جناب سرهنگ | داستان زندگی قذافی قسمت اول

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

سرهنگ داستان زندگی قذافی قسمت اول

گوش بدید به جناب سرهنگ | داستان زندگی قذافی قسمت اول

00:00 تا 00:02: قصه زندگی معمر قذافی: کاشفان لیبی
00:02 تا 00:05: تاریخ و جغرافیای کشور لیبی
00:05 تا 00:07: تاریخ لیبی، جنگ‌ها، استعمار و مقاومت: داستان امپراتوری‌ها در لیبی
00:07 تا 00:10: شیر صحرا: داستان مبارزه عمر مختار
00:10 تا 00:13: پیروزی و سرنوشت لیبی پس از جنگ جهانی دوم
00:13 تا 00:16: ملکه ریس: آغاز قانون اساسی و انقلاب در لیبی
00:16 تا 00:20: معمر قذافی و راه به قدرت در لیبی
00:20 تا 00:23: علاقه قذافی به جمال عبدالناسر و تأسیس جنبش افسران آزاد
00:23 تا 00:26: پادشاهی و انقلاب: تغییرات در تاریخ لیبی
00:26 تا 00:30: زندگی قزافی: از کودتا تا پایان
00:30 تا 00:32: فریدون قذافی و صفیه فرقه: زندگی و حکومتشان
00:32 تا 00:35: اقدامات قذافی در تغییرات اجتماعی و سیاسی در لیبی
00:35 تا 00:38: ترور و مخوفیت در المپیک: گروگانگیری و ترور در مونیخ
00:38 تا 00:42: عملیات بهار جوانان: ترور سلامه
00:42 تا 00:46: کشتار و ستم در رژیم قذافی و اعتراضات دانشجویان
00:46 تا 00:49: فرار امین و روابط قذافی با کشورهای عربی و آفریقایی
00:49 تا 00:53: سرنوشت تاریک امام موسی صدر و ناپدید شدن اون در لیبی
00:53 تا 00:56: کتاب سبز: راهنمای مسیر بشریت به سوی استقلال
00:56 تا 00:59: تحولات سیاسی و اجتماعی در لیبی توسط معمار گرین آقای قزافی
00:59 تا 01:02: حکومت و تغییرات در جامعه ترابلوس – قسمت اول

قصه زندگی معمر قذافی: کاشفان لیبی

موسيقي موسيقي هی هی (مذکر) موزیکال: موزیکال سلام و درود به همراهان عزیز، شما به اپیزود سیزدهم از پادکست رخ به نام جناب سرهنگ داستان زندگی معمر قذافی گوش میدید؟ من امیر سودبخش هستم و تو پادکست رخ تلاش می کنم هر بار شما را با زندگی کسایی که بخشی از تاریخ را ساختن بیشتر آشنا کنم. ما تا حالا راجع به جنگ جهانی و تاریخ اروپا زیاد صحبت کردیم. مطالعات آزاد هرکدام از ما هم در حوزه تاریخ بیشتر هول جنگ های جهانی و انقلاب های بزرگ دنیا بوده. من وقتی سراغ تاریخ آفریقا و کشورهای عربی-افریقی رفتم، یاد این جمله صغرات افتادم که میگه. تنها چیزی که میدونم اینه که هیچی نمی دونم. اطلاعات من درباره کشورهای عربی آفریقایی اصلا زیاد نبود. ولی خیلی خوشحالم که این اپیزود باعث شد. دریچه ی جدیدی از تاریخ برای من باز شود، اونم. با کلی حوادث و اتفاقات عجیب و غریب و داستان های واقعا جذاب منم سعی کردم خلاصه هر آنچه که مطالعه کردم رو تو قسمت دو قسمتی داستان زندگی قذافی.

با عشق تقدیم به شما کنم، تو اپیزود قزافی، ما فقط راجع به خودش صحبت نمی کنیم. قرار شما در خلال این اپیزود با اشخاص دیگه و اتفاقات دیگه ای. که به نوعی به قضافی مربوط می شود هم آشنا شوید. و کلی چیزای جدید بشنوید، پس، آماده شید، با هم بریم شمال آفریقا. کاشفاری لیبی. لیبی چهارمین کشور بزرگ آفریقا است. و بیشتر ذخایر نفت قاره آفریقا هم تو این کشوره. اونقدری که لیبی دهمین کشور نفتخیز کل دنیاست. کشوری با وسعتی بزرگ و جمعیتی کم.

تاریخ و جغرافیای کشور لیبی

وسط لیبی حتی یکم بزرگتر از ایرانه. ولی جمعیت کل کشور لیبی حتی یک دهم ایران هم نیست. حتی اندازه جمعیت تهران هم نیست، لیبی حدود هفت و نیم میلیون نفر جمعیت داره که نود و هفت درصد از مردمشم. مسلمانان سنی مذهب هستند، یه نکته مهم دیگه هم اینه که لیبی شمال آفریقاست و بین لیبی و کشورهای اروپایی مثل ایتالیا و یونان فقط یه دریای مدیترانه قرار داره. و این نزدیکی به اروپا موقعیت این کشور را استراتژیکتر میکنه. لیبی دو هزار کیلومتر هم مرز دریایی دارد که اکثر جمعیت لیبی تو این مناطق مرزی ساکن است. چون نود درصد خاک لیبی بیابونایی بیابو علفه و بهترین جا برای زندگی. همین نوار ساحلیه. وسعت بزرگ، جمعیت کم، نفت زیاد، نزدیکی به اروپا همه اینا باعث میشه.

این کشور برای قدرت های بزرگ همیشه جذاب باشه. بریم یه نگاه کلی به تاریخ لیبی هم داشته باشیم، تقریبا از صد و پنجاه سال قبل از میلاد تا چهارصد. پنجاه سال بعد از میلاد، لیبی بخشی از امپراتوری روم بود. بعد از اینکه واندالها به امپراتوری روم حمله کردند، حدود دویست سال لیبی دست آنها بود. وندالها یکی از قبیله های جرمن بودند که تو سده پنج میلادی به امپراتوری روم حمله کردند. و لیبی هم که جزو این امپراتوری بود، افتاد دست اونا. لیبی یه دویست سالی هم دست اونا بود تا اینکه تو سال ششصد و چهل و دو بعد از میلاد این اعراب بودند که بعد. بعد از تصرف مصر، همسایه کناری لیبی، لیبی رو هم فتح کردن. حمله مسلمانان به لیبی در زمان خلافت عثمان اتفاق افتاد و یه نکته خیلی جالب اینکه تو.

تاریخ لیبی، جنگ‌ها، استعمار و مقاومت: داستان امپراتوری‌ها در لیبی

تاریخ ابن خلدون نوشته شده که تو حمله مسلمانان به لیبی امام حسن و امام حسین هم از سر در دارای سپاه مسلمانا بودن از اون زمان به بعد بود که دین اسلام شد دین اکثریت مطلق مردمان کشور لیبی. قرن شانزدهم، با حمله عثمانی ها به لیبی، این کشور بخشی از امپراتوری عثمانی شد. بعد انقلاب صنعتی، وقتی انگلیس و فرانسه و پرتغال و کشورهای قدرتمند دیگه، کشورهای ضعیف دیگر رو دونه دونه مستمر خودشون میکردن، ایتالیا هم گفت، مگه من چه مکه مستمر نداشته باشم؟ و تازه لیبی هم که همین بغله و چند صد سالم زیر سلطه ما رومیه بوده و اصلا باید مال ما باشه. در سال هزار و نهصد و یازده یعنی کمی قبل از جنگ جهانی اول، ایتالیا با عثمانی وارد جنگ شد. جنگ شد و لیبی به تصرف ایتالیا در جنگ ایتالیا و عثمانی برای اولین بار تو جنگ از هواپیما استفاده شد. اولین حمله هوایی تاریخ در یک نوامبر هزار و نوامبر نوزده و یازده توسط ایتالیایی ها به مواضع عثمانی ها تو لیبی اتفاق افتاد. خب، پس همونطور که شنیدیم، لیبی ششصد سال دست امپراتوری روم بود، حدود دویست سال دست وندالها. بعد مسلمانان لیبی را گرفتند، قرن شانزدهم امپراتوری عثمانی این کشور را تصرف کرد و در نهایت سال ۱۹۱۱، لیبی افتاد دست ایتالیا. مردم عرب زبون و مسلمان لیبی در مقابل ایتالیایی ها از همون اول مقاومت نشان میدادند.

و حاضر با سازش با اونا نمیشدن. قبل تر که لیبی جزء امپراتوری عثمانی بود، چون دین ترک های عثمانی هم اسلام بود، مردم خیلی با. باشون مشکل نداشتند ولی مردم لیبی هیچوقت نتونستن با ایتالیایی های مسیحی کنار بیان. از اون طرفم، حکمرانان ایتالیایی از هیچ تلاشی برای استثمار و اسارت مردم دریغ نمی کنند. و هر اعتراضی رو به شدت سرکوب میکردند. تو جریان مبارزات مردم لیبی با دولت استعمارگر ایتالیایی که کشورشونو گرفته بود. معروف ترین چهره پیرمرد محبوبی بود به نام عمر مختار. با آوردن اسم عمر مختار، خاطرات بزرگترها و قدیمی ترها زنده میشه. ما ایرانی ها به خصوص قدیمی طرا عمر مختار رو به خاطر فیلم عمر مختار با بازی آنتونی کوئین خوب میشناسیم.

شیر صحرا: داستان مبارزه عمر مختار

فیلمی که بارها و بارها از تلویزیون پخش شده بود، اونقدر که وقتی مردم آنتونی کوئین رو تو فیلم دیگه ای میدیدن، میگفتن. من تو این فیلمم عمر مختار بازی کرده ها، حالا داستان عمر مختار چی بود؟ شیر صحرا یا عمر مختار، معلم بازنشسته و پیرمرد شجاع و مبارزه ای بود که علیه ایتالیا مبارزه می کرد. و جنگ های پارتیزانی راه انداخته بود. اون زمان مردم لیبی تو چادر و به صورت قبیله ای زندگی می کردند. و عمر مخترم رئیس قبیله خودشون بود، ولی قبایل دیگه هم اونو قبول داشتند و ازش حرف شنوی و به او می گفتند: “سیدی عمر”. خواسته سیدی عمر چی بود، خیلی ساده و واضح، خروج نظامی های ایتالیایی از خاک لیبی. گروه عمر مختار تو جریان جنگها با توجه به اینکه به صحرا و زندگی بادی نشینی کاملا آشنا. هر موقع یه تعداد کمی از ارتش های ایتالیایی رو گیر میاوردن، بهشون حمله میکردن و تا بقیه یه سربازیا بخوام بیام به کمکشون، اونا با اسباشون فرار میکردن. صحرو هم انقدر گسترده بود که اصلاً نمیشد به راحتی جای عمر مخترع پیدا کرد.

تو جنگهای رو در رو هم شجاعت سربازای عمر مختار واقعاً عجیب و تاریخی بود. اونا پشت سنگراشون با تفنگ میشستن و خودشون پاهای خودشون رو میبستن که وقتی دشمن نزدیک میشه از ترس فرار نکنند و تا لحظه آخر بتونن بجنگن. ایتالیایی ها تعداد زیادی از کشته شده های لیبیایی را با پاهای بسته شده پیدا می کردند. ماجراهای مقاومتهای عمر مختار اونقدر معروف شده بود و برای ایتالیا دردسرساز شده بود که موسیلی. میونی، دیکتاتور فاشیست ایتالیایی مجبور شد صدها سرباز و تجهیزات به روز نظامی را بفرستد لیبی تا بتونن هر جور شده پیرمرد رو دستگیر کنن و البته موفق هم شدن. ایتالیایا با سلاح های شیمیایی و توپ و تانک و ارتش که آماده کرده بودند در نهایت. توانستند عمر مختار رو دستگیر کنن تو یه حمله سنگینی که به گروه سیدی عمر کردن موقع عقب نشینی عمر مختار از اسب افتاد زمین و ایتالیایی ها دستگیرش کردند و تنها پنج روز بعد از دستگیری. همزمان با نهمین سالگرد دولت فاشیستی موسلینی تو شهر بن قازی روی چشم جمعیت پیرمرد هفتاد و سه ساله رو دارش زدند. عمر مختار شیر صحرا از سال هزار و نهصد یازده تا هزار و نهصد سی و یک به مدت بیست.

پیروزی و سرنوشت لیبی پس از جنگ جهانی دوم

بیست سال با استعمارگران ایتالیایی جنگید و در نهایت به داراویخته شد. با کشته شدن عمر مختار، صدای اعتراضها هم خاموش شد و اگر جنگ جهانی دوم نبود، شاید. حالا حالا ها ایتالیا یا لیبی رو ترک نمیکردند. جریان جنگ جهانی دوم رو تو قسمت های هیتلر و چرچیل کامل تعریف کردیم و الان دیگه بهش وارد نمیشه. ولی میخوایم ببینیم جنگ جهانی دوم چه تاثیر روی سرنوشت لیبی داشت. بعد از جنگ جهانی دوم دوم و شکست ایتالیا لیبی افتاد دست برنده های جنگ یعنی انگلیس و آمریکا و فرانسه. اونا هم اول عین گوشت قربانی لیبی رو سه قسمت کردند و هر قسمت رو یکیشون برداشت. ولی میدونیم دیگه، جنگ جهانی دوم حتی برای برنده هاشم اونقدر خسارت به بار آورده بود که دیگه کن. کنترل کشوری مثل لیبی تو اولویتاشون نبود، حالا وظیفه لیبی چی شد؟ قرار شد در حضور نظامی انگلیس شخصی به نام محمد ادریس السنوسی بشه پادشاه لیبی و کشور چرا خود لیبیایی ها اداره کنند؟ یه پرانتز هم باز کنم، تا این زمان هنوز تو لیبی نفت کشف نشده بود.

وگرنه این دولت های استعمارگر به هیچ عنوان دست از سر لیبی بر نمیداشتند. فرانتز بسته؟ خب، پس با حمایت انگلیس و رای سازمان ملل، مبتنی بر اینکه لیبی باید مستقل باشد، محمد ادبی دریس از سنوسی که بهش میگفتن ملک ادریس شد پادشاه لیبی ملکه ریس از تایفه سنوسیا بود، تایفه سنوسیا هم یکی از بزرگترین توایف لیبی بودند. که بزرگاشون مورد احترام تمام مردم بودن. تاکید می کنم، داریم راجع به کشوری صحبت میکنیم که مردم به صورت قبیله ای توش زندگی میکنن، به شدتم مذهب. و بی حسن و بادی نشین. کل جمعیت کشور لیبی با اون وسعت بزرگ، تو زمان شروع پادشاهی ملکه ریس. یک میلیون نفرم نمیشد. با این تفاسیر، پادشاهی فردی مذهبی و لیبیایی به نام ملکه ریس شاید همون چیزی بود که مردم لیبی. مثال ها میخواستند، حداقلش این بود که ملکه تریس لیبیایی بود، مذهبی بود و یکی از خودشون بود.

ملکه ریس: آغاز قانون اساسی و انقلاب در لیبی

ملکه ریس نتیجه ازدواج پنجم پدرش بود، خودش هم پنج بار ازدواج کرد. ولی هرچقدر تلاش کرد، نتونست فرزند پسری داشته باشه و بزرگش کنه و عملا ولیعهد و جانش. سال هزار نهصد و چهل و نه که به پادشاهی رسید شروع کرد به تدوین یک قانون اساسی برای کشوری که تا الان قانون اساسی نداشت. و دو سال بعد قانون اساسی را تصویب کرد، کمی بعد هم کنگره ملی لیبی، ملک ادریس اول رو رسما و قانونی به عنوان شاه لیبی انتخاب کرد و دولت لیبی، دولتی متحد. به نام پادشاهی لیبی نامگذاری شد. این اولین دولتی بود که بعد از صدها سال مستقیم به دست یک لیبیایی اداره می شد. ملکه ریس پادشاهی بود که تقریبا ازش خوب میگفتن اهل بگیر و ببند و اعدام نبود. کشور قانون اساسی و دولت تصویب کرد، سعی کرد سطح سواد مردم لیبی رو که خیلی پایین و در حد صفر و شانس هم که آورد تقریباً ده سال بعد از پادشاهیش تو لیبی نفت پیدا شد و اقتصاد لی لیبی رو متحول کرد و البته که همه ما میدونیم نفت با خودش چه بدبختیایی را میاره. با پیدا شدن نفت، تعداد پایگاه های نظامی آمریکا هم تو لیبی زیاد شد و کشورهای اروپایی دیگر هم.

برای نزدیکی به لیبی با هم مسابقه گذاشته بودن. همین موضوع سوژه اولین اعتراضات مخالفان حضور استعمار در لیبی شد، خصوصا این. این که از پایگاه های کشورهای خارجی به خصوص آمریکا تو جنگ اعراب و اسرائیل به نفع اسرائیل استفاده می شد، یعنی تو یه کشور عربی پایگاه نظامی آمریکا داره و علیه کشورهای دیگه عربی فعالیت می کنه و این موضوع به شدت موجب ناراحتی مردم لیبی شده بود. مردمی که با توجه به فرهنگ حاکم کشور، گرسنگی و بدبختی رو میتونستن تحمل کنن. ولی حمایت از آمریکا و اسرائیل رو در مقابل با مسلمانان عرب دیگه اصلا نمیتونستن تحمل کنن. و برای همینم صدای اعتراضشون بلند شده بود. ملک ادریس هم خیلی اهل سرکوب و این حرفا نبود، بنده خدا پسری هم نداشت که جانشینش بشه و قرار بود. برادر زادش جانشینش بشه، برادر زادش هم اینکارا نبود، برای همین وقتی تو سال ۱۹۶۹ او، ملکه ریس برای معالجات پزشکی رفت ترکیه، در غیب ملکه ریس، گروهی از افسران ارتش لیبی تصمیم گرفتند بر علیه پادشاه کودتا کنند و پادشاهی را ازش بگیرند. و همین کار هم انجام دادن، عین آب خوردن کودتا کردن، یکی از راحت ترین و بی دردسر ترین کودتاهای تاریخ، بدون ریختن یک قطر خون ملکه ادریس سرنگون شد وقتی خبر و تصاویر این کودتا تو تلویزیون های کشورهای مختلف دنیا پخش می شد.

معمر قذافی و راه به قدرت در لیبی

همه می دیدند و می شنیدند که جوونی که فقط و تنها فقط بیست و هفت سالش بود. بود، رهبری این کودتا رو برعهده گرفته. کسی که تو حوزه سیاست اسمش رو تا حالا هیچکس نشنیده ولی اون تونسته بود پادشاه یه کشور رو سرنگون کنه و رهبری کشور رو بدست بگیره. بله، درست حدس زدید، رئیس گروه افسران کودتاگر کسی نبود جز جناب سرهنگ معمر قذافی موزیک ویدیویی موسيقي موسيقي هی موزیک ویدیویی هی قذافی تو خانواده بادی نشین فقیری تو یکی از روستاهای نزدیک شهر سرت به دنیا آمد. پدرش شتو و بز پرورش می داد و خانواده ای به شدت مذهبی داشت. اون تنها پسر خونواده بود که زنده مونده بود، بقیه پسرا تو بچگی مرده بودن و قذافی به همراه. خواهر دیگهشو و مادر پدرش به سبک اعراب بادی نشین تو چادر زندگی میکردند همین تربیت بچگیش بود که رویش تاثیر گذاشته بود و حتی وقتی رهبر لیبی شد ترجیح می داد بجز جای یه شهر و خونه تو صحرا و چادر زندگی کنه تحصیلات ابتدایی معمر شبیه بچه های دیگه صرفا تلاوت قرآن بود. بچه های صحرا اون زمان تو مکتب های قرآن شرکت میکردند و اولین چیزی که یاد میگرفتن قرآن خوندم. معمر برای اینکه بخواد درسشو ادامه بده چون روستاشون مدرسه نداشت باید میرفت شهر.

علیرغم اینکه شهر رفتن و درس خوندن تو مدرسه، برای خانواده خرج بر میداشت ولی پدر محمد. مرد تنها پسرش رو فرستاد مدرسه تا برای خودش کسی بشه. فکر کنم تو آرزوهاشم این نبود که بخواد رهبر لیبی بشه، تو مدرسه چون از روستا اومده بود. و خیلی چیزها رو ندیده بود، همکلاسیاش مسخرهش میکردن و دستش میداختن. ولی کم کم که با حال و هوای شهر آشنا شد، تو دبیرستان دوستای زیادی پیدا کرد که بعضی از این دوستان. بعداً تو لیبی پست های رده بالایی دولتی گرفتن. تو دوران نوجوانی و جوانی قذافی دو تا اتفاق روی جهت گیری فکری اون نقش بسیار اولی جنگ معروف اعراب با اسرائيل و حوادث بعد از اون بود تا اون زمان اعراب دو بار با اسرائيل ایلیا جنگیده بودند و هر دو بار هم شکست خورده بودند و قذافی هم که یک جوون عرب متعصب بود با توجه به این اتفاقات، به شدت از اسرائیل متنفر بود. موضوع دوم، به قدرت رسیدن جمال عبدالناسر تو مصر بود. که تونسته بود جلوی اسرائیل وایسه و کانال سوئیس رو ملی کنه و تازه عبدالناسر طرح تشکیل جمهوری متحد عربی را هم داده بود.

علاقه قذافی به جمال عبدالناسر و تأسیس جنبش افسران آزاد

او میخواست تمام کشورهای عربی با هم یکی بشن و قدرت رو تو منطقه به دست بگیرن. خلاصه اینکه قذافی جوان به شدت به جمال عبدالناسر علاقه داشت و اونو الگوی زندگیش کرده بود. همینقدر از علاقه قذافی به جمال عبدالناصر بگم که یک سال بعد از به قدرت رسیدن قذافی. وقتی جمال عبدالناسر مرد، قاضی که به عنوان رهبر لیبی در مراسم تشییع جنازه شرکت کرده بود، دو بار غش کرد، پخش زمین شد. برگردیم به دوران دبیرستان. قزافی دوران دبیرستان. شکل های سیاسی شرکت می کرد، پوسترای ضد سلطنت چاپ می کرد و حتی یک بار با دوستانش به هتلی که توش مشروبات الکلی سرو می کردن حمله کرد و شیشهاشو شکست، البته پلیس هم دستگیرشون کرد و چند روزی هم بازداشت کمی بعد، با چندتا از دوستاش که خط فکری مشترک داشتند، رفتم به دانشگاه آکادمی نظامی. سامی سلطنتی و اونجا تعلیمات نظامی دیدند. اون زمان، نیروهای مسلح لیبی توسط افسرای انگلیسی آموزش داده می شد و تو آکادمیم خب انگلیسی صحبت می کردند، و اینا اصلا خوشایند قذافی نبود.

قزافی که به شدت از حضور نیروهای خارجی تو کشور شاکی بود، هر طور بود تحمل کرد و دوره آکادمی را. رو پشت سر گذاشت. بعد از پایان دوره، قذافی با گروهی از دوستان وفادارش در سال هزار و نهصد و شصت و چهار. یعنی پنج سال قبل از کودتا، کمیته مرکزی جنبش افسران آزاد رو تاسیس کرد. اونجا با همکارانش جلسه میزاهاش فعالیت سیاسی میکرد، سرویس های اطلاعاتی دولتم با وجود مطلقه. تبدیل شدن از موضوع، کاری به کارش نداشتند. به دو دلیل: یکی اینکه اون زمان اصلا کسی قزافی رو نمیشناس و اون یه افسر جز بود و تهدیدی برای دولت نبود. دومین که اصلا دولت زیاد اهل بگیر و ببند نبود و ساختار اطلاعاتی منظم نداشت. قذافی بعد از فارغ التحصیلی تو ارتش افسر ارتباطات شد و بعد هم برای گذراندن دوره های تپ.

پادشاهی و انقلاب: تغییرات در تاریخ لیبی

تکمیلی، حدود یک سال رفت انگلیس و اونجا دوره دید. تو انگلیس خیلی سعی میکرد نشون بده که از هویت خودش فرار نمیکنه و با لباس سنتی اعراب رفت و آمد میکرد. کاری که معمولاً دانش آموزان آن موقع انجام نمیدادند و برای همینم بین معلمان شناخته شده بود. وقتی قذافی به عنوان افسر عالی رتبه به لیبی برگشت، زمان بازگشتش مصادف شده بود با. اوج نارضایتی های مردم از سیستم پادشاهیشون که این نارضایتی ها دو سه تا دلیل داشت. بهترینش، همونطور که اشاره کردیم، حمایت لیبی از اسرائیل تو جنگ با عرب بود و مردم عرب لیبی میگفتند: ما باید در کنار اعراب با اسرائیل بجنگیم، نه اینکه به نفع اسرائیل کار بکنیم. دلیل بعدی فساد گسترده دولتی ها مخصوصا تو وزارت نفت بود. که درآمد بسیار زیاد نفتی لیبی رو دولتیا بین خودشان تقسیم میکردند و فساد و رشوه بینشون. برای همینم شورش های محلی تو بعضی از جاها شروع شده بود، کارگران پایانه های نفتی و وضعیت کشور زیاد خوب نبود، سرویس های دفاعی و اطلاعاتی هم که ضعیف بودند.

زمینه برای تغییر تو لیبی کاملاً فراهم بود. برای همین، در اواسط سال ۱۹۶۹، همانطور که قبلاً اشاره کردیم، وقتی ملکه ریس، برای درمان به ترکیه رفته بود، البته که بعضی ها هم میگن برای تعطیلات و خوشگوارانی رفته بود، جمعی از افسران سربازان ارتش به رهبری قذافی کودتا کردند. اونا فرودگاه ها، انبار های پلیس، ایستگاه های رادیویی و دفاتر دولتی رو تو پایتخت ریبی ترابلوس. و شهرهای بزرگ دیگه مثل بن قازی اشغال کردن و قذافی شخصا کنترل پادگان برکا تو. و به همین راحتی قزافی کنترل یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا را به دست گرفت. ثروتمند، نه به خاطر ثروت مردمش، به خاطر طلای سیاهش، به خاطر چاه های قزافی بلافاصله بعد از کودتا، نظام پادشاهی سلطنتی را کنار گذاشت و جمهوری را از بین برد. عربی عربی لیبی را تأسیس کرد و از طریق رادیو خطاب به مردم گفت: رژیم مرتفع و فاصل. که بوی تهفونش همه جا رو گرفته بود به آخر راهش رسیده و ملکه ریس دیگه پادشاه کشور. همین جا سرنوشت شاه لیبی، ملکه ادریس رو هم بگیم و پروندهشو ببندیم، ملکه ادریس هفت هفتاد و یک ساله، بعد که فهمید کودتا شده، رفت یونان و از اونجا هم رفت مصر.

زندگی قزافی: از کودتا تا پایان

در حالی که غیابه تو دادگاه خلق لیبی محاکمه شده بود و به مرگ محکوم شده بود ولی بیست و دو. دو سال بعد از کودتا هم زنده بود و خوش و خرم و سر و مو را گنده زندگی کرد، تو سن نود و چهار سالگی سر خودش مرد، بعدش هم تو عربستان به خاک سپرده شد. برگردیم به جناب سرهنگ، قزافی از همون روز اول کودتا خیلی اصرار داشت که اسم کودتا. و شو بزار انقلاب در صورتی که واقعا هیچ انقلابی در کار نبود و به معنای واقعی کودتای نظامی اتفاق افتاده بود ولی با با توجه به اصرار قذافی به وقوع انقلاب، این کودتا اول انقلاب سفید نامگذاری شد. اما به انقلاب یک سپتامبر و انقلاب سبز هم تغییر نام داد. رنگ سبز، رنگ مورد علاقه قذافی بود که بعداً کتابی هم به نام کتاب سبز منتشر کرد که به گفته خود خودش بشر می تونه تو این کتاب جواب تمام سوالات خودشو پیدا کنه، جلوتر مفصل درباره اش حرف میزنه. تو مجرای کودتهای سرنگ قزافی اینکه یک جوون بیست و هفت ساله چطوری تونست به این راحتی کودتا کنه و قدرت رو تو کشور در دست بگیره سوالیه که هیچکس جواب دقیق و درستش رو نمیدونه. این نکته هم اضافه کنم که درجه نظامی قذافی ستوان بود و چند وقت بعد که کودتا شد. از اینجایی که داستان به بعد می خواهیم ببینیم جناب سرنگ داستان ما چه کرد؟ و تو لیبی و دنیای اطرافش چه اتفاقی افتاد؟ توجه کنید، اونقدر موضوعات متنوع و جذابه که من خیلی فکر کردم داستان بعد از کودتا رو.

براتون چطوری تعریف کنم؟ که شماهای شنونده، هم از داستان پرت نشی و هم تو داستان گم نشی، آخر سر به این نتیجه رسیدم که. بیام زندگی قزافی را بعد از به قدرت رسیدن و رهبری لیبی به سه بخش تقسیم کنم و هر بخش را جدا تعریف کنم. بخش اول، ده سال اول بعد از به قدرت رسیدن قزافیه، یعنی تقریباً از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۰ که تو این قسمت گوش می کنید، بخش دوم، ده سال دومه یعنی از هزار و نهصد و هشتاد تا هزار و نود و بخش سومم از ۱۹۹۰ تا پایان عمر قذافی در ۲۰۱۱ سومم تو قسمت دوم گوش میکنید. خب، بریم سراغ ده سال اول رهبری جناب سرهنگ با کلی اتفاقات عجیب و غریبه. خداو عارف! و خداو برای مظلوم خیر معایدی .. خداو نگاه کن به جای معلّمی و طاعو به مصدور خیر و خیر و با یقین و با سلاح تاوتریف هادی و نور حق می دهند در دستت قول و ماین قول و ماین خداو چیزی که شنیدید بخشی از سرود ملی کشور لیبی در زمان حکومت قذافی بود. قزافی سال ۱۹۶۹، کمی قبل از کودتا، با همسر اولش فاتح نوری ازدواج می کند. دختر یکی از ژنرال های پرنفوذ دولت شاهدریس بود. حاصل این ازدواج، یک پسر بود به نام محمد، ازدواج که رابطه دو طرف توش اصلا خوب نبود و برای همین یک سال و سال بعد از هم جدا شدن.

فریدون قذافی و صفیه فرقه: زندگی و حکومتشان

ازدواج دوم قذافی بلافاصله بعد از جدایی از همسر اولش بود، همسر دوم قذافی صفی فرقه. کاش تا آخر عمر قذافی کنارش ماند. جریان آشناییشون اینطوری بود که همون موقعی که غزافی داشت قدرت رو تو لیبی به دست می گرفت، اپانتیسش عود میکنه میره بیمارستان. تو بیمارستان قزافی چشمش میفته به صفیه که اونجا پرستار بود و یه دل از صد دل عاشقش میشه و بلاخره اصلاً باهاش ازدواج میکنه، حاصل ازدواج دوم شد شش تا پسر و یک دختر. این زوج دو تا فرزندخونده هم داشتن. یه دختر به نام حنا که قذافی خیلی دوستش داشت و جلوتر درباره اش بیشتر میگیم، و یه پسر به نام میلاد. که تو داستان زندگی قذافی اسمش خیلی کمرنگه و برعکس بچههای دیگه قذافی خبری ازش نیست. چند سال اول بعد از کودتا یا به قول جناب سرهنگ انقلاب، اتفاقای خوبی تو لیبی افتاد. قزافی پایگاه نظامی کشورهای اروپایی را از لیبی جمع کرد، و بعدش هم با توجه به اینکه درآمد اصلی کشورش به فروشی مصرف نفت بستگی داشت صنعت نفت رو ملی کرد و تازه قیمت نفتم برد بالا، پشتبند اونم سایه همه کشورهای اوپک هم همین کار را کردند، و این موضوع منجر به افزایش جهانی قیمت نفت خام شد، و خب مشخصه که درآمد کشور لیبی هم افزایش بسیار چشمگیری داشت.

تو زمان پادشاهی ملکه ریس، کشورهای اروپایی-آمریکایی نفت لیبی را به ارزان ترین قیمت می خریدند. ولی حالا که قذافی اومده بود، دیگه از این خبرو نبود، نفت میخوای پولشو باید بدی، این در حالی بود که نفت. بخصوص نفت لیبی برای اروپایی ها بسیار با ارزش بود و هست. چرا؟ با توجه به فاصله نزدیک لیبی و اروپا که گفتیم فقط یه دریا مدیترانه بینشون فاصله انداخته. استفاده از نفت لیبی برای اروپایی ها خیلی سهل و رسوله و حمل و نقلش هم خیلی ارزان و بی دردسره. از اون طرف هم این حجم نفت برای جمعیت کم لیبی یک گنج واقعی بود که غزافی تو سالهای گذشته. اول داشت ازش برای مردم و کشورش استفاده می کرد. با افزایش درآمد کشور، استاندارد زندگی لیبیایی ها در دهه اول دولت قذافی خیلی بهتر شد. و درآمد سالانه مردم لیبی از برخی از کشورهای اروپایی هم بیشتر شد، قذافی با تصویب قانون.

اقدامات قذافی در تغییرات اجتماعی و سیاسی در لیبی

هم حداقل دستمزد را دو برابر کرد و هم حقوق زن و مرد را برابر کرد، مراکز بهداشت و بیمارستان. ایران ساخت، ارتش رو تقویت کرد و تحصیلات رو تا سطح دانشگاهم رایگان کرد. تو جامعه متعصب و به شدت مذهبی لیبی اون موقع، مردها معمولا یه چندتایی همسر داشتند. و دختران کمی بعد از سن بلوغ ازدواج می کردند. قذافی یک تشکیلاتی درست کرد به نام تشکیلات زنان انقلاب. و بعدش ازدواج زنای زیر شانزده سالو جرم اعلام کرد و شرط ازدواج مجدد هم شد. رضایت کتبی همسر قبلی و در کنار اینا فرصتهای شغلی و آموزشی مناسب برای زن ها ایجاد کرد. در خصوص قوانین کشور، قذافی قوانین ساخته انسان را غیرطبیعی و استبدادی اعلام کرد. و گفت، قانون فقط قانون خدا، خدا هم که تو قرآن و دین اسلام همه چیزو گفته، پس اون سعی کرد.

با برداشتی که خودش از اسلام داشت، قوانین شرعی و دینی را جایگزین قوانین قبلی بکنه، برای همین. مصرف الکل ممنوع شد، کلوپ های شبانه و کلیساهای مسیح تعطیل شدند، اکثر یهودی های لیبی از کلیساها تعطیل شدند. اخراج شدن، شنا کردن زن ها ممنوع شد، و زبان عربی به عنوان تنها زبان مجاز تو ارتباطات رسمی و علائم راه ها اعلام شد. در خصوص سیاست خارجی هم موضع قذافی کاملا روشن و بیپروا بود، گفتیم پایگاه نظامی. یک کشور خارجی را از لیبی جمع کرد، حرکت خود را به کشورهای عربی دیگر نزدیک و نزدیک تر کند و دشمن خود را با اسفندی اسرائیل علناً اعلام کرد، لیبی، کشوری که تا چند سال قبل شاید تنها کشور عربی متحد آمریکا آمریکا و اسرائیل بود، الان شده بود دشمن شماره یک اسرائیل و کشورهای دیگر عربی رو به جنگ مداوم با اسرائیل. اسرائیل دعوت میکرد، خودشم از شبه نظامیان ضد اسرائیل تو لبنان و فلسطین حمایت های ماددی و معنوی زیادی میکرد. تو جریان گرگانگیری و کشتار المپیک مونیخ سال هفتاد و دو، تنفر غزافی از اسرائیل کاملا روشن. جریان گرانگیری المپیک مونیخ هفتاد و دو این بود که یک گروه هشت نفره فلسطینی به عنوان گروه سپتمبر سیاه به دهکده محل بازی های ورزشکاران المپیکی حمله می کنند و ورزشکاران اسرائیلی یا گروگان کار می گیرند و خواستار آزادی دویست و سی و چهار زندانی فلسطینی می شود. جالب اینجاست که مسئولین المپیک قبل از شروع بازی ها از یک روانشناس جنایی آلمانی خواسته بودند.

ترور و مخوفیت در المپیک: گروگانگیری و ترور در مونیخ

برای کمک به برنامه ریزی امنیتی، تمام سناریوهای ممکن تروریستی را طراحی کنه. و ایشونم بیست و شش تا سناریو ممکن رو طراحی کرده بود و سناریو شماره بیست و یک دقیقا حمله فلز استینیا به ساختمون ورزشکارای اسرائیلی، آدمکشی، گروگانگیری و درخواست آزادی زندانیان از اسرائیل. و درخواست هواپیما برای رفتن از آلمان رو پیش بینی کرده بود، دقیقا همون اتفاقی که افتاد. اما مسئولان، نه برای پیشگیری از سناریوی بیست و یک فکری کرده بودند و نه برای پیشگیری از سناریوی دیگر. چون اونا دوست نداشتند فضای المپیک رو امنیتی کنن مخصوصا اینکه المپیک قبلی که تو آلمان برگزار شده بود. تو زمان هیتلر بود، و حالا میخواستند به دنیا نشون بدن که چهره آلمان دیگه امنیتی و نظامی نیست. در هر صورت، تو جریان این گروگانگیری، یازده ورزشکار اسرائیلی و یک افسر آلمانی کشته شدند. از اون طرفم، سه نفر از تروریست ها دستگیر شدند و پنج نفرشون کشته شدند. با وجود اینکه همه تروریست های کشته شده فلسطینی بودند اما با هماهنگی قبلی جنازههاشون به لی.

لیبی تحویل داده شد و اونجا با تشریفات کامل نظامی مثل قهرمانان به خاک سپرده شدند سه تروریستی که زنده موندن چی شدن، اونا تو یکی از زندان های مونیخ برای محاکمه نگهداری شدن. ولی فقط یک ماه بعد، یه هواپیمای مسافربری شرکت لوفتانزا دزدیده شد و ربایندگان هواپیما خواهان آزادی این تروریست ها شدند، آلمان هم سریع آزادشون کرد و آنها را تحویل داد، تحویل کجا؟ تحویل لیبی و تو لیبی مثل قهرمان ازشون استقبال کردن. بله، جناب سرهنگ تمام قد جلوی دولت های غربی و اسرائیل ایستاده بود و از نشان دادن این خصومت ما داستان المپیک رو گفتیم ولی هنوز آخرش مونده اسرائیل از اول ماجرا گرگانگیری حتی حاضر نبود با گرگانگیری ها مذاکره کند. سربازاش کشته شدن و دو نفر از تروریست ها هم سر و ما رو گنده برگشتن لیبی اسرائیل عملیات معروف خشم خدا را استعادت کرد. یک تیم بزرگ تروریستی با تجهیزات کامل و اختیار تام وظیفه داشت. با گروه سپتامبر سیاه و هر جای دنیا که هستند ترور کنند و با انواع اقسام روشهای مختلف همه این عملیات تروریستی را انجام دادند. یه لیست درست کردن از تمام افرادی که کوچکترین احتمال میدادن با گروه سپتامبر سیاه کار کرده باشن. به ترتیب، چند نفرا تو ماشینشون بمب گذاری کردن، کشتن، چند نفر از اعضای لیست که از ترسشون فرار کرده بودن. به کشورهای دیگه و تو هتل زندگی میکردند، حتی زیر تختشون تو هتل بمب گذاشتن، کشتن.

عملیات بهار جوانان: ترور سلامه

تو خیابون، تو خونه، تو رستوران، حتی تو یک عملیات سخت سیگنال انفجار رو از طریق کابل تلفن ارسال کردن و بمب، تا اینکه کجا دارن ترور میکنن اصلا برایشون مهم نبود. تو ایتالیا، تو نروژ، تو قبرس همه رو یکی یکی ترور کردن. موساد برای اینکه ثابت کند خودش از همه تروریست تره، برای خانواده کسی که قرار بود ترورش کنند، دسته گل با کارت تسلیت میفرستاد که تو کارت نوشته شده بود، فراموش نمی کنیم و نمیبخشیم. همزمان که خانواده داشتن گل و کارت رو دریافت میکردن؟ عزیزشون داشت اونور ترور میشد موساد خیلی از افرادو تونسته بود ترور کنه ولی مغز متفکر گروه رو چهار بار سعی کرد ترور کنه. و هر بار، اون زرنگتر از این حرفا بود و فرار کرد. شخصی به نام سلامه که حتی یک بار موفق شده بود یه گارسون جای خودش جا بزنه و خودش فرار کنه. چهار بار عملیات ناموفق خیلی برای موسات گرون تموم شده بود، مخصوصا که خبردار شدن سلامه رفته. و تحت تدابیر شدید امنیتی داره ازش محافظت میشه و دیگه ممکنه هیچوقت دستشون به اون نرسه. ولی موسی دست بردار نبود.

یه عملیات تروریستی مخصوص ترور سلامه به نام عملیات بهار جوانان رو برنامه ریزی کرد و سلامه رو تو خاک لبنان با وجود تمام تدابیر امنیتی ترار کرد. عملیات ترور سلامه یکی از پیچیده ترین عملیات های تروریستی بود که تا حالا موساد انجام داده میبینید دیگه، اونا ترور میکنن، اینا ترور میکنن، گروگانگیری میکنن، هواپیما دزدیده میشه، مردم عادی قانون جنگل هم منصفانه این شکلی نیست. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (خنده تماشاگران) برگردیم به جناب سرهنگ؟ از کارهای خوب قذافی گفتیم، از سیاست خارجیش گفتیم، حالا ببینیم کارهای دیگه ای که قذافی تو کشور کرد چی بود؟ از همون روز اول، قذافی تکلیفش رو با مطبوعات مشخص کرد، قشنگ تمام. مطبوعات رو بست و فقط چهارتاشون بازموندن که خبری جز قذافی و خدماتش چاپ نمیکردن. این کار را با اتحادیه های کارگری کرد تمام اتحادیه های کارگری تعطیل شد و هر نوع تظاهراتی از جانب آنها ممنوع اعلام شد. در خصوص مقابله با مخالفان، قزفی به شدیدترین شکل ممکن عمل کرد، اون از طرفداران. در دانشگاه خاص تا شورای دانشجویی انقلابی ایجاد کنند. که وظیفه این شورا چی بود؟ اجرای فرامین قذافی تو دانشگاه ها و همچنین شناسایی مخالفان. این تصمیم قذافی موجب اعتراض دانشجویان شد و تظاهرات دانشجویان ضد قذافی تو دانشگاه های هی، ترابلوسو به بنگازی شروع شد.

کشتار و ستم در رژیم قذافی و اعتراضات دانشجویان

البته، اعتراضاتی که در نطفه خفه شد، چون پاسخ سرهنگ به این اعتراضات زندان بود. اعدام، رسم در ملع عام، فقط به خاطر مخالفت با اندیشه های فرهنگ. تو چندین مورد، دانشجوها تو دانشگاه و یا تو ورزشگاه ها جلوی چشم جمعیت اعدام می شد. تازه بچه ها رو از مدارس جمع میکردند میآوردند تا از نزدیک اعدام رو ببینن و از همون بچگی اینا واسهشون درس عبرت. تو یکی از معروف ترین این اعدامها، تو استادیوم سرپوشیده بسکتبال، وقتی صندلی رو از زیر پایه یک دانشجو کشیدن تنها به دار که خوب سرجاش قرار نگرفته بود، باعث شد دانشجو تو هوا با حالت خفهگی یهو از میان جمعیت، یکی از خانم های طرفدار قذافی دوید آمد جلو و پاهای دانشجو را کشید تا از کشته شدنش مطمئن بشه، اسم این خانم جوون و سنگدل، خدا بن عامر بود. که بعد از این اتفاق خیلی هم مشهور شد و پست های رده بالا دولتی هم گرفت و حتی دو دورم. شهردار بن قاضی شد. یه شایعه ای هم شده بود که حنا، دخترخونده قذافی، نتیجه ارتباط قذافی با ایشونه که البته کسی نمی تونه این موضوع رو صد درصد تایید کنه. جلوتر درباره روابط جنسی قضایی مفصل صحبت می کنیم.

بعد از این کشتارها، سازمان امان عفو بین المللی برای اولین بار لیبی را محکوم به کشتار و اعدام مخالفان سیاسی کرد هرچند که این محکومیت ها ذره ای تاثیرگذار نبود و قذافی سالهای سال همین برخورد با مخالفان. یادمون نرفته دیگه، داریم درباره ده سال اول زندگی قذافی صحبت میکنیم. تقریباً شش سال بعد از کودتا، قذافی تصمیم گرفت ارتش رو پاکسازی کنه و برای همین سازمان. مخفی امنیت انقلاب، یه راحت تر بگیم، سازمان اطلاعات خودشو تأسیس کرد و حدود دویست افسر ارشد رو دستگیر کرد، بعدش هم سعی کرد ارتش ها رو همیشه مشغول نگه داره و به بهانه های مختلف نیرو میفرستد به کشورهای متحد آفریقاییش که به دیکتاتورهای مثل ایدی امین کمک کنند. ایدیمین، دیکتاتور اوگاندا بود که مثل خودش با کودتا به قدرت رسیده بود و بازم مثل خودش دشمن. آقای عیدامین شش همسر و حدود پنجاه تا بچه داشت و تو دیکتاتوری برای خودش سمبلی بود، اون صدها زندانی رو تو زندان های بسیار کوچیک و تنگ حبس کرده بود، تازه بعضی از زندانی ها زندانی ها رو مینداخت تو استخر که سیم لخت پونصد ولت توش انداخته بود. و بعد اجساد کشته شده ها رو به خرد سوسمار هاش میداد، برآورد میشه اون حدود پونصد هزار اوکتار. او گانداییو کشته باشه وقتی ایدی امین اسیر جنگ بود و داشت قدرتش رو از دست میداد، قذافی دو هزار و پنجصد سرباز لیبیایی رو برای کمک بمونه. اون فرستاد، ولی این کمک قذافی هم کارساز نبود و بعد از اینکه چهارصد سرباز لیبیایی کشته شدند.

فرار امین و روابط قذافی با کشورهای عربی و آفریقایی

ایدی امین با مخسنی از طلا و جواهر از کشورش فرار کرد. البته، قذافی بعداً از اتحاد خود خودش با امین پشیمون شد و صریحا از اون به عنوان فاشیست و خودنما انتقاد کرد. با کشورهای آفریقایی داشت، موفق شده بود با پولی که داشت، یه لشگری از سربازای آفریقایی و اسم لشکرش هم گذاشت گوردان های قذافی اینها سربازایی بودند که کاملاً قذافی بودند. غزافی خرید بود ازشون و هر دستوری که او میداد بدون چون و چرا کامل اجراش میکردن و غزافی هم می تونست همیشه روشون حساب کنه. از ارتباط قزافی با کشورهای آفریقایی گفتیم، از ارتباطش با کشورهای عربی هم بگیم، یادتونه، از علاقه. آقای شدید قزافی و قش و ضعفش برای جمال عبدالناصر مصری گفتیم؟ قزافی رابطه اش با دیگر کشورهای عربی هم سعی کرد بهتر و بهتر کنه و خیلی سعی کرد بتونه خودش رو جانشین کنه. جمال عبدالناصر کنه یعنی کسی که رهبران تمام کشورهای عربی هم دوستش داشته باشند. هم به عنوان رهبر قبولش داشته باشن.قزافی خیلی سعی کرد بتونه جمهوری متحده عربی رو شامل کنه. برای اینکه کشورهای عربی منطقه ایجاد کنه و خودشم رهبری اونو برعهده بگیره اتفاقی که البته هیچوقت نیفتاد و هر چه دوره حکومت قذافی بیشتر می شد، کشورهای عربی بتشون با لیبی سردتر و سردتر میشد.

بعد از اینکه جمال عبدالناسر مرد، رابطه قذافی با جانشینش یعنی انور سادات به شدت رو داد. تونور سادات اولین رهبر یک کشور عربی بود که کشور اسرائیل را به رسمیت شناخت و دنبال صلح با اسرائیل بود. قزافی میگفت: انور سادات مغزش درست کار نمیکنه، حتی شایعه شده بود که برای قتل سادات پنج میلیون دلار دلار جایزه تعیین کرده بود، و در عینیتم میدونیم دیگه، گروه جهاد اسلامی مصر انور ساداتو ترور کرد. از این گروه جهاد اسلامی مصر اصلا نباید به سادگی بگذریم ما، دو نفر از اصلی ترین کسانی که. که تو ترور انور ساداد دست داشتن رو، احتمالا خیلی از ما می شناسیمشون. یکیشون، آقای خالد اسلامبولیه. که خب یکی از خیابون های بزرگ تهران به نام ایشونه که خیلی از مردم هم اون خیابون رو به نام خیابون وزرا میشناسن و آقای خالد اسلام علی بعد از اینکه این ترور انجام داد دستگیر می شود و اعدام می شود و اما نفر بعدی که خیلی مهم تر است و معروفتره و اغراق نکردم اگه بگم ایشون کسیه که مسیر زندگی همه مردم دنیا رو تغییر میده دکتر ایمن از زوهری، مغز متفکر گروه القاعده و طراح حملات یازده صفر سپتامبر به برج های دوقلو آمریکا. ایمن از زوهری تو جریان ترور انور ساداد دستگیر شد، رفت زندان و کمی بعد به راحتی از زندان. زندان در آمد، رفت کنار اسام بن لادن، گروه القاعده را تشکیل داد، و بعد از مرگ بن لادن، سالها رهبر گروه القاعده بود.

سرنوشت تاریک امام موسی صدر و ناپدید شدن اون در لیبی

پاکستان همین چند ماه پیش اعلام کرد که از زوهری تو حمله هوایی هواپیمایی آمریکایی ها کشته شده که البته خبر صد درصد هم تایید نشد، این در حالی که یک آمریکا بیست و پنج میلیون میلیون دلار جایزه نقدی گذاشته برای اطلاعاتی که به دستگیری یا کشته شدن اون منجر بشه. در هر صورت، این داستان اختلاف قزافی با مصر و چند کشور همپیمان مصر بود، ولی داستان. اصلی که باعث شد قذافی به طور کلی از طرف خیلی از کشورهای عربی طرد شود، ماجرا دیگری بود. داستان گم شدن، یا بهتره بگم، روبوده شدن امام موسی صدر. امام موساسد کی بود؟ مطمئنا همه ما تا الان اسم اینشون رو شنیدیم، ولی خود من تا قبل از اینکه سراغ این. من فکر میکردم او لبنانیه چون رهبر شیعیان لبنان بود ولی بعد متوجه شدم امام موساس بعد ایرانیه و تو قم به دنیا اومده. وقتی درسشو تو دبیرستان تموم میکنه به عنوان اولین روحانی دانشجو وارد دانشگاه تهران میشه. در رشته حقوق اقتصادی لیسانس میگیره بعد، تو سی و یک سالگی، به دعوت رهبران شیعه لبنان به اون کشور سفر می کنه و مابقی عمرش رو. بیشتر در لبنان می مونه و کم کم اسمش به عنوان رهبر شیعیان لبنان شنیده می شود و نقش پررنگی تو حوادث سیاسی ایران و لبنان و کشورهای منطقه داشته قذافی با امام موسی سد اختلاف داشت، علت اختلافم یکی در خصوص اظهاراتی بود که قذافی تو جمع و در حضور صدر راجع به شیعیان کرده بود و صدر هم که خب شیعه بود پاسخشو داده بود.

و این گفتگو به جنجال کشیده شده بود، جدایی از اینم، غضوفی از شیعیان لبنان انتظار داشت مبارزات. خشن تری علیه اسرائیل داشته باشند و صدر با سیاست های قضایی مخالف بود. و حتی وقتی یک بار امام موسی سد از قذافی انتقاد کرد، قذافی گفت، شاه قبلی لیبی بود که موسی سد رو رهبر شیعیان لبنان کرده و سد داره از اسرائیل دستور میگیره. بریم جلوتر سال هزار و نهصد صد و هفتاد و هشت، امام موسی سدر در آخرین مرحله از سفرهاش به کشورهای عربی به دعوت غذا با همراه دو نفر از دوستانش وارد لیبی می شود و تو فرودگاه ترابلوس وزیر خارجه لیبی بهش استقبال میکنه و میبردش خیلی شیک تو یکی از سوئیتهای هتل ال شاتی تو ترابلوس مستقرش میکنه. اونجا یه دیداری هم با قذافی میکنه و طبق برنامه قبلی قرار بود صدر تو جشن های انقلاب لیبیام. شرکت کنه، ولی، دیگه هیچ خبری از امام موسافت نشد و هیچ کسی دیگه اونو ندید. دولت قذافی گفت، صدر و همراهانش با هواپیما شخصی رفتن ایتالیا. ولی کشور ایتالیا این موضوع را کاملا تکذیب کرد، هرچقدر هم به قذافی فشار آوردند که بگو چه بلایی سرش آوردی؟ هیچ حرفی نزد که نزد، البته که تمام رهبران عربی از جمله یاسر عرفات و حسنی مبارک گفتن قذافی اونو دستگیر کرده و با توجه به خصومتی که باهاش داشته تو زندان شکنجهش میده. صدر تا چند سال بعد از دستگیری هم تو زندان های مخوف قذافی زندانی بوده که خب بازم نمی تونه کس این اخبار رو بکنه.

کتاب سبز: راهنمای مسیر بشریت به سوی استقلال

با تمام این تفاسیر حتی بعد از مرگ قذافی هم مشخص نشد دقیقاً بلایی سر سد رو همراهاش اومده اما انعکاس این ماجرا تو دنیای عرب باعث شد اکثر قریب به اتفاق کشورهای عربی رابطه شون با. با غذافی شکر آب بشه و پروژه جمهوری متحد عربی که قذافی تو سرش داشت با این اتفاق کاملا شکست خورد. این در حالی بود که قضافی تو کتاب جغرافیای دانش آموزا، مرزهای بین کشورهای عرب زبونم برداشته بود. و داشت رویاهاشو با بچه ها به اشتراک میگذاشت. کتاب جغرافیا گفتم، کتاب تاریخ بچه هام بگم، کتاب تاریخ از زمان روی کارامدن غزافی شروع میشد. انگار لیبی قبل از قضافی وجود نداشته، قضافی حتی بچه های مدرسه رو مجبور میکرد کتاب خودشو از حفظ باشن. کتاب خودش به نام کتاب سبز که قبلاً یه اشاره ای بهش کردیم و بچه ها مجبور بودن کتاب سبز و حفظ باشن. چون قذافی به اون اعتقاد داشت و اعتقاد داشت کتاب سبز حاصل سالها مطالعه و تحقیقات من. و این کتاب راهنمای مسیر بشریت به سوی استقلال، می گفت کتاب سبز من یه انجین یه انجیل جدید و من تو کتابم تمام مسائل بشر و جهان رو حل کردم.

ما برای بررسی آخرین موضوع تو این اپیزود، میخوایم بریم سراغ کتاب سبز قذافی همین اول باید بگم که حجم این کتاب بسیار کمه و نسخه فارسی کتاب تو ایران تحت عنوان کتاب سبز مرگ سرخ چاپ شده، که خب، طبیعتا یکی از رفرنس های این اپیزودم بوده. البته، نصف این کتاب درباره زندگی قزافیه و نصف دیگاش ترجمه کتاب سبزشه. یه خبرنگار زن ایتالیایی داشت باهاش مصاحبه میکرد، سوالای مختلفی ازش میپرسید، قزافی هم همش اصرار داشت که چرا از. کتاب سبزم از من سوال نمیپرسی. دیگه بعد از اینکه چند بار اصرار کرد، خانم خبرنگار بهش گفت، برای این کتاب سبزتون شما چقدر زمان گذاشتید؟ قزفی جواب داد، سال های سال رو تاریخ بشریت و جنگ های گذشته تحمل کردم و خیلی رو این کتاب کار. خانم خبرنگار این کتاب رو گرفت، دستش یه نگاهی بهش کرد و به غزافی گفت، ولی این کتاب شما از قوطی ما موج مصنوعی منم کوچیکتره، خب برین کتاب سبز رنگ رو یه ورق بزنیم ببینیم تو خیلی ها میگن اسم کتاب رو قذافی به تقلید از ماو رهبر انقلاب کمونیستی چین ماو اسم کتابشو گذاشته بود کتاب کوچک سرخ. و غزافی هم اسم کتابشو گذاشت کتاب سبز دلش نیومد این کلمه کوچیک رو به عنوان کتابش بذاره، مهمترین موضوع کتاب راجع به وضع قوانین و شیوه دولت بر مردمه. یادته قذافی اول گفت قوانین کشور باید بر پایه قوانین شهر و اسلام باشه؟ ولی چند سال بعد از این تصمیمش پشیمون شد، چون برخی از نظراتش برخلاف قوانین اسلام بود. مثلا در خصوص حق حاکمیت، قذافی تو کتاب میگه هیچکس حق نداره مالک خونه ای باشه.

تحولات سیاسی و اجتماعی در لیبی توسط معمار گرین آقای قزافی

غیر از خونه ای که داره توش زندگی میکنه، یعنی اینکه شما فقط میتونی خونه ای که توش زندگی میکنه رو بخری نمیتونی بری چهارتا خونه دیگه بخری. دلیل نداره این کارو بکنی، در خصوص زمین هم همینطور، شما تا زمانی روی زمین کشاورزی داری کار میکنی، اون زمین مال خودته. ولی بعد که دیگه روش کار نمیکنی اون زمین مال شما نیست، باید بدیش به کسی دیگه ای که میخواد روش کار کنه. قزافی اینطوری میخواست تعادل و اعتدال رو برقرار بکنه، در خصوص کشورداریم، میگفت اولا. دموکراسی یه قانون مزخرف و به درد نخوریه که اصلا عین شبیه سیستم های دیکتاتوریه انتخابات هم یه نیرنگه، میگفت شما با پنجاه و یک درصد رای میتونی بر صد درصد مردم حکومت کنی، پس اون چهل و نه درصد. در خصوص احزابم میگفت، نمیشه که یه حزب مثلا هزار تا عضو داشته باشه و فقط یک نفر که رئیس حزب بخواد از طرفشون صحبت بکنه. خلاصه همه این قوانین رو کاملا نقد کرد، گذاشتشون کنار و یه راهکار هچل هفتی ارائه داد که حتی خودش هم نتونست تو لیبی اجراش کنه، انقدر هم عجیب و پیچیده است که اصلاً سراغش نریم بهتره. قزافی میگفت اصلا دولت و جمهوری نباید وجود داشته باشد و مردم تحت نظر کمیته های عمومی خلق باید خودشون سرنوشت خودشون رو رقم بزنن. در خصوص دین هم تو کتاب نوشته، حکومت مناسب اونیه که هر ملتی باید یه دین داشته.

داشته باشه مثلا تو لیبی ما باید یه دونه دین داشته باشیم نه باید چندتا دین داشته باشیم چرا؟ چون اگه چندتا دین داشته باشیم ناهنجاری به بار میاد، پس بهتره که همه یه دین داشته باشن استاد در خصوصت ورزش و استادیوم رفتنم تو کتابش صحبت کرده. میگه، ورزش عمومی برای همه توده هاست برای سلامتی هم خوبه. حق همه هم هست، ولی هزاران نفری که میرن ورزشگاه رو پر میکنن یه موش آدم احمقن، خودشون نتونن. مثلاً ورزشکار بشن، میرن بقیه رو نگاه میکنن، میشینن برای اونا هورا میکشن، تئاتر و سینما هم همینطور، یه موش آدم حلف میان سالن ها رو پر میکنن و میشینم فیلم میبینن. خلاصه اینا محتوی کتاب سبز آقای قزافیه که کسی که اگه خواست بیشتر بدونه میتونه بره این کتابو مطالعه کنه. رسیدیم اواخر دهه هفتاد، الان زمانی است که قذافی به طور رسمی از تمام عناوین دولتی استعفا داده. خودشم اعلام کرده که من فقط رهبر انقلابم و رئیس نیروهای مسلح، البته ما میدونیم که این شکلی نبوده و استثنایی. جواب فقط به ظاهر بوده و تصمیم اول و آخر رو بابت تقریبا تمام موضوعات خودش میگرفته. قزافی فعالیت احزاب رو متوقف کرده، مطبوعات کاملا دستشه، حتی به روحانیون مذهب.

حکومت و تغییرات در جامعه ترابلوس – قسمت اول

عربی هم اجازه حرف زدن نمیده، رابطه اش با دنیای عرب به هم خورده و رویاهای جامعه متحد عربی رو باید برای همیشه که فراموش کنه، همه جا جوره اسراییل وایساده ثروت بسیار زیادی بدست آورده. مخالفاشو قل و غم میکنه، یه روز تصمیم میگیره جامعه ترابلوس رو مدرن کنه، اولین کاری که میکنه. دستور کشتن تمام شتر های ترابلوسه، اتفاقی وحشتناک که بوی توفان کل شهر رو میگیره. یه روز دیگه هم میگه که مردم باید با سنتشون زندگی کنن و قوانین باید سنتی و بر پایه شهر باشه. بعدش هم ادعا میکنه، میگه لیبی تنها کشور جهانیه که مردمش میتونن مدعی شن حاکمیت در. دست خودشونه. خب. ادامه داستان، در قسمت بعد، که تو قسمت بعد، ما می خواهیم از حرمسرای قذافی بگیم، از گار به عنوان ویژه محافظینش بگیم، به نام گارد آمازونی ها، که همشون هم خانوم های مجرد بودند، از یکی از مخوف ترین زندان های تاریخ میخوایم بگیم به نام زندان ابوسلیم؟ از انفجار هواپیماهای آمریکا میخوایم بگیم، از بهار عربی میخوایم بگیم و کلی موضوعات دیگه. یادتون باشه، از الان باید بگم، قسمت بعدی اصلا و به هیچ عنوان مناسب بچه ها.

و نه. هی (خنده) موزیکال: موزیکال اگر دوست داشتید از پادکست رو حمایت کنید، بهترین راه معرفی پادکست. از طریق پست یا استوری اینستاگرام یا هر روش دیگه ای. ممنون از تیم تولید پادکست که تو اپیزود بعد معرفیشون میکنم و سپاس از شما که زمان میزارید و گوش میدید. به امید دیدار، امیر سود بخش، آذر نود و نه. هی هی مذکر (خنده تماشاگران)