هوشیار مست | داستان زندگی خیام
00:00 تا 00:04: اپیزود شماره بیست و دو: هوشیار مست، اسرار زندگی حکیم عمر خیام
00:04 تا 00:07: زندگی و آثار حکیم عمر خیام
00:07 تا 00:10: زندگی و ارتباطات سیاسی خیام و خواجه نظام ملک
00:10 تا 00:12: تاثیر خیام در علم ریاضیات و نجوم
00:12 تا 00:15: تقویم جلالی: داستان ایجاد یک تقویم جدید در دوران سلجوقیان
00:15 تا 00:18: معجزه تقویم جلالی و شاهکار خیام
00:18 تا 00:21: خیام: شاعر یا فیلسوف؟
00:21 تا 00:24: تاثیر شعر خیام در ادب انگلیسی
00:24 تا 00:27: معروفیت اثرهای خیام: از قیمت پایین تا محبوبیت روزافزون
00:27 تا 00:30: پدیدارشناسی انتقادی حرفهای معروف خیام و انتقادات محیطزیستی داروین
00:30 تا 00:32: زندگی و اثرگذاری ادوارد فيلتشراد
00:32 تا 00:35: جستجوی معنی و وجود در جهان
00:35 تا 00:37: ترجمهی خیام و زندگی ادوارد کابل
00:37 تا 00:41: گل سرخ مرگوار – خاطرات ادوارد فیرتچراود
00:41 تا 00:44: مفهوم شعر خیام و نقد آن
00:44 تا 00:47: لذت با می: شعر خیام و ارزش زندگی
00:47 تا 00:50: حرفهای خیام: امدن و رفتن در دنیا
00:50 تا 00:52: فلسفه درد و آگاهی در شعر خیام
00:52 تا 00:55: خیام و قلمرو پرسش و پاسخ
00:55 تا 00:58: پیام خیام: زندگی، لذت و معانی معنوی
00:58 تا 01:01: معنویت و هنر در زندگی: راهنماییهای خیام و شجریان
اپیزود شماره بیست و دو: هوشیار مست، اسرار زندگی حکیم عمر خیام
اسرار عزل را نه تو دانی و نه من. و این حل مو اما نه تو خانی یونمن از پس پرده گفتگویی من تا اون پرده بر اوفتد تمعانی موسيقي هاي موسيقي هی هی موزیک ویدیویی (مذکر) امروز بیست و هشت اردیبهشت روز بزرگ داشت حکیم عمر خیامه. و به همین مناسبت، شما به قسمت شماره بیست و دو به نام هوشیار مست داستان زندگی حکیم عمر خیام گوش می کنید. من امیر سودبخش هستم و تو هر قسمت از پادکست رخ شما را با داستان زندگی کسانی آشنا می کنم. که بخشی از تاریخ ایران یا جهان را رقم زدند. این اپیزود رو تقدیم می کنم به استاد محمدرضا شجریان که خیام رو خیلی خوب میشناسد شاعر مورد علاقه اش بود و معتقد بود خیام از تمام شعرهای دیگه بیشتر می دونه هی (مذکر) (مذکر) (خنده) به نظر شما یه فرش مدرن و کاملا سازگار با زندگی امروز چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟ میخوام یه فرچی رو بهتون معرفی کنم که یه فرچی عادی نیست. فرش مد ما اولین فرش دو لایه ایه که لایه ی رویش جدا میشه و توی ماشین لباسشویی شسته میشه. یک محصول مدرن و فوق العاده با کیفیت که با هر چند بار شستشو هیچ تغییری توی کیفیتش اتفاق نمی افتد. از نظر زیبایی و دوام، تمام خواسته هایی که از یه فرش عادی دارید رو کاملا انجام میده، حالا ببینین مد ما روی تمام سطوح ضد لغزشه و صدها طرح و نقش تو سایز های مختلفم داره.
مدمان یه تست هفت روزه رایگان هم داره که به شما این فرصت رو میده که فرش رو توی خونه خودتون تست کنید. تا بشورید اگر به هر دلیلی دوستش نداشتید، رایگان برای دیدن همه مدل های فرش مد ما من به مود ما. کام سر بزنید، آدرس وب سایت و پیج اینستاگرامشون رو توی توضیحات اپیزود براتون گذاشتم به قول صادق هدایت، شاید کمتر کتابی تو دنیا، مثل مجموعه شعرهای خیم. تحسین شده، منفور شده. تحریف شده، محکوم شده، مشهور شده و ناشناس هم مونده. هر اتفاقی که می تونست بیفته برای اشعار خیام افتاده. چرا؟ جواب واضحه، چون خیام متفاوت ترین شاعر فارسی زبان بوده. که تا اشعارش بدون لکنت زبون و بدون رو در بایستی حرفش روک زده و خب حرفاش به مزاق خیلی یا ناخوشایند بوده. البته هنوز هم ناخوشایند هست ولی آیا واقعاً خیامی که این اشعار رو گفته یه آدم شرابخوار کافر پوچگراس که شب و روز فقط میگساری میکرد و شعر میگفت؟ اصلاً آیا خیام فقط شاعر بوده؟ و یا چی اتفاقی افتاد که خیا فقط با حدود یکصد ربایی این همه تو دنیا مشهور شده؟ و تعداد طرفداراش چه بسا در خارج از ایران؟ از داخل ایرانم بیشتر شده، جواب همین سوالا، موضوع اپیزود ماست.
زندگی و آثار حکیم عمر خیام
پس برای اینکه بتونیم بهتر به این سوال ها جواب بدیم، داستان زندگی خیام رو به دو بخش تقسیم کردیم. تو بخش اول به این می پردازیم که اصلا خیمه کی بود، در چه دوره ای به دنیا آمد، چه کرد و چرا اینقدر و تو بخش دوم هم به اشعار و درون مایع شعر های خیا می پردازیم و دقیق تر می بینیم که این شاعر سر سرکش چه ها گفته و چه در سر داشته خلاصه اش اینکه، در بخش اول به خودش می پردازیم، در بخش دوم به شعرهاش. پس اگر کمی هم به شعر و ادبیات و فلسفه علاقه مندید، با دقت به داستان زندگی خیم گوش کنید. که قراره کلی مطالب جذاب بشنوید. حکیم عمر خیم، یا کاملترش قیاس الدین ابول فتح، عمر بن ابراهیم خیم نیشاپوری؟ تقریباً نه صد سال پیش تو نیشاپور به دنیا آمد. تاریخ دقیق تولد و مرگش مشخص نیست ولی احتمالا هالوش سال پنجصد و هفده هجری قمری به دنیا اومده. چون پدرش چادر دوزی و خیمه دوزی میکرد، فامیلشون خیام بود. چیزی که از دوران کودکی و جوانی خیاط میدونیم اینه که اون بسیار باهوش و اهل مطالعه و یادگیری بوده. تو جوونیاش فقه، فلسفه، حکمت و ستاره رو به خوبی یاد میگیره، حتی فلسفه رو.
مستقیماً به زبان یونانی یاد میگیره، خیم شاگرد یکی از علماء مشهور زمان خودش به نام امام موفق نیشاپوری بوده. البته اینکه بهشون میگفتن امام به خاطر احترام بوده، نوعی لقب عالمهای بزرگ امام بوده و حتی بعداً به خود خیمه. اما امام میگفتن با مفهومی که ما امروز از امام میشناسیم متفاوت بوده. علاوه بر این خیم خودش رو شاگرد ابن سینا هم میدونست، حالا بعضی منابع میگن واقعا شاگردش بوده. و بعضی مرا با هم میگن که نه، اختلاف سنشون به شاگرد استادی نمیخوره، ولی در یک صورت، از میان تمام دانشکده. دانشمندها و حکما خیام به ابن سینا خیلی اراده داشت. کتاب در باب توحید ابن سینا را هم از عربی به فارسی ترجمه کرد، فلسفه را از ابن سینا آموخت. و مثل اون فیلسوف ارسوائی بود. البته طبابت رو هم از ابن سینا یاد گرفت و تو درک آثار ابن سینا اونقدری خوب پیش رفت که به خیلی.
زندگی و ارتباطات سیاسی خیام و خواجه نظام ملک
ریام ابن سینای ثانی هم میگفتن. خیم کتابای ابنی سینا را تدریس می کرد و با وجود اینکه کمی مغرور بود و خیلی از علمای زبان خود را قبول نداد. ولی به شدت ابنسین رو تمجید میکرد و با افتخار خودش رو شاگرد اون میدونست. خیام یه دوستی هم داشت به نام خواجه نظام ملک که بعضی خودش نباشه، ایشونم بسیار کارش درست بود. البته بیشتر در سیاست و کشورداری، دقت کنید، ما داریم راجع به زمانی صحبت می کنیم. که حکومت سلجوقیان تو ایران جایگزین غزنویان شده و پادشاهی دست آلپ ارسلان. پادشاه سلجوقیه که نیشاپور رو هم به عنوان پایتخت خودش انتخاب کرده. دوست خیام خواجه نظامالملک هم اونقدی از خودش شایستگی نشون داده که به عنوان وزیر دربار انتخاب شد. و علاوه بر وزارت، خواجه معلم پسر ارسلان هم شد.
و بعد از اینکه آلپ ارسلون مرد، پسرش ملکشاه که هنوز هیچ ده سالش نشده بود، همونی که خواجه هم بهش درس میداد؟ میشه پادشاه ایران و تقریبا همه کارا میفته زیر دست نظام ملک و به تب اون وزیر دربار. مالکشاه هم باقی می مونه. کلا خواجه نظام ملک نزدیک سی سال وزیر دربار این دو پادشاه سلجویی بود و خدمات بسیار زیادی را برای ایران انجام داد، که شاید مهمترینش تأسیس مدارس نظامی در سراسر کشور بود، مدارس که قصدش بالا بردن سطح علم و فرهنگ مردم البته در چارچوب های سخت دینی بود، و به افتخار نظام ملک، اسم این مدارس را هم مدارس نظام نظامیه گذاشته بودند. این مدارس شبیه به دانشگاه های امروزی بود که گاهی محصلینش مقرری هم دریافت می کردند. تاسیس مدارس نظامیه باعث شده بود که از شهرها و کشورهای دیگه، علما و فلسفه زیادی برای شرکت در این مدارس به نیشاپور و بغداد و شهرهای دیگر ایران بیان، و ایران شده بود محور فرهنگ و علم و هنر من. از اونجایی که ملکشاه خیلی اهل فرهنگ و هنرم بود، وضع علما و ادبا هم تو اون دوران خوب بود. و دولت برای تعدادی از آنها مقرری هم در نظر می گرفت. که مبلغ این مقررات برای بعضی از دانشمندان تراز اول خیلی زیاد بود، مثلا خیام سالانه ده هزار هزار سکه طلا مقرری داشت. که تو اون زمان تعداد خیلی بزرگی بود.
تاثیر خیام در علم ریاضیات و نجوم
یه حکایت هست که میگن یه بار خیان برای گرفتن مقرراتش میره پیش رئیس خزانه داری که. اتفاقاً تازه هم عوض شده بود، جایگزین نفر قبلی شده بود. رئیس خزانه داری میگه چه خبر این هی مقرری ماشاءالله مقرری شما از حقوق منم بیشتره؟ دلیلش چیه؟ خیام بهش میگه، ببین، آدم های شبیه تو خیلی زیادن، هر جا رو نگاه کنی. یک نفر آدم شبیه تو میتونی پیدا کنی ولی یک نفر هم مثل من نمیتونی پیدا کنی. فرق منو تو اینه، پس فضولی نکن، کارتو انجام بده. ما کاری به واقعی و یا غیر واقعی بودن ماجرا نداریم، ولی به راستی خیم از اون دست آدمائه که در. هر زمانه شاید شاید یک نفر مثل اون زندگی کنه. بریم ببینیم، خیام چه کرده که این ادعای در موردش مطرح میشه؟ هی هی از ریاضیات شروع میکنیم، تاثیر خیام تو ریاضیات اونقدر زیاد بوده که خیلی از ریاضی دان ها. قرنهای یازده و دوازده میلادی رو که خیم تو اون دوران زندگی میکرد رو به نام عصر خیم میشناسن.
خیام تونست برای اولین بار روشی رو برای حل معادلات سه مجهولی ارائه کنه و همچنین ذریعه به. بسته دو جمله ای رم تعیین کنه. برای همینم تو خیلی از کتاب های دانشگاهی ریاضی به این دو جمله ای ها دو جمله ای خیمنی و طول میگن. حالا دیگه چون موضوع خیلی تخصصی میشه، بیشتر از این بهش ورود نمیکنیم، فقط میخواستم شما تصویری از خیام ریاضیدان. و تاثیرش در عالم ریاضیات داشته باشید، اینم بگم که خیام چندتا کتاب هم در حوزه ریاضیات نوشت. که معروفترینش کتابی درباره معادلات درجه سه به زبان عربیه. که به خاجه نظام ملک هم تقدیمش کرده ویلدورانت راجع به این کتاب میگه، این کتاب خیم شاهکار ریاضی بشر تو قرون وسطی است. اما شهرت خیام در نجوم و ستاره شناسی حتی از شهرتش در ریاضیات هم بالاتر بوده. خیم مخترع تقویم جلالی یعنی پایه همین تقویم هجری شمسیه که ما امروز حالا داریم ازش استفاده میکنیم.
تقویم جلالی: داستان ایجاد یک تقویم جدید در دوران سلجوقیان
ببینیم داستان درست کردن تقویم چی بوده، جریان از این قرار بود که وقتی خیم برای آموزش ریاضی. و جبر تو سمرقند بود از طرف ملکشاه و خواجه نظام ملک براش پیام میاد که آقا پشت و بیا نیشا کاپور، به ما تو درست کردن یه تقویم بی عیب و نقص کمک کن. تا آن زمان، سلجوقیان از تقویم هجری قمری استفاده می کردند. ولی کم کم حس کرده بودن که این تقویم خیلی به کارشون نمیاد و تو محاسباتشون داره مشکلاتی ایجاد میشه. در واقع پادشاه از خیم این درخواست رو داشت که اگه بتونه تقویم جدیدی ایجاد کنه تا بتونن مشکلات محاسباتی. باباتشونو حل کنن مشکل اصلی تقویم قمری اینه که چون تقویم قمری بر اساس گردش زمین به دور خورشید نیست. میشه مثلا برداشت محصول الان تو ماه رمضان باشه چند سال بعد بیفته ماه رجب یا مثلا عید نوروز که ایرانی ها از قدیم بزرگترین عیدشون بوده، طبق تقویم قمری هر سه چهار سال یک بار تو یک که از ماه های قمری می افتد یه مثال جالبشم همین چند سال پیش بود دیگه، اگه یادتون باشه، ایران تو یک سال دو بار روز زن داشت. یکی فروردین، یکی هم اسفند. خب، استفاده از این تقویم همونطور که مشخصه مشکلات خودش هم داره که مهم ترینش مشکلات مالیاتیه مثلا اگه قرار بود مالیات رو هر ساله اول ماه رجب بگیرن، مثال میزنم ها، ممکن بود یه مامور.
مالیاتی تو یک سال دو بار بره مالیات بگیره یا اینکه اول ماه رجب شاید الان فصل برداشت محصول و دادن مالیات باشه، ولی چند سال که بگذره، اول ماه رجب فصل برداشت محصول نیست که کشاورز بدبخت بخواد مالیاتشم بده. خلاصه، همه این مشکلات باعث شده بود که ملکشاه و خواجه نظام مرگ به فکر درست کردن یک تقویم جدید و دقیق باشن که بتونه مشکلاتشون رو حل کنه و برای همینم اونا کار رو سپردن دست کاردان. و چه کسی بهتر از خیم ریاضیدان و منجم که بتون از پس این کار بر بیاد؟ پس، به دستور ملکشاه، یه تیم تحقیقاتی تشکیل شد و یه رصدخانه هم تو اصفهان تاسیس شد و خرید. کیام و تیمش رفتند اونجا که بتونن با مشاهده اجرام آسمانی و محاسبات بسیار پیچیده پیچیده ریاضی تقویم مورد نظر شاه را درست کند. این پروژه چندین سال طول کشید. ما اینجا به مسائل فنی و چگونگی محاسبات ریاضی و نجومش وارد نمیشیم. و به همین بسنده میکنیم که در نهایت خیم با محاسبات بسیار دقیق و پیچیده و تحلیلی که از حرکت زمین به دور خورشید در طول یک سال داشت، تونست مأموریتشو به نحوه احسن انجام دهد. انجام بده و تقویمشو درست کنه و به افتخار پادشاه جلال الدین ملکشاه سلجوقی اسم تقویمشم گذاشت تقویم جلالی. راجع به تقویم جلالی، میشه ساعتها صحبت کرد که شاید از حوصله این اپیزود خارجه.
معجزه تقویم جلالی و شاهکار خیام
ولی واقعاً حیفم میاد که حداقل چندتا نکته از این شاهکار خیام رو بهتون نگم. اول اینکه، تقویم که الان ما داریم استفاده میکنیم و تقویم رسمی ایرانه، تقویم هجری شمسی دیگه. ولی اساسش دقیقا همون تقویم جلالی خیمه با یه سری تغییرات جزئی، مثلا مبدع تقویم هیجری شمسی مهاجرت پیامبر از منکه به مدین است، ولی مبدع تقویم جلالی آغاز سلطنت ملکشاهه، اما در کل شکلۀ تقویم همان تقویم جلالیه. نکته بعدی اینه که تقویم جلالیه دقیق ترین تقویم اینه که بشر تا الان تونسته بهش دست پیدا کنه. خیم طول سال خورشیدی رو تا دوازده رقم اعشاری محاسبه کرده بود و تقویمش حتی از تقویم میلادی که همین الان ۹۵ درصد کشورهای جهان ازش استفاده می کنند، چندین برابر دقیق تر است. تو خیلی از منابع میگن تا بیست و هفت برابر دقیق تره. نوکی اخرین که هر ساله آغاز تقویم جلالی با نوروز و زنده شدن دوباره طبیعت. و آغاز فصل بهار شروع میشه و نوید یک سال جدید همراه با یک دوره جدید از طبیعت رو میده. ولی تقویم های میلاد و قمری این خسیسه رو ندارن.
آغاز تقویم قمری که میشه اول محرم هر چند وقت یک بار تو یه فصل میفته؟ آغاز تقویم میلادیم. هم ارتباطی با طبیعت و یا موضوع خاص دیگه ای نداره. تازه، خیم یه کتاب معروف به نام نوروزنامه هم داره که توش راجع به دلایل نامگذاری ماه های سه. سال و مراسم عید نوروز و هر چیزی که به نوروز مربوط میشم صحبت کرده. مثل همیشه، مطالب تکمیل راجع به این موضوع و موضوعات دیگر رو تو صفحه اینستاگرام و تلگرام پادکاس. و دیگه اینجا از تقویم میایم بیرون و بعد از گوش دادن به یک ربایی از خیام با صدای به زیبای احمد شام بلو، میریم سراغ ادامه داستان. تا کی غم آن خورم که دارم یا نه، بین عمر به خوش دلی بگذارم یا نه؟ پر کن قده باده که معلومم نیست که این دم که فرو برم آرام یونا موسيقي “موسيقي” تا اینجا از خیم حکیم و خیم ریاضیدان و خیم ستاره شناس حرف زدیم، به اینها خیم. فیلسوف را هم اضافه کنید. خب، اون زمان بغداد که جزوی از خاک ایران بود، یکی از مراکز فلسفه بود.
خیام: شاعر یا فیلسوف؟
البته که بیشتر یهودی ها و مسیحا میرفتند سراغ فلسفه و جامعه به شدت مذهبی و مسلمان ایران خیلی. ریوی خوشی به فلسفه و موضوعات فلسفی نشون نمیداد، ولی در هر صورت خیام پنج رساله فلسفی دارد. و اگرچه صاحب سبک و فلسفه جدیدی به تعبیر آکادمیک نیست، ولی اون کاملا بر فلسفه. و به عنوان یک فیلسوف شناخته شده بود. در واقع بعد از ابن سینا تا چندین این دهه بعد، هیچ فیلسوف ایرانی اندازه خیا مشهور نشده خب، خیم ریاضیدان، خیم حکیم، خیم منجم، خیم فیلسوف. پس خیم شاعر کجاست؟ مگه نه اینکه امروزه هرجایی دنیا اسم خیام بیاد، اولین چیزی که به ذهن هر نفر میرسه خیام شاعره؟ پس کو اشعارش، حقیقت اینه که در زمان خود خیام هیچوقت مردم اونو به عنوان یک شاعر شناخته شده نمیشناسن. تازه، با توجه به شعر هایی که خیا میگفت، اگه موقع حیات شعراش گل میکرد و شناخته شده میشد؟ احتمال زیاد زنده اش نمیذاشتن. در حقیقت، با وجود فرقه های مختلف تسنن و شیعه و اسماعیلیه که تو اپیزود مارکو پولو در. درباره این فرقه ها و حسن سباح کمی صحبت کردیم، و اختلاف بین این فرقه ها و جنگ و دعوا بینشون.
کسی خیلی جرات بازگو کردن و یا حتی نقد اشعار خیامرم نداشته. پس داستان چیه؟ به تاریخ که نگاه میکنیم، بعد از مرگ خیام، اولین بار نظامی تو کتاب مشهور چهار مقاله. و بیحقی تو کتاب تاریخ بیحقی از خیام اسم میارن. ولی نه به عنوان شاعر، به عنوان فیلسوف و دانشمند و منجه. بعد کم کم تو کتابای آدمای دیگه اشعار خیام بازگو میشه و بیشتر هم لعل و نفرین میشه تا این. اینکه تعریف و تمجید بشه. طبق اطلاعاتی که الان ما داریم، قدیمی ترین کتاب شعر مربوط به خیام، تو سال 865 تو شیراز کتابت. یعنی سه قرن بعد از خیا، این کتاب دارای صد و پنجاه و هشت رباعیه و البته این نسخه از اشعار خیم و تمام نسخه بعدی اشعارش همیشه یک ایراد بهشون وارد بوده. اونم اینه که تمام اشعار مال خود خیام نیست.
تاثیر شعر خیام در ادب انگلیسی
و تو اشعار دخول و تصرف میشه. ولی چیزی که مشخصه اینه که بعد از مرگ خیام توجه به شعر های اون روز به روز بیشتر شد. و شعرهای بزرگی مثل سعدی و مولانا و مخصوصا حافظ به شدت تحت تاثیر اشعار خیام قرار گرفتند. حالا نکته مهم اینه که کتاب اشعار خیام تا صدها سال بعد از مرگش در بین ایران. ایرانی ها و غیر ایرانی ها اصلاً جایگاه فعلیش را نداشتند خلاصه بگم، منظورم اینه که خب بعد از مرگ خیام، شعرهای دیگه از شعراش تاثیر میگرفتن، راجع به اشعار خیام هم. صحبت می شد، اشعارش هم معروف شد به نسبت، ولی در نهایت با توجه به سلطه مذهب بر جامعه. جامعه، اشعار خیم هیچ وقت فرصت عرضه اندام پیدا نکردند. یه عده شعرای خیمو دوست داشتن با شعراش حال میکردن، یه عده زیادتری هم مخالف بودن و اشعار اون رو به باد. نقد میگرفتن، مثلاً رازی تو کتاب معروف مرساد العبادش به اشعار خیام به شدت مل میکنه و میگه اون کافره در واقع، درباره شعرای خیام بحث بوده و در کنار شعرای دیگه، حالا شعرای خیامم بوده دیگه.
ولی تاکید میکنم خیام اصلاً جایگاه فعلیشو نداشته که اشعارش همه گیر باشه و همه مردم. خیم شاعر رو بشناسن. شاید، همه طرفداران خیام و همه اونایی که از اشعارش لذت میبرن، باید مدیون آقای اد. ادوارد فیلزجراد باشد که برای همیشه اسم خیام رو تو تاریخ ادب و هنر جهان جاودار حدود صد و شصت سال پیش یا دقیق تر در سال هزار و هشتصد و پنجاه و نه یک مترجم و محقق نه چندان معروف انگلیسی به نام ادوارد فیتزجرالد، که آشنایی مختصر هم با زبان فارسی داشته، با اشعار خیالی خانواده ی جرارد یکی از معروف ترین و پولدارترین خانواده ی انگلیس بودند و جرارد از مال دنیا چیزی کم نداشت، ولی خود او معمولاً آدم گوشگیر و تنها ای بود، و وقتی که با اشعار خیام آشنا شد، انگار که دنیا را بهش داده اند، خیلی این اشعار خال کرد. جرارد قبل از خیام با سعدی و حافظم آشنا شده بود و از اشعارشون لذت می برد. ولی برای اون انگار خیمه یه چیز دیگه بود، مست و دیوونه اشعار خیمه شد، خیمه که تا اون زمان تقریبا در خارج از ایران کمتر کسی می شناسدش و در داخل ایران هم اصلا جزو شوهرای معروف نبود. ولی همین خیم، جرال رو محصور خودش کرده بود. جرارد خیلی زود اشعار خیامو به انگلیسی ترجمه میکنه، ولی ترجمه ای که میکنه بیشتر برداشت خودش از ربات. واییات خیامه اون نیامده بود کلمه به کلمه رو جدا ترجمه کنه و بیشتر دوستاش بتونه مفهوم شعر خیم رو به مخاطبش برسونه.
معروفیت اثرهای خیام: از قیمت پایین تا محبوبیت روزافزون
جلال کتاب و ترجمه میکنه و به کمک یه انتشاراتی اونو چاپش میکنه. ولی هیچکس کتابو نمیخره، جلالد میگه چیکار کنم چیکار نکنم، قیمت کتابو میاره پایین. دوباره نمیخورن، دوباره میاره پایین و چند بار این کارو انجام میده، انقدر که دیگه قیمت کتاب میرسه به یک پنی که کم ارزشمندترین پول رایج بوده بعدم دیدید جلوی کتاب فروشی ها یه کارتون میذارن، توش کلی کتاب میریزن، مثلا رویش مینویسن ده تومن، یعنی هر کتابی که برداری. همین اتفاقم برای کتاب خیا میفته. کتاب میره تو کارتون کتابهای یکپنی جلوی در کتاب فروشی ها ولی بازم کسی نمیخردش، تا اینکه یه روز، یه نویسنده و نقاش معروفی، وقتی که گذری از کنار یک کتاب یا فروشی رد میشود، سریع هم به کتابهای تو کارتون جلوی در میزنه و اتفاقی کتاب ترجمه شعر های خیمم میبینه؟ بعد کتاب نظرش رو جلب میکنه و چندتا ورق میزنه میبیند عجب چیزیه چه مفاهیم جالبی؟ همونجا یه جلد برای خودش و چند جلد هم برای دوستاش میخره و براش اون کتابا رو میفرسته، و از اونجایی که دوستاش. همه اهل دل بودن ارزش کتابو میفهمن و اونا هم به بقیه معرفی میکنن و اینجوری میشه که کتاب یهو فروشش میره بالا میرسه به چاپ دوم، سوم، چهارم، روز به روز به محبوبیت و معروفیت کتاب اضافه میشه. اونقدر که هر کسی که کوچکترین علاقه ای به مطالعه داشت حتما تو خونش یه جلد کتاب خیامو داشت. خیلی از جملات انگلیسی ترجمه جرارد، انقدر که بین عامه مردم تکرار شده، امروزه تبدیل به. ضرب المسل شده یه استاد دانشگاه تو انگلیس تعریف میکنه، میگه سالها پیش، یه بار من داشتم با دانشجویانم درباره خیام صحبت میکردم.
بهشون گفتم خونه پدربزرگ مادربزرگاتونو بگردید حتما یه نسخه از کتاب خیمو پیدا میکنید. چند وقت بعدش، خیلیاشون اومدن گفتن، چه جالب، دقیقا همینطور بوده، رفتیم و پیدا کردیم. یعنی همینطوری که الان تو خونه خیلی از ماها یه جلد کتاب حافظ پیدا میشه اون موقع هم تو انگلیس تو خونه. هر کسی یه جلد کتاب خیان پیدا میشد و مردم از عوام گرفته تا خواص عاشق و شیدای اشعار خیان. خیام شده بودن، اسم خیام رو محصولات مختلفم میذاشتن مثلا خمیر دندون عمر خیام درومده بود بازار. و تازه، بعضی ها اسم پسرشون رو به افتخار خیام عمر میذاشتن. و جالبه که تو محفل عمومی که راجع به خیاط میخواستند صحبت کنن، اونو به نام کوچیکش صدا میکردند، مثلا میگفتن کتاب. عمر، دیگه چای نخورده فامیل شده بودن. تو جریان معروف شدن کتاب خیام، یه نکته ای خیلی مهمه، خیلی.
پدیدارشناسی انتقادی حرفهای معروف خیام و انتقادات محیطزیستی داروین
اونم اینکه، جامعه اون زمان، کشنه شنیدن حرف های خیام بود. اروپا رنسانس رو پشت سر گذاشته بود سلطه مذهب روی جامعه کمی کمرنگ شده بود مخصوصا. نیمه دوم قرن نوزدهم که بحث های علمی راجع به اینکه ما کی بودیم چطور به این دنیا پا گذاشتیم؟ دیگه تقریبا همه جا شنیده میشد و قبش ریخته بود و جالب اینکه. دقیقاً همزمان با معروفیت اشعار خیم در انگلیس، کتاب منشأ انواع چارلز داروین هم منتشر میشه و نظریه اش همه رو انگشت به دهان میذاره. اینکه بله، ادما، خیلی به خودتون غره نشید، ما اجدادمون با میمونها یکی بوده و ما هم محصول. آره تکامل یا خب الان میدونیم کلمه درست ترش فرگشت هستیم. و یکی از هزاران موجوداتی هستیم که پا روی کره زمین گذاشته و الان شده این آدمیزادی که می بینیم و اصلا. چارسوا دیگه اثری از ما روی کره زمین باقی مونده باشه اون دوستایی که قسمت داستان زندگی داروین رو گوش دادن الان بیشتر متوجه فضای داستان میشن. یه تیکه کوتاه از اپیزود داروین رو گوش کنیم، اونجایی که بالاخره بعد از بیست سال داروین جرات میکنه که کتابش رو.
در هر صورت، بعد بیست سال سکوت در نوامبر سال هزار هشتصد و پنجاه و نه، داروین کتاب کتاب معروف و تاریخی خودش به نام اصل انوار و با شرح نظریه تکامل منتشر کرد. پون انگار بمب منفجر شده بود. قوقا شد. چاپ اول کتاب با هزار و دوصد و پنجاه نسخه. روز اول تموم شد، داروین نقد شد، به شدت نقد شد، مسخره شد، هجف شد، مخالفان شیر ریش سفیدش رو سوژه کرده بودن اونو با بوزینه مقایسه میکردن، همه جا پر شد از کاریکاتورهای داروین و توهین ها بهش. کلیسا کارت میزدی خونش در نمیومد. بله، بحث روز جامعه همون سوالاتی بود که خیم نه صد سال قبل پرسیده بود. آدمهایی که قرن ها فکر میکردند اشرف مخلوقات هستند خودشونو محور آفرینش و تفته جدا بافت میدن. ناگهان متوجه شدند که نه بابا، همچین خبرایی هم نیست، ما هم یه نوع جان داریم، مثل هزار حالا نوع دیگه، فقط فرقش اینه که ما زورمون بیشتر بوده، تونستیم زمین رو تسخیر کنیم و پدر زمین و موجودات دیگه هم در بیاریم.
زندگی و اثرگذاری ادوارد فيلتشراد
پادکست کارما یه اپیزود سه قسمتی درباره تاریخچه زمین داره، اگه علاقه مند بودید برید گوش بدید و ببین. ببینید که از نظر علمی جایگاه انسان روی کره زمین چه بوده و چه اتفاقی برای نسل بشر و کره زمین افتاد. بگذریم، همزمان با محبوبیت اشعار خیام تو اروپا، تو داخل ایرانم، کم کم بیشتر از همه. گذشته به خیام پرداخت شد و جایگاه خیام تو فرهنگ مردم ایران رفت در کنار شعرهای بزرگی مثل حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی. و ما این امتیاز بزرگ رو شاید باید مدیون جناب آقای فیلد چرارد باشیم. داستان زندگی آقای جرارد بسیار جذابه و شباهتهای زیادی هم به زندگی خود خیام داره، من اینجا خیلی کوتاهی. تا داستان زندگیش رو براتون تعریف میکنه. ادوارد فیلتشراد، متولد سال هزار هشتصد و نه، از یک خانواده بسیار پولداریه. مادرش علاقه مند است.
به شعر و مطالعه بود و ادوارد هم خیلی شبیه مادرش بود، با این تفاوت که از زندگی اشرافی خیلی گریزون بود. جوونی گوشه گیر، کنجکاو و پرسشگر. اغلب هم با لباس های ژولیده پولیده تو جمع حاضر میشد، معمولا ساکت بود و حرف نمی زد، ولی وقتی هم حرف می زد. درباره هستی و خالق هستی و فلسفه وجود و اینجور مسائل صحبت می کرد. به خاطر این رفتار و این طرز فکرش، مادرش همیشه ازش دلخور بود. ادوارد هفده سالش که بود، رفت دانشگاه و خانواده اش هم خیلی امیدوار بودند که خلق و خوی ادوارد تو دانشگاه عوض بشه. سر عقل بیاد، ولی ادوارد که به هر چیز نگاه نقدانه داشت، محیط خشک درس و دانشگاه رو جدی نگرفت. ولی دانشگاه یه چیز خیلی خوب هم برای ادوارد داشت، اون همین که اون تو دانشگاه دوستای خیلی خوبی پیدا کرد که تا آخر اون مون باهاشون رابطه شون رو حفظ کرد. دوستایی که چندتاشون به همراه خود ادوارد بعدا از نامآوران حوزه فرهنگ و هنر انگلیس شدند.
جستجوی معنی و وجود در جهان
با وجود اینکه خانواده فیلدچراردها کلی ملک و املاک و خونه های بزرگ و درندهش داشتند، بعد دانش. ادوارد پیش خونوادش نرفت و یه جایی خیلی دور از زادگاهش رو برای زندگی انتخاب کرد. چهار سالیم تو تنهایی زندگی کرد، مطالعه می کرد و دنبال جواب پرسشهای فلسفیش بود. بعد چهار سال به اصرار خانواده برگشت به زادگاهش، ولی بجین که تو شهر بمونه، رفت روستا زندگی کرد. خانواده شون یه ویلای بزرگ یه چیزی شبیه قصر تو روستا داشتن و ادوارد رفت اونجا. ولی به جنگ که بره تو قلعه، یه کلبه کوچیک توی حیاط بزرگشون بود و ادوارد اونجا رو برای زندگی انتخاب کرد. عشقش هم فقط مطالعه و قدم زدن تو طبیعت بود، و هیچ چیز دیگه ای جز این براش جذاب نبود. اون زویو تنها، حالا برادرش کشیش کلیسا بود و هی میخواست ادوارد رو به راه راست هدایت کنه. ولی هر موقع که باهاش بحث میکرد، ادوارد درباره هستی و چگونگی آفرینش و این چیزا ازش سوال میپرسید و بنده خدا.
کم می آورد می داشت می رفت، ادوارد ازش می پرسید؟ اگه خدا به راستی خیر اعلاست، چرا جهان آفریده ی اون، این همه توش فساد پر از. و ظلمه و انقدر تاسف برانگیزه. منشأ واقعی رنج و عدم کمال کجاست؟ ادوارد اصلاً قصد زیر سوال بردن کلیسا را نداشت، فقط می گفت من دنبال رابطه و معنی وجود خودم. من با جهان هستی ام و کلی هم سوال بدون پاسخ دارم. ولی از طرفی هم، برام ابلهانت که تو کلیسا دنبال جواب سوالاتم باشم. اطرافیانش بهش میگفتن تو کافری این حرفا رو میزنی. این حرفا همش کفره، حتی یکی از برادرش گفت اصلاً ادوارد دیگه برادر من نیست. ادوارد انگار دنبال یه گم شده میگشت، به دوستاشم گفته بود که حتما آدمای دیگه ای هم مثل من بودن. اینکه این حس و حال و این پرسش ها رو داشته باشن دیگه، اونو چیکار کردن؟ به کجا رسیدن؟ تو سی و سه سالگی، ادوارد با جوونی آشنا شد که به کلی مسیر زندگیشو تغییر داد.
ترجمهی خیام و زندگی ادوارد کابل
جوون هجده سالهای به نام ادوارد کابل که خیلی زیادم اهل مطالعه و تحقیق بود. کاول هر روز چند بیت از اشعار حافظ و عطا رو برای ادوارد میخوند و ترجمه میکرد، ادواردم با وجود اینکه. که از زبان فارسی چیزی نمیدونست، چنان از معنی این اشعاری که تازه ترجمه انگلیسی شون هم می خوان، لذت برده بود؟ که تصمیم گرفت زبون فارسی رو یاد بگیره و اینکارم کرد. مفاهیم برخی از اشعار دقیقا طرح موضوعاتی بود که سالها ذهن ادوارد را مشغول کرده بود. بعد از مدتی، کابل ازدواج می کنه و میره و ادوارد هم غرق در اشعار فارسی و شعرهای شعرهای مختلف شد. اوضاع همینجوری پیش رفت، تا اینکه یه نامه از طرف کابل برای ادوارد اومد که توش گفته بود کتاب شعر این رو از یکی از شعرهای فارسی زمان پیدا کرده ام که کلام نهفته در شعرش شگفت انگیزه. میدونم قطعا از خوندنش لذت میبری، زود پاشو بیای اینجا، با همدیگه بخونیمش. ادواردم معطل نکرد، رفت پیش کابل و بزرگترین حادثه زندگی ادوارد اتفاق افتاد آشنایی اون با خیام نیشا بریم. ادوارد پنج هفته تموم خونه کابل موند و بارها و بارها کتاب خیمو خوند با اشعار خیمو به دنیای اون سفر کرد.
همون موقع یه تصمیم بزرگم گرفت، تصمیم اینکه بیست و پنج سال دیگه از عمرشو صرف تحقق اون کرد. گرفت، کتاب خیمو ترجمه کنه. واقعا عجیبه، انگار ادوارد نسخه دوم خیام بود، با همون دغدغه ها و سوالات و سه. هر دو متصل به طبقه قدرت، یکی از طبقه اشراف، و اون یکی دوست پادشاه و دوست دوست وزیر دربار سلجویی، یکی طرد شده از کلیسا و به گفته اطرافیان کافر و دیگری متروود جامعه مسلمانا و از نظر مردم ملحد. ادوارد شروع کرد به ترجمه رباییات خیام. داستان ترجمه شو، نحوه مشهور شدنشو، قبلاً براتون تعریف کردم. بعد از محبوبیت شعرهای خیم و معروف شدن ادوارد، زندگی خیلی بر وفق مرادش پیش نرفت. پدرش مرد، مادرش مرد، یکی از برادراش مرد و یکی از صمیمی ترین دوستاشم مرد، و همه اینها، توی. فاصله زمانی نسبتا کوتاهی اتفاق افتاد و این مرگ های پی در پی باعث شد زندگی براش تلخ تر از گذشته هم بشه.
گل سرخ مرگوار – خاطرات ادوارد فیرتچراود
یه قایق خریده بود، همش با قایق میزد به آب و ساعتها با خودش خلوت میکرد. دیگه تقریبا پیر شده بود که پزشکش بهش گفت بیماری قلبیت به نقطه خطرناکی رسیده. شاید خیلی زنده نمونی در کمال تعجب پزشک، ادوارد ابراز خوشحالی کرد، وصیتنامه اش را نوشت، و کتاب ها و تابلوهاش را بین دوستاش تقسیم کرد و طبق معمول روزاشو به گشت و گذار در طبیعت سپری کرد. و در نهایت، ادوارد فیرتچراود در تنهایی جان سپرد. پیکر ادوارد رو به کلیسایی بردند که بقیه اعضای خانواده هم اونجا دفن بودن. ولی بنا به وصیت خودش، جایی بیرون از مقبره خانوادگی به خاک سپردنش. چون میخواست هر روز نور خورشید به سنگ مزارش بتابه و از طبیعت لذت ببره. روی سنگ مزارش یه جمله نوشته شده که مال خودشه خیلی جالبه خیلی بهش دقت کنین نوشته؟ سپاس خدایی را که خالق ماست و نه ما خالق او. بالای سنگمزار ادوارد، یه بوته گل سرخ زیبایی هم رویده که قصش جالبه.
یک سال بعد از مرگ ادوارد وقتی که شهرت اون جهانی شده بود، یکی از دوستدارانش که تونسته بود از مزار. بار خیام تو ایران دیدن کنه چند تا شاخه گل سرخ رو از بالا سر مقبره خیام با خودش می بره انگلیس. اونجا ساگا رو پرورش میدن و بزرگشون میکنن. چند سال بعد، طی مراسمی که بر سر مزار ادوارد برگزار میکنن، همون بوته های گل سرخ رو بالای سرشون. الان، بعد از بیش از صد سال هر بهار، گل های مزار ادوارد مثل گل های آرامگاه خیام شکوفه میدن. همون گل با همون عطر، بالای دو مزار. خب دیگه، از خود خیام کلی چیز گفتیم، از ادوارد فیلتچرات هم گفتیم، و حالا دیگه، نوبتیم باشه. آماده بشید، بریم به دنیای رازآلود خیم و بیخیال از قیل و با گال دنیا، دقایقی با اشعار خیام زندگی کنیم. امرت عابدانی اینات فوتون، سلاتاس، دور، جا، نی، اینا، اینا # انگو می کلومن # صیارون سبماس # خوشحالم که زندگانی این است موزیک ویدیویی (مذکر) از اینجا شروع میکنیم که کلام خیم و شعر هایی که میسرود، درسته که زمان خودش خیلی معروف نشد.
مفهوم شعر خیام و نقد آن
ولی تا همون حد کمش هم واسش دردسر درست کرد. اونکدی که برای اینکه از گزند آسیب مردم در عموم باشه، پشهوت رفت حج که ملت کاری به کارش نداشته باشن. البته، در جواب اونایی که بهش میگفتن تو کافری، خیام گفت. گر من زمه ی مقاوم مستم هستم. گر کافر و گبر و بد پرستم هستم، هر تایفه ای به من گمانی دارد. من زن خودم چنان که هستم، هستم، من همینیم که هستم، به شما چه؟ حتی خیم، طرز فکر حاکم بر جامعه و مردمانی که باهاش سر ناسازگاری داشتند رو به شدت. نقد میکنه و میگه گاویست در آسمان و نامش پروین. یک گاو دیگر نهفته در زیر زمین. چشم خردت باز کن از روی یقین.
زیر و زبر دو گاو مشتی خربین. خیم تو مصر اول اشاره به ستاره ها و صورت فلکی گاو داره که تو آسمونه، در مصر دوم که میگه یک گاو دیگر نهفته در زیر زمین به یکی از اعتقادات مردم قدیمی اشاره می کند که مردم اعتقاد داشتند کره زمین روی آن است. شاخه گاو قرار داره و مثلا زلزله ها زمانی بوجود میان که این شاخه میلغزه و زمین هم که روی این شاخه شاخه گاو میلرزه، در ادامهشم که میگه چشم خردت باز کن از روی یقین زیر زبر دو گاو مشتی خرابین خیام ادعا می کند که حالا اکثر مردم روی زمین و بین این دو گاو هستند و قدرت فرح ندارند و آنها را با خر. مقایسه می کنه و احتمالا این ربایی رو در حالتی گفته که از دست مردم عصر خودش بسیار ازرده خاطر بوده. یه نقدی هم که به شعر خیام میشه اینه که پیام شعر خیام در سالهای مختلف عمرش تغییر کرده. و مفهوم شعر هایی که تو دوران مختلف زندگیش گفته، گاهی متفاوته. در صورت که واقعا قالب شعراش نشون میدی که نه اینطوری نیست، مثلا خیام تو جوونیش میگه؟ هر چند که رنگ و روی زیباست مرا، چون لاله رخچ و صرف بالاست مرا. معلوم نشد که در رستوران خاک، نقاش عزل بهرت چه آراست مرا؟ مفهوم شرک مشخصه، و از توصیفی که خیام از خودش میکنه مشخصه که داره درباره یه جوون. زیبا و لارق صحبت می کنه و خب جوونی های خودشو داره میگه، حالا موقعی که پیر میشه دقیقا همین حرفو یه جور دیگه میزنه میگه، من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد.
لذت با می: شعر خیام و ارزش زندگی
با موی سپید قصد می خواهم. پیمانه عمر من به هفتاد رسید. این دم نکنم نشات. کی خواهم کرد؟ و از این جنس رباهی ها، تو اشعار خیام به وفور پیدا میشه. حالا بریم سراغ می و نوشیدن تو اشعار خیاط، خب سر اینکه می که خیاط و حافظ و شعرهای دیگه تو اشعارشون ازش اسم میبرن همون مئی ماددی و مئی انگوره یا نه فقط معنی عرفانی داره بین دانشمندان اما اختلافه، بعضی ها اعتقاد دارن نه می فقط معنی عرفانی داره، بعضی ها هم معتقدن درسته که در خیلی از اشعار معنی عرفانی داره، ولی بعضی وقتا هم مستقیم به بیمه انگور اشاره شده، مونته ها، فارغ از اینکه کدوم یکی از این دو گروه دارن درست میگن حرف خیام اینه که ما تو دنیایی زندگی میکنیم که نمیدونیم چرا توش پا گذاشتیم، نه به اختیار خودمون متولد شدیم، در ادامهش نمیدونیم برای چی باید زندگی کنیم. و تهش هم نمیدونیم کجا داریم میریم و تازه به اختیار خودمون هم نمیریم. پس بهتره، همین دو روزی که داریم زندگی میکنیم، از زندگیمون لذت ببریم. حالا، لذت با می انگور یا می عرفان، الله وعلم و مهم هم نیست، یعنی تو پیام اصلی. ولی رباییات خیم تاثیری نداره اگه خاطرتون باشه تو اپیزود رودکی گفتیم که خالق قالب ربایی رودکی بوده و بعداً شوهر.
برای دیگه هم از این قالب استفاده کردند که مشهورترینشون خیام بوده و خیم خیلی عالی تونست از این قالب برای انتقال پیامش استفاده کنه. یه موضع مهم دیگه هم اینه که اگه حافظ و سعدی و مولانا و حالا خیلی دیگه شارههای دیگه. گاهی حرفشون رو در لفافه میزدن خیم چنان صریح و رک صحبت می کنه که اصلا تا برای هیچ تعبیر و تفسیر اشتباهی نمیذاره. شما ممکنه شعر حافظ بخونی، بعد که بخوای راجع به حافظ صحبت کنی، یکی بگه آدم مؤمن بوده، مسلمان واقعی بوده. یکی میگه زاهد بوده، یکی میگه عارف بوده، ولی خیام نه هر کسی با دید خرد و بدون پیشداوری شعر خیمو بخونه، مقصود شاعر و حرف دل شاعر را رو به راحتی متوجه میشه. مثلا وقتی میگه بنگرز جهان چه طرف بربستم هیچ و از حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ، این شعر یه معنی و مقصود مشخص داره و بس. نه میشه به زور به شریعت وصلش کرد، نه میشه به زور به طریقت و عرفان وصلش کرد، مشخصاً داره. برای بی حاسلی و پوچی دنیا صحبت می کنه برای همینم، در اینکه خیام عارف و زاهد نبوده تقریبا شکی نیست، و اصلا شاید یکی از دلایل جذابیت اشعارش همینه که خودشو اسیر هیچ فرقه و گروهی نکرده و از تمام این صحبت ها فارغ بوده. و به چیز مهمتری فکر میکرد، شاید بهترین توصیف رو استاد شجریان درباره خیام داشت.
حرفهای خیام: امدن و رفتن در دنیا
که میگه قومی متفکرند در مذهب و دین، قومی به گمان فتاغده در راه یقین میترسم از اینکه بانک بیاید روزی کی بی خبرانه. راه آن است و این، من خیار به خاطر این تفکرش دوستش دارم و به خاطر اینکه من معتقدم از همه شوهرای ما بیشتر میفهمیده. آگاه تر بود، گرفتار عرفان و صوفیگری و چیز دیگه نبوده. مردم ما. مردم رو فهمیده ایم. خیام رو میشناسن. درکش می کنن. متقاض عارف نمسایی ولی جاری است در زندگی مردم، خب خیاط، همچنین جاری است. چیزی که باعث میشه خیم دنیا رو چنین تیره و غمگین و بی سر انجام ببینه اینه که خوشی ها و زیری.
زیبایی های جهان پایدار نیست و دوام و بقای ندارد و اساسا هدف از اومدن و رفتن به این دنیا است. اصلاً مشخص نیست. خیاط میگه، آورد به اضطرابم اول به وجود، جز حیرتم از زندگی چیزی نفهمه رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و بودن و رفتن مقصود منظور از این دنیا اصلا چیز مشخصی نیست، هدف از زنده بودن راضیه که اگه جوابی داشته باشه. ما هیچ وقت به جوابش نمی رسیم. این حرف خیامه، از امدنم نبود گردون را سود، و از رفتن من جلال و جاه. و از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود که این آمدن و رفتن من از بحر چمن تو یکی از رباییات قشنگی دیگشم میگه کسی مشکل اسرار عجله را نگشاد. کسی یک قدم از دایره بیرون ننهاد من می نگرم ز مبتدی تا استاد. اجزست به دست هر که از مادرزاد. استاد و مبتدی فرقی نمیکنه، هیچکس نمیدونه داستان چیه.
فلسفه درد و آگاهی در شعر خیام
به دید خیم این یک واقعیته که دنیا پر از رنجه و آخرش هم معلوم نیست که اصلا چی قراره بشه، همونطور که اولش هم معلوم نیست چی بوده. دقیقا همون نگاهی که بودا به دنیا داره که تو قسمت نیروانا داستان زندگی بودا مفصل راجع به این سوال. در واقع نگاه خیاط به دنیا یه نگاه کاملاً وجودیاله اونقدر که حتی میشه پیام رو پیامبر اگزینسیالیسم دونست اصلا تو قدم اول خیم از آفرینش خودشم راضی نیست نیست، میگه اگه دست خودم بود اصلاً به دنیا نمیومدم. اگر آمدنم به خود بودی نامدمی، ور نیز شدن به من بودی کی شدمی؟ بهزان نبودی که اندرین دیر خراب، نه آمدمی، نه شدمی، نه بدمی؟ بهتر نبود که اصلا از اول پا به این دنیا نمیذاشتم تا انقدر سرگردون نباشم. حقیقت اینه که خیلی وقتا کسی که نمیدونه و به این مسائل فلسفی فکر نمیکنه. شاید ذهنش آرومتر باشه و خودشم راحتتر زندگی کنه. ولی ذهن پرسشگر نمی تونه به این سوالات فلسفی بی تفاوت باشه، اصلا مگه از این پرسش؟ عذابتر و مهمتر هم داریم خدایی. یا آقا، ما کی هستیم؟ از کجا آمدیم؟ برای چی زنده ایم؟ به کجا میریم؟ نمیشه که به اینا فکر نکرده. بی تفاوت بود، مونتاها، فکرم که میکنی ممکنه به درد خیاط مبتلاشی.
خیام درد میکشید؟ مونته ها درد آگاهی، زجر دانش و اونقدر دنیا براش دردآور و رازآلود بود. که حتی راضی نبود پاش به دنیا باز شه. یه جای دیگه میگه، چون حاصل آدمی در این شورستان جز خوردن غصه نیست. کندن جان خرم دل آن که زین جهان زود برفت، واسوده کسی که خود نیامد به جهان. یه چیزی هم باید بهش خوب توجه کنیم. خیامی که میگه من دلیل آفرینشو نمیدونم، نمیدونم از کجا اومدم به کجا میرم و بهتر بود اصلا به دنیا نیام. در حقیقت کسیه که خودش فیلسوفه، عالمه. قرآن تفسیر می کنه، آدم بی سوادی نیست که یه سوال به ذهنش رسیده باشه، جوابش رو پیدا نکرده باشه، بعد بیاد. به قول معروف تا ته خط رفته ولی جوابش رو پیدا نکرده.
خیام و قلمرو پرسش و پاسخ
ما اینجا کاری به درست و غلط بودن نتیجه گیری. یه خیم نداریم و فقط روایت میکنیم ولی میدونیم که خیم فیلسوف داره این حرف رو میزنه که از دوران جوانیش این پرسش ها همیشه تو ذهنش بدون پاسخ مونده. یه حکایتی ازش هست که میگن یه بار خیم تو دوران کودکی و حالا یا نوجوونیش وقتی تو کلاس درس قرآن بوده. از استادش سوال میپرسه که چرا همه سورههای قرآن با بسم الله شروع میشه؟ استادش میگه: خب، پسر جان، چون هر کاری رو باید اول با نام خدا شروع کرد، و موقع قرآن خواندنم اول باید نام خدا. خیاط به استادش میگه مگه قرآن رو خود خدا نگفته؟ استاد میگه بله، صد درصد. خیاط میگه یعنی خدا خودشم میخواد حرف بزنه اول میگه بانامو یاد خدا؟ استادش میگه، نه خب اینجا، خدا داره از جانب بندهاش صحبت میکنه. سوالی که خیام میپرسه و جوابی که استادش میده رو بذارید کنار، فقط ببینید که ذهن پرسشگر خیام از بچگی چه چیزایی فکر می کرد؟ حالا تو کنکاش در اشعار خیم، میبینیم که اون پا رو از این ندونستن و نمی خواستم به دنیا بیام. تر میذاره و اصلاً اساس آفرینش رو به سخره میکشه، به چالش میکشه. به این ربایی دقت کنید؟ خیام اول داره آدم رو به جام و به کوزه تشبیه میکنه و میگه.
جامی است که عقل آفرین میزندش، صد بوسه مهر بر جبین میزندش. این کوزهگر دهر چنین جام لطیف میسازد و باز بر زمین. این میزندش. خدا رو به کوزه گرد تشبیه کرده که کوزه های قشنگ درست میکنه یعنی انسان رو خلق میکنه، بعد که کوزه درست میشه. میزنه زمین میشکونتش، یعنی مرگ انسان ها. اشاره به آفرینش و مرگ انسان ها. یه جای دیگه میگه، اصلا بیایید افسر دنیا رو بسپارید دست من، تا من بگم که چطور باید خدایی کرد؟ اگر بر فلک هم دست بدی چون یزدان، برداشتمی من این فلک را زمیان. از نو، فلکی دیگر چنان ساختمی؟ کازاده به کام دل رسیدی آسان. میگه اگه جای خدا بودم اولین کاری که میکردم این دنیا و قوانین حاکم بر او نابود میکردم دنیایی میسازدم که توش همه به کام دلشون برسه.
پیام خیام: زندگی، لذت و معانی معنوی
چه کاریه این همه عذاب؟ علاوه بر اینا، خیام مسائل مربوط به ماورا و بهشت و جهنم هم به نقد و تمسخر میکشه و میگه. گویند بهشت و خور و این خواهد بود، آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود. ماما و معشوق بگذریم چه باک؟ چون عاقبت کار چنین خواهد بود. آقا، اگه اون دنیا جوی شراب و می و هوری میخوان بدن و تهش این چیزاست، خب چه کاریه؟ همین ها رو همین دنیا داشته باشیم دیگه. تو یه ربایی دیگه میگه: گویند کسانی بهشت با هور خوش است، من میگم که آب انگور دور خوش است، این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار، کاغذ دهل شنیدن از دور خوشم. پرسش خیام اینه دیگه، چرا از این دنیا لذت نبریم که پاداش این لذت نبردن تو. تو یه دنیای دیگه ای که هیچکس ندیدتش، همین لذت ها باشه، چرا نقد رو ول کنیم، بچسبیم بنسیه؟ در باب این آب انگور و شراب که خیم راجع بهش صحبت میکنه، تو کتاب نوروزنامه خیم یه فصل کامل راجع به شراب. منافعش و اینا صحبت کرده که باز هم کاری به درستی غلطش نداریم ولی مشخص میکنه که خیلی این شرابی که خیام داره. ازش دم میزنه بهش نمیخوره شراب عرفانی باشه البته دکتر قمشعی در این خصوص به یه نکته خیلی جالبی اشاره میکنه، میگه اینکه شعر خیام اروپا و آمریکا.
و همه مردم اونجا رو از عوام تا خواص درگیر میکنه، مسلما دلیلش این نیست که خیاط میاد. عشق و حال کنید، شراب بخورید، مگه اونا مشکلی با میگساری و شرابخاری داشتن که حالا حرف خیانو واسهشون خیلی جلی عجیب باشه؟ نه، این مقصود شعر خیام و پیام خیام بودی که اونا رو تحت تاثیر قرار داده. اینکه این دنیا زودگذره و تا میتونید از وقتتون برای لذت بردن ازش استفاده کنید. اینکه هیچ چیز ارزش غصه خوردن نداره، اینکه ما یه سرمایه ای داریم به نام عمر که هر لحظه داره ازش کم. کم میشه و هیچکس هم نمیتونه جلوی کم شدن سرمایهشو بگیره، هیچکس. خب، حالا که داره سرمایه مونت دستمون میره، از این سرمایه لذت ببریم، نذاریم هرون شه. این دنیا ارزش غصه خوردن برای هیچ چیزی رو نداره، به خدا نداره، به قول حافظ، آخرالامر گل کوزه. نگران خواهی شد، حال یا فکر سبک کن که پر از باده کنی. یا به قول خیم، یک چند به کودکی به استاد شدیم، یک چند به استادی خود شاد شدیم.
معنویت و هنر در زندگی: راهنماییهای خیام و شجریان
پایان سخن شنو که ما را چه رسید، از خاک در آمدیم و بر باد شدیم. حالا هی بریم دنبال استاد شدن، هی بریم دنبال پول بیشتر درآوردن. جالبه که هممونم اینا رو میدونی ما، ولی مشکل اینجاست که دو دقیقه بعد از بس که گرفتار مشکلات مسخره زندگی. زندگی میشیم یادمون میره، فراموش میکنیم این نوکاتو دعوی این فراموشی چیه؟ روزی دو بار، آلبوم رباییات خیم استاد شجریان با دکلمه شاملو رو گوش کنیم، یه بار صبح ناشتا، یه بارم شب. قبل خواب، این دواشه. یا اینکه شعر صدای پایه آب سهراب سپهری رو با صدای خسرو شکیبایی گوش کنیم، تا سهراب. ببارتمون به دنیای دیگه، از اون دنیایی که خیاط میخواست بسازه، از اون دنیایی زیبای سهراب نمیدونم شاید حق با سهراب که میگه که کار ما این نیست که به این مسائل فلسفی و اصالت وجود بخوایم. فکر کنیم، شاید حق با سهراب که میگه، کار ما نیست، شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم. هی هی موزیک ویدیویی (خنده) (خنده) شما قسمت هوشیار مست را شنیدید که با همکاری انوشه شهیدی و نکیسا عبداللهی تولید شده.
اگه خواستید راجع به اشعار خیام بیشتر بدانید، من کتاب خیام نامه، تعریف محمد رضا قمبری رو بهتون پیشنهاد میدم. یه نکته هم بگم که تولید و نگهداری یک پادکست هزینه های زیادی داره که دیده هم نمیشه. اگر کسی خواست حمایت مالی کنه، مخصوصا دوستان خارج از کشور، لینک حمایت تو توضیحات اپیزود هست. ممنون که همراه پادکست خودتون هستید، امیر سودبخش اردیبهشت هزار و چهارصد هی هی “مذکر”
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua