1-10: A peace to end all peaces (خلاصهی کتاب صلحی که همهی صلحها را بر باد داد)
00:00 تا 00:03: جنگ جهانی اول و امپراتوری عثمانی: یک بررسی از کتاب صلحی
00:03 تا 00:05: نقد اجتماعی و سیاسی: اثر جنگ اول جهانی و پساجنگ
00:05 تا 00:07: تاریخ خاورمیانه و روابط بریتانیا و اینترپول
00:07 تا 00:12: چرچیل، نقش و تأثیر در تاریخ خاورمیانه
00:12 تا 00:17: تاریخ عثمانی: پادشاهی مذهبی و اصلاحات در قرن نوزدهم
00:17 تا 00:20: نقش جوانان ترک در انقلاب عثمانی
00:20 تا 00:23: پر از تحلیلات اشتباه: عثمانی و تحالف با آلمان در جنگ جهانی اول
00:23 تا 00:28: قدرت ناوهای عثمانی در جنگ اول جهانی
00:28 تا 00:31: پیش نقشه کشی و تصمیم گیری در جنگ جهانی اول: اشتباهات و نقصهای راهبردهای بریتانیا
00:31 تا 00:34: جنگ و حاکمیت: سیاست های غلط بریتانیا در خاورمیانه
00:34 تا 00:38: معاهده سایکس پیکو و آینده خاورمیانه
00:38 تا 00:42: توافق نامه سایکسپیکو: ریشه های درگیری منطقهای (تاریخ واقعیت دشوار خاورمیانه)
00:42 تا 00:46: تأثیر تاریخی و فرهنگی بر خاورمیانه و آسیا شدیداً احساس میشه
00:46 تا 00:50: پیدایش حاکمیت و مقاومت در خاورمیانه: اثرات استقلال ترکیه و مواجهه با مستعمره گران
00:50 تا 00:55: اثر اروپا در تغییرات خاورمیانه: یک نظم کهنه و یک قرن بیستم نویددهی
00:55 تا 00:57: بی پلاس: خلاصه اپیزود های فصل یک – پادکست و ویدیوی سی موسیقی
جنگ جهانی اول و امپراتوری عثمانی: یک بررسی از کتاب صلحی
قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین میدونم میدونم میزان موزیک ویدیویی سلام، این قسمت دهم پادکست بی پلاسه و در شهریور نود و هفت منتشر میشه. ای پلاس پادکستی است که در هر قسمتش من علی بندری یک کتاب غیر داستانی رو به صورت خلاصه برای شما تعریف می کنم. موزیک ویدیویی هی هی هی (مذکر) این فیلم به صورت فیلمبرداری به صورت فیلمبرداری در قسمت دهم رفتیم سراغ کتاب صلحی که همه صلحها را بر باد داد. کتابی درخشان به نظر بنده نوشته دیوید فرامکین و با ترجمه بسیار خوب از آقای حسن افشار. کتاب درباره جنگ جهانی اوله و به طور خاص. سرنوشت امپراتوری عثمانی رو که به عنوان یک امپراتوری وارد این جنگ شد. و در طول جنگ و بعد از جنگ فرو پاشید و شکل فرو پاشیدنش به باور نویسنده خیلی موثر بود. در وضعیتی که بقایای اون امپراتوری و خاورمیانه ای امروز دارن که وضع خوبی نیست بررسی میکنه. در واقع میاد برامون تعریف میکنه که خاورمیانه اینجایی که.
به عنوان خاورمیانه و شمال آفریقا می شناسیمش و از هر زاویه ای که نگاه کنیم امروز جای مشکل داریه در جهان. چطور اینطور شد؟ منبع اصلی ما در این قسمت هم مثل بقیه قسمت های فصل اول پادکست بی پلاس اپلیکیشن و سایت انگلیسی زبان بلینکیستا بریم سراغ صلحی که همه صلح ها را بر باد داد. چه اسم قشنگی هم داره واقعا، اسمش هم اشاره ای داره به اسم این جنگ جنگ جهانی اول که قرار بود جنگی باشه که همه جنگ ها رو. پایان بده آخرین جنگ باشه و بعد منجر به صلح شد که اون صلح عملا همه صلح ها را پایان داد. خیلی اسم قشنگی داره و خیلی خوش اومد. بریم ببینیم که مغز حرف نویسنده این کتاب چیه؟ هی .خوشم. این کتاب در واقع داستان برچیده شدن امپراتوری عثمانی، خلافت عثمانی و اینکه چی شد که بعد از عثمانیا هم چی شد؟ همچین شدشم حالا تعریف میکنیم که چیه اگر که نمیدونیم در واقع موضوع اصلی کتاب اینه. ولی وقتی که میخونیمش میبینیم که چقدر چیزهای بیشتری یاد میگیریم درباره جنگ جهانی اول. درباره دنیای پیش از جنگ جهانی اول.
نقد اجتماعی و سیاسی: اثر جنگ اول جهانی و پساجنگ
و درباره ی جنگی که تا حد زیادی نقشه دنیای امروز رو. چه در اروپا چه در خاورمیانه ترسیم کرده. من خودم شخصا بعد از اینکه درباره جنگ اول چیزهایی خواندم و دیدم. فهمیدم که چقدر جهان امروز ما متأثر بوده از اون جنگ بزرگ. به جز اینها، توی کتاب درباره چرچیل هم کلی داستان جالب هست و زاویه جالبی داره در بررسی چرچیل. امیدوارم یه روز واقعا یه پادکستی یه جایی داشته باشم بتونیم درباره چرچیل حرف بزنیم. ولی اینجا هم این بهانه بهانه خوبیه و به نظرم دریچه ورود خوبیه حداقل. اسم کتاب هم در واقع طعنه ای به اینکه به جنگ اول زمان وقوعش میگفتن جنگ بزرگ. و قرار بود جنگی باشه که تكليف مواظره قوار و در جهان حداقل در اروپا برای همیشه روشن کنه، و بعد از اون دیگه جنگی نشه.
جنگی باشه که بعدش دیگه جنگی نیاد، به همه جنگها پایان بده. که البته ما امروز میدونیم چه ایده ساده انگارانه ای بودیم. و جنگ دوم، در فاصله ای نه چندان طولانی از جنگ اول. شروع شد، کتاب میاد درباره صلحی حرف میزنه که نقطه پایان این جنگ بود؟ و میگه این اون صلحی بود که همه صلح ها رو بر باد داد. بجای جنگی که قرار بود همه جنگ ها رو بساطشون رو جمع کنه. صلحی آمد در پایانش که همهی صلح ها رو بر باد داد. درباره کی داریم حرف میزنیم، درباره سالهای اول قرن بیستم. زمانی که قدرت های اروپایی مثل امپراتوری بریتانیا فکر می کنند که دیگه تا جایی که آینده رو میشه دید اینا سوار خواهند بود بر اوضاع جهان. و منتظرن که این نظم سیاسی و مدل اروپاییه.
تاریخ خاورمیانه و روابط بریتانیا و اینترپول
کشورها رو به اون تک و تک مناطق دست نخورده دنیا هم حاکم کنن، از جمله به خاورمیانه که از نظر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی چند قرن فاصله داره باشون و هنوز اون نظم اروپایی رو نگرفت. قرن نوزده خاور میانه تشک کشتی روس و انگلیس بود دیگه در ترکستان و ایران و افغانستان و ما برای قفقاز این بکش اون بکش. توی تاریخ ایران زمان قاجار هم میخونیم اینا رو دیگه تو دربار همش جنگ بین مامورین و. وابستگان و دلبستگان روسیه و انگلیس ولی الان در اوایل قرن بیستم اون رقابت ها دیگه رفته کنار و در دولت بریتانیا مثلا نه کسی میدونه در خاور میانه و ایران. به عنوان مثال چه خبره؟ نه خیلی کسی علاقه ای داره سر در بیاره. میگن اینا دیر یا زود میشن مثل بقیه دنیا دیگه دیگه من الان وقت تلفشون نکنم. از اونجایی که اینا نشستن یه سری درباری میبینن. درگیر دستی سه بازی و دوز و کلک و زیر آبزنی های حقیر از همدیگه. و یه سری ائتلاف های شلوول و یه ملتی.
