مهاتما | داستان زندگی گاندی قسمت اول
00:00 تا 00:03: سفر به زمان زندگی گاندی در هند
00:03 تا 00:06: جایگاه اجتماعی و زندگی در هند قدیم
00:06 تا 00:08: آیین خوردن و نوشیدن کم با فرقه مذهبی غندی و تأثیر آن بر زندگی کودکی
00:08 تا 00:10: زندگی جنسی و تاثیر مرگ پدر بر زندگی موهان گاندی
00:10 تا 00:13: مسیر زندگی ماهاتما گاندی
00:13 تا 00:17: گاندی: تحولات در انگلیس و بازگشت به وطن
00:17 تا 00:19: ماجرای توبه و وکالت مردی به نام گاندی
00:19 تا 00:21: گاندی در دادگاه آفریقای جنوبی
00:21 تا 00:24: سفر قطاری و تصمیم زندگی گاندی
00:24 تا 00:27: مبارزه گاندی برای حق رای هندی های آفریقای جنوبی
00:27 تا 00:30: نگاهی به زندگی و مبارزات مهاتما گاندی
00:30 تا 00:32: نیروی حقیقت: زندگی و مبارزات مهاتما گاندی
00:32 تا 00:35: فرار گاندی از حمله وحشیانه اونقدر موفق بود که حتی انگلیسی ها هم از او تعجب کردن
00:35 تا 00:37: آثار بزرگان: زندگی و خدمات گاندی
00:37 تا 00:39: مبارزه گاندی در هند و آفریقا: برای صلح و عدالت
00:39 تا 00:42: گاندی و ارتباطات بین فرهنگی
00:42 تا 00:45: گاندی و روابط جنسی: یک زندگی معنوی و آزمایش های جدید
00:45 تا 00:48: قانون قلاده سگ و مقاومت غیر خشونت آمیز گاندی
00:48 تا 00:50: تحمل خشونت و شجاعت: زندگی و ثبت نام گاندی
00:50 تا 00:53: مبارزات صلحآمیز گاندی در هند
00:53 تا 00:55: مبارزه بدون خشونت: داستان مقاومت گاندی در هند
00:55 تا 00:58: پیروزی گاندی: اعتصاب و راهپیمایی در هند
00:58 تا 01:02: سفر مقدس مهاتما گاندی به آفریقای جنوبی
01:02 تا 01:03: پادکست رخ: همکاری تیمی و تشکر از شنوندهها
سفر به زمان زندگی گاندی در هند
موسيقي موسيقي هی هی (مذکر) توسان سلام من امیر سودبخش هستم و شما به اپیزود مهاتما قسمت اول از داستان زندگی گاندی گوش میدید؟ تو پادکست رخ، شما هر بار با داستان زندگی کسایی آشنا میشید. که بخشی از تاریخ را رقم زدند، داستان زندگی گاندی شاید نویدی باشد برای تمام افکارایی. که ناامید است. هی هی هی (خنده تماشاگران) موزیک ویدیویی هی هی هی برای اینکه بخواهیم به حال و هوای دوران تولد گاندی وارد بشیم، باید با هم بریم به کشور هفتاد و دو ملت. کشور دیدنی و عجیب غریب هند. برگردیم به صد و پنجاه سال قبل و ببینیم مردم اون زمان از لحاظ طبقات اجتماعی وضعیتشون چطور بود؟ اون زمان تو هند، مردم براساس جایگاه اجتماعیشون به چهار طبقه تقسیم بندی میشدند. که به هر کدوم از این طبقه ها یک کاست میگفتن. کاست اول که بالاترین جایگاهم داشت به رحمن ها بودند. علما و روحانیون و نگهبانان و آتش عضو این کاس بودند بعدی، کاست جنگآورا و حاکما بود.
طبقه بعدی کاست صنعتگرا بود؟ و طبقه چهارم، کاست دامدارا و کشاورزا و بازرگانا بود. گفتیم چهار طبقه دیگه، ولی یه تعداد زیادی از هندی ها بودن که تو هیچکدوم از این چهار طبقه نبودن. و بهشون میگفتن طبقه ی دالیت یا نجس ها. شما اگه جزو چهارتا کاست اول بودی جای شکرش باقی بود و احتمالا می تونستی زندگی نسبتا خوبی داشته باشی. و خب مطمئنا بازم بستگی داشت طبقه اول باشی یا چهارم دیگه؟ ولی اگه کسی خارج از این طبقه بود، دیگه تکلیفش روشن بود. آدمهای این طبقه که تعدادشون هم زیاد بود از چشم بقیه نجس بودند و طبقه های دیگه بهشون دستم نمی زدند. از نظر هندوآ حتی سایه اینا هم نجس بود. قالب مردمم این نظام طبقه ای رو پذیرفته بودن، چه اونایی که کاست اول بودن و چه حتی خود نجس ها. نجسها، نقش اصلیشون، کارگری روی زمین دیگران یا سایر کارهایی بود که از نظر هندوها پست و دور از شأن بود.
جایگاه اجتماعی و زندگی در هند قدیم
اونا اجازه نداشتند به معابد وارد بشن، اجازه نداشتند به منابع آب شرب طبقات دیگه حتی نزدیک بشن. اجازه نداشتند در کنار طبقه های دیگر غذا بخورند یا از ظروف یکسان استفاده کنند و ده ها مورد دیگر از این دست محدود شدند. حقه ها و تحقیرات هم وجود داشت که البته تو جاهای مختلف هند این قوانین کمی متفاوت بود. اگه اپیزود نیروانا داستان زندگی بودا رو گوش داده باشید، اونجا هم راجع به این طبقات اجتماعی صحبت کردیم. دو هزار و پنجصد سال پیش جامعه هندو تقریبا همینجوری بود. صد و پنجاه سال پیش هم زمان گاندی این طبقه بندی وجود داشت و تاسف بارتر اینکه هنوزم هست. هنوزم هست، ولی یکم یواشتر، خانواده گاندی تو کاست چهارم بودن. وضع شونم خوب بود. اجداد گاندی بازرگان بودند، پدربزرگش یه جورایی فرماندار شهر کوچیکی بود که توش زندگی میکردند.
و بعد از مرگ پدربزرگ، پدر گاندی جای اونو گرفته بود. این آقای پدر به قول گاندی تا حدودی در اختیار لذتهای نفسانی بود. چرا؟ چون تو چهل سالگی برای چهارمین بار ازدواج کرد. البته که این ازدواج خوشایند بود، چون این همسر چهارمش بود که قهرمان داستان ما را به دنیا آورد. موهانداس، کارام چاند گاندی، در دوم اکتبر سال هزار هشتصد و شصت و نه، تو شهر کوچیک کیچیکه پور بندر به دنیا آمد. مادرش بسیار مذهبی، رئوف و مقید به آداب و رسوم و طرفدار آیین جین بود. تا قبل از اینکه وارد داستان بشیم، درباره آیین جنگ هم یک توضیح کوتاهی بدهم. این آیین از جهاتی شبیه آیین هندو و بودیسمه، ولی با یه تفاوت های عجیبی. تو این و این، همه گیاه خورن و روی این موضوع هم خیلی حساسن.
آیین خوردن و نوشیدن کم با فرقه مذهبی غندی و تأثیر آن بر زندگی کودکی
تو این آیین، کسی که حس میکنه مرگش نزدیکه، میتونه تصمیم بگیره کم کم خوردن و نوشیدن و کم کنه. کنه تا یواش شواش بمیره. این فرقه تاکید بسیار زیادی به آسیب نرساندن به حیوان و انسان و هر موجود زنده دیگه ای داره. اونقدری که روحانیونشون جلوی دهانشون ماسک میزنن که حتی نفسشون موجودات معلق تو. فضا رو آزار نده، اونا از هر دلبستگی دنیوی هم بی نیازن، هیچی برای خودشون ندارن. حتی گاهی پوشیدن لباس رو برای راهبان مرد حرام میدونن و آقایان راهب لخت مادرزاد میدونن. می گردند و عبادت میکنند. ولی از همه اینا که بگذریم، بنیاد این آیین بر آسیب نرساندن به بقیه و عدم نیاز به تبعیض. تعلقات مادیه.
برگردیم به داستان. گفتی مادر مذهبی گاندی رویش تاثیر زیادی گذاشته بود و موهان با توجه به تربیت مادر از پس همان بچگی گیاه خوار شده بود و تحت تاثیر قرار گرفته بود، موهان در دامن مادربزرگ شد. مدرسه ابتدایی، تو ابتدایی با جدول ضرب مشکل داشت، اوضاع درسیش خیلی خوب پیش نمیرفت. خودش بعدا گفت، فکر کنم بچگیام کم هوش و کم حافظه بودم. ولی هرجوری بود اون درسشو ادامه داد، تو کل دوران طولانی مدرسه، موهان پسری بود، به شدت خجل. ترسو و کاملا بی اعتماد به نفس و وابسته به مادر. البته همچین هم مظلوم نبود، شیطنتم میکرد. ته سیگار بزرگترها رو می کشید، پولخورده رو یواشکی بر میداشت، میرفت سیگار میخرید، وقتی دیدید دوستش که گوشت خار بدن قوی و پرزوری داره و خودش نهیف و لاغره، پیش خودش فکر کرد حتماً بخاطر اینه که اون گوشت میخوره و شروع کرد یواشکی گوشت خوردن و این کار رو یک سال ادامه داد. خلاصه از این شیطنتها زیاد میکرد و تازه یکی دوتا از این شیطنت های پسربچه هایی تو این سن و سالم میکرد که دیگه نمیشه.
زندگی جنسی و تاثیر مرگ پدر بر زندگی موهان گاندی
تو سیزده سالگی، موهان گاندی، بچه محصل نعیف و خجال ازدواج می کنه. بله، سیزده سالگی با دختری هم سن خودش به نام کاستور بای ازدواج میکنه و یه همبازی شیرین و سر به راه پیدا میکنه، گاندی چهل سال بعد تعریف میکنه، میگه منو سوار درشکه عروس نماد کردن، عروس خانمم از اونور سوار کردن. و من و همسرم برای اولین بار اونجا همدیگه رو دیدیم. بعد میگه، تو اون سن من به همسرم حسادت میکردم، و تازه سعی میکردم اقتدار خودمو به عنوان همسر نشونش بدم. مثلا میگفتم، حق نداری بری بیرون با بچه ها بازی کنی. ولی اون به حرفم گوش نمیکرد با من لژ بازی میکرد و کار خودشو میکرد، برای همینم ما اوایل زندگی اکثرا با هم قهر بودیم. درباره زندگی زن و شویی و زندگی جنسی گاندی صحبت زیاده و حتی چندتا کتابم راجع بهش چاپ شده. و ما جلوترم بهش اشاره ای میکنیم. ولی یکی از عوامل که زندگی جنسی گاندی رو تحت تاثیر قرار داد، لحظه فوت پدرش بود.
داستان این بود که در شب آخر زندگی پدر، گاندی بالای سر پدرش بود، بدن پدرش مالش میداد. بهش پرستاری میکرد و البته کل خانواده ام میدونستند که دیگه امیدی به بهبود نیست. وقتی عموش اومد تو اتاق، گاندی که دید عموش پیش پدرش نشسته و پدر دیگه تنها نیست، اتاقو ترک کرد و رفت. رفت در آغوش همسر، یکم بعد، در اوج هیجان، در اتاقش زدند و بهش خبر مرگ پدرو دادند. گاندی همیشه میگفت ذهن پر از شهوت من نذاشت لحظه آخر در کنار پدرم باشم. و این لکه ایه که هیچوقت نمیتونم از ذهنم پاکش کنم. حتی وقتی که چند وقت بعد از فوت پدر، بچه اش تو شکم همسرش سقف میشه، مرگ بچه رو به مرگ پدر. پدر و عدم کنترل خودش به شهوت خودش رب میده و میگه من تقاضای گناهم رو دارم پس میدم. دو سال بعد از فوت پدر، گاندی از دبیرستان فارغ التحصیل شد.
مسیر زندگی ماهاتما گاندی
اول میخواست تحصیلاتشو تو رشته طب دنبال کنه، ولی برادرش بهش یادآوری کرد که پدر از شرح اجسام. استاد مرده ها متنفر بود و در نهایت با مشورت خانواده تصمیم گرفت بره انگلیس درسش رو تو رشته یه حقوق ادامه بده گاندی خیلی ذوقه رفتم به انگلیس و داشت، و با وجود اینکه وضع مالی خونه ام خیلی خوب نبود، ولی اونا تونستم. به وام و قرضی که گرفتن، گاندی رو برایو فرنگ کنن. البته مادرش ته دلش اصلاً به رفتن پسر راضی نبود، آخر سرم به این شرط راضی شد که گانج. مندی بهش قول داد اونجا نزدیک سه تا چیز نشه. شراب، زن و گوشت. بعد گاندی باروبندی رو جمع کرد از تک تک اعضای خانواده خداحافظی کرد. موقع خداحافظی با مادر، مادرش یک گردنبند انداخت گردنش که او را از خطر حفظ کند و به یه روحانی جین هم سفارش کرده بود از دور هواشو داشته باشه. آخر سرم نوبت خداحافظی با همسرش شد، البته صحبت کردن و بغل کردن همسر در حضور دوستان.
برخلاف رسم اونا بود و برای همین تو اتاقی دیگه همسرو بغل کرد بوسید، بچشم که تازه به که دنیا آمده بود از اونم خداحافظی کرد و رفت بمبئی که از اونجا با کشتی بره لندن. تو بمبئی یه مشکل بزرگ دیگه هم داشت. بزرگان کاست اعتقاد داشتند، اگه کسی از اقیانوس که آبش سیاهه رد بشه، اون آدم آلوده بوده میشه و هیچ کسی اجازه این کارو نداره. به گاندی هم گفتن اگه از اقیانوس رد بشی، از کاست اخراجت میکنی. ولی گاندی اومده بود که بره و رفت. در سپتامبر سال هزار و هشتصد و هشتاد و هشت گاندی هجده ساله رفت انگلیس بعدها که ازش پرسیدند واقعا چی شد رفتی انگلیس؟ گفت در یک کلمه، جاه طلبی، گفت اومدم که هر هم وکیل بشم و هم سرزمین فیلسوفان و شاعرا و مهد تمدن و ببینم. چند روز اول تو لندن خیلی سخت گذشت، دلش تنگ شده بود، آداب منشورت بلد نبود، خجالی بود. و از همه بدتر، غذای گیاهی هم گیرش نمیومد. اولین بار که یه رستوران گیاهی پیدا کرد، بعد از اینکه یه دل سیر غذا خورد، کتاب دفاعیهای از گیاهخوار.
گاندی: تحولات در انگلیس و بازگشت به وطن
رو خرید و با خوندنش کلی حال کرد. تا اون موقع از روی عادت و رسم خونواده بود که گیاهخواری می کرد، ولی بعد از خواندن کتاب. با عقیده راسخ و دلایل علمی و اخلاقی گیاه خوار بود، خیلی هم ذوق زده بود که علم نوین راه و رسم اجدادشو تایید کرده بود و از همین جا بود که گسترش گیاهخاری یکی از صالات زندگی گاندی شد، حتی تو انگلیس عضو انجمن گیاهخارا شد و حضور فعال تو این انجمن داشت. مدام روی گیاهخوری و روشهای مختلف اونم تحقیق میکرد و حتی برای روزنامه های انگلیسی هم در مورد گیاهخوری. مطلب می نوشت: تو این مدت که گاندی انگلیسی بود، به قول خودش طی تقلید میمونوار همه تلاشش رو میکرد که مثل یک جنتلمن انگلیسی لباس بپوشه، غذا بخوره و حتی رقص دو نفره تازه رفت ویولون خرید که مثل با کلاسا ساز بزنه، ولی نتونست ویولون رو فروخت، خلاصه تمام فکر ذکر رگاندی این بود که مثل انگلیس با تمدن و به روز زندگی کند. البته، در کنار اینا، با توجه به دوستان فرهنگی و اهل مطالعه ای که پیدا کرده بود، گاندی با ادیان مردم مختلفم بیشتر آشنا شد و راجع بهشون کلی تحقیق کرد. و به شدت هم تحت تاثیر عرفان دینی که آن زمان تو انگلیس بود قرار گرفت. آخر سرم به این نتیجه رسید که همه ادیان یه چیزو میگن و در ماهیت اصلیشون تفاوتی وجود نداره. اون کمی هم تحت تاثیر مسیح قرار گرفته بود، مخصوصا اینکه عقاید و رفتار مسیح به نظرات خودش.
خیلی نزدیک بود، ولی خب میدونیم که هیچوقت مسیحی نشد. گاندی تو انگلیسم همچنان خجالتی و بی اعتماد به نفس بود. یه بار تو کنفرانس گیاهخاری، پاشد متن یه صفحه ای که آماده کرده بود رو از رو خونه، از استرس سرش. گیج رفت، بدنش لرزید، نشست سر جاش. اخر سرم متنشو دوستش خوند خلاصه گاندی سه سال تو لندن درس خوند تو امتحان نهایی دولت قبول شد و بلافاصله بعد از تموم شدن درسش آقای وکیل جوان برگشت هند موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی سلام هی موزیک ویدیویی لذت بازگشت به وطن با خبر بسیار بدی که بهش دادند تلخ تلخ شد. در غیاب گاندی، مادرش از دنیا رفته بود، و این خبر رو مخصوصا به گاندی نداده بودن که تو کشور غریب دچار ضربه. روحیه نشه و بتونه درسشو تموم کنه. تازه بعد برگشت یه مشکل دیگه هم بود. یادمون دیگه، قبل از رفتن بزرگای کاس بهش گفته بودن بری از از کاست اخراج میشی و اون رفته بود، ولی این ادیان و فرقه ها در کنار همه سختیا یه چیز راحت هم دارن، توبه.
ماجرای توبه و وکالت مردی به نام گاندی
گاندی هم رفت تو رود مقدس، غسل توبه کرد، بعدشم یه شامی به کاست خودشون داد و قضیه حل شد. البته اولش اصلا راضی نبود توبه کنه، میگفت کار بدی نکردم که بخوام توبه کنم. ولی بعد به خاطر برادرش قبول کرد. برادری که برای تامین مخارج تحصیل اون زیر بار قرض رفته بود و مسئولیت خانواده پدری و خانواده خود گاندی هم. دودوشش بود و اوضاع مالیش هم خیلی تعریفی نداشت. گاندی که خودشو به برادر مدیون میدونست، خیلی دوستاش بتونه برای برادرش کاری بکنه. وقتی برگشت، متوجه شد که برادرش تو کار با نماینده سیاسی انگلیسها به مشکل برخورده، گاندو گفت. نگران نباش، من میرم پیش نماینده انگلیس و مشکل رو حل میکنم، و چون از قوانین انگلیس اطلاعم داشت، با اعتماد به نفس رفت شد. ولی.
ولی نماینده انگلیس گفت آقا، به شما هیچ ارتباطی نداره، شما تشریفتون رو ببرید، بعد هم که با اصرار گاندی مواجه شد. گاندی رو از اونجا انداخت بیرون. این جریان خیلی به گاندی برخورد، هم جلوی برادرش شرمنده شد و هم به شخصیت خودش توهین شده بود. حالا شما این جریان رو به خاطر بسپارید تا داستان بره جلوتر و اتفاقات پیش رو رو بذاریم کنار این ماجرا و پازل. مونو کامل کنیم. خب، حالا که گاندی درسش تموم شده بود و برگشته بود، باید یه کاری دست و پا میکرد که بتونه به خانواده کمک کنه. پس پاشود رفت بمبئی که کار وکالتو دنبال کنه. اما خب کسی بهش کار نمیداد، اولا که اون فقط مدرک داشت و از قوانین هند خیلی اطلاعی نداشت. دومن خجالتی بودنش و اضطرابی که داشت کارش رو خراب میکرد سر اولین پرونده ای که اومد دستش تو دادگاه آیا پاشد از موکلش دفاع کنه، به تته تته افتاد، سرش گیج رفت، نشست سر جاش؟ بعد دادگاهم پول بنده خدا رو پس داد.
گاندی در دادگاه آفریقای جنوبی
دید نه، مثل این که این کارو نیست، بعدم شیشما معلم زبان شد اونجا هم چون مدرک معلمی نداشت نتونست کارشو پیش ببره و دست از پا راستتر، مایوس و سرخورده، برگرد پیش خانواده. یکم بعد، گاندی یه پیشنهاد کاری نسبتا خوبی بهش رسید. ولی کار کجا بود؟ آفریقای جنوبی، یه شرکت که تو آفریقای جنوبی هم شعبه داشت برای یه دعوای حقوقی. یه جورایی کمک وکیل میخواست و قرار بود یه ساله هم کارشو جمع کنه. گاندی پیشنهاد و قبول کرد و در بیست و چهار سالگی رفت سمت دوربان آفریقای جنوبی. دقت کنید، داریم راجع به زبانی صحبت می کنیم که هم هند مستعمر انگلیس و هم آفریقای جنوبی. دوربان یکی از شهرهای بندری و بزرگ آفریقا جنوبیه که طبیعتا یه سری بومی آفریقا. یه جمعیت هندی هم داشت که تعداد کمیشون سرمایه دار و تاجر بودند و اکثرشون کارگر بودند. برای بدبخت هندی بودن که برای کار اومده بودن اونجا و هنوزم که هنوزه یکی از بزرگترین جامعه هندی کشورهای خارج از کشور هند، تو همون آفریقای جنوبی.
بعدشم کنار این بومیهای آفریقایی و هندی ها اربابای انگلیسی و هلندی هم بودند که البته. این سفید پوست ها با تحقیر کامل با رنگین پوست ها برخورد می کردند و حتی اونا رو هممال صدا می زدند. تو این اوضاع و احوال، گاندی پاشود رفت دوربان که خیلی شیک و مجلسی کار وکالت انجام بده. سه روز بعد از اینکه رسید، با وکیل اصلی پرونده رفتند دادگاه. گاندی با کت و شلوار انگلیسی و شق و رق که نشان دهنده این بود که این بابا حتما یه کارایی هست، و از اون طرفم. حمامه هندی به سر رفت تو دادگاه، همچین که قاضی چشش به گاندی افتاد، با قیز بهش گفت اون حمامه هندی تو از سرت بردار. کاندی یکم فکر کرد گفت من ورش نمیدارم، قاضی هم گفت تشریفتون رو ببرید از دادگاه برید بیرون. از دادگاه بیرونش کرد، همین موضوع تو روزنامه ها هم سر و صدا کرد و مهمان ناخوانده نیومده پیش اربابان سفید به بدنامی مشهور شد. یه هفته بعد، صاحبکارش فرستاد تشی یه شهر نزدیک تا در دادگاه محلی یه سری مدارکو ارائه کنه.
سفر قطاری و تصمیم زندگی گاندی
شرکتی که گاندی را استخدام کرده بود، یه بلیط درجه ی یک قطار هم واسش میگیره که آقای وکیل راحت بروبرد. گانتی سوار می شود، سوار می شود، قطار حرکت می کند، حوالی ساعت نه شب، یکی از مسافرهای اسپیدپوست به مسئولین قطار اعتراض میکنه که این هممال تو کوبه ما چیکار میکنه؟ مسئول قطار میاد گاندی رو میبینه تعجب میکنه، چون هیچ رنگین پوستی نمیتونست بلیط درجه یک بخره. بعد میاد به گاندی میگه اینجا چیکار میکنی، گاندی بلیطشو درمیاره نشون میده میگه خب بلیط دارم سر جام نشستم. مامور قطار میگه باید جاتو عوض کنی بری کوپه درجه سه. گاندی هم که معلومه قبول نمیکنه و مسئول قطار از قطار میندازهش بیرون. هوا تاریک؟ سرد؟ گاندی مجبور میشه تو سرمائی شدید یه شب تا صبح تو اتاق انتظار ایستگاه قطار بمونه تا روز بشه و با قطار بعدی بتونه به سفرش ادامه بده. تو اتاق انتظار، با خودش دو دوتا چهارتا میکنه، که برگردم هند و بیخیال این سختی ها بشم، یا وای؟ ویستم اینجا، کار وکالتمو دنبال کنم؟ و در کنار وکالت مبارزه کنم و حقمو بگیرم. همون شب، گاندی مهمترین تصمیم زندگیشو میگیره. میمونم، تحمل میکنم و حقمو میگیرم.
امروزه، ایستگاه قطاری که گاندی شب و تا صبح تو سرما اونجا گذرونده بود؟ و بزرگترین تصمیم زندگیش رو اونجا گرفته بود؟ یه جور زیارتگاه برای هندی های آفریقای جنوبی. حوادث به موضوع قطار ختم نمیشه، گاندی با بدبختی با قطار بعدی میره سمت مقصد. قسمتی از سفرم باید سوار دلی جان میشد. تو دلیجان بهش کنار درشکچی جا میدن چون رنگین پوست ها اجازه نداشتن تو کابین بشینن. تو راه درش که چیه سفید پوست میخواست سیگار بکشه، جاشم تنگ شده بود، به گاندی میگه برو رو رکاب بشین من راحت سیگارم رو. ولی گاندی قبول نمیکنه، و دورشکچی هم شروع میکنه به فحش و بد و بیرا گفتن و کتک زدن. گاندی فحش میخوره، کتک میخوره، ولی حاضر نمیشه حرف زورشو قبول کنه، تا در نهایت مسافرا به درخشکی. که اعتراض میکنن و اونم مجبور میشه بیخیال ماجرا بشه و تا مقصد گاندی رو ور دلش تحمل کنه گاندی میرسد مقصد و بعد از اینکه کارشو تو دادگاه انجام میده، جامعه هندیای اون شهر رو به یه نشست دعوت میکنه و درباره حق و حقوق ضایع شده هندی ها باهاشون صحبت میکنه. این نشست یه جورایی اولین سخنرانی بدون لکنت زبون و بدون استرس گاندی بود.
مبارزه گاندی برای حق رای هندی های آفریقای جنوبی
این سخنرانی یه ویژگی خاص دیگه هم داشت، اونم این بود که تو حرف های گاندی هیچ نفرت و رجعت. جذب خونی و خشونت بر ضد سفید بوسه به چشم نمیخورد. و جامعه هندیای اونجا هم با جان و دل به حرفاش گوش میکردند. جامعه ای که مالیات زیادی باید میداد، مردمش حق خرید زمین به جز جاهای خاص و نداشتند؟ بهشون اجازه نمیدادن تو پیاده رو کنار سفید پوست ها راه برن؟ بعد ساعت نه شب بدون مجوز نمیتونستم بیام بیرون و خیلی چیزای دیگه. گانتی به شما گفت؟ همیشه یادآوری این موضوع برای من زجر آوره، که چطور بعضی آدم ها میتونن با تحقیر همنوعاشون. تو خودشون ایجاد احترام کنن. گاندی، تو این مدت که داشت برای شرکت کار می کرد، سعی کرد دانش و توهمش تو وکالت رو بالا ببره تا بتونی می تونه رو قانون سوار بشه و از طریق قانون مطالبات دیگشم دنبال کنه بعد از یک سال که کار حقوقی شرکت تو آفریقای جنوبی تموم شد، گاندی دا شالوکلا میکرد برگرده که یه خبر. تو روزنامه چاپ شد که لایحه ای رفته مجلس تا حق رای را از هندیا بگیره. البته که تا قبل از این لایحه هم با توجه به قوانین اون موقع، فقط دوصد و پنجاه نفر هندی می تونستن رو.
رای بدن، ولی الان حق رای داشت از همین تعدادم گرفته میشد. اطرافیان گاندی از اون درخواست کردند که برگشتشو به تاخیر بندازه و بهشون کمک کنه که این لایحه تصویب نشه. حاضر شدن حق وکالتشم پرداخت کنند، گاندی قبول کرد رو موضوع کار کنه ولی بدون حق وکالت. بعد، بلافاصله یه تومار اعتراضی نوشتند و پونصد نفر امضا کردند که جلوی تصویب لایحه رو بگیرن. ولی کارشون به جایی نرسید و لایحه تصویب شد. بعد از تصفیه به لایحه هم، یه تومار اعتراضیه دیگه، این بار با ده هزار امضا جمع کردن و رسوندن دست وزیر. خارج از مستعمرات بریتانیا و با وجود اینکه بریتانیا این لایحه را وتو کرد ولی در نهایت با تصویب یه لایحه مشابه دیگه، هندی ها از حق رای محروم شدن. درسته که اینجایی داستان هندیا و گاندی دستشون به جایی نرسید، ولی اتفاق بزرگی که افتاده بود این بود که. برای اولین بار هندی های آفریقای جنوبی به صورت سازمان یافته از راه قانون.
نگاهی به زندگی و مبارزات مهاتما گاندی
زور ایستاده بودند و خبر این اتفاق به هند و انگلیس رسید. حتی روزنامه تایمز لندن هم درباره اش صحبت کرد. کارزار گاندی با اشتیاق کار میکرد، از قلم گاندی، نامه پشت نامه و تومار پشت تومار مثل رگبار می ریخت بیرون، گاندی داشت یواش یواش گاندی می شد. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (مذکر) (مذکر) الان دیگه پونزده ماه میشد که گاندی از هند اومده بود و یه جورایی رهبر جامعه هندی های منطقه شده بود. اندیا هم رسماً به عنوان وکیل اونو پذیرفته بودن. اون که جایگاه اجتماعیشم بالا رفته بود، درخواست وکالت تو دادگاه عالی رو داد تا موقع سابقه نداشت که یه هندی رنگین پوست تو دادگاه عالی بتونه قضاوت کنه. و مخالفتها با این موضوع هم خیلی زیاد بود، تو مطبوعات به گاندی و بقیه هندی ها میگفتن انگلها. هیمه وحشیای آسیایی، چیزای سیاه و لاغر و کثیف، بدبختهای فلک زده. ولی در نهایت با وجود مخالفت های زیاد، دادگاه عالی مجوز وکالتو به گاندی داد.
بعدش گاندی، برای اینکه بتونه فعالیت های اجتماعیشو سازماندهی کنه. سازمان کنگره هندی ها رو تأسیس کرد، با یه سری مقررات جالب. مثلا هیچ عضوی نباید عضو دیگر رو بدون پیشوند آقا خطاب کنه و یا هیچکس مجاز نیست سیگار بکشه. حالا، سه سال از اومدن گاندی گذشته بود و او باید برمیگشت به خانوادهشم سر میزد، برای همین، از هر. همکارانش شش ماه مرخصی گرفت که بره هند پیش خانواده و همسرش و دو فرزندش رو بیاره آفریقا. و در ضمن، میخواست تو هند مردم رو از وضعیت هموطناشون تو آفریقای جنوبی مطلع کنه. برای همین، یه گزارشی با نام نارضایتی های هندیان بریتانیا در آفریقای جنوبی نوشت که به خاطر به خاطر جلد سبزش به جزوه سبز مشهور شد و دهها هزار نسخه ازش چاپ شد و در سر در سراسر هند پخش شد و باعث شد که گاندی معروف بشه. گاندی تو جزوه سبز نوشته بود، شیوه مبارزه ما تو آفریقای جنوبی فتح نفرت با عشق و واقعا هم همینطور بود، مبارزه گاندی مبارزه کاملا به دور از خشونت بود. تو این شیوه ی مبارزه، شما حتی نباید از دشمن کینه هم به دل داشته باشی.
نیروی حقیقت: زندگی و مبارزات مهاتما گاندی
اگه بهت بی احترامی کرد، نباید بهش بی احترامی کنی، اگه زدت، نباید بزنیش، و در عین حال هم. نباید از حقت کوتاه بیای، باید نافرمانی کنی، اعتصاب کنی و هر کاری می کنی، باید کاملا به دور از خشونت باشه. گاندی اسم این روش مبارزات خودشو گذاشت، ساتیا گراها. به معنی پافشاری بر حقیقت، به معنی نیروی حقیقت. خود گاندی می گفت نیروی که از حقیقت و عشق و خشونت گریزی به دنیا میاد. چیزی که تا امروزم از گاندی به جا مونده همین ساتیاگراهاست. که بزرگایی مثل ننسول ماندلا و مارتین لوترکینگ و خیلیای دیگه از این روش استفاده کردن و. مسیر تاریخ را عوض کردن. چند وقتی که گاندی تو هند، تو شهر خودشون بود چون بیماری طاعون اومده بود، گاندی رفت اداره بهداشت.
داوطلب ارائه خدمت شد و روی تمیزی دستشویی های سطح شهر نظارت می کرد و حتی خودشم در. کسی شیا را تمیز می کرد. از طرفی هم به خاطر شهرت نسبی که به دست آورده بود به چند شهر سفر کرد و چند تا سخنرانی و مصاحبه ام. یه کار دیگه هم تو این دوران کرد رفت عضو کمیته بزرگداشت شصتمین سالگرد پادشاه. شاهی ملکه ویکتوریا شد و سرود ملی بریتانیا رو به بچه های خونوادشم یاد داد. بله، زندگی پرماجرای گاندی اتفاقای عجیب و غریب کم نداره. گاندی کاملا به بریتانیا اون زمان اراده داشت. کم کم وقت بازگشت به آفریقای جنوبی بود، گاندی با زن و بچه سوار بر کشتی دوستش به سمت آفریقا حرکت کرد، همزمان یه کشتی دیگه هم داشت میرفت آفریقا. برای همین این شابه پیش اومد که بله، گاندی خودش کم بود، داره با خودش کلی هم آدم میاره از هند.
فرار گاندی از حمله وحشیانه اونقدر موفق بود که حتی انگلیسی ها هم از او تعجب کردن
برای همین، وقتی کشتی ها رسیدن، مقامات اجازه خروج از کشتی را به هندی ها ندادند و اون بدبختها بیست و سه. سه روز کنار ساحل در کشتی ماندند تا در نهایت اجازه دادن پیاده بشن. تو بندر یه جمعیت متعصبی از سفیدپوست ها منتظر بودند گاندی هم پیاده شه تا به روش خودشون باهاش. تفویض حساب کنند. روش خرکوشی. خیرکشی یعنی چی؟ ملت می ریختن سر متهمی که همه مردم میدونستن گناهکاره، و اونقدر میزدنش تا بمیره. و در نهایتم قانونم کاری به کارشون نداشت و اصلا بین جمعیت معلوم نمیشد قاتل کی هست. و قشنگ این یک روش کشتن بود، گاندی زن و بچه رو جلوتر فرستاد خونه ی دوستش، خودشم از کشتی پیاده شد و اومد تو بندر. چند قدمی که تو بندر رفت جلو، جمعیتی که منتظرش بودند ریختن رو سرشو تا خرد زدن.
خونی و مالیش کردن، زیر مشت و لگد مجال هیچ دفاعی نداشت. شانسی که آورد، همسر رئیس پلیس داشت رد می شد، دید ملت دارن یکی رو لتو پار میکنن، اومد به کمکش و پشت سر اون پلیس هم آمد و رساندنش خونه دوستش. جمعیت مگه ول کن بودن؟ اومدن پشت در خونه داد میزدن ما گاندی رو میخوایم تا بکشیمش. تا نکشیمش از اینجا نمیریم، آدمای متمدن وحشی خون جلوی چشاشونو گرفته بود. در نهایت، با هماهنگی پلیس، گاندی با لباس پلیس، یواشکی فرار کرد، رفت کلانتری، سه روز اونجا بود تا آبا از آسیا بیفته و اونا بیخیالش کنن. خبر این اتفاق، تا انگلیس هم رسید و چمبرلن که اون زمان وزیر مستعمرات بریتانیا بود. گفتم که کسایی که به گاندی حمله کردن و باید دستگیر کنند. ولی گاندی از شناسایی زاربها و شکایت از آنها صرف نظر کرد. اون گفت، اونا گمراه شده بودن، و وقتی حقیقت رو بفهمن از کاری که کردن تاسف میخورن.
آثار بزرگان: زندگی و خدمات گاندی
این اتفاق، با وجود همه سختی ها و درد هایی که داشت، به بیشتر مطرح شدن گاندی خیلی کمک کرد و تو مطبوعات. بواد، جو به نعفش عوض شد. مخصوصا که حتی از شکایتم سافر نظر کرده بود. البته نه اینکه فکر کنید همه باهاش مهربون شده بود و نه، فشار کمتر شده بود. گانتیس سلمونیم میرفت چون هندی بود موهاشو کوتاه نمیکردند. گاندی هم خودش موهاشو زد و با موهای کوتاه بلند رفت دادگاه، کلی بهش خندیدند. البته انقدر این کارو تکرار کرد که یاد گرفت باید چیکار کنه از طرفیم، کمکهای بی حد و مرزش نسبت به بقیه، صدای زنش هم درآورده بود. در خونش باز بود هرکی میخواست بیاد. برداشته بود یه نفر مسیحی بدبخت مریض رو آورده بود خونه، اونقدر مریض بود که باید براش لغم میذاشتن دستشویی کنه.
سر همین کارشم با همسرش اختلاف پیدا کرده بود. دیگه از نظر همسرش مهربونیش از حد گذشته بود. وقتی قرار شد با خانواده به هند برگردند، ملت به پاس قدردانی کلی پول و جواهر و طلا واسشون آوردند. همسر گاندی هم خیلی ذوق زده شده بود بعد عمری کلی طلا جواهر بهش رسیده بود. خود گاندی که بلدم بود از اینکارا بکنه ولی خدا رو شکر میکرد، ملت اینا رو واسشون آورده بودن. اما همون شب خداحافظی، گاندی تمامی هدیه ها رو جمع کرد، تحویل داد به صندوق خدمت به جامعه هندی ها و در جواب اعتراضای همسرش گفت، اینا رو برای من آوردن و من راجع بهشون تصمیم میگیرم. یه کار دیگه هم کرد، بیمه عمر خانواده رو که چند وقت پولش هم داده بود قطع کرد، چون میگفت نباید بین ما من و هندی های دیگه فرقی باشه، مگه کارگران هندی بیمه عمر دارن که ما داشته باشیم؟ این کارش حتی باعث شد صدای برادرشم در بیاد و رابطشو با گاندی قطع کنه. سال هزار و نهصد و یک، گاندی سی و دو ساله در میان ودههای اشک آلود با خانواده برگشت. هند و تو نشست حزب کنگره ملی هند شرکت کرد.
مبارزه گاندی در هند و آفریقا: برای صلح و عدالت
اما با دیدن جو کنگره و آدمای پر فیص و اظهار، از کنگره ناامید شد. محلی که نشست داشت توش برگزار می شد پر از آشغال و کثافت بود. وقتی گاندی توجه حوزدا را به این مسئله جلب کرد، آنها گفتند به ما چه، وظیفه کارگران دستشویی و نظافت چیاس که تمیزش کنند؟ گاندی هم یه جارو برداشت، شروع کرد تمیز کردن. یه بارم دعوتش کردن معبد قدیمی و مشهور کالی اونجا گاندی منظره وحشتناک جوی خون رو دید که از وسط معبد جاری بود. اونا رسم داشتند برای معبد بز قربانی میکردند و همیشه اینجور پر از خونه بز بود. گاندی درباره معبد بعدها یک جمله خیلی قشنگ و پر تعملی گفت. گفت می دانید بدبخت تر از نجس های هندی و کارگران هندی که تو آفریقای جنوبی هستند، کیان؟ بزهای معبد کالی، و واقعاً هم همینطور بود. بزها، گاوها، گوسفندان، اونام که گاندی ندارن حقشون رو بگیره، هر روز و هنوز هم قتل عام میشن. و آدمیزاد متمدن هم با لذت گوشتشو میخوره و انتظار صلح روی زمینم داره.
بگذریم، از زمان اقامت گاندی تو هند خیلی نگذشته بود که از آفریقا واسش نامه اومد. که چمبرلین از انگلیس میخواد بیاد آفریقا و هندی ها یه گروه تشکیل دادن که برن باهاش صحبت کنن. شما پس و بیا رئیس گروه مذاکره کننده بشو. گاندی بازم خانواده رو برداشت، برگشت جوآنسبورگ آفریقای جنوبی، با چمبرلم مذاکره کنه مذاکره ام کرد و البته از اون، مثل همیشه، هیچ آبی گرم نشد. ولی گاندی باز تو آفریقای جنوبی مونده گار شد. اونجا وکیل بسیار معروفی شده بود که کسب و کارشم خوب بود. منتها وکالت کسایی قبول میکرد که میدونست حق باهاشون و به موکلاشون میگفت با این شرط وکالتتونو قبول. می کنم که تو جریان دادگاه هیچ وقت دروغ نگیر. اصلاً بین همکاراش و قاضی ها به خاطر همین مشهور شده بود.
گاندی و ارتباطات بین فرهنگی
گاندی که حالا هم وکیل معروف بود و هم نماینده جامعه هندی ها تصمیم گرفت برای جامعه هندی به هندی های آفریقای جنوبی مجله چاپ کنه. برای همین نشریه دیدگاه هندی رو تأسیس کرد. گاندی میگفت، این نشریه آینه زندگی من بود و هر هفته روحم رو تو ستون هاش می ریختن. بعد هم یه کار جالب و عجیب دیگه انجام داد. یه مزرعه مخروبه چهل هکتاری گرفت، دفتر نشریه و چاپخونه رو برد اونجا، هندی های زیادی هم بودند. اونجا بهشون یه تیکه زمین برای کار داد و اونجا برای خودش شد یه محله هندی نشین، محله مهاجرنشین کوچه آباد فینیکس موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی ارتباط گاندی با مقامات بریتانیام از همون اول خوب بود و گاندی. کاملا موتی اونا بود. حتی تو دو تا جنگ هم گاندی به همراه هندی های دیگه، به صورت داوطلبانه حاضر شدم بیان تو جنگ و به مجروح. روههای جنگی بریتانیایی کمک کنند و ازشون پرستاری کنند جنگ اول که به اسم نبرد بونرها مشهور شد، جنگی بود بین اربابای انگلیسی و هلندی که گاندی و تیم.
داوطلبش تو خط مقدم شجاعانه به سربازان انگلیسی سرویس میدادند، کشتها و زخمی ها را جابجا میکردند. از زخمی ها پرستاری میکردند ولی تو جنگ دوم که به جنگ زلو معروف شد. گاندی سرباز انگلیسی مجروحی ندید و همش داشتند جنازه ها و زخمی های طرف مقابل و جمع میکردند. طرف مقابل کی بود؟ بومیهای بدبختی که میخواستند از حق خودشون دفاع کنن و دست خالی جلوی توپ و تفنگ لتو پار میشدند استعمار انگلیس با توپ و تفنگ اومده بود، معنی متمدن بودن رو به بومیا یاد بده. و گاندی هم داوطلبانه حاضر بود اگر سرباز این استعمار زخمی به تنش برداره ازش مراقبت و پرستاری کنه. البته که احتمال زیاد دیدن همین صحنه ها و روبرو شدن با واقعیت ها بود که جلوتر منجر شد. به این شد که گاندی چهره واقعی استعمار پیر رو بشناسه. سال هزار و نهصد و شش، گاندی سی و هفت ساله یک تصمیم شخصی عجیب دیگه گرفت. گاندی که تو این سن چهار تا پسر داشت، تصمیم گرفت تا آخر عمرش هیچ وقت رابطه جنسی نداشته باشه.
گاندی و روابط جنسی: یک زندگی معنوی و آزمایش های جدید
گاندی هر نوع رابطه جنسی رو شهوت میدونست و معتقد بود زن و مرد فقط برای بچه دار شدن باید با هم راه. بعدا در مورد قطع رابطه جنسی با همسرش گفت، بعد از اینکه با زندگی مملو از لذت جسمی وداع کن گفتم، رابطه ام با کاستور بای ماهیتی روحانی پیدا کرده بود. و این رابطه روحانی و دوری از نزدیکی تا آخر عمر یعنی چهل سال بعد ادامه داشت گاندی از یک مرشد آیین جین در هند و همچنین از لئو تولستوی نویسنده روسی که البته در سالهای آخر عمرش تجرد اختیار کرده بود هم، برای این تصمیمش الهام گرفته بود.آین جین رو یادتونه دیگه؟ اول پادکست راجع بهش صحبت کردیم. یکی از آموزههای آیین جین، براحماچاریا یا مدیریت رابطه جنسیه؟ که گاندی اعتقاد داشت این شکلی باید مدیریت بشه و عجیب تر اینکه گاندی سالها بعد یک آزمایش جنجالی هم در این خصوص انجام داد. تو هند یه جاهای هست به نام اشرا. اشرام جاییه که مردم میتونن بیان توش زندگی معنوی داشته باشن، یه جایی پر از سکوت و جو عرفان و عبادت. که استادای معنوی اونجاها به شاگردانشون درس هم میدن. سالها بعد که گاندی تو اشرام خودش با یه دسته آدمای دیگه زندگی میکرد و دیگه پیرمردی شده بود؟ از دخترای جوون خواست به رهن بیان کنارش بخوابن تا اون میزان مقاومت خودشو در برابر اگه رود آزمایش کنه اطرافیانشم هرچی گفتن این برای شهرت و جایگاه شما خوب نیست، توجه نکرد، و نه تنها این آزمایش را انجام داد.
و البته سربلندم از آزمایش اومد بیرون، بلکه خودش تو روزنامه ها و مجلاتم راجع به این آزمایش صحبت کرد. و عقاید خود را بازگو کرد خلاصه اینکه سال هزار نهصد و شش، گاندی برای همیشه با رابطه جنسی خداحافظی کرد. و البته، تو این سال یه اتفاق بسیار مهم دیگه هم افتاد. یه چالش جدید برای گاندی که مسیر اسطوره شدن اون رو قرار بود هموار کنه. تو این سال یه فرمانی صادر شد که گفتن تمام هندی های بالای هشت سال باید بیان ثبت نام. نام کنن و انگشتنگاری بشن و بدون برگ ثبت نام نمیتونن بیرون تردد داشته باشن. کاری هم از هر ده تا انگشت باید انجام می شد تا قبل این، فقط از مجرما اینجوری انگشت نگاری میکردند و انگار به صورت پیش فرض همه هندیا مجرم بودند. و باید با برگ ثبت نام رفت و آمد میکردند. دولت میخواست این کارو بکنه که در نهایت بتونه آمار دقیق هندی ها رو داشته باشه، کارگران رو با دستمزد کم.
قانون قلاده سگ و مقاومت غیر خشونت آمیز گاندی
هم نگه داره و هرکس دیگه ای که نخواست و بتونه راحت اخراج کنه. تازه، همراه با این قانون، مالیاتی که باید هندی ها میدادنم زیاد شد. این قانون، معروف شده بود به قانون قلاده سگ و البته قانون سیاه هم بهش میگفتن. گاندی گفت، من بمیرم هم راضی به قبول این کار نمیشم. جبهه مقاومت گاندی شکل گرفت. حالا روش مقاومت گاندی چطور بود؟ قبلا توضیح دادیم: روش ساتیاگراها، مبارزه به دور از از خشونت. برن بشینن با مقامات مذاکره کنن و ارشادشون کنن. از اونجایی که اون منطقه مستعمر بریتانیا بود، گاندی رفت انگلیس که با مقامات مسئول رایزنی کنه. اینم باید بدونه که گاندی اون موقع و حتی تا چند سال بعدش به واقع فکر میکرد امپراتوری بریتانیایی.
نهادیه با رسالتی الهی که برای خیر بشر تاسیس شده و میگفت ما افتخار می کنیم. می کنیم که رعیت بریتانیا هستیم، خلاصه گاندی تو مذاکرات با دولت انگلیس به ظاهر موفق شد نظر مثبت آنها را بدست بیاره. ولی سیاست انگلیسی ها چی بود؟ انگلیسی ها اون منطقه از آفریقای جنوبی رو به عنوان مستعمره خود مختار اعلام کردند تا اونا بتونن بدون تاییدیه دولت بریتانیا قانون قلاده سگ رو تصویب کنن. اینجوری هم انگلیس وجهه اش رو از دست نمیداد و هم قانون ضد هندی تصویب میشد. ببینید چه مارمولک بازی درآوردن و به همین راحتی گاندی رو دور زدن. ولی نه گاندی و نه هیچ هندی دیگه ای راضی به ثبت نام نشد که نشد، با تهدید و اخراج و کد. تک هم راضی نشدم ثبت نام کنند. تا اینکه در سال هزار و نهصد و هشت گاندی سی و نه ساله را دستگیر کردند و به جرم عمل نکردن به قانون تو همون دادگاهی که خودش وکالت میکرد، دادگاهش کردن. گاندی هم کاملا جرمش رو پذیرفت و تو دادگاه خواهان اشد مجازات برای خودش شد.
تحمل خشونت و شجاعت: زندگی و ثبت نام گاندی
دادگاه اون رو به دو ماه حبس محکوم کرد. گاندی رفت زندان؟ پشت سرش اکثر جامعه هندی ها گفتند آقا ما را هم زندانی کنید. ما هم بمیریم قبول نمی کنیم. می بریم ثبت نام کنی این سرپیچی شجاعانه از آدمایی که تا الان بزدل و حقیر به نظر می رسیدند تو هند و. آفریقا و انگلیس کلی سر و صدا کرد. وضعیت داشت بدتر میشد که یه نماینده از جانب ژنرال سموتس که مسئولیت مستعمر بریتانیا تو آفریقای جنوبی رو بر عهده داشت، فرستادند تو زندان پیش گاندی و به گاندی گفتند: آقا، اگر شما بیا داوطلبان ثبت نام کنی، ما فرمان اجباری ثبت نام و اقدامات بعدی رو همه رو لغو میکنیم. چون بیا داوطلبانه ثبت نام کن که فقط بتونیم آمار داشته باشیم و جلوی ورود غیرقانونی هندیا رو بگیریم. گاندی هم در کمال نابوری قبول کرد، گفت خب باشه، من بهتون اطمینان میدم که اینکارو انجام میدم. گاندی اومد بیرون، با بقیه مشورت کرد که باید بیایم داوطلبانه ثبت نام کنیم، اکثر افراد که به گاندی اعتقاد داشتند.
به تصمیمش احترام گذاشتن و قبول کردند. ولی یه گروه تندرو هندی به هیچ وجه قبول نکردند و گفتن تو پول گرفتی، ترسیدی میخوای؟ امضا کنی، و حتی تهدیدش کردن، که اگه بخوای بری امضا کنی، خودمون دخلتو میاریم. کندی هم گفت:اگه قراره بمیرم چه بهتره که به دست برادرم بمیرم تا به مرگ طبیعی و تصمیم گرفت کاری رو بکنه که فکر میکنه درسته. و طبق قرار قبلی، حرکت کرد که بره داوطلبانه ثبت نام را انجام بده. اون گروه تندروی هندی هم به وعده شون عمل کردن. اومدن سر راه گاندی، زدن لتو پارش کردن. اونقدر زدنش که بیهوش افتاد رو زمین، و اگه دوست و هم سلولیش خودشو ننداخته بود رو گاندی. اونا واقعاً زنده اش نمیذاشتن. ولی در نهایت، گاندی با لباس پاره پوره و خونی مالی رفت دفترخونه و ثبت نام کرد.
مبارزات صلحآمیز گاندی در هند
گاندی که رفت، پشت سرش اکثر هندی ها هم رفتند. حالا نوبت دولت بود که به وعده اش عمل کنه. ولی ژنرال اسمتس خیلی شیک اومد گفت، نه، چه وعده ای، ما هندی ها رو مجبور کردیم بیان ثبت نام کنند؟ و اونا اومدن ثبت نام کردن، خبر رسید به گاندی. گاندی چیکار کرد؟ تمام هند رو جمع کرد و جلوی اصحاب رسانه، برگ ثبت نامش و آتیش زد و پشت سرش همه هندی هم همین کار رو کردند و شرمندگی موند برای اون گروه تندرو که میگفتن گاندی پول گرفته و ترسیده گاندی هندیا را به تظاهرات صلحآمیزم دعوت کرد، و یک گروه به همراه پسر بزرگ گاندی تظاهرات شروع کرد. دولت هم گاندی رو گرفت دوباره محاکمه کرد دو ماه زندان با اعمال شاقه دو ماه تموم شد اومد بیرون دوباره گرفتنش. دو ماه دیگه، همینجور پشت سر هم میگرفتنش زندانیش میکردن. تو این زندان های دوره ای، او می تونست جریمه ش رو پرداخت کنه بیاد بیرون. ولی چون بقیه زندانی های هندی پول پرداخت جریمه رو نداشتن، اونم حاضر نبود این کارو بکنه. حتی یه بار وقتی فهمید زنش به شدت مریضه و اصلا احتمال داره بمیره، بهش نامه نوشت و گفت.
من نمیتونم جریمه بدم بیام بیرون، در حالی که بقیه همبندی های من این تو بمونن. تو هم مراقب خودت باش و بدون که اگه هر اتفاقی خودت بیفته من دوباره ازدواج نمی کنم و مرگ تو در راه راه مقدسیه که ما آغاز کردیم. سال هزار و نهصد و نه، گاندی مبارز چهل سالهای بود که گذشت زمان او را معروفتر و قویتر کرد. تو این سال، نزدیکی های ژوانسبورگ، یه زمین خیلی بزرگی رو خرید و مبارزه هندی که توسط سابکا. کاراشون از کار بیکار میشدند و میآورد اونجا بهشون یه تیکه از زمین میداد که رویش کار کنن و خودش هم اومده بود اونجا زندگی میکرد. گاندی نام این مزرعه بزرگ رو با توجه به علاقه ای که به تولستوی داشت گذاشت مزرعه تولستوی. گاندی و تولستوی دو وجه اشتراک بزرگ داشتند. یکی اینکه، هر دو گیاهخوار بودند و با اطلاع و اعتقاد کامل گیاهخاری می کردند. دوم اینکه روش مبارزه هر دو نفر مبارزه به دور از خشونت بود.
مبارزه بدون خشونت: داستان مقاومت گاندی در هند
گاندی تو این مزرعه که زندگی میکرد، گاهی اتفاق میافتاد، کیلومترها پیادهروی میکرد تا به شهر برسه و کار وکا. حالتشو انجام بده و برگرده و واقعاً بنیای قوی داشت و استقامت بدنیش خیلی زیاد بود. اون عقیده داشت، بنیای قوی و نیروی جسمی که داره، ناشی از رژیم سالم و زندگی سالمیه که داره. مبارزات مدنی گاندی ادامه داشت، گاندی و هندی های دیگه هیچجوره راضی نبودند زیر بار حرف زور دولت بر. از اونور ماجرای برگه های ثبت نام، از طرف دیگه اضافه شدن مالیات ها و تازه یه تصمیم جدید هم هم گرفته شده بود که دیگه خون هندیا رو به جوش آورد. تصمیم جدید این بود که تمام ازدواج های هندیا که به صورت سنتی تو آفریقای جنوبی انجام شده از. به نظر قانون مورد قبول نیست و اونا باید بیان طبق سنت مسیحیت دوباره عقد کنن و ازدواجشون رو صبر کنن. با این تصمیم، وضع بدترم شد، گاندی پاشوت رفت لندن با مقامات مذاکره کرد، ولی بازم جوابی نگرفت. از طرفی، دولت روی هندیا فشار میآورد که مجبور به قبول این قوانین بشن، از طرفی دیگه، هندیا به رهبری.
آقای گاندی مقاومت می کردند، اونقدر مقاومت ادامه داشت که دولت راضی شد کمی از خواستهاش کوتاه بیاد. ولی هندی ها هیچ کدوم از قوانین نژاد پرستانه و زورگویی ها رو قبول نداشتند، دیگه ول کن ماجرا نبودند. گاندی با حمایت مردم مرحله پایانی مبارزه را شروع کرد. اون تصمیم گرفت راهپیمایی های بدون خشونت راه بندازه و به منطقه ای به نام ترانسفال بره که ورود هندی ها به آنجا ممنوع بود. برای همین، با همسرش و پانزده نفر دیگه راهپیمایی رو شروع کردن. و همشونم در ابتدا سرکوب و دستگیر شدن. بعدش، گروهی از زنان داوطلب همین کارو کردند و اونا هم سرکوب شدند، بعد کارگرای معدنم اضافه شدند. و همزمان تمام هندی ها اعتصاب کردند و دست از کار کشیدند و به راهپیمایی ملحق شدند. عجیب به نتیجه کارشون ایمان داشتن یه بار بچه یکی از زنایی که تو راهپیمایی بود افتاد تو آب و غرق شد، ولی مادر بچه بعد دعا برای بچه.
پیروزی گاندی: اعتصاب و راهپیمایی در هند
چی از دست رفتهاش راهپیماییش رو ادامه داد و بقیه رو تنها نذاش. این اعتصاب و راهپیمایی، با وجود اینکه کاملاً بدون خشونت برگزار می شد، ولی اصلاً هم کم کشته و زخمی می شد. گاندی تو این جریانات، برای ابراز همدردی با خانواده های کشته شده، لباس اروپایی و کت و شلوار خود را. درآورد و لباس کارگرای معدن رو تنش کرد. سبک لباس پوشیدن جدیدی که تا آخر عمرشم عوض نشد. فشار رو گاندی و همه هندی های دیگه از طرف دولت و ژنرال اسمتس بسیار زیاد بود می زدند، می کشتن، دستگیر می کردند، چند هزار نفر از هندی ها دستگیر شدند و با زخمی یا کشته نابود شدن هر یک نفر اراده بقیه افراد دو برابر میشد. و اونا انقدر رو خواستهاشون پافشاری کردن تا آخر سر در ژانویه سال هزار و نهصد و چهارده. هشت سال پس از تصویب اولیه قانون قلاده سگ، هندی ها به رهبری گاندی. تونستن حرفشون رو به صندلی بشونن.
گاندی قرارداد پیشنهادی رو امضا کرد که طبق اون. مالیات لغو شد، همه ازدواج های قبلی هندی ها معتبر اعلام شد؟ اجبار همراه داشتن بریههای ثبت نام برداشته شد، و تازه امتیازهای دیگه ای هم به هندیا داده شد تصویب این قانون، پیروزی و فتح نیروی معنوی ساتیاگراها بود. گاندی، اسم قانون مصوب رو گذاشت منشور کبیر آزادی آفریقای جنوبی. تو همین دوران بود که رابین درانات تاگور، بزرگترین شاعر هند و اولین آسیایی که نوبل گل گرفت، به گاندی لقب مهاتما رو داد. معنی کلمه مهاتما یعنی، روح بزرگ، یعنی کسی که روح بزرگی داره. پس، گاندی در هند متولد شد و چهل و پنج سال بعد در آفریقای جنوبی. میهاتماشو هی (مذکر) موزیک ویدیویی (خنده تماشاگران) (خنده تماشاگران) آقا آقا گاندی کار خودشو تو آفریقا کرد، و حالا دیگه وقت رفتن به هند بود. این بار رفتنی بدون بازگشت. مهانداس گاندی، وکیل که بیست و دو سال پیش با کت و شلوار و بلیط درجه یک کشتی مسافربری.
سفر مقدس مهاتما گاندی به آفریقای جنوبی
به آفریقای جنوبی اومده بود؟ حالا با اسم مهاتما گاندی، با لباس فقیرترین قشر هندی ها و به اصرار خودش با بلیط دست. درجه سه داره برميگرده به کشوری که تو بندرش صدها نفر از مردم منتظرن تا ازش استقبال کنن. داستان تموم شد؟ نه، شروع شد، اگه دنیا مهاتما گاندی رو میشناسه، برای اتفاقایی که تو هند افتاده میشناسدش. و تازه قراره تو اپیزود بعدی سراغ هند بریم. ولی تقریباً تمامی اندیشه ها و عقاید گاندی در آفریقای جنوبی شکل گرفت. گاندی بیست و دو سال از عمرش صرف مبارزه تو آفریقای جنوبی کرد و در بیانیه خداحافظش گفت این شبه قاره برای من سرزمینی مقدسه، مثل سرزمین مادریم. عاشقی که از سوی هموطنانم به من داده شد تا ابد به عنوان گرامی ترین گنجینه در خاطرم میمونه. ژنرال اسمونتز گفت: گاندی قدیسی بود که سواحل ما را ترک کرد و امیدوارم این سفرش بازگشتی نداشته باشد. داشته باشه، گاندی قبل از رفتنش، یه جفت صندل هندی دستباف به ژنرال اسموث هدیه داد.
به کسی که بهش خیانت کرد و چندین و چند بار زندانیش کرد. انیشتن یه حرف جالبی درباره گاندی میزنه، اون میگه شاید نسل هایی که در آینده میان به سختی با هم. تصور کنند که اصلا چنین فردی در قالب گوشت و پوست و خون روی همین خاک قدم برداشته. اپیزود رو با سخن پر تعملی از گاندی به پایان میبرم. گاندی میگه، وقتی تو جریان مبارزات ناامید میشم به خاطر میارم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بوده. ما باید همیشه با این واقعیت فکر کنیم که حکمرانان و قاتلان در برههی شکست ناپذیر جلوه می کنند. ولی در نهایت، همه آنها سقوط می کنند. ولی در نهایت، همه ی آنها سقوط می کنند. موزیکال: موزیکال هی هی موزیک ویدیویی اون شکل شنیدید؟ قسمت اول از داستان دو قسمتی زندگی گاندی بود.
پادکست رخ: همکاری تیمی و تشکر از شنوندهها
کار جدیدی که تو پادکست رخ دارم انجام میدم اینه که با کمک شنوندهها، اپیزودها رو به صورت تیمی داریم کار میکنیم. تو اپیزود بعدی، تیم سازنده این دو قسمت هم معرفی میکنه. و همین جا هم تشکر بسیار ویژه ای می کنم از ایمان نجات دهد. ایمان رافک است که زحمت تدوین تمامی قسمت های پادکست رخ رو از ابتدا تو الان اون کشیده. و همچنین سپاس از شما که گوش میدید و از طریق پست یا استوری تو اینستاگرام یا هر شکل دیگه ای. پادکست رخ را معرفی می کنید و از ما حمایت می کنید. به امید دیدار، امیر سود بخش: آبان نود ماه (مذکر) وای وای وای
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua