اپیزود هفدهم: قاچاق کوکایین
00:00 تا 00:02: مستند موزیک ویدیویی: مسیر قاچاق کوکائین در شهر میامی
00:02 تا 00:06: مستند مخفیگاه قاچاق: مصاحبه با قاچاقچی های خطرناک
00:06 تا 00:08: کوکائین: راز قاچاق و جنگ در میامی
00:08 تا 00:10: معاملهگران کوکائین: راهنمایی برای تجارت غیرقانونی
00:10 تا 00:13: اتودفنسا: نیروی نظامی کشاورزان وریم
00:13 تا 00:15: تجربه ماریانا با برگ های کوکا و پیدا کردن همکار برای تبدیل آنها به کوکاین
00:15 تا 00:18: آزمایشگاه قاچاق در تاریکیستان
00:18 تا 00:20: ملاقات در تاریکی: ماجراهای آزمایشگاهی
00:20 تا 00:24: تولید مواد مخدر در آزمایشگاه مخفی در جنگل
00:24 تا 00:26: جوانان قاچاقچی در جنگلهای منطقه ایوریم
00:26 تا 00:29: جنگ قاچاق و قصد جوانان در گروههای خطرناک
00:29 تا 00:32: ماجراهای تیم قاچاقچی ها و خطرات مسیر پرخطر
00:32 تا 00:35: قاچاق کوکائین در سفر به توربو، کلمبیا
00:35 تا 00:37: مصاحبه خطرناک با فرمانده کارتل جرم و جنایت
00:37 تا 00:39: فعالیت باند های قاچاق در کلمبیا
00:39 تا 00:41: ترانزیت مواد به آمریکا: رازهای قایق ها و کشتی های گارد ساحلی
00:41 تا 00:45: سفر پر ماجرا و تأمل برانگیز ماریانا ونزلر و قاچاق در سیستان و بلوچستان
00:45 تا 00:50: خطرات و مشکلات کار قاچاق در منطقه ایرانشهر
00:50 تا 00:55: مشکلات اجتماعی و اقتصادی در منطقه و راهکارهای ممکن برای حل آنها
00:55 تا 00:59: مستند ترافیک: نگاهی ریشه ای به قاچاق و قاچاقچیان
00:59 تا 01:00: مستند ترافیک امتیاز بازی و چالشهای مختلف اجتماعی
مستند موزیک ویدیویی: مسیر قاچاق کوکائین در شهر میامی
موزیک ویدیویی سلام، من پیمان بشر دوست هستم، یه آدم علاقه من به فیلم های مستند و اینجا، در پادکست داکس، در مورد فیلم های مستند که دیدم صحبت میکنم. موزیک ویدیویی اگر به نقشه ایالات متحده آمریکا دقت کنید. می بینید که ایالت فلوریدا یک شپه جزیره است که شبیه به یک نوار باریک همینطور به سمت جنوب امتداد پیدا کرده. در انتهای این نوار شهر میامی قرار گرفته. حتما اسم این شهر به گوشتون خورده یا حداقل تصویری ازش رو در فیلم ها یا موزیک ویدیوهای آمریکایی دیدید. هوای گرم و استوایی، ساحل زیبا و ساختمان های بلند و مدرن این شهر را تبدیل کرده به یک شهر جذاب برای مسافرت. هر سال، میلیونها آدم سرازیر میشن به این شهر. سال به سالم آدمای بیشتری به میامی میرند و در این بین هم افرادی. با این نیت میرن به این شهر که جشن بگیرن، کلوپ برن و از خود بیخود بشن.
و باز از این بین هم بعضی از مسافرا به یک دلیل خاص اونجا رو برای سفر انتخاب میکنن کوکاین. ماده مخدر کوکائین یا همون پودر سفید رنگی که توی فیلم ها حتما دیدید استنشاقش میکنن و میدن داخل بینی. این ماده مخدر غیرقانونیه و عوارض جدی می تونه روی سلامت داشته باشه. هممون ضرراشو میدونیم و من راجع به ضرراش دیگه صحبت نمیکنم، چون همه میدونیم. ما در این اپیزود میخواهیم همراه یک مستنساط ماجراجو و با دل و جرات سفر کنیم به جایی که کوکاین در اونجا تولید میشه و مسیر قاچاقش رو با هم طی کنیم؟ تا برسیم به خیابون های میامی و ببینیم که چرا این ماده مخدر اینقدر در خیابون های این شهر زیاد و در دسترس است. اون مستندساز با دل و شجاعت و شجاعایی که گفتم، کسی نیست جز خانم ماریانا ونزلر خانم ونزلر، مستند ساز شبکه نشنال جیوگرافی است. و الان که در فروردین سال هزار و چهارصد هستیم ایشون چهل و چهار سالشه. اون در همین چند ماه گذشته یه مجموعه مستند فوق العاده جذابی رو ساخته به اسم ترافیکت یا قاچاق. که خیلی جاها راجع بهش حرف زدن و تحسینش کردن.
مستند مخفیگاه قاچاق: مصاحبه با قاچاقچی های خطرناک
این خانم با تیمش رفته هشت بازار سیاه یا بازار قاچاق مختلف رو شخد کرده و زیر رو کرده. و در اُردکه قاچاق این هشت کالا چطور انجام میشه؟ جنس کجا تولید میشه؟ از کجاها رد میشه؟ چجوری جنس رو میارن و تمام این جزییات رو برای هشت قلم کالای قاچاق درآورده. اینجوری هم نه که انگار تحقیق کلاس دانشگاه باشه، پای کامپیوتر گوگل کنه و به یه جوابی برسه، چون حتی بعضی از فیلم ها مستندم همینطوری هستن. اما این واقعاً خطر کرده، مسافرت رفته به کشورهای مختلف، لینک زده، با خود قاچاقچی ارتباط برقرار کرده و تونسته اعتمادشون رو جلب کنه و اونا رو متقاعد کنه که بیان جلوی دوربین بشینن، قاعدتا هم خلافکارا دوست ندارن. ندارند که هویتشون فاش بشه و بیان جلوی دوربین بشینن، اما این خانم ازشون خواسته که بیان و در مورد کارشون صحبت کنه. البته اونا هم با صورت پوشیده و به شرط اینکه هویتشون لونره در مصاحبه شرکت کردن. با قاچاقچیایی که بعضیاشون واقعا آدمای خطرناک هم هستن، رفته توی مخفیگاه اونا و باهاشون صحبت کرد. توی مخفیگاه چندتا قاچاقچی خطرناک و مسلح باشی، دور تا دورتم با دیگاردای مسلح طرف ایستاده. بعد تو رفتی و میخوای با اون آدم مصاحبه کنی.
صحبتت هم اینطوری نیست که بشینی با هم چایی بخوری، بگی که خب، احوالتون، حالا خانم والده چطوره و اینا؟ نه، سوالای چهار حالشی میپرسه خلاصه اینکه واقعاً همچین کاری دل و جیگر میخواد و خانم ماریانا ونزلر نشان داده که این فقر را شبکه نشنال جیوگرافی این مجموعه رو از ژانویه ۲۰۲۱ کم کم داره پخش میکنه و الان که این اپیزود رو میسازن هنوز این یک مجموعه مستند خیلی تازه به حساب میاد. همانطور که گفتم، هشت موضوع قاچاق مختلف را بررسی کرده، از قاچاق حیوان بگیرید تا قاچاق استرو. استروئید همون ماده ایه که باعث رشد سریع ازولها میشه و موضوعات دیگه که واقعا متنوع هستن. در یکی از این قسمت ها هم ماریانا رفته دنبال قاچاق کوکائین و از الف تا ی تیر پرخطر رو تعریف میکنه برامون. من قصد دارم در این قسمت بخش هایی از این سفر رو براتون تعریف کنم، و بعد که سفرمون با ماریانا ونزلر تموم شد. با هم به یه گوشه ای از ایران عزیز خودمون میریم و در مورد قاچاق در اونجا صحبت میکنیم. خیلی خب، فعلاً با هم بریم ببینیم داستان کوکاین چیه؟ هی (مذکر) موزیک ویدیویی .مذکر. شهر میامی جنوبی ترین بندر آمریکاست، یعنی ایالات متحده از اونجاست که می تونه کمترین فاصله رو با آن آمریکای مرکزی و همینطور آمریکای لاتین داشته باشه مثلا فاصله میامی تا هاوانا که پایتخت کوبا هست فقط حدود دوصد کیلومتره، دوصد کیلومتره راه آبی داره. اصلاً بخاطر همین نزدیکی هم هست که در شهر میامی خیلی از اتباع کوبا و لاتین تبار های دیگه هم زندگی می کنند.
