من رویایی دارم | داستان زندگی لوترکینگ قسمت دوم
00:00 تا 00:03: آزادی و مبارزات مدنی مارتین لوتر کینگ
00:03 تا 00:05: واشنگتن، مارتین لوترکینگ، و داناپرداز: امید و تراژدی در سیاه پوستان امریکا
00:05 تا 00:08: ترور جانف کندی و نفرین خانواده اش
00:08 تا 00:11: تاریخی ترین رویدادهای مبارزات حقوق مدنی و ترور کندی
00:11 تا 00:13: قانون تبعیض نژادی و کشتار اعضای گروه کوکلاس کلان
00:13 تا 00:16: مبارزه برای حقوق سیاهپوستان: داستان مارتین لوترکینگ
00:16 تا 00:20: کارزار مبارزه برای حق رای سیاهپوستا در شهر سلما
00:20 تا 00:22: تهدید و برهمکنش در مبارزات نژادی
00:22 تا 00:25: نبرد بین مالکوم و کینگ: سلما و جنبش مدنی
00:25 تا 00:28: راهپیمایی به سمت مونت کامری: حمایت از حقوق سیاهپوستان
00:28 تا 00:31: یکشنبه خونین: نبرد وحشتناک روی پل تاریخ آمریکا
00:31 تا 00:33: تظاهرات پالوپیتوس و پیروزی حق رای سال ۱۹۶۵
00:33 تا 00:36: سخنرانی معروف دکتر مارتین لوثر کینگ منشور ایمان گامبرده
00:36 تا 00:38: تجربه های تاریخی مارتین لوتر کینگ – قسمت اول
00:38 تا 00:41: تصمیم مارتین لوتر کینگ برای صلح و عدالت در ایالت ممفیس
00:41 تا 00:44: سخنرانی آخرین زندگی من
00:44 تا 00:46: حرفهای امشب و خوشحالی
آزادی و مبارزات مدنی مارتین لوتر کینگ
آزادی، دارایی ارزشمندی است. که هرکس میخواهدش باید آن را به دست بیاورد. من سرزمین موعود را دیده ام، شاید من همراه شما به آنجا نرسم. اما می خواهم به شما بگویم مردم ما بی تردید به آنجا خواهند رسید. مارتین لوتر کنگ موزیک ویدیویی (مذکر) سلام به همراهان عزیز پادکست رخ. من امیر سود بخش هستم و تو پادکست رخ تلاش می کنم هر بار شما را با زندگی کسایی که بخشی از تاریخ را ساختن بیشتر آشنا کنم. قسمت هفدهم بعنوان من رویایی دارم. داستان زندگی مارتین لوتر کینگ قسمت دوم و پایانی هی (مذکر) (مذکر) تو قسمت اول، داستان زندگی مارتین لوترکینگو از زمانی که به دنیا آمد تا زمانی که مبارزاتش شروع کرد مرور کردیم. از دوران کودکیش، خانواده مذهبیش، استعداد سخنرانیش و اتفاقاتی که براش افتاده بود حرف زدیم.
تا رسیدیم به مبارزات مدنی و بدون خشونت که داشت. اول ماجرا تحریم اتوبوس های مونتگامری رو گفتیم؟ و دیدیم که بعد از سیصد و هشتاد و یک روز تلاش و پافشاری روی خواستههاشون. اونا به نتیجه رسیدند بعد ماجرای رستوران های شهر نشفیل و دستگیری هشتاد دانشجویی رو گفتیم که همشون بین جریمه و زندان دومی رو انتخاب کردن. و مردم هم بیرون از زندان، اونقدر حمایتشون کردند که دست آخر به هدفشون رسیدند. بعد کینگ برگشت آتلانتا، تو آتلانتا و آلبانی مبارزات خیلی خوب پیش نرفت. بعد هم به ماجرای درگیری اعضای جنبش نشفیل با سفیدپوستا رسیدیم. داستان فرارشون به سمت کلیسا و در نهایت بازداشتشون تو میسیسیپی رو گفتیم؟ بعد هم به یکی از مهم ترین قسمت های مبارزات کینگ رسیدیم، داستان مبارزات برمینگ هم که با فرماندار خشم آنجا، آقای جورج والاس و مسئول امنیت شهر، آقای بول کارنر، آشنا شدیم و دیدیم که جورج والاس کلاس اونقدر مقاومت کرد که رئیس جمهور نیروهای نظامی ایالت رو به فرمان خودش درآورد. و آنها به زور والاس را از در دانشگاه کنار زدند. آخر سرم رسیدیم به حمایت رئیس جمهور کندی و طرحی که میخواست برای حمایت از سیاهپوستا به مجلس بده.
واشنگتن، مارتین لوترکینگ، و داناپرداز: امید و تراژدی در سیاه پوستان امریکا
و در ادامه اون راهپیمایی بزرگ واشنگتن و سخنرانی معروف مارتین لوترکینگ به نام من رویایی دارم. حالا بریم ببینیم ادامه داستان به کجا میرسه. اگه شما صاحب یه کسب و کاری هستید، یا مدیریت که بخشی از یک شرکت را بر عهده دارید، باید نرم افزار سیارم دانا را امتحان کنید. داشتن یک نرم افزار سیارم خوب، برای افزایش فروش و وفاداری مشتریان و راحت بگم، برای بقای هر کسب و کاری لازمه. اسپانسر این قسمت، نرم افزار سیارم دانا، دانا روش فروش و بازاریابی شما را متحول می کند. به تیم فروش شما این قدرت رو میده که با هوشمندی بیشتری فرصتهای فروش رو شناسایی کنه و به نتیجه برسونه. خب، به قول معروف فروش فقط اول راهه، شما باید به مشتریاتون به بهترین شکل ممکن پشتیبانی بدید. اینجاست که ابزارهای پیشرفته دانا مثل سیستم تیکتینگ و چت آنلاین به شما اجازه میده. تجربه عالی پشتیبانی برای مشتریانتان بسازید.
شما می توانید، همین امروز وارد سایت شرکت داناپرداز، به نشانی داناپرداز داتنت بشید و یک حساب آزمایشی. گواهی چهارده روزه ایجاد کنید تازه با کد تخفیف رخ می توانید تا بیست درصدم تخفیف بگیرید تو کسب و کارتون دانا باشید. بعد از راهپیمایی واشنگتن و سخنرانی کی و حمایت رئیس جمهور کندی از جنبش، امید تو دل بیست و یک میلیون آمریکایی سیاه پوست. خیلی از سفید پوست های هم درد آنها جوونه زده بود. جنبش بیش از پیش قدرت گرفته بود و اعضای سازمان رهبری مسیحیان جنوب که ما به عنوان جنبش کینگ ازشون اسم می بریم، کلی خوشحال بودن. ولی خوشحالیشون فقط دو هفته دوم داشت، دو هفته بعد تو یکی از کلیساها بمب گذاری کردن و چهار. دختر بچه ای که تو تظاهرات واشنگتن شرکت کرده بودن و تو این بمب گذاری کشتن. کاملاً مشخص بود که نژاد پرست ها به تلافی راهپیمایی واشنگتن این بمب گذاری را انجام داده بودند. جنبش اسیر غم این بمب گذاری و کشته شدن چهار دختر معصوم بود که اتفاقی افتاد.
ترور جانف کندی و نفرین خانواده اش
که کل مردم جهان رو تو شوک فرو برد. در ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳، جان اف کندی، رئیس جمهور آمریکا و حامی حقوق به برابر سیاهپوستان ترور شد. جنبش بزرگترین حامی سیاسی خود را از دست داده بود و همه نگاه ها از تظاهرات سیاهپوستا معتوف شد به این اتفاق بزرگ. وقتی که کینگ تو خونه اش کنار همسرش داشت خبر ترور کندی رو می شنید، به همسرش گفت: من میدونم، یه روز منم همینجوری ترور میکنن. برای من جالبه که در خصوص انگیزه ترور کندی صحبت های زیادی میشه و انواع اقسام سناریو مطرح. ولی معمولا خیلی کم به این موضوع توجه میشه که شاید ترور کندی توسط نژاد پرستای سفید پوست انجام شده باشه. مخصوصا اینکه کندی تمام قد از سیاهپوست ها دفاع کرده بود و بحث روز جامعه آمریکا تو اون زمانم. موضوع داغ تظاهرات سیاهپوستا بود و اصلا بعید نیست که دلیل ترور کانادی هم همین موضوع بوده باشه. قبل از اینکه از موضوع ترور کندی بخوایم بیایم بیرون، یه موضوع عجیب غریب راجع به افراد خانواده کندی هم بهتون.
بگم، خانواده ای که بنده خدا انگار نفرین شده بودن. شما نگاه کنین، جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا تو سن چهل و شش سالگی ترور شد. قبل از اون برادر بزرگترش تو بیست و نه سالگی، تو جنگ جهانی دوم، هواپیماش سقوط میکنه، میمیره. یکی دیگه از خواهراشم تو بیست و هشت سالگی وقتی سوار هواپیما بود داشت میرفت فرانسه که دوست پسرش رو ببینه. هواپیماش سقوط میکنه میمیره، پسر دوم خودش بعد از اینکه به دنیا میاد چند روز بعد میمیره یه برادر دیگه اش به نام رابرت کندی که تو قسمت اولم راجع بهش زیاد صحبت کردیم و دادستان کل آمریکا هم بود. پنج سال بعد از ترور جانف کندی، اونم ترور میکنن کشته میشه. یکی از پسرهای رابرت کندی، تو هتل محل اقامتش اووردوز میکنه، میمیره. یه پسر دیگهشم تو پیست اسکی بر اثر حادثه برخورد با درخت می میره. این دو تا که گفتیم پسرهای برادر رئیس شانپور بودند دیگه، یکی از پسرهای خود جانف کندی هم، هواپیما شخصیش بود.
تاریخی ترین رویدادهای مبارزات حقوق مدنی و ترور کندی
سقوط میکنه و خودشو، زنش و خواهر زنش میمیرن. داستان به کشته شدن نوه بیست و دو ساله کندیا هم کشیده میشه که دیگه واردش نمیشیم، واقعاً سرنوشت این خانواده خیلی از عجیب غریبه ترور کندی سرنوشت مبارزات و تحت تاثیر قرار داده بود، هیچکس نمیدونست رئیس جمهور بعدی. یعنی لیندون جانسون در خصوص لایحه مدنی کندی چه تصمیمی میگیره و اصلا این موضوع برایش مهم هست یا نه؟ نه، همه منتظر تصمیم جانسون بودند، و رسلر تو اولین سخنرانیش، تکلیف رو کاملا روشن کرد. اون گفت، هیچکس نمی تونه جلوی راهی رو که رئیس جمهور کندی شروع کرده بود رو بگیره؟ و جانسون فقط چند هفته بعد از ترور کندی لایحه حقوق مدنی را به جریان انداخت. تعداد زیادی از سناتورها تمام تلاششونو کردند که جلوی رای گیری لایحه تو مجلس سنا رو بگیرن. با وعده و وعده نظر سناتورهای دیگه رو هم بخرن. کشمکش ها بین موافقت و مخالفت ادامه داشت تا اینکه یک اتفاق جدید افتاد. یک گروه از مدافعین حقوق سیاه ها، که بیشترشون هم سفید پوست بودند، تصمیم گرفتند چند تا از نمایندگانشون را بفروشند. برستم به میسیسیپی تا اونجا جلوی ترویج نژادپرستی رو بگیرن.
دو نفر سفید پوست و یک سیاه پوست به سمت میسیسیپی حرکت کردند. حالا چرا بین این همه جا میسیسیپی، چون این ایالت تو جنوب آمریکا یکی از اصلی ترین مخالفین برابری حقوق؟ سیاهها و سفیدها بود، از فرماندارش گرفته تا سناتوراش و بیشتر سفید پوست های ساکنش هم همه مخالف بودند، اگه یادتون باشه، پلیس تو همین ایالت فعالین جنبش نشفی رو دستگیر کرد، و حتی مارتین لوتر کینگ هم تو سخنرانی درونی تاریخیش به این ایالت اشاره کرد، اونجا که گفت رویای من اینه که روزی ایالتی مثل میسیسیپی، ایالتی که در بی عدالتی و ظلم می سوزه به سرزمین آزادی و عدالت تبدیل بشه. خلاصه که این گروه به سمت میسیسیپی حرکت کردند ولی هیچ وقت به مقصد نرسیدند. آخرین خبر از اونا این بود که میگفتن پلیس به جرم سرعت غیر مجاز ماشینشو جریمه کرده و گرفتتشون، ولی کمی. فقط آزادشون کرده، هیچکس خبری ازشون نداشت، ولی تقریبا همه حدس میزدن که چه بلایی سرشون اومده. یکم بعد، ماشین سوخته شده اونا پیدا شد. یه مکالمه تلفنی تاریخی بین رئیس جمهور جانسون و رئیس اف بی آی ضبط شده که توش رئیس اف بی ای به جامعه. آنسون میگه قربان ما ماشین سوخته شده شونو پیدا کردیم ولی اثری از جنازه ها نیست. شدت سوختگی اونقدر بالاست که مشخص نیست کسی تو ماشین بوده یا نه، شاید سوخته باشن، شایدم دستگیر شده باشن.
قانون تبعیض نژادی و کشتار اعضای گروه کوکلاس کلان
جانسون بهش جواب میده، من بعید میدونم مردم اونجا حاضر باشن به این آدما رحم کرده باشن. آقای رئیس جمهور ، می خواهم به شما بگویم که ما ماشین را پیدا کرده ایم. این معلوم نیست. هیچکس این را اصلا نمی داند. اما ماشین سوخته بود ، و ما هنوز نمی دانیم که آیا کسی در داخل ماشین است یا نه. با توجه به این حرکت شدید ، این فقط یک فرضیه است که احتمالاً آنها در ماشین سوزانده شده اند ، یا ممکن است ربوده شوند و زندانی شوند. من فکر می کردم که آیا این افراد که در آنجا هستند ، حتی به آنها یک نفس زیادی می دهند. مثل اینکه رئیس جمهور جانسون بهتر از هر کس دیگه ای مردمای میسیسیپی رو می شناخت. این اتفاق، عزم جانسون را برای تصویب لایحه بیشتر جذب کرد.
و در نهایت، این لایحه تصویب شد و جانسون اونو امضا کرد. تصویری که از لحظه امضای تاریخی جانسون به یادگار مونده، مارتین لوترکینگ و رابرت کندی رو پشت سر جانسون طبق قانون جدید، دادستان آمریکا می توانست علیه تبعیض نژادی تو محیط کار، مدارس و مکان ها مقامات عمومی اقدام قانونی بکنه و اگه کسی بخواهد با این قانون مقابله کنه زندانی میشه. این قانون در حالی تصویب شد که هنوز خبری از اون سه نفری که ماشینشون سوخته شده بود نبود. ولی کمی بعد، جنازه های هر سه نفر پیدا شد گزارشات کالبوت شکافی نشان میداد دو نفر سفید پوست، هر کدوم به ضربه یک گلوله کشته شده بودند. ولی نفر سوم که سیاه پوست بود، اول اونقدر زده بودنش که استخوناش شکسته بود، بعد هم با شلیک سه گلوله کشته بودنش. اونا توسط اعضای گروه کوکلاس کلان با همکاری کلانتر منطقه کشته شده بودن، ولی تمامی مظنونین به قتل با قید وثیقه آزاد شدن. گروه کوکلاسکلن یا همون کی کی کی، یه گروه به شدت تندرو و رادیکال آمریکایی بودند که قدمی. مرگشون برمیگرده به سال ۱۸۶۵ که توسط یه کهنه سرباز آمریکایی تاسیس شد. آن زمان هدف گروه جلوگیری از تصویب قانون برده داری بود.
مبارزه برای حقوق سیاهپوستان: داستان مارتین لوترکینگ
اعضای این گروه بسیار نژاد پرست بودند، مخالف سرسخت کاتولیکا بودند و به شدت هم مخالف یهودی بودند. تو جریان جنگ جهانی دوم و اتفاقات بعدشم، اونا طرفدار سرسخت هیتلر و منکر هولوکاست بودند. اونا تو دهه شصت که ما داریم دربارش صحبت میکنیم، طرفداران خیلی زیادی داشتند. خیلی از لینچ کردن های سیاه پوست ها که تو قسمت اول توضیح دادیم توسط همین نژاد پرستا انجام می شد. یه ویژگیشون هم این بود که قیافه های خودشونو ترسناک میکردن، نقابای عجیب غریب میزدن که سیاهپوستا بیشتر ازشون. یه نکته جالب که همش باید حواسمون باشه اینه که راجع به دو هزار سی صد سال پیش صحبت نمیکنیم ما همش داریم راجع به پنجاه و شصت سال پیش سال پیش صحبت می کنی، عکس های عجیب غریبشون رو میذاریم تو پیج اینستای پودکست رخ، برید ببینید. در سال ۱۹۶۴، مارتین لوترکینگ، در حالی که فقط سی و پنج سال داشت، جایزه صلح نوبل را گرفت. بعد از دریافت جایزه گفت، من این جایزه را به خاطر از دست رفته هامون قبول می کنم. اونایی که جونشونو دادن تا راه ما هموار بشه.
گفت این یه پیروزی و مقام شخصی نیست، این جایزه متعلق به شرافت تمام سیاهپوستا و سفیدپوستایی که دارند. من مبارزه مدنی می کنم بعد هم با وجود اینکه وضع مالی خیلی خوبی نداشت و حتی یه خونه هم برای زن و بچش نخریده بود، تمام پولی که برایش؟ جایزه نوبل گرفته بود و بخشید. خب، اینجا یه داستان، میخوایم به معروف ترین و به نظر خیلی ها مهم ترین قسمت مبارزات مارتین لوتر کنگ. این بار مبارزه برای گرفتن حق رای سیاهپوستا. باید بدانید که اون زمان، طبق قانون کلی که تو آمریکا حکم فرمان بود، سیاهپوست ها حق رای داشتند. ولی در عمل، با توجه به تنوع قوانین ایالتی تو جنوب کشور. معمولا نمیذاشتن اونو رای بدن، برای اکثریت سیاه پوست های جنوب رای دادن تقریبا غیرممکن بود. هر ایالت به هر نحوی جلوی رای دادن سیاهپوست ها رو میگرفت، مثلا وقتی سیاهپوست ها میومدن رای دادن، میگفتن برگ رای. تموم شده یا زمان ثبت نام تموم شده یا مسئول مربوطه نیست و هزار جور بهونه دیگه.
کارزار مبارزه برای حق رای سیاهپوستا در شهر سلما
تازه قوانین تو بعضی ایالتها، اینطور بود که برای رای دادن باید مالیات رای میدادی و این برای سیاهپوست های فقیر خیلی خوشایند نبود، و از اون بدتر اینکه وقتی میخواستی برای رای دادن ثبت نام کنی شاید یه زامن با خودت میبردی که اون زامن خودش ثبت نام کرده باشه و راضی باشه که ضمانت تو رو هم بکنه. با اینوساف، کینگ تصمیم گرفت با هدف اینکه یک بار برای همیشه سیاهپوستا بتونن با رای که میدن خودشون سرنوشت خودشونو تعیین کنن، کارزار مبارزات برای حق رای سیاهپوستا رو تو شهر. سلما از ایالت آلاباما راه اندازی کرد. چرا سلما؟ چون این شهر بدترین سابقه رای دادن سیاهپوستا رو تو کل جنوب آمریکا داشت. تو سلما فقط کمتر از دو درصد واجدین شرایط سیاه پوست توانسته بودند برای رای دادن ثبت نام کنند. این در حالی بود که بیش از پنجاه درصد جمعیت سلما را سیاهپوستا تشکیل می دادند. یه فیلم معروفم به نام سلما هست که فقط به اتفاقات این کارزار میپردازه. همینجا به رسم جدیدمون یک کتاب هم معرفی کنیم، از میان منابع مختلف که وجود داره، برای آشنایی با عقاید ما. من کتاب مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ، قدرت مبارزه آری از خشونت را به شما پیشنهاد می کنم.
می خواهم که نسخه دیجیتالشم هست، می توانید تهیه کنید و بخوانید. با این مقدمات، بریم به ژانویه هزار و نهصد و شصت و پنج شهر سلما. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیکال: موزیکال موزیک ویدیویی از برنامه های برنامه ریزی شده مارتین لوترکینگ تو سلما با هدف کسب حق رای سیاهپوست ها تظاهراتهایی را برنامه ریزی کرد البته قبل از اینکه به سلما بره، چند باری با رئیس جمهور جانسون ملاقات کرد و ازش خواست که قانون حق رای سیاهپوست. دوستا رو تصویب کنه ولی جانسون که به تازگی قانون حقوق مدنی سیاه پوست را امضا کرده بود و کلی هم درگیر این داستان بود. از زیر بار دردسرهای جدید در بره و مدام کینگ را به آرامش دعوت می کرد و او را از رانندگی انداختن یه کارزار دیگه و یه دردسر دیگه سعی میکرد منصرف کنه. جانسون به کینگ گفت: من رئیس جمهور آمریکا هستم و خیلی کارهای دیگه و اولویت های دیگه هم به جز این داستان ها دارم بهتره که تو هم فعلا بیخیال ماجرا بشی تا یه کم زمان بگذره ببینیم چی میشه. ولی خب کی این گوشش بدهکار این حرفا نبود و بلند شد با دار و دستش رفت سلما و تظاهرات و تجمعات حق رای رو اونجا برنامه ریزی کرد. حالا با توجه به قدرت گرفتن کنگو، فعالیت هایی که جنبش او می کرد، اف بی آی هم به شدت اونو تحت نظر داشت، تمام مکالمات خودش و اطرافیانش شنود میشد هرجا. میرفت کاملاً متوجه میشد که چندتا مامور اف بی آی دارن تعقیبش میکنن.
تهدید و برهمکنش در مبارزات نژادی
از یک طرف فشار تحت نظر گرفته شدن و احتمال اینکه هر لحظه ممکنه خودش یا همراهاشو مامورها دستگیر کنن؟ از طرف دیگه ام، تماس ها و تهدیدهای بی شماری بود که تعدادشون از قبلا بیشتر شده بود. مخصوصا اینکه کینگ به چشم خودش کشته شدن چند رهبر سیاه پوست رو دیده بود، کشته شدن چهار دختر بچت. کودک معصوم بیگناه هم دیده بود و همش احتمال میداد نفر بعدی شاید خودش و خانواده اش باشند. منم اینطوری نبود که شما فکر کنیم داریم راجع به ابرقهرمانی صحبت میکنیم که این چیزا براش اصلا مهم نبود؟ نه. برعکس، کینگ هم یه آدم بود مثل بقیه و این داستان ها کاملا رویش تاثیر میذاشت، اعصاب و روانشو با هم. هم ریخته بود، حتی با همسرش سر این جریان ها به مشکل برخوردده بود، همسرش هم حق داشت، نژاد پرست ها تهدید کرده بودند. که هر چهار تا بچشو میکشن. ولی نکته این بود که با وجود همه ترس و وحشتتی که داشت برای رسیدن به هدفش حاضر بودین ریسک و بکنه. و کرد، تو سلما با هماهنگی جنبش مارتین لوتر کنگ، سیاهپوستا برای ثبت نام دسته دسته به مراکز ثبت نام کیدنده ها میرفتند و از اونور هم پلیس با خشونت تموم ازشون استقبال می کرد.
در مقابل، ولی اونا هیچ واکنشی از خودشون نشون نمیدادن. کلانتر منطقه سلما آقای جیم کلارک هم به شدت نژادپرست و مخالف سرسخت سیاهها بود. و با بی رحمی تمام ازشون استقبال میکرد، اونقدر خشونت به خرج داده بود که کابوس سیاهپوستا شده بود. خیلی از افرادی که تو کل سالهای مبارزه حضور داشتند، میگفتند کلارک خشن ترین و بی رحم ترین دشمن اونا بود. البته که آقای کلارک فقط کلانتر سلما بود و یک حامی خیلی بزرگ هم داشت که احتمالا شما هم میشناسید. آقای جورج والاس فرماندار ایالت آلاباما که شهر سلما در این ایالت بود. والاس همون شخصیه که تو قسمت اول داستانشون تعریف کردیم و گفتیم که رفت جلو در دانشگاه وایستا نمیذاشت سیاهپوستا ثبت نام کنن. تا اینکه در نهایت نیروی فدرال به فرمان کندی اومدند کنار زدنش. حالا شما حساب کنید که والاس زخمه خورده دوباره داره میبینه که کینگ پا شده اومده تو یکی از شهرهای دیگه داستان درست کرده، اونم تو شهری که کلانترش جان کلارکه تو اولین تظاهراتی که جنبش کینگ به راه انداختن، کلارک بهشون عمون نداد بعد از اینکه حسابی کتکشون زد، کینگ و چندین نفر دیگه هم بازداشت کرد، انداخت زندان.
نبرد بین مالکوم و کینگ: سلما و جنبش مدنی
خبر به زندان رفتن کین که به گوش همسرش رسید، اونم پاشد اومد سلما، البته نه اینکه این اولین بار. جایی باشه که کینگ رفته زندان نه، بارها و بارها اون دستگیر و زندانی شده بود ولی داستان سلما فرق میکرد. و خطر تو سلما از همه جاهای دیگه بیشتر بود. وقتی کینگ زندان بود، مالکم ایکس، یکی از معروف ترین رهبران سیاهپوستا، آمده بود سلما سخن. مالکو مینکس و کینگ اصلاً رابطه خوبی با هم نداشتند. درست هدفشون یکی بود، ولی روششون زمین تا آسمون با هم فرق داشت. روش مبارزات کینگ برگرفته از روش گاندی، مبارزات مدنی و بدون خشونت بود، ولی مالکومیکس. دقیقا برعکس، میگفت نه این سوسول بازی ها چیه، زدن باید بزنی، کشتن باید بکشی. مالکوم و کینگ هم سن و سال بودند و پدران هر دو نفر هم واعظ مذهبی و فعال سیاسی بودند.
پدر مالکوم وقتی اون خیلی کوچیک بود توسط گروه کوکلاس کلان که قبلاً راجع بهشون صحبت کردیم. و خانواده شون از هم پاشید و مالکوم هم سرنوشت عجیبی پیدا کرد. اگه خواستید راجع به مال کامیکس بیشتر بدانید، اپیزود تبعیض سیاه از پادکست رافکست رو گوش کنید. که این اپیزود به صورت هماهنگ و همزمان با داستان زندگی مارتین لوترکینگ منتشر شده و به جنبش موب. مبارزه با تبعیض نژادی سیاهپوستا میپردازه برگردیم به داستان: مالکوم که برای سخنرانی به سلما آمده بود، با همسر کنگ هم دیدار کرد و بهش پیام داد که: بهتره تو سلما یک جنبش جایگزین هم وجود داشته باشه که اگه مبارزات مدنی کینگ این جواب نداد، اونا بتونن راه رو ادامه بدن. که خب، کینگ با پیشنهاد مالکوم به شدت مخالف بود. البته دیگه کار به بحث و اختلاف نظر نکشید، چون که کمتر از یک ماه بعد از دیدار مالکم و همسر کینگ مالکم ترور شد، رسلر نه به دست نژاد پرستا، بلکه به دست مخالفای داخلی خودشون. کمی بعد که کینگ از زندان آزاد شد، برای جلب کمک از شهر خارج شد و خیلی از خبرنگاران و روزنامه نگاران نامه نگارا هم پشتبندش از سلما خارج شدن فرماندار والاس که اوزا را مناسب دید، دستور داد که تو اولین گرد همایی که سیاه پوست ها داشتند، به دور از چشم مطبوعات و خبرنگارهایی که اغلب از شهر رفته بودن به سیاهپوستان حمله کنند و حسابی ازشون زهره چشم بگیرند. دارودستای کلانتر کلاک هم وحشیانه بهشون حمله کردن و چندین نفر رو کشته و زخمی کردن.
راهپیمایی به سمت مونت کامری: حمایت از حقوق سیاهپوستان
یکی از کشته شده ها، پسر جوونی بود به نام جیمی که با مادر و پدربزرگ هشتاد و دو سالش. تو تظاهرات شرکت کرده بود، سربازان جلوی چشم مادر و پدربزرگ، جیمی رو با گلوله کشته بودند. خبر که به کنگ رسید، اونو به شدت تحت تاثیر قرار داد کینگ یه سخنرانی تند علیه رئیس جمهور کرد و گفت، امریکایی که تو ویتنام میلیون ها دلار داره. خرج میکنه و آدمای بی دفاع رو میکشه تو خاک خودش نمیتونه از جون آدمای خودش محافظت کنه. گفت من یه بار دیگه به دیدار رئیس جمهور میرم، و اگه این بار اون کاری انجام نده، خودمون کاری که باید رو انجام میدیم. کینگ رفت پیش رئیس جمهور و بهش گفت که میخواد راهپیمایی بزرگی رو برنامه ریزی کنه. و هرچند که رئیس شانپور موافقت نکرد، ولی اون تصمیم خودشو گرفته بود، راهپیمایی بزرگ از سلمون. ما به سمت مونت کامری دقیقا حرکتی شبیه به حرکت گاندی، راهپیمایی نمک گاندی رو تو اپیزود گاندی احتمالا شنیدید. اینجا هم کینگ میخواست همین کارو بکنه، راهپیمایی به طول هشتاد و هفت کیلومتر از سلما به مونت کامری را.
و هدفش هم این بود که توجه رسانه ها و مردم آمریکا را به خواستههای سیاه پوست های جنوب جلب کند. راهپیمایی از سلما شروع شد و به دلایل نامعلومی خود کینگ در این راهپیمایی حاضر نشد. بعضی ها میگفتن اونقدر تهدیدش کرده بودن که ترسیده بود، که خیلی هم بعید نیست، بعضی ها میگن جنبش تصمیم گرفت. که با توجه به خطرات بسیار زیاد این راهپیمایی اون نباشه که اینم بعید نیست دم حضور کینگ تو این راهپیمایی مهم و حیاتی عجیب بود. تا حالا تو همه تظاهرات و تجمعات، کینگ ردیف اول بود، ولی تو راهپیمایی سلما خبری از کینگ نبود. یکشنبه، هفتم مارس هزار نهصد و شصت و پنج، تعداد زیادی از سیاهپوستا به همراه سفیدپوست. دوستان که حامی آنها بودند راهپیمایی مسلامتآمیز خود را به سمت مونت کامری شروع کردند و به سمت خود. خروجی شهر سلما حرکت کردن. خروجی شهر یه پل تاریخی داره به نام پل پتوس.
یکشنبه خونین: نبرد وحشتناک روی پل تاریخ آمریکا
جمعیت تظاهرکنندگان وقتی به وسط پل رسیدند، دیدن اون طرف، کلانتر جان کلارک و تعداد تعداد بسیار زیادی از مامورهای مجهز پلیس، در حالی که ماسک هم به صورتشان زده بودند، آماده بودند که ازشون استقبال کنه سیاهپوست ها، در حالی که آماده دستگیر شدن بودند، ناگهان دیدند که خبری از دستگیری نیست و ارتش کلانتر کلارک داره به سمتشون حمله میکنه. کلارک با گاز اشک آور و باتون دستور حمله به سیاه پوستایی رو داد که اصلاً از خودشون مقاومتی نشون نمیده. می دادند و به خشونت اعتقادی نداشتند. ولی عدم اعتقاد سیاهپوست ها به خشونت کافی نبود، چون روبه روشون، آدمایی بودن که اتفاقاً. خشونت خیلی هم اعتقاد داشتند و زدند تظاهرکنندگان رو لتو پار کردند. چندین و چند نفر خونی و مالی راهی بیمارستان شدند. تک تک صحنه های این نبرد خونی توسط خبرنگاران زنده گزارش می شد و بیش از هفتاد میلیون نفر. نفر در سرتاسر آمریکا داشتند زنده این تصاویری را می دیدند، ما هم براتون فیلمشو تو پیج میذاریم. اون روز، تو تاریخ آمریکا به نام یکشنبه خونین به یادگار ماند.
خیلی از سفیدپوستای ایالت دیگه که روحشون هم از این جریانات خبر نداشت، قشنگ درگیر ماجرا شدن. خبر یکشنبه خونین شد خبر و بحث روز آمریکا، همه ازش صحبت میکردن، برای خیلی از مردم. مخصوصا مردم شمال آمریکا که این چیزا را از نزدیک ندیده بودن، اتفاق، اتفاق وحشتناکی بود. اولین واکنشی که کینگ به یکشنبه خونین داشتیم بود. برمیگردیم روی پل، دوباره میریم، دوباره راهپیمایی میکنیم به سمت مونتکامری کینگ، تو مصاحبه ای که داشت از تلویزیون به صورت زنده پخش می شد، از همه مردم دعوت کرد که برای برگزاری راه راهپیمایی به سلما بیاد و سیاه و سفید از شهرهای مختلفم دعوت کنگ رو قبول کردن سلما همچین جمعیتی تا حالا به خودش ندیده بود، صدها نفر از مردم راهپیمایی رو شروع کردن، جمعیتی که یک. سومش سفید پوست بودند، در حالی که این بار کینگ در صف اول تظاهرات بود، آنها به سمت خروجی شهر حرکت کردند. و دوباره به وسط پل پتوس رسیدند. روی پل، یه وقت دیدند که نیروهای نظامی راه رو باز کردن که اونا برن جلو ولی در کمال ناباوری همه، کینگ برگشت. از روی پل پتوس برگشت و راهپیمایی رو ادامه نداد.
تظاهرات پالوپیتوس و پیروزی حق رای سال ۱۹۶۵
اون با توجه به شناختی که از فرماندار والاس و کلانتر کلارک داشت، این کار اونا رو فریب میدونست و تصمیم گرفت. گرفت که راهپیمایی رو کنسل کنه، اون گفت ترجیح میدم که مردم از من ناراحت باشن تا اینکه با تصمیم من لات و پار بشن البته این تصمیم اون مخالفت های زیادی هم داشت، میدونیم که کلی ادم از شهرهای دیگه برای این تظاهرات اومده بودن سلما. ولی هر چی که بود، تظاهرات دوم روی پالوپیتوس کنسل شد. بلافاصله بعد از این اتفاق، کینگ درخواست برگزاری راهپیمایی رو به صورت حقوقی از دادگاه پیگیری کرد. و توی دادگاه تاریخی، برخلاف تصور خیلی از آدما، دادگاه رای به قانونی بودن تظاهرات داد. و به جنبش کینگ اجازه برگزاری راهپیمایی بدون خشونت پنج روزه داده شد. رئیس جمهورم به والاس نامه زد و گفت، به هیچ عنوان دیگه نباید خشونتی از خودت نشون بدی. این خبر برای جنبش کینگ خوشحال کننده بود، ولی نه به اندازه خبر بعدی. خبر بعدی چی بود؟ رئیس جمهور تو مجلس درباره حق رای سیاهها صحبت کرد و گفت لایحه ای را به مجلس می فرسته که تمام محدودیت های حق رای رو در تمام ایالت و در تمام انتخابات حذف کنه.
اتفاقات پل پتوس و تصاویر یکشنبه خونین به جانسون کمک کرد که بتونه قوانین حق رای رو تو مجلس به رسوب تصویب برسونه. حتی مخالفت های سناتورها از دفعه قبلی هم کمتر بود و اینا همه تاثیر خشونتتی بود که کلانتر. کلارک و فرماندار والاس مرتکب شده بودند. قانون حق رای سال هزار و نهصد و شصت و پنج به تصویب رسید. پانزده مارس هزار نهصد و شصت و پنج وقتی جانسون داشت تو مجلس سنا درباره تصویب این قانون سخنرانی میکرد و میگفت. مطمئن باشید که ما پیروز میشیم. اطرافیان کین که تو خونه داشتند کنارش سخنرانی جانسون را نگاه میکردند، برای اولین بار اشک های البته حتی تصویب این قانون هم جلوی راهپیمایی بزرگ جنبش کینگ رو نتونست بگیره. هزاران هزار نفر در این راهپیمایی بزرگ شرکت کردند، سیاه و سفید در کنار هم. چشمان تمام مردم آمریکا به این راهپیمایی دوخته شد.
سخنرانی معروف دکتر مارتین لوثر کینگ منشور ایمان گامبرده
وقتی جمعیت به بانت کامره رسید، کینگ یک سخنرانی معروفی اونجا کرد و گفت. روزی تمام ما رو به بردگی گرفته بودن، اما اون روزا گذشت. ممکن است شما بپرسید کی ما از این تاریکی آزاد میشیم؟ من امروز به شما، برادران و خواهرانم قول میدم که با وجود تمام سختی ها و نامیدی ها، به زودی زمان. آزادی ما فرا خواهد رسید و حقیقت پیروز میشه من به شما قول میدم که زیاد طول نمیکشه، چرا که هیچ دروغی همیشه پایدار نیست. من به شما قول میدم که زیاد طول نمیکشه، چرا که جهان هرچقدر هم که بزرگ باشه، به سمت عدالت پیش میره. کمی بعد، قانون حق رای به تصویب رسید، تو راهپیمایی سلما به مونتکامری، سیاهپوست های سرودیویی که یه جورایی شبیه به سرود یارادبستانی خودمونه، یه قسمتش رو با هم گوش کنیم؟ شما باید حرکت کنید. شما باید حرکت کنید. شما می توانید این کار را انجام دهید. شما باید با روح کار کنید.
شما باید با روح کار کنید. و حالا باید به طور جدی کار کنی. هر سال باید از آنجا فرار کنی. اونها به من میگن که باید خیلی بلند باشی. سیاهپوستان تو بعضی از ایالت ها مثل میسیسیپی انقدر سالها زیر تهدید و فشار سفیدپوستان بودند که حتی حتی با وجود تصویب این قانونم، بعضیاشون جرات نمیکردند بیان رای دهند. کینگ و سایر رهبران سیاهپوستان هم، علیرغم اختلافاتی که با هم داشتند، همگی پا شدند، اومدند، میسیسیپی راهپیمایی کردند. که سیاهپوستان اونا رو ببینن و جسارت پیدا کنن. تصویب قانون حق رای به مراتب اثرات بیشتری رو نسبت به تصویب لایحه حقوق مدنی داشت. یه تاثیر بدیهی که قانون حق رای داشت این بود که خب سیاهپوستان می تونستن تو انتخابات ایالتی و انتخابات.
تجربه های تاریخی مارتین لوتر کینگ – قسمت اول
و با این اتفاق برای اولین بار سیاهپوست ها به مقام های به بالای تصمیم گیری سیاست های آمریکا رسیدند. شهردار، نماینده و سناتورهای سیاه پوست یکی یکی رای میآورند. اون پیرمرد هشتاد و دو ساله ای که گفتیم تو تظاهرات شرکت کرده بود و نوهش جیمی رو جلوی چشمش کشته بودن. اون تونست تو هشتاد و چهار سالگی برای اولین بار رای بده. پیرمرد نشون داد که میشه تو این سن هم منفعل نبود، میشه بی تفاوت نبود، میشه به جنگی و به حقت برسی. بعد از پیروزی تو سلما، کینگ میخواست مبارزه تو شمال آمریکا را هم تجربه کنه، برای همین به جنبش سیاه پوست های شیک شیکاگو برای گرفتن حق مسکنشو ملحق شد، زن و بچشم ورداش آورد نزدیک شیکاگو تو محله فقیر کارنشین سیاهپوستا زندگی کرد که البته همسرش از جای جدید اصلا راضی نبود. کنگ فعالیتاشو در شیکاگو شروع کرد، ولی اونجا خیلی موفق نبود. خودش میگفت اینا از نژاد پرستای میسیسیپی هم بدترن، خشونت های وحشتناک شیکاگو باعث شده بود که خیلی از سیاهپوستان حتی اونایی که کمی قبل به مبارزات بدون خشونت اعتقاد داشتند، دیگه کاسه سرشون لبریز بشه و اونا هم مقابل به مصر کنن. مخصوصا که دیگه الان جسارت پیدا کرده بودن از زیر سایه سفیده اومده بودن بیرون، و چندتا از حقوق اولیه شون هم.
گرفته بودن و یاد گرفته بودن که حق گرفتنی، دادنی نیست. و دیگه طاقت کتک خوردن و مقابله به مثل نکردن رو نداشتند. تو خیلی از شهرهای آمریکا شورش شده بود، خیابونها صحنه درگیری و کتک کاری هر دو طرف بود کینگ تو یکی از سخنرانیاش گفت، اگه تمام سیاه پوست های آمریکا هم دست به اعمال خشونت بزنند، من به تنها. تنهایی می ایستم و فریاد میزنم که این کار اشتباهه. کینگ گفت اون رویایی که یه روز تو واشنگتن فریاد زدم امروز برام به کابوس تبدیل شده. هرچند که من امیدم رو از دست نمیدم، ولی ما باید با واقعیت روبرو بشیم، واقعیت اینه که جامعه ما هنوز. راه درازی رو در پیش داره. خشونت، جنگ و نفاق، چیزهایی بودند که کینگ همیشه ازشون میترسید. اون از جنگ متنفر بود، چه جنگ داخلی، چه جنگ خارجی.
تصمیم مارتین لوتر کینگ برای صلح و عدالت در ایالت ممفیس
سال هزار و نهصد و شصت و هفت یه سخنرانی کرد و سیاست های آمریکا و جنگ ویتنام رو به باد انتقاد گرفت. بعد از این سخنرانیش، خیلی ها بهش نقد کردن و از دستش به شدت عصبانی شدن. اونا میگفتن تو وطن پرست نیستی، تو یه آمریکایی واقعی نیستی، یه آمریکایی واقعی هیچوقت از این حرفا نمیزنه. جالبه که حتی اکثر فعالین حقوق مدنی هم بهش فحش کردن. اون روزا شاید بدترین روزای کینگ تو کل دوران مبارزاتش بود از یک طرف، خشونت های جامعه و عدم همراهی اکثریت جامعه سیاه ها با مبارزه بدون خشونت اون. و از طرف دیگه هم، فشاری که وطن پرستا بهش میآوردن و اونو حتی خیانت میدونستن. حتی نیویورک تایمز نوشت، دوران مارتین روتر کینگ دیگه به پایان رسیده. اون روزا، روزایی بود که کینگ مرتب تهدید به مرد میشد، از خودی و غیر خودی پیام های تهدیدآمیز میگرفت. اوضاع به همین منوال ادامه داشت تا اینکه کینگ تصمیم گرفت به ایالت ممفیس سفر کنه و اونجا تو شهر تنسی.
به جنبش حقوق رفتگرها کمک کنه، کینگ سوار هواپیما شد رفت به تنسی و این آخرین سفر زندگی کینگ بود. او می گوید شما سعی می کنید. هیچ جهنم ای در زیر ما نیست فقط آسمان حباب ها رو تصور کن. مردم تا به امروز زندگی می کنند. تصور کنید که هیچ کشوری وجود ندارد. این کار خیلی سخته. من نمی خواهم همه را بکشم یا بمیرم. من هیچ دین ندارم. همه مردم را تصور کنید.
سخنرانی آخرین زندگی من
با آنها زندگی می کنم. سال هزار و نهصد و شصت و هشت تو تنسی، با حضور کینگ، تظاهراتی برای حقوق صنفی رفتگرهای که اغلب سیاه پوست و افزایش حقوقشون برگزار شده بود. که این تظاهرات به خشونت کشیده شد و کینگ از میان تظاهرات کنندگان با زور و زحمت تونست برگردد به هتل محلی شبش قرار بود کینگ تو کلیسای بزرگ شهر سخنرانی کنه، ولی انقدر بهش فشار اومده بود که اون نمیخواست بره سخنرانی. و برای همین دوستش با همراههاشو فرستاد اون شب. ولی وقتی اونا به کلیسا رفتند و جمعیت زیاد اونجا رو که اکثرشون از رفتگرا بودن و دیدند، به کینگ پیام دادند. این مردم اومدن اینجا تا تو براشون سخنرانی کنی، بهتره هرطوری هست خودتو برسون اینجا. کینک هم معطل نکرد و رفت به کلیسا تا آخرین سخنرانی عمر خودشو بکنه. هیچکس نمیدونست که فردایی این سخنرانی، کینگ قراره کشته بشه. حتماً این سخنرانی کینگ رو گوش بدید، سخنرانی واقعاً عجیب، بدون اینکه از قبل متن رو آماده کنه، تو این سوال گفتگاری حرفایی میزنه که موه به تن آدم سیخ میشه کینگ خطاب به جمعیت میگه؟ من دقیقا نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته، ولی وحشتتی هم ندارم، چون من قله کوه رو فرد کردم.
من هم مثل خیلی از آدمای دیگه میل به زندگی طولانی دارم، عمر طولانی لذت خودشو داره، ولی دیگه به این عمر. موضوع فکر نمی کنم، من امشب از هیچ چیز نمی ترسم، چون که چشمان من شکوه وعده خداوند را دیده است. من سرزمین موعود را دیده ام، شاید من همراه شما به آنجا نرسم، اما می خواهم به شما بگویم: مردم ما بی تردید به آنجا خواهند رسید. شاید من همراه شما به آنجا نرسم، اما می خواهم به شما بگویم مردم ما بدون تردید به آنجا. مثل هر کسی که می خواهم زندگی کنم. زندگی طولانی ، عمر طولانی ، جای خود را دارد ، اما من در حال حاضر نگران آن نیستم. من فقط می خواهم اراده خدا را انجام دهم ، و او به من اجازه داد که به کوه بروم. پسر کوبا ، راشین من ممکن است این را با شما دریافت نکنم ، اما من می خواهم که شما این شب را بدانید. که ما به عنوان مردم به سرزمین وعده داده می رسیم.
حرفهای امشب و خوشحالی
(خنده) من امشب خوشحال هستم ، نگران هیچ چیز نیستم ، از هیچ چیز نمی ترسم. (خنده حضار) فردا این سخنرانی. کنگ تو بالاکون هتلش به ضربه گلوله به قتل میرسه، زارب، یک مجرم سابقه دار بود که هیچوقت. به قطع اعتراف نکرد، و خانواده کینگ هنوزم که هنوزه فکر میکنن اف بی آی پشت این ترور بوده بعد از ترور کینگ، یکی از رهبران بزرگ جنبش سیاهپوستا، تو یکی از سخنرانی هاش، یه حرفی زد که خیلی اون موقع بهش خندیدن. اون گفت به رویاهاتون فکر کنید و براش بجنگید، کی میدونه، شاید یکی از بچه های شما بتونه اصلا کاندیدای ریاست جمهوری بشه یکی از کسایی که داشت به این سخنرانی گوش میداد، پدر باراک اوباما بود. موقع این سخنرانی، باراک اوباما و از دستش عذرخواهی می کنم هی داستان زندگی مارتین لوترکینگ رو شنیدید. اگر خوشتون اومد و دوست داشتید به ما کمک کنید، حتما اونو به دوستاتون از طریق پست و استوری معرفی کنید. یک تشکر ویژه می کنم از تیمی که به من برای تهیه محتوای این داستان دوقسمتی کمک بسیار زیادی کرد. انوش شهیدی همدانی، غزال قبادی و علیار ابراهیمی.
همچنین ممنون از نگار ریاهی. گرافیست تیم و محمد ناسری نقاش پوسترها. به امید دیدار، امیر سودبخش، بهمن ۹۹ هی هی (مذکر) (مذکر) خیلی خوب.
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua