1-11: Focus (خلاصهی کتاب تمرکز)
00:00 تا 00:03: کتاب خلاصه و خلاصه شده: تمرکز و هوش هیجانی
00:03 تا 00:06: فریب حواس پرتی و کنترل تمرکز: چالش های زندگی مدرن
00:06 تا 00:10: اهمیت تمرکز و حواسپرتی در زندگی quotidienne
00:10 تا 00:13: تمرکز و ذهن آزاد: کلید خلاقیت و پیشرفت
00:13 تا 00:16: نیروی اراده و خودکنترل: کلید موفقیت
00:16 تا 00:19: آفرین بر انگیزه و اراده: زندگی و کار مثالهای جورج لوکاس و لوئیسی کی
00:19 تا 00:22: همدلی و تمرکز: نگرانی احساسات دیگران
00:22 تا 00:25: تمرکز و توجه: رهبری برای آینده
00:25 تا 00:28: مهارت های رهبرانه و توانمندی های رهبران در مدیریت تیم
00:28 تا 00:31: تمرکز و تغییر: رهبری و مدیتیشن در سازمانها
00:31 تا 00:35: تمرکز و ذهن مثبت: راهکارهای نویسنده برای بهبود کارایی
00:35 تا 00:40: تمرکز و اندیشه مثبت: راهبردی برای موفقیت
00:40 تا 00:43: پادکست بی پلاس: حمایت و اپیزود های جدید
کتاب خلاصه و خلاصه شده: تمرکز و هوش هیجانی
قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین می تونیم بدونم میزانیم موزیک ویدیویی سلام، این قسمت یازدهم پادکست بی پلاسه و در مهر نود و هفت منتشر میشه. بی پلاس، پادکستی است که در هر قسمتش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی را به صورت چکیده و خلاصه برای شما می تونم تعریف کنم. هی هی هی هی در قسمت یازده رفتیم سراغ کتابی به عنوان تمرکز. فوکوس، نوشته آقای دانیل گلمن، کتاب پرفروش و موفقی بوده مثل بقیه کتابهایی که در فصل اولی بی پلاس خلاصه شون رو شنید. در آمازون بیشتر از سهصد و پنجاه تا ریویو داره، چهار تا ستاره داره، در گودریزم بیشتر از شش هزار نفر ریویو نوشتن براش. کتابی که خیلی ها خوندنش و به نظرشون کتاب خوبی بوده. من هم خوندمش و هم از خود کتاب خوشم اومده و هم نویسنده اش رو تصمیم گرفتم دنبال کنم آقای گلمن. نویسنده کتاب های علمی پرفروش زیادی است. درباره خلاقیت، درباره شفافیت، مراقبه و از همه مهمتر و معروفتر درباره هوش هیجانی.
این آقا کسیه که با نوشتن کتابی بسیار موفق و پرفروش با همین عنوان . این اصطلاح هوش هیجانی را مطرح کرد در عرصه عمومی و رواجش داد در دهه نود، نویسنده ی مهم پشت صحبت و بسیار بسیار موفق، کتاباش به فارسی هم ترجمه شده، از جمله همین کتابش. یه کاری که ما از این هفته داریم اینه که الان شما میتونید بریت توی . و بعضی از کتاب هایی رو که خلاصه هاشون رو در قسمت های قبلی این پادکست تعریف کردیم و همین کتاب تمرکز رو مثلا از لینک هایی که توی پست برای بعضی از کتاب ها نسخه دیجیتال رو لینک دادیم، برای بعضی ها نسخه کاغذی رو. کتاب نسخه صوتی رو این کاریه که دوست داریم ادامه هم بدیم از اولم دوست داشتیم بکنیم الانم کردیم دوست داریم ادامه هم. بدین که شما شنوندههای پادکست بتونید اینطوری کتابی رو که ما دربارش توی پادکست حرف زدیم با تخفیف بخرین؟ و از بی پلاس همینطور حمایت کردید اگه اینکارو بکنین، الان برای چهارتا از کتابال که خرید گذاشتیم امیدواریم که ناشرها. و فروشنده های دیگر هم بیاین جلو و بتونیم این همکاری رو گسترش بدیم لیست کتاب هایی که الان برای خرید هست توی سایت رو و آخرین اپیزود، میگم، الان دیگه بیشتر طول ندیم این مقدمه رو. و بریم سراغ خلاصه کتاب تمرکز، منبع اصلی ما در این قسمت هم مثل بقیه قسمت های پادکست بی پلاس، فصل اول بی پلاس، سایت انگلیسی زبان بلینکیسته. موزیک ویدیویی (خنده تماشاگران) کتاب رو اینطوری شروع میکنه نویسنده که میگه که.
فریب حواس پرتی و کنترل تمرکز: چالش های زندگی مدرن
دیدی یه وقتی یه مدتی موبایلتو چک نمیکنی دلت آشوبه که وای الان یه پیغام اومده من ندیدم، یه ایمیل گرفتم که منتظر به من هنوز چکش نکردم، بعدم که میری چک میکنی اگه پیغامی چیزی نباشه یه خورده شکی میشی. این حالیه که خیلی از ما ممکنه که داشته باشیم که دائمی از یه کاری میپریم روی یکی دیگه از این شاخه به اون شاخه و بین این شاخه ها هی میپریم، تلگرام چک میکنیم، توییتر چک میکنیم، مدام داریم به محرک های مختلف پاسخ میدیم و همش در معرض کلی اطلاعات هستیم. و حرف نویسنده ای که اطلاعات و تمرکز برخلاف هم عمل می کنند، هرچی اطلاعات بیشتر، تمرکز کمتر. و این باعث میشه که ما در عصر حواسپرتی زندگی کنیم، وقتی میگیم در عصر اطلاعات زندگی میکنیم یعنی در عصر کم بودن تمرکز. و حواس پرتی داریم زندگی میکنیم. این پریدن از تلگرام به توییتر، بعد ایمیل، بعد ایمو، بعد اینستاگرام یعنی اینکه. ما مشکل تمرکز داریم و نمی توانیم تصمیم بگیریم که در این لحظه به چی باید توجه کنیم. اما نویسنده میگه تمرکز کردن ممکنه. چیزی که باید یاد بگیریم اینه که چطور تصمیم بگیریم که آقا من الان میخوام به این چیز توجه کنم و میخوام به اون چیزای دیگه محل نگذارم، توجهمون و ارادی بتونیم معطوفه چیزی کنیم و نزاریم حواسمون پرت چیزای دیگه بشه.
کنترل اوضاع رو بگیریم دست خودمون، یه مثال هم میزنه میگه اینکار ممکنه، مثلا؟ خبرنگارهای نیویورک تایمز اینها همه وسط سالن نشستن، اوپن آفیسه، سر و صدا هم هست، یکی تلفن حرف میزنه، یکی با یکی بحث میکنه، ولی اینها موفق میشه. که تمرکز کنند و کلی کار بکنند توی همون شرایط، بدون اینکه، هی یکی میخواد به کسی بگه اقا هیس خانم آروم صحبت کن من دارم تمرکز میکنم من دارم کار میکنم اینا یعنی که میشه، با اراده میشه این رو تمرین کرد و بدست آورد، اما همه اراده شون. قوی نیست برای به دست آوردن تمرکز، بیشتر ما در طول مدتی که سر کار هستیم مشغول خیالپردازی میشیم. کلی وقت تلف میکنیم با کارهای باطل واسه همینه که مهمه که این توجه ارادی رو در خودمون تقویت کنیم که بتونیم هر وقت لازم داریم اون چیزی رو که میخوایم روش تمرکز کنیم. و حواسمون رو از بقیه چیزا پرت کنیم، کلید موفقیت اینه که کنترل دست خودمون باشه، به جز اینکه سرعتمون و بهره وریمون کم میشه وقتی حواسمون مدام پرت میشه. یک اشکال بزرگ و مهم دیگری هم داره این بیماری. این امکان را عملاً از ما می گیرد که عمیق غرق یک موضوعی بشیم. و اگه ما نتونیم عمیق غرق یک موضوعی بشیم، یاد گرفتن بسیار، بسیار سخت میشه. از اون سخت تر و تقریبا ناممکن کشف کردن چیزهای جدیده، کسی که نتونه در چیزی عمیق بشه.
اهمیت تمرکز و حواسپرتی در زندگی quotidienne
واقعا امیدی بهش نیست که بخواد چیز جدیدی کشف کنه. این موضوع انقدر جدیه؟ که در بعضی از کشورهای شرق آسیا اعتیاد جوانان به اینترنت را همین الان به عنوان یک مشکل در سطح ملی شناسایی کرد. و دنبال برنامههای جوانان چرا هستند براش؟ میگن که ما اگه اینو درست نکنیم گرفتار خواهیم شد در آینده. ما هم اگر مهمه برامون که توانایی یادگیریمون رو ببریم بالا، لازمه که یاد بگیریم که چطوری از پرت شدن حواسمون جلوگیری کنیم در دنیای امروز و چطوری روی یک کاری تمرکز کنیم؟ برای این کار دو تا چیز رو باید تمرین کنیم، در واقع ما دو تا ذهن داریم، ذهن از بالا به پایین و ذهن از پایین به بالا. اونها باید هی بکش و کش کنند که این توانایی ما تقویت بشه. یعنی چی؟ ذهن پایین به بالا ما اونیه که دستورات کارهای اتوماتیک رو صادر میکنه، سریع هم هست و با احساسات هم تحریک میشه. بالا به پایین اونی که برنامه ریزی رو انجام میده، اونی که کمکمون میکنه چیزهای جدید یاد بگیریم. این بخش مغز ما. تر هم هست و باید به صورت ارادی کنترلش کرد خودش واکنش نشون نمیده به محرک های حسی، اونایی که با ذهن پایین که بالایشون بیشتر کار می کنند، اینها به محرک های محیطی کلا آسیب پذیرتر هستند.
مثلاً این مثال می زند. میگه فکر کن یه عده ای توی صف ایستادن، چون طولانی شده زمان انتظارشون، یه عده ایشون ممکنه رفته باشن در حالت مستقل. و یکی بیاد مثلا بزنه جلوی صف بره جلوتر از اینا کاراچو بکنه اینا خیلی متوجه هم نشن، اما اونایی که. خیلی روی محرک های محیطی حساسن، قطعا میگن که آقا چی شد؟ شما کجا اومدی؟ فاز چیه؟ چی شد رفتی جلو؟ این؟ دو جور آدم، دو جور واکنش مختلف نشون میده. یه حرف جالبی هم اینجا نویسنده میزنه به حرفی که ما تو یکی دیگه از اپیزود های پادکست داشتیم، اپیزود یک بی پلاس مربوطه. با توجه به اون قانون ده هزار ساعت، میگه این حرف اصلا افسانه است که اگه شما یه کاری رو ده هزار ساعت تکرار کنید استاد میشید. شما اگه تکنیک استوپ کردنت مثلا بد باشه، هر چند هزار ساعتم با همون تکنیک غلط. فرق آدم خبره و آدم آماتور اینه که خبره از ذهن بالا به پایینش استفاده کرده و اون فعالیت های اتوماتیک و غیر ارادی ذهن پایین به بالا برنامه ریخته براشون و مدام بهترشون کرده، تکرار خالی و فقط کار کشیدن از باتماپ ذهن پایین به بالا راه به جایی نمی بره، زندگی رو بذاری روتو پایلوت، این باعث میشه که نتونی زمان حال رو و شرایطش رو درک کنی، نتونی چیز خوب یاد بگیری بخاطر اینکه توجهت کم میشه. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی بعد درباره این حرف میزنه که ما اصلا چند جور توجه و تمرکز داریم، یه نوعش همونی که گفتیم، دقیق.
تمرکز و ذهن آزاد: کلید خلاقیت و پیشرفت
یعنی به یک چیز جزئی ما توجه می کنیم اما این همیشه مفید ترین شکل توجه نیست گاهی نویسنده میگه اتفاقا باید ذهن رو آزاد گذاشت که به چرخه تو فضا بجای اینکه زوم کنی روی یک چیز ریز و چیزی که گره از کار ما باز میکنه خیلی وقتا اینه که به ذهن اجازه بدی بی قید بر خودش بگیره. و در معرض کشف و شهادت قرار بگیره. اینطوری یه چیزی ممکنه یهو به ذهن آدم برسه که اصلا آدم اون موقع داشت بهش فکر نمیکرد. بر من یادآور یه خاطره ای بود که وقتی بچه بودیم میگفتن ابن سینا مثلا میگفت که من داشتم به مسائل پیچیده ای فکر میکردم و حل نمیشد و اینا بعد میرفتم دروقت نماز میخوندم راه حل مسئله به ذهنم میرسید. چقدر این داستان داستان معتبر هست نیست، ولی من یاد اون ماجرا افتادم، داره میگه که وقتی شما تمرک کنید. خیلی روی چیزی میکنی، گاهی اوقات پیدا کردن مسئله بستگی به این خواهد شد که تمرکزتو بر ذهنت رو بهش اجازه بدی بری به چرخه در فضا یه مقدار رها بشه، اون موقع راه حلا خودشون رو بهش عرضه می کنن. البته، نویسنده میگه هر کسی این امکان رو نداره که بتونه هر روز یه زمانی رو یه خورده مثلا آروم کنه. کارای شلوغشو رها کنه، اجازه بده ذهنش در آرامش یکم بهچرخه، این امکان خیلی ارزشمندیه، خیلی کمک کنه. پیشرفت کنیم مخصوصا اگه کاری که میکنیم نیاز داره به ابداعات لحظه ای یا خلاقیت آدمایی که کارشون نیاز دارد، قطعا نیاز دارند که این زمان های آزاد را به ذهنشان بدهند، ولی امکان این است که همه نداشته باشند.
اگه نگاهم بکنی اتفاقا اون کسانی که میتونن خیلی خوب روی چیزای جزئی دقیق بشن و تمرکز. اونطوری نقطه ای دارند، مثلا ریاضی دان ها اینها در کارهای خلاقه که توش ذهن ازاده، خیلی خوب نیستن. اینا دو تا کیفیت متفاوت ذهن هستن، ولی آدمهایی هم هستن که ترکیب میکنن اینا رو به یک شکلی. حرف ولی اینه که این اوپن آورنس برای ایجاد خلاقیت بسیار چیز مهمیه برای دستبندی خاطرات. خیلی چیز مهمیه برای طبقه بندی محفظات برای برنامه ریزی برای آینده برای بسته ایدههای جدید اینها یک ویژگی بسیار حیاتیه، یه آزمایش مشهورم داره این قصه، یه چیزی رو میدن به آدما شاید چنین باشیم. یه نوعیش رو یه چیزی مثلا گیر کاغذ رو میدن به آدما، میگن که چندتا استفاده میشه از این کرد، چه کارایی با این میشه کرد؟ اونایی که تمرکز میکنن خیلی رو موضوع، چهل درصد عملکردهای کمتری پیدا میکنن برایمون. اون قطعه عموما، در مقایسه با اونایی که ذهنشون رو باز میگذارن. خودتونم الان اگه شروع کنید فکر کردم به موضوع ببینید که دو جور میتونید بهش نزدیک بشید به این مسئله، یکی اینکه تمرکز کنید روی ماجراهای. یکی که واقعا یه خورده ای باز به محیط نگاه کنید، از خود اون کلیپس، از خود اون گیرهه بیاین بیرون، به چیزای دیگه فکر کنین.
نیروی اراده و خودکنترل: کلید موفقیت
میگه اونایی که انکار میکنن چهل درصد عملکردهای بیشتری میتونن پیدا کنن براش. یه گروه از آدمایی که ذهنشون رو باز میذارن سر کار، مثلا اینایی هستن که اتنشن دیفیسیت دیسوردر دارن. و یا مثلا این راهنماهای بداهه کار فری استایل. چیزی که این گروه ها جفتشون توش خوب هستن اینه که اینا یهو میتونن بین دو تا چیزی که اصلا به هم ربط ندارن پل بزنن، بعد مثلا شما داره یه آهنگ رپی گوش میکنی، یه موزیک رپی گوش میکنی میگه که. چطوری یهو از اینجا پرید اونجا عجب ذهنی داره این، چطوری تونست از اینجا بپره اونجا، اینا رو به هم ربط. ربط دوتا چیزی که دوتا مفهومی که در نگاه اول به همدیگه ربطی ندارن ولی شما که شنیدی میگی واو چه قشنگ شدی؟ که این پل زد از این به اون، بله، این کارو با آزاد گذاشتن ذهنش کرد، یعنی اجازه داد ذهنش بچرخد. خودش مدام محدودش نکرد به یک وظایف از پیش تعیین شده و تونست اون موقع اینطوری بین یه چیزایی رو ببینه اینا یعنی چی همه، اینا همه یعنی که توجه تمرکز انواع مختلف داره. برای کار خلاقانه ضروری است که ذهنمون را آزاد بگذاریم، داشته باشیم. این یه جور تمرکز و توجه است.
و برای کارهای دقیقم توجه جزئی لازمه، اما تمرکز داشتن برای رسیدن به هدف کار. کافی نیست، لازم هست و کافی نیست، جز تمرکز دیگه چی لازم داریم؟ برای موفق شدن و رسیدن به هدف، ما عزم و اراده هم لازم داریم، دترمینشن و انگیزه، یعنی اراده قوی میخواهیم و هر چی هم هدف سخت تر باشه اراده قوی تری میخواهیم. این نیروی اراده کلا نقشش زیاده در زندگی دیگه، بچه هایی که اراده و خودداری بالاتری دارن، خودکنترل بیشتری دارن رو. ممکن است دید که در زندگی موفق ترن، یه آزمایشی رو نقل میکنه، نویسنده میگه روی هزار تا بچه یه سری شاخص هایی رو اومدن و اندازه گرفتن. که چقدر تحمل سختی دارن، چقدر میتونن مقاومت کنن، در برابر ناامیدی، در برابر خسته شدن، چقدر پشتکار دارن از اینجور چیزا. بعد، بیست سال بعد رفتن سراغ اون بچه ها که الان سی و خورده سالشون شده نود و شش درصدشون هم تونستن پیدا کنن. بعد وضع سلامت و وضع مالی و سوابق کیفری اینها را بررسی کردند، دیدن آنهایی که کنترل بیشتری داشتند. خودشون در بچگی الان هم وضعشون بهتره و موفقترن به تعبیر کتاب. مادرزادی هم نیست، یک چیزیه که باید در خودمون بسازیم، در بچگی و در بزرگسالی.
آفرین بر انگیزه و اراده: زندگی و کار مثالهای جورج لوکاس و لوئیسی کی
یکی از راه های ایجاد. و تقویتش هم اینه که خیلی جالبه، یکی از راه های تقویت نیروی اراده و خود کنترل اینه که کاری رو بکنیم که دوست داریم، یعنی اگه کاری رو بکنی که بازتاب اون چیزایی باشه که شخصا برات جواب بده. ارزش دارن؟ کاری بکنی که به علاقاتت مرتبط باشه، به ارزش هات مربوط باشه. با اراده تری میشی، چون کار کردن برای رسیدن به هدفی که دوستش داری بهت انگیزه میده. و نتیجه هم برات مهمه، واسه همین هم از کارت بیشتر لذت میبری، هم از نزدیکتر شدن به هدفت. که نتیجه ی کارته کیف میکنی. این البته کاری که بیشتر ما نمی کنیم، بیشتر ما داریم اون کاری که ازش لذت می بریم رو انجام نمیدیم شغلمون، یه چیزی. ارزشهای شخصیمون یه چیز دیگه هست واسه همینم جونمون به نسبت بر میاد که کار کنیم زور رو ات بزنیم کار کنیم. اما نویسنده میاد مثال میزنه آقای جورج لوکاس رو میگه که این نمونه متفاوت رو در نظر بگیرید وقتی داشت جنگ ستارگان رو میسازه.
اینقدر شخصاً عاشق کارش بود و اینقدر شخصاً دل بسته این خلاقتی بود که داشت میریخت و این کار. اصلاً آمد از اون شرکت تهیه کننده فیلم جدا شد، سرمایه شخصی خودشو آورد تو کار، خیلی هم باور داشت به کار، خیلی هم دوست داشت اینطوری کنترل بیشتری گرفت، کنترل کامل هنری کار رو عملاً گرفت دست خودش، چون میخواست هرکار که بخواد هرکار دوست داره بتونه بکنه و موفق هم شد، من باز یه مثال خارج از کتاب اینجا بزنم. وقتی که اینو خوندم مثال جورج لوکاسو خودم یادم ماجرای لوئیسی کی افتادم لوئیسی کی، کمدین آمریکایی؟ وقتی که. که چند سال پیش آمد این سریال هوراس و پیت را بسازد، یه کار عجیبی کرد، اینم میخواست کنترل کامل داشته باشه. که کل فرآیند خلاقه تولید این سریال، هیچکس نتونه رویش هیچ نظری باشه، این بتونه هر کار میخواد بکنه و خب وقتی شما با یک شرکت تهیه کننده استودیویی کار میکنی بالاخره یه مقداری از کنترل رو میدی دست اونا دیگه. این آمد با پول خودش فیلم ساخت، سریال ساخت، رفت در واقع بانک، اعتبار گرفت و با وام با قرض، سریال درست کرد و خب جواب هم داد و موفق شد، منتها مهمتر از موفق شدنش اینه که بریم. ببین چه کیفی کرد از این کار از اینکه با اختیار کامل اون چیزی رو که دوست داشت لحظه لحظهش همونطوری پیری درست شد که دوست داشت و خب برو مصاحبهاشو ببین بعد از کار ببین این آدم چه لذتی برده از این کاری که کرده حرف اینه برگردیم به کتاب، که اگه بتونیم دنیای خودمونو بسازیم، اونوقت تو شرایط مختلف جامعه. می تونیم که راه خودمون رو پیدا کنیم و لذتش رو ببریم یه چیز دیگه ای که کتاب روش تاکید میکنه که مستقیم ممکنه فکر کنه باز اینم ربطی به تمرکز نداره، امپاسی، یک دلی، یک دلی فکر میکنم که برابر مناسب. به فارسی “امپاتی” دو شکل داره، اینطور که کتاب میگه و یک دلی شناختی.
همدلی و تمرکز: نگرانی احساسات دیگران
و احساسی. من معادل های مرسوم و جا افتاده فارسی اش رو بلد نیستم متاسفانه، ولی همون چیزی که که کمک میکنه خودمون رو بذاریم جای دیگران و درکشون کنیم، چیز عجیبی هم نیست اینو سایکوپاتا هم دارن، یعنی اگه یکی رو ببینن که مثلا معشوقش مرده، اینا می تونن غمش رو ببینن، میفهمن که طرف ناراحته، اما از اونور احساس آنها نمی توانند احساسات خود را حس کنند و برای همین هم می توانند دیگران را بازی چه کنند، احساسات دیگران را بازی چه کنند. از ابزار استفاده میکنن ازشون چون دردشون رو حس نمیکنن اون چیزی که ما داریم و باعث میشه درد دیگران رو احساس کنیم، احساسات دیگران را حس کنیم، . که گاهی اصلا یک تجربه جسمیه، فیزیکی حس میکنیم احساسات دیگران، روی یه آزمایشی کردن یه بار دیدن که آدما وقتی درد کشیدن دیگران رو میبینن مدارهای حسگر درد تو مغزشون فعال میشه واقعا، مغزشون شبیه مغزشون. این ها البته توانایی هستند، یعنی اینکه این ها رو داریم دلیل نمیشه آدمای دلسوز و شفیق و سمپاتیکی بشیم، مثلا نگران حال دیگران باشیم لزوما. ولی امکانش رو داریم، مثلا دکترا رو در نظر بگیرید این پزشکان رو، پزشکانایی هستن که نسبت به مریضشون دلسوزی و همدلی نشون نمیدن. کتاب میگه اونایی که اینطوری هستن اگه اشتباه کنن احتمال اینکه ازشون شکایت بشه خیلی بیشتره، تا اونایی که خودشون رو شخصا نگران حال بیمار نشون میدن. مریض. همینطوری خودش نگران دیگه، وقتی که حس کنه دکترش عین خیالش نیست نگرانترم میشه.
پس دوست داره؟ عموما دوست داره مریض که ببینه دکتر داره حس میکنه گرفتاری این رو. باهاش همدلی داره، اما خب از اونور هم مردم دکتری میخوان که خوبشون کنه، یکی نمیخوان که بشینه زانو بزنه کنار اینا. ایده آل اینجا اینه که یکی باشه که دیتشت کنسرن داشته باشه یعنی امپاتیک کنسرن داشته باشه نگران باشه ولی با حفظ فاصله. چرا حالا اینا رو کتاب گفت، اینا چیزایی که ظاهرا ممکنه که به نظر برسه ربطی نداره به تمرکز، ولی حرف آقای؟ نویسنده اینه که اگه میخوای تمرکزت بهتر بشه، یه چیزی که باید روش کار کنی اینه که همدلی رو در خودت تقویت کنی. چون که این کمکت میکنه که در جمع های مختلف بتونی راه خودت رو پیدا کنی. این چرا مهمه؟ به خاطر تمرکز خارجی، تمرکز خارجی چیه؟ میگه ما خیلی وقتا عادتمون اینه که به این چیزایی که دست دستمون هستن و جلوی چشممون هستن توجه کنیم روی اینا تمرکز کنیم. اشکال بزرگ این روش اینه که ما رو از تهدیداتی یا فرصتهایی که ممکنه یه خورده بامون فاصله داشته باشن غافل میکنه. یه حدیدی که یه خورده بامون فاصله داره ممکنه اثرش خیلی مخرب باشه ولی خب طبیعت ما اینه تهدید یه خورده دورتر رو میندازیم پشت گوش، بجاش تمرکز میکنیم روی اجاره این ماه، روی دعوا کردن با شریکمون. و تهدیدات یه خورده دورتر مثل چیه؟ مثل تغییرات اقلیمیه؟ تغییرات اقلیمی خیلی دورتر از اینه که حواس ما ما رو به خودش مشغول کنه، میگیم ای آقا حالا کوتا بخواد اثر مثلا گرمایش زمین به ما برسه من این گرفتار قسط ماه دیگه ام، یا ای آقا مثلا کم آبی، این همه سال در مورد مسئله آب گفته میشه.
تمرکز و توجه: رهبری برای آینده
آقا این که، حالا یه چیزی هست دیگه، ما گرفتاری های خیلی اساسی تر داریم، چون جلوی چشم نیست، تمرکز. روز آنی ما رو به خودش نمیگیره هر چند این بی اعتنایی به محیط بی توجهی به آینده غریزیه ولی بسیار خطرناکه. ما هی تمرکز میکنیم رو مشکلات فوری اینا رو پشت گوش میندازیم و خب همین نمیشه که شد دیگه؟ نکته اینه که ما باید بتونیم محیط رو ببینیم، کانتکس رو ببینیم، حتی وقتی داریم روی خطر فوری تمرکز میکنیم. اگر نه، راه حل هایی که پیدا میکنیم حتماً کوتاه مدت خواهند بود، چون مشکل رو خیلی کوچیک و همین جلوی چشم دیدیم. واسه همینم مشکل دوباره تکرار میشه، این دفعه که تکرار شد با عواقب وخیمتر تکرار میشه. مثلا مشکل ترافیک رو نگاه کنین یه راه حل فوری داره ترافیک همیشه دیگه خیلی ها ما باهاش آشنایم بزرگ رو بکشیم یه طبقه از دو طبقهش کنیم. این یه نمونه خیلی خوبه از نگاه کردن به مشکل و تمرکز کردن. روی مشکلی که همین الان هست و نگاه نکردن به کانتکست، نگاه نکردن به خطری که در آینده ممکن است وجود داشته باشه. بزرگراه نکته اش اینه که چون تردد بین دو نقطه رو راحت تر میکنه بار ترافیک رو اتفاقا زیاد میکنه.
آدم های بیشتری خواهند خواست که جابجا شوند از این سر شهر برن اون سر شهر، اصلا یه سری مغازه ها و راست ها. و تفریحات جدید باز میشه یا باب میشه در مناطق مختلف شهر و این در نهایت یعنی ترافیک کمال. مکان زیاد میشه چون جا برای ماشین های بیشتری ساختیم با بزرگ راه کشیدن اتفاقا ماشین های بیشتری میان تو خیابون. پس شما با بزرگ را کشیدن یا با دو طبقه کردن حل نکردی مشکل ترافیک رو، یه کاری کردی که دوباره بیاد، موقتا. این دفعه که برگشت وخیم تره عواقبش، این دفعه که برگشت مشتش سنگین تره، اما اگه بلند مدت تر نگاه کنی، افق دیدت بلندتر باشه، آینده رو هم در نظر بگیری، اون موقع کسی هستی که تمرکز کنی. و این هم به شما کمک می کند، هم به جامعه کمک می کند. همه نسل های آینده کمک می کنند. این فیلم به صورت فیلمبرداری است. (مذکر) هی کمی هم درباره ارتباط تمرکز و توجه با رهبری، با رهبری.
مهارت های رهبرانه و توانمندی های رهبران در مدیریت تیم
یک رهبر خوب باید خیلی حواس جمع باشه که بتونه توجه سازمانش رو در لحظه مناسب متوجه جای. درست بکنه، آی کیو بالا خوبه برای اینکه رهبر خوبی بشی، ولی اگه آدم حواسجمی نباشی، سلف اپ آورنس نداشته باشی، خودآگاهی نداشته باشی، بعیده که رهبر خوبی باشی، از این داستان ها هممون شنیدیم، از رهبران که این فشار می آورند به زیر دستانشون که ازشون بهتر خروجی بگیرن و مثلا همشون میگن افسانه ای بود زیر دست فلان مدیر. مردم چجوری کار میکردند که نتیجه بدهند چجوری کار میکردند که تحویل بدهند کار اما اشکال کار اینا اینه که توجهش فقط به اون جایزه و فقط به اون نتیجه کار فکر میکنن و نتیجه از حال و روز آدمهای دورشون غافل میشن از حال و روز آدمهای غافل میشن از اون ور رهبری که به پیروزی های کوچیک تیمش بهاه میده و خیلی تمرکز نمیکنه، همش فشار بیاره براشون برای اون جایزه بزرگه، برای اون هدف بزرگه. و حتی گاهی اذعان میکنه که کارایی که شما میکنین خیلی کارای خوبیه، منم خودم از پس این کارا بر نمیام، اینا یعنی رهبر خود. آگاهه، محدودیت های خودشو میشناسه و اتفاقاً تیمشو یه طوری میچینه که اونجاهای که خودش خوب نیست تیمش خوب باشه. این آدم به توانایی های دیگران اعتماد داره، این آدم به همه توجه میکنه، و این آدم آدمیه که. مطمئنی که آدما کارشون رو خوب انجام میدن، بر همین استرس نمیده به تیمش، کمک دیگری که این تمرکز داشت. لیدر میکنه اینه که باعث میشه که خود لیدره، خود مدیره دید شفافی داشته باشه از آینده و از از نقشه سازمان، و اینجوری راحت تر و بهتر بتونه بقیه رو قانع کنه نسبت به چشم انداز سازمانی. تمرکز نداره؟ این ویژن رو هم شفاف نمی تونه ببینه، چشم انداز سازمان رو هم شفاف نمی تونه ببینه، پس نمی تونه خوب ببینه.
بفروشدش به بقیه اعضای تیم و نتیجهًا همه نمیتونن در همون جهتی که باید کار کنن کار کنن. گرفتار میشن، گیج میشن، اگه یه طرف میزنه، گم میکنن چشم انداز و. برای اینه که، مهمه که مدیر تمرکزش فقط معطوف به اون هدف به صورت جزئی نباشه به حال و روز. از مردم اطرافش حساس باشه، توجه کنه بهشون، و از اون مهم تر اینکه کلا به محیط و فضای که داره توش کار میکنه. میکنه توجه کنه، چون آینده رو باید ببینه، کافی نیست که بتونه اوضاع روز رو خوب مدیریت کنه، کافی نیست که بتونه نتایج رو که همین الان مشخصه باید تحویل بده به بهترین شکل تحویل بده. اگه میخواد دوم بیاره و موفق بشه باید یک چشمش به آینده باشه، به موقعیت ها و فرصت های آینده باشه، چشم انداز محدود داشتن و فقط دنبال جواب دادن به نیاز. امروز بازار بودن معمولا بهترین مدیران و بهترین شرکت ها رو هم قربانی می کنه. یک مثال بارز داره این کار. کار، شرکت بلک بریه، موبایل بلک بری، شرکت تلفن سازی همین اواسط دهه دو هزار خیلی محبوب بود موبایلاش.
تمرکز و تغییر: رهبری و مدیتیشن در سازمانها
ولی، پنج ساله هفتاد و پنج درصد بازارش رو از دست داد، به خاطر اینکه دید تلفن های لمس. ولی بهشون توجه نکرد یا کند بود در توجه کردن بهشون یا اینکه اینقدر محدود بود به اون محصول و تکنولوژی که خودش داشت که خیلی هم خوب بود که همه هم دوستش داشتند و خوب داشت می فروخت ولی دیگه ندید که. آینده این نیست، فضای بازار داره تغییر میکنه، انقدر خوشحال بود که ما قوی باتری. که توجه نکرد به اینکه آقا مردم انقدر دارن جذب موبایلهای لمسی میشن که بزارن این ضعف باتری رو ببخشن، چشمشون رو ببندن به این نقطه ضعف بزرگ و خوشحال باشن. باشه اشکال نداره انقدر حال میدهین تا چها، اشکال نداره که دم بدم باید شارژ کنیم. ببوسن بلک بری رو بزارن کنار واسه همینه که میگن تمرکز مدیر سازمان اتفاقا باید بیشتر از امور جاریه و روزمره. به فرصت ها و تهدیدهای آینده باشه، وظیفه لیدر بیشتر اونه، تا اداره کردن امور روزانه. چشم انداز سازمانی البته لازمه برای موفقیت سازمان، ولی شما یک رهبر باهوش و کار درست میخوای که بتونه رهبری کنه. سازمان رو در اون جهت، یعنی بتونه آدما رو قانع کنه که راه اینه ته این راه خوشبختیه، خوشحالیه، وگرنه که ویژه یه چیزیه که قاب میکنی میزنی به دیوار و تمام.
موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی یه خورده زیاد حرف زدیم درباره تمرکز در سازمانها و اینها، بیا بریم روی تمرکز فردی. توجه و تمرکز. همونطور که اول قسمت هم گفتیم از اون چیزای خدادادی نیست که باهاش به دنیا بیایم، از اون ماهیچه هایی که باید ورزش کنیم. یه راه تمرین و تقویتش همینه که حواسمون باشه که کی داره حواسمون پرت میشه. درجا همون موقع برش برگردونیم تو ریل، بعضی از انواع مراقبه و مدیتیشن هم هست که عملکردشون اصلا همینه. میگن تمرین کنین فقط مثلا روی یک چیز تمرکز کنید مثلا روی نفس کشیدن هر وقتم که حواس پرت شد. دوباره برش گردونین مثل وزن زدن، اینجا هم هرچه بیشتر تکرار کنی تمرین رو ماهی جهاد قوی تر میشن. یاد میگیری که چطوری تمرکزت رو از روی یه چیز برداری؟ کاملاً ارادی، بذارین روی چیز دیگه. اینطوری خودآگاه میشین.
تمرکز و ذهن مثبت: راهکارهای نویسنده برای بهبود کارایی
نسبت به توجه و تمرکزت، خود نویسنده روش های جالبی هم پیشنهاد می کند برای این کار، توی این کتاب خیلی نیست. ولی توی مصاحبه های بعدش توی سخنرانیاش هست میتونید ببینید که میگه آقا مثلا نوتیفیکیشن ها رو باید ببندی اگه میخوای کار کنی. میتونی تمرکز کنی، میتونی شما بازههای زمانی بیست و پنج دقیقه، بیست و پنج دقیقه بذاری که اینا توی اون بازهها نه ایمیل چک کنین. نه دست به موبایل بزنی، نه هیچی، و بدونی که با تمرکز صد درصد روی یه چیزی کار میکنی، اینطوری کم کم اون به اون دوپامین که ترشح میشه هر بار نوتیفیکیشن میبینی و کیف میکنی، بعدا اصلا دنبالش میری. اینو کم کم میتونی تحت کنترل بگیری چون اینا توی کتاب خیلی نیست من توی این پادکست بهش نمیپردازم فکر می کنم که جای دیگری بتونیم یه مقدار اینا رو توضیح بدیم و مرتب کنیم و معرفی کنیم ولی بگردین دنبال اسم نویسنده کنونیاشو ببینید حتماً این پیشنهاد ها و توصیه ها و دستورات چی میگن، بهبود دهنده زندگی رو میتونید پیدا کنید، من خودم خیلی استفاده کردم و تاثیر گذاشته واقعا روی روش کار کردن من و روی. مرتب شدن ذهن من حداقل خیلی تاثیر گذاشته، بعد تمرکز رو وقتی تمرین کنی اینطوری ببری بالا. دفعه بعد که مثلا داری یه کاری میکنی بعد وسطش میری توییتر یا وسطش میری تلگرام بعد غرق میشی اون تو؟ این رو تو ذهنت داشته باش که آقا من تمرکزم از دست رفت، یه کاری رو باطل کردم، رفتم. با اراده وقتی که اینو بتونی کنترل کنی برگردونی این بعدا کمکت میکنه مثلا مثلا کجا بگیرم یه جایی وسط تست من دیدی یه آدم قفل میکنم یا آقا من نمیتونم، این کار کار من نیست، بخاطر اینه که تمرکز تو از دست دادی؟ اگه آگاه باشی و اگه تمرین کرده باشی، تونسته باشی که ارادی تمرکزت رو از چیزایی برداری، بنازی رو چیزای دیگه. دیگه، میتونی از پس این لحظات تسلیم شدن در تست ها خیلی راحتتر بربیای.
یه چیزیه که نویسنده خیلی تبلیغش رو میکنه و میگه کمک میکنه به بهبود کنترلمون روی تمرکزمون مدیتیشن هم ، این هم باز دوباره، هم توی کتاب خیلی بهش نرفته، هم توی بلینکش خیلی مطلب رو باز نکرد. ولی من توی سخنرانی ها و مصاحبه های بعدی نویسنده زیاد دیدم که درباره این توضیح میدی که چقدر خوب که مثلا سشن های مایندفلنس داشته باشی از اول روز کاری که حواست خیلی جمعتر بشه به کاری که و روشی که داری از وقتت استفاده میکنی. یه چیز دیگه ای که ازش زیاد حرف میزنی تو کتاب، افکار شاد و خوشحال. وقتی خوشحالیم، و مثبتیم، حتی سخت ترین کارها هم راحت تر و قابل انجام تر به نظر می رسند. این رو. من مطمئنم که تجربه های شخصی شما هم تایید میکنه که آدمایی که شاد و خوشحالند می بینی کاری که واقعاً کارای شدنی نیست، اینا خیلی خوشبینانه تر، بعضی وقتا فکر می کنم. تو فکر می کنی ساده لوحانه فکر میکنن که این کار شدنیه. من شخصاً عمیقاً فکر می کنم که این حرف حرف درستیه، افکار منفی آدم رو کم توان میکنن. یک دلیلش این است که افکار مثبت انگیزه ما را زیاد می کنند وقتی در یک شرایط فکری مثبت هستیم به قسمت جلو مغز، کورتکس پیش پیشانی، مثل که بهش میگن، خیلی فعال میشه، این همون بخش مغزه که سرکوتری توشه و خیلی دوپامین داره توش یعنی همینجوری که داریم کار میکنیم هی یادمون میندازه که اینو که تموم کنی جایزه ای در انتظارته این چیزی که به ما انگیزه میده که بیشتر تلاش کنیم، انگیزه میده که تمرکزمون رو حفظ کنیم.
تمرکز و اندیشه مثبت: راهبردی برای موفقیت
همون امید اون جایزهه، یه کار دیگه که این مثبت اندیشی با ما میکنه اینه که باعث میشه گشاده تر باشیم به تجربه به آدم های جدید پذیراتر باشیم، مثلا مهاجرت کردن، پدیده سختیه، پدیده استرس آوره. ولی آدم مثبت به جنبه های مثبتش و به فرصتهایی که پدید میاره فکر می کنه، برای همین با مشکلاتش. در برنامه ریزی زندگی هم این خودشو نشون میده اگه روی چیزی که واقعا ازش لذت میبری تمرک روی مهارت هایی که واقعا دوست داری یاد بگیری، چیزی که دوست داری واقعا دوست داری بشوی. هی، آدم خوشبینتری میشی. اینو من واقعا حدس میزنم اگه دور و برتونم نگاه کنید ببینید که کیا خوشبین ترن، کیا مثلا بدبین ترن، در میرین. که این الگو الگوی درستیه، کسی که داره کاری رو می کنه که دوست داره معمولا خوشبین تره، اما اگه روی شکست روی ناکامی، روی سختی، روی رقابت هایی که میخوای تجربه کنی، احتمال شکست رو اینا تمرکز کنی انقدر میترسی؟ انقدر بی انگیزه میشی که احتمالا حتی اولین قدم رو هم بر نخواهی داشت. (خنده تماشاگران) (مذکر) (خنده) (خنده تماشاگران) خلاصه ی حرف نویسنده چیه توی این کتاب باز اینم از اون کتابایی که این کاری که ما کردیم این اپیزود پادکست بی پلاس. فقط ما نوک زدیم به یه تکه از اینجاش یه تکه از اینجاش یه تکه از اونجاش امید اینه که تشویق شده باشین شما به اینکه برید خود کتاب رو به. حرف اساسیش چیه؟ میگه آقا ما سه جور تمرکز داریم، سه جور توجه داریم.
درونی، خارجی و و توجه به دیگران، بعد میاد درباره اهمیت هر کدوم اینا توضیح میده و میگه که تمرکز داشتن کارای ما رو میبره بالا و تواناییمون رو برای موفق شدن زیاد میکنه. توجه ما به خودمون، توجه ما به دیگران و توجه ما به محیط، به کانتکس، مثل طبیعت. دیدیه که هم آیندهمون رو بهتر میکنه و هم همین زندگی الانمون رو و همینطور که دیدیم به جز در سطح فرق فردی در سطح سازمانی هم این مهمه، چون رهبر سازمان به جز اینکه باید حواسش به خیلی چیزا باشه می تونه تمرکز بقیه رو هم هدایت کنه به اون جایی که باید بهش توجه کنن. توصیه های نویسنده، توصیه های خوبیه، برای خودم خیلی از حرفاش راهگشا بودن، خیلی از دستور العمل هاش رو آوردم توی زندگیم دارم اجرا می کنم. میگه مثل ورزش، اینجا هم همونقدر که ورزش مهمه، استراحت هم مهمه، باید به حواسمون باید بذاریم گاهی به هیچی متمرکز نباشیم، به چرخه ذهنمون یه مدتی بتونه گشت و گذار کنه. بزار کنه واسه خودش، چیزهای خوب از همین گشت و گذارها ممکنه در میان، این رو هم من شخصا بهش رسیدم. و اعتقاد پیدا کردم و بارها در عمل هم اثرش رو دیدم، فکر می کنم اینکه مثلا میگن برین، بدوین، برین پیاده. راهروهای طولانی کنین، برین اسکی کنین، کلتونو خالی کنین، اینم فکر میکنم که دلیلش همینه که توجه به چیزی نداشته باشین، خیال بتونه واسه خودش بره کارای جالب بکنه. هی [مذکر] موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چیزی که شنیدین اپیزود یازدهم پادکست بی پلاس بود، این اپیزود بی پلاس رمان علی بندری به کمک امید سد.
پادکست بی پلاس: حمایت و اپیزود های جدید
بی پلاس یه هفته در میان چهارشنبه ها منتشر میشه و از همه اپلیکیشن های پادکست و از و از نام لیک و می تونید بشنویدش یا از سایت خودمون . همونطور که قبلا اول قسمت گفتیم شما الان میتونید ترجمه فارسی بعضی از کتابهایی رو که توی پادکست تا حالا ازشون حرف زدیم از طریق بی پلاس پاست. با تخفیف بخرین میرین پست مربوط به همین قسمت تمرکز یا قسمت اول استثنایی ها یا چرا ملت ها شکست می خورند، یا صلحی که همه صلح ها را بر باد داد، اون رو باز میکنید و اون پایین. یک لینک هست یا دوتا لینک هست حالا الکترونیکه یا کاغذیه یا کتاب صوتیه با تخفیف میتونید برید به خریدش یک راه دیگری از حمایت از پادکستم اینه که باز برین به بپلاس پادکست. کام صفحه پشت. با شانزده دلار اگر خارج از ایران هستید و یا چهل و هشت هزار تومن اگر در ایران هستید می توانید پشتیبان از همه حامیان پادکست تا امروز که هفته اول مهر ماه ۱۵۸ نفر ما پشتیبان داشتیم برای فصل اول. عدد تعداد بزرگی نیست ولی خیلی برای ما مهمه. همین عدد از برآورد اولیه ما مقدار بیشتری است، یعنی در زمانی که این همه چیز مجانی است و همین پادکست هم مجانی است. هیچ اجباری هم به پول دادن نبوده و نیست، نه اجبار قانونی بوده، نه وجدانی بوده، نه اخلاقی بوده، نه هیچی، نزدیک سر شام.
ده نفر تصمیم گرفتند خودشون که برن پشتیبانی کنن بدون اینکه واقعا چیزی گیرشون بیاد بابت این پولی که میدن ما حتی نگفتیم که اسمتون رو اعلام میکنیم یا تی شرت میدیم یا ماگ میدیم یا نمیدونم حتی نمی رسیم ایمیل بزنیم بدون بدون تشکر. ولی خیلی کیف میکنیم از این اعتماد و از این پشتیبانی و خیلی هم بهش افتخار میکنیم. ممنونیم از همه پشتیبانهای ماددی و معنوی پادکست بی پلاس، از حسین نجفی، سازنده موسیقی. که اینتروی بی پلاس و از مهران بلحسنی طراح پوسترها و وب سایت پودکست از . موزیک ویدیویی سی موزیک ویدیویی امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مهم. در خستگی یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم طب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید، مرسی.
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua