1-1: Outliers (خلاصه‌ی کتاب استثنایی‌ها)

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

1 1 Outliers خلاصهی کتاب استثناییها kp9WKOu

گوش بدید به 1-1: Outliers (خلاصه‌ی کتاب استثنایی‌ها)

00:00 تا 00:03: پادکست بی پلاس: خلاصه کتاب های غیر داستانی
00:03 تا 00:05: “راز موفقیت آدم های خارق العاده: نقش اقبال و اتفاقات”
00:05 تا 00:07: داستان‌های جذاب نویسنده ملکم گلادویل
00:07 تا 00:09: معنای واقعی خودسازی و تاثیر آن در موفقیت فردی
00:09 تا 00:13: نقش عوامل خارجی در موفقیت افراد شاخص
00:13 تا 00:16: قانون ده هزار ساعت: راز موفقیت و استادی در هر زمینه
00:16 تا 00:20: تأثیر سن و امتیازات غیر عادلانه در موفقیت ورزشی و تحصیلی
00:20 تا 00:24: هوش عملی و نابرابری زندگی
00:24 تا 00:27: افتکار در ریاضیات و فرهنگ شرقی
00:27 تا 00:32: اثر فرهنگی بر یادگیری ریاضی
00:32 تا 00:35: الگوهای فرهنگی و رفتاری در سفرهای جهانگردانه
00:35 تا 00:39: فرهنگ سلسله مراتبی و تاثیر آن بر ایمنی هوایی
00:39 تا 00:43: مدرسه یکسان Opportunity: راهنمایی برنامه ای برای تسهیل برابری اجتماعی
00:43 تا 00:47: پادکست بی پلاس: پشتیبانی اختیاری و معرفی بهترین کتاب ها

پادکست بی پلاس: خلاصه کتاب های غیر داستانی

قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید دعوتتون می کنم یوتیوب بی پلاس رو هم ببینید اونجا هم درباره این چیزهایی که تو کتابای بی پلاس یاد گرفتین می خوام یه حرف ميزانی بگیرم سلام. این قسمت اول پادکست بی پلاسه. پادکستی که در هر اپیزودش من، علی بندری، یک کتاب غیر داستانی رو به صورت خلاصه برای شما تعریف می کنم، اپیزود اول بی پلاس رو ما داریم استثناً روی فید چینل بی هم منتشر میکنیم. برای اینکه شنوندههای کانال بیان بتونن بشنونش، اگر که اونجا شنیدید و خوشتون اومد ازش. و خواستید دنبالش کنید، لطفاً در اپ پادکستتون دنبال بی پلاس بگردین، بی پی ایل یو اس. اپیزود های بعدی دیگه روی فید چینل بی نمیان. راههای دیگهای شنیدن پادکست رو اخرین اپیزود میگیم. لنکاشم در توضیحات شو هست کلیشم اینه که هرجایی که کانال بیرون می شنوید بی پلاس رو هم میتونین پیدا کنین و بشنوین. موزیک ویدیویی هی پادکستم اینه که مغز کتاب رو حرف اصلی کتاب رو اینجا بگیم که اونایی که کتاب می خوان یه دید معقولی داشته باشن از اینکه این کتاب چه چیزی بهشون میده؟ آنهایی هم که کتاب نمیخونن بتونن اینجوری حداقل اصل اون محتوی رو که نویسنده واسه منتقل کردنش رفته کتاب نوشته.

بگیرن، اون محتوا گیرشون بیاد، این، این ایده اصلی پادکست بی پلاسه. دو هفته یه بار چهارشنبه ها منتشر میشه، فصل اولش شانزده قسمت داره. لیست همه کتابایی که در این فصل اول میخوایم بریم سراغشون، همین الان در سایت بی پلاس پادکست. کام. هست، میتونید لیست رو برید ببینید، دو هفته ای بار اپیزودهاش به ترتیب منتشر میشن. بریم سراغ اپیزود اول پادکست بی پلاس موزیک ویدیویی هی هی هی سلام و سلام کتابی که در قسمت یک خلاصه اش را تعریف میکنیم، اسمش هست . از این کتاب نه تا ترجمه فارسی وجود داره با اسمای مختلف؟ بیشترین چیزی که استفاده کردن و ترجمه کردن استثنایی هاست، رو گفتن استثنایی ها ما دیگه مادل جدید تولید نکردیم همین رو برداشتیم استفاده میکنیم، دور هم نیست از مفهوم انگلیسیش. اس. مک کاملیش، داستان موفقیت را در نظر گرفته است.

“راز موفقیت آدم های خارق العاده: نقش اقبال و اتفاقات”

و درباره آدمهای موفق، آدمهای انقدر موفق. که با بقیه فاصله میگیرند و ما بهشون میگیم آدمای خارقالعاده، استثنایی. کتاب میاد عوامل مهم و موثر در موفقیت این آدم ها رو از طریق تعریف کردن سرگذشت چند تا آدم موفق بررسی میکنه؟ و یه سری نتایج بامزه میگیره از جمله مهمترین نتایج که میگیره اینه که. نقش عوامل تصادفی در موفقیت آدمهای خارق العاده معمولا دست کم گرفته شده. کتاب کتاب خوبیه تو آمازون ریتینگ خوبی داره، پنج هزار تا ریو اونجا داره، تو گود ریز هم چهارصد هزار تا ریو داره، ریتینگ بالا داره. نشون اینکه احتمالا کتاب محبوب و مهمیه به هر حال دیگه با این آمار. چند تا حرف مهم و جالب زده در این کتاب، نویسنده از اون. دست حرفایی هستن که در ذهن آدم میمونن. قانون ده هزار ساعت رو تو این کتاب اومده بحث کرده در موردش چیزیه که خودش درآورده.

یا این نتیجه گیری که مثلا ماه تولد. بازیکنان هاکی تاثیر زیادی داره در موفق شدن یا نشدنشون. یا اینکه مثلا نشون میده که موفقیت کسانی مثل استیو جابز و بیل گیتس چقدر وابسته بوده به سال تولدشون. اینا از اون جور حرفایی هستن که اگه مثل من قبل از خواندن کتاب بهشون فکر نکرده باشین ذهنتون رو احتمالا درگیر میکنن. و اگرم بپذیریدشون احتمالا تا مدت زیادی رهاتون نخواهند کرد. مغز حرف اینه که وقتی آدمهای استثنایی میبینیم و مبهوت دستاوردها و موفقیتاشون میشیم. یکی از چیزایی که غالبا دست کم می گیریم تاثیر شانس و اقباله. موفقیت خارق الادم معمولا نتیجه یک سری رویدادهای است. که احتمال وقوعشون کم بوده و شانسای عجیب و غریبی یکی آورده که ترکیب این چیزای نامحتمل.

داستان‌های جذاب نویسنده ملکم گلادویل

براش اون شرایط خاص رو تولید کردن که توش بتونه چنین دستاورده چشمگیری داشته باشه. مثل بقیه ی کارای نویسنده اش، ملکم گلادویل، این کتابم پر از حکایت ها و داستان های جذاب، اینا هم کمک می کنند که نویسنده حرفش رو و واضح تر بتونه صورتبندی کنه و تعریف کنه. و هم کاری می کنند که ادعای نویسنده و فرضیههاش و استدلالاش یه خورده بهتر و بیشتر در ذهن آدم. بمونن، آدم جالبی هم هست، نویسنده پر سر و صدای مالکم گلدویل. تعداد کتاب هایی که نوشته زیاد نیست، اما همه کتاباش خیلی پر فروش بودند. نظریه هایی که در این کتاب مطرح کرده. جالبند، به قول خودش معمولاً برخلاف نظر عموماً پذیرفته شده هستند. که حالا البته خیلی حرف دقیقی نیست ولی، به هر حال. یکی از راه هایی که جالب به نظر میرسه.

سالهاست در نیویورکر می نویسد، در یه سری مجلات قشنام و معتبر دیگه می نویسد، سخنرانی می کنه، انتقادات به روش کار و نوشتن آقای گلدول البته کم نیست. از جمله مهمترین انتقاداتی که بهش هست اینه که روشش عموماً علمی نیست، کتابش بحث های طولانی هستند با مثلاً یک مخالف سادله و غایبی که انسجام فکری هم نداره و اصلا معلوم نیست داره به کی جواب میده، اون ایده های مزخرفی رو که این داره بهش جواب میده کسی مطرح نکرده. من هم فکر می کنم خیلی از این اشکالات بهش وارد هست. ولی همچنان کتاباش رو با علاقه میخونم و سخنرانی ها و پادکستش رو. با شوق گوش می کنم ، برای همین تصمیم گرفتم اولین قسمت رو هم اختصاص بدم به یکی از مهمترین کتاب های که هم اگه کتاب رو بنویسید یه خورده با ایده کتاب آشنا بشید، با نویسنده آشنا بشیم. و یه بهانه ای باشه شاید که آدمهای خوششون بیاد و برن این کتاب رو. بخرن و بخونن، پادکست بی پلاس جایگزین کتاب خوندن نیست هدف ما اینه که تشویق کنیم شما رو اگر از چیزی که تو این اپیزود شنید خوشتون آمد. برید خود کتاب رو بخونی، گفتین بارها هم به فارسی ترجمه شده. و در بازار ایران هم در دسترس است.

معنای واقعی خودسازی و تاثیر آن در موفقیت فردی

(مذکر) (خنده) سلام. خب اولین چیزی که کتاب میاد بررسی میکنه اینه که خود ساخته بودن یعنی چی؟ اگر ما یک ریاضیدان خوب ببینیم، معمولا دوست داریم فکر کنیم که این آدم اصلاً با استعداد ریاضی به دنیا آمده. همینطور وقتی که مثلا یک ورزشکار خیلی چالاک ببینیم، یک موسیقیدانی ببینیم که مثلا بگیم این درک ریتمی مادرزادی خوبی داره. یا یه برنامه نویسی ببینیم میگیم این توانایی. غریزیه مثلا حل مسئله داره، این این فکر هایی که ما خیلی وقتا ممکنه بکنیم. این به خاطر این است که ما یک تمایل طبیعی داریم. برای اینکه موفقیت های آدما رو یا دستاوردهای مهمشون رو ربط بدیم به توانایی های درونیشون. یا حتی به تلاشهاشون. اینکه تا به یه چیزای دیگه نگاه میکنه این وسط، یه مثال جالب میزنه اینجا، میگه خود ساخته بودن برای ما خیلی مهمه.

خیلی دوست داریم یه نفر خود ساخته باشه، انقدر که وقتی جیب بوش میخواست فرماندار فلوریدا بشه، برای اون انتخابات کم بود. جپوش البته میدونیم 2016 میخواد رئیس جمهور آمریکا بشه توی پرائمری مقدماتی جمهوری خواه ها باخت به ترامپ. ولی این قصه چند سال پیش داره تعریف میکنه، اون موقع که میخواست فرماندار فلوریدا بشه، توی کمپاینش میگفت من آدم خودسازه ای هستم. خیلی مضحک این ادعای از این آدم، باباش رئیس جمهور آمریکا بوده، داداش رئیس جمهور آمریکا بوده توی خانواده نزدیکش. اون یه بانکدار ثروتمند بال استریت هست، یه سناتور هست، ولی حتی این آدم هم میاد میگه من خودم ساخته هستم. انقدر که این فردگرایی در فرهنگ آمریکایی مهمه، حتی کسی مثل جبوش هم استراتژی تبلیغاتیش میشه که بله. من خودم ساخته هستم. جبوش البته در زندگی دستاوردهایی داشته، که اینا کمکش کرده که آدم موفقی بشه، آدم شاخصی بشه. ولی حواسمون باید باشه که این عوامل خارجی نقش مهمی داشتند در موفقیتش.

نقش عوامل خارجی در موفقیت افراد شاخص

درباره خیلی دیگر از افراد شاخص و اوتلیر هم قصه همینه عوامل خارجی کمتر یا بیشتر در موفقیت اینها نقش دارند. کمک میکنن که اینا نشان بشن و از بقیه بزنن جلو تو این کتاب اومده چندتا نمونه های این عوامل خارجی رو. بدون دونه بررسی کرده، برای هرکدومشون چندتا مثال آورده و. داستان اصلی کتاب اینه، میگه که ما آقا انقدر به افراد و خود ساخته بودنشون اهمیت میدیم. که از بقیه عوامل که در موفقیت دخیلند خیلی وقتها چشم پوشی میکنیم، حواسمون بهشون نیست، در واقع ادعای یک کتاب این است که انسان خود ساخته افسانه است ، یک افسانه مردمپذنده که فرهنگ ما یعنی فرهنگ آمریکا است. خیلی دوستش داره و خیلی بهش اهمیت میده و این چیزیه که نویسنده این کتاب آقای مالکوم گلدویل باش مشکل داره و در این کتاب داره میره به جنگش. موزیک ویدیویی خب، حرف اول چیه، میگه آقا؟ از یک حدی بالاتر، افزایش توانایی شما کمکی به موفق شدنتون نمیکنه خیلی. میگه توانایی های غریزی و مادرزادی مهمن، ولی قد بالای دو متر ده سانت به خودی خود شما رو یک که بسکتبال لیست چند میلیون دلاری نمیکنه یا آی کیو خیلی بالا خود به خود شما رو برنده جایزه نوبل نمیکنه. ها، چرا، به خاطر اینکه مواد لازم برای موفقیت؟ مثل قد بلند برای بسکتبالیست یا هوش ریاضی برای یک ریاضیدان، اینا همشون سقف دارند.

یک قددی به بالا، دو سانتی متر بلندتر بودن خیلی کمک خاصی نمیکنه به یه بسکتبالست. یه مثال جالب میزنه میگه در تحصیلات و در آموزش عالی هم قصه همینه توی بعضی از دانشکده های حقوق به خاطر. بیشتر اینکه شرایط ورودی رو برابر کنن و دیگه تبعیض مثبتی مثلا قائل بشن به بعضی از اقلیت های نژادی و یه خورده ای ساده تر میگیرن ورود به دانشگاه رو، سهمیه میدن بهشون، مثل ما که مثلا در ایران سهمیه داریم. دانشجوها خب سطحشون همون اول که دارن وارد میشن یه خورده از بقیه هم کلاسشون پایین تره نمرهاشون هم در طول دوران تحصیل یه هوا همکلاسی های سفیدپوستشون پایین تره ولی در مدارج بالاتر و بعد از فارغ التحصیلی که اینا رو بررسی میکنن، میبینن که تفاوت از بین رفته. هرچند قبل از دانشگاه و در طول تحصیل سهمیه یا یه خورده ضعیف تر بودن ولی بعد از دانشگاه اینا هم اندازه ی غیرسهمیه یا حقوق میگیرن؟ درآمدشون همونقدر میشه، افتخاراتی که کسب میکنن همونقده، همونقدر وسط دنیای حقوق مشغول فعالیت هستن. فرقشون دیگه دیده نمیشه. نتیجه ای که میگیره اینه که مثل قد بسکتبالیست که مهمه ولی فقط تا حدی مهمه در حقوق هم اینکه شما به یک حدی از تخصص حقوقی رسیدید، فاکتورهای دیگری هستند که از اون سواد و دانششان شما دیگه مهمتر میشن، مهارت های اساسی البته برای اینکه شما موفق باشی لازم هستن، یعنی شما. ما مثلا نمی تونیم یک وکیل خبر باشی بدون اینکه مهارت منطقی فکر کردن رو داشته باشی، ولی وقتی شما به یک حد از مهارت یه چیزایی مثل مهارت های اجتماعی یا ارتباطات یا حتی شانس بیشتر بیشتر از تقویت مهارت استدلال، مثلا به شما کمک می کند در موفق شدن، یعنی شما به یک یه حدی از توانایی ها که برسی؟ در رشته های تخصصی مختلف، از اونجا به بعد اون چیزی که موفقیت برات میاره، دیگه تقویت اون مهارت نیست. بهتر شدن در اون تخصص مشخص نیست، چیزای دیگری دخیله.

قانون ده هزار ساعت: راز موفقیت و استادی در هر زمینه

بعد می رسیم به یه جایی از این کتاب که خیلی ها این کتاب رو اصلا به همین تیکه اش میشناسن. به اسم قانون ده هزار ساعت، میگه که هر چند قطعا استعداد مادرزادی یک ماده اولیه ای کلیدیه برای موفق شدن، ولی کار و تلاش زیاد هم مهمه، اگه مهمتر از اون نباشه. تقریباً به اون اندازه مهمه. میره اینجا نویسنده از طریق چند تا مطالعه موردی جالب یک نظریه درمیاره به اسم نظریه ده هزار ساعت، میگه بیل گیتس. تقریبا انقدر وقت گذاشته برای بیاد گرفتن برنامه نویسی و برنامه نویسی بیتلز، بند موزیک بیتلز، اینا تقریباً اینقدر، کمی بیش یه حساب کتابی میکنه جالبم هست. توی یک کلابی در هامبورگ اینا روسن برنامه اجرا میکردند. و این تمرین های مداوم اینها را بیتلز کرد. با اینکه اینا، چه بیل گیتس، چه مثلا بیتلز، چه نمونه های دیگری که مثال میزنه، اینا به شکل عجیبی باهوش بودند، ولی چیزی که جهانی ساعت های پرشماری تمرینشون بود. بعد ادعا می کنه برای اینکه شما به این مقام استاد و خبرگی برسی در هر چیزی، باید حداقل ده هزار ساعت تمرینش کنی.

و ده هزار ساعت شما اگه یه ضربه جمع بکنی و ببینی که مثلا چند ساعت کار میکنی، چند ساعت میتونی روی یک چیز کار کنی. یه چیز خاص کار کنی، میبینی که همه امکان این رو ندارن که بتونن برای یه کاری این همه تمرین کنن. یه قلمش اینکه شما باید خیلی زود شروع کنی، که بتونی به اندازه کافی تمرین کنی که جلو باشی در رقابت. شما و خانواده شما باید امکانات لازم را داشته باشند که حمایت کنند از کسی که مثلا قرار است چهل ساعت هفته ای. تمرین کنی که یک ویولونیست زبردستی بشه، بخاطر اینکه شما دیگه وقتتی نداری برای امور روزمره بذاری یا حتی بذاری کار کن. پس یه سری شرایط خاص میطلبه. اینجور، سرمایه گذاری کردن برای کسب یک مهارت، بسته به نوع فعالیت و تخصصی که دنبالشان هستی، ممکنه وسایلی گرونی هم لازم داشته باشی، تشویق خانواده؟ تشویق دوستان، محیط، مربی، معلم، حتی مثلا مهربانی آدمای غریبه ای که آدم می تونه تو خیابون ببینه، این همه ممکنه به کار آدم بیاد. اگر شما مثل بیتلز، مثل بیل گیتس خوش شانس باشی، همه اینها را خواهی داشت. ولی بازم کلی آدما هستند که به این درجه استادی و جهانی شدن در زمینه ای که انتخاب کرده اند نمیرسند.

تأثیر سن و امتیازات غیر عادلانه در موفقیت ورزشی و تحصیلی

قانون طلایی که این کتاب درآورده، حساب کتابشم حساب کتاب جالبی است اگر نگاه کنید، اینه که شما برای اینکه، در کاری است. شاد مسلم بشی لازمه که حداقل ده هزار ساعت تمرینش کنید. دیروز چی میگه که سن نسبی ما یعنی سن ما نسبت به اون گروهی که داریم توش رشد میکنیم اینم ممکنه باعث موفقیت یا شکست ما بشه، سن نسبی یعنی عملا اون ماهی که توش به دنیا اومدی. مثالش لیگ هاکی جوانان کاناداست، میگه سن مجازه، کسایی که تو یه گروه بازی میکنن. اینا از یک ژانویه حساب میکنن، یعنی میگن همه بچه هایی که در یک سال مشخص به دنیا اومدن، همه اونایی که دو هزار و ده به دنیا اومدن می تونن توی یه گروه باشن، با هم رقابت میکنن، به نظر خیلی هم عادلانه میاد، دیگه همه هم سنن، ولی نه، عادلانه نیست، به خاطر اینکه این سیستم یاد بچه ای رو که یک ژانویه 2010 به دنیا اومده با بچه ای که بیست و هفت دسامبر ۲۰۱۰ به دنیا آمده، میذاره توی یه گروه، یه کاسه میکنه. عملا بچه ای که دسامبر به دنیا اومده داره با بچه ای رقابت میکنه که یک سال ازش بزرگترته. این نابرابری در نگاه اول مشخصه، یه فرض غلط رو هم ایجاد میکنه و سیستم اصلاً فضا رو حل میکنه. به سمت اثبات همین فرض غلط، مربی می آید فقط اون بچه های نه ساله را تشویق می کند که قوی تر هستند. و بازیکنان بهترن، پس اونا هی انگیزه میگیرن هی بهتر و بهتر بشن، در حالی که اونا نه قوی ترن نه بهترن فقط بزرگترن، فقط سنشون بیشتر، یک سال برای یه بچه مثلا نه ساله یعنی یک هشتم زندگیش.

این یک تفاوت خیلی معنادار در سنشون با این امتیاز غیر عادلانه سنی در یکی از تاثیرگذارترین دوره های زندگی، بچه ها میان، تمجید می شوند و موقعیت رشد پیدا می کنند، به این شرایط می گویند: امتیازات مثلاً و به همین خاطر که میگه تولد بیشتر بازیکنان حرفه ای هاکی در کانادا اگه نگاه کنیم مدارکشون رو در نیمه اول ساله. چون این امتیاز هی رو هم انباشته شده در طول سالیان. حالا شما اینو میشنوید، ممکنه بگین مهم نیست، من اصلا هاکی بازی نمی کنم، این قوانین به من احمال نمیشه، من اصلا کانادایی نیستم، اصلا ربطی به من نیست. ولی این سن نسبی خیلی جاهای دیگه هم مهمه، هرجایی که پایه تقسیم بندی آدما سن و سال تولدشون باشه، همین شرایط. غیر عادلانه ایجاد می شود. مثل بیشتر لیگ های ورزشی، یا از او مهم تر اصلا سیستم مدرسه، بچه پنج ساله ای که مثلا قسمت پنش کوتاهه، دوره تمرکزش کوتاهه، هی غلط دیکتایی داره، مثلا دیکتایی می نویسد داره اشتباه میگیره معلم ازش این حرف ها این فکر میکنه اقا من یه گیلی دارم کارم دیگه من خنگم مثلا نمی کشم بغلسیش که نزدیک یک سال عملا ازش بزرگتره، این یه جور دیگه فکر میکنه، یه جور دیگه تشویق میبینه. و ممکن است اینقدر امکانات ببینیم و اینها که پاشو بره هاروارد آخرش، ماهی که ما توش متولد میشیم، ممکن است در موفقیت های که بدست میاریم یا نمیاریم خیلی موثر باشه. موزیک ویدیویی یک چیز دیگری که کتابش نگاه میکنه اینه که از یک حدی به بعد، توانایی های طبیعی شما توانایی های مادرزادی شما در موفق شدنتون خیلی تاثیر ندارن. یکی دیگه میاد وسط وقتی شما یه حدی از مهارت رو دارید، یه فاکتور مهم دیگه میاد وسط به اسم هوش عملی.

هوش عملی و نابرابری زندگی

هوش عملی یعنی انواع داشتن، یعنی اینکه شما یه کاری رو مهارت انجام دادن و با تجربه یاد گرفته باشی و اون چیزی که یاد گرفتی با تجربه برای حل مسائل روزمره ازش استفاده کنی، یاد بگیری مثلا در موقعیت های اجتماعی چطور، گلیم تو از آب بکشی بیرون، بدونی چیزی که میخوای، سوالی که داری از کی بپرسی، چیزی که میخوای از کی بخای، کی بخای، چجوری بخای که بگیریش؟ بتونی چونه بزنی با آدما، بتونی با آدم دارای قدرت تعامل کنی، مذاکره کنی، چطوری به هدف خودتو نزدیکتر کنی؟ اونایی از طریق این روابط اجتماعی از این جور چیزا به این میگن هوش عملی پراکتیکل انتیلجنس این یک دانش ذاتی نیست، یک جامعه شناس به نام آنت لارو، به این نتیجه رسیده که والدین پولدار. بیشتر از والدین فقیر در فرزندانشان احساس محق بودن ایجاد می کنند. چطوری با بیشتر بهشون توجه کردن و با فراهم کردن امکان فعالیت هایی که بهشون امکان رشد فکری بده خانواده هایی که وضعشون بهتره عموماً این کارو میکنن و به بچه هاشون یاد میدن که انتظار احترام داشته باشن و اینکه بتونن شرایط رو با توجه به چیزی که میخوان تغییر بدن در حقیقت دارن اینها رو مجهز میکنن به هوش عملی. این برعکس خانواده های فقیر، خانواده های فقیر عموماً، عموماً مرعوب قدرت هستند، اینها اجازه می دهند که که بچه هاشون به طور طبیعی بزرگ بشن، طبیعی توی کوتشن مارک به این معنی که فشار کمتره این بچه ها تلنگور ممکنه کمتر باشه، تشویق کمتره، اصلا توجه کمتره، و اینطوری بچه خانواده ی فقیر احتمالاً هوش عملی رو اونطوری یاد نمیگیره، هوش عملیش اونطوری توسعه پیدا نمیکنه که بچه خانواده پولدارتر. و این شانسش رو در موفقیت کمتر از قبل میکنه. از این نویسنده استفاده میکنه، که بگه که. چطور بزرگ شدن ما در شانسمون برای موفق شدن تاثیر میگذره، حالا من اینجا اینو خودم اضافه کنم. احتمالا می تونسته خیلی مثال های دم دستتری بزنه و اینو راحتتر بحث کنه که چرا چطور بزرگ شدن مهمه ولی از این راه اومده. چون احتمالا میخواستی یه چیز جدیدی معرفی کنه برداشت منه.

دیگه چی؟ سال تولد، میگه آقا سال تولدم ممکنه که از این رو به اون رو کنه سرنوشت آدم رو، اصلا ایده همینه دیگه. ایده اینه که امتیازهای نابرابری زندگی ممکنه از جاهای خیلی متفاوتی نشات بگیرن، میگه این میلیاردر ها معروف ترین دنیای نرم افزار را در نظر بگیرید بیل گیتس، استیو جابز و بیل جوی یکی از بنیانگذاران ساندمان میگه همه اینها استعداد، استدلال منطقی داشتند، جاه طلبی داشتند، هوش عملی داشتند. موقعیت هایی داشتند که بتونن مهارتاشون رو تمرین کنن ولی. آیا ایناری که بدونیم، ما عمای موفقیت اینا رو حل کردیم؟ همینا بوده قصه، نه. اینا این شانس رو هم داشتن که یه سری موقعیت های دقیقی در زندگیشون برنامه ریزی شده باشه که بهشون. اجازه بده این ده هزار ساعت تمرینشون رو، تمرین برنامه نویسیشون رو در درست ترین زمان ممکن انجام بدن. سال تولدشون، طوریه که در درستترین زمان ممکن برای اینکه در این دنیای بسیار متغیر. اگر نرم افزار، شانس سرمایه گذاری و سود بردن داشته باشند، در درست ترین زمان ممکن می توانند واردش شوند. اونقدر دیر باشه که مثلا کامپیوتر قابل قبول داشتن که بتونی باهاش برنامه نویسی کنی و باگ گریو و از این حرفا، در دسترس باشه بتونن بخرن و از اون طرف اونقدر هم دیر نشده باشه که.

افتکار در ریاضیات و فرهنگ شرقی

ایده هایی که به ذهن اینا می آید به ذهن دیگران هم آمده باشد، حتی اینقدر سالهای درست به دنیا آمده بودند که شرکت هاشون تونستند دقیقاً در اون سنی ثبت کنن که باید. اگر سنشون یه مقدار بالاتر می بود، بیشتر احتمالا به آرامش داشتن فکر میکردند درگیر نمیشدند با این ریسک. چیزهایی که درگیرشون شدند وقتی که داشتن شرکت ها درست میکردند و این سودی که نصیبشون شد نصیبشون نمیشد. البته، طبیعتاً همه آدمای موفق دنیای نرم افزار در همین سالهای پنجاه و چهار تا پنجاه و شش به دنیا نیامدن، ادعای این نیست، ولی حقیقت خیلی مهمه که اگه شما در زمان درست در جای درست باشی شانس موفقیتت خیلی بالاتر میره. و زمان درست جای درست بودن خیلیش بستگی داره به سال تولد، سال تولد میتونه نقش خیلی مهمی بازی کنه در موفقیت. و در حال حاضر در حال انجام این کار هستیم. اُم اُم اُم دیگه چی؟ اینکه اهل کجا هستید ممکن است هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر فرهنگی تاثیر بسیار بزرگی داشته باشد. زیادی بگذاره روی دستاوردهای شما در زندگی. یک کلیشه ای هست یه استریوتایپی از احتمالا شنیدیم که میگن که آسیایی ها در ریاضی قوی هستن.

بعضی ها ممکنه که بگن اینطوری حرف زدن پولیتیکلی کورکت نیست ولی در واقع بعضی از وجوه فرهنگ شرقی هست که دانش آموزان ریاضی بهتری تربیت می کنه. ادعایی جالبیه، من خودم اولین بار که کتاب رو خوندم یکی از چیزایش بود که تو ذهنم موند و میگفتم به دوستانم که آره ادعای طرفی اینه که اینکه یکی ریاضیش خوبه ممکنه ریشه فرهنگی داشته باشه. یه قصه قصه زبانه، میگه استعداد ریاضی در آسیایی ها، حالا خیلی چینی ها رو در موردشون صحبت میکنه توی این فصل. خیلی زود شروع میکنه به پرورش پیدا کردن، چون اولا اعداد در زبان چینی کوتاهن، میگه ذهن آدم معمولا یک سری اعداد رو در لوپ های دو ثانیه ای میتونه حفظ کنه. یعنی من اگر یک رشته عدد به شما بدم، چهار، هشت، پنج، سه، نه، هفت، شش، و بگم که شما اینو نگاه کن. بخون و حفظش کن، باید مثلا بیست ثانیه اون طرف رو نگاه کن، باید دوباره بگو بین انگلیسی زبان ها پنجاه درصد. این رو یادشون میاد 4 8 5 3 9 6 ولی این آمار تو چین می رسه به صد درصد، نزدیک صد درصد، همه میتونن به راحتی حفظ کنن این تعداد رو، چون اعداد در زبان. قوانین کوتاه ترن، یعنی بجای فور، شما میگی سی. بجای میگی کی؟ اینجوری توی اون لوپ دو ثانیه ای شما میتونی اعداد بیشتری جا بدی، اعداد بیشتری جا بدی.

اثر فرهنگی بر یادگیری ریاضی

در نتیجه بچه چی؟ چینی زودتر از بچه غربی شمردن یاد میگیره میگه، به طور میانگین یه بچه چینی در چهار سالگی تا چهل می تونه بشمره بچه آمریکایی تا پانزده؟ بچه آمریکایی تا پنج سالش نشه به چهل نمی تونه برسه، یعنی تو همون پنج سال اول یه سال عقب می مونه از این گذشته سیستم عددی شونم مهمه، میگی در سیستم آسیایی اعداد شفافن. بیست و چهار است، دو ده و چهار، سی و هفت است، سه ده و هفت. بر همین وقتی که میگی بیست و چهار. لازم نیست اون محصول چینی مثل آمریکایی این اعداد رو بشکنه به یکان و دهگان، ده گانار جمع کم کنه با هم یه کنار و با هم حاصل جمع رو بعدا دوباره بیاره تو این سیستم، تحویل تو باشه به صورت یک عدد، بلکه وقتی شما مسئله رو براش تعریف میکنی، عملا عمل جمع داره همزمان خودش انجام میشه، و این فقط. لازمه که دوباره به زبان بیاره اون طرف نتیجه اش رو، همینطور که ازش میخونی واقعا داری جمع میکنی دیگه؟ بعد چیز دیگه هم اضافه میکنه به این میگه به جز مسئله زبان، برنج هم مهمه، برنج قوط قالب آسیایی هاست. و برنج کاری یک آیین سخت کوشیه. و این به پرورش ریاضی، به پرورش ذهن ریاضی در دانش آموز کمک میکنه، در غرب. کشاورزی به سختی برنج کاری نیست، یک محصول درست حسابی و سوددهی برنج شما بخواهید داشته باشی. دقیق باشی باید هماهنگی داشته باشی و باید صبر زیاد داشته باشی بعد در سیستم فودالی غربی میگه چیز زیادی برای کشاورز نمیموند که نشان دهنده میزان تلاشش باشه، نتیجه تلاشش باشه چون کشاورز بیشتر محصولش را به صاحب زمین میداد، ولی در شرق یک رابطه واضح و مشخصی بین تلاش و دستاورد بود.

کشاورز، در نتیجه فرهنگ سخت کوشی رشد پیدا کرد، و میگه زبولمسال قدیمی اینا داشتند که میگفتن کسی که سیصد و شصت ده روز سال، قبل از اینکه آفتاب بزنه بیدار نشه نمی تونه خانواده اش رو پولدار کنه. این سختکوشی چه ربطی داره به ریاضی؟ ریاضی میگه مثل برنج کاری سخته، شما ممکنه لازم باشه یک ساعت وقت بذاری. فهمیدی جواب چرا به جای آ شده ب؟ و تحقیقات نشون میده که دانش آموزای غربی خیلی زودتر از دانش آموزای کشورهای شرق بقیه تسلیم سختی مسئله میشن و وا میدن. اینجا هم باز نویسنده مطالعات جالبی رو تعریف میکنه که واقعا جذابه. نتیجه اش اینه که بله، ریاضی آسیایی ها معمولا خوبه و این ریشه در فرهنگشون داره خیلی وقتها. آنهایی که اجدادشان در شالیزارها برنج می کاشتند، اینا یک روش کاری را به ارث بردند که مخصوصاً در یادگیری ریاضی خیلی بهشون کمک میکنه و حتی نسل های دور از شالیزار هم دارن ازش بهره میبرن. یعنی جغرافیا و فرهنگی که ما توش متولد میشیم هم می تونه به شکلی که فکرش رو هم ممکنه نکنیم روی موفق شدن یا نه. تاثیر بگذاره اون چیزی که ما هستیم از اون جایی که ازش اومدی واقعاً جدا نشدنی نیست (خنده تماشاگران) موزیک ویدیویی (مذکر) و استثنایی های دیگری هم داریم که خیلی دوست داشتنی نیستند، مثل سوانح هوایی، اونام یه جور پدیده مشخصن، اتفاق نادری هستن که تقریبا همیشه هم از ترکیب یک اشتباهات کوچکی به وجود می آیند، اشتباهاتی که خودشون به خودی خود مهم نیستند ولی همونطوری که مثلا بیل گیتس در موقعیت های متوالی خیلی خوش شانس بوده و کتاب اینا رو توضیح میده خلبانه ام ممکنه که در یه موقعیت های متوالی ولی بد شانس بشه و یک سری مشکلات کوچیکی نهایتا منجر بشن به یک فاجعه بزرگی. باز چندتا مثال فوق العاده به یاد ماندنی اینجا میزنه، از جمله مثال یک شرکت هواپیمایی کره ای که.

الگوهای فرهنگی و رفتاری در سفرهای جهانگردانه

میگه قبل از سال دو هزار، اینا در ایمنی پرواز رکوردشون خیلی افتضاح بود. رکورد سوانح هواییشون هفده برابر میانگین ثبت شده برای صنعت هوانوردی بود. و، میگه ریشه یابی وقتی که کردن دیدن که این رو با، علطهای فرهنگی میشه توضیح داد، خیلی عجیب. میاد باز یه سری مطالعه بامزه تعریف میکنه، یک روانشناسی انجام داده که در منابع انسانی. آی بی ام کار می کرد در دهه شصت و هفتاد این سفر می کند به دنیا با کارمندان آی بی ام که از کشورهای مختلف و پس زمینه های فرهنگی مختلف هستند مصاحبه میکنه، پرسشنامه میره پر کنن، ببینن مثلا اینا با مسائل چطور مواجه میشن، مسئله رو چطوری حل میکنن. در میان این مطالعات، چیزهای جالبی پیدا می کند، کلی، خب، داده ها جمع می کند، و دسته بندی های خیلی توضیح دهنده ای می تواند. انجام بده که اون موقع واقعا بی نظیر بوده و تا مدتها هنوز بهشون استناد میشد، هنوزم خیلیاش معتبره. یه نماد مثلا داشت نشان میداد که چقدر یک جامعه فرد گراست، چقدر جمع گرا، که توش فرد گراترین. کشور آمریکا بود و نویسنده میگه خب وقتی شما اینو میبینید تعجب نمیکنی که اون موقع از بین کشورهای صنعتی و پیشرفته دنیا، آمریکا تنها کشوری است که سیستم بهداشت عمومی ندارد.

تهه تهه فردگیریه یا مثلا یه شکلار بامزه داره کدوم کشورها هستن که تحت هیچ شرایطی از دستور العمل ها اُدول نمیکنن، اصلاً یه پای اینور خط نمیذارن، خط کشیده شده همونجا بایست، کدوم کشورها هستن که مثلا یه خورده شل ترن؟ از این نظر، یافتههاش جالبه، خوب و بدم نمیگه، نمیگه این بد این خوب ارزشگذاری نمیکنه، فقط مشاهده میکنه و ضبط میکنه. و مثلا میگه که بین بلژیک تا دانمارک بیشتر از یه ساعت پرواز فاصله نیست، شما یه عکس از یه کوچه ای بگیری شاید براحتی معلوم نشه. این بلژیکی یا دانمارکه، ولی تفاوت ها عجیبه. از جمله چیزای جالبی که معرفی میکنی شاخصی به نام پاور دیستانس، که ظاهرش میشه اینکه رفتار آدما. ما نسبت به سلسله مراتب چطوره؟ رئیس و مرعوس چقدر با هم فرق می کنند، کسی که سن بالاتر داره چقدر مثلا احترام بهش میذارن. این چیزی است که در بلژیک و دانمارک زمین تا آسمان با هم فرق می کند مثلا در دانمارک یا در سوئد یا در کشور اسکاتلند. نخست وزیر خیلی طبیعی است که مثلا با مترو بره سر کار، با اتوبوس بره سر کار، سوار دوچرخه میشه بره بیاد، کسی از این تعجب نمیکنه و اگر غیر از این باشه تعجب میکنن یه جوریه در اسکاندیناوی در این کشورها که که سلسله مراتب اهمیت نداره و مردم خیلی اهمیتی بهش نمیدن که انگار اون طرفی که قدرت داره خودش خجالت میکشه. قدرت که داره، در حالی که از اون طرف مثلا در فرانسه اینطور نیست، انتظاری که از رئیس جمهور وجود داره اینه که شأن ریاست جمهوری رو رعایت کنه. و با تشریفات بره با تشریفات بیاد، حالا البته ممکنه الان یه خورده این شرایط عوض شده باشه، این کتاب به چند سالی میگه.

فرهنگ سلسله مراتبی و تاثیر آن بر ایمنی هوایی

از انتشارش دیگه و این مطالعه که حداقل چند دهه میگذره، چهار پنج دهه ازش میگذره ولی تفاوت همون موقع هم. بارز بوده، این تفاوت میگه تفاوت پاور دیستانس بود. در این زمینه هم کتاب هم مثال های خیلی خوبی داره، هم توضیحات بسیار جذابی، استفادهای جالبی هم میکنه، نویسنده از این داستان. یادمون دیگه شروع کردیم اینو داشت درباره سوانههای هوایی حرف میزد و و اینا میگه که در فرهنگ کره ای سلسله مراتب قدرت ارزش بالایی دارند خیلی مهمه همه باید به ما فوق احترام بذارن واسه اینه که خلبانی اشتباهی بکنن. کمک، خلبان، کمکی، این دوم پایه تره یه خورده و احساس خیلی اطمینان و اعتماد به نفس نمیکنه برای اینکه اشتباه خلبان یادآور بده یا اصلاح کنه، فرهنگش بهش این اجازه رو نمیده خیلی. احترام بزرگتر، احترام با تجربه. و این زهر حرفشو میگیره حتی اگه حرفی بخواد بزنه، چند نمونه بسیار جالب رو بررسی میکنه. از جمله یک پروازی داشتند، پرواز کوریایی ایرلاین بوده به گوام، که میگه مثلا اونجا افسر اول پرواز، این سعی میکنه خلبانه میگه که آقا دید ما برای اینکه به باند برسیم خیلی ضعیفه نمیبینیم ولی انقدر هی زهر حرفش رو میگیره میخوره که آخرش با یه ملایمتی خیلی غریبی میگه که کاپیتان خیلی ببخشید خیلی معذرت میخوام نمیکنی یه خورده اینجا بارون بیشتره؟ خلبانه ام خسته است این بابا هم انقدر لحنش آروم و شل بوده هیچ هشدارتی توش نبوده که اصلا خلبانه نمیگیره این چی داره میگه و بوم. می خورند تو تپه.

بعدا یه مطالعه ای که انجام دادن شرکت هواپیمایی رو دید که واقعا مسائل فرهنگی نگاه سلسله مراتبی که این مشکل رو ایجاد کرده، از جمله راه الله این بود که گفتن آقا مثلا توی کابین خلبان توی کاکپیت، اینا دیگه به اسم کوچیک باید همدیگه رو صدا کنن، الزاما، بخاطر اینکه یه خورده اون دیوار، بار بریزه، راحت تر بشن، یا مثلا پیشنهاد دادن اون خلبانی که تجربه اش کمتره بشه خلبان اصلی؟ که کاپیتان که مجربتره با اعتماد به نفس بیشتری میتونه کامنت بده و بگه که اینجا اشتباه داری میکنی و این. اینطوری جلوی حوادث رو میشه گرفت میگن که پیاده کردن اینها باعث شد که رکورد سهانحه این شرکت رسید به میانگین جهانی به حد رقباش شد، درباره این موضوع گلدول سخنرانی هم زیاد کرده، توضیحی که گلدول داره برای سبانهای هوایی، فیلم های سخنرانیاش هست، من دیدم، اونها هم جالبه، مثالاش همشون جذابم واقعا ما نمی رسیم اینجا همه رو تعریف کنیم. که اگه کسی دوست داشت خودش بره دنبال کنه اگه ما این رو بفهمیم که آقا این زمینه فرهنگی ممکنه اینکه چه تاثیراتی داشته باشد و چقدر ممکن است در کار کردن ما تاثیر بگذارد، ما می توانیم برای موفق شدن و شکست نخوردن، هم بر خودمون تصمیمات بهتری بگیریم، هم به آدمای بیشتری کمک کن. (مذکر) موزیک ویدیویی (مذکر) فصل آخر کتاب یکم میره تو خط اینکه راهکار بده و پیشنهاد بده، میگه که اگه ما دلایلی این شرایط نابرابره. آره، دو طرف بازی رو شناسایی کنیم، تشخیص بدیم، میتونیم برای آدما موقعیت هایی درست کنیم که موفق بشن، میتونیم. عادلانه تر کنیم شرایط رو، برای موفق شدن، میگه این پروسه ای که ما الان برای بال و پر دادن به استعداد و منتهی شدن به موفقیت آدما، پیاده میکنیم، موفق نبوده، خیلی نتونسته آدمهای شاخصی تحویل. برگردیم به همون مثال هاکی، در هاکی اون سیستم کتاف سالانه ای که گفتیم مال اول ژانویه است، اون خیلی کارش نمیشه که حتی وقتی که شما قوانین رو همینطوری نگاه کنی این بی عدالتی وجود خواهد داشت. خیلی از بازیکنان هاکی که پشتکار داشتند تلاش زیادی کردند، بهتر از بقیه توپ ولی به خاطر اینکه منابع به یه کسانی میرسید که با امتیاز غیر عادلانه در زمان کسانی که درستتر متولد شده بودند، اینها محو شدند، ناپدید شدند. زمان تولد برای بعضی ها شد، امتیاز برای بعضی ها شد، نقطه ضعف.

مدرسه یکسان Opportunity: راهنمایی برنامه ای برای تسهیل برابری اجتماعی

حالا این خط رو اگه شما شناسایی کنی در سیستم، میتونی اصلاحش کنی میتونی بجای اون کتاف سالیانه. بگی چهار تا گروه میکنیم که این امتیاز سن نسبی بی اثر بشه، بچه های ژانویه تا مارس یه گروه. تا جویی یک گروه و الاخر. در مدرسه هم شبیه این سیستم و می شود اجرا کرد. مثلا لنبیدیم بگیم آقا همینو که هست که بچه های والدین پولدارتر به موقعیت های بیشتری دسترسی دارند می تونیم مثل یه مدرسه ای مدرسه یه جالبیه اینم برنامهشو تو اینترنت میتونی بگریت ببینید ساوت برونکس کی آی پی پی یه برنامه درست. این مدرسه به نام و یک مدرسه راهنمایی با یک برنامه دقیق برای بچه های خانواده های بسیار کم درآمد. جزییاتش رو اینجا واردش نمیشیم. حق ورودی نداره؟ و اکثر دانش آموزانش از قشر خیلی محروم میان، ولی تونستن یه کاری کنن که تا آخر کلاس هشتم هشتاد و چهار درصد دانش آموزان این مدرسه در ریاضی برسن به اون سطحی که برای این کلاس تعریف شده و یا حتی بالاتر از اون. میشه یعنی اگر که ما دلایل شرایط نابرابری در دو طرف بازی رو تشخیص بدیم، می تونیم برای آدمها موقعیت های که موفق بشن ولی باید حواسمون باشه که شرایط نابرابری از کجا ایجاد شدن، اینو باید بتونیم خلاصه خیلی خیلی کوتاه نتیجه یک دو خطیه، این کتاب اینه که هیچ مردی، هیچ هیچ زنی، هیچ بازیکن هاکی کانادایی، هیچکس یک جزیره ای نیست واسه خودش باشه نتیجه یک سری اتفاقات عموماً بسیار نامحتمل یا کم احتماله و و خوش شانسی های عجیب عجیب و رویدادهایی که اینا ترکیب میشن با هم و یک شرایط دقیقی درست میکنن که اجازه میده همچین دستاوردهای بدست بیاد.

در خلع این اتفاقات نمیفته. هی (خنده تماشاگران) چیزی که شنیدین اپیزود اول پادکست بی پلاس بود، این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک فاطمه. بخاریان و امید صدیقفر ساختیم بی پلاس یک هفته در میان چهارشنبه ها منتشر می شود می توانید از همه اپلیکیشن های پادکست و از نام لیک و ساند کلاود و تلگرام یا از سایت خودمون بی پلاس پودکاست. کام گوشش بدین. طبق معمول البته پیشنهاد اول ما اینه که یه اپلیکیشن پودکست نصب کنید مثل یا و اونجا یا بی پلاس و چینل بی و بقیه پادکست هایی که دوست دارید پیدا کنین و گوش بدین هم برای خودتان بهتره و امکانات بیشتری بهتون میدهد و هم برای ما بهتره که آمار درستتر و دقیقتری بهمون میده که برای اداره کردن توسعه دادن پودکست نیاز داریم.. را ببینید.یک کار جدید که ما در پودکست انجام دادیم. داریم اینی که برای شنوندههای بی پلاس این گزینه رو تعریف کردیم که اگر خواستند بتونن پشتیبان اپیزودها بشن. شما، اگر دوست دارید، می توانید با یک مبلغ کوتاهی، پشتیبان هر قسمتی که دوست داشتید بشید، الان که ما داریم ما این مبلغ کوتاه را در اردیبهشت ۹۷ از سه هزار تومن یا یک دلار برای هر قسمت منتشر می کنیم. ممکنه این کمی تغییر کنه ولی کلا ایده اینه که عدد کوچیکی باشه میتونید هم بجای یک اپیزود پشتیبان کل فصل یک باشید که شانزده تا اپیزود داره، کلا این کار سیستم پشتیبانی به ما قراره کمک کنه که خوب و منظم بتونیم پادکست کنیم.

پادکست بی پلاس: پشتیبانی اختیاری و معرفی بهترین کتاب ها

ولی لطفاً توجه کنید که بی پلاس یک پادکست کاملاً رایگان است. الزامی وجود نداره، نه الزام قانونی وجود داره، نه الزام اخلاقی وجود داره که پول بده کسی بابت پادکست. پشتیبانی شدن و پرداخت کردن این پولی که اونجا نوشتیم و اینجا صحبتش داریم، کلا اختیاریه فقط یک امکان بد. برای کسانی که دوست دارند و می توانند در پشتیبانی از پادکست نقش داشته باشند. پایه اصلی قسمت های بی پلاس خلاصه های بلینکیست هستند. بلینکیست یک سرویس، یک سایت انگلیسی زبان، سایت و اپلیکیشن است. انگلیسی زبانه که توش کتاب های غیر داستانی رو خلاصه می کنن و میذارن یه حق عضویت ماهانه یا سالیانه میدی یه آرشیوی دارن الان بیشتر از دو هزار و پنجصد تا کتاب توشه، خلاصه ای کتاب توشه، خلاصه ای که مثلا خواندنش یه ربع بیست دقیقه وقت میگیره. نسخه صوتی هم داره که میشه بهش گوش داد، سرویس خوبیه من خودم دارم الان تقریبا یک ساله میشه و خیلی باهاش تونستم خلاصه ای کتاب بخونم، بعضی از کتاب ها اونجا خلاصه نشون دادن تصمیم گرفتم برم خودش رو هم بخونم، بعضی ها رو هم نه به همون خلاصه. اکتفا کردم.

لینک اشتراک بلینکیس را در توضیحات شو و در سایت می توانید پیدا کنید، اگر از اون طریق بروید و ثبت نام کنید. درصدی هم بلینکیست به ما میده ممنون که گوش کردید، ممنون که پادکست را به دیگران معرفی می کنید، از حسین نجفی که موزیک اینتروی پادکست بیپلاست پلاس رو ساخته و از مهران بلحسنی طراح پوسترها و وب سایت بی پلاس پودکست. کام بی پلاس، پادکستی از کانال بی پادکست موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی هی موزیک ویدیویی امیدوارم که این قسمت رو پسندیده باشین، همونطور که اول قسمت هم گفتم، ما یوتیوب بی پلاس رو هم فعالتر کردیم. یعنی من دیدم که یه کتابایی رو که توی پادکست کار کردیم، من دوست دارم یا لازم دارم که دوباره برم سراغشون یا با یه سوال مهم. مشخصتری یه جای کتاب رو میخوام دوباره بخونم ازش کمک بگیرم بعد گفتم که بیام چیزایی رو که اینطوری پیدا میکنم تب بگم در یه ویدئوهای کوتاه ده دقیقه ای بذارم در یوتیوب بی پلاس، مطمئنم که به درد دیگران. اینطوری ما اونجا در یوتیوب هم میتونیم با هم این کنجکاوی ها رو ادامه بدیم و کنار هم یاد بگیریم. پادکست بی پلاس رو در یوتیوب سرچ کنید و عضو کانال ما در یوتیوب هم بشید، مرسی.