پنجم | آبرو

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

ابرو

گوش بدید به پنجم | آبرو

00:00 تا 00:03: آبرو بدون کندها: صحبت های یک آدم معمولی
00:03 تا 00:10: بی خبر از آبروهای دست داده
00:10 تا 00:17: ویژگی های جامعه سوسیالیستی شرقی اروپا
00:17 تا 00:20: وحشتناکی‌های زندگی در کشورهای شرقی اروپا
00:20 تا 00:28: یادداشت های صدای دراکولیسی: عشق و فقر
00:28 تا 00:31: نگاه دوست داشتنی: رویای مال من
00:31 تا 00:38: خیال تویی موظب من

آبرو بدون کندها: صحبت های یک آدم معمولی

پایین ، کمی و واقعا (خنده تماشاگران) (خنده تماشاگران) (خنده تماشاگران) پیدا کردن خطا یا وضعیت گمه است به معنی مفهوم آن که حمله هوایی انجام خواهد شد. من: “چوته رونی” و “نیشه ریچه” این ایستگاه حرکتی است دلم کپک زده آه، تتری بنویسم از تنگی دل همچون مهتاب زدهای از قبیله آرش بر چکهاد صخرهای زهجان کشیده تا بن گوش به رها کردن فرياد آخرین کاش دلتنگی نیست نام کوچکی میداشت تا به جانش میخواندی. در بندر تهران به غروب های بی تو به کشتی ها، نفت کش ها. (مذکر) سلام و سلام اینجا رادیو بندر تهران. قسمت پنجم: آبرو بدون کندهاکتر ترین پادکستی است که می شنوید. هیچ چیزش معلوم نیست، بی سر و ته، بی در و پیکر، و یا هر آنچه که به نظرتان بیاید. ببین این الان که دارم با تو صحبت می کنم، صحبت هام رو هم ضبط می کنم. چون که میخوام که بشنوم. و حالا تو الان می شنوی ولی چیزی که هست اینه که خب دو سه روز دیگه هم چند صد نفر یا چند هزار نفر هم میشنونش.

باید این # من خیلی وقته که میخوام یه چیزایی رو بگم مثل هر آدمی که داره توی این جامعه زندگی میکنه، داره توی این کشور زندگی میکنه. # زندگیش، معیشت زندگیش در واقع گره خورده بگه. # چیزهایی که. بگو چیزایی که خب نمی تونه ازشون بی تفاوت بگذره. من همیشه میگم میگم آدم باید درک کنه اون چیزی رو که. دیگران می گذرونن باهاش، دیگران. باهاش زندگی میکنن، دیگران باهاش، دست و پنجه نرم میکنن، دیگران باهاش سر و کله میزنن # یه وقتها با خودم فکر میکنم که میگم که. حالا مثلا من دارم می نویسم می نویسندشدن دارم کتاب دومم رو تموم میکنم، از او میام پایین بعد همین چیزین وسط یاد حرفمون مادرم که جون صد و نه اوپین راست میگه اینا نون و آب نمیشه و نمیدونم که چرا توی این خاکی که ما داریم توش زندگی میکنیم. یعنی اشکالیش چیه، کجای کار و اشتباه رفتیم که؟ اینجوری شده یا مثلا به قول بابام که همیشه میگه تو این مملکت تو دوجور میتونی پول داش یا دلالی کنی.

بی خبر از آبروهای دست داده

چرا دزدی که واقعیتن من دلالیشو بلدم نه دزدیشو تو هم بلد نیستی خیلی دیگه هم بلد نیستن برای همین صاخد شده دیگه صاخد یعنی میدونم شات زندگی من، شخصاً من نوعی، هیچ رابطه مستقیمی به دلار نداشته باشه مستقیم به قیمت سکه و طلا نداشته باشه اما وقتی این التهاب رو توی جامعه میبینم بعد… بعد که پرسش میکنیم، سوال میکنیم از اون بالا سریا، یعنی شما انتخاب کردید، انتخاب کردیم که اینجوری زندگی بکنیم و من یادم نمیاد که من انتخاب کرده باشم پدر و مادر های ما انتخاب کردن. چند وقت پیش. یکی از دوستانم یه پسری میشناسش علیرضا اومد پیش من گفتش که من من می خوام برم به… دختر مورد علاقه اش آن برم ازدواج کنم و (مذکر) مادرم رضایت نمیده، مادرش رضایت نمیداد چون میگفتش که خب بچهشون تا حالا هیچی نداری، نه خونه داری، نه زندگی داری، نه پس انداز داری، نه شغل درست حسابی داری، هیچی نداری. الان داشتم به این فکر میکردم اینا حرفاش که چی بود اون زمانا، من خیلی اینا از پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ می گرفتیم بعد فلان و الان هم حساب کنین توی همین تهران خراب شده خودمون یه جای بیست متری اندازه این میلیون تومن باید پول پیش بدی، باید اجاره بدی من می فهمم اینا رو، من کاملا می فهمم از سر سرخوشی و دلخوشی و اینا هم این حرفا رو نمیزنم اما. اما خب باید چیکار کرد؟ آخرش که چی؟ میدونی؟ یعنی آخرش که چی اینجا؟ اگه اعتراض بکنی به جرم اقدام علیه امنیت ملی میگیرنت اگه نقد بکنی به جرم سیاه نمایی و نمیدونم توهین به ارکان نظام، نسختو میگشن. ولی نمیدونم واقعا نمیدونم اما چیزی رو که میدونم اینه که. اااا ما انتخاب نکردیم، ما شدیم یه جماعتی که آبرومونمون و آبروی خودمون دستمون گرفتیم اینجوری صبح بلند میشیم میریم تو خیابون همینجوری تو دستمونه تا شب برگردیم بلکه همه چیمون گرفته بشه، همه زندگیمون بره، همه یه…

همه آرزوهامون بره اما این یه آره آبرومون نداره این عزت نفسمون نداره این غرور منره و چقدر خیلی برای من شخصی میدونی خیلی دردناکه که این آبرومو دستم بگیرم برم توی خیابونم مواظبش باشم و بدتر سخته برام که ببینم کسی آب روشو دستش گرفته خودشون میخوره اما نمیذاره یه خطشهای واسطه این آب روش بوجود بیاد همیشه بابام میگه دیگه میگه خدا نکنه اون روزی که آها به روت برز کف خیابون که با هیچ چیزی نمیشه جمعش کرد، هرکی یه تیکشو ورم داره میره و بعد کلا خودت و زندگیت میشن پیرهن عثمون و تمام عزیزم تمام ولی… خلیج استجرام اگه اون قسمت رو اسمشو گذاشتم یعنی میخوام بزارم آبرو قسمت رادیو بندر تهرانو. راجع به این صحبت کنم که یعنی بگم بگم که اگه صبح از خونه میریم بیرون با هر کسی که روبه رو میشیم تو این شرایطی که همه مثل همیم، پولداره به نظر من پولدارتر نشده اما فقیره فقیرتر شده. همه مثل همین، همه داریم یه شرایطو میذروین، حواسمون باشه، شعار نمیدم؟ از طریق دانشگاه های انتیلکتولوم اما آبرومونو دستمون گرفتیم و حواسمون باشه که آدمایی که میبینن، میبینیمشون رو، آبروشون رو دستشون گرفتن. واقعا آبروشون رو دستشون گرفتن و خب هیچ چیزی، هیچ چیزی نمیتونه اینه. یعنی این اجازه رو به ما نمی تونه بده که یک خشه بارده این آبرمون بکنه ما مردممون بلد نیستیم از همدیگه مواظبت کنیم واقعاً بلد نیستیم، یا میفته که اوه، نوار بهداشتی تموم شد، میریم کارتون، کارتون، نوار بهداشتی میخریم تو خونه مون قایم میکنیم. رب به گوجه فرنگی تموم شد میریم کارتون کارتون تو رو به گوجه فرنگی میخریم قایم میکنیم اما حواسمون نیست که این این ازت نفس موسیم . مهربونی ماست که داره تموم میشه حواسمون بشه و آب به روی آدما ببخشید حرفارم بهت زدم سرتو درد آوردم اما احساس کردم که هیچ چیزی نمی تونه این حرف منو بگه، هیچ چیزی، برای همین گفتم که بگمش. اول مواظب آبروی رفیقمون باشیم، بعد آبروی خودمون، تو اینم تو این روزایی که.

ویژگی های جامعه سوسیالیستی شرقی اروپا

واقعا نمیدونیم یک ساعت دیگه، قراره چی پیش بیاد، واقعا نمیدونیم. همین. خانمها، آقایان. اینجا بندرت. سلام بر شما و خوش آمدید این قسمت پنجم ماست و صدای بنده رو از استودیوی خانگی و اختصاصی این بندر می شنوید، کنارم باش رو می شنوید از ماکان اشکواری؟ کِنَا رَمَبَشْ مَسْلِمْ سایه و دیوار کنارم باد مِسْلِرْ مَرْدُورْ خَسْتِگِرْ (مذکر) قسمت پنجاه ما یکی از بی در و پیکر ترین قسمت های ما است، چون الان این که دارم برای شما نه راجع بهش برنامه ریزی داریم، نه هیچ چیزی، فقط خواستیم که یه ذره حرف بزنیم و حرف هایی که تو این چند روز با بچه ها ما سعی کردیم ضبط کنیم و خدمتتون تقدیم کنیم با قسمت آبرو با عنوان آبرو در واقع و امیدواریم که حواسمون به آبرو همدیگه باشه در این غروب غم انگیز بندر تهران که واقعا نمیتونیم نیم ساعت دیگه رو هم پیش بینی کنیم. این سریال از این فیلم ساخته شده است و در حال اجرا است. موزیک ویدیویی کنارم باش. همه ش رو دیدم تو شاب کمالامکو مَا تَنْهَا #مطمئنم نیسان من هستم ، من هستم من هستم. هی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی یک تصویر بسیار ساده، ملتی با دندانهای خراب ویلیچ از آمریکا به زاگرب، به کرواسی و تنش برمی گردد، متوجه چیزی می شود که قبلا هیچ وقت به آن نمی رسد.

اعتراف می کنم که در داخل دهان اطرافیانم را دید می زدم دوستان، خویشاوندان افراد، آشنایان و همسایهها دست خودم نبود، کشف کردم که دندانهای کل ملت فراست و من قبلا نمیتوانستم این را ببینم. این تصویر را دراکولیچ بدل به استعاره ای می کند، کاری که او در آن مهارت دارد، استعاره ای از وضعیتی کشورهای بلوک شرقی اروپا، کشورهای که عصر کمونیست را سپری کردند اما هنوز مردمانش در فرهنگ کمونیستی ماندند، دندانهای خراب نتیجه دندانپزشکان بد و غذای نامناسبند، اما نتیجه یک فرهنگ خاص در تفکر هم هستند که به ما اجازه نمی دهد. ما خود را به شکل یک فرد مستقل نگاه کنیم. این تحول نه تنها خود به خود با تغییرات سیاسی حاصل نمی شود، بلکه به نظرم بیشتر از هر پیشرفت و توسعه سیاسی یا اقتصادی زمان می برد، کافه اروپا ادامه کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم است. کتاب کمونیسم، تکه ای از داستان زندگی زن هایی بود که در دوران کمونیستی در کشورهای اروپای شرقی زندگی می کرد. از جمله داستان تانیا روزنامه نگاری که در اوت هزار نهصد و هشتاد و پنج درس های در پنجاه در خانه اش را می بندد و پیچ گاز را باز می کند و آنقدر نفس می کشد تا بمرد. ماه پیش از آن مقاله ای علیه ملی کردن ماشین های پین پال خصوصی می نویسد، دستگاه امنیت دولت سوسیالیستی یونسلاوی بر روزنامه فشار می آورد، روزنامه عذرخواهی می کند، تانیا بیکار نمی شود، اما دیگر یا داستان اولریک زنی اهل برلین شرقی که با چه از دیوار عبور می کند تا به قسمت غربی دیوار برسد در بیشتر یادداشت ها دراکولیچ سراغ زنانی رفته بود، کنارشان در آشپزخانه یا در پذیرای خانه نشسته، سوپ و قهوه خورده و خاطرات آنها. ما را از دوران حکومت کمونیست ها نوشته: روایت های دراکولیچ در دو کتاب یک ویژگی همگان جامعه سوسیالیستی شرقی اروپا را آشکار می کند. فقر آنها.

وحشتناکی‌های زندگی در کشورهای شرقی اروپا

فقر به نظر وحشتناک نمی آید. فقط به این دلیل که تقریبا همگانی بود. آن را عادلانه می دانستیم، اما وحشتناک این بود که ما حتی نمی دانستیم که چه چیز بهتری هم وجود دارد. همین که این را فهمیدیم و کم کم دلمان خواست از مال توالت های بهتری داشته باشیم، کمونیسم محکوم به فنا شد، در روایت هایی که او از زنان و جامعه آن روز کشورهای بلوک شرقی کرده. کمبود و نبود آنچه احتیاجات اولیه زندگی می خوانیمش به چشم می خورد از کمبود مواد غذایی گرفته. لوازم آرایشی و بهداشتی از نبود دستمال کاغذی تا توت فرنگی، کمونیسم رفت، داستان نوعیت دوام آوردن و زنده ماندن یک دو نسل در کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی است. و اینکه چگونه مردم به این سیستم ها بی اعتماد شدند و به خاطر ترس از آینده آن را دور انداختند. آن هم مردمی که به قول نویسنده از سر فقر چیزی را دور نمیانداختند درام دراکولیچ از زندگی روزمره در کشورهای شرقی اروپا می نویسد از مغازه ها و مکان هایی که اسامی اروپایی اسامی خارجی، اشکال معجزه درخشانی هستند صرفا با استفاده از چنین نام هایی نه تنها یک تصویر ساده میسازید بلکه یک نظام کاملاً ارزشمند را هم به نمایش میگذارید، این اسامی حسرت را هم بر ملا می سازد. اتشی برای تعلق پیدا کردن به یک تصور پیک ساخته از اروپای غربی، در عین حال آنها تلاشی هستند برای انکار آن اروپا شرقی کمونیستی قدیمی یا از مرز میان غرب و شرق می نویسند که چگونه در هر گذرگاه مرزی غربی چهره جدی افسر پلیس را نشان می دهد.

می بیند که از موضع بالا به او و شرقی ها نگاه می کند، حتی اگر کلامی هم به زبان نیاورد. و البته آن جایی که از درگیری با جاروبرقیش می گوید، باید یکی نو بخرد یا جاروبرقیش را تعمیر کند. او می نویسد، امروز در کرواسی هر دو این راه حل ها به یک اندازه دردسر دارند. کار سختی بود، چون کارخانه سازنده حالا در کشور دیگری قرار داشت، اسلوونی، بنابراین تصمیم گرفتم بعد از کمی پرس و جو در مورد قیمت های بازار من و شوهرم متوجه شدیم که قیمت آب و برقی هم مثل خیلی چیز های دیگر در کرواسی بین سی تا پنجاه درصد بیشتر از اتریش است. اما فکر می کنم خواننده ترین یادداشت دراکولیچ در کاف اروپا آن است که او به دیدار پسر ارشد انور خوج رئیس ارشد دیکتاتور فقید آلبانی کمونیست رفته ایلیر خوجه در دیدارش با دراکولیچ از محدودیت هایی که دولت جدید به او و خانواده اش گرفته اند مینالد. دراکولیچ می نویسد، فکر میکردم چقدر تناقضآمیز است که ایلیر خوجه دست به دامن سازمان های او سخری شده است، کسی که پدرش یکی از بدنامترین دیکتاتورهای اروپای شرقی بوده. ایلر از وجود اردوگاه های کار اجباری، زندان های سیاسی و یا از دشمنان حکومت پدرش که به هیچ رد و نشانی مفقود می شدند خبر داشته است. با تمام اینها، همین آیلیر امروز به خودش جرأت کرد. که از یک دولت که بر اساس قانون اداره می شد، متوقع باشد که به شهروندانش احترام بگذارد.

یادداشت های صدای دراکولیسی: عشق و فقر

در همه ی یادداشت های این دو کتاب، ما صدای دراکولیسی را داریم. گویی دارد با خودش حرف می زند، یک گفتگو ذهنی، او از مشکلات روزمره در جایی فکر می کنیم ناامید است، اما درست است. در همان لحظه، نوری به زندگی ساکنان آنها میتواند. نوری به زندگی خودش میتواند که نمیخواد تسلیم شود. فرهنگ اروپا، عادات، احساسات، ترس ها و در نهایت، رویاهای یک یک روزنامه نگار است. یادداشتی برای شما خواندم با عنوان گودبایلنین از علی بزرگیان. خواهش می کنم این دو کتابی رو که در یادداشت معرفی کردیم رو حتماً مطالعه کنید و حالا آنچه که می شنوید با صدای ابراهیم حامدی یا همان ابی خودمان، لطفاً این ترانه را با مازم بزن. و این کار را می کنید. دلبرک هم چیزی بگو به من کاس گریه خورم به من که بی صدایی تو از شر شکست میخوره دلبرکم چیزی بگو به من که گرم به من که اخرین یه فارههای عاشقانه هی که آینه خاص نشه از بی کسی غزل بشن یلو، نزار که از سکوت تو پرپرویشن ترار دوباره من بمونم و خاکستر پروانه بخوا چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره کمو شربت کنت بگو از دستش ها یمن بره شیزی بگو امون نگو ، بس زیمو بسه رسی دوتا کورشیدنت مار شدور شب به سر کشید هی هی موزیک ویدیویی موزیکال: موزیکال آآآآآآآآآآآآآ دقیده خواقظل میگن وقتی سکوتو میشنین قناری و عاشق میشن وقتی تو حرف میزنی دلبرک هم چیزی بگو که من که خاموش توام به من که هم برست در تو اما فراش تو چیزی بگو که عین خسته نشه عزم کسی قزل به شنگل اویهو نهققققلهو قصیر نزارکاس سکوت تو هر پر از شند پران فوق دوباره من بمونم و که سر فروان خود شیگی بگو اما نگو از مرگی بیاد و خاطره، تا مو شرمنده ازت بگو از لحش ها اوی من بره چیزی بگو قمان نگور به چیز ما بس نگو که پر شیدنه که منه شیدون شب به سنگ ریکشی شدی بگو اموناتو از مرگ یهو با خاطره و هر چه می شود ، از بین می رود ، از بین می رود ، از بین می رود.

و اگر با عشق به دنیا می بریم ، می خوایم شروع به زندگی کنیم. موزیک ویدیویی .مطمئنم موزیک ویدیویی موسيقي هاي موسيقي نامه به عشق تریاکی پنجم: بدترین رخداد زندگیم آن بود که یک روز فهمیدم فقر بود. که تو را از من گرفت. فقر بود که تو را از من می گیرد. فقر، فقر، فقر. باران رحمت، تو نمیدانی صدا کردن اسمت چه قدر دوست داشتنی است. تو نمیدانی چقدر دلم میخواست همه جا اسمت را میبردم بلند بلند فریاد میزدم این زن همین که شما دوستش دارید، همین که کتابش را می خوانید، قصهایش را می شنوید، با صدایش می روید. توی عالم رویا با واژههایش جان تازه میدهد توی رگ هایتان، همین کسی که دلتان میخواد نزدیک ملاقاتش کنید، دستش را بگیرید و حتی بغلش کنید، کسی که دلتان می خواهد، حتی اگر شده چند دقیقه.

نگاه دوست داشتنی: رویای مال من

یا برایتان حرف بزند، همین کسی که شاید توی دلتان به معجزه اش حسودیت عزیز من است، باران رحمت من است، کسی است که دوستش دارم، کسی که دوستش دارم. دوستم دارد شاید نمیدانم. عزیز زندگی من است، آه یا چقدر دلم میخواست تو یه چشم همه آدمها نگاه کنم؟ و بگویم: تو مال منی. انگشتانت لا به لای موهایم می آید و می رود. چند دقیقه ای است که بیدار شدم، اما چشمانم را باز نمی کنم، دلم می خواهد درست در همان لحظه. زمان متوقف شود، یا اصلاً آن رفت و آمد انگشتانت میان موهایم آنقدر طول بکشد. تا من همونجا درست در فاصله چند سانتی متری تو بمیرم، بمیرم اما تو همچنان ادامه بدهی. نگاهت آنقدر دلبرانه است که از پلک هایم میگذرد و میرسد به مردم مکه چشمانم. تاب آوردن در مقابل آن چشم ها دشوارترین کار دنیا است.

همونطور که با چشم چشم های بسته فاصله چند سانتی بینمان را طی می کنم و می رسم به مرز تند خودم را جمع می کنم در آغوشت و تنت شکل تنم را می گیرد به خود دستت همونجا جا خشک کرده میان موهایم، پوست سرم جاده ای شده که زیر پای انگشتانت کشیده. و تمام نمی شود، آنقدر به تو نزدیکم که تپش های قلبم همه را می لرزاند. دلم میخواست قلب من هم در سینه جا می گرفت و شبیه مال تو نوت های منظمش را مینواخت. وای اما، اما این دل لعنتی دارد از جا کنده می شود، درست مثل ماشینی که با بالاترین سرعت فقط در حال حرکت است و ناگهان متوجه میشوی که ترمز بریده، دل من فقط می داند. دیگر راهی جز جان سپردن ندارد. با صدای بم دوست داشتنیت می گویی هنوز به خواب موففری، گم شدم اینجا میان این آشفتگی نگاهم کنی، تلس می شکنه، تموم میشه، جادو تو نمیدانی چطور پرنده های آبی دلم خودشان را به در و دیوار میکوبند؟ لبخند میزنم و چشمانم را همچنان بسته نگه میدارم، بسته نگه میدارم. بسته نگه میدارم. میدانی خیال راه نجات هست. وقتی کسی را نداری وقتی وقتی دوری، وقتی حرفهایش شبیه نامهای عاشقانه که شاملوب آیدا نیست، نگاهش را نداری که با دیدنت برق بزند چشمانت نیست که دنبالت بدود دستانش روی پوستت قدم نمی زند، لبانش با لب هایت عشق بازی نمی کند.

خیال تویی موظب من

مگر چاره ای جز خیال میماند عزیزترینم من مجبورم که خیلی فکر کنم راهی برایم نگذاشته ای. نیستی و نبودنت جانم را می گیرد. خیال تنها آویز من است برای روزهایی که خودت را در نقطه ای دور از من در ناکجا آباد پنهان کرده ای نگران حالت هستم. نگران همه ی دوست داشتنم که با ترس هایم گرفت خورده که با فقرم گرفت خورده که با آبرویم گره خورده. مواظب خودت که نیستی مواظب من هم نمیخواهی باشی. موزیک ویدیویی هی هی قسمتی از نامه به عشق تریاکی رو شنیدید که یک تکه از اون رو در کنار این بندر و دریا جذابش در هر قسمت برای شما میخونام موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی این فیلم به صورت فیلمبرداری است. موزیک ویدیویی و حالا، آنچه که میشنوید، کلاغ به خونش میرسه با صدای سینات. سرلاک. اَه (مذکر) (خنده) شب و مَد و قَمُومَد یِبْقَزِ مُحَكَمُومَد کشید رو عرضه ام یه خط صافمون یک گل بدون چهار قعد یه حال قبری باد خازون بی صروحه ریشه ی دلام زاد استاد که نان نداره یکی میاد دوباره گلی که رو زمینت تو گلدونش میذاره مگير قلبه رو جفت نزون سر ده باغبون تو رو خدا سرک نکش گل رز و نور ، عطیش می سو تو زونی برام چه درد داری میفزی بچه نشو من نروفیه بود بود آنجا و این جورایی.

این پایان پنجمین قسمت ماست و ما از شما ممنونیم که ما را شنیدید. خیلی دوست داشتیم راجع به این مسئله فقر، آبرو و شرایط معیشتی مردم صحبت کنیم اما… می دانستیم که هر کسی خودش بهتر می دونه که چه شرایطی که داره میگذونه و تنها حرفمون در این قسمت خواهش میکنیم تمنا میکنیم که مواظب آبروی دیگران باشیم آبروی رفیقامون همسایه هامون و حتی کسانی که توی خیابون از کنارشون رد میشی غریبه ها قسمت بعدی ما جمعه چهارم آبان ماه منتشر میشه و قول میدیم که با انرژی تر باشیم و حرفهای قشنگتر. به شما بزنیم، شما ما رو میتونی در تلگرام، سانت کلود، اینستاگرام، توییتر و همینطور، کنار بندر تهران. پیدا کنید، خانمها، آقایان، اینجا رادیو بندر تهران، ارادتمند، وقت شما بخیر. زیر گنبد کبوتر دست داد نان نداره یکی می یاد دوباره گلی که رو و زمینه تو کل دونش میذاره مگير غلبه فوق جسد نگور صايب درده باغبون تو رو خدا سرک نکش به حال و روز من می خواهم به شما کمک کنم و به شما کمک کنم برایم چه دنداری میفزی بچین نشو من رو رو فیه بود بود که یه کوبازی. هی هی هی