اپیزود یازدهم – اساطیر آفریقایی – قصه باف

آخرین آپدیت : ۱۸ تیر ۱۴۰۳توسط

یازدهم اساطیر آفریقایی قصه باف

گوش بدید به اپیزود یازدهم – اساطیر آفریقایی – قصه باف

00:00 تا 00:02: بوی یک ساندویچ و اساطیر آفریقایی
00:02 تا 00:04: اسطوره های زبانی آفریقا
00:04 تا 00:07: افسانه‌ها و اساطیر مردم آشانی: ثروت و تنوع
00:07 تا 00:10: افسانه انانسی و جعبه چوبی: داستان های شخصیت شوخ طبعی
00:10 تا 00:13: جعبه چوبی و چهار ماموریت
00:13 تا 00:16: مأموریت نایامه: موجودات خطرناک
00:16 تا 00:20: صید موجودات جادویی
00:20 تا 00:23: جعبه چوبی داستان ها
00:23 تا 00:26: داستان های آفریقایی و راویان انکبوتی
00:26 تا 00:26: جشنواره کارناوال کلارکسبورگ: غذاهای خوشمزه و بازی های جذاب

بوی یک ساندویچ و اساطیر آفریقایی

این بوی یک ساندویچ تخم مرغ سه روزه ی گرم در یک کیسه ی زباله ای است. و این بوی همان ساندویچ در یک کیسه زباله ی سنگین و قوی با بوی لیمو جدید است. بوی تفاوت. وقتی زندگی به شما بدبو می دهد ، با بوی لیمو فابولوس جدید بسیار قوی شوید ، بوی لیمو تمیز و تازه انتخاب شده است ، پس مهم نیست. در داخل زباله شما می توانید بو را متوقف کنید و لیمو را بوی دهید. از چهار تا چهاردهم آوریل به کارناوال کلارکسبرگ می آیند. سوار راپتور، چرخ غول پیکر، یا یکی از بزرگ ترین سواری های بچه های ما در نیمه راه. وقتی جایزه ای در یکی از بازی ها دریافت می کنید ، غذای خوشمزه ای مثل کیک فنیل ، شیرینی پنبه ، سیب زمینی یا ساسیز و پیپر را بخورید. تا 43 دلار در بسته های بلیط در .

تا 4 آوریل. کارناوال از 4 تا 14 آوریل ، از آن محروم نباشید. [مذکر] این فیلم به صورت تصویری است که به صورت تصویری از این فیلم پخش می شود. (مذکر) هی (مذکر) (خنده) سلام، من حسین رضوی هستم و این یازدهمین اپیزود از پادکست ساگاس. پادکستی که در اون روایت افسانه ها و اساطیر سرزمین های دور رو به زبان امروز می شنوید. داستانهایی که ممکنه بعضیاشون رو بشناسید و دوست دارید بیشتر باشون آشنا بشید و ممکنه هست بعضی داستان ها رو برای اولین بار بشنوید. توی این قسمت داستانی خواهیم شنید از اساطیر آفریقایی. و خب طی رسم این پادکست حالا که داریم وارد یک دنیای اساطیری جدید میشیم بیایید قبلش کمی در مورد فرهنگ آفریقایی است. صحبت کنیم تا بتونیم اساتیرشون رو بهتر بفهمیم.

اسطوره های زبانی آفریقا

اینکه فکر کنیم کل آفریقایی ها باورهای اسطوره ای مشترکی داشتند، اشتباه بزرگیه. چون آفریقا مردم، تاریخ و زبانهای مختلفی داره. برای دستبندی اسطوره ها و افسانه های آفریقایی محققان از ابزار زبان استفاده می کنند. یعنی شباهت های زبانی و داستان های فولکلور مناطق جغرافیایی مختلف رو اومدن. و در چهار دسته قرار دادن و لازم این رو هم بدونیم که در آفریقا به بیش از دو هزار زبان متفاوت صحبت میشه. اما بگذارید در مورد این چهار دسته زبانی و شباهت های داستان های اساتیریشون صحبت کنیم. دست اول زبان های افروآسیایی هستند که در مناطق شمالی و شمال شرقی آفریقا صحبت می کنند. همونطور که از اسمش برمیاد این زبان ها و فرهنگ ها تاثیر زیادی از کشورهای آسیای غربی و جنوب اروپا گرفتن، اساتیر مصر که در موردشون توی قسمت پنجم این پادکست صحبت کردیم شناخته شده ترین این داستان هاست. یکی از موضوعات و تم های مشترک بین اساطیر این مناطق سفر روح از این دنیا به دنیای بعد از مرگ یا مثلا توی این اساطیر ما با سه دنیا مواجهیم.

دنیای زیرین که در واقع دنیای مردگان بوده، دنیای میانی که دنیای انسان ها بوده و دنیای که محل زندگی خدایان است. دسته دوم فرهنگ های نیلو صحرایی هستند. در مناطق مرکزی آفریقا، در غرب رود نیل و شمال رود نیجر و کنگو. اگر بخواهیم در مورد یک عنصر مشترک در اسطوره های این مناطق صحبت کنیم، باید از داستان خلق جهان بگیم. توی این اساتیر اومده که آسمان ها و زمین با یک نخ یا یک زنجیره به هم متصل بودند و خدایان و انسانها با هم اما یک روز بر اثر خشونت یا حماقت انسان ها این ارتباط قطع می شود. وارد دنیای انسان ها می شود. سومین دست زبان و اسطوره های نیجر کنگو هستند. اگر با معیارهای اساطیر بقیه جهان هم بخواهیم بررسی کنیم، باید اعتراف کنیم که یکی از جذاب ترین و پیچیده ترین بهترین داستان ها هم از لحاظ ساختاری و هم از لحاظ بار روانی زایده سرزمین های این منطقه است. از لحاظ جغرافیایی این زبان ها در مناطق مرکزی و غربی تا دشت های جنوبی رود زامبزی صحبت می کنند.

افسانه‌ها و اساطیر مردم آشانی: ثروت و تنوع

به خاطر وسعت و تنوعشون خود داستان های این اقوام رو هم به دو دسته تقسیم کردند، بانتو. و غیر بانتو. افسانه های بانتو پر از داستانهای طولانی و دقیق در مورد قهرمانانی که با انواع و اقسام هیولاها و نیروهای جادویی و شر می جنگند و بعد از این سفرهای طولانی وقتی که قدرت و شجاعتشان را ثابت کردند اما چیزی که در اساطیر غیر بانتو بیشتر می بینیم تنوع زیاد خدایان و داستان های مفصلی از این هست که جهان و انسان چطور خلق شد؟ اگر بخواهیم در مورد شباهت این داستان ها با اساطیر بقیه دنیا حرف بزنیم باید گفت برای مثال توی اساطیر. هند و بودایی گفته می شود که جهان از یک صدا خلق شد، صدای عم. حالا این صدا توی اساطیر مردم بامبارا به شکل یوو هست. و در نهایت، دسته چهارم، زبان ها و داستان های مردم جنوب و جنوب غربی قاره آفریقا، خویستان. اساتیر این مردم بیشتر حول محور یک خدا با ظاهر حیوانی که معمولا گاو کوهی آفریقایی هست می گردند. این گاو کوهی آفریقایی که بیشتر شبیه به آهو و گوزن تا گاو به همراه آخوندک حیوانات موجود. دست این ناحیه بودن و نکته قابل توجه دیگری که باید در مورد این اساتیر بدانیم این است که بر اساس سنگنگار چیزهایی که در اون نواحی پیدا شده، قدمت این داستان ها به سی هزار سال پیش برمی گردد.

نزدیک به عمر انسان خردمند. داستانی که امروز میخوایم بشنویم از افسانه ها و اساطیر مردم آشانی هست، قبیله ای ساکن در غرب آفریقا. در منطقه ای که امروز کشور غناست، شخصیت داستان ما که شاید شناخته شده ترین نقش را در داستان داستان های غرب آفریقا داره انانسی انکبوت هست آنسی یا نانسی به شکل های مختلف به تصویر کشیده میشه. گاهی به شکل یک انکبوت بزرگ، گاهی به شکل یک مردی که می تونه خودش رو به انکبوت تبدیل کنه و گاهی هم انکبوته. هشت پایی با صورت و سایر مشخصات دیگه ی انسانی. آنسی هم به عنوان یک خدا پرستیده میشد و هم به عنوان یک قهرمان تحسین. این خدا و مرد انکبوتی در دسته شخصیت هایی قرار می گیرد که ما بهشون میگیم خدایان حیلهگر. خدایان حیلهگر شخصیت های شرور و منفی توی داستان ها نیستند، بلکه هدف آنها بیشتر به هم زدن است. نظم موجود و مسخره کردن نظامی بوده که بقیه ی خدایان در دنیا به راه انداخته بودند.

افسانه انانسی و جعبه چوبی: داستان های شخصیت شوخ طبعی

من هم به خاطر این شیطانت هاشون تنبیه میشدم. در مورد لوکی، مشهورترین این خدایان حق باز، ما در قسمت چهارم این پادکست شنیدیم. اما شخصیت انانسی خیلی فراتر از یک دلقک میره، این داستان ها اینقدر اهمیت زیادی در فرهنگ این مردم که حتی در زمان برده داری هم انانسی تبدیل می شود به نماد مبارزه و مقاومت در برابر ظلم تاجران برده و این اساطیر و افسانه ها میشن حلقه ارتباطی بین زندگی بردگان سیاه پوست. و زندگی پر افتخار گذشته شون در آفریقا. به هر روئی خیلی میشه در مورد تاثیر این داستان ها بر هویت سیاهپوستان و نحوه برخوردشون با بابان ظالم صحبت کرد، اما بهتر اول از همه یکی از معروف ترین این داستان ها رو با هم بشنویم. افسانهی انانسی و جعبه چوبی داستان ها. دو تا از دو تا موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی اون روز هم یک روز گرم تابستانی طولانی بود. همه حیوانات از گرمای خورشید به لونههاشون و زیر سایه درختان جنگل پناه برده بودند. هر از گاهی صدای نغمه بی حال پرنده ای از دور با رخت بین درختان میپیچید.

آلانسی انکبوت هم از این گرما در امان نبود، یک سر تارش را به شاخه درختی آویزون کرده بود. با بی حوصلگی تاب می خورد، اما او همیشه این شکلی نبود، در واقع روزگاری بود که آنانسی یک انسان کاملا معمولی بود. یک آدم معمولی با حس شوخ طبعی غیرمعمول. و همین حس شوخ طبعیش هم بود که کار دستش داده بود، اینقدر گستاخ شده بود که با خدایان هم شوخی می کرد و سر به سرشون. یک روز هم یکی از این خدایان چنان از دستش عصبانی شد که با یک ضربه بدنش رو مثل یک کوزه سفالی تکه تکه کرد. اما خب، دل خدایان هم به حال انانسی بیچاره سوخت. موجود بیچاره فقط دوست داشت بخنده. به خاطر همین طرح ها مدل سوزی اجازه دادن تکه های بدنش رو جمع کنه و اونها مارو به شکل یک انکبوت سر هم کنه و به زندگیش ادامه بده. خیلی ظاهر قشنگی نبود، مخصوصا که اون اوایل زنش و بچه هاش رو خیلی ترسوند بود.

جعبه چوبی و چهار ماموریت

اما وقتی فهمید که به همراه این بدن انکبوتی، قابلیت های این موجود را هم پیدا کرده، تونست با این واقعیت کنار بیاد. زندگیش ادامه داد. توی این روزهای گرم انانسی هیچ کاری نداشت تا بتونه خودش رو سرگرم کنه، همونطور که روی شاخه درخت تاب میخورد. نگاهش به آسمان افتاد، به فکرش رسید که برای رفع این بی حوصلگی سری به دوست قدیمیش نیامه خدای آسمان ها بزنه. یک تار بلند و نقره ای رنگ از پشتش بیرون کشید، به سمت آسمان پرتاب کرد و شروع کرد به بالا رفتن ازش. وقتی به قصر نیام رسید، دید که اوضاع اونجا هم خیلی فرقی نمیکنه. خدای آسمانها روی تختش یه لم داده بود و خودش رو باد میزد و نگاهش بی هدف به دوردرسته خیره شده بود. حتی زحمت خوشامدگویی به انانسی رو هم به خودش نداد. اگه بود تصمیم گرفت که کمی توی قصب بگرده تا چیزی برای سرگرم شدن پیدا کنه.

توی یکی از همین اتاقای قلعه بود که به یک جعبه برخورد، این جعبه نه طلایی بود و نه جواهر. نور جادویی هم ازش ساطع نمیشد، فقط یک جعبه چوبی تیره رنگ بود. قش و نگارهای تا حدودی عجیب یکی از خدمتکاران رو صدا زد و ازش پرسید که توی اون جعبه چیه؟ خدمتکار جواب داد، نمیدونم، ولی میگن پر از داستانه آلانسی با تعجب پرسید: داستان؟ داستان دیگه چیه؟ خدمتکار شونه ای بالا انداخته و گفت: منم نمی دونم تا حالا توی جعبه رو ندیدم تا اون موقع کسی نمیدونست داستان چیه؟ نیامه همه ی داستان های دنیا رو برای خودش توی اون جعبه چوبی جمع میکرد. اونها رو با کسی شریک نمیشد، برای همین هیچکس نمیدونست داستان ها چی هستن ولی توجه انانسی جلب شده بود، حالا تمام فکر و ذکرش این شده بود که بفهمه توی اون جعبه چیه و به چه دردی میخوره. فکر کرد شاید بشه داستان ها رو خورد، یا شاید بشه پوشیدشون. اما چرا نیامد در جعبه رو باز نمیکنه، نکنه داستان ها چیزای خطرناک باشن؟ هر چی که بود، حالا هدف انانسی این شده بود که از رمز و راز اون جعبه سر در بیاره. پیش خدای آسمانها رفت و با خشکشویی گفت: بگو ببینم نیامید، یه جعبه چوبی توی قصرت پیدا کردم. نظرت چیه که دوتایی با هم بازش کنیم و یه نگاهی توش بندازیم. نیام جواب آنانسی رو فقط با یک نگاه تیز و پر از خشم داد و روش رو برگردون آلانسی گفت باشه باشه حالا که اینطوره من اون جعبه رو ازت میخرم بگو چقدر در عزاش میخوای؟ نیام بازم چیزی نگفت،اما انک بود اونقدر اصرار و پرحرفی کرد که دست آخر خدای بزرگ بلند شد و صاف روی تختش اون جعبه چوبی رو میخوای، باشه، مال تو، ولی به شرط اینکه بتونی این چهار ماموریتی که بهت میدم رو با موفقیت انجام بدی.

مأموریت نایامه: موجودات خطرناک

چشمهای انکبوتی و سیاه آنانسی برق زد. باشه، قبوله، چه جور ماموریتی؟ نیامه ادامه داد: اگه بتونی این موجوداتی که بهت میگم رو صحیح و سالم پیش من بیاری، من این جعبه رو بهت میدم. و آنسی رفت به دنبال اولین موجود خطرناک. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موسيقي هاي موسيقي موزیک ویدیویی هی روز بعد، آلانسی با یه تیکه چوب بلند توی دستش، بین درختها راه میرفت و بلند بلند با خودش حرف می زد. این بلند تره، معلومه که این بلند تره، یه دفعه سر یک ماه رفت یکی از شاخه های بالا سر پایین اومد. افعی، اونقدر بزرگ بود که میتونست انکبوت رو یک لقمه کنه. از انانسی پرسید چرا با خودش حرف میزنه، انانسی با ناراحتی گفت، زن من میگه هیچ مار رفعی پیدا نمیشه که به بلندی این چوب باشه، من رو از خونه بیرون انداخته و میگه باید ماری رو پیدا کنم که با بلندی این چوب باشه. مار گفت، خب اینکه کاری نداره، چوبت رو بزار روی زمین؟ از روی شاخه درخت پایین اومد. از روی شاخه درخت پایین اومد و بدنش را کنار چوب صاف کرد مار بلندتر از چوب بود.

آلنسی گفت؟ نه نه اینطوری فایده نداره. من باید مطمئن بشم که تو واقعا بزرگتر از این چوبی. باید سر و دمت رو به چو. چوب ببندم تا کاملا بدنت صاف باشه، من که نمیتونم بزنم دروغ بگم. و مار هم قبول کرد، آرانسی با تارهاش مار رو به چوب بست، اما با بستن سر و دمش توقف نکرد. و اونقدر تار پیچید و پیچید که مار افعی زیر یک توده سفید تارنک بود دفن شد. آنسی موجود اول رو گرفته بود و اون رو به نیامه تحویل داد. روز بعد آنان سی انک بود، این بار با کیسه ای در دست توی همون جنگل میگشت و دوباره بلند بلند با خودش حرف می زد. جاش نمیشه، معلومه که جاش نمیشه.

صید موجودات جادویی

شیر غول پیکری سر از قارش بیرون آورد و از آنسی خواست که توضیح بده که چرا از خواب بیدارش کرده؟ من کبوت گفت، زن من میگه هیچ شیری داخل این چیسه جا نمیشه. گفته تا ثابت نکنم یه شیر میتونه توی این کیسه بره حق ندارم به خونه برگردم. خب البته از اونجایی که شیر هم سلفی، خیلی موجود باهوشی نبود، دلش به حال آلانسی سوخت و اجازه داد کیسه رو روی سرش بکنه. انکبوت هم توی یک چشم به هم زدن با تار هاش در کیسه رو محکم گره زد و خوشحال از اینکه یک بار دیگه حقش کارساز شده. اون رو پشتش انداخت و پیش خدای آسمانها برد. حالا نوبت به موجود سوم رسیده بود، یا بهتره بگیم موجودات، توی دست های انانسی، دو سطل آب. یک کدوئی تو خالی با یک تناب بود، توی جنگل بزرگ رفت و رفت، تا به درختی رسید که یک لونه زنبور سرخ ازش آویزون بود. صدای وز وز این حشرات برگ های درخت را به لرزش درآورده بودند، و آنانسی می دانست که یک نیشه کوچک از این موجودات می تونه کلک. کش رو بکنه، دو سطل آب رو آروم روی شاخه بالای سر لونه جاسازی کرد و یک سر تناب رو به دستشون بست.

بعد پایین لونه روی زمین ایستاد و طناب رو محکم کشید. آب از سدرها مستقیم وارد لونه ی زنبورها شد، و زنبورهای سرخ که حالا صدای وز وزشون از شدت بیشتر هم شده بود بیرون اومدم تا ببینن چه خبره؟ منک بود از پایین فریاد زد، مثلا رفقا؟ عجب بارونیه، نه؟ کی فکرشو میکردین این فصل همچین بارونی بیاد؟ بعد اشاره ای به کدوئه تو خالیه توی دستش کرد و ادامه داد راستی اگه بخواهید میتونید تا وقتی که بارون بند بیاد دو لونتون خشک بشه میشه، بیایید توی این کدوی من وقتی که خیال آنانچی از این راحت شد که آخرین زنبور هم وارد کدو شده، به سرعت باتار هاش در پناهگاه زنبورها رو پوشوند و سومین خواستگی نیام هم برآورد شده بود. اما، موجود آخر که باید میگرفت، دیگه یه حیوان خیفت و ساده نبود که بتونه به راحتی یه شیر و مارگولش بزنه. موجودی که باید میگرفت، مواتیا پری جادویی جنگل بود، موجودی از نسل خدایان که محافظه کار درختان جنگل بود و با جادوش می تونست هر حیوانی رو رام کنه. اما مواتیا یک ضعف هم داشت. این پری جنگلی عاشق شیرینی بود و تنها راه به دام انداختنش هم همین بود. آلانسی چند روزی رو به تراشیدن یک عروسک چوبی گذروند و وقتی که کارش تموم شد اون رو با شیر درخت افراد پوشون و جایی نزدیک یک برکه به یک درخت آویزون می کرد. از اونجایی که دوست نداشت و مواتیا، حتی یک لحظه هم اون رو ببینه، خودشم رفت و یک جای دور کمین گرفت. تقریبا یک نیمه روز طول کشید، اما بالاخره عروسک شروع کرد به تکون خوردن بوی شیرینی پری جنگلی رو جذب کرده بود و ظاهر عروسک باعث شده بود که فکر کنه اون هم یک موجود جادویه حالا دست هاش توی شیر درخت گیر کرده بود.

جعبه چوبی داستان ها

صدای جیغ های ماتیا همه ی پرندگان را فراری داد، اما چیزی نگذشت که دیگه تقلائی نکرد و از خستگی بیهوده. آلانسی با احتیاط جلو رفت و شکارش رو توی تار پیچید تا ببره و به خدای آسمانها تقدیم کنه. آلانسی بالاخره تونسته بود با هوش و زرنگیش جعبه چوبی داستان ها رو از چنگ نیامه بیرون بکشه. اما حالا چی؟ حالا جرات نداشت درش رو باز کنه. اون جعبه رو گوشه ای از خونش گذاشته بود و هر روز با دقت تمیزش میکرد، اما از ترس اینکه این داستان ها آسیبی بهش. نمی تونست داخل جوا رو نگاه کنه. تا اینکه بالاخره یک روز زنش از دستش خسته شد و ازش خواست که یا در اون جعبه رو باز کنه یا بندازتش دور. آلانسی این بار به قصد باز کردن به سراغ جعبه میرفت آروم آروم لبه در و بالا بود. تا از شکاف باریک توی جعبه رو ببینی.

اما، همین شکاف کافی بود، تا داستان ها مثل آتش بهشان از داخل جعبه فوران کنند و وارد دنیا. داستان های واقعی، داستان های خیالی، داستان های کهن و داستان های جدید گوش همه انسان ها و حیواناتی که روی زمین زندگی می کردند پر شده بود از این داستان ها. بعضی ها داستان ها رو میشنیدند و میخندیدند، بعضی ها هم میترسیدند و گوششون رو میگرفتند. بعضی داستان ها هم بودند که مردم را عاشق میکردند، همینطور که داستان ها از جعبه چوبی بیرون میومدن، انانسی. همه آنها را می شنید و از شدت هیجان و خوشحالی بالا و پایین می پرید. حالا میتونست داستاناش رو برای همه تعریف کنه، حالا روزهای بلند تابستون میتونست خودش و بقیه رو سرگرم کنه. و از اون روز بود که همه مردم تونستن داستان های بقیه رو بشنون و داستان خودشون رو تعریف کنن. هی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی .مطمئنم چیزی که شنیدید یازدهمین اپیزود از پادکست ساگا بود، جناکترو به نظرم اینجا خوبه که بدونیم.

داستان های آفریقایی و راویان انکبوتی

اول اینکه انانسی یا انانسه توی زبان های غرب آفریقا به معنی انکبوت است و مردم این مناطق کلمه ای. که به طور کلی برای قصه و داستان انتخاب کرده بودند، آنان سستم هست، یعنی داستان های انکبوتی. یعنی معتقد بودن همونطور که یک انکبوت تار هاش رو می تنه، راوی هم یک داستان رو می بافه و. جالبه که ما توی زبان فارسی هم عبارت قصه بافتن رو داریم. در مورد خود شخصیت آلنسی هم توی اساطیر مردم آفریقا داستانهای زیادی وجود داره که اثرشون رو حتی بر روی نیل گایمن، نویسنده مشهور کتاب هایی مثل اساطیر نورس و خدایان جهان. آمریکایی هم میاد و این شخصیت رو از اساطیر آفریقایی میگیره و توی کتاب نانسی بویز یا همون پسران نانسی یا بچه های نانسی یک چهره تقریبا مدرن بهش میده، به هر حال داستان کوتاهی که امروز شنیدیم. دریچه کوچکی بود برای ورود به این دنیای بزرگ افسانه ای و قطعا ما باز هم به این قاره بزرگ برمی گردیم. در مورد منابع این داستان ها بپرسی، تنها کتابی که من می شناسم کتاب اساطیر آفریقا اثر جفری پارندر. و ترجمه محمد حسین باجلان هست، اما یکی از کتاب هایی که خودم در این زمینه خواندم و خیلی ازش لذت بردم یا قهرمان با چهره آفریقایی اثر کلاید فورد است.

شاید با کتاب به قهرمان هزار چهره جوزف کمپبل که یکی از کتاب های مهم اسطوره شناسی هست آشنا باشید. روشی که کمپل به اسطوره های آفریقایی پرداخت رو دوست نداشته و خودش که یک سیاه پوست هم هست اومده و این کتاب رو. در تکمیل اون کتاب قهرمان هزار چهره نوشتیم. در پایان ممنونم از شما که به این پادکست گوش دادید و تشکر میکنم از همه اون دوستانی که از راه های مختلف با من ارتباط برقرار کرده و به من لطف داشتن. شما می توانید پادکست ساگا رو از هرجایی که پادکست می شنوید مثل اپل پادکست، کاسباکس. گوگل پودکاس و همینطور شنود و نام لیک و کانال تلگرام دنبال کنید. برای پیدا کردن این پادکست کافیه کلمه ساگارو به فارسی و یا کلمه گلوسین، جی او ایل. او اس ای آی ان رو در این اپلیکیشن ها جستجو کنید. پس فلان تا داستان بد؟ داستانتون خوش؟ خدا نگهدار از چهار تا چهاردهم آوریل ، سوار پرنده ، چرخ غول پیکر می شوید.

جشنواره کارناوال کلارکسبورگ: غذاهای خوشمزه و بازی های جذاب

یا یکی از بهترین سواری های بچه های ما در نیمه راه ، وقتی جایزه ای در یکی از بازی ها دریافت می کنید ، غذای خوشمزه ای مانند فنیل کیک ، پنبه ، شیرینی ، سیب بخورید. این برای کل خانواده است ، تا ۴۳ دلار در بسته های بلیط در . ذخیره کنید. از چهار آوریل تا چهاردهم ، کارناوال کلارکسبورگ ، از چهار آوریل تا چهاردهم ، از دست ندهید.