تنبل و تنپرور، دید بریتانیایی ها به خاورمیانه اینه. خاورمیانه هم که میگیم حواسمون باشه دیگه منطقه جغرافیایی میدونیم داریم درباره کجا حرف میزنیم. ولی نقشش با امروز خیلی فرق داره. خبری از اردن و سوریه و عراق و عربستان سعودی و اینا هم نیست چه برسه به؟ اسرائیل، اینا همه زیر پرچم عثمانین. و عثمانی هم یه امپراتوری یه کشوریه که کنده، همه چی توش کنده پیش میره یه همچین حالی داره شروع کتاب .مذکر سلام. سلام. سلام. خب.
چرچیل، نقش و تأثیر در تاریخ خاورمیانه
خیلی کتاب تاکید داره روی نقش چرچیل در تحولات این دوره، چرچیل البته اون موقع هنوز خیلی جوونه برای این که یک سیاستمدار قرن بیستم یه بریتانیایی باشه ولی این زخمی رو که روی خاورمیانه هست نویسنده میگه همون چرچیلی زده اون موقع جوان بود و جویی نام آمده بود، یه خورده قبل از اینکه بریم تو دل کتاب درباره اینکه چرچیل اون مقطع چرچیل رو خیلی از ما ممکنه با شهرتش در سالهای نخست وزیری بشناسیم دیگه، چرچیل سال هزار و نهصد چهل نخست وزیر شد، یعنی بیست و پنج، شش سال بعد از زمان داستان ما، ما داریم درباره چرچیل جوان حرف میزنیم. سی و نه سالشه، تازه یک اخم و این سیگار برگ معروف و این خمیدگی سر رو اضافه کرده. ظاهرش، موهاش تازه شروع کرده ریختن، صورتش داره کم کم میشه همونی که ما الان ازش میشناسیم میگه خورده وزن اضافه کرده؟ ولی سهولتش رو هنوز مونده تا بخواد بدست بیاره، سمتش چیه، سمتش اینه که اون موقع چهار ساله که لرد اول اول دریایی در دولت بریتانیا. یک آدمیه که لباس شخصیه، هر چند آموزش نظامی دیده، مدرسه نظام رفته خودش، ولی لباس شخصیه، مونتا الان نیروی نظامی دریایی زیر فرمان ایشونه، مشهورم هست به کسی که زیاد تغییر عقیده داده، محافظ کار بوده، لیبرال. طرفدار آلمان بوده، بعداً ضد آلمان، حامی عثمانی بوده، بعداً ضد عثمانی بود، میگفتند زود تحت تاثیر قرار میگیرند. مشکلاتی که آدم در سنین جوانی داره دیگه، زیاد مطمئنه از نظرات خودش و با اینکه از نظر سیاسی و اجتماعی لیبرال شده بود الان ولی در مسائل دفاعی و سیاست خارجی از این سیاست های آشتیجویان لبرال ها متنفر بود و خودشم دلبسته نظامیگری بود برای همین وقتی در هزار و نهصد و چهارده که در طول زمان قصه ماست حال و هوای اروپا داشت جنگی می شد وسط این لیبرال های حاکم بریتانیا این آدم نظامی خوب و خسلت و جاه طلب و زیرک قشنگ در زمان مناسب و در جای مناسب بود. بریتانیا اون موقع امپراتوریه که صاحب یک چهارم خشکی های زمینه و دارن فکر میکنن که این عثمانی بالاخره دیر به زودی بساطش جمع می شود نگرانشون، یک زمان این بود که ماترک اینها برسه به روسیه، یعنی عثمانی با این همه سرزمین. و این همه قوم و قبیله ای که اینجا هست، از همبه باشه هر چی به مون رو روسیه بیاد و هر داره. بریتانیا چرا از این میترسید؟ بخاطر اینکه الان صاحب هندستانم بود و دو طرف امپراتوری در واقع وسطش این منطقه خاورمیانه بود و نمی خواست روسیه بیاد بشینی.
یا وسط راه هند، برای همین بیشتر از اینکه خودش این منطقه رو بخواد، حواس اونم هست دیگه نفت هنوز اون چیزی نشده که بعدا شد. تو اون مقطع، بیشتر از اینکه بر خودشون بخوان، نگران نبودند بریتانیایی که این دست دیگران نیفته، مخصوصا دست روسیه نیفته. روس ها از اون طرف میگفتند که بلعیدن این سرزمین های جنوبی امپراتوری روسیه اصلا حق ماست، حق چه وظیفه تایلندی؟ تاریخی ماست اینه که این درگیری باعث شده بود که شمشیر روسیه بالای سر این شاخرگ وصل کننده دو سر امپراتوری بریتانیا آویزون باشه واسه خودش. در سال های قبل از جنگ، رابطه انگلیس با عثمانی خوب نبود، و این یک مقدار هل داده بود ترک های عثمانی را به سمت آمریکا. امپراتوری جدید و تأسیس آلمان که تازه پا گرفته بود و داشت می شد یک قدرت جدیدی در اروپا آلمان در واقع داشت مینشست جای روسیه میشد اون لولوی جدید که اروپا ازش میترسید، خود روسها یک جنگی رو به ژاپن باخته بودن و داخل کشورشون هم توی سنت پیترزبورگ ناآرامی هایی پیش آمده بود و احساسیم بود که دیگه کرکپر اینا گفتیم که قرن نوزدهم این منطقه خاورمیانه و افغانستان و ایران و ترکیه و اینا دو چک کشتی مبارزه ای روسیه و بریتانیا بود، در هزار و نهصد و هفت اینا آمدند توافق کردند اختلافات را گذاشتند کنار روسیه و افغانستان را داد به بریتانیا. بریتانیا ایران رو هم تقسیم کردن به منطقه بریتانیایی منطقه روسی و یه منطقه بی طرف و هبت رو هم بی طرف اعلام کردن و این درگیری بازی بزرگ تمام شد عملا اینجا، الان دیگه بریتانیا منتظر بود. عثمانی هم بریز پایین و اروپایی ها سوار اون منطقه بشن دیگه عثمانی تنها منطقه مسلمانی بود که لرزون، لرزون، ولی به هر حال هنوز مستقل بود. نقطه خوبی اینجا که بریم ببینیم این عثمانی ها اصلا کی بودن و چیکار میکردن؟ اینها یکی از حکومت هایی بودند که این بیابان که از استپ های آسیای میانه تاخته بودند به سمت غرب تشکیل داده بودند، از جنس همون مغلایی که که در قسمت هشتم بی پلاس صرفشون رو زدیم، یعنی این ترک ها اصلشون مال این سرزمین نیست دیگه، ترک ها مال اینجا نیستند. خیلی شرق تر از اینجا هستن، از اونورا اومدن.
تاریخ عثمانی: پادشاهی مذهبی و اصلاحات در قرن نوزدهم
مسلمان هم شده بودند و اسم خودشون رو هم گذاشته بودند خلافت یعنی ما جانشین پیامبر اسلامیم و در قرن پانزده همیلیادی نشسته بودند به جای امپراتوری بیزانس و ادامه داده بودند به تخت و تاز قرن شانزده که اوج قدرت از خلیج فارس تا دانوب رو اینا سوارشن وقتی که انگلیس چهار میلیون جمعیت داشت اینا بالای سی میلیون نفر از بیست ملیت مختلف، ولی کارشون چپاوول بود و جنگ و حکومت رو نه بلد بود. نه خیلی دل بهش میدادن اصلا، فقط حمله و جنگ. قرن نوزدهم اینا شروع کردن به اصلاحاتی در دفتر و و دیوان و آموزش و اینا ولی خیلی کند و بیشترم روی کاغذ این اون زمانیه که به کمک پیشرفت های حاصل از انقلاب صنعتی دیگه کشورهای غرب اروپا از نظر اقتصادی و از نظر تکنولوژیک دیگه خیلی جلو افتادند. اینه که وقتی میرسیم به اوایل قرن بیستم به سالهای داستان ما هزار نهصد و چهارده اینها به عثمانی دارن میگن مرد. مرد بیمار اروپا دیگه نفسش به شمار افتاده همه منتظرن که بیفته اینکه می گوییم عثمانی خلافت بود، یک معنی مهم دیگری هم در خودش دارد، اون همین که یه پادشاهی است. یعنی بر اساس ملیت نیست، بر اساس دین، بر اساس مذهب، از نظر قومی و نژادی کاملا خیلی متنوعه، ولی اکثریت جمعیتش مسلمانه. به جز اینکه اکثریت جمعیتش مسلمانن، کلا مذهب نقش خیلی مهمی در زندگی اینها دارد. ایانی که خلیفه رو اصلا به خلاف پیامبر قبول ندارن چه اون اقلیت مسیحی و یهودی که اینا هم در عثمانی زندگی میکنن، همه اینا مذهب براشون بخش مهمی از هویتشونه و این از اروپا. ما تفاوتشون میکنه چون که اروپایی چند قرنی هست که دیگه دین توش نقش کلیدی نداره همین مطلب و و دلایل دیگه در کنارش باعث شده بود که برای مردمان اروپا، برای مردمان اروپای غربی.
من یه خود حالت موزه پیدا کنه یه جاییه که زندگی مردم انگار منجمد شده در قرن گذشته، خیابون های قسطنطنیه، استانبول امروز. تازه سال هزار و نهصد و دوازده خیلی سال بعد از خیابون های اروپایی مجهز شدن به چراغ روشنایی. برای غربی ها، استانبول قوسطنطنیه همیشه یه جایی بود که مال گذشته کهن رو به یادشون میآورد. “مذکر” قدیمی بود. هی موزیک ویدیویی نکته دیگری درباره عثمانی ها این است که در مقایسه با امپراتوری های اروپایی مانند بریتانیا و فرانسه، قدرت سیاسی عثمانی ها اما خیلی از مرزهای همون منطقه مرکزی ترکیه امروزی فراتر نمیرفت یعنی از نظر سیاسی، حرفشون عملاً فقط روی یه قسمت کوچکی از امپراتوری برو داشت، خیلی جاها با اینکه ارتش عثمانی حضور داشت، ولی، ایالت های غیر ترک عملاً خودگردان بودند. یک امیری یه چیزی داشت، پنج درصد مالیات دولت عثمانی جمع میکرد، نود و پنج درصدش رو دیگران، اینطوری خب اینا واقعا نمیتونستن خیلی زمین هاشون حفظ کنن و همون اوایل قرن بیستم داشتن زمین های قابل توجهی رو پشت هم از دست میدادن و میدادن اروپایی ها مخصوصاً در هزار و نهصد و دوازده ایتالیا آمد دست گذاشت روی آخرین تیکه ای که از قاره آفریقا تحت کنترل عثمانی مانده بود، لیبی امروز رو در واقع گرفت ازشون قبل از اون بیشتر زمین های بالکان و یونان و بلغارستان. اینجوری بود که وقتی در هزار و نهصد و چهارده جنگ جهانی اول شروع شد اون چیزی که از امپراتوری عثمانی ترکیه امروز بود و لبنان و اردن و فلسطین و فلسطین اشغالی و عراق و سوریه و یه بخش بزرگی از شبه جزیره عربستان، همین. یعنی افتاده بود دیگه تو سرپایی، وقتی که وضع امپراتوری عثمانی خراب شد، یک جمعیتی اونجا شروع کرد. رشد کردن به اسم جمعیت اتحاد و پیشرفت که بعداً به جوانان ترک شناخته شد.
نقش جوانان ترک در انقلاب عثمانی
که اینا اومدن گفتن زمان زمان تغییر در رهبری مملکت، یه انقلابی کرده بودن اینها در هزار نهصد و هشت، مشروط. به خاطر اینکه یک سلطانی داشتند، عبدالهمید این در ۱۸۸۷ پارلمان را آمده بود اصلاً بسته بود. آنها انقلاب کردند، خلاصه، دوباره پارلمان را باز کردند، سلطان را فرستادند، تبعید، رهبران پارلمان را برگرداندند، ولی بعد افتادند. به جون همون دوباره ضعیف شدن، ۱۹۱۳ معلوم شد که عثمانی جنگ بالکان را هم می بازه به سرب ها و بلغارها یونانی ها و مونتنگرویی ها و اینا جوانان ترک دیدند که اوضاع خیلی دیگه داره خراب میشه قدرت رو در دست گرفتن. اینجا دیگه اولویتشون معلوم بود: مدرن کردن کشور، راه آهن کشیدن، برق آوردن، و امیدوار بودند که انجام دادن این کارها و غربی شدن در کوتشن مارک، پیشرفت کردن، استانداردهای اروپایی را… و اینطوری موفقتر بشن در عقب زدن دولت های اروپایی و جلوگیری کنند از دست دادن زندازی اینها به مملکت. داستان این جوانان ترک خیلی داستان جالب و آموزنده ای، وارد جزئیاتش نمیتونیم بشیم توی این پادکست. ولی چیزی که جالبه اینه که اینا نقش مهمی داشتند در شکل دهی به زمینه اتفاقات اون موقع ولی اتفاق اتفاقاتی که افتاد از دست اینا خارج بود. چون بالاخره جنگی اتفاق افتاد در مقیاس جهانی و اثرات اون جنگ بعدا وارد عثمانی شد که خب.
اینو دیگه یه گروه از جوانان در ترکیه در عثمانی نمیتونستن پیش بینی یا کنترل کنن از اون جالب تر چیزی که الان توضیح داده اینکه یک برداشت اشتباه از اوضاع در استانبول، یک نمونه شد از اینکه چطور حماقت یک نفر. ممکنه عواقب وخیمی داشته باشه برای یک امپراتوری عظیم و چه بسا برای ملت هایی که از پسش میاد. یک آقای به نام جرالد فیتز موریس، این مترجمی بود که مشاور سفیر بریتانیا بود در و ایشون یک خطای عجیبی کرد. فکر کرد که این جوانان ترک تهدیدی خواهند کرد. مهندسی بود برای منافع امپراتوری بریتانیا شرح اینکه ایشون چرا این قضاوت خطارو کرد در کتاب آمده، دیگه من واردش نمیخوام بشم، ولی یه گزارش بزرگ. بلند بالایی فرستاد برای لندن پر از اطلاعات غلط نوشت که این جوانان ترکی گروه فراماسون هستند. رهبریشون دست یهودی هاست، این اصلاً انجمن یهودی اتحاد و پیشرفت آنها دنبال خط انقلاب فرانسه هستند که الهی و کفرآمیزه، این جهودا اصلاً به علوم خفیه گرایش دارند. جادو جنبله از این قبیل اباطیل واقعا، انقدر این حرف ها غلطه، دونه دونه حرف های این اقا 180 درجه غلطه. حقیقت اینه که اتفاقا این جوانان ترک نقطه ضعفشون اینه که نه تنها یهودی نبودن نه تنها یهودی بودن آنها وابسته نبودند، بلکه خیلی ترک بودند، اصلا اینا ضد اون جمعیت غیر ترکایی بودند که در عثمانی زندگی می کردند.
پر از تحلیلات اشتباه: عثمانی و تحالف با آلمان در جنگ جهانی اول
ترک پرست بودن برخلاف دریافتی که این آقا داشت و باعث شد که بشه دریافت کل امپراتوری بریتانیا حالا فاجعه اینجاست که بر اساس چنین تحلیل غلطی و اطلاعات پارتی بریتانیا آمد گفت. خب ما چی میخوایم؟ جنگ که شروع شد گفت ما میخوایم عثمانی با ما متحد بشه، اینام که ادارهشون افتاده دست جوانان ترک. جوانان ترک هم که کنترلشون دست جهوداست، خب ما بیایم ببینیم جهودا چی میخوان، دل امپراتوری عثمانی رو اینطور. چی میخواستند یهودی ها تشکیل سرزمین یهودی در فلسطین؟ این چیزیه که سیونیس ها چند وقت بود زمزمش رو شروع کرده بودن اون موقع از اواخر قرن نوزده و اینا گفتن خیلی خوب. ما میذاریم پشتش از همین ایده حمایت میکنیم، اینطوری ما دل گردانندگان امپراتوری عثمانی رو بدست میاریم و اینا در جنگ زنگ میان سمت ما و ما می توانیم جلوی آلمان بایستیم. یه لحظه فکر کنین به این چیزی که الان شنیدین، بر اثر تحلیل خطایی اینا فکر کردند کنترل عثمانی در واقع دستگیر. یهودیاست، پس ما برای اینکه دل عثمانی رو بدست بیاریم اتحادی عثمانی رو بدست بیاریم باید قول فلسطین رو بدیم به یهودی و واقعا کردن این کارو، در حالی که در واقع هیچ رابطه ای بین این جوانان ترک و یهودی ها اصلا نبود. در واقع توی قسطنطنیه بریم ببینیم چه خبر بود اون موقع وقتی که جنگ شد عثمانیا بیشتر از همه از سمت ایتالیا و امپراتوری اتریش و مجارستان آنها احساس خطر می کردند، گفتند اینا چه کنیم چه نکنیم، ما باید ببینیم در اروپا متحدانی برای خودمون دست و پا کنیم، اینطوری تنهایی نمیشه. ما آسیب پذیریم، اولش اصلا سعی کردن با خود بریتانیا ببندند، نزدیک شدن پیام پس قوم اینا ولی.
نشد، کار سر نگرفت، اینم باز جزییاتش زیاده توی کتاب هست، من نمیرم سراغش، حتی یه مقطعی رفتن سراغ روسا که مثل این بود که بیای به رئیس دزدا بگی بیا فرمانده پلیس شو، بخاطر اینکه امنیتشون به دست می رفتند سراغ روسها، اونم نشد. نهایتاً در ۱۹۱۴ که جنگ شروع شد، عثمانیا شدند متحد آلمانا، حالا یه مقدار توضیح میدیم چطوری؟ قرارم این بود که آلمان ها در برابر دست اندازی بقیه به خاک عثمانی بیایند ازشون حمایت کنند در مقابل عثمانی در جنگ. بی طرف بمونه توافق اینا البته از اون چیزای غریبه تاریخه و هنوز دقیق نمیدونیم که کی اینجا چی داده چی یک خواست مهمی که عثمانیا داشتند اینجا القا کاپیتولاسیون بود، بزرگ بود این ماجرا در بین ملت عثمانی عثمانی که آقا مخصوصا آلمانی ها حالا خارجی های دیگه هم داشتن حق کاپیتولاسیون داشتند، تو ایران هم میدونیم که این سالها بد مسئله بود. خواسته دیگر این بود که اگر به عثمانی حمله شد آلمان بیاد کمک و اگه آلمان پیروز جنگ شد قناعمی هم برسه. عثمانی خیلی خواست های بزرگی داشتند و خیلی ها حیرون بودند که چطوری عثمانی تونسته آلمانو راضی کنه به این توافق، چی داده بهشون چیزی نداره که بده که چی داده بهشون که تونسته اینا رو ازشون بگیره. ممکنه این جواب باشه. یه قصه حاشیه ای دیگه باید تعریف کنیم که بتونیم این جواب رو توضیح بدیم وقتی که جنگ شروع شد، عثمانی گفتیم اوضاع خوبی نداشت دیگه. از نظر ادابات جنگی هم اوضاعش خیلی محزون بود، داغون بود، آمده بودند اینا دو تا کشتی جنگی سفارش داده بودن. تا رزمناو سفارش داده بودن به انگلیسا.
قدرت ناوهای عثمانی در جنگ اول جهانی
پولش رو هم که دولت نداشته باشه از امت اسلام جمع کرده بودن، گل ریزون کرده بودن و زن ها طلا هاشون رو بفروشن. معلم ها پول تی جی بیارن و حالا شاید اینا افسانه باشه ولی به هر حال ریز پول جمع کردن از ملت پول گرفتن واقعا، و سفارش این دو تا از ناو رو دادن. دو تا کشتی اساسی هم بود اینا، یکی به اسم رشادیه، یکی به نام سلطان عثمان اول. جنگ که شروع شد هنوز این کشتی ها در حال ساخت بودن، دومی این سلطان عثمان بیشتر از هر ناو دیگری در جهان توپ های سنگین داشت، جفتش را هم اول برزیل سفارش داده بود. بعد نتونسته بود پولشو بده عثمانی پولش داده بود برداشته بود اون یکی رشادیه حتی آماده هم شده بود اما این طرف تاسیسات بندری آماده نبود برای گرفتنش و نگهداریش، به همین خاطر نگه داشته بودند آنجا، ولی انقدر این دو کشتی قدرتمند و مهمی بودند در دنیای امروز که می توانستند در سرنوشت جنگ اثر بگذارند. این شد که چرچیل وقتی که که فهمید که اوضاع اینطور است و دو تا از کشتی های عثمانی اینجا هستند و باید به آنها تحویل شود و به نظر می رسد عثمانی یک لاسی با آلمان دارد. می زنه، شروع کرد مزه مزه کردن ایده توقیف و مصادره این کشتی ها. و وقتی که احساس خطر کرد واقعا از اینکه عثمانی ممکن است بره اتحادیه آلمان، اینم دستور داد که اجازه ندهند خدمت کنند. در یک کشتی پرچم عثمانی رو ببرن بالا چون اگه میبرن کشتی دیگه میشد مال عثمانی و هر دو تا ناو رو رسما بالا کشید.
این کار غیرقانونی بود قطعاً، هرچند اون موقع خیلی توجیهات قانونی برایش تراشید. ولی هیچ توجیه قانونی واقعا نداشت و همون موقع حتی در خود بریتانیا هم خیلی ها ناپسندیدن این کار و وزیر سوال بردن؟ ولی نویسنده این کتاب میگه که خیلی ها میگفتن از مورخین که احتمالا این دوتا ناو چیزی بود که ترک ها قولش را به آلمان ها دادند و اینطوری دل آلمان ها را به دست آوردند. با آلمان این دو تا ناو بود یا حداقل اون دومین سلطان عثمان بود که قولش رو دادن ترکها و اون منتها، کار قشنگی که نویسنده می کنه اینه که میاد یه گره تاریخی تاریخ مهمی رو باز میکنه به نظر من، میاد وقایع رو به ترتیب روز پشت سر هم میچینه و میگه قضیه به نظر میرسه یه خورده پیچیده تر از اینه، ترک ها زبل تر از این حرفا بودن به نظر نویسنده میرسه که ترک ها از قبل بو برده بودن که چرچیل میخواد این ناوا رو بالا بکشه، برای همین این مذاکرات با آلمان ها را یک مقدار به سرعت انداخته اند و اومدن اونجا این روغن ریخته رو نذر امامزاده کردند. اومدن در مقابل تعهدات مهمی که از آلمانا گرفتن، دو تا کشتی رو بهشون دادن که خودشون. میدونستن دیگه ندارنشون. متوجه شد چی شد؟ توافق البته قرار بود فعلاً باز محرمانه بمونه، ولی اگه اینطور بوده باشه حق بازی خیلی جالبیه. گفتیم از اشتباهات بریتانیایی ها گفتیم در اون مقطع، یه اشتباه دیگه شون این بود که فکر میکردند که آلمان میخواد به عثمانیا ببنده عثمانی دنیا دارن ناز میکنن، در حالی که خب ما الان میدونیم که برعکس بوده سرزنش میشد چرچیل خیلی در بریتانیا بخاطر اینکه عثمانی میگفتن که مال ما بود پیش ما بود میخواست با ما باشه چرا؟ کاری کردی که بره با آلمانا ولی کتاب یه چیزایی کشف میکنه من واقعا نمیتونم توی جزییاتش برم ببخشید ولی خیلی جذابه از اون طرف میدونم که کار ما توی این پادکست این نیست یه چیزایی کتاب از اول عامل تصمیم ساز و سیاست ساز پشت پرده در اون دوره شگفت انگیز کشف میکنه و کنار هم میذاره به نظر من. که همین کتاب رو خیلی لذت بخش میکنه خوندنشو، یعنی شما اون تصویر کلی و اون ایده کلی کتاب به کنار؟ این چیزی که از جزئیات و از نحوه تصمیم گیری و اطلاعاتی که منجر به تصمیم گیری شده و شکل فکر کردن تصمیم گیران و تصمیم سازان اون موقع به آدم یاد میده، به نظر من، خودش خیلی قیمتی. بگذریم، جنگ که یه خورده بالا گرفت، عثمانی ها اومدن به دوتا از کشتی های آلمانی که بریتانیا بهشون حمله کرده بودن.
پیش نقشه کشی و تصمیم گیری در جنگ جهانی اول: اشتباهات و نقصهای راهبردهای بریتانیا
اون راه دادن که اینو در ببرن در حالی که قرار بود اینا بی طرف باشن مثلا دیگه، اینطوری که کمک کردن به بریتانیا دیگه عملا رسوا شد. با معاهده علنی شد که آقا اینا واقعا یه ساخت و پاختی کردن یا شککی به آلمان ها و متحدن به آلمان ها یه زیرآبیای دیگه ای رفتند و نهایتا اصلا عثمانی دیگه زد خودش به جنگ و حمله کرد به روسیایی که متحد بریتانیا بود اواخر اکتبر ۱۹۱۴ بریتانیا علیه عثمانی رسماً اعلام جنگ کرد، همچی که مشغول جنگ شدن و بریتانیایی ها و فرانسوی ها شروع کردند پشت پرده نقشه کشیدن برای بعد از جنگ که اگر پیروز شدی. این امپراتوری عثمانی رو تونستیم کلا بکشیم بالا چه کنیم با بقایاش و سرزمیناش؟ این اون موضوعیه که ما به خاطرش آمادیم سراغ این کتاب و این اون داستانیه که به خاطرش میگن این کتاب داستان پیدایش. تا قبل از این، بریتانیا سالها بود که داشت کمک می کرد به عثمانی هم جلوی زیاد طلبی ها را بگیرد. روسیه و اتریش مجارستان رو بگیره و هم از اون و یه راه خوبی بهشون بده برای ارتباط و تجارت با هند. این بساط که جمع شد، از اومد تو آفریقا هم که دیگه چیزی نبود که اینا برن سراغش مستعمره کنن، گفتند خیلی خب پس همین زمین هایی که از عثمانی مونده رو باید واسه خودمون برداریم دیگه امیدشون وقتی به پیروزی در جنگ بیشتر شد شروع کردن دیگه کشیدن نقشه برای آینده. نقش واقعی، کاغذ گذاشتن جلوشون گفتن خط بکشیم ببینیم کجا رو چیکار میخوایم بکنیم، یه خلاصه بگیم چی شد؟ جنگ شروع شد و قدم اول عثمانی این بود که آمد خودشو بست به آلمان ها و جلوی بریتانیا درآمد و این در واقع، اولین قدم غلط بود تو جنگ، حالا غلط که میگیم الان میدونیم غلط دیگه اون موقع که معلوم نبود، ولی اولین قدم غلطشون بود. برگردیم حالا دوباره لندن، وزیر جنگ بریتانیا در این دوره آقای به نام کیچنر. این آقا با اینکه سالها مامور بود در مصر و چون تنها عضو کابین هم بود که تجربه شخصی داشت.
از خاورمیانه خیلی حرفش برو داشت، ولی در بسیاری چیزها ایشون درکش از اوضاع خیلی غلط. مثل همون ماموری که در قسطنطنیه بود، این بود که سیاست های بریتانیا در منطقه، بیشتر از اینکه. مبنای واقعی داشته باشند بر اساس تحلیل ها و گمان های غلط یکی دو نفر آدم از جمله آقای کیچنر بودند. این تازه آدم داناشون بود اصلا، یعنی امکان این رو نداشتند که برن حرف اینو با یکی دیگه چک کنن، هر چی میگفت گوش میکردن. نقشه اول این اقا این بود که همه جماعت عربی زبان منطقه رو جمع کنن زیر پرچم یک خلیفای با یه رهبر. بر مذهبی و خیال خامی بود دیگه، خوب، خیال خامیش این بود که عربا همه مثل همن، همین که عربی حرف میزنن دیگه میشن. اینا رو یه کشور، یه دستن، اینا راحت میرن زیر یه پرچم، یه رهبر مذهبی رو قبول میکنن، همه ی فرضاش غلط دیگه. میدونی الان چقدر غلطه، تنها چیزی که ایشون درست فهمیده بودیم این بود که آره زبان عربی کمی بیش یکیه. ولی نفهمیده بود که تفاوت ها در همین دنیا خیلی زیاده، فرهنگی، نژادی، مذهبی، کلا درباره سنی و شیعه نمیدونستی.
جنگ و حاکمیت: سیاست های غلط بریتانیا در خاورمیانه
آقا فکر میکرد مسلمان مسلمان دیگه فقر نداره که. کجای کاری آقا، کجای مسلمان مسلمانه؟ از نتایج چنین ناگاههایی هم بود که مثلا در عراق شیعانه نشین اینا. اومدن بعدا از یک شاه سنی حمایت کردن، نمیدونستن این جزییات رو. قسم واقعا اینه که آقای کیچنر خودش دنبال جاه طلبی های خودش بود، برنامه خودشو داشت، میخواستش که آره رهبران عرب منطقه رو اداره کنه. این آقا و کارمندان بریتانیایی، اینا میخواستند کسانی باشند که این رهبران را به دست آوردند. یعنی آقا میخواست اینا بشن یه کشور یه رهبر داشته باشن و این خودش بشه نایاب سلطنتی کل دنیای عرب، یه پست برا خودش درست کنه مثل نایب سلطنتی هندستان اینم بشه نایب سلطنتی دنیای عرب. اینقدر اطلاعات از خاورمیانه کم بود که حتی بریتانیایی ها نقشه دقیقی از منطقه نداشتند، همین بعد که اشغال کردند. خلق کردن منطقه رو باعث فاجعه شد واقعاً در واقع این سیاست های غلط بریتانیا در خاورمیانه از اول بر اساس اطلاعات غلط بود و جاه طلبی های شخصی. بر اساس همین اطلاعات و نقشه های غلط اومدن حمله کردن به گالی پلی، یک شبه جزیره ای در دریای مرمره که از اونجا بیان قوسن.
حمله شکست تمام عیار بود، چنان فاجعه ای بود که نخست وزیر بریتانیا عوض شد بعدش، آقای دیوید لیو جورج احمد و این وقتی که آمد گفتین جنگ استراتژی جدید میخواد، بجای اینکه حمله کنه به عثمانی ها تصمیم گرفتین آقا که فعالیت های داخلی ضد ترکی رو در عربها تقویت کنه و از اونا حمایت کنه اونها زیر سلطه ترکان عثمانی بودند و فکر میکرد که میشه تحریکشون کرد به نارضایتی و درست هم فکر میکرد. اینجا یک آدم جدید می آید که شاید اسمش را شنیده باشیم، یک آقای به نام سایکس که خودش رفته بود. این قضیه را بررسی کرده بود و این آمد پیشنهاد کرد که ملک حسین نامی رو که اون موقع والی مکه بود بکنند پادشاه و خلیفه کل دنیای عرب زبان اون نقشه به جایی نرسید چون خودون آقای حسین گفت من میخوام از اروپایی ها مستقل باشم اینم چیزی نبود که بریتانیا بتونه قبول کنه اصلا اینا دنبال. این ها بودند که جاپاشون اونجا محکم کنن ولی یه خورده بعد استراتژیشون عوض شد، یک مشورتایی، یک افسر مرموز روزی از ارتش عثمانی بهشون داد، یه کسی به اسم محمد الفاروقی که اینا نظرشون عوض شد، این فاروقی آمد گفت که من با نظامی های رده بالا ارتباط دارم در عثمانی، اینا همه عربم. و همه ملی گرا، اینا میتونن به بریتانیا کمک کنن عثمانی رو ما شکست بدیم. این فاروقی از اون دو دروازهای روزگار بود، به دو طرف ماجرا، به بریتانیایی ها و به حسین اطلاعات غلط میداد. او گفت من صدها هزار سرباز عرب دارم که در اختیارم هستند و در واقع همونی رو به بریتانیایی می گفت که دوست داشتند بشنوند. اینام باورشون میشد که آره عربا میتونن در شکست دادن عثمانی کمکمون کنن، برا همین وقتی که اون فاروقی اونطوری که خودش میگفت به نمایش. رهبری از متحدانش میومد و در دمشق مثلا پیشنهاد می کرد که انگلیسی ها حرف حسین رو گوش کنند.
معاهده سایکس پیکو و آینده خاورمیانه
بپذیرند شرایطش رو اینها میپذیرفتند، قانع میشدند، شروع کردند دوباره مذاکرات جدی کردن برای کشور مستقل عربی. توافق هم رسیدند، ولی توافقی که بر اساس دروغ و دغل دو طرف بود، یعنی فاروقی می گفت من صدها هزار باز دارم که آماده است عثمانی رو سرنگون کنیم، بریتانیایی هم میگفت خیلی ممنونم دست شما در نکنه ما هم کاملا آماده این وقتی که شما سرنگون. کردی پاوونو از منطقه بکشیم بیرون، جفتشون هم دروغ میگفتن. خب چنین توافقی معلومم هست بعد از آتش چی میشه دیگه؟ از همون اول رابطه بریتانیایی ها و این متحدین عربشون رابطه خراب و کجی . (مذکر) (مذکر) اسم شخصیت دیگری هم اینجا میاد که ما خیلی از چیزهایی که میدونیم درباره اون آشوب هایی که اون موقع در دنیای عرب اتفاق افتاد از یادداشت ها لورنس عربستان، تی ای لورنس یک افسر نظامی در بریتانیا بود. مشاور نظامی آقای حسین بود. نقشه اینا از اول خیلی متزلزل پیش رفت، حسین عابد فرمان جهاد داد و به سربازان عربی که در ارتش عثمانی بودند گفت به پاخیم. ولی اینا هیچکس از جاش تکون نخورد چون اصلا برنامه ای وجود نداشت خالی میبند فاروقی بریتانیایی ولی امیدشون رو از دست نداد گفتن ما ادامه میدیم، ما با همین حسین ادامه میدیم، تابستون سال ۱۹۱۶ آمدند کمک کردن و مکه رو کردن، پایگاه و مرکز قدرت و سعی کردند مدینه رو بگیرن که نشد، لارنس میگه که ارتش عثمانی آموزش اروپایی دیده بود به هر حال و عربا اون نظره آماده بودن رو نداشتند که بتونن جلوی اینا حرکتی بکنن، کم کم امید و علاقه بریتانیایی ها به لارنس و رییسش. حسین کم شد ولی بعد شرایط عوض شد در ۱۹۱۷ اینا تونستن شهر عقب رو بگیرن یک بندری در ساحل جون جنوب فلسطین که اهمیت استراتژیک داشت و خب دیگه راحت شد براشون که نیروی کمکی بفرستن اعراب به فلسطین برای جنگ و از مصر نیروی کمکی بفرستن.
کم کم بیت المقدس رو گرفتن و اومدن جلوتر تا اردن امروز و خیلی پیشروی کردن جلوی عثمانی ها و کم کم بیت المقدس مقدس و بغداد افتاد دست متحدین بریتانیا و در واقع بریتانیایی ها و عملاً مسیر دمشق باز شد. تند رفتیم یه خورده جلو برگردیم عقب به اون زمانی که گفتیم آقای سایکس گفتیم آدم مهمیه که بعضی ها ممکنه اسمشو شنیده باشن زمانی که این آقا پیشنهاد کرده بود بریتانیا با حسین معامله کند، همان زمان این آقا یک مذاکرات مخفی را شروع کرده بود. یک دیپلمات فرانسوی به نام آقای پیکو اسم اینها را ما کنار هم زیاد شنیدیم: معاهده سایکس پیکو. این مذاکرات از اون موقع شروع شده بود. این آقای پیکو خودش از یک خانواده استعمارگری میومد اصلا و خودش نظر و ایده داشت درباره آینده خاورمیانه و نقش فرانسه توش. و برنامه داشت مخصوصاً برای فلسطین و سوریه. برخلاف بریتانیا، فرانسه دنبال این نبود که تاثیر داشته باشه در اداره مناطق جدید، میخواست اصلا خودش اداره کنه. اصلا میگفتن که اینا جزوی از امپراتوری فرانسه هستن، ما در جنگ های صلیبی اینا رو فتح کرده بودیم در قرون وسطی، الان میخوایمشون. باید برگردند به ما، کلی مذاکره و اینور و اونور، آخرش بریتانیا و فرانسه رسیدند به یک توافقی.
توافق نامه سایکسپیکو: ریشه های درگیری منطقهای (تاریخ واقعیت دشوار خاورمیانه)
مشهور به توافقنامه سایکسپیکو، چی میگه؟ بسیار چیز جذابیه، اینم اگر که کسی علاقه مند به این مسائل می تونه من ببینه احتمالا میشناسین، اول کاری که میکنه اینه که میاد مرزهای جدیدی میکشه واسه منطقه. بعد میان میگن که بسیار خوب، فرانسه حق حاکمیت و لبنان را خواهد داشت و حق تاثیر داشتن در سوریه. بریتانیا در مقابل بیشتر عراق امروز رو میگیره و اردن رو و دو تا بندر رو در سواحل فلسطین. توافق فاجعه است واقعاً، مخصوصاً سوریایی ها گفتند ما به هیچ وجه نمی خواهیم بریم زیر دست فرانسه، از اونور دوباره درباره شبه جزیره عربستان توافق میگفتش که روی کاغذ قرار بود مستقل بمونه ولی خب هم بریتانیا و هم فرانسه تاثیر سیاسی و اقتصادی قرار بود داشته باشند رویش. گرفتاری بزرگش ولی سر فلسطین بود، بریتانیا اون موقع شروع کرده بود. یواش یواش خوب گرفتن با این ایده سیهونیسم یا زیونیسم این پروژه ای که یهودی ها میخواهند یه خونه ای داشته باشن در فلسطین و میخوان برن اونجا چون شده بود سیاست رسمی بریتانیا دیگه نمیخواستند هیچ قدرتی به فرانسه بدن. در اون منطقه چون فرانسه دل نراده بود به این پروژه اون موقع ولی به توافق نرسید سر اون تیکه به توافق نرسید گفتن خب، جزییات فلسطین رو میذاریم بعد از جنگ نهایی میکنیم، یه ایده هم چون اون موقع هنوز این بود که یهودی ها رو شاید ببریم در عراق امروز، اونجا ساکن کنیم، یه دومی هم بیشتر طرفداریم بودن، خلاصه اینا فلسطینی رو نبستند، گفتن، آقا، این یه دونه آیتم موند. تا بزنیم بعد از جنگ ببینیم چی میشه، این بزنیم بعد از جنگ ببینیم چی میشه همین شد که امروز شد. این یک چیز دیگه، این یک نکته آموزشی داره اقا مطلبی رو که تو جلسه باز شد تو همون جلسه ببندین.
که بذاریم حالا ببینیم بعدا چی میشه؟ بسته نشد خلاصه توافق اینها نهایتا، و همین توافق ناتمام سایکسپیکو زمینه این درگیری ادامه داری رو ساخت. که الان یک قرن همه درگیرشن سال ۱۹۱۷ که شل بریتانیایی ها بیشتر فلسطینی رو گرفته بودن و فرانسه دیگه فهمیده بود که اینا ولکن اینجا نیستند، حاضر نیستند چیزی ازش به اینها بدن، از اون طرف بریتانیا شده بود، دیگه حامی کامل سیهونیست. در نتیجه نخست وزیر شدن آقای لیوید جورج قبل از جنگ اینا فکر میکردم بریتانیایی که ایده سیونیسم عملی نیست. به دو دلیل: اول اینکه فلسطینی ها خیلی مخالفت شدید با او دارند، و ثانی است که زمین های فلسطینی کلا بیابون هستند. و به درد این نمیخوری که کلی مهاجر بخوای بیاری توش، ولی آقای جورج یک انجیلیست بود. شخصی خودش دل بسته ی سیهونیسم بود و از اون طرف هم اینا فکر کردن که این کار رو بکنن که جهود ها در جنگ همدل بشن باهاشون با بریتانیا دیگه این به دردشون میخوره از جمله یهودیایی که قرار بود اینطوری دلشون بدست بیاد همون ترکان جوان بودن که قصشونو میدونیم که اصلا ربطی به یهودیت نداشتن آقای سایکس و آقای موریس همون که توهم که این جوانان ترک دارن امپراتوری عثمانی رو به واسطه برای یهودی ها در واقع اداره می کنن اینا به این نتیجه رسیدن که اینم البته بود که فکر میکردند که یهودی های روسیه هم اگه اینا از تیونیسم حمایت کنن خوشحال میشن و اینا من روسیه را در اتحاد بریتانیا نگه می دارم. همه اینها دست به دست هم داد تا در نوامبر در بیانیه بالفور، بریتانیا آمد رسماً حمایت خود را از ایده سیهونیسم اعلام کرد که آره ما از این باید دنبال اینیم که یهودی ها مهاجرت کنند به سرزمین مقدسشون به شرطی که مزاحم حقوق بومیان این بیانیه بالفور جرقه شروع این طولانی ترین درگیری منطقه است، یعنی اشغال فلسطین به دست است. یا پدیده ای که بعداً اسمش شد اسرائیل. آخرین سال جنگ بریتانیایی ها و عراقی ها نیروهای متحدشان داشتند، پیشرفت می کردند و دیگه نفس عثمانی به شمار افتاده بود و واقعیت های دشوار خاورمیانه بعد از جنگ.
تأثیر تاریخی و فرهنگی بر خاورمیانه و آسیا شدیداً احساس میشه
دیگه داشت یکی یکی معلوم میشد، اولین کسی که بریتانیایی ها اومدن بهش خیانت کردن همون خلیفه دست نشاندهشون بود در عربستان. آقای حسین گفتند این چموشی میکنه برش داریم پسرش فیصل رو بذاریم سر کار که اون گوش به فرمان تره کردن این کار رو همزمان رفت خیلی جالبه، همزمان رفتن سراغ یکی دیگه به اسم ابن سعود، که شما بیا بشو رهبر این شبه جزیره عربستان. که بعدا همینا شدند حاکم عربستان و همونطور که میدونی مثلا فامیلیشون رو هم گذاشتن روی کشور که دیگه کسی نتونه ببره زیر سوال ماجرا رو. عربستان سعودی، ولی خلاصه اون موقع با چند نفر صحبت میکردند، این دو در بازی وقتی گندش در آمد که در هزار و نود صد و هجده قوای متفقین آمدند شهر دمشق رو گرفتند. این موقع بود که بریتانیایی ها آمدند به فیصل گفتند آقا. ما راستش اینه که سوری رو قولش دادیم به فرانسه به شما گفته بود مثلا شما شاه اینجا میشید نه واقعا به بابات همه مناطق عربی و اینا می آیند، یادته؟ خب سوریه نمیشه، سوریه رو داریم به فرانسه، بعد لبنان و فلسطینی هم راستش اینه که چیزی ازش به شما نمیرسه، بعد یه خورده این اعتراض کرد و اینا و بعد یه دستش که به جایی نمیرسه. بعد یه قرارداد متارکه جنگ بست عثمانی با بریتانیا پایان نبرد و اعلام کردن گفتن دیگه نیروهای اتفاق میتونن قسمت به مردم البته عثمانیایی ها نمیگفتند که ما تسلیم شدیم، میگفتند شرایط خوبی داشت ما بردیم از این حرفا. تفسیر عجیب و غریبی میکردند عثمانیا از این پایان جنگ و دروغی میگفتند که ما بردیم. حرفها، این بیشتر شعله ور کرد آتش اعتراضات رو و منجر شد به درگیری های داخلی و جنگ های استقلال ترکیه دو هفته بعد از تسلیم عثمانی آلمان هم دستش رفت بالا و نیروهای بریتانیا دیگه وارد قسطنطنیه شدند جنگ جهانی اول تمام شد ولی درگیری در خاورمیانه هنوز.
دیگه از اینجاست که قدرت های غربی شروع کردند یکی یکی زدن زیر قولاشون و فضا شروع کردند. خیلی ناپایدار شده اند. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی اولين مشکل مونده مقاومت های محلی بود در برابر نیروهای متفقین. بعد از اون طرف در شبه جزیره عربستان این دوتا عروسک خیمه شب بازی که بریتانیایی ها عمل علم کرده بودند حسین و سعود به جون هم گفتیم که به این صعود در طول جنگ کمک کرده بودن یه خورده به بریتانیا یا ولی یهو به خودشون اومدن دیدند که این خیلی پیشرفت کرده و اومده داره مناطق رو از دست حسین و نیروهایش میگیره کم و ما اینو دست کم گرفتیم. سال هزار و نهصد و بیست و شش عسلین آمد و حسین را تبعید کرد و در هزار و نهصد و سی و دو رسماً عربستان سعودی پایان داد. حالا معلوم نیست که چقدرشو بریتانیایی ها خودشون هول دادن، چقدرش رو خودشون نظارهگر این بودن که اون اقا اومده یکی اقا رو هول داده کنار. توی ترکیه باز یک سوتی اطلاعاتی بزرگ باعث شد که بریتانیایی ها نفهمن چی به چیه و اشتباه کنند، در هزار و نود. نودصد و بیست، یک سپاه سی هزار نفری به رهبری مصطفی کمال آتاتورک زدند به یک لشکر کوچک فرانسوی در ترکیه. و شکستشون دادن، بریتانیایی ها کلا متوجه شکل گیری و رشد این گروه نشده بودند، اینو که دیدن سریع در قسمت سنتین دولت رو گرفتن دست خودشون، حکومت نظامی برقراری کردن، و ترک ها هم دیدند که اینا دارن از اون طرف با اعراب محلی قول قرار دادن.
پیدایش حاکمیت و مقاومت در خاورمیانه: اثرات استقلال ترکیه و مواجهه با مستعمره گران
از این طرفم که اینطور حس ملی گرایشون تقویت شد بیشتر میخواستند شورش کنن دیگه نریم توی جزییات آتاتورک تونست این قوای متفقین رو بندازه بیرون از اون ناحیه مرکزی عثمانی یعنی ترکیه امروزی و در هزار و نهصد و بیست و دو دو رسماً قسطنطنیه را هم گرفت و سلطان محمد ششم را خلع کرد و شش قرن حکومت عثمانی را جمع کرد. رفت، همزمان سواحل شرقی مدیترانه یعنی شام هم داشت دستخوش مشکلات دیگری میشد کم کم. بریتانیا از سوریه آمد بیرون و گفتند که آقا، اصلاً این قرارداد سایز پیکو، معنیش این است که در واقع به جز عربستان سعودی هیچ کشوری مستقل در این منطقه وجود نخواهد داشت فلسطین و عراق و مصر می رسد به بریتانیا، سوریه و لبنان هم مال استقلالی واسه این کشورها در برنامه کوتاه مدت گفتن حداقل وجود نداره بریتانیایی که از سوریه رفت فیصل که حاکم اونجا بود به یک توافقی رسید با فرانسوی ها، گفتش که آقا سوریه بیاد بشه مستقل، فرانسه نقش مشاور بعد نخست وزیر فرانسه عوض شد، کار گره خورد، هم در فرانسه مخالفت زیاد شد، نخست وزیر جدید نمی خواست. اون امتیازاتی رو که قبلاً متعهد شده بودن به فیصل بده از اون موقع در دمشق هم ملیگرههای عربی اومدن که میگفتن که همون امتیازاتی که فیصل دادم زیاده، تو بیخود مذاکره کردی، برای چی نقش مشاور دادی به فرانسه اینجا، تا اینکه بعد از اینکه در ۱۹۲۰ آتاتورک استقلال ترکیه را اعلام کرد، سوریه هم یک بیانیه استقلال صادر کرد و گفت: نه تنها ما مستقلیم، همه لبنان و فلسطین هم مال ماست، فرانسه خوشش نیامد، طبعا آمد و حمله کرد و جنگیدند. نهایتاً فرانسه آمد اشغال کرد دمشق رو و فیصل رو هم تبعید کرد. مشابه همین مقاومت رو بریتانیایی ها هم از فلسطینی ها دیدند، آنها البته رقابت داخلیشون زیاد بود، نتونستن مثل سوریایی ها حرکت متحد بکنن جلوی استعمارگران. بیشتر نخبه های فلسطینی حداقل سر مخالفت جدی و شدید با سه یونیسم اشتراک نظر داشتند. آنها قدرت جمع می کردند کم کم، درگیری های پراکنده شروع شده بود در بیت المقدس و بریتانیایی ها فهمیدند که این مقاومت جدی است. و سیهونیست ها برای اینکه اینجا مستقر بشن گرفتاری خواهند داشت، اول سعی کردند منافع اقتصادی نشان دهند به رهبران فلسطینی که آره برق میاد، دره اردن رو آبیاری می کنن، کار زیاد میشه، ما واسه هیونیستا توافق کردیم که اینطوری نباشه که سرزمین یهودی ها بیاد به جای سرزمین فلسطینی ها، اونا میان تو دل سرزمین فلسطین، ولی فلسطینی ها باور نمیکردند.
میگفتن که حقوق ما داره نقض میشه، وجودیت فلسطین داره تهدید میشه با این پروژه و از این حرفا، ادامه دادم. کاررو بریتانیایی ها و سال ۱۹۲۲ مجمع ملل همان چیزی که بعدا شد سازمان ملل حاکمیت بریتانیا بر فلسطین رو رسماً پذیرفت و معلومم شد که حالا هرچند به شکل محدود. ولی به هر حال سیهونیست میشه سیاست رسمی این دولت جدید، خلاصه اینکه حاکمیت فرانسه و بریتانیا در این سرزمین های جدا شده از عثمانی در خاورمیانه، همان اول با کلی مشکل و مقاومت برونی مواجه شد. تا آخر سال بیست و دو، هزار و نهصد و بیست و دو، اینا مرزهای جدید خاورمیانه را هم کشیدند، که همان مرزهاییم است که ما امروز داریم. مثل آمریکا و مثل آفریقا، خاورمیانه را هم به سبک همان کشورهای اروپایی تقسیم کردند. سوال ولی این بود که آیا این چیدمان کشورها، این نقشه ها، این مرزها دوام دارند یا نه؟ این موقع اشتهای زمان جنگ اروپایی ها برای سرزمین های خاورمیانه دیگه فروکش کرده بود، هزینه جنگ بالا رفته بود، اروپایی ها دیگه توان این رو نداشتند. که بیایند تو خاورمیانه مستعمره داری کنند اونجوری که قبلاً در آفریقا و آمریکا کرده بودند مخصوصاً بریتانیا یا اوضاعی که چندان بر رفق مرادشون نبود، اونطوری نبود که معماران سیاسیشون نقشه کشیده بودند، اون حمایت نپخته ای که از حسن و از پسرش فیصل کرده بودند که بشه رهبر خاورمیانه بعد از جنگ، نتیجه اش شده بود هرج و مرج، حسین تبعیض شده بود. بود فیصل هم آخرش اصلا بهش دولت عراق رسید نه سوریه خیلی عجیبه با اینا بازی کردن یکی رو بردن و یکی رو بردن اینور. از اون طرف هر چند یها سیونسم رو پذیرفتن به عنوان یک ایده سیاسی که برم پیاده کنن ولی بعد نخست وزیر بریتانیا.
اثر اروپا در تغییرات خاورمیانه: یک نظم کهنه و یک قرن بیستم نویددهی
که عوض شد، اینا هم یه خورده شل شدند در جلو بردن اون پروژه. شرایط در واقع اینطوری شده بود که عثمانی این مرد مرد پیر بیمار اروپا رفته بود، از صحنه محو شده بود و دیگر نبود که این سرزمین های گسترده را اداره کند. که قرن ها کرده بود و سرزمین ها رو این اروپایی ها رندم اومده بودند، تکه تکه کرده بودند و داشتند، خود استعمارگرها ادارهش می کردند به نوعی همراه با یه پادشاهی های لنگه به لنگه ای که هر کدوم رو از یه جا برده بودن یه جای دیگه نشون داده بودند. و اون گروه های مخالف به حاشیه رانده شده هم هر کدوم داشتند می جنگیدند که صداشونو امروز هم صد سال بعد از این اتفاقات منطقه داره از عواقب این جنگ ظاهرا ابدی هنوز میکشه. جنگ عرب و اسرائیل، جنگ عراق، حتی جنگ داخلی سوریه رو، میشه ریشه هاش رو توی همین قضیه ها دید و دید. واقعاً تا هزار سال بعد از فروپاشی امپراتوری روم اروپا عرصه تخته و تاز و ویرانی بود. یه قدرت بزرگی رفته بود اون چیزی که مونده بود داشتن میزدن تو سر هم ببینن چی میشه، اینجا هم به نظر میرسه که متاسفانه این بحرانهایی که دهه ها پیش از شکست امپراتوری عثمانی ایجاد شده، سال های سال ادامه خواهند داشت. خلاصه ماجرا به یک بیان این است که یک نظم کهنی در این منطقه وجود داشت، این بیان. نویسنده ای که تا توی پیشگفتارش میگه یک نظم قدیمی در این منطقه وجود داشت بریتانیا آمد در ۱۹۱۸ این را ویران کرد و در هزار و نهصد و بیست و دو یک نظم جدیدی سعی کرد برایش شکل بده، تصمیماتی گرفت برای نظم ولی مشکل اینه که بعدا خودش همون رو هم دنبال نکرد، احتمالا اصلا اعتقادش رو بهش از دست داد، میگه من میخوام.
خواستم کتابی بنویسم درباره نقش اروپا در تغییرات خاورمیانه کتاب که تموم شد دیدم همانقدر که در نقش اروپا در تغییرات خاورمیانه است، درباره تغییرات خود اروپا هم در این دوره هست و تاثیرات متقابلش با تغییرات در خاورمیانه، این کتاب به قول نویسنده صفر پیدایش خاورمیانه قرن بیستمه. گروه موسيقي موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی چیزی که شنیدین اپیزود دهم پادکست بی پلاس بود. این اپیزود بی پلاس رو من، علی بندری، به کمک امید صدیقفر درست کردی، یک توضیحی شاید خوب باشه من بدم. من در این اپیزود چند بار از کلمه جهود استفاده کردم برای ارجاع به مردمان یهودی مذهب من متوجه شدم که استفاده از این کلمه برای ارجاع به یهودیان ممکن است در گوش بعضی ها بار منفی و شاید توهین آمیز باشد. بی پلاس پادکستیه که یک هفته در میون چهارشنبه ها منتشر میشه از همه اپلیکیشن های پادکاست و از ساندکلاود و از نام لیک و از اسپوتیفای میتونی متن همه ی قسمت های پادکست بی پلاس رو ما داریم در بی پلاس پادکست. کام هم میگذاریم. لیست تمام قسمت های آینده رو و جاهای رو که پادکست رو میشه شنید و همچنین روش پشتیبانی فردی و کامل. به طور کامل اختیاری از پادکست رو کسانی که دوست دارند در تولید پادکست نقش و مشارکت داشته باشند می توانند با شونز دوازده دلار یا چهل و هشت هزار تومن پشتیبان کل فصل اول پادکست بی پلاس بشن هشتتومن قرار نیست و قرار نبوده هیچوقت که معادل شانزده دلار باشه برای همین هم ما با تغییر نرخ دلار تغییرش نمیدیم، تا جایی که به ما مربوط میشه چهل و هشت تومان اردیبهشت تا نود و هفت هنوز. این توضیح برای کسانی که فکر میکردند ما باید این قیمت رو تغییر بدیم و خیلی ایمیل و پیام و اینها گرفتیم که شاید اینا چون ضبط قدیمی اینطوریه نه خیر، اول اینکه قیمت نیست، این یه عددیه که ما تصمیم گرفتیم بگذاریم به عنوان پشتیبان.
بی پلاس: خلاصه اپیزود های فصل یک – پادکست و ویدیوی سی موسیقی
شیبانی، بدشم ربطی به نرخ برابری دلار با ریال نداره. کلاً هم که اختیاری دیگه، اصلاً هیچ اجبار قانونی، اخلاقی، وجدانی، هیچی رویش نیست. پایه اصلی اپیزود های فصل یک پادکست بی پلاس خلاصه های سایت و اپلیکیشن بلینکیست هستند توی بی پلاس از می توانید لینک ثبت نام در بلینکیس رو و توضیحاتش رو هم پیدا کنید. ممنون از حسین نجفی که موسیقی اینتروی بی پلاس رو ساخته و از مهران بلحسنی طراح پوسترها و وب سایت بی پلاس پودکست بی پلاس پادکستی از چینل بی پادکست موزیک ویدیویی سی موسيقي موسيقي امیدوارم که این اپیزود رو پسندیده باشین، همونطور که اول اپیزود هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم، من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مشترک. چکستر یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوی کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید. مرسی.
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua