بزرگترین بریتانیایی | داستان زندگی چرچیل

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

بریتانیایی داستان زندگی چرچیل

گوش بدید به بزرگترین بریتانیایی | داستان زندگی چرچیل

00:00 تا 00:03: رخ: زندگی وینستون چرچیل و خودجلوگیری از استعمار
00:03 تا 00:05: دوران کودکی وینستون چرچیل
00:05 تا 00:07: روحیه شکست ناپذیر و تسلیم نشد – زندگی وینستون چرچیل
00:07 تا 00:10: شهرت و شخصیت وینستون چرچیل
00:10 تا 00:13: زندگی و داستان سیر و سیاحت های چرچیل
00:13 تا 00:15: راهبرد های سیاسی و نظریه تکامل در زندگی چرچیل
00:15 تا 00:17: فرار به موفقیت: زندگی نامه و دستاوردهای وینستون چرچیل
00:17 تا 00:20: زندگی عاشقانه و سیاسی چرچیل و کلیمنتین
00:20 تا 00:23: پیشگویی و تلاش‌های چرچیل در مستعمرات بریتانیا
00:23 تا 00:25: پیشنهاد تانک ها و موازین کشتی های زمینی برای جنگ
00:25 تا 00:27: پیروزی و شکست در جنگ جهانی اول: داستان سیاستمداران و فرماندهان نظامی
00:27 تا 00:30: پیمان ورسای و تحقیر آلمان
00:30 تا 00:33: ايران در جنگ جهانی اول: زمان جنگ و بعد از جنگ
00:33 تا 00:36: هیتلر و آغاز جنگ جهانی دوم: هشدارهای انگلیس و وینستون چرچیل
00:36 تا 00:38: نبرد یکتای وجدان: زندگی و اقتدار چرچیل
00:38 تا 00:40: نبرد بریتانیا: امید برای زنده ماندن تمدن مسیحی
00:40 تا 00:42: تاریخ جنگ هوایی ترسناک: حمله آلمان به انگلیس و پناهگاه های زیرزمینی
00:42 تا 00:45: جنگ جهانی ۲ – حمله ژاپن و حمایت از امریکا
00:45 تا 00:47: مشورت رهبران جهانی در سفارت شوروی تهران
00:47 تا 00:50: ملاقات تصمیم گیران جهانی در تهران – نقشه مقابله با آلمان و آخرین ضربات به هیتلر
00:50 تا 00:54: اعلان دموکراسی و انتخابات به چل چل
00:54 تا 00:56: چرچیل، سیاستمداری به نام آزادی و دموکراسی
00:56 تا 00:59: رهبری و انگلیسی‌سازی: زندگی و میراث وینستون چرچیل
00:59 تا 01:00: حمایت از پادکست: بهترین راهکار به امید دیدار

رخ: زندگی وینستون چرچیل و خودجلوگیری از استعمار

بزرگترین بریتانیایی تاریخ. یا سیاست مداری کثیف، فرشته نجات دنیا یا سمبل استعمار و استثمار. مقتدر و قوی یا دو رنگ و دورو؟ در صفحه کلید. هی (خنده تماشاگران) هی سلام و درود به همراهان عزیز. قسمت چهارم از پادکست رخ را می شنوید به عنوان بزرگترین بریتانیایی داستان زندگی وینستون چرچیل. تو پودکست رخ من امیر سود بخش تلاش می کنم هر بار شما را با زندگی کسایی که بخشی از تاریخ و ساختن بیشتر آشنا کنم. در این قسمت داستان زندگی کسی را مرور می کنیم که کارهایی که کرد و تصمیم هایی که گرفت. تو زندگی تک تک من و شما پدران و مادران ما و فرزندان ما تاثیر داشته و دارد. قراره در خلال زندگی چرچیر، مرور کلی هم داشته باشیم به هر دو جنگ جهانی.

البته به سبک پادکستی رخ داده روون به دور از پیچیدگی. هی (مذکر) هی هی هی به نظر شما یه فرش مدرن و کاملا سازگار با زندگی امروز چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟ میخوام یه فرچی رو بهتون معرفی کنم که یه فرچی عادی نیست. که مدل ما اولین فرش دو لایه ایه که لایه ای رویش جدا میشه و توی ماشین لباسشویی شسته میشه. یک محصول مدرن و فوق العاده با کیفیت که با هر چند بار شستشو هیچ تغییری توی کیفیتش اتفاق نمیفته. ما از نظر زیبایی و دوام تمام خواسته هایی که از یه فرش عادی دارید رو حالا ببریم مد ما روی تمام سوت ها تو ضد لغزشه، حتا طرح و نقش تو سایز های مختلفم داره. مد ما یه تست هفت روزه ی رایگان هم داره که به شما این فرصت رو میده که رو توی خونه خودتون تست کنید، حتی بشورید اگر به هر دلیلی دوستش نداشتید، رایگان برایش گردونید. برای دیدن همه مدل های فرش مدما، من به مدما. سر بزنید. آدرس وب سایت و پیج اینستاگرامشون رو توی توضیحات اپیزود براتون گذاشتم.

دوران کودکی وینستون چرچیل

اول بریم سراغ والدین چرچیل. مادرش دختر یه بانکدار نیویورککی پولدار بود. پدرش هم سیاستمدار معروف و ثروتمند، یه سال بعد از اینکه پدر و مادر ثروتمندش با هم ازدواج میکنن. با اینکه جنی مادر چرچیل فقط چند هفته مونده بود که پسرش وینستون رو به دنیا بیاره به همسرش اصرار کرد که با هم برن مهمونی رقص بالایی که تو کاخ برگزار می شد. با اصرار زیاد جنی، همسرشم قبول کرد زن پا به ماهشو ببر مهمونی. وسط رقص، حال جنی بد میشه، از هوش میره. سریع میبرنش اتاق تعویض لباس و اونجا وینستون چرچیل. چند هفته زودتر از موعد در سیم نوامبر سال هزار هشتصد و هفتاد و چهار به دنیا میاد، دوران کودکی چرچیل تو کاخ بزرگی که تو انگلیس برای پدربزرگشون بود سپری شد. پدربزرگش فرمانده کل نیروهای نظامی ملکه بود.

این کاخ هم هدیه ملکه به پدربزرگ چرچیل بود. جریان هدیه چی بود؟ خیلی سال پیش پدربزرگ چلچیل تونسته بود لوئیس چهارم پادشاه فرانسه رو تو جنگ شکست بده ملکه همین کاخ و بهش هدیه داده بود، پدر و مادر چلچیل پسرشون رو به تب دوست داشتند، ولی اصلا واسش به اندازه کافی وقت نمیذاشتن. پدرش که غرق در سیاست بود و کمتر به خانواده میرسید. مادرشم وقتشو تو خوشکازرانی تو مهمونی های افراد سرشناس میگذران. واسه همین چرچیل بیشتر جذب پرستارش شد، همین پرستارش بود که تو دوران بچگیش نقش پدر و مادرش رو واسهش بازی کرد. کرچیل تو مدرسه اوضاع خوبی نداشت، درس خوندن و دوست نداشت، خیلی از درست و بی فایده میدونست، معمولا تو امتحاناش رد میشد. ولی در عین حال که تو یاد گرفتن زبان لاتین و ریاضیات خیلی تنبل و کم هوش بود. به ادبیات و تاریخ علاقه داشت، با اینکه به مدرسه علاقه ای نداشت، ولی سه سال که تو کلاس نظام بود و خیلی دور بود. از بچگی به ارتش و سرباز و نظام و اینجور چیزا خیلی علاقه داشت واسه خودش سربازای اسباب بازی جمع میکرد و با سربازا برای برادرش بازی می کرد.

روحیه شکست ناپذیر و تسلیم نشد – زندگی وینستون چرچیل

هزار و پونصد تا سرباز اسباب بازی جمع کرده بود. بزرگتر که شد، علاقه اش به تاریخ و ادبیات بیشترم شد. تو چهارده سالگی یه مقاله نوشت که توش جنگ بین بریتانیا و روسیه رو در آینده پیش بینی کرده بود. متن مقاله معلمش رو شگفت زده کردید نه، خیلی اموشش کم نیست، ولی باباش فکر میکرد چون وینستون بچه. که خیلی با هوشی نیست، همون بهتره که زندگی نظامی داشته باشه. پس وقتی چرچیل باید بین دانشگاه و نظام یکی رو انتخاب میکرد، به پسرش گفت بهتره تو امتحان ورودی آکادمی نظام سلطنتی شرکت کنه. ولی تو این امتحانم رد شد. یه خصلتی که تو کل زندگی چرچیل خیلی مشخص و بارزه، اینه که روحیه شکست ناپذیر و تسلیم نشد. بعد انگار تو خونش بود، هیچوقت ناامید و تسلیم نمیشد.

یه بار برای تفریح رفته بودن تو دل طبیعت، با برادر و پسر اموش داشتن بازی میکردن. اون دوتا دنبالش کرده بودن بگیرنش، وقتی توش فرار میکرد، باید از روی یه پل بزرگ رد میشد. وسط پل که رسید، دید پسرموش روبه روش انتهای پل واستاده. خواست برگرده، دید داداش پشت سرش اول پلوا ایستاده چرچی لیگ باید تسلیم میشد، ولی اون این کارو نکرد، چیکار کرد، از بالای پل خودشو پرت کرد پایین. پرت کرد که تسلیمشون نشه، در و داغون شد. دکتر و جرعه آوردن بالا سرش سه ماه تو رختخواب بود، یه سال طول کشید تا خوب خوب بشه! برای ورود به کالج نظامم، وقتی برای بار اول رد شد ناامید نشد، دو بار دیگه هم امتحان داد، تا بالاخره بار سوم، تا امتحان ورودی نظام قبول شد. تو کالج چون دروس نظامی رو دوست داشت نمرهاش خوب میشد. آخرسر از بین صد و پنجاه نفر با رتبه هشتم فارغ التحصیل شد. برای وینستون با اون نمرات قبلی این رتبه عالی بود.

شهرت و شخصیت وینستون چرچیل

پدر چلکل وقتی فقط چهل و پنج سالش بود، بعد یک سال مریضی سخت مرد چلچیل خیلی از مرگ پدرش ناراحت شد، دوستش به باباش ثابت میکرد اونقدری که اون فکر میکنه بیعرضه نیست. ولی مهلت نشد، چهل چهل وقتی بیست و یک سالش بود افسر یگان شد، اونجا از سواری و چوگان و حرفه ای یاد گرفت. تو اوج جوانی چون ماجراجویی و خیلی دوست داشت، یه مدت خبرنگار نظامی تو جنگ بین چیریک های کوبا و اسپانیا. اونجا مردم کوبا علیه استعمار اسپانیا قیام کرده بودند، چرچیل هم به عنوان خبرنگار نظامی رفته بود کوبا گزارشات دست اولش را میفرستاد برای مطبوعات انگلیس. تو کوبا، چرچیل تا آخر عمرش به دو تا چیز معتاد شد. اولی خواب بعد از ظهر، دومی سیگار برگ کوبا. حتی بعدا تو اوج جنگ وقتی روزی شانزده ساعت کار میکرد، خواب یه ساعته ظهرش سرجاش بود. سیگار برگ کوبا و در کنارش نوشیدن الکلم هیچوقت فراموش نمیکرد، اطرافیان نزدیکش هیچوقت ندیدند. یه روز و بدون سیگار برق و الکل به شب برسونه.

یه بار ناهار مهمون پادشاه بود، پادشاه بهش گفت تو سرزوری چطوری مشروب میخوری و سیگار میکشی، چرچیل جواب داد؟ تمرین پادشاه، باید خوب تمرین کنی. با اینصاف برخلاف تصور، چرچیل خیلی عمر کرد، اواخر عمرش خبرنگار ازش پرسید: راز طول عمر سلامتی شما چیه؟ چرچیل جواب داد: ورزش، من هیچوقت ورزش نکردم. تو ارمنستانم یه حکایت هست میگن از چرکیل پرسیدن راز سلامتیت چیه؟ گفت سه تا چیز شراب ارمنستان، سیگار کوبا، ورزش نکردند. کلا آدم شوخی بود، اینو همه اطرافیا نشست پادشاه انگلیس تا رئیس جمهور آمریکا میدونستند. سعی میکرد با تعریف داستانهای جالب مخاطبشو جذب کنه. یه بار توی جمع تعریف کرد گفت برای یه سخنرانی مهم با تاکسی داشتم میرفتم دفتر بی بی سی. وقتی رسیدم به راننده گفتم آقا لطفاً نیم ساعت وای می کردید من برگردم؟ راننده گفت نه اقا، میخوام زود برم خونه سخنرانی چرچی رو گوش کنم. چرچیل میگه منم ذوق زده شدم، یه اسکناس ده پوندی به راننده دادم راننده اسکناسو که دید برگشت گفت، گور بابای چلچیل، اگه شما بخوای، تا فردا هم منتظرتون میمونه. شخصیتش جوری بود که معمولا کسایی که دفعه اول از نزدیک باهاش آشنا میشدند یا از اون خیلی خوششون میومد یا ازش.

زندگی و داستان سیر و سیاحت های چرچیل

متنفر میشدم، تو مکالمات آتیش لکنت زبون داشت، ولی در عین حال که لکنت داشت سخنران قهاری بود. سخنرانیاشو اونقدر تمرین میکرد که توش اثری از لکنت زبونش نبود. تو آماده کردن متن سخنرانی و در کل نوشتنم عالی بود. خب، یکم از ویژگی های اخلاقیش گفتیم، حالا برگردیم به داستان. گفتیم چرچیل جوون دانشگاهو تموم کرد به عنوان خبرنگار رفت کوبا و برگشت. بلکه برگشت، یه مدت هم تو کل انگلیس سفر کرد و با بزرگهای سیاسی ارتباط برقرار کرد یادمون نمیره دیگه پدر و پدربزرگش آدمای معروف سیاسی بودن، چرچیلم به واسطه اسم و رسم اونا با همه ارتباط قرار کرد و خودشو تو محفل سیاسی شناخت. یکم بعد با یگان ارتش رفت سمت هند تو هند به مطالعه علاقه پیدا کرد و تو سیاست و فلسفه و تاریخ کلی مطالعه کرد، حتی کتابم نوشت. اون زمان کشورهای مستعمر بریتانیا خیلی زیاد بود، از استرالیا گرفته تا هند و مصر و سوئد. دوران تا کانادا هم مستمر داشت، نزدیک یک چهارم خشکی های زمین مستمر بریتانیا بود.

بیخود نیست بهش میگن استعمار پیر چلچیل از هند به همراه یگان ارتش که توش بود رفت سودان، خط مقدم مبارزه. البته مبارزه نابرابری که سودانی ها شمشیر داشتند، انگلیسی یا تفنگ. اونجا جنگ رو از نزدیک دید و تو جنگ شرکت کرد، برای اهداف سیاسی که تو سرش داشت حضور تو جنگ و آدمکشی لازم بود. خب نوع سلامتی میخواست سیاست ندار بشه دیگه؟ داشت پیشنیازاشو پاس میکرد، تو خاطراتش از جنگ سودان نوشت؟ اسبم یورتمه میرفت، درست جلوی چشم یکی خودشو انداخت زمین، برق شمشیرشو وقتی میخواست پامو قطع کنه دیدم. فاصله سمستری دوتا گلوله بهش شلیک کردم، کشتمش، تا نشستم روزین، دیدم یکی دیگه شون جلوی چشم سبز شد سریع بهش شلیک کردم، اونقدر نزدیک بود که بعد شلیک تفنگ خورد بهش و من با اسب از رو جنازش رد شدم. حالا این سودانی های بدبخت برای چی می جنگیدند؟ حرفشون بود که میخواستن مستقل باشن، نمیخواستن تحت سلطه انگلیس باشن. انگلیسی هم از هزاران کیلومتر اونورتر اومده بود قتل عامشون کنه و کرد چلچیل مثل همه انگلیسی های دیگه تو جنگ حقو به خودشون میداد، میگفت هیچ چیز چشمگیرتر از پیروزی سربازای انگلیس. تو جنگ برابر دشمنشون نیست البته همیشه تو جنگ های دیگه هم همینه، دو طرف حقو به خودشون میدن چیزی که ارزش نداره جون آدمیزاده. چرچیل تو یکی از سخنرانیاش گفت قرار نیست همیشه تو جهان دنبال صلح باشیم، نمی خوام به تبل جنگ بکوبم، ولی جنگ.

راهبرد های سیاسی و نظریه تکامل در زندگی چرچیل

رنگ موتور پیشرفت بشره، چون که معمولاً ملتی که برتری پیروز میشه. تو صحبتاشم اشاره به نظریه تکامل داروین کرد که یعنی ملت های برتر باقی میمونن و این قانون تکامل. دوستانی که قسمت قبلی داستان زندگی داروین رو شنیدن ببینن نظریه تکامل داروین چی بود؟ سیاست مداری مثل چرچیل، مثل هیتلر چی برداشت میکردم؟ تو جنگ سودان، چرچیل سالم بود ولی دوست صمیمیش زخمی شد. دستش داشت قطع میشد، دکتر گفت هر چه زودتر باید پیوند پوست رو دستش انجام بدیم. چلچیل داوطلب شد که بخشی از پوستش رو بده به دوستش. دکترم اندازه یه سکه بزرگ از رو سایدش پوست جدا کرد و پیوند زد. جالبه بدونید حضورش تو جنگ و هیچکدوم از این اتفاقات شانس نبود. همشو از قبل با مادرش برنامه ریزی کرده بود، قبل از همه این داستانا توی نامه برای مادرش نوشت چند ماه حضور تو آفریقای جنوبی باعث میشه ملکه بهم نشان افتخار بده، سعی میکنم یه دو سه تا مدال دیگه هم بگیرم، بعدش شمشیرمو تلف میکنم، میشناسم به سیاست. چلچیل اخبار جنگ و حضور خودش تو جبهه رو میفرستاد انگلیس، اونجا مادرش تو روزنامه ها پخش میکرد تا به هدفشون برسه.

چرچیلی بوده واسه خودش، با وجود ماجراجویی های زیادی که تو نظام داشت، طبق برنامه چرچیل تو بیست و چهار سالگی از ارتش استعفا داد و رفت سراغ سیاست، اولش تو انتخابات مجلس کاندید شد ولی رای نیورد. تو همین روزا، یه روزنامه معروف تو لندن بهش پیشنهاد داد با حقوق خیلی زیاد، به عنوان خبرنگار، بر از جنگ آفریقا آفریقای جنوبی گزارش بگیره چرچیل هم سریع قبول کرد، پیشنهاد اونقدر خوب بود که چرچیل شد گرانقیمت ترین خبرنگار جنگی تاریخ انگلیس. البته شغلش همچین بی درد سرم نبود، الکی انقدر پول نمیدادن. تو آفریقای جنوبی وقتی داشت میرفت خط مقدم گزارش بگیره، دشمنان به یکی از قطارهای انگلیسی ها که از غذا چرچیل هم توش بود حمله کردند. چرچو رو اسیر کردن و اون جشن تولد بیست و پنج سالگیشو تو زندان بود. چرچیل همزمان که داشت به زندان با من میگفت، من خبرنگارم، خبرنگار مستقلم، باید منو آزاد بکنی از این حرف ها؟ از اون برام اونش نقشه فرارشو میکشید. شرایط زندان رو بررسی کردید، میشه از دیوار و حصار زندان رفت بالا، ولی به شرط اینکه یکم وقت داشته باشه، پس نقشه و وقتی دید نگهبانها دور هم جمع شدن و حواسشون به دیوار نیست، فرصت و مناسب دید. زندان رفت بالا و فرار کرد. فرارش از زندان یه داستان بود، مخفی کردن خودش از تعقیب کنندگان یه داستان دیگه.

فرار به موفقیت: زندگی نامه و دستاوردهای وینستون چرچیل

تو زندان هم شنیده بود شاید کسی بتونه از اینجا فرار کنه. ولی بیرون نمی تونه قایم شه سریع یا لش میدن یا پیداش میکنن برش می گردونن. واسه پیدا کردن چرچیلو تحویلش پوستر چاپ کردن، توش نوشتن هرکی تحویلش بده بهش جایزه میدن. از چرکلم خواسته بودن تسلیم بشه، نمیدونستن اون تسلیم شدنو یاد نگرفته بود. بدون فاصله بعد فرارش، خودشو انداخت روی قطار باربری و شب تا صبح اونجا بود. بعدش پرید پایین و سه روز تو جنگل نزدیک لونه ی یک کرکس خیم شده بود. چند روزم تو معدن زغال سنگ یه آدم انگلیسی قایم شد و آخرش به کمک همون فرد با یه قطار باربری رفت و جون سالم برد. بعد این فرار هالیوودی، داستان فرارش شد عنوان اول اخبار و روزنامه های کل انگلیس. به مناسبت فرارش یه عالمه نامه و پیام تبریک گرفت و کلی مشهور شد.

پس فرصت مناسبی دید تو بیست و شش سالگی دوباره برای ورود به مجلس کاندید شد، این بار رای آورد. ملت میشناختنش دیگه رای آورد، ولی یه مشکلی داشت، اون موقع نمایندگان مجلس برای کار نمایندگی مجلس حقوق نمیگرفتن. مثل الان نبود حقوق ما مدام عمر بگیرن، چرا چرا برای اینکه بتونه درآمد و پولی داشته باشه اینور اونور میرفت سخنرانی میکرد، پول میگرفت. از شهرهای انگلیس گرفته تا آمریکا و کانادا تور سخنرانی گذاشت. میرفت داستانی جنگش و فرارشو تعریف میکرد، ملتم حال میکردن، اینجوری کلی پول درآورد. تا چندتایی هم کتاب نوشت. چرچیل با سیاست خاص خودش، تو زمان مناسب از معروفیتش استفاده کرد، هم پولدار شد. هم رفت مجلس، تازه بعدش کتاب زندگی نامه پدرش هم چاپ کرد. تو سی سالگی با خانم کلیمنتین که چهار سال قبل برای اولین بار دیده بود، اتش ازدواج کرد.

زندگی عاشقانه و سیاسی چرچیل و کلیمنتین

به قول خودش، ازدواج کردم و تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردم. کلیمنتین هم باهوش بود، هم زیبا بود و هم اهل سیاست بود. عقاید سیاسیش خیلی به عقاید چرچیل نزدیک بود. این خصوصیت، همه ی اون چیزی بود که چرچیل از همسر آینده اش میخواست. این زوج صاحب پنج تا هم بچه شدن که چلچیل براشون وقت میذاشت خیلی هم دوستشون داشت. خانم کلیمنتین تا آخر عمر نقش خیلی پررنگیو تو زندگی چرچیل داشت، هرجا چرچیلی یکم زیاد روی میکرد و میخواست. دیکتاتور بازی در بیاره ترمزشو میکشید، تو تصمیمات سیاسی هم بهش مشورت میداد. سعی میکرد نذاره عصبانیت چرچیل به تصمیماتش و اطرافیانش لطمه وارد کنه. تو خونه ام حرف حرف اون بود، چرچیلم هم قبولش داشت، هم همیشه بهش احترام میذاشت.

کرچیل بعد ازدواج تمرکزشو کامل بود رو مجلس، اون زمان تو مجلس به طور خیلی ساده دوتا گروه بودن. محافظه کار حزب لیبرال، ما اینجا کاری به تفاوتشون و عقایدشون نداریم. قدرتم اون موقع دست محافظه کارا بود. چرچیلم تو حزب محافظه کارا بود، ولی کم کم با هم از بیاش سر بعضی مسائل مختلف اختلاف پیدا کرد. وقتی هم دیداره قدرت یواش شواش میره سمت لیبرالها، اونم عقایدش بیشتر به لیبرالان نزدیکه از. از حزب خودش در آمد، رفت تو حزب لیبرال. این اتفاق خیلی به ندرت تو پارلمان می افتاد که کسی حزبشو ترک کنه بره تو گروه رقیب. ولی چرچیل به موقعش با سیاست که داشت این کارو کرد البته چرچیل از این تغییر موضوعات زیاد میداد یه مدت طرفدار آلمان بود بعد مخالفش شد، یه مدت طرفدار فاشیسم ایتالیا بود بد شد دشمن شماره یکش. الانم که محافظ کار بود، شد لیبرال بعدشم که لیبرالها قدرت رو به دست گرفتن، چرچیل توی سی و یک سالگی شد معاون وزارت خارجه.

پیشگویی و تلاش‌های چرچیل در مستعمرات بریتانیا

در مستعمرات بریتانیا. برای یه فرد تقریباً تازه وارد این افتخار خیلی بزرگی بود، تازه تو سی و چهار سالگی رئیس هیات بازرگانی هم شد. این سمت مسئولیت بخش بزرگی از اقتصاد داخلی بریتانیا رو رو دوچش گذاشت. دو سال بعد تو سی و شش سالگی چرچیل شد وزیر کشور. یکم بعد از وزارتش آلمان دعوتش کرد بره اونجا. چتر وقتی رفت آلمان رو از نزدیک دید، دید که آلمان یه ارتش بود. که بزرگ و آموزش دیده خفنی داره برای خودش، نیروهای دریاییشم اونقدر بزرگ و مجهزن که میتونستند در لحظه نیروی دریایی انگلیس رو نابود کنن، شستش خبردار شد. فهمید آلمان داره برای جنگ آماده میشه وگرنه این همه هزینه برای نظام توجیهی نداره. واسه همین وقتی برگشت، به بقیه اعضای دولت هم درباره این موضوع هشدار داد.

سریع پیشنهاد داد نیروی دریایی انگلیس تقویت بشه، واسه همین یه سال بعد خودش شد اولین دریاسالار نیروی دریایی. نیروی دریایی انگلیس، بعدش هم قوی ترین ناوگان دریایی جهان رو درست کرد، بعدش هم لشکر هوایی نیروی دریایی رو درست کرد که اسمشو گذاشتن نیروی هوایی سلطنتی. یه کار مهم دیگه هم که کرد، سوخت بزرگترین ناوگان دریایی جهان رو از زغال سنگ به نفت تبدیل کرد. پیشبینی میکرد قرن بیستم دست دولتیه که طلا سیاه رو کنترل میکنه. حالا نفت از کجا میآورد، آبادان، ایران؟ وقتی انگلیس صاحب نفت ایران شد، چرچیل گفت، نفت ایران هدیه ای از سرزمین پریانه و فراتر از آرزوها های بلندپروازانه بریتانیا است. طبق پیش بینی چرچیل، دو سال بعد این کارایی که کرد، آلمان علیه فرانسه اعلام جنگ کرد. آلمان به بلژیک حمله کرد، از اونورم انگلیس به طرفداری فرانسه بر علیه آلمان اعلام جنگ کرد و همه سقوط کردند. به جون هم شد جنگ جهانی اول صوره صوره موزیک ویدیویی #مطمئنم شاید یکی بپرسد چرا این کشور را به طرفداری یه کشور دیگه میومدن تو جنگ؟ دو تا دلیل اصلی داشت. یکی مصلحت و نفع و دوراندیشی اون کشور بود مثلا انگلیس میدونست آلمان اگه فرانسه رو بگیره او به انگلیس حمله می کند، واسه این پشت فرانسه در می آمد.

پیشنهاد تانک ها و موازین کشتی های زمینی برای جنگ

دلیل دومش اینه که اینها قبل از جنگ با هم تفاهم نامه بسته بودند. مثلا هرکی به انگلیس حمله کنه، تو تفاهم ثبت شده بود که فرانسه پشت انگلیس درمیاد، و بلعکس هرکی به فرانسه حمله کنه. این مثال را به ذهن بسپارین، چون هم تو جنگ جهانی اول، هم تو جنگ جهانی دوم انگلیس و فرانسه یه باره جنگ بودن آلمان یه سمت دیگه. تازه، تو هر دو تا جنگ، انگلیس و فرانسه و بعدش آمریکا کنار هم بودن، روبروشون هم آلمان و متحدین آلمان بودند. تو جنگ چرچیل طرح و تاکتیک های ابتدایی و متنوعی پیشنهاد می کرد. یکی از اونا، ساخت کشتی های جنگی ای بود که به جای آب تو خشکی روی زنجیره یا شن راه برود. یعنی کشتی های کوچیکی که به جای اینکه توی آب راه برن رو خشکی راه برن. واسه همین، کمیته کشتی های زمینی رو تشکیل داد. نتیجه کار چی شد؟ ساخته شدن اولین تانک تو دنیا.

البته اینجوری نبود که همه طرح ها و نظراتش موفق بشه، نه. مسلما شکستم میخورد. بدترینش که تا آخر عمرم مخالفاش بهش اشاره میکردند، شکست تو جنگ با عثمانیا تو دریا بود. اصرار میکرد باید به منطقه ای به نام گالیپولی نزدیک ترکیه لشکر بکشن تنگه دریایی اونجا رو فتح کنن. با این کارش میخواست راه دریاییشو به شوروی باز بکنه، که متحدشون بود. عثمانی به روسیه حمله کرده بود، از اونور به آلمانم راه دریایی داده بود و میخواست به آلمان کشتی ام بده. واسه همین چرچیل رفت به جنگش، پس چی شد، دولت عثمانی هم به شوروی که همپیمان انگلیس بود حمله کرده بود؟ هم از راه دریایی داشت با آلمان ارتباط برقرار میکرد و میخواست بهشون کشتی هم قرض بده واسه همین چهل چهل خیلی اصرار داشت که برند. دولت عثمانی و اون تنگه رو فتح کنن که نتونه این ارتباط برقرار بشه، خیلی ها تو انگلیس مخالف این کار بودن. خیلی زیاد میدونستن ولی کرچیل خودسرانه دستور حمله رو داد.

پیروزی و شکست در جنگ جهانی اول: داستان سیاستمداران و فرماندهان نظامی

نیروهای دریایی بزرگ انگلیس لشکر کشی کردند به سمت دولت عثمانی. اونجا امپراتوری عثمانی که همپیمان آلمان بود حسابی از خجالتشون در آمد. بعد از اینکه این جنگ بیش از پونصد هزار نفر کشته و زخمی از هر دو طرف داد و کلی از کشتی های انگلیس غرق شدند. انگلیس و ایالات متحدهش با خفت عقب نشینی کردند. در این درگیری، اسم یکی از نظامی های دولت عثمانی برای رشاداتاش تو جنگ رو زبونا افتاد، اون کی بود؟ مصطفی کمال آتاتورک. که بعداً بنیانگذار ترکیه نوین شد، هرچند که این نقشه جنگی بیشتر مشکل اجرا داشت تا طراحی ولی چرچیل مجبور شد به خاطر شکست از سمت وزارتش استعفا بده، یکم بعدم نخست وزیر استعفا داد. ولی چرچیل با این شکست ها انگیزهش کم نمیشد، میگفت موفقیت یعنی رفتن از شکست به شکست دیگر. بدون از دست دادن اشتیاق، واسه همین بعد استعفا، دوباره برگرد ارتش. تو ارتش فرمانده گردان شد و رفت خط مقدم از اونجا واسه همسرش نامه مینوشت و اون از وضعیت خط مقدم مطلع میکرد.

همسرش هم تند تند واسش نامه می نوشت و چرچیل از اتفاقای سیاسی مطلع می کرد. جالب است که چرچیل گاهی همراه با نامه هاش نقاشیاش هم که از خط مقدم و خاک ریزا کرده بود واسه همسرش میفرستاد، در کل. چلچیل همیشه نقاشی میکرد، مخصوصا تو سن پیری، نقاشیاشم بدی نبود. تو چهل و دو سالگی چرچیل شد وزیر اسلحه مهمات که تو دوران جنگ خیلی پست مهمی بود. یه مدت کاریش این بود: صبا تو دفترش کار میکرد، بعد از اونها با هواپیما میرفت فرانسه، با نیروهای نظامی مستقیم دیدار میکرد و برمیگشت تو این دوران چرچیل خیلی سعی کرد آمریکا رو متقاعد کنه که به نفع انگلیس بیاد تو جنگ. ولی هر کاری میکرد آمریکا دوست نداشت تو جنگ دخالت کنه. از اون طرف، آلمان به هر کشتی که به سمت سواحل انگلیس میرفت حمله می کرد. چند بار به کشتی های تجاری آمریکا هم حمله کرد و دخولشون آورد، هر چی هم آمریکا میگفت: آقا ما دخالتی در جنگ نداریم، به کشتی هامون کاری میکنیم. اگه نداشته باش حرف تو گوش آلمان نمیرفت تا اینکه آلمان یه کشتی مسافربری آمریکا که مقصدش انگلیس بود و زد داغون کرد، دیگه از اون موقع آمریکا هم رس.

پیمان ورسای و تحقیر آلمان

اصلا اومد تو جنگ. آمریکا که اومد وسط، کافه ترازو به نفع انگلیس و فرانسه و متحدش سنگین تر شد. و این سنگینی هر روز بیشتر و بیشتر شد تا در نهایت در نوامبر سال ۱۹۱۸. جنگ جهانی اول بعد از چهار سال و نیم با شکست آلمان و متحدش و پیروزی انگلیس و فرانسه و آمریکا. آمریکا متحد شد، طرفین دعوا، پیمان معروف ورسای رو نوشتند. تو پیمان ورسای، آلمان شکست خورده به شدت مجازات شد. تحقیر شد، پوستشونو کندن. گفتن اولن که آلمان باید چندین میلیارد دلار خسارت بده. علاوه بر این، همه کشتی هاشو باید تحویل بده.

با هزینه خودش برای طرف مقابلان باید کشتی بسازد. پنج هزار تا موتور قطار و هزار و پنجصد تا ماشینم بسازه تحویل بده عملاً آلمان با این خسارات فلج می شد، توافق کردند یه ناحیه اصلی زغال سنگ خیزشم دوازده سال بده به فرانسه تازه، ارتش آلمان بیش از صد هزار نفر نمی تونه داشته باشه، بیش از شش تا دونه کشتی جنگی هم نمی تونه داشته باشه. سیزده درصد از خاک شام بین چند تا کشور تقسیم شد و کلی چیزای دیگه. چرچیل به این معاهده، یا بهتره بگوییم، حکم سنگین راضی نبود. اون فکر میکرد این حکم خیلی سختگیرانه است، نه اینکه عاشق چشم ابری آلمانیا باشه، نه، فکر میکرد این حکم باعث میشه مردم وقتی آلمان از اروپایی ها بدشون بیاد رو بیارم به کمونیسم و زمینه جنگ بعدی فراهم بشه حتی به نخست وزیر پیشنهاد کرد که هر چه سریعتر، برای به دست آوردن دل مردم آلمان، براشون چند تا کشتی غذا. اوضاع و آذوقه اونجور چیزا ارسال کنن، ولی نخست وزیر قبول نکرد. گفت الان مردم انگلیس و فرانسه داغن. اگه اینکارو بکنیم، پدرم همه اونو درمیاره آلمانیم به شدت به این احکامات اعتراض بودند، ولی چاره ای نداشتند، چون طرف رو به رو تهدید کرده بود آقا قبول نکنین همه با هم حمله میکنیم. پدرتو درمیاری، دناعتم آلمان و مردمش با تحقیر کامل مجبور به قبول پیمان صلح یا همان پیمان و و بذر نفرت، نشست تو دل آلمانی ها.

ايران در جنگ جهانی اول: زمان جنگ و بعد از جنگ

خب، حالا که پرونده جنگ جهانی اول رو بستیم، یه نگاهی کوتاهی بکنیم به ایران تو این چهار پنج سال جنگ جهانی اول. احمد شاه قاجار که تازه به سن قانونی رسیده بود، شده بود پادشاه ایران. ایران تو زمان شروع جنگ اصلاً اوضاع مناسبی نداشت جنگ جهانی بود دیگه، ایرانم باید اظهار نظر میکرد، ایران گفتش آقا ما بی طرفیم، با هیچکس کاری نداریم، نه اینور، نه اونور. ولی هیچکدوم از طرفین دعوا توجه ای به این بی طرفی ایران نکردند. شوروی از شمال به ایران حمله کرد تا نزدیکهای اصفهان اومد. متحدش انگلیس از جنوب شرقی حمله کرد اومد تا بوشرم گرفت از اونور دولت عثمانی رفیق آلمان و دشمن انگلیس و شوروی از غرب حمله کرد و تا همه دانو گرفت. ثمرش برای مردم ایران که نه سر پیاز بودن، نه تایی پیاز شد سالهای قحطی و فلاکت و بد. بدبختی و حضور بیگانهها در کشور، آمار دقیقی از تعداد کشته شدهای ایران بر اساس قحطی جنگ جهانی اول در دسترس نیست. ولی مورخها میگن به احتمال خیلی زیاد بیش از یک میلیون نفر تو ایران از قحطی مردن فقط از قحطی.

.یک میلیون نفر در کل جنگ جهانی اول بیش از ده میلیون سرباز و بیش از بیست میلیون غیر نظامی کشته شدند. آمار قلب آدم به درد میاره، تصمیمات چند رهبر سیاسی چه عقیده ای می تونه دنبال کنه؟ هی هی هی سلام و سلام و سلام. جنگ که تموم شد، مردم انگلیس و خیلی از دولت مندا اعتقاد داشتند آقا، دیگه لازم نیست اینقدر خرج ادبات نظامی بکنی. سلاح هایی هم که باقی مونده، حالا، حالا، واسه همون کاربردی نداره، اما چلچیل کاملا مخالف بود، دستور داد همه سلاح ها انبار بشه. همین آینده نگری چرچیل بعدا خیلی به کارش اومد. کلچیل با توجه به اتفاقای فرار از زندانش و حضورش تو خط مقدم جبهه سودان، فکر می کرد به دنیا اومد یکی کارای مهمی انجام بده فکر میکرد اگه تونسته از زندان فرار کنه و زنده بمونه واسه این بوده که تو جنگ جهانی اول بتونه به وظیفه مهمش عمل کنه. بعد که جنگ تموم شد، تو پنجاه و هفت سالگی یه سفر رفته بود آمریکا، اونجا وقتی داشت از خیابون رد میشد یه لحظه یادش میره که آمریکایی ها خلاف انگلیس از سمت راست رانندگی میکنن و یه تاکسی محکم باهاش تصادف میکنن. وقتی میبرنش بیمارستان و زنده میمونه، پیش خودش فکر میکنه که حتماً هنوز یه وظیفه مهمتری داره که بهش عمل نکرده.

هیتلر و آغاز جنگ جهانی دوم: هشدارهای انگلیس و وینستون چرچیل

واسه همینم الان زنده مونده شش سال بعد از پایان جنگ جهانی، چرچیل دوباره خطر آلمانو به پارلمان هشدار داد، گفت اونا میخوان پيداش کنن. و پیمان ورسهای زیر پا بگذارند و به کل اروپا مسلط بشن گفت آلمان ها آتش انتقامشون داره شعله ور میشه دیر یا زود دوباره یه آتیشی به پا میکنن. ولی مردم و دولت مندا که جنگ قبلی حسابی خسته شون کرده بود خیلی علاقه ای به جدی گرفتن این هشدارها نداشتند. از اونور تو آلمان، رفته رفته یه نفر داشت روز به روز قدرتمندتر میشد و اسمش تو هر محول سیاسی میومد. آدولف هیتلر، چه اپیزودی بشه بعدا زندگی هیتلر؟ وقتی چهل چهل و شصت و دو سالش بود، هیتلر پیمان ورسهای زیر پا میذاره و دستور میده سربازاش تو مرز. به فرانسه رجعه برم، اینطوری میخواست به همه نشون بده که خبری از تعهد به اون احکام سنگین هجده سال قبل نیست. هیچکس هم جلوشو نگرفت دو سال بعد هیتلر عزمشو جذب کرد که به چکسلواکی حمله کنه. نخست وزیر انگلیس رفت پیش هیتلر و اونجا هیتلر بهش اطمینان داد که فقط میخواد یه بخش کوچکی از چکسلواکی که مردمش آلمانی هستن. بزن و بگیره و دیگه کاری به کسی نداره.

نخست وزیر انگلیس هم قبول کرد که چشمهاش رو روی این حمله ببنده، بلکه هیتلر با آرزوش برسه، بشینه سرجاش دیگه با کسی کار نداشته باشه. وقتی نخست وزیر برگشت، چلچیل بهش گفت. چه کردی شما، ما بدون اینکه جنگی کرده باشیم از آلمانا شکست خوردیم، این چه کاری بود کردی؟ فکر کردی هیتلر به گرفتن یه شهر قناعت میکنه؟ پیامد این کاری که شما انجام دادید تا مدتها دست از سرمو برنمیداره. فکر نکنید این پایان ماجراست، این تازه شروع انتقام آلماناست. یکم که گذشت، صحت حرف های چل چل به همه ثابت شد. یه سال بعد آلمان به چکسلواکی حمله کرد و کل کشور رو گرفت. بعدم آماده حمله به لهستان شد. بلافاصله انگلیس و فرانسه به آلمان هشدار دادند که اگه به لهستان حمله کنی با مترفی، هیتلر هم که سرش درد می کرد جنگ، حمله کرد به لهستان و این شد آغاز جنگ جهانی دوم. کمی بعد نخست وزیر انگلیس استعفا داد، جایگزینش شد جناب آقای وینستون چرچیل.

نبرد یکتای وجدان: زندگی و اقتدار چرچیل

کرچیل شصت و پنج ساله، آماده بود تا کاری که همیشه معتقد بود به خاطرش به دنیا آمده و تا الان زنده مونده را. همون ساعتها و روزهای اول نخست وزیرش تا بیاد به خودش به جمله آلمان به هلند و لوکزامبورگ و بلژیک هم حمله کرد. مثل بلوزر داشت میرفت شلو. تازه آلمان متحد جدیدی هم پیدا کرده بود، آقای موسلینی تو ایتالیا هیتلر و موسلینی یه دل نه صد دل عاشق هم شده بودن. دیوانه چ دیوانه ببیند، خوشش بیاید. چچیل بعد از نخست وزیر شدن، اولین کار که کرد، اومد برای مردم انگلیس سخنرانی کرد. بهشون گفت ما تو جنگ با متحدمون فرانسه جلوی آلمانو ایستادیم، داریم پدرشونو درمیاریم. دروغ میگفت از راست قشنگتر. دلم داشت دیگه میخواست مردم و سربازا رویه شون نبازن به قول خودش یک دروغ قبل از اینکه حقیقت فرصت کنه.

وارشو بپوشه، نصف دنیا رو گرفته انگلیس و فرانسه اینجا و اونجا سعی میکردند جلوی آلمان و وایسن، ولی پشت سر هم شکست میخوردند و عقب نشینی میکردند. تو جنگ انگلیسی ها کلی سلاح و مهمات از دست دادن، مخصوصا مواقع که عقب نشینی می کردند. دیگه داشت مهماتشون تموم میشد که تازه چرچیل انبار اسلحه های جنگ جهانی اول رو باز کرد. با اینکه سلاح ها قدیمی شده بودند، ولی بازم تو جنگ کلی به کارشون اومد. هیتلر که دیگه خون جلوی چشاشو گرفته بود، کشور به کشور داشت میرفت، این بار به فرانسه متحد اول انگلیس حمله کرد و فرانسوی هم گرفت. هیتلر مطمئن بود که انگلیس از ترس آلمان دیگه جرات نمیکنه جنگ و تنهایی ادامه بده و تسلیم میشه. ولی اگه آلمان هیتلر رو داشت، انگلیس هم چرچیلو داشت، چرچیلی که هیچ وقت تسلیم شدن و رد نبود، دکمه تسلیم شدنش. از زمانی که تو نوجوانی داشت با پسر عمو داداش روی پل بازی میکرد و فقط بازی بود، تا موقعی که افتاد زندان تا جنگ جهانی اول حالا هم جنگ جهانی دوم، اون هیچ وقت تسلیم نشده بود. پس تصمیم گرفت بجنگه، این تصمیمش تو انگلیس خیلی هم مخالف داشت، مخالفاش میگفتن بزار موسلینی وساطت کنه با آلمان نجنس.

نبرد بریتانیا: امید برای زنده ماندن تمدن مسیحی

چل چل هم میگفت الان سر میز مذاکره با هیتلیری که کل اروپا را گرفته، ما هیچ دست بالایی رو نداریم و تحت این مذاکره تاکره تسلیم شدنه، میگفت ملتی که مقاومت کنه تهش شکست میخوره، ولی دوباره خودشو میسازه. ولی ملیتی که تسلیم بشه تا ابد برده میمونه. در این کشمکش ها، در نهایت چرچیل توانست نظر مثبت پادشاه را هم جلب کند و بعد از یک سخنرانی تاریخی تصمیم به اجرا کند. ادامه جنگ و دفاع از انگلیس گرفت. تو بخشی از سخنرانیش میگه بقای تمدن مسیحی در گیر و این نبرده. اگر ما بتونیم ایستادگی کنیم، زندگی تمام اروپایی ها و تمام مردم جهان رو نجات دادیم. و اگر شکست بخوریم، دنیا در ورقه دوران دیکتاتوری تاریکی غرق خواهد شد. چیزی که ژنرال ویگان آن را نبرد فرانسه نامید، تمام شده است. نبرد بریتانیا در حال شروع است.

این نبرد به زنده ماندن تمدن مسیحی بستگی دارد. هیتلر می داند که او باید ما را در این جزیره شکست دهد یا جنگ را از دست بدهد. اگر بتوانیم در برابر او مقاومت کنیم ، کل اروپا ممکن است آزاد شود. و زندگی جهان می تواند به جلو حرکت کند. چلچیل تو جنگ خیلی امیدوار بود که بازم مثل جنگ جهانی اول آمریکا بیاد کمک انگلیس. واسه همین به روزولت رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و گفت، لازم نیست فخامت اوضاع بهتون بگم، هیتلر به زودی به ما حمله میکنه. شایدم هدف بعدی شما باشید، اگه آمریکا میخواد به ما کمک کنه، باید هرچه زودتر این کارو انجام بده. ولی روزویل جواب داد، من باید به خواست کنگره و مردم اهمیت بدم و بی طرف میمونم، نمیتونم تو جنگ شرکت کنم. هیتلرم فرصت مناسبی دید و به انگلیس حمله کرد.

تاریخ جنگ هوایی ترسناک: حمله آلمان به انگلیس و پناهگاه های زیرزمینی

اولین جنگ هوایی تمام عیار تاریخ. چرا هوایی؟ خب مشخصه دیگه، انگلیس جزیره است، یا از هوا باید حمله کنی یا از دریا. هیتلرم اول جنگ هوایی رو انتخاب کرد. تعداد هواپیماهای آلمانیا تو جنگ خیلی بیشتر بود. در عوض انگلیسی ها، هواپیماهایشان یکم مدرن تر بود و این مزیت هم داشتند که تو کشور خودشون میجنگیدند. آلمان وحشیانه به لندن و شهرهای دیگه حمله کرد، بمب های یه تونی رو مثل نقل و نبات می ریخت رو سر انگلیسی ها، حتی خونه قبلی یه چرکیرم زد کیچیل از قبل حملات دستور ساخت پناهگاه های زیرزمینی رو داده بود، این پناهگاه های عجیب غریبه هم واسه خودشون داستانی داشتند. فقط تو یکیشون دویست تا اتاق بود تو عمق هجده متری زمین. جلسات دولت تو این پناهگاه ها برگزار می شد. هیتلر وقتی از وجود پناهگاه ها مطلع شد، یه سری بمب ساخت مخصوص این پناهگاه ها.

این بمب ها وزنشون سنگین تر بود، مدادی شکل بودن، میخوردن رو زمین چندین متر میرفتن داخل. از اونور چلکل پناهگاههای امنتر میسازد یه پناهگاه برای آمریکایی ها ساخت که وقتی میومدن انگلیس میرفتن توش پناهگاه تو عمق سی و دو متری زمین بود با دیوارهای ضد بمب گاز ضد گاز که هنوزم داره توسط دولت انگلیس برای نگهداری اسناد محرمانه استفاده میشه. چرچل یه تونر هم زده بود از زیر شهر لندن که دو بارم از زیر رودخانه تایمز رد میشد. تو این تونل چهل هزار سیم تلگراف و تلفن رد کرده بود که اگه رو زمین در کلارو زدن ارتباط زیرزمینی سرجاش بمونه. ته تونل میخورد به ساختمان اصلی ارتباطات به نام فارادی، که یک ساختمان بوتنی بدون پنجره با درها. باید چند تونی بود، هیتلر فقط تو یه روز دو هزار و پنجصد تا بمبش زد ولی فارادی اخ نگفت، هیتلر که دید از راه هوایی چرچیل تسلیم نمیشه، سعی کرد از دریا وارد عمل بشه و عملیات شیر دریایی شروع کرد. از اونور آمریکا که اعلام بی طرفی کرده بود بی طرفم موند، تو جنگم شرکت نکرد، ولی تمام مهمات و تجهیزات نظامی رو فقط به بریتانیا میفروخت وقتی هم که بریتانیا خواست کالاهای ضروری کشورشو از آمریکا بگیره، کنگره آمریکا تصویب کرد هر چی میخواد بهشون بدن تازه بدون اینکه زمان پرداخت پول رو انگلیس اعلام کنه، به هر حال تقریبا دو سال بعد. اوضاع تغییر کرد. ژاپن که تو جنگ متحد آلمان بود، به ناوگان آمریکا تو جزایر هاوایی حمله کرد.

جنگ جهانی ۲ – حمله ژاپن و حمایت از امریکا

ژاپن به آمریکا حمله کرد، کی از همه خوشحال تر بود؟ چرچیل، بال درآورده بود، اینطوری آمریکا هم به نفع انگلیس می ماند. تو جک، چرچر سریع به ژاپن اعلام جنگ کرد. بعداً بلافاصله آمریکا به ژاپن اعلام جنگ کرد و آلمان و ایتالیا هم به حمایت از ژاپن به آمریکا اعلام جنگ کردند. آتش وحشتناک جنگ شعله ور شد، امریکایی که هیچجوره راضی نشده بود تو جنگ شرکت کنه، الان وسط جنگ بود. یه سمت جنگ شد آلمان و ایتالیا و ژاپن و متحدش، یه سمت دیگه شد انگلیس و فرانسه و آمریکا و به رول شوروی هم اضافه شد، همه ما تعیین جنگ و می دانیم، بلایی که آمریکا سر ژاپن آورد و بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را می دانیم. میدونی وحشیانه ترین جنایت جنگی را آمریکا انجام داد، ولی دقت کنید، تا اینجا جنگ جهانی، آمریکا اصلا تو جنگ شرکت نکرد. حرف نداشت، دوستم نداشت شرکت داشته باشه. ولی بلندپروازی های ژاپنی ها که چندتا از مستعمره های انگلیس و آمریکا رو تو آسیا گرفته بودن باعث شد به پایگاه آمریکا. تو جزایر هاوایی حمله کنن و آخر سر اون بلا سرشون بیاد.

خود ژاپن هم تو فاجعه اتمیش بی تقصیر نبود. یکم برگشتیم عقب، با اشتباه ژاپن، آمریکا هم به نفع انگلیس و فرانسه اشغال شده، اومد تو جنگ، از اون طرف، هیتلر هم بزرگ. بزرگترین اشتباه زندگیشو کرد و به شوروی حمله کرد. خیلی ها میگن دلیل حمله آلمان به شوروی تو اون زمان، اونم وقتی که آلمان درگیر جنگ با انگلیس بود، این بود که چرچیل. با همکاری سازمان اطلاعات انگلیس، به طرق مختلف اخبار جعلی میفرستاد سمت هیتلر که چی؟ شوروی امروز فرداست که به آلمان حمله کنه، در صورتی که قبل از این شوروی اعلام بی طرفی کرده بود و با آلمان پیمان صلح داشت. ولی به حمله آلمان به شوروی به امید فتح کل جهان توسط هیتلر، شوروی هم پاش به جنگ باز شد. با وجود اینکه خیلی هم با انگلیس رابطه خوبی نداشت، اومد سمت انگلیس و آمریکا. خیلیا تو انگلیس از چرچیل به خاطر متحد شدنش با اتحادیه جمهوری شوروی انتقاد میکردند. چلکلند در جواب منتقدان می گفت، منم از کمونیست بدم میاد، ولی از نازیه ها و هیتلر متنفرم.

مشورت رهبران جهانی در سفارت شوروی تهران

اگه هیتلر بره با جهنمم به جنگه،من تو جهنم همپیمان شیطان میشم یواش یواش اوضاع تو جنگ به نفع انگلیس و متحدش داشت تغییر می کرد. استالین نزدیک مرزهای شوروی با آلمانا درگیر شده بود و تو یک نبرد خونی بعد از اینکه پون صد هزار نفر از روس ها. مردن، در نهایت تونستن جلوی ادامه پیشرفت آلمانا رو بگیرن. بعدش استالین از رهبران کشورهای انگلیس و آمریکا یعنی چرچیل و روزولت دعوت کرد میان دور هم بشینن. با توجه به چگونگی ادامه جنگ و شکست نهایی آلمانا مشورت کنند، مکان جلسه به این مهمی کجا بود؟ کجا قرار بذاره؟ تهران، سفارت شوروی. ایران اون موقع بی طرفی خودشو تو جنگ اعلام کرده بود ولی روسیه و انگلیس به بهانه اینکه رابطه ایران با آلمان داره. نزدیک تر میشه از شمال جنوب به ایران حمله کردن و خیلی راحت بدون مقاومت کشور رو گرفتن. قبل از حمله، رضا شاه که از موضوع مطلع شده بود، به انگلیس و شوروی اعتراض کرد، از آمریکا هم کمک خواست، ولی نه اونا به او. اعتراضش توجه کردن، نه آمریکا جواب کمکشو داد.

ایرانم که زورش به انگلیسی و شوروی نمیرسید تسلیم شد. بلافاصله رضا شاه رو که معترض شده بود و تبعید کردند، پسرش محمدرضا جوون و گشتن سرجاش. نه رضاشا، نه هیچ کس دیگه ای هم زورش به دو قدرت نظامی بزرگ دنیا نمیرسید. از طرفی هم ایران برای اونا حکم شاهرا و کلید جنگو داشت، انگلیس می تونست از طریق ایران کمکها و ادوات نظامیشو به شورش. مخصوصا اینکه رضا شاه از جنوب تا شمال رایر راهند ساخته بود و انگلیس و شوروی و در کنارشون آمریکا نهایت سوءاستفاده از این موضوع کردن. ایرانم اینجوری الکی الکی درگیر جنگ شده بود، سربازای خارجی همه جا بودن، دوباره قحطی شد، مردم نون نداشتم بخورم. برای چند تا دونه نون ساعت سه صبح باید میرفتن تو صف، چندین ساعت میموندن، شاید چیزی گیرشون میومد. آرد و نون و گندم کجا میرفت، شوروی تو جبهه نبرد علیه آلمان؟ خلاصه، رهبران سه قدرت بزرگ دنیا تو سفارت شوروی دور هم جمع شدند و میخواستند یکی از مهمترین تصمیمات شما. تاریخ و اونجا بگیرن، استالین هیچوقت سوار هواپیما نمیشد، همیشه با قطار سفر میکرد، ولی برای سفر به تهران برای اولین بار سوار هواپیما شد.

ملاقات تصمیم گیران جهانی در تهران – نقشه مقابله با آلمان و آخرین ضربات به هیتلر

روزولتم که از آمریکا اومده بود چون اقامتگاهش تا سفارت شوروی فاصله داشت و میترسیدند که ترورش کنن تو همون سفارت. سفارت شوروی چند روز گذشت چرچیلم وقتی اومد تهران، تولدش بود، واسه همین تو سفارت جشن تولد شصت و نه سالگیشو مفصل گرفتن. که مهمونای جشن تولدم استالین و روزولت و بیست و سی نفر دیگه بودن. شاه جوون ایران کجا بود؟ تو طول مذاکرات اصلا دعوتشم نکرده بودن. تازه از بین این سه نفر استالین لطف کرد یه سر به شاه زد، ولی کیلو روزولت حتی دیدن شاه هم نیومدن. ملاقاتشون، در نهایت تو این سه چهار روزی که تهران بودن، نقشه مقابله نهایی با آلمان و ضربات آخر به هیتلر رو کشیدند. برگشتن و درآمد آلمان رو آوردم. یکم قبل از اینکه جنگ جهانی تموم بشه، تو یکی از حملات هوایی آمریکا به ژاپن. ژاپن یکی از هواپیماهای آمریکا را با نه تا سرنشین میزنه از این نه نفر هشت نفرشون اسیر ژاپنی ها میشن و به دستور ژنرال تاچیبانا سرشون رو میبرن و قسمت هایی از جنازشون رو به عنوان شام میل میکنم.

گفتیم هشت نفر از نه نفر دیگه، اون یه نفره که جون سالم به در برد، یه جوون بیست ساله بود که بعد از اینکه چهار ساعت تو آب بود آب شناور بود، شانسی زیر دریایی آمریکایی نجاتش میده. وقتی میارنش تو زیردریایی، ازش میپرسن اسمت چیه، جواب میده؟ جورج دبلیو بوش بالاخره جنگ جهانی دومم بعد شش سال با شکست آلمان در سپتامبر هزار و نهصد و چهل و پنج به پایان رسید ژاپن ولی هنوز تسلیم نشده بود که آمریکا اون جنایت بزرگ و مرتکب شد. این جنگ بزرگترین و وحشیانه ترین جنگ در طول تاریخ عمر بشر بوده و هست. آمار کل کشته شده های جنگ جهانی دوم بین شصت و پنج تا هشتاد میلیون نفر تخمین زده شده تو جنگ هیتلر فقط یک و نیم میلیون کودک کشته، که بالای یک میلیونشون جرمشون این بود که یهودی بودن. ارتش نازی بیش از شش میلیون یهودی سوزاند. فقط شوروی بیست و دو میلیون نفر کشته داد. ارتش سرخ همین کشور به بیش از دو میلیون زن آلمانی تجاوز کرد. انگلیس فقط تو حمله به درستن آلمان با همراهی آمریکا سه هزار و پنجصد تا بمب در شهر و بیست و پنج هزار قریبه انداخت. آمریکا با حمله اتمیش به ژاپن بیش از دوصد هزار نفر را با خاک یکسان کرد، اما را ادامه نمی دهم، حتی خواندن و شنیدن.

اعلان دموکراسی و انتخابات به چل چل

شنیدن آمارم وحشتناکه چه جنایتی می تونه بکنه این آدمیزاد این به ظاهر اشرف مخلوقات چیه؟ تو فنگت را از من بکشید. که من بیزارم از دوری انخول بره نه آنجا تُفَنِجَتَا سِتُوِيَنِي فَرَغَنْتَا شَوْرَهُ من در چیزی اهریمن می بینم دنیارک ندارم جز زبان دل از لیلا بیزای از مهره شائعی با دوستی و اشتیاق اُسید و اُشباه هی هی هی واقعا صدای اهورایی استاد شاید جریان تکرار نشدنیه. همین جا آرزوی سلامتی می کنیم برای خسرو و آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان. خب، بریم سراغ بخش پایانی داستان. در هر صورت چند هفته بعد از پایان جنگ تو بریتانیا انتخابات برگزار شد ولی در کمال تعجب چلچی رای نیاورد، با وجود اینکه مردم خیلی دوستش داشتن و اون تو جنگ پیروز شده بود؟ ولی مردم نخست وزیر جنگ نمیخواستند، اونا نخست وزیر صلح میخواستند. چل چل شکست خورد و نخست وزیر نشد، وقتی نتایج اعلام کردند گفت مردم حق دارند ما را بیرون بندازند، این یعنی دموکراسی. اون چیزی که براش چنگیدیم، چلیکه نخست وزیر نشد ولی تو پارلمان موندش، این بار درباره قدرت شوروی و استالین به همین هشدار میداد. هرچند که مثل سری قبل کسی به هشدارش توجه نمیکرد. از اونجا که تو دوتا جنگ جهانی حضور داشت و تصمیماتش مسیر تاریخ بشر رو تغییر داده بود، کلی مدارج و مدارج.

که افتخاری و بینالمللی به سمتش سرازیر شد، همه جا ازش دعوت میکردم بره واسشون سخنرانی کنه. تیوکی از کالج هایی که برای سخنرانی دعوت شده بود، سخنرانی معروف خودش به نام پرده آهنین را انجام داد و گفت. احزاب کمونیست در تمامی کشورهای کوچک شرق آسیا رخنه کردند. خیلی بیشتر از تعدادشون قدرت رو به دست گرفتن. در این کشورها دولت پلیس به تمام جزییات زندگی مردم نظارت میکنه اصلا دموکراسی واقعی توشون وجود نداره. هرچند که هیچوقت دیگه جنگ بزرگی بین شوروی و اروپا درنگرفت ولی تا مدتها مردم جهان همیشه از سایه شوم جنگ می تونه. چرچیل در هفتاد و شش سالگی دوباره تو انتخابات شرکت کرد و برای بار دوم نخستفزیل شد. دو سال بعد، تا هفتاد و هشت سالگی، جلوی ملکه الیزابت دوم زانو زد و ملکه به اون لقب سر داد. سروینستون چرچیل بعدشم به خاطر کتاب خاطراتش از جنگ جهانی دوم برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

چرچیل، سیاستمداری به نام آزادی و دموکراسی

وقتی میخواست جایزهشو بگیره، گفت، از تصمیم شما برای اعطا این جایزه به خودم مبهوتم امیدوارم اشتباه نکرده باشید، هم من، هم شما دل به دریا زدیم و من شایستگی دریافت این جایزه را ندارم، ولی اگر شما تردید کنید. که ندارید؟ خب منم ندارم، قبول میکنم. تو هفتاد و نه سالگی سکته بدی کرد و بخشی از بدنش فلج شد. قدرت راه رفتن و درست حرف زدن رو از دست داد. ولی چرچیل تو هفتاد و نه سالگی تسلیم بیماری هم نشد. اونقدر مقاومت کرد، که اوضاع صحبت کردن و راه رفتنش خوب شد. بعدشم با تصویب کنگره آمریکا، اولین شهروند افتخاری ایالات متحده آمریکا شد. تو هشتاد و دو سالگی به پیشنهاد برخی از افراد کابینه از نخست وزیر استعفا داد ولی کرسی پارلمان و تقریبا تا نود سالگی. بالاخره در بیست و چهار ژانویه سال هزار و نهصد و شصت و پنج، چهل و نود و یک ساله، برای اولین و آخرین بار بار تسلیم شد، تسلیم فرشته مرگ.

قبل از مرگش یکبار به طعنه گفته بود، من آماده ام تا سازندمو ببینم، ولی اینکه سازنده منم برای آزمون بزرگ. یه ملاقات با من آماده باشه رو نمیدونم به دستور مرکه، جسد چرچیل برای سه روز در دید عموم قرار گذاشته شد. در مراسم خاکسپاریش، بزرگان سیاسی بیش از یکصد کشور جهان حضور داشتند داستان زندگی چرچیو شنیدیم. ولی شاید یه ابهم یه سال تو کل زندگی چرچیل بدون جواب مونده. بالاخره اون آدم خوبی بود که اسطوره مردم انگلیس یا سیاستمدار نامردی بود که کشورهای دیگر را استثمار می کرد. بالاخره خوب بود یا بد بود، جواب به نظرم اینجاست که، در درجه اول اون یه سیاست نداشت. وظیفه سیاستمدار حفاظت از منافع مردم و کشورشه. حالا روش چلچیل حفظ منافع مردم و کشورش با هر قیمتی بود. خودش هم با این نگاه موافق بود، چندتا مورد و مرور کنین؟ اون تو کشورش باور عمیق و واقعی به آزادی و دموکراسی داشت.

رهبری و انگلیسی‌سازی: زندگی و میراث وینستون چرچیل

برای رسیدن مردم کشورش به آزادی و دموکراسی از جون مایع گذاشت. ولی خارج از انگلیس، وقتی مثلا تو هند، گاندی میخواست هند مستقل بشه، دستور بازداشتش رو داد. اگر رضا خان زیر پا گذاشتن آزادی ایران اعتراض می کنه، کله پاش می کنه، تو سودان کسایی که برای آزادی می جنگند رو با دست های خودش می کشه. خب، مگه آدم با آدم فرق میکنه، مگه انگلیسییه خونش رنگی تره؟ اون برای انگلیس تو هفت جنگ در چهار تا قاره جنگید. سی تا عنوان کتاب نوشت، بیست و پنج سال وزیر بود، نه سال نخست وزیر بود. ولی از اونور تو کل دنیا تو راه اندازی هشت کودتا از جمله بیست و هشت مرداد ایران نقش داشت، سالهای سال چندین کشور دنیا مستمرش بودن و اجازه اعتراض نداشتند. حقوق کارگران انگلیس برایش مهم بود، براشون برای اولین بار حداقل حقوق کارگری و بیمه بیکاری تعیین کرد. مدت زیادی. یکی هم عضو حزب کارگر بود، ولی کارگران ایرانی و هندی و جاهای دیگه اصلا مهم نبودند، حمله می کرد، میکشت، استثمار می کرد.

بیگاری می کشید. خودش می گفت، تاریخ جهان در این خلاصه می شود، کشورها وقتی قدرتمندند، عدالت برقرار نیست. وقتی شروع به برقراری عدالت می کنند دیگه قدرتمند نیستند. مجله تایم، کلچی رو به عنوان مرد نیمه اول قرن بیستم معرفی میکنه، خیلی بزرگتر از این تو انتخابات بی بی سی در سال دو هزار و دو یعنی تقریبا چهار نسل بعد از مرگش، اون بزرگترین بریتانیایی تاریخ حتی بالاتر از شکسپیر و نیاتوم میشه . اصلا این طرز فکر مردمی که بهش رای دادن اخلاقیه که چون چرچیل دنیا رو به خاطر مردم انگلیس کنفریکون کرده. چیزی نابود کرده که انگلیس نابود نشه، پس اون بهترینه؟ اگه چرچیل بهترین مرد تاریخ بریتانیا شده؟ فقط برای مردم انگلیس بهترینه چون این بهترین بودن، ما حاصل رنج و استثمار عده ای دیگه تو دنیا بوده، اینه که میگن سیاست کسی بود. هی هی هی .مستقیم موسيقي موسيقي هی هی موزیک ویدیویی چهارمین قسمت از پادکست رخ رو نشون بده که تو اردیبهشت ۹۹ منتشر شده، پادکست رخ رو تو همه شبکه های اجتماعی با آی دی رخ پادکست. می توانید دنبال کنید و نقد و نظرتان را با من در میان بگذارید.

حمایت از پادکست: بهترین راهکار به امید دیدار

بهترین حمایت که می توانید از پادکست بکنید این است که آن را به دیگران بدهید. اینا ما را می شناسید به امید دیدار، خدا نگهدار. مذکر (مذکر) (خنده تماشاگران)