کوکائین: راز قاچاق و جنگ در میامی
میامی معروف به شهر کوکایین و یکی از بزرگترین نقاط ترانزیت کوکایین در آمریکاست. اینقدر تجارت زیرزمینی کوکائین در این شهر گسترده است که باندای قاچاق برای اینکه سهم بیشتری رو بده. که در بازار با هم داشته باشن هر از گاهی دست به اسلحه میشن. و با هم می جنگند. حتی در دهه هشتاد میلادی میامی پایتخت قتل آمریکا شده بود. بس که این باندها به جون همدیگه می افتادن و میزدن همو می کشتن. پلیس آمریکا البته تلاش کرده که وضعیت رو کنترل بکنه و جلوی قاچاق رو بگیره و جلوی کشته ها رو خشونت و اینا رو هم بگیره. البته راجع به کم کردن قتل و جنایت، گشایش هایی صورت گرفته و دیگه اش به اون شوریه چند دقیقه قبل نیست. اما راجع به خود تجارت کوکائین، نه.
با اینکه پلیس میلیاردها دلار هزینه کرده که جلوی ورود کوکاین رو بگیره، اما نک کم نشده. بلکه عین نقل و نبات هم در دسترسه. و همین که خیلی هم ارزانتر شده. سوال بزرگ اینجا اینه که چه اتفاقی میفته که علیرغم سخت گیرتر شدن پلیس باز مواد به وفور. پور در دسترس مصرف کننده است. و این قاچاقچی ها چه جور آدمایی هستن که جونشون رو میذارن کف دستشون تا این ماده سر از کلب ها و مهمونی های میامی در بیاره. برای پاسخ به این سوالا بود که ماریانا چند هزار کیلومتر سفر رفت. تا ببیند چطور برگ های سبز رنگ گیاه کوکا تبدیل به پودر سفید رنگ کوکائین میشه. ماریان و ونزلر سفرش رو با کشور پرو شروع میکنه البته اون چندین ساله که به عنوان روزنامه نگار روی موضوع قاچاق کار کرده و گزارشات زیادی درست کرده و.
معاملهگران کوکائین: راهنمایی برای تجارت غیرقانونی
آدمای زیادی رو هم تو این حوزه میشناسه. به خاطر همین تجربه زیادش میدونست که باید با کی صحبت بکنه، رابطهاشو داشت در هر منطقه. همه اینا رو قبل از سفر خودش و تیمش برنامه ریزی کرده بودن. در پرو هم یک رابطه داشت که اون آدمای زیادی رو در اون منطقه می شناخت و میدونست که برای اینکه کانال بزنه به سمت قاچاقچیا، باید چه کسی رو پیدا کنه؟ اتفاقاً این آقای که رابط بوده در منطقه ای زندگی میکرده به اسم وریم. که یک پنجم از کوکائین دنیا در اون منطقه درست میشه. در این منطقه دولت مرکزی پرو نفوذ و کنترل زیادی نداره و برای اینکه شما خودتو به اون منطقه برسونید. باید از مناطق تحت کنترل دولت خارج بشید. بنابراین، در مسیر رسیدن به آنجا باید شما از گشتای بازرسی زیادی رو طی کنید تا برسید. مدارکو کنترل میکنن، ماشینو میگردن، و میخوان مطمئن بشن که شما مواد همراهت نداری.
آخرین ایستگاه بازرسی رو هم ماریانا و تیمش به همراه اون رابرت پشت سر میذارن و وارد منطقه ای میشن که خط مرکزی کنترلی روش نداره. کوکا گیاهی است که برگاش ماده اولیه برای تولید کوکائین است و هزاران ساله که کشاورزی بخش های منطقه وریم کارشون پرورش گیاه کوکا است. برای مردم اونجا عمل آوردن برگ های کوکا خیلی عادیه و جلوی خونه هکیبری میبینی که یه پارچه بزرگ پرت کردن و برگارو ریختن رشد که خشک بشه. برگ ها رو خشک میکنن همونجا توی کوچه، خیابون، برگ های کوکا رو راحت میبینی. خیلی هم عادی، بچه هام هستن همون دور و ورد لا به لای همون برگ ها میرن، میان بازی میکنن. البته اینو هم بگم که در پرو کاشت این برگ ها قانونی هست و کشاورزان کارشون قانونی به حساب میاد. اما فرایند کردن این برگ ها و. تبدیل کردنشون به کوکائین غیرقانونی و جرمه. خیلی هم این وضعیت عجیب به نظر میاد، یعنی کشاورزها اجازه دارن گیاهی رو بکاررن؟ که تقریبا کار دیگه ای باهاش نمیشه کرد، مگر اینکه یه کار غیرقانونی.
اتودفنسا: نیروی نظامی کشاورزان وریم
اما به هر حال مجازن که اینکار رو بکنن. بیشتر آدمایی که در وریم هستند کشاورزن، اما کشاورزای وریم خیلی با کشاورزای بقیه همه دنیا فرق دارن، فرقشون فقط در محصولی که تولید میکنن نیست. مردم اونجا خودشون یه نیروی نظامی دارن کاملا شبیه ارتش. لباس نظامی خاص خودشونو میپوشن و کارشون اینه که از محصولات کشاورزی خودشون زیانت بکنن. اسم این نیروی نظامی هست، کمیته دفاعی از خود، اتودفینسا. شبیه به همون گروه نظامی اتو دفاعا که در مکزیک بود و در قسمت دهم جنگ های آووکادو صحبت کردیم. اونجا هم همینطور بود، مردم چون خودشون مستقل و بی دفاع مونده بودن و میدیدن کسی نیست که ازشون دفاع بکنه. یک نیروی نظامی درست کرده بودند به نام اتودفنس ها. اینجا هم همینطور.
اعضای اتودفنس ها نیروهای خود همان منطقه هستند. کشاورزان که آموزش میبینند و مدام تمرین می کنن و میگن که کار ما اینه که نظم و امنیت برای با وجود این گروه نظامی، کشاورزان با خیال آسودتری محصول خودشونو میفروشند و هیچوقتم از خریدارها همهشون نمیپرسند که آقا قراره که با این برگا چیکار کنید؟ ولی دیگه از حرمنه شمسه که قراره با این برگا چیکار کنن، فقط خواجه حافظ شیرازی نمیدونه این برگا قراره چی بشه، نزدیک. نود و چهار درصد برگهای کوکائین این منطقه رو قاچاقچیا میخرن که باهاش کوکائین درست کنن. دولت میگه کار کشاورز قانونیه چون دارن فقط برگ کوکارو تولید میکنن؟ کشاورزان هم میگن که ما کاری نداریم اینا واسه چی استفاده میشه، ما تولید میکنیم، میفروشیم، همه هم میدونن طبقات کارشون. این چیه، ولی یه طوری انگار، هرکسی از خودش داره سلب مسئولیت میکنه. ماریانا ونزلر انگلیسی رو خیلی خوب و با لهجه آمریکایی صحبت می کنه اما در اصل اهل کشور پرتغاله. بتب زبان پرتغالی رو که بلده، غیر از اون هم این آدم اسپانیایی و ایتالیایی و فرانسوی و کمی هم عربی بلده. حالا چرا اینو گفتم چون در آمریکای لاتین بیشتر مردم به اسپانیایی و پرتغالی صحبت می کنند؟ برای همینم در این مجموعه مستند که چندین سفر، این خانم به. اون مناطق داشته، مشکلی در برقراری ارتباط با آدمهای اون منطقه نداشت و بدون مترجم با آدمه خودش صحبت کرد.
تجربه ماریانا با برگ های کوکا و پیدا کردن همکار برای تبدیل آنها به کوکاین
یه جایی هم هست تو این قسمت که ماریانا یه تجربه عجیبی میکنه. رفته بود با کشاورزا صحبت می کرد، اونا هم برگ های کوکا رو که کرده بودن توی کیسه بهش نشون میدادن. بعد هم چندتا برگ دستشون گرفتن و گفتن که میتونی این برگ ها رو بذاری تو دهنت بجوی، مشکلی هم نداره، قانونیه. چون فقط برگ گیاهان کوکا بود دیگه، هنوز فرآیند رویش اتفاق نیفتاده بود. گفتن بجای این برگارو فقط مراقب باش که قورتشون ندی. ماریانا هم یه خورده مرتد بود، ولی بالاخره این کارو کرد. و به نظرش طعمش مثل طعم یک برگ معمولی بود حالا شاید یه کمی ترختر اما بعد یه خورده. جوید میگفت که انگار دهنم شل شده، کشاورزان گفتند آره چون اون ماده مخدرش الان آزاد شده و معمولاًم بعدش کمی انرژی در بدنت احساس می کنی. استفاده این مدلی از برگ کوکا هزاران ساله که در این منطقه بین بومیهای منطقه رایج است.
یعنی از قدیم فهمیده بودن که اگه این برگارو بجویی، کمی انرژی در بدنت میگیری. جالب اینه که در قرن نوزدهم میلادی از اساره همین برگ ها در نوشابه کوهاکولا استفاده شده. اصلا اگه دقت کنید به اسم کوکاکولا، کوکا در واقع اشاره داره به همین درختی که از برگ هاش کوکاین درست میکنه. کوکاکولا این روال را تا سال هزار و نهصد و چهارده ادامه داده تا اینکه دولت آمریکا استفاده از کوکا را ممنوع کرد. اینم نکته جالبی بود از اینکه چرا اسم این نوشابه شده کوکاکولا. مذکر (مذکر) موزیک ویدیویی (خنده تماشاگران) خب، برگردیم به برگ های کوکا، حالا در قدم بعدی، ماریانا میفته دنبال اینکه بدونه چه فراوانی. آینده روی این برگ ها اتفاق می افته باز دوباره با همون رابطه اش که لینک های زیادی در اون منطقه داشت می افتادند دنبال اینکه یه کسی رو پیدا کنن که حاضر باشه. باشون صحبت بکنه، بالاخره هم تونستن یه نفر رو پیدا کنن که گفت میتونه باشون همکاری کنه. این بابا کارش این بود که برگ های کوکا رو از همون کشاورزان میخرید و بعد اونا رو پردازش میکرد و تبدیل میکرد به خمیر کوکاین، یعنی خودش یک آزمایشگاه داشته.
آزمایشگاه قاچاق در تاریکیستان
به محلی که این ماده مخدر رو تولید میکنن، میگن آزمایشگاه. این بابا هم گفت من اجازه میدم بیایید و از آزمایشگاهم فیلمبرداری بکنید. مطمئنا مثل بقیه قاچاقچیا به یه شرط اساسی و اونم اینکه هویتم و هویت تیم من پنهان بمونه. ماریانو و تیمش هم باهاش قرار گذاشتم و اون گفت که در تاریکی شب بیایید به فلان نقطه، حالا این فلان نقطه ای که میگیم یه جای وسط ناکجا آباد بود توی یک جاده کوهستانی و جنگلی ماریانو و تیمشم، مو به مو، نل به نل، عین همون چیزی که اون بابا گفته بود اجرا میکردن. ولی، اعضای تیم نشنال جیوگرافی استرسی شده بودن و حسابی ترس برشون داشتند، حق هم داشتن. دلیل ترسشون این بود که مردم اون منطقه وقتی چندتا گرینگو میبینن فکر میکنن که نیروهای غذایی آمریکا هستن. اومدن که بساط قاچاق رو تو اون منطقه جمع بکنم. تو کشورهای اسپانیایی زبان به خارجی ها میگن گرینگو. از طرفی هم، قاچاق تنها منبع درآمد مردم اون منطقه است.
برای همینم هر آمریکایی یا به قول خودشون گرین گرو که میبینن براشون یک تهدید جدی به حساب میاد. در مسیری هم که الان دارن میرن تا برسن به سر قرار، باید از قلمرو چندتا باند قاچاق رد بشن. این باند ها هم نیروهای نظامی خودشونو دارن، حالا یا اتودفنساس یا نیروهای دیگه. و هر آن احتمال داره که همینطور که اینا در تاریکی دارن میرن، یه دفعه یه گروه مسلح بپره جلوشون. فهمشون کنه و بعد که بفهمن چندتا گرینگو سوار ماشین هستن، اونوقت ممکنه که دست به کارهای خطرناک بزنن. در واقع صاحب آزمایشگاه مشکلی نداره الان با فیلم گرفتن اینا، اما مسئله اینه که اون نیروهای نظامی محلی نمیدونن. اینا کین و این میتونه کار دستشون بده؟ در طول مسیرم، همینطور که داشتند از بالای کوه رد میشدند، به یه جایی رسیدند که یک آبادی در پایین کوه بود. و مردم اون ابادی راحت می تونستن رفت و آمد ماشین ها رو ببینن، برای همین وقتی که دیگه به اونجا رسیدن با اینکه مسیر خیلی خیلی تاریک بود اما باید چراغ های ماشین هم خاموش میکردند. تا مردم به اون ناحیه بو نبرن از ورود یک ماشین، خلاصه اینکه شرایط واقعا ترسناک و پر استرس بود.
ملاقات در تاریکی: ماجراهای آزمایشگاهی
همینطور در دل تاریکی با دو ماشینی که سوارشون بودن روندند و وسط راه در نقطه ای که صاحب آزاری دادگاه گفته بود، وایستادن و توی ظلمات شب منتظر ماندند. بعد از چند دقیقه انتظار، یه دفعه یه مرد که صورتش رو پوشونده بود ظاهر شد، وضعیتی خورده دلحراور بود، اما خوشبختانه مشکل. اون کسی که میبایست میومد سر قرار خودش سال به آزمایشگاهه بود ولی خودش نیامده بود عوضش یکی از آدمهای کلید آزمایشگاهش رو یعنی شیمیست آزمایشگاهش رو فرستاده بود بره سر قرار. شیمیست کسیه که فرآیند شیمیایی تبدیل برگ های کوکا به خمیر کوکاین رو این آدم انجام میده. شیمیس گفت که منو فلانی فرستاده و گفته که ببرمتون به آزمایشگاه. و این بینوا، در وسط اون خفت آباد، اونم تو تاریکی مطلق، منتظر واستاده بود قبلش تا ماشینای ماری. ماریانا و تیمش سر برسه. شاید اون چیزی که ماریانا و تیمش اولش فکر میکردن این بود که الان یه قاچاقچی خطرناک رو ملاقات میکنن، اما اون شیمیست. بیچاره یه جوونی بود شبیه به خیلی از آدمای دیگه در جاهای دیگه ای دنیا، حالا این بابا از شانسش زده بود و تو اون منطقه از رو به دنیا اومده بود و اینم تنها کاری بود که میشد در اون منطقه انجام بدن آدما.
خلاصه، یه سر گوشه به آب دادن ببینن اوضاع چطوره و از چه قراره، و بعد از ماشین زدن بیرون و سرازیب شدن به سمت آزمایش. برای رفتن به اونجا باید از خود جنگل دیگه میزدن یعنی از کنار درخت و بوته و لجن هایی که اون وسط بود و هیچی هم نمیشد. نمی دیدند، از چراغ هم نمی توانستند استفاده کنند، و از همه بدتر این بود که نمی دانستند که در آزمایشگاه چه چیزی و چه کسی منتظرشونه. خلاصه، بعد از یک پیاده روی طولانی در جنگل تاریک و چند بار گیر کردن به شاخه ها و سکندری خوردن و سقوط رو. روی زمین بالاخره رسیدند به یک گودال بزرگ آب که توش پر از برگ های کوکا بود. این یعنی رسیده بودن به آزمایشگاه. برگارو ریخته بودن توی اون گودال بزرگ تا خیس بخوره و معلوم بود که یه ماده شیمیایی هم بهشون اضافه کرده بودن. توی گودال هم سه نفر بودند که از این چکمه های بلند پاشون بود و روی این برگ ها راه میرفتند و لگت میزدن روی برگ ها. هدفشون این بود که مواد که توی برگ ها هست آزاد بشه از داخل برگ بیاد بیرون بره توی آبی که اون بین بود.
تولید مواد مخدر در آزمایشگاه مخفی در جنگل
سه روز باید همینطور روی برگ ها راه رفت، وقتی که در نهایت این مخلوط آماده بشه بعد از اون سه روز. این مخلوط رو میریزن تو دبه های کوچیکتر و میبرنش وارد خود آزمایشگاه میکنن، حالا این آزمایشگاه هم که میگن فکرتون نره به سمت مثلا آزمایشگاه دانشگاه شیمی دانشگاه تهران نه خیلی درویشوار وسط جنگل یه چادری چند تا دبه بود و یه سری ظرف های محلول مختلف بود، این محلول ها رو و اینا رو هم یهطوری با هم قاطی کردن. فکر میکردند انگار یه فرمولی داشت که فقط خود و اون شیمیست ازش مطلع بود. که میدادند، با توجه به امکانات محدودیم که در اون منطقه از کشور پرو هست، بومیش کردن. یعنی از همون امکانات ساده ای که دارن استفاده میکنن. مثلا یه جایی از فرایند از بنزین و سیمان و آک و اسید و چیزای مختلف استفاده میکنن. شما فک کن چه آتشی اشکالی آخرش ازش در میاد؟ میزان بنزینی که مصرف میکنن خیلی زیاده. و غیر از خطری که داره باعث میشه که اطراف اون آزمایشگاه شدیدا بوی بنزین میاد. مثلا برای هر بچ یه چیزی حدود دوصد و پنجاه لیتر بنزین استفاده میکنن.
بنزین و اسید و سیمان و همه این اجزا رو که ریختن روی مخلوط آب و برق، بعد از یه مدتی کم کم یه تیکا. قایق های جامدی میاد روی سطح مایع و در یه نقطه ای اینا جمع میشن. اون کوکایین هست، اینجا دیگه قاچاقچی ها اون کوکایین که روی مایع جمع شده رو از بقیه ی ظرف جدا میکنن. و قراره که ظرف چند هفته این کوکاین سر از بینی مشتریای آمریکایی در بیاره. تیم نشنال جیوگرافی در حال فیلمبرداری از مراحل نهایی فرآیند بودند که انگار چند نفر از افراد محلی قصد داشتند درزده وارد آزمایشگاه بشن که قبل از اینکه وارد بشن تیم فیلمبرداری متوجه شدند و سریع به فرار گذاشتن. دوباره وارد جنگل شدن و همون مسیری که اومده بودن و این دفعه دیگه در تاریکی دویدن تا سوار ماشین بشن. و دیگه دوباره باز با چراغ خاموش برگشتند به سمت شهر. از این فیلم به صورت فیلمبرداری موزیکال موزیک ویدیویی کیفیت مواد که از منطقه ویریم میاد تازه با اون وضعیت عصفی که در آزمایشگاهش گفتیم جزو به. بهترین ها هستش از قدیم همینطور بوده و اسکوبار قاچاقچی معروف کلمبیایی به خاطر همین مواد از کلمبیا به ویرین پرواز میکرد و از اونجا خمیر کوکاین رو با خودش به کلمبیا میبرد و بعد پوست درش میکرد و میفروختش یعنی همون خمیر کوکا رو که خروجی همون آزمایشگاه بود که گفتیم اون رو به صورت…
جوانان قاچاقچی در جنگلهای منطقه ایوریم
تکهای جامد چند کیلوئی درست میکنن و بعد به سمت بازار مصرف میفرستن. از قدیم خیلی از این جابجایی ها توسط هواپیماهای ملخی انجام میشد. در همون روستاهای منطقه ایوریم، هواپیماهای ملخی کوچیک بارگیری میشدند، بعد پرواز میکردند تا یه جاهای نزدیکتر. مثلا کلمبیا، مکزیک، بهاماس. حالا ببینید کارتلا چقدر قدرت و ثروت داشتند که برای جابجایی مواد، هواپیما و خلبان و فرودگاه و اینا داشتند. اما ارتش پرو اجازه تیراندازی به هواپیماهایی که بهشون مشکوک هست رو الان دیگه پیدا کرده، و این. در این سالها تعداد زیادی از هواپیماهای ملخی را ساکت کردند. در نتیجه جابجایی با هواپیما الان دیگه گزینه بعدی هم حمل و نقل از طریق جاده است، یعنی همون جاده ای که گفتیم کلی ایستگاه بازرسی در مسیر. که اونم روش معقولی به نظر نمیاد، بنابراین قاچاقچی ها روشی که پیدا کردن اینه که مواد رو و چند نفر جوان 15 و 16 تا 25 ساله اینا رو از دل کوه و جنگل میذارن و از بیراه میزنن و منتقل میکنن به بیرون از منطقه بریم.
ماریانا برای اینکه بدون این جابجایی چطور انجام می شود باز از طریق منابع محلی که داشت به یک گروه تامین کننده مواد دسترسی پیدا کرد و باز در دل شب در یک نقطه پرت و تاریک توی جنگل با یک گروه همکاری قرار گذاشتن که مسیر قاچاق رو تا یه جایی با همدیگه طی کنند. اتفاقاًم همون مواد که دیشب توی اون آزمایشگاه درست شده بود و همین گروه الان قراره که حمل کنن. ارتفاع کوه هایی که از آنها خارج می شوند از هزار و هشتصد متر بالا است ، به خاطر همین زود نفس انسان. میگیره و آدم زود خسته میشه. تازه توی کوله هرکدوم از این جوونام ده تا پانزده کیلو مواد جاسازی شده که کار رو خیلی سختتر میکنه. گروه همینطور حرکت می کرد و دیگه دور و بر ساعت سه و نیم صبح بود که ماریانا از گروه خواست که کمی استراحت کند. اعضای این گروه پنج شش نفره جوون، بازم مثل بقیه جاها، صورتاشون رو پوشونده بودند که جلوی دوربین هویتشون. و به اسلحه های اون نارنجک هم این آدما مسلح بودند. حالا چرا مسلح هستن؟ چون اینا…
جنگ قاچاق و قصد جوانان در گروههای خطرناک
آنها مدام در معرض خطر حمله هستند، باند های رقیبشان ممکن است به این ها حمله کنند، پلیس ها هم هستند که دارن با قاچاق جنگ می کنند، گاهی و گاهی اونا هم خوب حمله می کنند. تازه غیر از اینا هم یه تعداد دزد هم هستن که کارشون اینه که شبیه خون بزنن به گروه های حمل و نقل و مواد رو از چنگ اینا در بیارن و بدزدن. هرکدوم از اینام که حمله بکنن یه حوض صحنه میشه صحنه جنگ، شلیک و انفجار و خون. و آدمه که پشت هم جونش رو از دست میده، تو همچین شرایطی هم همه برای اینکه جون خودشونو در ببرند به طرف هکی. که فکر میکنن دشمنشه، شلیک میکنن، صحنه های وحشتناکی میشه، مثلا یه دفعه میبینن دوستاشون جلوی چشماشون از بین رفتن. ارزش هر بسته ای که هرکدوم از اینا در کوله دارند، در پرو نهصد دلار هست. که همون مواد وقتی که به آمریکا میرسه و فرآیند نهایی روش انجام میشه، ارزشش میرسه به بیست و پنج هزار دلار. این گروه یه چیزی نزدیک به سی و پنج کیلو کوکایین همراه خودش داشتند. و این به این معنی بود که ارزش چیزی که داشتند حمل می کردند هفتصد و پنجاه هزار دلار بود یعنی پنج شش تا جوون.
در حدود بیست سال یک محموله با این ارزش را حمل می کردند، حالا دیگه می توان فهمید که در یک کشور فقیر مثل وقتی که هفتصد و پنجاه هزار دلار رو چندتا جوون دارن حمل میکنن پر بیرا نیست که یه دفعه ببینی سر و کله رو مقبا یا دزدا هم پیدا شده و میخوان مواد رو از چنگشون دربیارن. ماریانا از اعضای این گروه پرسید تا به حال خطرناک ترین چیزی که برای شما اتفاق افتاده چی بوده؟ گفتن که یه بار ده تا دزد به ما حمله کرده بود. و واقعاً صحنه وحشتناکی بود، و سه تا دوست بیست سالهامون جلوی چشمامون کشته شدن. ماریانا از یکیشون پرسید خودتو اولین باری که این کارو شروع کردی کی بود؟ گفت که وقتی پانزده سالم بود. پرسید: فکر میکنی که چند وقت دیگه اینکار رو ادامه بدی؟ یکیشون گفت که امسال میخوام تمومش کنم دیگه من. دیگه باید برم دانشگاه، این کارو کردم که خرج خونوادمو بدم و بتونم برم دانشگاه، میخوام دندانپزشک بشم. ماریانا پرسید تا حالا چرا میخوای دندانپزشک بشی؟ گفت که. بعضی وقتا که من آگهی های تبلیغاتی تلویزیون رو تماشا می کنم، می بینم که آدما توشون لبخند میزنن و دندوناشون سفید و تمیزه، دوست دارم دندون همه آدما رو سفید و تمیز کنم که لبخندشون بهتر و زیباتر بشه، رویای من اینه. این صحبت ها در ساعت چهار صبح در اعماق جنگل های پرو داشت اتفاق می افتاد.
ماجراهای تیم قاچاقچی ها و خطرات مسیر پرخطر
بعد از اون دیگه، ماریانا و تیمش با اون بچه ها خداحافظی کردن تا اونا به مسیرشون ادامه بدن. از غذا، اعضای تیم نشنال جیوگرافی، از جمله خود ماریانا، خودشان فرزندانی دارند در سن و سال همین بچه ها. و الان که داشتن با این بچه ها خداحافظی میکردن و اونا قرار بود که مسیر پرخطرشون رو ادامه بدن. اعضای تیم این مستند در یک موقعیت پیچیده ای قرار گرفته بودند. شکی نیست که کاری که اونا دارن میکنن غیرقانونیه و نتیجه این کارم میشه بدبخت شدن میلیونها خونواده. و در نقاط مختلف دنیا. ولی وقتی که چند روز باهاشون وقت گذروندی و میبینی که اینا دیو نیستند و شبیه آدمای دیگه ای روی زمین هستن. و مضافم برای اینکه یه تعداد نوجوون هستن که ظاهرا راه دیگه ای توی اون منطقه ندارن. بالاخره نگرانشون میشی و این خیلی غیر عادلانه است که بخاطر اینکه فرصتهای خیلی کمی برای بچه های این منطقه منطقه وجود داره، اینها به این راه سوق داده میشن، راهی که خیلی راحت میتونه به قیمت جون خودشون تموم بشه.
و تمام این سختی ها رو دارن میکشن که یه عده مواد مخدر ارزونتری رو تهیه کنن که در مهد مهمونی یا مثلا در کلاب بخواهند ازش استفاده کنند. کل فرایند که نگاه می کنید می بینید چقدر بی عدالتی پشت این قضیه است، این جبر جغرافیا که خیلی ها میگن. مصاق بارزش، اینه. خلاصه، گروه قاچاقچی ها رفتند و قرار بود که دوازده ساعت دیگه هم به کوپیمایی خودشون ادامه بدن. بعد یه استراحتی بکنن و دوباره باز یک روز و نیم دیگه هم به راه رفتن خودشون ادامه و ما با او شروع کردیم. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیکال: موزیکال (خنده تماشاگران) خمیر کوکائین گفتیم کیلوئی نوزده صد دلار بود در منطقه وریم. این جوونا مواد رو از بیراهه به خارج از منطقه وریم برسونن. بعد از اونجا یه گروه دیگه ای مواد رو با ماشین به لیما پایتخت پرو میبرن. قیمت کوکائین در لیما، حالا دیگه شده هزار و پونصد دلار.
قاچاق کوکائین در سفر به توربو، کلمبیا
بعد از لیما، باز با ماشین به صورت قاچاقی مواد رو میبرم به سمت شمال پرو و از اونجا میره به سمت اکوادور و از اکوادور باز همینطور به سمت شمال، یعنی از آمریکای جنوبی قراره که به آمریکای شمالی بره دیگه. بعد از اکوادور هم باز میره به سمت شمال و میرسه به سمت کلمبیا. کلمبیا که رسیده دیگه قیمت کوکائین شده کیلوئی پنج هزار دلار. یعنی از ۹۰۰ دلار وریم شده پنج هزار دلار در کلمبیا. اینجا ماریانا به شهر توربو در کلمبیا سفر می کنه. یه شهری که ظاهر شکایت از یه شهر ماهیگیری داره. اما زیر پوست این شهر تجارت کوکائین در جریانه. شهر توربو رو اگه توی نقشه نگاه بکنید، دیگه تقریبا شمالی ترین نقطه آمریکای جنوبی هست. از اونجا به بعد دیگه بهترین راه این هستش که بجای راه زمینی از همون شمال کلمبیا رو با قایق به آمریکا ترانزیت بکنن.
توی شهر توربو بندری هست که ظاهرش شبیه به یه بندر ماهیگیری هست و پر از قایق های ماهیگیری. اما اونجا کلی آدم میشه پیدا کرد که اینا میتونن اجیر بشن که مواد رو جابجا بکنن. اینجا باز ماریانا ونزلر، این بانوی شجاع، از رابطهایی که داشت، لینک زد و رسید به دوتا قاچاقچی کلمبیایی که. در پوشش ماهیگیری مواد جابجا می کنند. این دو نفر قایق های تندروی دارند که جنسشون از فیبرگلاسه و چون قایقشون فلزی نیست ارتش کلمبیا و گارد سال نیروی آمریکا و نیروهای کشورهای دیگه نمیتونن اینا رو در رادار خودشون پیدا بکنن چون سیگنالای خیلی ضعیف از فایده اگه هم توی دریا پلیس اینا رو پیدا بکنه اونا از دور که پلیس رو میبینن سعی میکنن قبل از دستگیری مواد رو بریزن توی آب که البته این میتونه به قیمت جونشون تموم بشه بعدا چون اینا فقط هم کننده مواد هستن. و صاحب مواد کس دیگه ایه، یعنی فرض کنم اگه پلیس اینا رو ول بکنه، اون کارتل ها اینا رو ول نمیکنن، شوخی ندارن؟ ول نمیکنن طرفها و خیلی اوقات باورشون نمیشه که واقعاً پلیس اومده و فکر میکنن که اینا دارن الکی میگن و جنس. سشون رو این بابا داره بالا میکشه. قاچاق کوکائین در منطقه توربو و شمال کلمبیا در دست یک باند مافیا ای هست به نام کلندل گلفو. و اونا تو اون منطقه همه چیز و همه کس رو زیر نظر دارن.
مصاحبه خطرناک با فرمانده کارتل جرم و جنایت
اصلاً هم شوخی ندارم با کسی این دو نفر هم از ترس این باند مخوف مصاحبه رو تو قایق ماهیگیری خودشون در وسط دریا داشتند انجام میدادند. در حین مصاحبه هم. یه وقتایی یه قایقی از دوردست اگه رد میشد اینا میترسیدند، فکر میکردند که اعضای همون باند هستن. و مثلا اگه اینا رو ببینن که به نشستن با یه خبرنگار دارن صحبت میکنن خیلی راحت به عنوان خبرچین اینا رو میزنن. مثلا میکشن، باند کلندل گلفو یا قبیله خلیج قدرتمندترین کارتل مواد در کلمبیاست. البته اینام خودشونو یه گروه دفاعی از خود یا اتودفنساس میدونن، اما واقعیت اینه که بزرگترین باند جرم و جنایت جالب اینه که ماریانا باز یه سورپرایز دیگه داشت با یکی از فرمانده های این کارتل در منطقه هم تونست ارتباط برقرار کنه محل قرارشون یک مزرعه بود در یه روستایی در حومه شهر توربو. تیم نشنال جیوگرافی رفتند و وارد خانه شدند، داخل خانه یکی از فرماندهای کارتل کلندل گلفو نشسته بود. صورتم با ماسک و عینک دودی پوشیده بود و گفت که من جونم را به خطر انداختم تا اینکه با شما الان اینجا بشینم صحبت کنم. استرس زیادی داشتند همشون.
اولش که اصلا به ماریانو و تیمش شک داشتند، اعتماد نمیکردم، میگفتن که نکنه شما نیروهای قضایی آمریکا هستید. ماریانا بعدش از کارا و فیلم های قبلیش گفت و با تو موبایلش یه سری عکس نشون داد و بالاخره اون طرف حاضر به مشارکت. طرف میگفت که فقط در بخشی که من توی این کارتل فعالیت میکنم، دو هزار و پنجصد نفر نیروی مسلح داریم. که سیصد نفرش زیر نظر من دارن کار میکنن، یعنی اینم فرمانده بزرگی بود برای خودش، خود همین بابا وظیفه اش اینه که که یک شبکه خلافکاری جهانی و پیچیده رو هدایت و رهبری بکنه. و این کار رو داره از یک مزرعه در یکی از روستاهای کلمبیا داره انجام میده. آدم لیبل بالایی بود توی اون سیستم و اگه بخواهیم جایگاهش رو با یک شرکت قانونی مثلا مقایسه بکنیم. سمتش میشد مثلا معاون مدیرعامل یا وی پی یک شرکت بین المللی بزرگ. شبیه همون کارای یه کسب و کار قانونی رو اینا هم دارن میکنن، مثلا با پیچیدگی بیشتر و با خطرات بیشتر. استخدام نیروی دارند، آموزش نیروی، مدیریت کردن آدما، خرید کالا، حمل و نقل کالا.
فعالیت باند های قاچاق در کلمبیا
تولید و انجام عملیات روی اون کالا، فروش جنسیت، حقوق پرسنل و خیلی از این کارها رو توی شرکتهای. به قانونی هم هست. باند ها حتی کارهای تحقیق و توسعه هم میکنن، آرندی هم دارن، میگید نه، ببینید هر چند سال دارن یه محصول جدید میدن. بیرون به بازار، یه ماده مخدر جدید یعنی میشه از این جنبه هم به فعالیت باند های قاچاق نگاه کرد. این باند ها کاملاً آدم های سنگدلی که دارن میکشن و کشت و کشتار میکنن نیست، یه مغز های باهوشی هم. در پشت صحنه قرار داره و اینها رو دارن هدایت میکنن. اما خب حیف که تمام انرژی داره صرف فعالیت های مضره به حال اشتباه میشه. رئیس کل این تشکیلات، کلندل گلفو، یک آدمی است به نام اتونیل. دولت کلمبیا برای دستگیریش پنج میلیون دلار جایزه گذاشته خیلی آدم خشن و خطرناکیه و تحمل تمرد از دستور رو نداره و خیلی راحت افراد خودش رو هم میکشه.
حتی همین بابا که یکی از نفرات رده بالا بانش هستم، تضمینی برای جون خودش نداره. و میگفت همین الان اگه اعضای کارتل بریزن اینجا، هممون رو میکشن. ماریانا پرسید، پس با این همه خطر، چرا قبول کردی که مصاحبه کنی؟ گفت که چون که من میخوام که به مردم دنیا بگم که در کشور ما شرایط اینطوریه. ما وضعیتمون شبیه به جنگه، من یه دختر چهار ساله دارم. دوست دارم بزرگ شدنش رو ببینم. اما این وضعیت ما هستش، ما خسته ایم از این وضعیت، و از این همه خطری که از همه طرف تهدیدمون میکنه، از طرف پل. پلیس از طرف خود کارتل، از همه جا ما دوست داریم یه زندگی آزاد داشته باشیم، یه زندگی آروم داشته باشیم. خود همین آقا من یه که هر هفته هزار کیلو کوکائین رو فقط خود اینها از طریق دریا دارن ترانزیت میکنن. حالا باند های دیگه هم هستن، نصف کوکائین از کلمبیا میره به آمریکا، نصف دیگش به بقیه دنیا.
ترانزیت مواد به آمریکا: رازهای قایق ها و کشتی های گارد ساحلی
مسیر ترانزیت هم اینطوریه که با قایق یا مستقیم به خود میامی آمریکا میرن یا اینکه اول به یکی از جزایر به منطقه کارایب میرن و بعد از اونجا دوباره یه تیم دیگه ای یا خود همونا میرن به سمت آمریکا. یه وقتایی هم مواد رو توی قایق هایی که بار قانونی و تجاری دارن جاسازی میکنن و با اونا میبرن، یه وقتایی هم نه، با همین قایق ها. تندروی فیبرگلاس این کارو میکنن. تخته گاز همینطوری میرن به سمت آمریکا. و حتی مواردی بوده که یه چیزی شبیه به زیر دریایی ساختن تا بتونم مواد رو باهاش ببرم به سمت آمریکا. عجیب اینکه آمریکایی که برای حفاظت از منافع خودش و حتی منافع متحدای خودش ده ها ناو و ناو هواپیما برو اینها رو می فرسته به نقاط مختلف دنیا؟ حوزش، گارد ساحلی خودش یه تعداد خیلی محدودی کشتی داره که میتونن یکسنی بکنن. تیم نشنال جیوگرافی به یکی از همین کشتی های گشتنی گارد ساحلی آمریکا هم رفتند. یکی از فرمانده های گارد ساحلی روی کشتی بود می گفت که فرض کنید که در کل کشور آمریکا که یک کشور خیلی بزرگی است. فقط چهار تا ماشین پلیس باشه که بخواد گگسنی بکنه.
میگفت ما هم یه مساحت خیلی بزرگی رو با یه تعداد خیلی کمی انگشت شماری قایق داریم گگسنی میکنیم. و با این امکانات کم فقط می تونیم یه چیز حدود ده درصد مواد که به سمت آمریکا ترانزیت میشه رو کشف کنیم. نود درصد ما باقی می رسو به آمریکا. بعد از این قایق گارد ساحلی آمریکا، دیگه اینا خیلی نزدیک شده بودند به خود آمریکا، دیگه ماریانا و تیمش رفتند وارد کشور. خاک آمریکا شدند و برگشتند به خیابون های میامی و با یکی از مواد فروشی آنجا قرار گذاشتند. و اون بابا هم در مورد کارش صحبت کرد، چندتا بسته کوکاین که داشت رو نشون ماریانا داد و گفت که آره من بسته اینا رو. بیست دلار میخرم و چهل دلار میفروشم. و اگه جنس دست و بالم زیاد باشه یه روزی و فروش خوب باشه، میتونم حتی روزی هزار دلارم کاسب بشم. روزی هزار دلار.
سفر پر ماجرا و تأمل برانگیز ماریانا ونزلر و قاچاق در سیستان و بلوچستان
بزرگوار چند ساعت میره توی خیابون وای میسه بهش زنگ میزنن اینم جنس رو تحویل میده و همچین پولی رو درمیاره آخرشم به ماریانا اجازه داد تا از صحنه تحویل دادن کوکاین به یکی از مشتریانش در خیابون های میامی هم فیلم بگیره و اینطوری سفر پر ماجرا و تأمل برانگیز ماریانا ونزلر و تیمش از برگ های کوکا در پرو تا تحویل کوکایین در میامی به پایان می رسد. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (مذکر) وقتی که من این فیلم مستند رو تماشا میکردم، یاد بعضی از موضوعات قاچاق در کشور خودمون افتادم. خصوصا در بعضی از مناطق مرزنشین که موضوعاتی مثل قاچاق مواد مخدر، قاچاق کالا و قاچاق بنزین وجود دارد. یکی از این مناطق استان سیستان و بلوچستان هست که خب بخش زیادی از مواد مخدر که از افغانستان میاد. از اون منطقه قاچاق میشه. ضمن اینکه در سالهای اخیر قاچاق های دیگه ای هم متاسفانه اضافه شده، مثلا قاچاق بنزین از ایران به اون سمت مرز. و یا قاچاق انسان یعنی کمک کردن به ورود غیرقانونی بعضی از اتباع افغانستان به ایران و. انتقالشون به سمت مرز ایران با ترکیه هستش، خب این سوال مطرح میشه که چرا مردم این منطقه یا بعضی دیگر از مناطق کشورمون مجبور میشن که خطرات جانی زیادی رو متقابل بشن و دست به قاچاق باز کنند. و اینکه آیا پای صحبت های مردم این مناطق نشستیم، بپرسیم چرا شما به فرس کالا قاچاق میاری، چرا بنزین می ریزید؟ برای همین از دوستم مصطفی امیرفخریان که در استان سیستان و بلوچستان زندگی می کند خواستم تا با یکی از افراد محلی که با قاچاق بنزین اشنا صحبت بکنه و مصطفی هم یک گفتگو جالب و شنیدی رو انجام داد.
قبل از اینکه به این گفتگو گوش بدیم، دوست دارم این رو هم بگم که در استان سیسان و بلوچستان نزدیک به دو میلیون هشتصد هزار نفر از شریف ترین مردمان ایران زمین زندگی می کنند. جز یک اقلیت احتمالا چند هزار نفره که به دلایل مختلف دست به قاچاق می زنند، اکثریت این مردم شدید. حریف و خونگرم آدمایی پایبنده به قانون هستند و اگه الان داریم راجع به این منطقه صحبت میکنیم هدف ریش شیاوی مشکلات است، نه اینکه خدایی نکرده یه صفتی رو به تمام مردم محترم این منطقه نسبت بدیم. بریم گفتگویی رو بشنویم. سلام، وقتت بخیر. میخوام که خودت اول معرفی کنی برای ما. من یه جوان بیست و سه ساله از از بلوچستان شغلم کشاورزی و در حال حاضر رشته دارم. خب تو یک زمانی تو سن یازده و هجده سالگی گفتی که قاچاق سوخت میکردی، میخوام ازت. که اینو برای ما توضیح بدی که این قاچاق سوخت به چه شکل هست؟ مثلا ما با نیسان جمع میکردیم برامون بنزین گالونی ما ازرمیش با نیسان بعضی ها.
خطرات و مشکلات کار قاچاق در منطقه ایرانشهر
وقتی با سواری، سواری مثلا هزار لیتر می زدیم، نیسان دو هزار لیتر، بعدش. شب یه جای خودمون اطراف ایرانشهر نگه داریم که صبح را باد بشه شمال راه رو بستن بعد صبح از ایرانشهر مثل آب تاب درومد دیگه باید اینا شار رو رد کنیم میبردیم کاپ بلوچی اونجا بعضی ها با نیسان میبردند تا نزدیک این مرز. ولی سوار اینا میرفتیم، کاپ بلوتی اونجا عالی میکردیم و پاکستانی اونا از اون ور میومد، میخریدم میبردم. خب، از زمانی که شما سوخت و تحویل میگیرین از اینجایی که فرمودی، تا جایی که میبرین تحویل میدین. چه خطراتی وجود داره؟ کل این خطراتیشو برای ما تعریف میکنی؟ بعضی ها مثلا خسته از اینجا بار میزنن شب باید بیدار باشن از این پاسگاه از اون پاسگاه رد بشن خوابشون میاد میذارن به ماشین به کوه، همین چیز دیگه منفجر میشن، جسدشون هم گیر نمیاد، بعضی ها مثلا تو ماشین در گالونا اینا رو شل می بندن، گاز میگیره، بعد تو ماشین بوش، مثلا دیگه زیاد میشه. در محکم بدن یا سیگاری روشن می کنن بعضی ها. دیگه کلا منفجر میشه ماشین، کوه های بلند باید برن نیسان بعضی ها از دره ها و جای خیلی بلند داره، بعد دزد است، دزد پاکستانی. اگه توصیه میدی، اینا بهشون میگن فوجی، اینا دیگه اصلا رحم نمیکنن میگن یعنی گوشی و لباس و همه چیز رو می کشم یه بعضی جاها مثلا یه صحنه تصادف درست میکنن الکی میان مثلا ما می رسیم اونجا میگی شاید کمکی چیزی می کنیم، همین که پیاده بشیم با اسلحه دیگه میان سر راه. همه بار و ماشین و همه چیزو دیگه میبرن، الان از هم شهری ما خودمون.
یه کیلو بردن و حالا بابا، اونجا میریم مثلا دیگه باید بترسیم از این و مثلا یهو انتظامی نگیریم از اون و اونا دیگه خطر زیاد داره، تو این دو سالی که خودت اونجا کار کردی چه خطرایی این خطرایی که گفتی و کدومشو از نزدیک دیدی؟ یکی همین بود نزدیک کافه که رفتیم یه بار یه چهارصد و پنج زده بود روی تانکر، تانکر گازویل. سوخته بودن بعد ماشین ما که رسیدیم هنوز ذاتیش شله داشت، داشت میسوخت، کلا پر بنزین بود، بعدیشم. یه بار دیگه هم از بامپور ما با اسباری بودیم اون نیسان همراه ما هم بود ما جلو رفتیم با ماشین شخصی، یعنی نامحسوس، ایستاده بود و اینا ساده. ماشین ما فکر میکرد دزد بوده، نه گشت بود، تیر زده بودن روی لاستیکش مثلا اگه تیر یه کم بالاتر می رفت وسط بنزین یعنی کلا آتیش می گرفت ماشین شانس رو لاستیک خورده بود تو اون سن و سال رفتی توی کار قاچاق سوخت. ما دیگه پولی چیزی نداشتیم، مثلا می خواستیم بریم دانشگاهی ما گفتیم این پولی چیزی جمع کنیم بعد بریم دانشگاهی چی؟ به نظر خودت برای چی با این همه مشکلات فراوان و خطرناکی که میگی وجود داره، جوونایی مثل تو مجبور میشن اونا میشن که بیان این کار قاچاق رو انجام میدن چه دلیلی وجود داره؟ دلیلی اولیش کمی بی پولی و بی کار کار کاری هم نیست، کارگری مثلا ما میریم شهرستان یه روز اینجا یه روز اونجا کار مثلا گیر میاد گیر همین هرج و کرایه اینا بیشتر نمیشد تا اینجا میام یعنی دیگه هزار تومن تو جیب نمیمونه بعدش هم اینجا مثلا ما کاری ندارین، کلا یعنی به بعضی حال این منطقه ما نمیرسند، مثلا الان من میخوام کشاورزی کنم. مثلا دولت فقط مجوزشو بده به ما، ما میتونیم خودمون هم موتور و اینا رو بزنیم آب و بکشیم، برقی اینا رو. از یه کمک هایم بکنن خوبه ولی اصلا نمیکنن جاده ی درست حسابی نداریم. بعدشم دیگه کارای این منطقه مثلا کاری درست حسابی گیر نمیاد، اصلا همین مثلا جهاد و اینا. حال، چیز اینا اصلا این منطق مثلا چیزی به نامها نیستیم یعنی فقط مشکل کار این وسط که دیگه راهی نیست، کارگری اینا گیر نمیاد بعد غیر از کشاورزی تو این منطقه شما چه کار دیگه ای میشه؟ کار نمیکنه اصلاً مثل مهندس چیزی کسی نمیاد اینجا کارخونه چیزی بزنه نیست.
مشکلات اجتماعی و اقتصادی در منطقه و راهکارهای ممکن برای حل آنها
پانزده تا مادام فقط فهمیده ی استادان ما ولی یکیشون کار باشه، نیست، یه کارگاه رو بندازن ده بیست نفر الان راحت تر کار میشن. خودت به عنوان یک جوون پیشنهادت چیه، یعنی چه راه حلی و در نظر میگیری برای اینکه این مشکلات این منطقه حل بشه؟ مثلا کمک کنم این معدن ها رو راه بندازن یا همین زمین ها حالا هزاران هکتار افتاده مثلا بیان یه مجوزی بدن زمین به ما خودمون میدن بریم کار کنیم یا کمکی بکنن؟ الان مثلا ما خودمون با همین کارگری و سختی و اینا میریم درس میکنیم مدرک میگیریم اینا لیسانس اینا داریم اصلا استخدامی چیزی نداریم توی من ترسنا توی نظام مثلا اینا اصلا با مذهب ما مثلا اصلاً استخدام این نمیشن رشته های حقوق خیلی رشته های بالا مثلا الان بیکارن غیر از قاچاق سوخت چه قاچاق های دیگه ای توی این منطقه انجام میشه؟ شروعیم به واگ مثلا میشه تیرو یا کو شیشه و. نمی دونم، چرس و این چیز قاچاق میشه، حوصله بعضی ها خرید و فروش، اینا قاچاقش. اینا مثلا این شیشه و اینا مثلا بگیرن آدمو ادا میکنن و دیگه اصلا هم اینجوری جرمشون بالاست اگه مثلا اعدام نشن یعنی حبس اول راحت میخوره اینا. مثلا مجبورن از بی پولیه طرف مثلا میگه برم کارگری یه ماه کار کنم شاید دو میلیون گیرم بیاد میلیون هم از اونجا تا مثلا بیاد خونه با کرایه و اینا یه میلیون هم دیگه براش نمی مونه مثلا لباس و کفش برای زن و مثلا مجبورم مثلا. میره قاچاق، یه سرویس میره مثلا سه میلیون، چهار میلیون گیرش میاد، همین کم کمش مثلا اگه تریاک که همراهش باشه سه میلیون گیرش میاد تا بندر ببره یا شیشه مثلا بیشتر هرچقدر بیشتر ببره؟ مثلا زندگیش دیگه عوض میشه کلا مجوز نمیدونم مثلا برای همین روستا مثلا یه نانوایی میخوره حالا چند ساله مجوزش صادر نمیشه میگن سهمیه نداره اینجوری یه کم پلانه الان نزدیک به دو هزار و ششصد نفر روستا ولی نانوایی نداره مثلا الان طرف نزدیک صد میلیونون داره پول میده ولی بازم امتیاز و این وسالاش گیر نمیاد مجوزشون رو صادر نکنن حالا یه ناروائی بزنن هر نفر سر کار میشن. پولشون گیر میاد هر ماه مثلا مردمم راحت میشن ولی بازم همین مجوزها رو هم نمیدن صادر نمیشه. ما دوست داریم که دولت به ما کمک کنه، مثلا ما از قاچاق و اینا خوشمون نمیاد ولی مجبوریم راهی نداریم. مثلا دوست نداریم خانواده هامون اینا مثلا بگن معلوم نیست تو جاده بمیرن تو باری چیزی دیگه به سوز آتش بگیرم، بیان نیان، ما هم دوست نداریم مثلا ولی دیگه راهی نیست.
ما مثلا میخوایم همین شرکت های خصوصی اینا بیام تو منطقه کارخانه بزن کار کنیم یا سرمایه بزنیم. من کشاورزی کنیم براشون، میگم چیزی بگیری ما بیادیم چیزی بگیری اونا، ما هم مثلا دوست داریم پولمون مثلا از راه حلال باشه، خیلی ممنون دستت در نکنی که وقت گذاشتی برای ما. خواهش می کنم کاری بکنیم ما، ممنون، خدا نگه دارم خب، فکر می کنم خیلی حیف میشد اگه پای صحبت های هموطن خودمون نمی نشستیم. برای اینکه بتونه هزینه دانشگاهش رو بده مجبور شده بود که بنزین قشنگ کنه چون این تنها کاری بود که می تونست باهاش. کمی پول جمع بکنه، چقدر شبیه بود به داستان اون جوون اهل پرو. خیلی ممنونم از مصطفی امیرفخریان عزیز بابت اینکه این مصاحبه رو به نیابت از من انجام داد و صدای بخشی از مردم نجیب سیستان و بلوشستان رو به گوش ما رساند. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی کالای قاچاق چیه، می تونه هر کالایی باشه که در کشور شما در دسترسه و حتی شاید قانون. اما توی یه کشور دیگه خیلی گرونه، نایابه یا غیرقانونیه. مثل کوکاین که در پرو خیلی در دسترس و ارزونه اما در آمریکا گران و غیرقانونیه.
مستند ترافیک: نگاهی ریشه ای به قاچاق و قاچاقچیان
یا بنزین که در ایران ارزونه و در پاکستان گرونه. خانم ماریانا ونزلر ظرف مدت کوتاه ده ماه مجموعه مستند ترافیکت رو در هشت قسمت و در مورد قاچاق ساخته، اونم درست وسط همهگیری ویروس کرونا. به کشورهای مختلف سفر کرده و پدیده قاچاق رو از یک منظره متفاوت برای مخاطب نمایش داده. دوربین و میکروفونش را در اختیار قاچاقچی قرار داده، قضاوتشون نکرده، شماتشون نکرده، و این کارها را گذاشته با وظیفه نمایندگان قانون که آنها انجام بدهند. خودش به عنوان روزنامه نگار سعی کرده که اونا رو بفهمه، اعتمادشون رو جلب کنه تا اونا هم بهش اعتماد کنن. و بتونه از طریق صحبت کردن با اونا دلایل ریشه ای قاچاق رو برامون نمایش بده. خیلی جاها هم این بی طرف ماندنم برای ماریانا خیلی سخت بوده. و در مصاحبهایی که داشته، به این مسئله اشاره کرده. که میگفت چندین بار در موقعیت های پیچیده ای قرار گرفته بود از یک طرف میدونه تبعات کار اون قاچاقچی چقدر می تونه ویرانگر باشه برای بقیه مردم و از طرفی هم شرایط و موقعیت بد خود اون قاچاقچی رو.
میدید و نمیدونست الان باید دعا کنه که پلیس این آدم رو دستگیر کنه یا نه؟ ماریان و ونزلر نشونمون داد که خیلی از قاچاقچی ها کارشون رو دوست ندارن. اما این تنها گزینه ای موجود در شهرشون و یا کشورشون هست. مستند ترافیک کمک میکنه که به مسئله قاچاق و قاچاقچی نگاه مطلق صفر و یکی نداشته باشه و در عوضش یک نگاه واقع بینانه تری پیدا بکنیم. و اگه دنبال این هستیم که مشکل رو به صورت ریشه ای حل کنیم باید علل ریشه ای رو بدونیم، اینکه بدونیم چرا کشاورز همچین گیاهی رو به عمل میاره. فرهنگ و تاریخ مردم پرو راجع به کوکائین چطوره؟ قوانین مربوط به مواد عادت مخدر اونجا چطوره؟ دیدیم دیگه کشاورزها کارشون مجاز و قانونیه دیگه اینکه شرایط اقتصادی مردم و منطقه چطوره، چه گزینه های دیگه ای دارن برای کسب و کار و چطور مواد هم عمل میشه چه مسیری رو میاد، گارد ساحلی آمریکا چه ضعف هایی داره و ده ها نکته دیگه. البته نمیشه مسئله رو ساده سازی کرد و فقط با اتباع به یک فیلم مستند حکم صادر کرد، اما همین فیلم مستند این علت ریشه ای رو برامون شفاف میکنه و میاره جلوی چشممون و همیشه هم اینطوره که وقتی علت ها معلوم باشه. میشه به راه حل های بهتری هم رسید. راه حل می تونه این باشه که کشاورزها به فرض یه محصول دیگه ای رو بکارن یا اینکه مثلا چندتا شرکت برن در اون دفتر بزنن، کارخونه بزنن، شغل ایجاد کنن و مردم دیگه سمت قاچاق نرن، یا اینکه پلیس رو نگهبان ساحلی را تقویت کرد و راه حل های دیگه ای از این دست، بعضی از صاحبان نظرم می گویند که اصلا باید تجارت مواد مخدر قانونی باشه، بجای اینکه پول تجارت مواد دست باندهای مخوف و جنایتکار بیفته. این پول بره به جیب شرکتهای قانونی که مالیات میدن به دولت و دست به جنایت نمیزنند و در چارچوب قانون عمل می کنن.
مستند ترافیک امتیاز بازی و چالشهای مختلف اجتماعی
و از نظر امنیتی، مالی و حتی کیفیت مواد که می فروشند زیر نظر دولت باشد. از اون طرفم همین دسته از صاحب نظرا میگن که پولی که از این راه بدست میاد، صرف تبلیغ مصرف نکردن مواد بشه. و از همه مهمتر صرف بازپروری معتادان بشه عده ای هم اینطوری فکر می کنن شاید شبیه به اون چیزی که در کشور هلند اتفاق افتاده. حالا اینکه چه راه حلی به درد چه کشوری میخوره هم می تونه خیلی متفاوت باشه و خیلی تعیین کننده است چون باید یک قانون جدید یا یک راه حل جدیدی با فرهنگ و سایر قوانین آن کشور هم سازگار باشد، در هر صورت. فیلم های مستند از این دست کمک می کنند که دیدگاه کاملتری را راجع به مسئله داشته باشیم، دلایل ریشه ای را بهتر کنیم. و بعد در مرحله آخر به راه حل های بهتری برسیم. مجموعه مستند ترافیک امتیاز بازی خیلی خوب هشت و نیم از ده رو از سایت گرفته و من اون رو در شبکه نشنال جیوگرافی تماشا کردم و فکر می کنم که حداقل فعلاً فقط میشه اون رو از خود تلویزیون یا سایت نشنال جیوگرافی دید قسمت هفدهم پادکست داگس بود امیدوارم از شنیدن این قسمت لذت برده باشید. و فیلم مستند بعدی، خدا نگهدار. موزیک ویدیویی
آخرین ویدیو ها
news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua