بشری در مثلا چند سال گذشته امروز انقدر نفر آدم که میتونستن بمیرن اما این با ذات خبر گفتن یه مقدار منافعت داره، ها؟ این غریزه منفی ما که توی اخبار میریم سیرش میکنیم، این باعث دردسره. تمرکز رسانه روی خبر بد، خیلی بیشتر از اونی که فکر میکنیم روی دید ما به دنیا اثر میذاره. و حالا تازه ما فقط داریم اینجا باز این تیکه خارج از کتابه، فقط ما داریم اینجا درباره دیدمون به دنیا صحبت می کنیم، اینکه دید بد. بدنیا چه اثری بعداً روی عملکرد و زندگی ما داره بماند که اون چیزی که هر کسی باید واسه خودش فکر کنه دیگه. برگردیم به کتاب. یه چیز دیگه ای که هانس میگه، میگه باعث این خطای منفی دیدن ما میشه، اینه که ما گذشته رو اشتباه یادمونه. خوب، اگه به هند قطع کنیم می بینیم که خیلی ها این گرفتاری رو دارن که آقا، گذشته چه خوب بود؟ چه دوره ای بود، دهه ی شصت عجب صفایی بود، انگار همه چی اون روزا بهتر از امروز بود، این غلطه، در بیشتر موارد. وارد گذشته از امروز بدتر بود، تمام.

مسیر پیشرفت در گذشته و آینده

باز یه چیز دیگه ای که در مورد گذشته میگه میگه که خیلی وقتها ما وقتی میگه اوزا بدتر شده، داریم احساسمون رو میگیم، فکرمون رو نمیگیم، احساسمون رو داریم میگیم، میگه اینکه من میگم پیشرفت کرده قدیم، دارم نمیگم همه چیز آرومه، نمیدونم من چقدر خوشبختم از این حرفا نیست، میگه من بدم میاد بهم میگن تو خوشبین هستی. خوشبینی، خوشبینی وقتی که میگن یعنی که تو پاپی، تو ساده لوحی، میگه من این نیستم، میگه من پاسیبیلیست یه اصطلاح یه خودش درآورده، میگه من، نه بی دلیل امیدوار میشم، نه بی دلیل میترسم. به پیشرفت نگاه می کنم، به گذشته نگاه می کنم، و این به من این پیام رو میده که پیشرفت در آینده هم ممکنه. این نگاه سازنده ای به دنیا، این نگاه مفیدیه، الکی خوشی نیست، اینکه فکر کنی هیچی داره بهتر نمیشه، یعنی هیچکدوم از کارهای که تا حالا کریم نتیجه مثبتی نداده زیاد از این آدما که امیدشون رو به بشریت از دست دادن به همین خاطر و همین آدما رو رادیکال میکنه، همین آدما رو تندرو میکنه. و هلهشون میده که کاری بکنن که سریع بخوام به نتیجه برسن، در حالی که اگه دقیق نگاه کنن میبینن که آقا. با همین راهی که تا حالا اومدی هم دستاورد داشته ها، همین راهی که اومدی هم پیشرفت کردیم توش ها. همینو ادامه بدیم یه خورده بهتر اینجا، یه خورده بهتر اونجا، پیشرفت خواهیم کرد. اینکه شما فکر کنید اوضاع خیلی خرابه، خیلی وقتا منجر میشه به اینکه پس بزنیم زیر همه چیز دیگه. (مذکر) موزیکال موزیک ویدیویی یه نمادار معروف و خیلی آموزنده ای داره توی این فصل، اینام میتونی توی گپ مایندر.

ارک ببینی. این که رو توی توضیحات شما میذاریم، اسمش هست . خیلی نماد خوبیه، کشورها رو برده رو نماد از نظر ثروت و از نظر وضع سلامت، معلوم میشه که هر کشوری کجاست هم از نظر سطح درآمد هم از نظر اوضاع هر کشوری کجا هستم یعنی که آدم میانگین اونجا کجاست دیگه؟ یک آدم میانگین توی چه سطح درآمدیه؟ بعد اینجا میاد کشور خود. خودش سوئد رو نگاه میکنه، از دویست سال پیش میخواد ببینه که توی نمودار چطوری اومده بالا، بعد اینو مقایسه میکنه با کشورای دیگه. مثلا من هزار و نهصد و چهل و هشت به دنیا اومدم، هانس میگه، میگه سوئد هزار و نهصد و چهل و هشت تقریباً من همونجاییه که مصر بوده در سال 201 یعنی در سطح سه هنوز کانالای آبرو باز بودن، بچه ها می افتادند توش غرق میشدند، پدرها خیلی زیاد کار میکردند دور از خونه کار میکردند. و شرایط اینطوری بود. هزار نهصد هفتاد و پنج میگه سالیه که بچه هام به دنیا اومدن، مثلا پسرم به دنیا اومده یا چی. میگه سوئید جایی بوده که مالزی در دو هزار و هفتده هست در. آستانه ورود به سطح چهار، اگه میگه بریم عقب تر از تولد من، بریم به سالی که مادرم به دنیا اومده.

روند رشد و نمودار خط صاف در اقتصاد سوئد

سوئد اون موقع جایی بود که زامبیا امروز هست، در سطح دو. اگه بازم بریم عقب تر به هزار و هشتصد و نود و یک، مادربزرگ من این سال به دنیا آمد در سویدی که. در حزیز اقتصادی، جایی که الان کشوری مثل لسوتو هست، بین سطح یک و دو درآمد. پدربزرگ مادریم در ۱۸۶۳ میگه به دنیا آمد که سوئد مثل افغانستان امروز بود. بیشترش در فقر مطلق بودن، ابزار درخشانیه این این نماها رو واقعا میشه ساعت ها و ساعت ها من پیشنهاد می کنم دوستانه واقعاً که هر کسی که اینو می شنوه این پادکست رو می شنوه یه سر بزنه، یه خورده روی این نمودار نگاه کنه وضعیت کشورها رو، وضعیت ایران و وضعیت هر جایی که دوست داره، خیلی دید میده با آدم. یکی از اون ابزارهای فوق العاده ایه که هانس و بیشتر پسرش و عروسش که همکارش بودن در نوشتن این کتاب و حالا داستانش میگیم درست کردن. توی بخش توی . هست. بگذریم.

غریزه بعدی، غریزه مشکل ساز بعدی، غریزه نمودار خط صاف . میگی شما اگه یه نموداره یه خط صافی رو بکشید که با یه شیب پایدار ملایمی داره میره بالا، احتمالا مغزتون این برداشت. که این خط در آینده نزدیک هم همینطوری بالا خواهد رفت، هرچند در واقعیت برای کمی هستن که یه خط صاف دارن، یه خط صافن همینطوری صاف میرن بالا. میگه مثلا رشد خودتون رو در نظر بگیرید قد بچه برای مدتی داره همینطوری بلند میشه، میاد بالا، بعد نرخ رشد کم میشه، بعد قد میرسه به یه نقطه ای که دیگه پیک میزنه، دیگه قول است، و از اون به بعد دیگه رشد نمیکنه. میگه ولی ما خیلی وقتا انتظارمون این نمودار نیست، انتظارمون دیدن نموداریه که اگه یه جایی با یه شیبی داره میره بالا. ادامه بده به بالا رفتنش با همین شیب، مثلا نماد افزایش جمعیت جهان رو می بینی و فکر میکنیم که همینطور داره زیاد. بیشتر میشه دیگه اینقدر میره بالاتر تا میترکه در حالی که اینطوری نیست، یه پیکی وجود داره، یه قله ای وجود داره، ما هم اتفاقا نزدیک قله ایم، طبق پیش بینی کارشناسان ساز. که کارشون مطالعه رشد جمعیته، نمادار رشد جمعیت بین سالهای دو هزار و شصت تا دو هزار هزار و صد یک شیبی نزدیک صفر پیدا میکنه. دلیل اصلیشم اینه که حداقل علی که آقای هانس میگه اینه که به خاطر کم شدن فقر تمایل آدما به بچه داشتن کمتر میشه، آدما عمدتاً علت اینکه زیاد بچه درست میکردن این بود که فقیر بودن بچه میآوردن که نانآورشون بشه.

ترس و غرایزه در جمعیت جهانی

سالها پیش نرخ مرگ و میر بالا بود، احتیاج به نیروی کار بود، بچه توی مزرعه، توی کارخانه، همه جا، بطور میانگین مادرا شش تا بچه چه به دنیا می آوردند؟ الان به خاطر تحصیلات بیشتر، به خاطر فقر کمتر، به خاطر سیاست های کنترل جمعیت این تعداد شده به حدود دو و نیم بچه برای هر مادر. و تا دو هزار و شصت این بچه ها هم بزرگ شدن بچه های خودشونو دارن و اون موقعست که جمعیت جهان در حدود یازده. یک میلیارد نفر یا همین حد ثابت می مونه اصل حرف این فصل اینه که، دلیل اصلی رشد جمعیت فقر بوده، فقر که داره از بین میره، اونم از بین میره. بنابراین ما نباید زیاد نگران رشد جمعیت تمام نشدنی دنیا باشیم. نباید خیلی نگران از زیاد جمعیت باشیم، ولی هستیم، این بخاطر اون غریزه ی ترسه، و این بخاطر اشتباه ماست در این. دیدن خط راست و تصور اینکه این همینطوری میره بالا و به خاطر غریزه دیگری به اسم غریزه اندازه. غریزه ی ترس و غریزه ی اندازه موضوعاتی هستند که توی دوتا فصل آینده بهش می پردازه، غریزه ی ترس، دلیلش معلومه. اصلا معلومه از کجا اومده خیلی هم به دردمون خورده، همون چیزیه که به اجدادمون کمک کرده از دست ببر تیز دندان و قبایل وحشه دیگه جان به در ببره. ولی الان چون خطرات مستقیم مثل گذشته وجود نداره، این غریزه ای ما باید بهش خوراک برسه دیگه.

بهش خوراک جدید می دیم تغذیه اش میکنیم با چیزهایی که واقعا نباید باعث ترسمون بشه، نگران میشیم برای تهدیداتی که در واقع وجود خارجی نداره. آتش سوزی، تروریسم، سیل، طوفان، اینا رو ما داریم بیش از حد که لازمه بهش توجه میکنیم. به خاطر غریزه ترس، تو اخبار می بینیم، یه جایی اونور دنیا آتیش گرفته ما می ترسیم، ما می ترسیم. خیلی بر ترس نداریم که غریزه اندازه چیه، چیزیه که باعث میشه اون چیزی رو که غریزه ترس بهمون نشون داده زیاد بزرگش کنیم. اوور استیمیتش کنیم، به ترسی که از خشونت داریم نگاه کنیم ما با تعداد بیشتری اخبار خشن روبرو میشیم. و فکر میکنیم که خشونت از قبل بیشتر شده، تعداد واقعی نشون میده جنایت اتفاقا از قبل خیلی کمتره. آمریکا که در سال هزار و نود و چهارده میلیون و پنجصد هزار تا جرم گزارش شده بود، چهارده و نیم میلیون. در دو هزار شانزده، نه و نیم میلیون گزارش شده. بیشتر آدما حسشون برعکس، تعداد و جای جلوشون میگن بیشتر شده رفته بالا دیوانه شد، اصلا افسر جامعه در رفته.

جنگ و تروریسم: واقعیت و آمارها

ولی اینطوری نیست، فاکتور حرفشون برعکسه، در کل جهانم با وجود این همه خبر جنگ و کشتار واقعا واقعیت این است که تلفات انسانی جنگها در حال کم شدن است، الان در پایین ترین رکورد تاریخیش اتفاقاً چیزی که باید یاد بگیریم و درس تلخ و سختیه که از این کتاب باید بگیریم اینه که اوضاع می تونه بد باشه. کماکان در حال بهبود شدن، ها، اوضاع می تونه بد باشه ولی رو به بهبود. جنگ سوریه بسیار جنگ تلخیه، بسیار بده، بسیار ناراحت کننده است، احتمالا بعد از جنگ اریترو و اتیو. در ۱۹۹۸ تا این مرگبارترین جنگیه که داشتیم تلفاتش هنوز هم ادامه داره. آمار کامل و دقیق تلفات رو هم نداریم. حداقل زمانی که کتاب در میومده گفته که نداریم من الان نمیدونم داریم یا نه اما در نهایت با اون اعدادایی که زمان انتشار کتاب هم از بدترین و خونبارترین جنگ های دهه نود کمتر کشته داده، قطعا این کشته شدن و اخبار مخصوصاً برای اونایی که توی وضعیت گرفته اند، قطعاً یک نفر آدم هم کشته بشه خیلی زیاده، ولی حرف چیز دیگه ایه. جنگ های امروز دارن کمتر از جنگ های دهه های پیش تلفات میدن، حتی درباره تروریسم که یه چیزیه که آماده. در حال زیاد شدنش هم وقتی دقیق میشیم توی آمار که کجاها آدم ها دارن کشته میشن، ببینیم اولا نصف درصد مرگ های جهان بر اساس حملات تروریستی هستند، بعد از اینکه بیشتر افزایش آمار کشته شدگان تروریسم توی پنج تا کشور اتفاق افتاده، عراق که تقریبا نصفش اونجاست، بعد افغانستان، نیجریه، پاکستان، سوریه. یعنی ابتدا توی کشورهای سطح چهار که فقر خیلی کمتره، درصد کشتههای تروریست آمار تمام تلفات تروریسم در حال کاهش بوده اند، زیر یک درصد کشته ها در کشورهای سطح چهار هستند، ولی پوشش رسانه ای.

تعداد قربانیان در کشورهای سطح چهار بسیار بسیار بیشتر است ، نتیجه ش هم این است که امروز مردم چهارده سال بعد از یازده سپتامبر، امروز منظورش زمان نوشته شدن کتابه، همونقدری میترسن مردم در آمریکا که هفتههای بعد از یازده سپتامبر میترسیدند خیلی عجیبه دیگه شما این آمار کششگران تروریست در آمریکا اینطوری کم شده. الانم یک درصد کشندگان تروریسم در کشورهای سطح چهار هستند که آمریکا توشون حساب میشه، ولی انقدر پوشش رسانه ای. قربانیان در این کشورها زیاد است که مردم همانقدری میترسند از تروریست که هفته های قبل از یازده سپتامبر میترسند. این اثر رسانه است و ترس خیلی اثر بدی میذاره روی نگاه و فهم ما از دنیا و خیلی تصمیم گیری هامون رو منحرف. و این غریزه ی اندازه که باعث میشه ما اندازه اش رو هم بیشتر از اونی که هست ببینیم بدترش میکنه معمولا. چاره چیه، یه چاره اینه که، عدد اگه بهمون دادن، تنها نگاهش نکنیم. بله نداریم یه عدد رو نگاه کنیم و بگوییم: اوه چه بزرگ، مقایسهش کنیم، اگه میتونیم تقسیمش کنیم به یه چیزی، عدد رو معنادار کنیم. تقسیم کنیم معمولا باعث میشه که عدد قابل اعتمادتر بشه، معنادارتر بشه، به اجزای مثلا جمعیت حساب کنیم، میدونی چی میگی؟ یا مثلا یه پیشنهاد دیگهش اینه که یه لیست بلند بالا از اعداد اگه که گرفتیم برین سراغ اون چندتا عدد بزرگی که قسمت اصلیش رو می سازن. احتمال اینکه اینایی که هشتاد درصد ماجرا هستند از توشون بشه نتیجه خوبی گرفت یا اگه غلطی میخوای پیدا کنی.

راهنمایایی برای زندگی بهتر: همه چیز در مورد اعداد، تصمیم گیری و واکسیناسیون

اونو اشتباه پیدا کنی خیلی بیشتر است، اون بیست درصد دیگه ای که پر تن، اکستریم ها هستن، اینا رو اولش بهش توجه هم نکردم. راهنمایایی خیلی خوبی داره برای اینکه با عدد چطوری برخورد کنیم فریفته عدد نشیم ، فریفته اندازه های اعداد نشیم ، مهم ترینش برای من این بود که آره ریت مهم تر از عدده، مهم تر از مقداره، عدد رو به جای نفر حساب کنیم، تقسیم کردن به چیزی معمول راه خوبیه برای اینکه عدد رو معنی دارتر کنیم، کتاب پر از این راهنمایاست واقعاً نمی خوام تکرار نکنم این از اون کتاباییه که من خیلی دوست دارم که بتونم قانع کنم شنوندهای پادکست رو که خودش رو بخونن و به نظر می رسد اسپانسر این قسمت بی پلاس رهنما کالج، رهنما کالج کارش اینه که کمک کنه اونایی که میخوان برن سر کار پشت سد سابقه کار اگه میخواین مثلا برنامه نویسی کنین، طراحی یو آی یو ایکس کنین یا کار دیجیتال مارکتینگ کنین، راهنما کار جسهری بوره داره برای شما که توش هم درس های فنی یاد میگیرین هم مهارتهایی رو که تو دانشگاه یاد آدم نمیدن ولی سر کار باید بلد باشیم. چطوری فیدبک بدیم چطوری گوش بدیم به همکارمون چطوری تو تیم کار کنیم از اینا دورشون رو هم کم کم قراره بیشتر بزرگتر کنن، گسترده تر کنن، محدود به این رشته های فنی نمونن، کاملا هم رایگان، مجانی، تعهدی هم نمیده که بعدش حتماً واسه شرکت راهنما کار کنه البته سعی میکنن کارآموزها و کارفرماهای خوب رو بهم معرفی کنن. برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام کردن در دوره ها سایت راهنما کالج رو ببینید، لینک اینستاگرامشون رو هم میگذاریم در توضیحات پادکست. هی حالا همینطوری که داریم قرائض مشکل ساز رو میگیم چندتا پیشنهادی رو هم که نویسنده میگه راهم. فرار ازشون رو هم یادمون باشه که بگیم که بدونیم که چاره چیه چطور باید نجات پیدا کرد، یکیش اینه که میگه یه اطلاعات درست رو باید جمع کنین، بعد اطلاعات رو باید تو بستر مناسب بذارین، تو کانتکست باید ببینین. اگه شما یه جایی بخونین مثلا که چهار میلیون نوزاد در سال گذشته مردن ممکنه واکنش اولی تونیم باشه که. چهار میلیون نوزاد پس دنیا چیکار می کنه؟ دیگه از این بدتر نمیشی. اندازه ی تعداد ممکنه که ما رو ببری به اینجا که فکر می کنم فکر کنیم که عجب زمان بدی.

قطعاً زمان بدیه که توش چهار میلیون نوزاد میمیرن، ولی، میتونه چیزا بد باشه ولی در حال بهبود. اگه به عقب برگردیم بریم به هزار و نهصد و پنجاه، میبینیم که اون موقع چهارده میلیون و چهارصد هزار نوزاد میمردن. الان شده. چهار میلیون، این اونوقت درک دقیقتری از زمان و وضعیت جهان بهمون میده، اعداد و بدبختی اختیار رو در کانتکس واقعی خودشون نگاه کنیم، در زمینه نگاه کنیم که بفهمیم کجای کاریم، سالی ده تا میلیون مرگ و میر. یه نوزاد کم کردن، ظرف مثلا هفتاد سال دستاورد بزرگی، حواسمون بهش باشه، از این مهمتر حواسمون به تامیم دادن های بی فایده باشه، این ما رو میبره به غریزه مشکل ساز بعدی، جنرالایز کردن، تامیم دادن، اینم یه آفتیه که نویسنده قشنگ میگه که بله، بعضی از تمیم ها کمک میکنن به ما مثلا میگیم غذای ژاپنی با غذای انگلیسی یه تممیم دیگه یه جنرالایز کردنیه که اتفاقاً کار غلتی هم نیست درسته بدون دستبندی ها اصلاً نمیشه ولی بسیاری از این تامیم ها مخصوصا اوناییشون که به نژاد، به جنسیت، به فرهنگ رفتند دارن دید ما رو محدود میکنن، نمیذارن درست دنیا رو ببینیم، چون فکر میکنیم همه یکیند دیگه، همه شبیه همن دیگه. بعد بر اساس این دید غلط تصمیم گیری میکنیم. یه سوال دیگه، چند درصد بچه های یه ساله در دنیا واکسین میزنن؟ بیست درصد، پنجاه درصد یا هشتاد درصد. درسته هشتاد درصده، هشتاد درصده بچه ها در دنیا واکسین میزنن، نزدیک به همه بچه های دنیا یک حداقل. ولی از مراقبت سلامتی رو دارن.

سفر به جایگاه‌های مختلف: راهی برای درک دقیق از دنیا

فقط دو نسل قبل این کار غیرممکن بود، تصورشم غیرممکن بود، نه تنها این آمار خیلی خیره کننده است. که یک تممیم بزرگی رو نقض می کنه، میگه اینکه بگن آقا در آفریقا یه کشورای انقدر بدبختن. توی خاورمیانه اینقدر مفلوکن یه جاهای که هیچوقت امکانات دادن به این بچه ها اصلا. امکان پذیر نخواهد شد، هیچ وقت دارو به اینا نخواهد رسید، این کشورها تا ابد در فقر و بیماری میمونند. یه پیشنهاد راهگشهایی که داره نویسنده میگه بجای اینکه بیاین کشورها رو ملت ها رو قبیله قبیله با هم مقایسه کنی یا بر اساس مذهب. هب مقایسه کنی یا فرهنگی دستبندی کنی، بیا همه چیز رو ببر روی اون سطح درآمد، بجای اینکه بگی کشورهای مسلمان اینطور، آسیایی ها اینطور، آفریقا اینطور، بگو آقا کشوری که درآمدش از یک حد حد حداقل درآمدی بالا. این خیلی زود می بیند که آموزشش پیشرفت می کند، سلامتش پیشرفت می کند، زیرساخت های اولیه اش زیرساخت می شود. ابتداییش پیشرفت میکنه. اوور جنرالایز کردن، تامین دادن های زیادی باعث میشه که به اشتباه خیال کنیم بعضی از چیزها.

اول این اپیزود گفتیم شکاف باعث میشه ما اینجور اونجور کنیم، بگی ما اینجوریم اونا اونجورین، ما اینطور اونا اونجورین اونطور، این تامین دادن باعث میشه که همه ی اونا رو بکنیم مثل هم، فکر کنیم ما اینطوریم، اونا هم همه مثل همند دیگه آسیایی ها هم اینطوری دیگه چین ژاپن کره ای ها هم اینطوریه چین ژاپن کره رو با هم کردی یه کاسه فهمیدی اصلا چیکار کردی؟ یکی از راه های خوب برای رها شدن از این تامیم دادن ها سفره. دست اول دیدن بقیه فرهنگ هاست، این کمک میکنه به چند وجهی دیدن. که بسیار چیز مهمه، یک وجیه دیدن، یک غریزه ای که بعدا میریم سراغش، یک مانع برای دید و درک دقیق از دنیا داشتن. دیدگاه های مختلف لازمه، مثلا نویسنده میگه که افغانستان برین، افغانستان یکی از کشورهایی که از معدود کشورایی که هنوز داره تلاش میکنه خودش رو از فقر مطلق رها کنه، از اون حداقل درآمد رها کنه بیاره سطح دو. اگه بری میبینی یه سری آدم ها و جوونایی هستن که فارغ از همه چیز زندگی پیشرفته ای دارن، این رو احتمالا میتونن عاشقانهایی که از افریقا افغانستان میشنوم پادکست رو تایید کنم، من خودم نرفتم، ولی از همین دریچه کوچکی رسانه ای که میبینم میبینم حرف پرتی نیست، حرف درستیه. به کره جنوبی دهه هفتاد اگه سفر میکردیم، یک ملت رو میدیدیم که به سرعت دارن یه کشوری رو از درآمد حد دقیق. قلی میارن به یه کشوری با درآمد متوسط حالا جالب اینه که در شرایط دیکتاتوری نظامی هم دارن این کارو میکنن یکی نشان می دهد که کوتاهی بینان است که فکر کنیم فقط یک کشور تحت دموکراسی می تواند به اقتصاد سالم برسه. واقعیت اتفاقا اینه که از ده تا کشور که سریع ترین رشد اقتصادی رو داشتند در دو هزار و شصت و نه تاشون کشورهای خرید دموکراتیک نیستن، فکر نکنیم که فقط دموکراسی که منجر میشه به رشد اقتصادی، شرایط واقعی اقتصادی دنیا بهشون نشون میده سفر کردن کمک میکنه که از دست این کلیشه ها نجات پیدا کنیم و از نزدیک ببینیم. بهتر بفهمیم دنیا واقعاً چطوریه این هم دیدمونو درست کنه هم تحلیلمونو هم تصمیم گیریامونو اگه آدمایی تصمیم بگیره.

چشم انداز سطوح درآمد در جهان

حالا البته سفر واقعا کار هر کسی نیست دیگه، گرونه بعد آدم است که مثلا چند جا رو می تونه بره بعدش هم این سفرهای که ما میگیم سفر خیلی تفریحی هم نیست که مثلا هر کسی دوست نداره که یک پولی و وقت و انرژی رو بذاره کنار بره مثلا یه کشوری که حالا نمیخواد بهش بگذره لزوما بره ببینه که شرایطش چطوره سفر کردن درسته به آدم چشم انداز میده ولی کاری گرونیه و کار هر کسی نیست.چیک کنیم آقا پس؟یک ابزار خوب دیگه،یک ابزار خیلی خوب دیگه نویسنده. در این بخش به نام “دالر استریت” این رو هم تو سایتشون میشه دید این یک پروژه ایه که آنا درست کرده عروس آقای ها که همکارش بوده در سایت و در کاراش توی این سالهای اخیر و توی این کتاب کمک میکنه. این ابزار خیلی چیز درخشانیه اینه کمک میکنه که ما که دلمون نمیخواد یا نمیتونیم زیاد سفر کنیم بریم مثلا جاهای با سطح درآمد یک و دو رو ببینیم، بتونیم یه تصویری ازشون داشته باشیم، عکاس فرستاده به پنجاه تا کشور و از سیصد تا خانواده عکاسی عکس از زندگی روزانه اینا اینکه چطوری غذا میخورن کجا میخوابند با چی مسواک میزنن چطوری غذا درست میکنن؟ خونه شون چطوری ساخته شده، چطوری گرمش میکنن، اجاق چی میگه؟ صد و سی تا از این چیزای زندگی یه روزانه رو اینا خلاصه عکاسی کردن ازش. مجموعا شده چهل هزار تا عکس. من یه تعدادش قشنگ دیدم، جا خوردم. چیزی که شگفت زدهت میکنه اینه که چقدر خانواده هایی که سطح درآمد ولی فاصله جغرافیایی زیاد از هم شبیه به هم زندگی می کنند و از اون طرف چقدر خانواده هایی که که تو یه کشورن فاصله جغرافیایشون کم و وسط درآمدشون زیاد میتونن متفاوت باشن. نشون میده چیزی که زندگی ما رو متفاوت میکنه، مذهب نیست، فرهنگ نیست، نمیدونم، کشور نیست. نه نه، بیشتر از همه چیز سطح درآمدیه. سطح یک درآمد با انگشت مسواک میزنن یا مثلا یه چوبی دارن می کنن تو دهنشون با اون مسواک میزنن سطح دو یه مسواک پلاستیکی دارن کل خانواده همون.

تو دهنشون میزنن، سطح سه نفر یه دونه مسواک پلاستیکی دارن، سطح چهار هم مسواک برقی دارن، همه جای دنیا همینه. آشپزخانه یا حال یک خانواده سطح چهار در آمریکا، خیلی شبیه حال یک خانواده سطح چهار در ویتنام، خیلی شبیه حالیه خانوادگی سطح چهار در مکزیک و در آفریقای جنوبی خیلی خوب از این عکس ها، دید آدمو درست میکنن، اینجا هم یه توصیه هایی داره نویسنده که چطوری درست تامین بدیم، چطوری از دامون. و آسیب های تامین دوری کنیم، بریم خود کتابو به نظرم بخونین اینجا این پیشنهاداتش رو ببینین، اهمیت اصلی این کار کار چه اینه که به ما چشم انداز میده، دنیایمون رو بزرگ میکنه، دسته بندی ها رو تو ذهنمون دقیقتر میکنه، کاری میکنه که اونجایی که باید بکشیم، اونوقت دیگه مسائل زیادی ساده نمیبینیم، دنبال راه حل ساده نیستیم، واقعیت اینه که دنیا خیلی مشکل پیچیده است. مشکلات و مسائلی که ما جلومون میاد، مسائلی پیچیده ایند واقعاً. برای همین داشتن دیدگاه های و تسلط پیدا کردن هر چه بیشتر به وجه مختلف یک مسئله، کار هوشمندانه است. و کار بسیار لازمیه کوته بینان است که ما یک فرد رو یک گروه رو اینا رو بدونیم منبع یک مشکل بزرگ بدونی، یکی از این کوته بینیا مثلا مثالش اینه بحران پناهنده ها که بود تا دو سال پیش خیلی. بحران جدی بود در بیشتر اروپا حداقل عکس این جنازه های شناور روی آب بود دیگه قایق های نامناسب میومد در دریای مدیترانه غرق میشدند، عکس ها میآمدند، خیلی آدما میآمدند سریع صاحب این قایق را سرزنش میکردند، قاچاقچی های پناهندگان. کار راحتی هم هست دیگه، یک مقصر داری، یک آدم بدهی قصه داری راحت سردنشش میکنی و خیالتم راحت میشه که. مسئله رو حل کردی، ولی به عمق ماجرا نگاه کن، میبینی که در درجه اول این آدما برای چه سوار قایق شدند، بخاطر اینکه طبق قوانین بانین اروپا کاری به اینکه اصلا جنگ برای چی شروع شد و اینا تازه نداریم که اونا پیچیده تر میکنه تصویر و ببین خیلی مسئله رو.

چگونگی تغییر و تحول در جوامع و فرهنگ‌ها

خود مسئله رو ببینیم، قوانین اروپا میگه کسی میتونه پناهنده بشه که بدون ویزا سوار قایق یا اتوبوس. بس یا قطار یا هواپیما بشه بیاد به سمت ما. در عالم واقعیت بسیار مشکله که همچین چیزی عملی بشه که یه نفری بدون ویزا سوار مثلا هواپیما بشه بیاد اروپا. پس چیکار میکنن، پس یکی از معدود راهایی که میمونه همین قایق است. از طرف دیگه همون اروپا دستور میده که قایقایی که برای حمله پناهنده ها استفاده میشن توقیف بشن. خب، وقتی شرایط اینطوریه، هیچ مسافرکشی حمل و نقل کننده ای نمیره یه قایق استخوان و استخوان. دوستدارتر به قول آقای شفیع خدا بیام امروز استفاده کنه، دنبال یه وسیله قابل اعتماد تری باشه برای جابجا کردن همین قایق ها رو میندازن تو آبینام و ورزش همینه همینطوری میشه دیگه؟ دنیا رو اگه بخواهیم دقیق تر ببینیم دنبال این نباید باشیم که ساده ترین چیزی رو که به ذهنمون میرسه انتخاب کنیم به عنوان به عنوان نظر خودمان و بریم واستیم سر موضع شروع کنیم شمشیر زدن ، لازمه که یاد بگیریم از زاویه های مختلف نگاه کنیم و سعی کنیم یک نفر رو یا یک گروه رو سریع ندیم سرزنش کنیم به خاطر یه چیز مشکل داری که میبینی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (خنده تماشاگران) یک غریزه مشکل ساز دیگه غریزه سرنوشت. آقا پیشونی نوشت این ممالک فقر و فلاکته. اونی که بدبخته به یک دلیلی فقیر و بدبخته و همینطورم میمونه، تا هست همین باشد و تا بود همین بود.

این، اون چیزیه که از این غریزه سرنوشت میاد. غلطش اینه که فرهنگ ها و جوامع سلب نیستند، ثابت نیستند، هم تغییر میکنن، هم تکون میخورن. جابجا میشن، اینطوری نیست که آفریقا هیچوقت به اروپا نرسه، اینطوری نیست که کشور اسلامی نتونه پیشرفت کنه و مثلا کشور مسیحی پیشرفت کنه به خاطر ارزشهای پایه ی مسیحیت یه سوال دیگه از این سوالایی که میپرسه: توی همه کشورای کم درآمد چند تا از دخترا، چند درصد دخترا مدرسه رو دارن؟ تموم میکنن تا آخر بیست درصد، چهل درصد، شصت درصد. اگه دنبال کرده باشید پادکست و تا حالا احتمالا شما دارید به جواب مثبتتره فکر میکنید؟ درستم هست، اگه اینطوری فکر میکنین، توی کشورایی با درآمد پایین شصت درصد دخترا مدرسه رو تموم میکنن. از اون بالاتر، همه ی زنای سی ساله دنیا رو اگه جمع کنی یه جا و از سالهای درس خوندنشون میانگین بگیری؟ می بینی نه سال مدرسه رفتن میانگین، همه ی زن های سی ساله دنیا رو میانگین بگیری نه سال مدرسه رفتن. میانگین جهانی تعداد برای مردای سی ساله، ده ساله یعنی زنان یک سال کمتر مدرسه رفتند. یعنی اون چیزی که قبلا فکر میکردن سرنوشته و تغییر ناپذیره اتفاقا تغییر کرد خیلی هم تغییر کرد. بقیه چیزام همینه، همون آفریقا رو اگه نگاه کنیم میبینیم بله، میانگین امید به زندگی الان در آفریقا شصت و پنج ساله ولی میانگین. هفده سال پایین تر از اروپای غربی هست مثلا، ولی میانگینه، دقیق بشیم تو عدد، میانگین گفتیم گمراه کن پنج تا کشور بزرگ شمال آفریقا را ببینید: کشورهای عرب، تونس، الجزایر، مراکش، لیبی، مصر، میانگین و به زندگی اینا از میانگین جهانی که هفتاد و دو ساله بیشتر هم هست اتفاقا، پس آفریقا رو اینطوری یک کاسه نکنیم.

توسعه و تحول در آفریقا: یک نگاه مثبت به ایران

بعد حالا بقیه اش را ببینیم، مرکز و جنوب آفریقا، جایی که تو همین شصت سال گذشته کشوراش درآمدن از استعمار و کم کم شروع کردن توسعه داد. آموزش و برق و آب و فاضل آب و اینا داشتن. سرعت کم شدن نرخ مرگ و میر توی همه ی کشورهای جنوب آفریقا از بالاترین سرعتی که سوئد تا حالا باهاش نرخ و کاهش داده بیشتره. بله، اوضاع بده، بله، فقر شدیده، ولی تو سوئد هم شدید بود فقر، تا همین نود سال پیش. میگه من که بچه بودم، که میشه پنجاه سال پیش، چین و کره جنوبی از اونجایی که این کشورها الان هستن عقب تر بودن. اون موقع سرنوشتی که برای آسیا تصور میشد همون سرنوشتی که الان برای آفریقا تصور میشه. میگفتن چهار میلیارد نفر آدم هرگز نمیتونن اینا اینا رو سیر کنن. آسیا دیگه رفت، بدبختیش ابدیه، ولی تاریخ نشان داد که چقدر اشتباه بود اون تصور. میگه من سال ۱۹۹۸، جلسه اول یه کلاسم درباره بهداشت جهانی تو زنگ تفریح دیدم یه دختری با چشم اشکبار آمد، نرفته بود، تفریح آمده بود، تو کلاس مونده بود، اومد پیش من، فکر کردم مشکل شخصی چیزی داره، اومد جلو دیدم که خیلی سلیس حرف میزنه با لهجه استکهلم، معلومه که اینجا بزرگ شده، گفت من خانواده ام ایرانین، و این چیزایی که تو گفتی گفتی؟ اولین چیزهای مثبتی بود که من دیدم یک سویدی درباره ایران گفت.

هانس میگه من جا خوردم، من چیز خاصی نگفته بودم که من اومده بودم، دادههای سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی. در مورد کاهش مرگ و میر نوزادان و کنترل جمعیت در ایران رو ارائه کرده بودم. بر اساس همان آمار سازمان ملل که این سریع ترین نرخ کاهش تولد است که ما تا حالا دیدیم. این دستاورد عظیمی ایران از شش بچه به ازای هر زن در ۱۹۸۴ رسیده به سه بچه به ازای هر زن، ظرف فقط پانزده سال بعد میگه فکر کردم دیدم راست میگه چنین دستاورد تاریخی در یه کشوری اتفاق افتاده و. عملا نادیده گرفته شده در رسانه، بزرگترین کارخانه کاندوم جهان میگه در دهه نود در ایران بود. جوانان ایران اینطوری داشت تغییر می کرد، داشت تحصیل می شد، هرجایی که میگه من صحبت می کردم میگفتم توی ایران کلاس آموزش اجباری برای سکس هست قبل از ازدواج برای عروس برای داماد اینا دستاوردهایی بود که اصلا هیچکی نمیدونه همه می شنیدند میگفتن. خیلی هم تعریف می کنه از امکانات درمانی، امکانات بهداشتی که توی ایران دیده، دسترسی که توی ایران دیده فراهم می کنه. برای مثلا طبقات مختلف جامعه یادیم می کنه از دکتر ملک افزلی اتفاقا میگه که طراح این برنامه معجزه آسایی تنظیم می کنه خانواده در ایران میگه چند نفر هستن که بدونن که تعداد بچه ای که زنای ایرانی امروز تصمیم میگیرن داشته باشن از تعداد بچه ای که زنای آمریکایی یا سویدی میخوان داشته باشن کمتره؟ زیاد رفتیم توی جزییات این تیکه از کتاب برخلاف سنتمون توی این پادکست، ولی من حیفه اومد راستش که نگیم اینا رو، حالا آخر قسمت. حالا یه خاطره مرتبط تعریف میکنیم از نویسنده ولی اصل حرف اینه که فکر نکنین رو سنگ نوشته شده این چیزا و غیر قابل تغییره فلان چیز فرهنگ ماست، انقدر مثال ها زیادن که نشون میدن که اون چیزی که فکر میکنی ارزشهای فرهنگی ما بوده یا فرهنگ ما بوده.

مقاومت در برابر غریزه: ریشه همه مشکلات ما

و غیر قابل تغییر بوده، خیلی سریع تر از اونی که فکرشو بکنی عوض شدن. اگه شک دارید میگه بریم با بابا بزرگتون صحبت کنین روشنتون میکنه، بهتون میگه اوضاع چند سال پیش چطور بود وقتی که اون بچه بود چطور بود الان چطور؟ اون موقع میفهمید که چیزهایی که فکر میکردید فرهنگیه و غیر قابل تغییر چقدر تونستن تغییر کنن در طول زندگی یه نوع. فرادم، غریزه سرنوشت یکی از خطرناک ترین هاست، یه غریزه مشکل ساز دیگه که اینم خیلی جدی مشکلش به نظر بنده. غریزه یکجانبه نگاهیه، کوچیکی لمسش کردیم این رو، سینگل پرسپکتیو اینستینکت. از یه زاویه دیدن چیزا، میگه که با کمک چیزی که رسانه ها بهمون میدن یک دیدگاهی از دنیا واسه خودمون درست کنی. و بچسین به همون، مثل اینکه شما میخوای منو بشناسی، یه دیدی از من داشته باشی، فقط با کمک یک عکس که از پامداری، عکس پامو بهت نشون بدن و با این بخوای منو بشناسی. این مثل اینه که بخوای با رسانه دنیا رو بشناسی، ممکنه دروغ نگه عکس بهت، رسانه هم ممکنه دروغ بهت نگه، ممکنه حقیقت باشه و جز حق. ولی تمام حقیقت نیست. چاره چیه؟ چاره مقاومت در برابر پذیرفتن تو توضیحات زیادی ساده است، آنهایی که مشکل رو میخوان خلاصه کنن در یه چیز خطرناکن، آقا ریشه همه مشکلات ما.

نابرابری، آقا، ریشه همه مشکلات ما دخالت دولت در بازار. هر کی اومد سعی کرد زیادی ساده کنه مسئله رو، همه چیز رو. تقلید بده به یه مشکل، وقتی میخواد راه حل بگه بگه این کار اونکارو بکن مسئله حل میشه به این شک کنین. هر ایده ای خودتون دارین و خیلی هم بهش مطمئنین، اینو تستش کنین مدام، ببین کجاش آب میده. مدام با اطلاعات جدید ارزیابیش کنیم ببین همونطور که قبلا فکر میکردی هنوز چفت و بستش سر جاش هست یا نه، حرف آدمایی. که مخالف با ایده شما رو به صورت مرتب و دقیق بشنوید، اینطوری ممکنه بگین که وقت نمیشه ما درباره همه چی به نظر برسیم به قول علما، خب نرسی، درباره چند تا موضوع کم تعداد نظر خوب و پخته داشته باشیم. بهتره یا درباره همه چیز نظرات محکم داشته باشیم ولی معذرت میخوام بنجولی با کی مشورت کنیم، از کی ایده بگیریم، از کارشناسان امر ایده بگیریم، میگه بله، خوبه فکرمون، فکر خوبیه، ولی حواسمون باشه که اینا محدودیت هایی دارند، کارشناس اسمش روشه، کارشناس یه زمینه است، تو یه زمینه متخصصه، اتفاقا میگه تو سوال آنهایی که من پرسیدم اتفاقا نمره متخصصین امر در جواب سوالایی که تخصص خودشون نبود؟ به بادی بقیه بود، حواسمون باشه به محدودیت تخصص متخصصها، حواسمون باشه به محدودیت ابزارها حواسمون باشه که ایده های ساده، راه حل های ساده اینا معمولا خطرناکن، تاریخ پر از آدمای که با ایده های ساده و راه حل ساده و حلال همه مشکلات آمدند و فاجعه به بار آوردند. پر تاریخ ما، پر تاریخ بقیه دنیا. (مذکر) (مذکر) غریزه ی چی بودین؟ سنگل پرسپکتیو داشتن، یک زاویه دید داشتن.

غریزه‌های رم، عقل و عجله

دو تا غریزه ی دیگه هم گذرا بهش اشاره کنین. باشه دیگه بقیهاش برای تشنگان مطلب که برن خودش کتاب رو بخونن، ما دیگه نمی رسیم بریم توی عمق همه فصل ها طبعا. این دو تا غریزه مشکل ساز اصلی رم کوتاه میگیم رد میشیم یکیش غریزه سرزنش دیگری عجله. سر زنش اونیه که، تا یه مشکلی پیش میاد میریم دنبال مقصر. میگه شما برو دنبال علت نه دنبال مقصر، یه سودی وقتی داده میشه بپذیر که کسی عمدا نمیخواست خرابی به بار بیاره. وقت و انرژی رو به جاش بزار، برو به اون عوامل چندگانه ای بپرداز که اثر گذاشتن رو هم و این مشکل رو ایجاد کردن. از اون برم اگه کسی خیلی منم منم زد که من چنین کردم و چنین کردم و اینا، به این فکر کن که نقش خود فرد چقدر بوده. نقش سیستم چقدر بوده؟ آیا بدون اون آدم هم همین موفقیت حاصل می شد یا نه؟ حواسمون به دست آوردن سیستمم باشه به جای قهرمانپروری اینم باز یه چیزیه که توی بررسی تاریخ خیلی کمکمون میکنه. مغرور این نشیم که آقا آدمی این کارو کرد، خیلی وقتا نقش سیستم رو دست کم می کردیم.

آخرین غریزه هم که می رود کارش عجله است، چیزی که معمولا مجبورمون میکنه که سریع تصمیم بگیریم، خیلی این تصمیم ها بعدش منحرف میشن یا تشت چسب میشن. صدای بدی از آب در میاد، میگه هر وقت این ارجنسی انستیکت دیده داره لخت میزنه، شرایط داره قلقلکت می کنه که باید تصمیم سریع بگیری، باید تصمیم بگیری، ببین آیا واقعا وقت بیشتری نمیشه گرفت، واقعا نمیشه بیشتر وقت. چطورش روی موضوع؟ ببین آیا واقعاً مسئله انقدر که میگن فوری هست یا نه، ندرتن میشه که اونطوری که ادعا میشه اولش مسئله مسأله. مرگ و زندگی باشه، معمولا میشه بیشتر وقت صرف کرد و دقیق تر تحلیل کرد مسئله رو. دنبال دادههای دقیق باید بریم، دنبال دادههای مرتبط باید بریم، هم باید دقیق باشند، هم مرتبط، باید سعی کنیم. فوری تصمیم نگیریم، بخاطر اینکه وقتی میخوای فوری تصمیم بگیری فقط میری سراغ بهترین سناریو و بدترین سناریو در حالی که یه تایفی هست از خروجی های ممکن همه رو باید بهش نگاه کنیم، همیشه باید حواسمون به اثرات جانبییه. عوارض جانبی کارامون هم باشه، مخصوصا کارایی که عاجل انجام میدیم خیلی وقتها حواسمون نیست که چه اثرات جانبی میتونن داشته باشه. مهم اینه که همه این جنبه ها رو همه خروجی ها رو و همه عوارض اصلی و جانبی رو ببینیم و در نظر بگیریم. کلاًم حرف کتاب اینه دیگه، اینه که نگاهمون به جهان باید براساس فاکت ها باشه، براساس واقعیت باشه.

احترام به واقعیت و فاکت‌فولنس: اهمیت منابع و منابع دیگر

عادت های واقعی باشه. بعضی وقتا میگه آدمها از روی خوشنیتی میان اغراق میکنن، آب و تاب میدن در منفی نشون میدهند. چون فکر می کنند که با بزرگ کردن مثلا آمار مشکلات توجه بیشتری می شود جلب کرد و اینطوری مسئله را راه اندازی کرد. این ضررش در دراز مدت بیشتر است چون شما داری احترام واقعیت را کم کنید. باید در همه شونات زندگیمون، در آموزش، در تجارت، در خبرنگاری، احترام بذاریم به واقعیت و به دقت. معلمها میگه همیشه باید مطمئن باشن اطلاعاتی که میدن به روزه، بخش بزرگی از این نگاه غرب و بقیه دنیایی که ما داریم، آقای هانس میگه از این اطلاعات قدیمی و تاریخ مصرف گذشته میاد. مثل بقیه ممکن است که با این برداشت های غلط، با این قرائز خطا سازی که گفتیم مسیر رو اشتباه برن و مارم بکشن به مسیر اشتباه. ما هرچند امیدواریم که همیشه گزارشهایی که از اوضاع میدن صادقانه باشه، ولی همیشه لازمه که منابع دیگه رو چک کنیم، همیشه لازمه. لازمه که از وجههای مختلف نگاه کنیم، همیشه لازمه بسته سازی کنیم برای اطلاعاتی که میگیریم از رسانه تا یه چیزی.

یه جای خوندیم باور نکنیم؟ حالا ایشون داره درباره خبرنگار واقعی و رسانه درست درمون و اینا حرف میزنه میگه چیزی که شنیدیم و باید زاویه دیگه و منبع دیگه رو چک کنیم. برای مای که ممکنه تکه مون به رسانههای بی سر و صاحب تلگرافی و اینا باشه، این مسئله خیلی مهم تر هم هست، رعایتش خیلی ضروری تر هم هست. از تصمیم های سریع، از اغراق دوری باید بکنیم، بچسبیم به فکت، بچسبیم به واقعیت، چه در آموزش، چه در. خبرنگاری چه در تجارت چه در حرف های روزمره ای که میزنیم نتیجه گیری نویسنده اینه که فاکت فولنس واقعیت محوری، به خاطر برداشت های غلط و به خاطر قرائز انسانی که ما داریم نایاب شده و داره. بر علیه ما کار میکنه، اوضاع در زمان کمی به طرز شگفت انگیزی بهتر شده، ولی تعداد زیادی از مردم فکر می کنند اوضاع همینطوری بدتر میشه. فهمیدن این لازمش اینه که برای این شبکه های خبری نگاه کنیم به واقعیت تا دسترسی بهتر داشته باشیم چند و چی نگاه کنیم به همین. این مثل جی پی اس کمکمون میکنه راهمون رو توی دنیا بهتر و دقیق تر پیدا کنیم و از اون مهمتر. احتمالاً از اون مهمتر اینه که فاکت بیس بودن بر اساس واقعیت فکر و عمل کردن، ناامیدی ایده کمتری و استرس کمتری درست میکنه برای ما و کمکمون میکنه ببین دنیا به اون بدی که فکر میکنیم نیست. این که داره بهتر میشه و ما هم میتونیم تو بهتر بودنش یه سهمی داشته باشیم، یه هلی بدی.

بچه ها به دنیا نگاه کنید: پندی از سخنرانی های هانسون

این مهم تر به نظر من مهم تر از اصلاح دید به خودی خود، یه پندی هم داره نویسنده درباره این که به بچه ها چی یاد بدیم خیلی من دوست دارم این یکی دو صفحه از توی آخر کتاب نمیشه اینجا همشو گفت، باز توصیه می کنم که بریم ببینید خودتون میگه که اگه میخوایم بچه ها به فاکت فولنس توجه کنن واقعیت محور باشن، یاد بدین بهشون که گذشته چطوره؟ حتی قسمت های بد گذشته رو هم بهشون بگیم، یادشون بدیم که کلیشه های بیخود و کلیشه های معمولی و تکراری رو تشخیص بدن، یادشون بدیم که چطوری این دو تا نگاه ظاهرا مخالف هم رو داشته باشن که بله، دنیا پر از درد و رنجه. و بله، اوضاع خیلی بهتر از قبل، اوضاع خیلی از مردم خیلی از قبل بهتره. یادشون بریم که کلیشه های مذهبی و فرهنگی بیمعنین، مسلمانان اینطور، مسیحی اینطور، عرب اینطور، مکزیکی اینطور، حرف بیخوده. یادشون بدیم که خبرایی که با احساساتشون میخوان بازی کنن و تشخیص بدن، بفهمن اون خبری که طراحی شده که روی احساساتشون. اثر بذاره چیه و باهاش عصبانی نشن و باهاش ناامید نشن یادشون بدیم گل عدد رو نخورن اونایی که میخوان با عدد و رقم سرشون کلاه بذارن رو بگیرن، یادشون بدیم از همه مهمتر که دنیا مدام داره عوض میشه، هر چی یاد میگیرن و باید به روز کنند مدام، انسانیت یادشون بدیم، کنجکاوی یادشون بدیم، یادشون بدیم که ما یه قرآزی داریم که خیلی وقتها جلو ما رو میگیرن نمیذارن واقعیت رو بفهمیم، یادشون بدیم که اشتباهات نباید منجر بشن به خجالت کشیدن، باید منجر بشن به کنجکاوی، منو ول کنین، میخوام همه این کتاب ها و حداقل همه این اخرش رو بخونم برای شما، نکنم دیگه واقعا این کارو برین خودتون، بخونین سخنرانی های هانسون. هم بریم ببینین، ببندیم این خلاصه رو اینجا دیگه، حالا توی اواخر قسمت هم یکی دو تا نکته جالب ازش میگیم. هی (مذکر) موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی و موزیک ویدیویی چیزی که شنیدی این قسمت چهاردهم پادکست بی پلاس بود. این قسمت بی پلاس رو من، علی بندری به کمک فاطمه فخاریان و امید سدی آقای هانس روسلینگ نویسنده این کتاب آدم بسیار فعال بود اول پادکست گفتم من خودم از یه تکتاکش چند سال پیش و تا پارسال که خیلی ناگهانی خبر مرگش آمد دنبالش میکردم با شوق این کتاب رو سالها بود کار می کرد با پسرش و عروسش که بیشتر تصویرسازی ها و ویزوالیزاسیون ها و پریزنتاسیون ها خودش میگه کار اونهاست هم همکارش بودن . سایتی که کارای هانس و این تیم روش هست، نماذری که توی این این اپیزود دربارش حرف زدیم اونجا هست و نمادارهای دیگه و ابزارهای دیگه ای که اینها توسعه دادن، داستان جالبی هم داشت سال دو هزار و شصت بهش گفتن یهو که سرطان پیشرفته پانکراس داره دو سه ماه تا یک سال بیشتر، وقت نداره، اینم یهو همه درس و سخن و مصاحبه و برنامه و همه چیزو کنسل میکنه میگه این کتابو بیاین تمومش کنی خیلی هم سخت بوده اون تیز و بازی قبل رو پسرش میگه دیگه ولی کار کردن با هم به همون سبک که توی سال های قبل کار میکردند بحث روی تک تک چیزا و اینکه چطور ارائه بدیم چیزا رو با هم بحث کردن نتیجهشم درخشانه واقعا.

آخرین چیزهایی که نوشته ایمیلیه که هانس به ناشرش زد که آره کار ما روی کتاب تمومه و چیزی نوشتیم که خواندنش لذت بخشه و کمک میکنه که خواننده هر جای دنیا که باشه دنیا رو بهتر بفهمه این پسر و عروسش همونی هم هستن که متن سخنرانی ها آنها هم با هم می نوشتند، با هم طراحیشون می کردند، با هم کارگردانیشون می کردند، و این اولا و آنا خودشون میگن که زنده نیستند. هانس متاسفانه که بره دور دنیا و کتابش رو تبلیغ کنه کاری که احتمالا خیلی هم خوب است پسش بر میومد و اینطوری می تونست کتاب رو به دست آدم به آدم های دیگه برسونه ولی امیدواریم که شما این کارو بکنین. من اینو به خودم گرفتم. راستش چند ساله این آدم و دوتا دنبال کرده بودم، بسیار بسیار چیز ازش یاد گرفتم، و حالا هم امیدوارم که اینطوری کمک کنم کتابش بهتر خوانده بشه، بیشتر شنید. و از اون مهمتر اینکه حرفش، ایدش و پیامش واقعاً بهتر و بیشتر دریافت بشه، رو خودم خیلی موثر بوده و امیدوارم که روی خیلی های دیگه هم همینطور باشه من چند وقت پیش یه توییت کردم گفتم معادل پیشنهاد بدین برای عنوان فارس کتاب چند تا پیشنهاد خیلی خوب آمد، اما وسطش یه خاطره خوبی هم گفت، گفت که یه بار اتفاقی توی یه ونی در یه همایشی من کنار این آقای هانس نشستم و اون زمان نمی شناختمش، خودش رو معرفی کرد، سر صحبت رو باز کرد، گفت که من به ایران سفر کردم و گفت که فکر می کنم که نسل جوان آینده بهتری برای ایران می شود. اوضاع ایران بهتر از این خواهد شد، این دوستمون میگه که خیلی واضح بود که از من امیدوارتره. من بعدا که کتاب خوندم فهمیدم چرا امیدوارتره، این امیدواری در در نگاهشه، ضمن اینکه امیدواری بیخود نیست. امیدواری پوچ نیست، ولی از نگاهش میاد و چه نگاه خوبی هم هست، کاش که همه داشته باشیم. شما الان میتونید.

پادکست بی پلاس: تخفیف و خرید کتابها از سایت انتشار نوین

ترجمه فارسی بعضی از کتابهایی که توی پادکست ازشون حرف زدیم رو از طریق سایت ما بی پلاس پادکست. کام با تخفیف بخرین. میخواین یادتون نره که بعضی هاشون کد تخفیف داره، کد تخفیف بی پلاس بعضی ها با لینکه که برید خودش تخفیفش اعمال میشه ولی بعضی ها باید کدشو وارد کنن. کنارش نوشتیم تو سایت خودمون که کدوم چجوریه یه صفحه ای داریم الان لینکار همه رو جمع کردیم یه جا همین کتاب واقعیت کتاب تمرکز هست، کتاب استثنایی ها هست، کتاب چرا ملت ها شکست می خورن هست، یک ترجمه دیگر از اون صلحي که همه صلح ها رو برباد داد، کتاب گويي سياه هست، بعضياش الکترونيکي، بعضياش کاغذي، بعضياش صوتي ميتونين اونجا بخرید کتاب ها رو از سایت انتشار نوین که این کتاب واقعیت رو بهش لینک دادیم اگر خرید کنید به جز این کتاب بعضی کتاب ها رو هم با کد تخفیف بی پلاس میتونید با تخفیف بیست درصد بخرین. موقعی که شما این اپیزود رو گوش میکنین، ممکنه با دیگران هم به توافق رسیده باشیم، لینک های دیگه همونجا اضافه کرده باشیم، بهتره اینه که سایت رو چک کنید. و هر کتابی رو که میخواین ببینین اگه اونجا هست از اون طریق بخرین دیگه اینکار یه حمایت از بی پلاس هم هست، راه دیگه پشتیبانی. از بی پلاس همینه که باز برید توی سایت ما بی پلاس پادکست.کام صفحه پشتیبانی از اونجا میتونید با شانزده دلار اگر خارج از ایرانید یا با چهل و هشت هزار تومن اگر که ایران هستید، پشتیبان کل فصل اول پادکست بی پلاس. ممنونیم از همه ی پشتیبان های مادی و معنوی پادکست از رهنما کالج اسپانسر این قسمت از حسین نجیب جفید، سازنده موزیک اینترو و از مهران بلحسنی، طراح پوستر ها و وب سایت پادکست بی پلاس پادکستی از کانال بی پادکست موزیک ویدیویی سی سی سی موزیک ویدیویی