پری کوچک غمگین | داستان زندگی فروغ فرخزاد
00:00 تا 00:03: موزیک ویدیویی پری کوچک غمگین: قسمت اول – سه گانه زنانه
00:03 تا 00:06: داستان زندگی شاعر ایرانی فروق فرخزاد
00:06 تا 00:08: هفت سال بهترین زندگی من
00:08 تا 00:10: پسران و دختران سرکش: داستان زندگی و استعدادهای یک خانواده
00:10 تا 00:13: عشق مضحک شانزده سالگی – قسمت اول
00:13 تا 00:15: شاهکار شعری از زندگی فروغ فرخزاد
00:15 تا 00:18: زنجیرهای قیود پوسیده – خلاصه کتاب اسیر
00:18 تا 00:21: نامه های عاشقانه: نگاهی به زندگی و طلاق فروغ فرخزاد
00:21 تا 00:24: نامه های عاشقانه فروغ به پرویز
00:24 تا 00:27: زندگی خسته کننده و پر از قید و بند – جستجوی معنای واقعی
00:27 تا 00:30: شعر گناه – آغاز یک ماجرای عاشقانه
00:30 تا 00:32: فروش و گناه در شعر و خون
00:32 تا 00:36: فروغ فرخزاد: داستانی از زندگی نویسنده و شاعر ایرانی
00:36 تا 00:39: دیوار، آسیان و دوری: مجموعه شعرهای جدید فروگ
00:39 تا 00:41: اسیان خدا: زندگی و اثرات ابراهیم گلستان
00:41 تا 00:44: عشق و ماندگاری: زندگی فروق و گلستان
00:44 تا 00:46: سفر به تبریز: زندگی و هنر فروق فرخزاد
00:46 تا 00:48: تولد دیگر: زندگی و اثرات گلستان و اخوان بر فروغ
00:48 تا 00:53: شعر فروغ و تاثیر آن در ادبیات ایران
00:53 تا 00:55: زندگی و دستاوردهای شاعر بزرگ فروغ فرخزاد
00:55 تا 01:00: آخرین روزهای فروق شاملو
01:00 تا 01:02: نغمههای محرم
موزیک ویدیویی پری کوچک غمگین: قسمت اول – سه گانه زنانه
من پری کوچک غمگینی را می شناسم. که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام آرام. بری یه کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد. و سهرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد. فروغ فرخ زد. هی هی هی موزیکال: موزیکال خوش اومدید به پادکست رخ. سلام من امیر سودبخش هستم و تو پادکست رخ تلاش می کنم هر بار شما را با داستان زندگی کسانی که بخشی از تاریخ را ساختن، درآشناس کنم. به مناسبت روز جهانی زن، ما تو پادکست رخ یک سه گانه زنانه داریم. و قرار است داستان زندگی سه بانوی تاثیرگذار را برای شما تعریف کنیم.
و شما در این اپیزود اولین قسمت از این سه گانه را گوش میدید. اپیزود پری کوچک غمگین، داستان زندگی خروج فرخصا موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی .مذکر وقتی که به دور است تعصب. به تاریخ ایران یک نگاه اجمالی بندازیم. میبینیم که تاریخ ایران تقریبا مثل تاریخ جهان تاریخ مردهاست، صحبت از امروز و دیروز و این حکومت و اون حکومت هم نیست. تا بوده همین بوده تو فهرست بلند بالای پادشاهان. در طول بیش از دو هزار و پنجصد سال حکومت پادشاهی تو ایران اسم هیچ زنی رو نمیبینی، تو تخت جمشید به اون عظمت که صدها نقش برجسته داره، نقش هیچ زنی دیده نمیشه. تو تاریخ ادبیات ایران، از رودکی تا جامی حتی نام یک زن شاعر یا نویسنده بزرگ دیده نمیشه. تو دوران صفویه و قاجار هم اوضاع همینطور بوده.
داستان زندگی شاعر ایرانی فروق فرخزاد
و در نهایت هم، تو صد سال اخیر، تازه فقط زنایی توانستند به موفقیت و برتری اجتماعی برسند. که مردان خانواده اش حمایتشون کردند. ما داریم تو این دنیا زندگی میکنیم، دنیایی که به واقع درون عدالتی نیست و برای رسیدن به عدل اجتماعی. و برابری جنسیتی، حالا حالا ها کار داریم. اگر ته ماجرا بهش برسیم، تاریخ، یک عذرخواهی بزرگ به نصف نسل به جنس لطیفی که مردان را خلق می کند و همان مخلوقات هیچ فرصت بزرگ شدن نمیدن، به چه جرمی؟ به جرم زن بودن. سه گانه زنانه پادکست رخ تقدیم به تمام دخترانی که نهال استعدادشون با تبر از صبح شکسته شد. (مذکر) سهراب سپهری درباره فروق میگه، بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق او به کوه های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید؟ تو این اپیزود قراره راجع به داستان زندگی کوتاه اما بسیار پر تلاطم فروق فرخزاد صحبت کنیم. به واسطه این اپیزود، من یه بار دیگه تمام شعرهای فروق که تعدادشم زیاد نیست رو با عشق خواندم. و اگه بخوام همه چیز رو تو یک جمله خلاصه کنم، باید بگم که زندگی فروغ شعرهاش بود و.
شعر های فروگ زندگی اون. فرق اساسی فروق با بقیه شاعرا اینه که فروق و شعر فروق هیچ نقابی نداره. خیلی از شاعرا، شعرشون با زندگی روزمرهشون تفاوت داره. حتی ممکنه بعضی اشعار زیبا باشن، ولی وقتی به زندگی و رفتار صاحب شعر نگاه میکنی. متوجه میشی که شعر برای شاعر شعار بوده و خود صاحب شعر با سرودههاش فاصله داره. ولی بند بند شعر فروق چیزیه که خودش بهش باور داره و اصلا خودش شاعره. چهره فروق، داستان زندگی و باورهای فروقه. داستانی جذاب، پرهیاهو، ساختار شکن و البته عاشقانه، داستان را از تهران، محله امیریه، هشتم دی ماه سال هزار ما رو سیصد و سیزده شروع میکنیم فروق و زمان فرخزاد، که ما تا انتهای داستان بهش میگیم فروق، تو خانواده ای نسبتاً مرفه به دنیا. مادرش توران خانم، مثل اکثر زنای دیگه ی اون موقع، خانه دار و موتی همسر بود.
هفت سال بهترین زندگی من
همسری نظامی که خوب می یابد نقش پررنگی را در سرنوشت فروگ داشت. پدر فروق، سرهنگ محمد باقر فرخزاد، که فامیلی خود را از رضایی به فرخزاد تغییر داده بود. تو نظم و انضباط بسیار سخت گیر و خشک بود و از طرفی هم خیلی اهل مطالعه و کتاب. و مدام بچه هاش رو به خواندن کتاب تشویق میکرد. و همین شیوه تربیت بود که باعث شد هر چهار پسرش تو دانشگاه های آلمان تحصیل کنند و دو دختر از سه دو. دخترشم تو دوره ای که اغلب زن ها سواد زیادی نداشتند تحصیل کرده و جزو طبقه روز. دوشم فکر باشند: موقعی که فروگ به دنیا آمد، سرهنگ فرخزاد رئیس املاک رضا خان تو نو شهر بود. برای همین، بعد از اینکه فروش تو تهران به دنیا آمد، هفت سال اول دوران کودکیش رو کنار خانواده تو نو شهر گذرون و بعد به همراه خانواده برگشتن تهران. هفت سالی که از نظر فروق بهترین دوران زندگیش بود.
تو یکی از شعرهای معروفش به نام بعد از تو میگه ای هفت سالگی، ای لحظات شگفتی. به عزیمت، بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت. با توجه به جایگاه و شغل سرهنگ فرخزاد، وضعیت زندگی خانوادگی آنها خوب بود. ولی پدر و مادر فرو، تو تربیت بچه ها خیلی خشن و خشک بودن، همه چیز تو خونه اونا قانون. خودش رو داشت. مثلا، با وجود اینکه اونا کلی پتوی گرم و نرم داشتن، پدر بچه ها رو مجبور میکرد از پتوی های سربازی استفاده کنند که به قول خودش قدر عافیت و بدونند و تازه سختگیری های توران خانم مادر خون خانواده ام دست کمی از پدرشون نداشت. دوران خانم تو یه خانواده پولدار تهرانی بزرگ شده بود و تو مدرسه آمریکایی ها درس خونده بود. ولی سرهنگ فرخزاد از روستاشون تو تفرش اومده بود تهران و بعد از به قدرت رسیدن رضا خان جزو یارای تقریبا نزدیک رضا خان بود. بعدشم که سری تو سرادر آورده بود با توران خانم ازدواج کرده بود و همسرشم پشت سر هم واسش بچه آورده بود.
پسران و دختران سرکش: داستان زندگی و استعدادهای یک خانواده
چهار پسر و سه دختر پشت به پشت. فروگ و خواهر و برادراش قبل از مدرسه معلم خانگی داشتند و به اجبار والدین زبان انگلیسی هم می خواندند. سرهنگ فرخزاد یک کتابخانه شخصی هم داشت که فروش چندین بار به خاطر اینکه بدون اجازه سراغ کتابا رفته بود. از پدرش حسابی کتک خورده بود. فروق، دختری بود که از بچگی و تو دوران دبیرستان، بسیار سرکش و یاغی بود. با هم کلاسیاش خوب کنار نمیومد، بیش از حد کنجکاو بود، و دوستش از همه چیز سر در بیاره. در کنار اینا، اما استعداد ادبی فروق از همون بچگیش بالا بود، معلم انشاء مدرسه اش. اون باور نمیکرد که فروق انشاءاشو خودش مینویسه. فروق شعر گفتن را از سیزده سالگی شروع کرد، البته اوایل شعر نو نمی گفت و بیشتر غزل می گفت.
قول خودش دچار عقده غزل سورایی شده بود. ولی بعد، یواش یواش اومد سراغ شعر نو. تو پانزده سالگی، بعد از اینکه کلاس نهم رو تموم کرد، دبیرستان رو ول کرد، رفت هنرستان کمال ملک. که نقاشی و خیاطی یاد بگیره. و اساتید بنامی مثل بهجد صدر، پتکر و کاتوزیان معلمای نقاشیش بودند. که بهجد صدر تا پایان عمر یکی از دوستان نزدیک فروش بود. فریدون برادر فروق تعریف میکنه میگه، موقعی که فروق زیر نظر استاد کاتوزیان کار میکرد، یه بار یه طرحی رو کشید. که فکر میکرد دقیقا همونیه که استادش میخواد. ولی وقتی استادش اصلاحاتی رو روی کارش انجام داد و ازش ایراد گرفت، فروگش اعتراض کرد که چرا دیگران رو.
عشق مضحک شانزده سالگی – قسمت اول
مجبور میکنی همه چیزو مثل شما ببینن و از دریچه چشم شما نقاشی ها رو نگاه کنن. بعدشم فروغ با عصبانیت برای همیشه کلاس رو ترک میکنه. فروش دوست داشت که همه چیز رو خودش تجربه کنه، تو یکی از مصاحبهاش گفته بود، من از اون آدمایی نیستم که از دیدن کسی که سرش به سنگ میخوره عبرت بگیرن من باید خودم زندگی رو تجربه کنم و اونقدر سرم به سنگ بخوره تا درست هر چیزی رو درک کنم. تو شانزده سالگی روحیه استقلال طلبانه و جسارتش برای باز کردن باب آشنایی با پسرها. هی دیگه، خانواده شو به شدت نگران کرده بود. خواهر بزرگترش پوران به تازگی تو سن پایین ازدواج کرده بود و فروکم دوست داشت زود ازدواج کنه و از شر. سختگیری ها و کتک های پدر و مادر خلاص بشه. فروق عاشق پرویز شاهپور، نوه خاله مادرش شده بود که همسایه شونم بود البته نه همسایه بغلی، خونه هاشون پشت به پشت هم بود. پرویز شاپور خیلی شوخ طب بود و نوشته های طنز می نوشت، نسبتاً معروف و گل سرسبد مجالسم بود.
دوازده، سیزده ساله هم از فراغ شانزده ساله بزرگتر بود، وضع مالیشم همچین تعریفی نداشت. خانواده دو طرف اول به خاطر اختلاف سنی زیاد و شایدم وضع مالی داماد، راضی به ازدواج نبودند. ولی وقتی فرو خودشو تو اتاق حبس کرد و گریه زاری راه انداخت، و از اونورم پرویز، اصرار پشت اصرار؟ خانواده ها هم راضی شدند که این دو جوون عاشق به هم برسند. عاشقی که فروق بعدا ازش به نام عشق مضحک شانزده سالگی یاد میکنه. پوران، خواهر فروق که تو این اپیزود زیاد سراغش میریم، درباره این ازدواج نظرش این بود که اگه اون موقع فروق عاشق شاهپور شده بود به خاطر این بود که دنبال مهربونی و محبت بود. چیزی که پدر مادرمون با اون رفتار خشن و سردشون از ما دریخ کرده بودن. و البته فریدون هم به نظر خواهرش موافق بود. فروگ و پرویز، بعد از اینکه یه مراسم عروسی ساده و جمع و جوری گرفتن، به امید اینکه تا ابد با هم خوشبخت بمونن. مثلاً، برای زندگی رفتن اهواز، رفتن اهواز چون شاهپور کارمند دفتر وزارت دارایی تو این شهر بود.
شاهکار شعری از زندگی فروغ فرخزاد
نه ماه بعد هم کامیار تنها فرزندشون به دنیا آمد و فروق قبل از هفده سالگی هم ازدواج کرد. کار کرده بود هم بچه دار شده بود. تو اهواز، فروش تو محفل ادبی و هنری شرکت میکرد، محفلی که تا اون زمان منحصرا در اختیار مردان بود. و خیلیاشون تاب دیدن فرو رو بین خودشون نداشتند. فروق اشعارشو برای چاپ به مجلات و روزنامه های مختلف میفرستاد و گاهی اوقاتم تنهایی به تهران سفر میکرد. که با سردبیرهای مجله ها و روزنامه ها ملاقات کنه. شاپورم اول ازش حمایت میکرد، حتی اعتماد و حمایت شاپور تا اونجایی رسید که مادر فروگ برای شاپور پیام داد. که نباید اینقدر به زن جوونش آزادی بده. ولی حمایت های شابور از فروق ادامه دار نبود، نوع پوشش فروق و حضورش تو جمع های مردونه.
باعث ایجاد حاشیه های زیادی تو زندگی فروخته شده بود و کلی حرف و حدیث هم راجع به معشوقه داشتن فروخته در درون. فروگ از دست حرف های مردم تو یکی از اشعارش گفت؟ گریزانم از این مردم که تا شعرم را شنیدند، به رویم چون گلی خوشبو شکفتند. ولی اندم که در خلوت نشستند مرا دیوانه ای بدنام گفتند. صحبت های مردم، تاثیر خود را تو زندگی فروغ گذاشته بود، و زندگی مشترک فروغ و شاپور رو به فروگ، با وجود اینکه عاشق شاهپور بود، ازش قهر کرد، برگشت تهران و شعر زیبای اوسیان را سرود. تو نگاه خودخواهانه، شاید باید ممنون این دعوای خانوادگی باشیم که باعث شد همچین شعری متولد بشه. فروگ میگه، به لب هایم نزن قفل خموشی که در دل قصه ای نگفته دارم. زپایم باز کن بند گران را که از این سودا دلی آشفته دارم. بیا ای مرد، ای موجود خودخواه، بیا بکشای درهای قفس را، اگر عمری به زندانم کشیدی رها کن دیگه ام این یک نفس را. مگو شعر تو سر تا پا گناه بود از این ننگو گناه پیمانه ایده بهشت و هور و آب کوسر است تو مرا در غر دوزخ خانه ایده، کتابی خلوتی شعری سکوتی مرا مسخره و شکر زندگانی است چه غمگر در بهشت راه ندارم که در قلبم بهشت جاودانی اینست.
زنجیرهای قیود پوسیده – خلاصه کتاب اسیر
به دو رفتن حدیث نام ای مرد که ننگم لذتی مستانه داده مرا میبخشد آن پروردگاری که شاعر را دلی دیوانه داده. بیا بکشایدر تا پرگشایم به سوی آسمان روشن شعر اگر بگذارم داریم پرواز کردن، گلی خواهم شد در گلشن شعر. هی میخوام از این فرصت استفاده کنم و پادکست رپ هاپ رو بهتون معرفی کنم، ما تو این پادکست که برای خودمونم هست تا هر اپیزودش. خلاصه یه کتاب رو روایت میکنیم، هر قسمت خلاصه یه کتاب. منتها خلاصه کتابهایی که به هر نحوی به تاریخ مربوط باشند. البته اصلا سراغ کتاب های خشک تاریخی نمیرین و سعی میکنیم کتاب هایی که یا روایت جالبی دارند و یا یک داستان جذابی توش هست و اونا رو کار کنین پیشنهاد می کنم سریع به پادکست رپاپ بزنید، پادکست رپاپ با دوتا پ. تو این دوران که متاسفانه وقت برای خواندن کتاب کم میذاره. گوش کردن به خلاصه کتاب هرچند که جایگزین خواندن کتاب نمیشه ولی قطعا می تونه سطح آگاهیمون رو بالا بیشتر ببره. تابستون سال هزار و سیصد و سی و چهار، اولین کتاب شعر فروق به نام اسیر منتشر میشه.
اسم کتاب، خبر از محتوای درونشم میده. اسیر در واقع سمبالی از یک حالت روانیه که شخص خود خود را گرفتار دنیایی از سنت ها و تعصبات می بیند که امیدی برای زندگی تو اون نیست. فروق تو پاین نوشته چاپ دوم کتاب اسیر میگه؟ فقط به نیروی استقامت خواهم توانست، به سهم خود، زنجیره های قیود پوسیده را. از دست و پای هنر باز کنم، و این حق را برای همه، بخصوص زنان به وجود بیاورم. که بتوانند آزادانه از عواطف پنهان و احساسات گریزنده و لطیف و بتوانند آنچه را در دل دارند بدون ترس و واهمه از سرزنش استفاده دیگران بیان کنند. فروش تو کتابش، اجتماعی که داره توش زندگی میکنه رو به نوعی ریاکاری متهم میکنه که تو برخورد باهاش. که برای زن و مرد متفاوت عمل می کند. اجتماعی که برای مردها این حق رو قایله که از معشوق با هر نوع زبان خیالی و توصیفی حرف بزنه. اما نوبت به زنان که میرسه، فریادش بلند میشه که وا ویلا، پایه های اخلاق و عفت عمومی.
نامه های عاشقانه: نگاهی به زندگی و طلاق فروغ فرخزاد
فروش تو شعر اسیر، از کتاب اسیر میگه؟ در این فکرم منو دانم که هرگز مرا یارای رفتن زین قفس نیست، اگر هم مرد. زندانبان بخواهد، دیگر از بحر پروازم نفس نیست. و نکته اینجاست که شاعر با وجود بچه ای که داره مستعسله و امیدی به رهایی نداره فروق در ادامه این شعر میگه، اگر ای آسمان خواهم که یک روز از این زندان خاموش پر بگیرم. به چشم کودک گریان چه بگویم زمن بگذر که من مرغی اسیرم. تو همین حین، فروغ برای آشتی با همسرش به اهواز برمیگرده. البته بازگشت دوباره به اهواز هم دردی رو دوا نمیکنه، فروق سر دو راهی بزرگی گیر میکنه، یا هم پسر و بچه، یا شعر و شاعری. و فروغ با دلی اندوهکین شعر رو انتخاب میکنه و بعد از حدود چهار سال زندگی مشترک. در بیست و یک سالگی از شاپور و پسرش جدا می شود، بعد از جدایی فروگ اطرافیانش. همیشه از شاپور به نیکی یاد میکردند.
شاپور بعد از طلاق فروق، اول یه ماه گم و گور میشه و هیچکس بعدم که پیدا میشه تا آخر عمرش ازدواج نمیکنه و با پسرش زندگی میکنه و البته تا آخر عمرش هیچ وقت راضی نمیشه درباره فروش با هیچ روزنامه و خبرنگاری مصاحبه کنه. شاید چاپور خیلی از راز های زندگی مشترکشون با فروش رو برای همیشه با خودش برده. سالها بعد، وقتی که دیگه فروغ و پرویز شاهپوری زنده نبودن. کتابی چاپ شد به نام اولین تپش های عاشقانه قلبم. محتوای کتاب، تمام نامه هایی که فروگ برای پرویز شاپور فرستاده است، و شاپور هم همشونو نگه دارد. تا اینکه یکی از دوستاش، به نام عمران صلاحی، با همکاری کامیار پسر فروگ و پرویز نامه ها را در قالب این کتاب چاپ کردند. تو مقدمه کتاب، عمران صلاحی میگه، من به عنوان نزدیک ترین دوست شاهپور که سی و سه سال کنارش بودم. هیچوقت درباره فروگ ازش چیزی نپرسیدم، چون میدونستم دوست نداره راجع به این موضوع صحبت کنه. ولی بعضی شبها خودش یه چیزایی میگفت و به سلامتی فروق اقداماتی میکرد و کاملا واضح بود.
نامه های عاشقانه فروغ به پرویز
که همیشه عاشق فروغ مونده بود. کتاب اولین تپش های عاشقانه قلبم سه قسمت دارد، قسمت اول به نامه های قبل از ازدواج فروق به پرویز اختصاص داره. نامه هایی که با خواندنش، خواننده با یک عشق ساده و ناب و البته بچگیانه دوران نوجوانی فروکش. یه قسمت از نامه هاش رو با هم بخونی؟ پرویز، نمیدونی چقدر دوست داری؟ تو نمیتونی تصور کنی که من چقدر و تا چه اندازه احتیاج به محبت دارم. من در زندگی خانوادگی هیچ وقت خوشبخت نبودم، یک نگاه مهرآمیز تو، یک یک بوسه تو کافی است تا مرا از همه چیز بی نیاز سازد. فروق شیفته پرویز بود و به هیچ چیز دیگه ای هم فکر نمیکرد، تو یکی از اشعار معروفشم میگه. آری، آغاز دوست داشتن است، هرچند پایان راه ناپیداست من به پایان و دیگر نندیشم که همین دوست داشتند زیباست. بریم به قسمت دوم کتاب. قسمت دوم مربوط به نامه هایی که فروق تو دوران زندگی مشترک اونشون برای پرویز نوشته یعنی اون وقتایی که فروق به خاطر گرمای هوا یا دیدار خونواده یا کارهای اداری شعراش میومد تهران.
و با همسرش تو اهواز نامه نگاری میکرد. وقتی این نامه ها را می خوانید، کاملا متوجه میشید که شاپور بعد از مدتی که میبینه شعرای فروق قول کرده، داره و با این مرد و اون مرد هم صحبت میشه بیشتر به فروگیر میده و ازش میخواد که برای ثبات زندگی زندگیشون دست از این کارا برداره. و از طرفی هم، فروش میخواد زنجیره ای که به طور سنتی به دست و پاهای زن و میبستن و پاره کنه. یه قسمت کوچکی از این نامه هارم بشنوی. دوستت دارم، مثل یک بچه ای که به آغوش گرم مادرش بیش از هر چیز دیگری. و اگر مادرش او را به سختی تنبیه کند باز به دامن او پناه می برد. تا نمیدانی من چقدر دوست دارم، برخلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلاف قانون و افق. کار و عقاید مردم رفتار کنم، ولی بند هایی بر پای من هست که مرا محدود می کند. روح من، وجود من و اعمال من در چهار دیواری قوانین سست و بی معنی.
زندگی خسته کننده و پر از قید و بند – جستجوی معنای واقعی
من پیوسته فکر می کنم که هرطور شده باید یک از سطح مواد بالاتر بگذارم. من این زندگی خسته کننده و پر از قید و بند را دوست ندارم. گفتیم نامه ها سه قسمت بودند، قسمت سوم نامه ها مربوط به زمانی می شود که فروگ از پرویز جدا شده. ولی هنوز هم برای هم نامه می نویسند و در نهایت احترام و عشق که هنوز هم بینشون بوده با هم صحبت می کنند. و البته شاهپور به معنای واقعی از فروق حمایت می کند و هزینه زندگی فروق و حتی هزینه خود را خارج رفتن فروگم میده و یه جورایی معرفت رو در حق فروگ تموم میکنه. گفتیم که سرهنگ فرخساد پدر فروق وضعش خوب بود، ولی از این خوبی چیزی به فروق نمیرسید. مخصوصا اینکه فرهنگ با روحیهات و اخلاق و تصمیم های فروغ مخالف بود و اصلا حمایت مالی ازش. نمیکرد، و اگر پرویز شاهپور نبود، فروگ از پس هزینه های روزمرشم بر نمیومد. بخشی از آخرین نامه های فروو به پرویز بعد از جدایی شونو با هم بشنویم.
دوستت دارم، نه برای اینکه به من کمک میکنی، نه برای اینکه مواظبم هستی، نه برای اینکه به. نه پرویز، برای اینکه فهمیدم خوب هستی و عظمت روح تو را هیچ دلم میخواست که یک بار دیگر تو را می بوسیدم و یک بار بار دیگر چشمهای مهربان و نوازنده ات را تماشا می کردم. درست است که ظاهرا من دیگر زن تو نیستم، اما تو میدانی و خدا هم می داند که که باز هم مال تو هستم و سراب های وجودم متعلق به توست. قبل از اینکه بریم سراغ ادامه داستان، بذارید آخر رقابت کامیار رو بگم. کامیار با وجود اینکه خزانتش با پدرش بود، بعد طلاق یه مدتی با مادرش زندگی کرد، ولی فروق زنی نبود که و به قول خودش، آدم نمی تونه هم همسر خوبی باشه، هم مادر خوبی شاعر خوبی، باید یکیش رو انتخاب کنه. بعد از اینکه کامیار به خانواده شاپور سپرده شدم، خانواده شاپور دیگه هیچوقت نذاشتن فروق با بچش دیداری داشته باشه. توضیحات بیشتر راجع به آخر رقابت کامیار و پرویز شاپور رو تو صفحه اینستایل رخ براتون میذارم که دیگه اینجا خیلی طولانی. در هر صورت، جدایی فروگ از پسرش براش خیلی سخت بود و فروگ همیشه خودش رو برای این کار به شدت ملامت می کرد. ولی انگار چاره دیگه ای هم نداشت، تو شعر خانه متروک، فروگ با اشاره به جدایی از پسر کوچیکش میگه؟ دانم اکنون کزان خانه دور شادی زندگی پرگرفته.
شعر گناه – آغاز یک ماجرای عاشقانه
دانم اکنون که طفلی بزاری ماتم از هجر مادر گرفته. لیک من خسته جان و پریشان، میس پاورم راه آرزوها را، یار من شعر و دلدار من. شعر، می روم تا بدست آرم او را. و فروق رفت که با دلدارش یعنی شعرش زندگی کنه، فروق شعر را انتخاب کرد و به خاطر این موضوع همیشه. که احساس گناه میکرد البته، گناه دیگه ای هم گویا در کار بود، گناهی که فروگ تو شعری به نام گناه بهش اشاره کرد. اعتراف می کنه، شعر گناه شاید جنجالی ترین شعر صد سال اخیر ادبیات ایران بوده. جریان داستان تلخ شعر گناه این بود که، تو سفرهایی که فروگ از اهواز به تهران داشته، با آقای. ناصر خدایار، سردبیر نشریه بسیار معروف آن زمان، به نام نشریه روشنفکر آشنا می شود. کمی قبل از طلاق فروق و شاپور، زمانی که کاملاً رابطه شون قطع شده بود، رابطه فروق با ناصر خدایی.
بیار، نزدیک تر میشه. رابطه عاشقانه کوتاهی که فروگ بعدها از اون به عنوان تجربه تلخ زندگیش یاد میکنه و میگه تو تمام. تمام زندگیم فقط برای این ماجرای بچگانه و احمقانه احساس پشیمونی و خجالت کردم. ولی نکته عجیب اینه که فروگ خودش داستان این رابطه نزدیک رو تو شعر معروفش به نام گناه تعریف میکنه. و به گناه خودش اعتراف میکنه، و میره شعر و میده به فریدون مشیری که اون موقع تو نشریه روشنفکر مسئولیت. و ازش میخواد که چاپش کنه مشری تعریف میکنه میگه، توی دفتر روشنفکر نشسته بودم، دیدم یه دختری با موهای آشفته و دستهایی که به جهات خود نویس آغشته شده بود، با کاغذی تا شده که شاید هزار بار اونو بین انگشتاش فشار داده بود، وارد اتاق تحریری مجله شد بعد با تردید و دودلی در حالی که از شدت شرم کاملا سرخ شده بود و می لرزید، کاغذش را گذاشت رو. این دختر فروق فرخزاد بود که اولین شعرش را به مجله روشنفکر آورده بود. همون هفته بود که صدها هزار نفر با خواندن شعر بیپروای اون یعنی شعر گناه با نام شاعری آشنا شدند. که چند وقت بعد به اوج شهرت رسید و آثارش طرفدارای زیادی پیدا کرد البته مشیری اول که.
فروش و گناه در شعر و خون
شعر و خون برای چاپش تردید داشت ولی در نهایت چاپش کرد. داستان این شعر، مثل بمب تو جامعه هنری و فرهنگی اون زمان ترکید. فروش تو شعر گناه میگه؟ گناه کردم، گناهی پر از لذت، کنار پیکری لرزان و مدهوش، خداوندا، چه میدانم در آن خلوتکه تاریک و خاموش در آن خلوتکه تاریک و خاموش نگه کردم چشم پر زرازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهشهای چشم پرنیازش در آن خلوتکه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم، لبش بر روی لب هایم. پس ریخت، زندوه دل دیوانه رستم. حس در دیدگانش شعله افروخت، شراب سرخ در پیمانه رقصید، تن من در میان. از سر نرم به روی سینه اش مستهانه لرزید. گناه کردم، گناهی پر از لذت در آغوشی که گرم و آتشین بود. کینه کردم میان بازوانی که داغ و تینه جوی و آهنین بود. همونطور که مشخصه، فروق به گناهش اعتراف میکنه و داستان گناه فروق نقل محفل.
ادبی می شود، خیلی از مردها ادعا می کردند مردی که فروگ باشون گناه کرده من بودم، هنوز کسی اصل ماجرا رو نمیدونست. ولی چیزی که مشخص بود، اعتراف فروق به گناهی بود که کرده. پدر فروق، سرهنگ فرخزاد، اونقدر عصبانی شده بود که به گفته پوران میخواست خونه رو رو سرشون خراب کنه. فروگو بکشه، همشریایی تفرشی فرهنگم مدام بهش میگفتن این دختر آبروی چندین سالت رو برده. جالب اینکه درست تو همون زمان، سرهنگ با معشوقه جدیدش که چند وقتی بود باهاش رابطه داشت، ازدواج کرده بود. اینجا من نمیخوام معشوقه داشتن پدر فروق و دستمالی تطهیر کار فروق بکنم، موضوع حمایت از کار. فروش نیست، کار فروش اشتباه بوده یا نبوده ما یا بهتره بگم من قضاوتش نمیکنم. ولی موضوع اینه که، اگه این کار بده، برای مرد و زن هر دو باید بد باشه. اگه بد نیست، نباید فقط برای مرد بد نباشه.
فروغ فرخزاد: داستانی از زندگی نویسنده و شاعر ایرانی
از این مصادق هم تو جامعه ما همین الانشم فت و فراونه. مثلا هنوزم تو جامعه ما، اگه مردی بعد از جدایی از همسرش، با زن یا زن هایی ارتباط داشته باشه، خیلی. دیگه موضوع عجیبی نیست، حتی تهش بعضی ها میگن مجرد دیگه، نوش جونش، ولی خدا نکنه اینکارو زنی که طلاق گرفته انجام بده. اونوقت اسمش میشه فاسد، خراب و بگذریم، برگردیم به داستان. بعد از جدایی از شاهپور، فروش مدت کوتاهی تو خونه پدرش زندگی کرد، پوران تعریف میکنه، میگه: پدرمون بخاطر این آبروزی چشم دیدن فرو رو نداشت، برای همین فرو مدت کوتاهی هم با خانم توسی هاری، شاعر، به تحصیل کرده فرانسه و اولین گوینده زن رادیو ملی ایران و همسر سابق شاملو زندگی می کند. ولی انقدر شایعات و حرف و حدیث پشت سر این دو زن تنها و مجرد زیاد بود که فروغ مجبور شد. موافقت پدر به خونه پدری خودش برگرده حدود یک سال از انتشار شعر گناه گذشت بود، با وجود اینکه شایعات زیاد بود، ولی هنوز کسی مطمئن نبود که تو شعر گناه، فروش با کی ارتباط برقرار کرده؟ و اصلا با توجه به گذشته زمان، یه جورایی یواشواش قصه داشت فراموش میشد، تا اینکه ناصر خدایان. همون کسی که فروق به گفته خودش باهاش اون گناه رو مرتکب شده بود، تو نشریه روشن فکر، داستان سه. دیریالی رو به نام شکوفه چاپ میکنه شخصیت اصلی داستان شکوفه، دختریه که میخواد به هر دوز و کلکی هنرمند بشه و برای این کار میاد.
و میره دفتر شخصی به نام نادر که نویسنده و روزنامه نگار معروفیه و با وسواس کردن نادر مادر و نزدیکی به اون میخواد که به مقصود خودش برسه. با انتشار این داستان، همه میفهمن که قضیه شعر گناه از چه قرار بوده و دوباره قصه فرو میفته سر زبانه. رابطه تلخ فروق با ناصر خدایار و رسوایی های بعد از اون، فشارهای روانی طلاقی که گرفته بود. جدایی از پسرش کامیار، طرد شدنش از خانواده و انتقاد های تمام نشدنی اطرافیانش. همه اینا فراتر از تاب و تحمل فروغ بود، و فروغ تصمیم گرفت با خوردن یک موش قرص به زیر. زندگیش پایان بده که البته بعد از خوردن قرص ها زود میرسونش بیمارستان و اون از یک مرگ حتمی نجات پیدا میکنه. ولی ادامه فشار های عصبی شدید منجر به این میشه که اونو به تیمارستان ببرن و بیش از یک ماه اونجا بستری بشه. تو دوره ای که فروگستری بود، بیش از هر کس دیگه ای، نادر نادر پور شاعر و خواهرش پوران به عیار. مدتش میرفتند، پورا میگفت فروش حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستانم، تا مدتها خودش نبود.
دیوار، آسیان و دوری: مجموعه شعرهای جدید فروگ
کمی بعد، فروگ بیست و یک ساله، دومین مجموعه شعرش به نام دیوار که شامل بیست و پنج شعر کوتاه و حرم است. رو منتشر میکنه، دیوار از لحاظ ادبی غنی تر از کتاب قبلی یعنی اسیر بود. تو این کتاب، شاعر میخواد تمام محدودیت های سنتی و دیوارها و حصارهای اطرافش رو در هم بشکنه. و پاسخ منتقدهاشو فریاد بزنه تو شیری به نام پاسخ، از کتاب دیوار، فروگ میگه؟ به روی ما نگاه خدا خنده می زند، هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم. شاهدان سیاهکار خرقه پوش پنهان زدیدگان خدا می نخورده ایم. پیشانی اربداغ گناهی سیه شود، بهتر است ضد داغ مهر نماز از سر ریا نام خدا نبردن. از آن به که زیر لب بهره فریب خلق بگویی خدا خدا بگذار تا به طعنه بگویند مردم آن در گوش هم حکایت عشق مدام ما، هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است. در جریده عالم، دوام ما. بعد از چاپ کتاب دیوار، فروش با حمایت مالی پرویز شاپور نزدیک به یک سال رفت اروپا، هرچند که پرویز همسر سابقش بهش کمک مالی می کرد ولی اروپا رفتن خرجش زیاد بود، فروگ برای صرفه جویی با هواپیما باری سفر کرد و تو اروپا هم کار ترجمه می کرد و سعی می کرد خرجشو در بیاره.
این سفر فروگ و دوری از هیاهوی مطبوعات و نگاه مردم باعث شد که اون بتونه خودشو پیدا کنه. خودش برای توضیح دلایل سفرش میگه. من میخواستم یک زن، یعنی یک بشر باشم، من میخواستم بگویم که من هم حق. حق نفس کشیدن و حق فریاد زدن دارم و دیگران میخواستند فریاد های مرا بر لبانم. و نفسم را در سینه ام خفه و خاموش کنند، من به خاطر اینکه انرژی و نیروی تازه ای برای تا باز هم خندیدن کسب کنم، ناگهان تصمیم گرفتم برای مدتی از این محیط دور شوم. در آن روزها تصور نمیکردم که سفر اینقدر در روحیه من موثر باشد و تا این درجه تا سلامتی و آرامش از دست رفته ام را به من برگرداند، ولی در این لحظه که اینجا نشستم و مشغول نوشتن این سطر هستم، اعتراف می کنم که هیچ وقت در زندگیم خودم را انقدر امیدوار و آرام و نیرومند حس نکردم. به فاصله کمی بعد از بازگشت فروگ از اروپا، سومین کتاب به نام آسیان منتشر می شود. محتوای عسیان کمی با دو کتاب قبلی تفاوت داشت، فروش که با اندیشههای خیم ارتباط نزدیک. در این کتاب راجع به اندیشه جبر، شیطان، خدا و موضوعات اینگونه است.
اسیان خدا: زندگی و اثرات ابراهیم گلستان
تو یکی از اشعار معروف این کتاب، به نام اسیان خدا ، فروخ توصیف می کند که اگر جای خدا بود، چه کاری می کرد. فروش میگه؟ اگر خدا بودم، ملائک را شبی فریاد میکردم، سکه خورشید را در کوره ظلمت رها کردم. بسازند خادمان باغ دنیا را زروی خشم میگفتم. برگ زرد ماه را از شاخه های شبها جدا سازند. اگر خدا بودم، ملائک را شبی فریاد میکردم. آب کوستر را درون کوزه دود زخم جوشانند. مشعل سوزنده در کف، گله ی پرهیزکاران را از چراغگاه بهشت سبز. از دامن برون رانند. خب، یواش یواش رسیدیم به نیمه دیگر زندگی فروق و اتفاقی که برای فروق یک.
تولد دوباره بود، آشنایی فروق با ابراهیم گلستان. در رفتار فروق، غالبا مثل خود فروق، این نیمه زندگیش رو خیلی بیشتر دوست دارند، شاید. شاید اگر ابراهیم گلستان نبود، فروق فرخزادی که امروز ما می شناسیمش هم وجود نداشت. اول خیلی کوتاه ببینیم ابراهیم گلستان که ما تو داستان به نام گلستان ازش یاد میکنیم کی بود؟ اگه بخوام تو یه جمله آقای گلستانو توصیف کنم، باید بگم که اون به معنی واقعی یک جنتلمنه. آدم حسابی با سواد گلستان دوازده سال از فروگ بزرگتر بود، تو شیراز به دنیا آمده بود و خانواده بسیار سرشناسی داشت. از بچگی علاوه بر زبان انگلیسی، همراه با پدرش زبان فرانسه هم یاد گرفته بود و تو هر کاری که دست گذاشت. بسیار موفق بود. ایشون کارگردان درجه یک، روزنامه نگار، داستان نویس فوق العاده، مترجم و عکاس. که در حال حاضرم در نود و نه سالگی در انگلستان تو خونه یا بهتره بگم کاخی که که هشتاد و سه تا اتاق داره دارن زندگی میکنن.
عشق و ماندگاری: زندگی فروق و گلستان
مانی حقیقی کارگردان معروف هم نوه دختری ایشونه. اولین دیدار فروغ با گلستان مربوط به زمانی می شد که فروگ دنبال کار می گشت و گلستانم برای خودش. استودیو فیلمسازی گلستان رو داشت، به سفارش دوستان، گلستان فروگ رو برای کارهای دفتری تو استودیو به گلستان استخدام میکنه تابستون سال هزار و سیصد و سی و هفت فروگ بیست و چهار ساله با گلستان سی و شش ساله آشنا میشه. و خیلی زود این دو نفر عاشق هم شدند. این در حالی بود که گلستان پانزده سال پیش با دختر عموش فخری ازدواج کرده بود و دوتا هم بچه داشت. تو بعضی از کتاب ها و مستندات، سعی میشه رابطه این دو نفر رو مثل دو دوست نشون بدن، در صورتی که اگه تعارف رو بذاریم. کنار، رابطه کاملاً رابطه عاشق و معشوق بوده. از نظر جامعه، فروگ با این ارتباط مرزهای فرهنگی و اخلاقی را زیر پا گذاشته بود. و فروق بعد از آشکار شدن ارتباطش زیر فشارهای شدید مطبوعات و دوستان و آشناش بود.
این فشارها باعث استیصال و درماندگی فروگ شد، تا جایی که حتی خودکشی هم کرد، و اگر گلستان به موقع که رسیده بود، فروق حتما مرده بود. بعد از آشنایی فروق با گلستان و همکاری این دو در ساخت فیلم های استودیو گلستان. فروغ برای شرکت تو دوره های فیلمسازی از طرف استودیو گلستان دو بار به انگلیس رفت. و بعد از اینکه دورهاش رو دید، تو تولید و تدوین فیلم ها به گلستان کمک میکرد و گاهی هم تو فیلم ها بازی میکرد. تو پاییز هزار و سیصد و چهل و یک، فروق با سه تا از همکارانش از طرف گلستان فیلم رفت تبریز. تا مستندی را درباره زندگی جزیمیها درست کنه. اون زمان، جزام خیلی اپیدمی شده بود، و برای اینکه واگیردارم بود، جزامیه ها تو خونه های مخصوص قرانت. و فروگ برای تهیه این فیلم آماده شد دوازده روز تو خونه جزامی ها کنارشون زندگی کنه. و در نهایت، حاصل کار شد، مستند ماندگار و بسیار زیبا خانه سیاه است.
سفر به تبریز: زندگی و هنر فروق فرخزاد
به تهیه کننده ای ابراهیم گلستان و کارگردانی فروق فرخزاد که پیشنهاد می کنم این فیلم بیست دقیقه ای را حتماً. این فیلم جایزه بهترین فیلم مستند از فستیوال فیلم اوبرهازن آلمان رو گرفت و بسیار هم مورد توجه قرار گرفت. به توجه منتقدهای داخلی و خارجی قرار گرفت. تا جایی که جاناتان روزنبام، منتقد معروف سینما، این فیلم رو بزرگترین فیلم تاریخ سینما ایران دونسته. بعداً بعد از مرگ فروخم فستیوال معتبر اوبرخازن آلمان در چهاردهمین دورش جایزه بزرگ فیلم مستندش رو به نام جایزه یادبود فروق فرخزاد نامگذاری کرد. هیات مدیره فستیوال شعار جایزه بزرگ خود را از اولین جمله فیلم خانه سیاحت انتخاب کرد. فیلم با این جمله شروع میشه که میگه، دنیا زشتی هم نداره، زشتی های دنیا بیشتر بود. اگر آدمی بر آنها دیده بسته بود اما آدمی چاره ساز است و پیام این فیلم هم. دقیقاً همین ارزش تلاش انسان برای رفع زشتی و ظلم و درد های دنیاست.
سفر به تبریز علاوه بر این فیلم برای فروغ یه چیز با ارزش دیگه هم داشت. حسین فرزندخوندهی فروق. حسین تو خونه جذامیا زندگی میکرد، والدینش جزامی بودند ولی اون هنوز مبتلا نشده بود. با رضایت آنها، حسین رو برای همیشه با خودش آورد تهران که شاید بتونه جای خالی پسرش کامیار رو پر کنه. جالبه که حسین پسرخونده فروخ و کامیار پسر فروخ که از دیدنش محروم هم شده بود بعدا با هم ارتقا. ارتباط پیدا کردن و سالهای سال بعد تو انگلستان حتی مدتی با هم زندگی هم کردند. زندگی هنری و ادبی فروق تازه در حال شید گرفتن بود. فروق بیست و هفت ساله تو یکی از یادداشت ها حس می کنم که عمرم را باختم و خیلی کمتر از آنچه که باید در بیست و هفت سالگی بدانم می دانم. عشق و ازدواج مزخرف در شانزده سالگی پایه های زندگی آینده من را متزلزل کرد.
تولد دیگر: زندگی و اثرات گلستان و اخوان بر فروغ
من هرگز در زندگی راهنمایی نداشتم و کسی مرا تربیت روحی و فکری نکرده بود هر چه دارم خودم دارم، و هر چی که ندارم، همه آن چیزهایی است که می توانستم داشته باشم، اما کجروی ها. و خودشناسیدن ها و بمبست های زندگی نگذاشته که به آنها برسم. می خواهم دوباره شروع کنم. فروق انگار تازه متولد شده بود. در بهار سال هزار و سیصد و چهل و سه، چهارم کتاب شعر فروق به عنوان تولدی دیگر منتشر شد. تولد دیگر شامل سی و پنج شعر بود که فروش تو یک دوره شش ساله گفته بود. این کتاب به یک بار تو صحنه ادبی ایران بسیار درخشید و منتقدین مدرنیست این کتاب را نقطه عطفی در تاریخ نوپای شعر نو فارسی دانستند. علاوه بر این، همه خوانندگان کتاب معتقد بودند که فروغ مناسب ترین نام را برای کتابش انتخاب کرده. تولد دیگر، هم برای فکر و ذهن فروغ و هم برای زندگی ادبی فروغ.
در همین دوران بود که فروگ از آپارتمان کوچکش به خانه نسبتا بزرگ و راحت محله در روس نزديک شد. که استودیو گلستان لغل مکان کرد. خونه ای که برای گلستان بود و جمعه شبها اغلب شاعران و نویسندگان و هنرمندها تو خونه در روز. دور هم جمع میشدند. ارتباط با گلستان برای فروش همه چیز داشت: عشق، اشتیاق و تولدی دیگر. صادق چوبک میگه: فروگ از طریق گلستان به مطالعه و کتاب خوب خواندن کشیده شد و نفوذ و دانش پدرش ابراهیم گلستان در تکوین شخصیت هنری فروغ تاثیر بسیار زیادی داشت. البته درسته که تاثیر گلستان روی فروق از همه بیشتر بود، ولی فروق همکار اخوان بود با شاملو. دوست بود، دوست صمیمی سهراب بود و مخصوصاً بعد از نقل مکان به دروس با خیلی از آدم حسابی های دیگه هم جام در ارتباط بود و حتماً از اونا هم تاثیر گرفته. یه چیز جالب بگم، من خودم نمیدونستم تو تحقیقات این قسمت متوجه شدم که مخاطب شعر سهراب تو یکی از اشعار معروفش فروق بوده.
شعر فروغ و تاثیر آن در ادبیات ایران
اونجا که میگه، چیزهایی هم هست، لحظات ای پر اوج، شعره ای را دیدم. چنان محو تماشا فضا بود که در چشمانش آسمان تخم گذاشت. خب، برین کمی کتاب متفاوت تولد دیگر فروگ رو ورق بزنیم. انتخاب یکی دوتا شعر از این کتاب و صحبت در موردش تو این اپیزود واقعا کار سختیه، بس که این اشعار. یکی از یکی زیباترن، تو شعر تولد دیگر، از کتاب تولد دیگر، فروش میگه همه هستی من آیهی تاریکی است که تو را در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد که منظور شاعر از آیه اشعار خودشه، این شعر به واقع داستان زندگی و اندیشههای فرو که تفسیرش شاید خارج از حوصله این اپیزود باشه ولی من تفسیر بند بند این شعر بینزید رو حتی من جدا ضبط میکنم و تو کانال تلگرام اینستای پادکست رخ میذارم. وقتی آدم متوجه میشه داستان این شعر چی بوده و در چه شرایطی گفته شده، مضمون شعر خیلی بیشتر بهش میچسبه. و البته این موضوع برای هر شعر دیگه ای هم از نظر من صادقه، که شما وقتی داستان شعر رو متوجه میشی بهتر میتونی شعر. رو درک و تفسیر کنی. حالا، برای اینکه از این شعر زیبای فروق تو این اپیزودم بی نصیب نمونید، بخشی از شعر تولد دیگر رو.
رو، این بار با صدای خود فروغ گوش کنید. مذکر همه ی هستی من آیهی تاریکی است که تو را در خود تکرار کنند به سحرگاه با هیشه گفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این آیه تو را آه کشیدم آه من در این آیه تو را به دلخت و آب و آتش پیوستم هیچ سیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مروارید کسی سعید نخواهد کرد من پر یک کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوس و دلش را در یک نیله بکت چوبی می نوازد آرام آرام پری یه کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و صبحگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد. عشق آتشین فروش به گلستان، تو این شعر و اشعار دیگه اش فریاد زده میشه. گلستان همون گم شده فروگ بود، ولی خودش هم میدونست نمیتونه اونو تمام و کمال داشته باشه. گلستان به فروق هم حمایت های پدرانه میداد، هم عشق میداد و هم تاثیر زیادی روی افکار و عقاید فروق گذاشت. خب، گلستان هم کاملا جذاب به فروش شده بود، و توصیف این رابطه همونطور که فروش میگه، صحبت از ثبت یک ازدواج معمولی در یک دفتر نیست، صحبت از. بذارید خودش بگه. سخن از پیوند سست دو نام و هم آغوشی در اوراق کهنی یک دفتر نیست صحبت از گیسوی خوشبخت من است با شقایق های سوختگی بوسه تو و صمیمیت تنهامان در طراری و درخشیدن اریانیمان مثل فلس سخن از زندگی نقره ای آوازی است که سهرگاهان فواره کوچکی قبل از اینکه بخوایم به قسمت پایانی زندگی فروغ وارد شیم، باید نگاهی گذرا هم به تاثیر شعر فروغ تو ادبیات ایران. همونطور که اول قسمتم گفتیم، تاریخ زنهای شاعر و تاثیرگذاری مثل فروق خیلی کم به خودش دیده.
زندگی و دستاوردهای شاعر بزرگ فروغ فرخزاد
تو کتاب گنج سخن ذبیح الله صفا از میون صد و چهل و سه شاعر بزرگی که تو تاریخ ادبیات معرفی شده فقط دو نفرشون زن هستن. برای همین، دستاوردهای فروگ از این جهت قابل توجهه که اون بدون اینکه هیچ الگوی همجنسی داشته باشه. تو جامعه به شدت مرد سالار تونسته با جسارت و استعداد که داشته خودشو به عنوان شاعر تراز اول. مطرح کنه و تو رشد و بلوغ شعر نو تاثیر بسزایی داشته باشه کتاب تولد دیگر، و در ادامه اون، کتاب ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد، که بعد از مرگ فروگمن. از نگاه تمام شعرهای مرد به عنوان یک اثر فاخر مورد تقدیر و ستایش قرار گرفت. و در تاریخ ادبیات و شعر ایران جاودانه شد. فروتونس به جامعه خودش ثابت کنه که درسته که شعراش حالت زنانه داره ولی ارزش های هنری ارتباط داره. بااتی به جنسیت نداره، بریم به قسمت پایانی داستانمون یکی دو سال آخر عمر فروق پر بود از موفقیت ها و تجربیات بزرگ سال هزار سیصد چهل و چهار. سازمان یونسکو به پاس شعر و هنر اون که حالا تو سی و یک سالگی در سطح جهانی قرار گرفته بود و نیم ساعته از زندگی فرو ساخت.
فروق برای شرکت تو فستیوال ایتالیا به این کشور سفر کرد و تو همین سال شعر های فروق تو خیلی از کشورها. از جمله آلمان، سوئد، انگلیس، فرانسه و خیلی جاهای دیگه چاپ شد. از سوئد پیشنهادی برای ساخت فیلم بهش رسید که قبول نکرد، و همینطور سیل تقدیر و جوایزی بود که سمتش میومد. رسیدیم به دوشنبه، بیست و پنج بهمن سال هزار و سیصد و چهل و پنج، فروگ ابتدای روز به دیدن مادرش میره. مادرش میگه، اون روز وقتی داشتن با هم ناهار میخوردن، قشنگ ترین گفتگو عمرشونو داشتن. بعد از ناهار فروگ میره استودیو گلستان و همراه یکی از کارمندان استودیو سوار ماشین میشن که برن کاری رو انجام بدن. و طبق معمول فروغه که پشت فرمان میشینه. تو همون خیابان دروس که استودیو گلستان همونجا بود، سر تقاطع، یهو ماشین سرویس مدرسه بچه ها جلوی من. ماشین فروش سبز میشه، فروش برای اینکه به اون ماشین نخوره فرمون و کج میکنه و محکم به دیوار میخوره.
آخرین روزهای فروق شاملو
با توجه به نزدیکی استودیو گلستان، خبر سریع به ابراهیم گلستان میرسه و اون خودش رو سریع به فروگ میرسونه. و اونو میبردش نزدیک ترین بیمارستان که فاصله خیلی کمی هم از محل حادثه داشت. ولی در کمال نابوری، بیمارستان به بهانه اینکه اینجا بیمارستان کارگرانه و اون بیمه کارگری نداره پذیرفته. گوشش نمیکنه، گلستان مجبور میشه فروگ رو ببره تجریش به یک بیمارستان دیگه. بیمارستان تجریش پذیرشش میکنه و خیلی سریع فروگ رو میبرن اتاق عمل. ولی کمی بعد، دکتر میاد بیرون و به گلستان خبر میده. فروگُرد گزارش روز خاکسپاری فروق در گورستان زهیر و دوره میگه: خوان سوم گوشه ای ایستاده و با تمام وجود اشک می ریزه شاملو به دیوار گورستان خیره شده و رنگش مثل گج سفید شده، انگار تو مراسم تدفین خودش شرکت کرده. آمبولانس فروگ را میاره. سیاوش کسرایی، اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، غلام حسین سعدی و احمد شاملو تابوت را به دنیا آورد.
و دوش می کشند و فروگ را تا خانه ابدی همراهش می کنند. یکی از اشعار زیبایی فرو را با هم بشنویم. ای شب است، رویای تو رنگین شده سینه از قطره توام سنگین شده ای به روی چشم من گستاخی شادیم بخشید از اندوک بی امشب بارانی که شوید جسم خوک، حستی ام، زالودگی ها، کرده ها اِی تبش های تَنِ سوزان من آتشی در سایه ی مژگان ماست اُو بعد از مرگ فروق، ابراهیم گلستان ورزش چطور بود؟ بهتر از زبون کاوه پسرش بشنوی. وقتی که فروگ مرد همه چیز عوض شد، پدرم به ایالت عجیب جیبی گرفتار شده بود و فضایی که تو خونه ی ما حکمرانی بود خیلی فضای سنگینی بود، من و مادرم خیلی برامون سخت بود که فشار به اصطلاح غم پدرمون رو بتونیم تحمل کنیم پدرم یه آدمی شده بود که نمیشد باهاش حرف زد. نمیشد به هیچ عنوان باش ارتباط برقرار کرد، تو خونه حضور داشت، اما یه حضور بود که مثل اینکه تو این دنیا من یادم میاد که از پنجره اتاقم بیرون نگاه میکردم پایین زندگی ما کاج بود و هر دفعه که بیرون نگاه میکردم پدرم مثل # آدما یه نمیدونم تو خواب لای این کاجی رو ایستاده بود و داشت کاجی رو بوی میکرد و. توی دنیای دیگه ای بود و این امواج غم ای که دور و برش بود خیلی شلوار فروگ مرد، ولی شعرش برای همیشه جاودان ماند، شاید یکی از بهترین توصیف ها رو فریدون. اون شیری نازنین درباره فرو داشته باشه که میگه؟ تاریخ معاصر زنی را به گور سپرد که همه روح و وجود خود را در واژههای بکر و شورانگیز. و سرود های ابدی و ارجمندش با اثری وسپ ناپذیر دلهای مردم حساس را دگرگون کرد. شعر او کمال پیروزی و حقانیت شعر نو بود، دریغ و درد که مرگ، تشنگی ناپذیر است و او را بسیار زود در رو بود و مصیبتی دردناک و جان گداز بر جای گذاشت.
نغمههای محرم
با شعر کوتاهی از فروق، قسمت رو به پایان می بریم. دلم گرفته است، دلم گرفته است، به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده یه شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند، چراغ های رابطه تاریکند، کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد. کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار. پرنده مردنی است. هی هی موزیک ویدیویی ایپیزودی که شنیدید، با همکاری قزل غبادی، انوشه شهیدی و نکیسا عبدالله تولید شده و خروجی شش کتاب و هشت مستند که لیستشون رو تو توضیحات گذاشتن ممنون که پادکست رخ رو به دوستانتو معرفی میکنید و اینطوری از ما حمایت میکنید منتظر نظرات و پیشنهاداتتون در کانال اینستا پادکست رخ هستم به امید دیدار، امیر سودبخت. اِس فَنْدِ نَافَدُوْرُ هی این فیلم به صورت فیلمبرداری (مذکر) (مذکر)
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua