اپیزود نوزدهم: مرزهای خطرناک، سفری در دو سوی مرز هند و پاکستان
00:00 تا 00:02: مفهوم مرزها و انسانهای سرزمین
00:02 تا 00:06: مرزها: خط مقدم جنگ بین دو کشور
00:06 تا 00:10: مرزهای خطرناک: سفری در دو طرف مرز پاکستان و هند
00:10 تا 00:13: سفر به هند و پاکستان: داستان دو طرف مرز
00:13 تا 00:16: موسیقی و هنر زیرزمینی در کراچی، پاکستان
00:16 تا 00:20: تداعیات نظام طبقاتی در هند و پاکستان
00:20 تا 00:24: زندگی در ایالت پنجاه: غرب یا شرق؟
00:24 تا 00:26: دیدار با زوج مالمند در لاهور و تجربه تقسیم هند و پاکستان
00:26 تا 00:30: وضعیت اقتصادی و اجتماعی هند و پاکستان
00:30 تا 00:32: گردهمای صوفیا و سیکا: اقلیت های مذهبی در پاکستان و هند
00:32 تا 00:34: آیین سیک و تقسیم هند و پاکستان
00:34 تا 00:37: صلح و زیارت: داستان مسیر سفر سیکا در هند و پاکستان
00:37 تا 00:40: مرز واگا و مراسم مرزی هند و پاکستان
00:40 تا 00:43: مرزهای قهرمانی و نمایشگاه مردمی
00:43 تا 00:46: کشمیر: مرزها و فرهنگهای مختلف
00:46 تا 00:49: زندگی در وحشت: داستان مردم جامو و کشمیر
00:49 تا 00:51: وضعیت امنیتی در شهر سیرینگار، جام و کشمیر
00:51 تا 00:55: سفر مستند به هند و پاکستان: دیدار با تنوع فرهنگی و ادیان گوناگون
00:55 تا 00:59: رقابت هند و پاکستان در افغانستان و تاثیر آن بر امنیت منطقه
00:59 تا 01:03: پاکستان، چین و تغییر روابط نظامی
01:03 تا 01:06: کشمیر: تاریخ، فرهنگ و مسائل جمعیتی
01:06 تا 01:09: شیرزن دوران کودکی: داستان زندگی خلبان روزبه ناظریان
01:09 تا 01:12: روزبه؛ قهرمانی که در آسمان ماند
01:12 تا 01:13: ایمنی و وحدت: خسنا ابوشین و اوزباین و زریان
مفهوم مرزها و انسانهای سرزمین
موزیک ویدیویی (مذکر) سلام، من پیمان بشردوست هستم، یه آدم علاقه مند به فیلم های مستند و اینجا در پادکست دوکس در مورد فیلم های مستند صحبت می کند. لغتنامه ده خدا واژه مرز رو اینطور تعریف میکنه. مرز حد فاصل میان دو کشور است. مرزها، خطوطی هستند که از طریق آنها می شود قلمرو و مرزهای یک سرزمین رو تشخیص داد. مفهوم مرز از اون دسته از موضوعاتی هست که خیلی میشه راجع بهش فکر کرد و حرف زد. مثلا اینکه چرا این خط دقیقا از این نقطه بخصوص رد شده، چرا از یک کیلومتر اونطرفتر رد نشده؟ چی باعث میشه که آدمای این طرف خط با آدمای اون طرف خط مرز با هم فرق داشته باشن؟ چطوره که پرنده ها یا مثلا ابرها میتونن از مرز رد بشن و برن اما آدمها نمیتونن و پشت این دیوار میمونن، پس سوالای این تیپی گاهی اوقات ممکن است که بین دو کشور اصلاً مرز فیزیکی وجود نداشته باشد. مثلا در بین کشورهای اروپایی رژه دیگه بعضی اوقات. این حالت وجود داره که مرز فیزیکی شما نمیبینی. و فقط از یه جایی پرچم دو کشور رو زدن، که یعنی از اینجا به بعد دیگه مال اون یکی کشور شده.
ممکنه هم که نه، انقدر شل نباشه و یک مقررات سفت و سخت مرزی بین دو کشور حاکم باشه. سیم خاردار و دیوار بتونی و ایستگاه مرزی و غیره. که اینا قطعاً برمیگرده به شرایطی که بین اون دو کشور حاکمه. حالا سختگیر باشیم یا سختگیر نباشیم؟ اما مسئله اینه که اصل تعریف مرز و وجودش یک امر لازمیه. چرا لازمه؟ چون وقتی که مرزهای دو کشور توافق شده و معلوم باشه. دیگه به احتمال زیاد یکی از اونا نمیتونه ادعایی راجع به زمین های اون طرف مرز داشته باشه. بنابراین مشخص بودن مرز می تونه باعث امنیت کشور بشه، اما یه وقتایی هم هست که نه. مرزها و قلمروی کشور خیلی معلوم نیست. اونجاست که خود همین خط مرزی فعلی که دارن میشه محل مناقشه.
مرزها: خط مقدم جنگ بین دو کشور
و هر دو کشور ادعاهای خودشون رو روی اون مطرح میکنن. آنگاه همین مرزها تبدیل می شوند به خط مقدم جنگ بین دو کشور. متاسفم اگه ما یه نگاهی به دور و بر کشور خودمان بندازیم. و همسایه هامون رو نگاه کنیم، می بینیم که خیلی از کشورهای اطرافمون روی زمین های همدیگه ادعای دارند و به خاطر همین هم مدام مرزاشون محل درگیری و تنش هستش، اصلا چرا راه دور بریم جنگ ایران و عراق از اولش بر سر همین ادعاهای مرزی عراق بود دیگه. اما یکی از خطرناک ترین مرزهای دنیا، مرز بین پاکستان و هند هست. پاکستان و هند یکی از قدیمی ترین مناقشات مرزی دنیاست و اصلا قدمتش به اندازه قدمت خود کشور پاکستانه یعنی از روزی که کشور پاکستان تأسیس شد، اونا بر سر مرزشون با هند درگیری داشتند. داستان از اینجا شروع می شود که بریتانیا از اوایل قرن نوزدهم میلادی به مدت تقریبا یک و نیم قرن بر هند کشور بزرگ پر از منابع مختلف و از همون موقع هم پر جمعیت، نتیجه اینکه اینا ثروت تولید میکردند و این پول پول ها و منابع در نهایت راهی بریتانیا می شد. اما از اوایل قرن بیستم یعنی دیگه صد سالی بود که بریتانیایی ها در هند بودند که کم کم هندی بودند. دیها فعالیتاشون رو برای استقلال بیشتر کردن.
دو رهبر اصلی که جریان استقلال شپه قاره هند را هدایت میکردند، یکیشون، ماهاتما گاندی و اون یکی محمد علی جناح بودند، شاید یه چیزی نزدیک به بیست درصد جمعیت هند و اون موقع مسلمان بودند و بقیه هندو و سیکو بودایی و سایر هدیه ها بودند، گاندی و جواهر ال نهرو که نماینده هندو، و از اون طرفم محمد علی جناح و اقبال لاهوری هم از بزرگترین فعالان مسلمان استقلال هند اولشم همگی یک هدف رو داشتن و اونم این بود که بریتانیا رو از هند دور بکنن، اما بعدش رهبران مسلم. اصرار کردند که ما باید یه کشور مسلمان برای خودمون داشته باشیم که همه مسلمانان که در بیشتر ایالت های به هند در اقلیت هستند، همشون جمع بشن، بیان اونجا ساکن بشن. اولشم گاندی موافق این مسئله نبود و می گفت ما باید یک کشور باقی بمونیم. هزاران ساله که همه عدیان کنار همدیگه زندگی کردیم، الانم بمونیم. اما نهایتاً سیر حوادث طوری پیش رفت که گاندی زیر بار این خواسته رفت و بر سر این مسئله هم توافق کردند. دستآخرم نایب و سلطنتی بریتانیا که در هند بود این طرح را تصویب کرد و در پانزده اوت سال هزار و نودصد و چهار. چهل و هفت یعنی بیشتر از هفتاد سال پیش کشور پاکستان به معنی سرزمین پاکی تأسیس شد. استقلال شبه قاره هند حواشی زیادی داشت، داستان سریلانکا و بنگلادش و بقیه رو دیگه نمیگم، بحث ما بر سر از طرف بریتانیا یک وکیل به نام رادکلیف مأمور شد تا در یک زمان خیلی کوتاهی نقشه تجزیه هند رو بکشه. با توجه به پیچیدگی های منطقه و مدت کمی که این بابا داشت که این نقشه را بکشه، خروجی دل خوبی ازش در نیامد.
مرزهای خطرناک: سفری در دو طرف مرز پاکستان و هند
از اونبارم چون رهبران هند و پاکستان میخواستند هر چی زودتر مستقل بشن و نقشه تجزیه هند و پاکستان. و پاکستان رو لازم داشتن هر چی زودتر. حالا تهیه این نقشه هم داستان جالبی داره، چطوری این آدم که قبلش اصلا در هند نبوده، شهرها و داروها هزینه های این کشور بزرگ رو الان باید میبایستی بین دوتا کشور تقسیم میکرد، چطور اینکارو کرده؟ پس رودخونه ها رو به کی داده؟ یه سری ایالت ها بودند که اکثریت جمعیتشون مسلمان بودن، خب تکلیفشون معلوم بود. حالا پاکستان میشدند، یه سری که جمعیت مسلمانها و هندی ها تقریبا مساوی بود رو چیکار میکردند؟ مثلا ایالتو نصف میکردند، نصفشو میدادند به پاکستان، اونوقت وظیفه هندوآ و سیکایی که در اون ایالت بودن و در بخش پاکستانی بود. بودن چی میشد و مسائل پیچیده این تیپی؟ یا مثلا شهر لاهور رو اولش این آقای ردکلیف قرار بوده که به هند بده اما چون که کلکته رو هم قبلش داده بود به هند، بعد پیش خودش گفته بود که برای اینکه پاکستان هم یه شهر بزرگی داشته باشه، لاهور رو میدیم مال. خلاصه نقشه ای آماده شد و همه هم خوشحال و خندان که استقلال پیدا کردیم و بعد هم خیلی هم زود نیروهای ارتش بریتانیا شپه قاره هند رو ترک کردن و رفتن به امان خدا و علی مونده حوزش. یک ملت تکه تکه شده موندن که حالا در قالب دو سه تا کشور مختلف باید به جون هم می افتادن. مرزهایشون رو تحکیم میکردند، و این دقیقا همونجایی بود که آسان نموده بود اول ولی افتاد. مشکلات، و اون مشکلات هنوز که هنوزه وجود داره و مرزهای این دو کشور هنوز محل درگیری و نزاع هست.
خب، من باید این توضیحات رو قبل از روایت مستند میدادم که بهتر بدونیم که راجع به چی داریم حرف میزنیم، حالا؟ بریم ببین این مجموعه مستند مرزهای خطرناک چی میگه؟ موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی من توی این اپیزود یک مجموعه مستند رو براتون روایت میکنم، اسم مجموعه. مرز های خطرناک، سفری در دو طرف مرز پاکستان و هند، این یک مجموعه مستند سه قسمت است. و شبکه بی بی سی اون رو در سال 201 ساخت، هفتادمین سالگرد استقلال هند و پاکستان بوده برای همین همین این مجموعه را ساخته بودند که ببینند بعد از هفتاد سال، اوضاع در دو طرف مرز چطوره. واقعاً هم مجموعه جالب و دیدنی عذاب درآمده، البته، غیر از این مجموعه من دو فیلم مستند دیگه رو هم دیدم. چون در مستند بی بی سی در مورد یه سری موضوعاتی وقت نذاشته بودن، من گفتم هی فکه اون موضوعات نگفته باش. اونها را هم آوردم اون دو فیلم مستندم اینا هستن، یکیش اسمش است، سیکایی بین هند و پاکستان که شبکه مستند دوچفله ساخته اون یکی هم فیلم مستند واگا است که یک فیلم کوتاه است که کلی جایزه برده. همه این فیلم ها رو هم من در یوتیوب تماشا کردم، پس من مهمترین قسمت های مستند بی بی سی رو براتون تعریف میکنم. داشتم اطلاعات تکمیلی از منابع دیگر رو هم میگم. قصه راجع به یک مرز طولانی سه هزار و دوصد کیلومتری هست که دو ملتی که از غذا قبل یعنی یک ملت بودن رو از هم جدا میکنه.
سفر به هند و پاکستان: داستان دو طرف مرز
از هفتاد سال پیش تا به حال، عده خیلی کمی بودند که توانستند از این مرز رد بشن و برن اون سمت رو ببینن. ما توی این مستند دو نفر اصلی داریم، یه خانم و یه آقا. خانومه اسمش از بابیتا شارما که یه خانومه دور و بر چهل ساله هست هندی تباره در بریتانیا به دنیا اومده و خیلی هم در کارش موفقه، در سرویس جهانی بی بی سی گوینده خبره، آقا هم اسمش عدنان سرور و یه مجری تلویزیونیه، دور و بر چهل ساله متولد بریتانیا و البته پاکستانی تبار پس هر دو اهل رسانه هستند، خیلی موفقن، یکیشون اصولاً هندیه و اون یکی اصولاً پاکستانیه. این دو نفر در هفتادمین سالگرد استقلال شپه قاره هند رفتند به کشورهای آب و اجدادی خودشان. بابیتا رفته به جنوب هند و عدنان هم رفته به جنوب پاکستان دوتایی از دو طرف مرز شروع کردن به سفر. از جنوب همینطور رفتم به سمت شمال و دو طرف مرز رو نشون میدن. این ایده کلی مستنده که خیلی ایده جالبیه. اگه بخوام برنامه ی سفر رو به صورت کلی بگم اینطوریه که بابیتا در هند میره به ایالت گجرات. بعد میره ایالت راجستان، بعد پنجاه و در نهایت جامو و کشمیر، اون طرف مرز هم عدنان.
همزمان از ایالت سند شروع کرد، بعد رفت به ایالت پنجاب پاکستان، کشمیر پاکستان و نهایتا به ایالت گیل گیت، پس این برنامه کلیشون بوده، حالا بریم جزییات سفر رو ببینیم. در سمت هندی، بابیتا سفرش را از شهر آدیپور در استان گجرات شروع کرد. اتفاقاً ماهاتما گاندی اهل همین ایالت گجرات بوده و یه بخشی از خاکستر گاندی هم در همین شهر کوچه یک آدی پور نگهداری میشه. این ایالت گجرات، ایالتیه که از قدیم هندوهای زیادی توش ساکن بودند و چون موقع تقسیم هند و پاکستان یه دفعه تبدیل شد به یه منطقه مرزی، خیلی از هندوایی که ساکن جنوب پاکستان بودند به این منطقه اومدن و ساکن شدند. از جمله همین شهر ادیپور اصلاً کمپ پناهندهایی بوده که از اون سمت اومده بودن این طرف و بعدا این. این کمپ پناهندگان تبدیل شد به شهر. پس بابیتا از یه شهر کوچیک در ایالت گجرات شروع کرد، اون طرف مرز عدنان سفر خودش رو از بندر کراچی در جنوب پاکستان شروع کرد کراچی بزرگترین شهر پاکستان است. یک کلانشهر با جمعیت بالای بیست میلیون نفر. در زمان استقلال هند جمعیت کراچی پنجصد هزار نفر بود، اما به خاطر موقعیت بندری که داشته، نزدیک به یک یک میلیون مسلمان از سمت هند به کراچی مهاجرت کرده بودند که خیلی از آنها روشنفکران بودند، صنعتگران بودند.
موسیقی و هنر زیرزمینی در کراچی، پاکستان
خوانندهای مسلمانی بودند که توی هند زندگی می کردند. کشورهای که جدا شدند، اینا بیشترشون راهی کراچی شدند، و این شهر نیم ملیونی در عرض این مدت شده بیست میلیون نفر. ادنان در کراچی برای اینکه جو فرهنگی شهر رو نشون بده با هنرمندای کراچی ملاقات کرد. و سراغ کسایی رفت که زویای متفاوتی از پاکستان رو به نمایش میذاشتن، مثلا رفت به یک گالیه. هنری که نقاشی های مدرن باتم اعتراضی رو نمایش میدادند و بعدم رفت به یه سالن نمایش مد. که شاید بشه گفت چیزی کم از سالن های نمایش مد اروپا نداشت، البته خب سالن نمایش مد بود به سبک گفت. و ذائقه پاکستانی، مدل های زیبا رو، لباس های خوش دوخت و سالن های مجلل همه چیز خیلی حرفه ای بود. اما مسئله این بود که خیلی از فعالیت های هنری در این شهر از جمله همین سالن مد به صورت آزمایش زیرزمینی انجام می شود دلیلشم این نیست که سالن مد غیرقانونی باشه یا نقاشی اعتراضیه غیرقانونی باشه، نه قانونیه. مونته ها آدمهای تند رو زیادن و راحت به کسایی که پاشون رو از دایره های تعریف شده سنتی فراتر میذارن برای همینم، اینا مخفی و زیرزمینی فعالیت می کنند.
موزیک ویدیویی موسيقي موزیک ویدیویی موزیکال موسيقي موسيقي بعد از ملاقات با هنرمندان، عدنام به یک محله فقیرنشین کراچی هم رفت که. اسمش بود مومباسا رود، مومباسا در اصل یه شهریه در کنیا در آفریقا و دلیل اینکه اسم یه محله در جنوب پاکستان مونباسا هست اینه که تعداد زیادی از افراد آفریقایی تباه. مردم در این منطقه از کراچی زندگی می کنند. و جالب اینه که صدها ساله که در شبه قاره هند ساکن هستن اما هنوز با تحقیر بهشون نگاه میشه بهشون میگن شیدی ها که یه کلمه با بار معنایی تحقیرآمیز و غیر انسانی. جالب اینه که خیلی از رسوم و حتی آهنگ ها و رقص های آفریقایی رو بعد از این همه مدت حفظ کردن و حتی در بعضی از مراسم هایی که دارند، آهنگ هایی می خوانند که به زبان سواحیلی است. تقریبا شبیه به ایرانیان آفریقایی تبار که در جنوب ایران برخی از رسوم آفریقایی خودشان را حفظ کردند. پس عدنان اینجا صحبت هایی کرد راجع به وجود تبعیض نژادی در کراچی پاکستان. اون طرف مرز در هند هم مسئله تبعیض نژادی وجود داره و کسی که پوست تیره تری داره رو در طبقه اجتماعی پایین تری در نظر می گیرند. متاسفانه این یک دیدگاهی است که در خیلی از نقاط آسیا کلا رایج بوده و مثلا کسی که صورتش آفتاب سوخته تر بوده رو میگفتن جز طبقه فرودسته.
تداعیات نظام طبقاتی در هند و پاکستان
و اونی که پوستش سفیده، معلومه که کمتر زیر آفتاب مونده و حتما جز طبقه اشراف هستش. کلا هم مسئله نظام طبقاتی در هند مسئله خیلی جدی است و ریشه در آیین هندو دارد در هندویسم یک نظام اجتماعی وجود دارد به نام کاست که در اون افراد جامعه رو به چند طبقه تقسیم می کنند، یک طبقه به رحمن ها یا روحانیون بودند، طبقه بعدی شاهزاده ها و اشراف بودند. طبقه دیگه، بازرگانا و صنعتگرا و کشاورزا هستن و نهایتا در انتهای سلسله مراتبشون. طبقه کارگران قرار گرفته و مسئله اینه که شغل و جایگاه اجتماعی افراد به صورت موروثی به نسل بعد خودش منتقل میشه، یعنی کسی نمی تونه از یک خانواده کارگر بر مبنای تلاش خودش تبدیل بشه به یک خانواده از طبقه بازرگان نمیتونه باید همونطور در طبقه کارگر بمونه یا اونی که در طبقه تجاری همینطور میمونه. گریز از این سنت بد، سخت و گاهی اوقات نشدنیه، حتی الان در هند مدرن امروز هم. گفتم، خیلی از هندی ها مشکلات جدی با این مسئله دارند. چون که اسامی خونوادگی آدمها بر مبنای طبقه اجتماعی اوناست و وقتی که کسی در یک جمعی اسمشو. میگه، طبقه اجتماعی که ازش میاد رو هم داره افشا میکنه، البته اینا در دهه های اخیر خیلی کمتر شده. اما هنوز هستن آدمایی که بخاطر شغل اجدادشون الان مورد قضاوت قرار میگیرن و این نظامی که بهشون.
بهشون میگن کاست، هنوز که هنوز ولکن ملت نیست بابیتا در همان ایالت گجرات با یک دختر جوونی صحبت کرد که دقیقا نام خانوادگیش یکی بود با نام خانوادگی خود. خود بابیتا یعنی فامیلی اون دخترم شارما بود و این اسم متعلق بوده به طبقه روحانیون هندو. اما، خب، الان شغل این دختر و خونواده شون چیز دیگه ایه. مغازه دار بودن ظاهرا و اتفاقاً هم قرار بوده که با یک پسر مسلمان در هند ازدواج بکنه، بنابراین خواستم بگم می گویند که برای همه افراد اون جامعه هم مشکل ساز و دردسر آفرین نیست اما برای بعضی ها مشکلات جدی است. کی وجود داره؟ فرار از این سنت بد کاست. حالا باز دوباره برگردیم به سمت پاکستان، اتفاقاً عدنان در اون طرف مرز، در ادامه مسیرش از کراچی به سمت سمت مرزهای شمالی از یک بیابان هم گذشت و در آنجا با یک گروه از بادی نشین ها که در فقر و نبود امکانات در بیابان به سختی زندگی می کردند. جالب اینکه این بیابان نشسته بود. چینی ها هندو مذهب بودند و در پاکستان مسلمان زندگی می کنند الان. و کم هم نیست تعدادشون، در همون بیابان های جنوب پاکستان، یه چیزی نزدیک به نیم میلیون هندو زندگی میکنن.
زندگی در ایالت پنجاه: غرب یا شرق؟
و اینا خودشون از امن دوست دارن که در پاکستان زندگی کنن. نه که آدمای طبقه پایین جامعه هستن، میگن که ما ترجیح میدیم در پاکستان در اقلیت باشیم تا اینکه بریم در هند و در اون نظام تفریقاتی کاستا مورد تبعیض قرار بگیریم همونجا در زمین های آب و اجدادی خودشون همسایه های مسلمان خودشون موندن، با هم کار میکنن، ازدواج میکنن و زندگی مسالمتآمیزی دارن، شبیه به همون چیز. چیزی که صدها سال در شپه قاره هند وجود داشته موزیک ویدیویی موسيقي هاي موسيقي موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موسيقي هاي موسيقي موسيقي موسيقي موسيقي بعد از دیدن ایالت های جنوبی، بابیتا و عدنان از دو طرف مرز راهی شمال شدند تا به منطقه پنجاه. این دو نفر در امتداد مسیرشون به سمت شمال چندین بار به سمت خود مرز هم رفتند. و ایستای بازرسی و حضور نیروهای امنیتی را نشان دادند، اما غیر از خود مرز به شهرهای مرزی هم سر زدند. ببینن، مردم در دو طرف مرز چطور زندگی میکنن؟ مستند طولانیه و جاهای زیادی رو رفتن، منتها من پاکت برداشتم. دارم درشاشو سوا می کنم و یه ادویه ای هم خودم بهش اضافه میکنم و براتون میگم اینه که شاید بگید اسم این مستند از مرزهای خطرناک و چرا راجع به شهرها حرف میزنی، خود مرز رو هم بعدا میگم. خب، بذارید ببینم کجا بودیم پنجاب بودیم، البته هندی ها و پاکستانی ها بهش میگن پنجاب، ما میگیم پنجاب. پنجاب منطقه ای بزرگی بوده که اصلاً زبان خاص خودشون رو هم دارن، زبان پنجابی، در زمان.
زمان تقسیم هند و پاکستان هشتاد درصدش مال پاکستان شد و بهش گفتن ایالت پنجاه پاکستان بیشتر از صد میلیون نفر از جمعیت پاکستان الان توی همین منطقه پنجاه تا پاکستان زندگی می کنند، یعنی یه چیزی نزدیک به نصف جمعیت پاکستان در همین ایالت هستند. شهر پنجاب هم شهر لاهور است. در سال 201 که این مستند ساخته شده بود، عدنام می گفت که یه چیزی نزدیک به نصف خونه های پاکستان برق ندارند. نصف خونه های پاکستان سال ۲۰۱۷، بنابراین تامین برق یک مسئله خیلی مهمیه برای دولت پاکستان. یکی از راهایی هم که برنامه دارن که از اون طریق برق تولید کنن، انرژی خورشیدیه. عدنان در مسیرش به سمت پنجاه از یک نیروگاه خورشیدی بازدید کرد که حاصل سرمایهگذاری چینی ها بود. خب، بالاخره پاکستان که با هند همسایه قدرتمند خودشون سرشار هستن، پاکستانم گرچه روابط خوبی رو با. آمریکا داره اما توی سالهای گذشته گرایش شدید پیدا کرده به سمت چین مثلا چینی ها در همین زمینه نیروگاه خورشیدی چندین میلیارد دلار در پاکستان سرمایه گذاری کردند، حرف و حدیث ها هم در مورد حضور چینی ها زیاد و متفاوت هم هست. یه دگه میگن چینی ها خیلی با ما خوبن و اصلا چه ایرادی داره ما هم با غرب رابطه داشته باشیم، با آمریکا در ارتباطیم و هم با چین در ارتباط باشیم، یه دم میگن که نه چینی ها نیت شومی در سر دارن و پاکستان داره با اتیش بازی میکنه.
دیدار با زوج مالمند در لاهور و تجربه تقسیم هند و پاکستان
به هرحال عدنان به لاهور رسید و در لاهور به دیدن یک زوج سالمند رفت که اونا. تقسیم هند و پاکستان رو به چشم خودشون دیده بودن و تجربه کرده بودن محمد یوسف و همسرش اقبال بیبی. این زن و شوهر قبل از تقسیم هند در شرق پنجاب ساکن بودند، اما چون مسلمان بودند باید خونهاشون را ول میکردند. به سمت غرب پنجاب و به سمت شهر لاهور میومدن. اون زمان هردوشون زیر بیست سال سن داشتند و این جابجایی اونا هفتاد روز طول کشیده بود. بیبی اقبال گفت که هندی ها به ما مسلمانان گفته بودند که اگر به ما کاری نداشته باشید، ما هم به شما آسیب نمی زنیم. وقتی که ما خواب بودیم شب به ما حمله کردند و آدم های زیادی را کشتند، بعد کسایی که تا دیروز با آنها دوست بودند. بودیم، یه شبه تبدیل شدن به دشمنامون. جونمون رو برداشتیم و فرار کردیم، توی راه هم تا جایی که چشم کار میکرد، روستاایی رو میدیدیم که مال مسلمانا بوده و آتشش زده بودن.
محمد یوسف، این پیرمرد نود و چند ساله، میگفت که وقتی که هفتاد سال پیش مجبور به ترک خانهامون شدیم مادرم ناخوش بود. برای همین مجبور شدم کولش کنم و با خودم بیارمش. دوازده، سیزده کیلومتر مادرم رو دوشم حمل کردم و بعد بعد مادرم روی دوشم از دنیا رفت با چه سختی خودمونو به لاهور رسوندیم، از اینجا هم یه عده زیادی هندو اونا بودن که مجبور بودن خونه هاشون رو از اینجا ترک کنن و به سمت شرق برن، اونا هم حتما همین سختی ها رو کشیدن. خدا خیلی بهمون رحم کرد نجات پیدا کردیم. راستم میگه پیرمرد، در جریان تقسیم هند و پاکستان حدود چهارده میلیون نفر مجبور به جابجایی به سمت دیگه شدن و تخمین زده می شود که در مجموع از هر دو طرف یه چیزی نزدیک به دو میلیون نفر در جریان این جابجایی ها جونشو از دست دادن. دیدار عدنام با این زوج. مالمند هم تموم شد و بعد بابیتا و عدنان هر کدومشون در دو طرف مرز با یک هنرمند ملاقات کردند. بابیتا با یک نقاش گرافیتی هندی و عدنان هم با یک ستاره بزرگ موسیقی پاکستان مصاحبه کرد. و هردوی این هنرمندان منتقد دشمنی بین هند و پاکستان و طرفدار صلح بین دو کشور بودند.
وضعیت اقتصادی و اجتماعی هند و پاکستان
حرفشون این بود که دود این آتش تخصم به چشم مردم دو کشور میره و میگفتن که هر دو کشور. خیلی زیادی دارد که اکثر این جمعیت هم جوونای زیر بیست سال هستند، بذاریم این جوونا زندگی شونو کنن و با دشمنی های بی فایده خسته شون نکنیم، از این نیروی جوانی استفاده کنیم که کشورمون رو توسعه بدیم، رشد بکنیم، پیشرفت کنیم، با همدیگه دوست باشیم. در سالهای اخیر، هند چشم انداز اقتصادی خوبی را پیدا می کند، البته هنوز خیلی از مردم هند اما با این رشد اقتصادی ثابتی که تو این چند سالی داشتند و هر سال میلیون ها چندان نفر از خط فرق اومدن بیرون میشه پیش بینی کرد که در چند سال آینده وضعیت اقتصادی کشورشون خیلی بهتر از این میشه، همین الانم هند یکی از بزرگترین اقتصادهای دنیا رو داره. بیشتر از یک میلیارد و سیصد میلیون نفرن، خب اینا غذا میخوان، لباس میخوان، تجهیزات میخوان، خیلی از همین ملزومات. وقتی در خود هند تولید بشه، اونم برای یه بیش از یک میلیارد نفر سر جمع میشه یک اقتصاد عظیم. همین الانم در سال ۲۰۲۱ هند اقتصاد پنجم دنیا است و تا سال ۲۰۳۰ هند می شود اقتصاد دوم دنیا، بعد از چین، داریم راجع به هند صحبت میکنیم کلیشهایی که تو ذهنمون راجع به این کشور داریم رو باید کم کم بریزیم دور. پاکستان اما وضع خوبی نداره، مستند میگه که اون موقع یعنی سال ۲۰۱۷ نزدیک شصت درصد مردم بی سواد بودن. و چهل درصد مردم هم زیر خط فخر، این تعداد بالای شصت درصد بی سواد هم دلیلش فرق. خیلی از بچه ها جای مدرسه رفتن از سن شش هفت سالگی مجبور به کار میشن واقعا ناراحت کننده است.
همسایه دیوار به دیوار مهم هست، دهها میلیون بچه های معصوم شش، هفت ساله، هشت، نه ساله که دارن توی خیابون کار میکنن. و جنبه های مختلف خشونت خصوصا خشونت جنسی رو از سنین کودکی تحمل می کنن و تجربه می کنن. که در مورد این معضل در پاکستان هم مستندای تکان دهنده ای در یوتیوب وجود دارد خب بگذریم از بحث اصلی دور نشیم. یه مشکل دیگه ای هم که در منطقه پنجاب در هر دو طرف مرز وجود داره، اعتیاد هست، مواد مخدر که. که در افغانستان تولید میشه، برای رفتن به سمت شرق آسیا از این منطقه باید رد بشه، بنابراین. اونجا هم مواد در دسترسه و قیمتش هم ارزونه و تاثیر خودش رو گذاشته و فقط در دولت پنجاب هند چهار میلیون معتاد به مواد مخدر وجود دارد اینم بخشی از مشکلات مردم دو طرف مرز در قسمت پنجاب. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی هی موزیک ویدیویی حالا بریم سراغ اقلیت های مذهبی در پنجاب، جالبه که تقریبا بیست درصد جمعیت نسبتا بالای پاکستان شیل است. دیگه هستن یعنی تقریبا چهل میلیون نفر شیعه در پاکستان زندگی میکنن از بین آنها هم، صوفی ها باز یک اقلیت کوچکی و آسیب پذیر هستند و مسلمانان افراطی پاکستان آنها را قبول ندارند. میگن اینها بدعت گذاریه و اسلام واقعی نیست.
گردهمای صوفیا و سیکا: اقلیت های مذهبی در پاکستان و هند
به خاطر همینم خیلی اوقات طالبان یا داعش به گردهمای صوفیا حمله می کنند. عدنان در لاهور رفت و توی یکی از گردهمایای صوفیا هم شرکت کرد، یه تعدادی بودند اشعالی رو در وصف خدا بقیه جمعیت هم دم می گرفتند و همراه با خواندن شعر خود را تکون می زدند و می خواندند و کم کم به هالی شبیه به خلسه میرفتن و حتی تکوناشون شبیه به رقص میشد. صوفیا معتقدند که با این حالت خلص مانند که پیدا می کنند به خدا نزدیکتر میشن. و عجیب اینکه پاکستان به خاطر این شکل گرفت که یک اقلیت مذهبی یعنی مسلمانا بتونن محافظت بشن. امنیت داشته باشند اما در خود پاکستان فعلی صوفیهای مسلمان در اقلیت هستند و هنوز آسیب پذیرند. اونطرف مرزم بابیتا به یک اقلیت دیگه سر میزنه، سیکا. شاید بهش گفت بزرگترین قربانی تقسیم هند و پاکستان سیکا هستن. چون بالاخره با هر هزینه ای که بود مسلمانان و هندوها به خواست خودشون رسیدند. اما خاصه اینا رو زمین بود، من خارج از این مستند اصلی یه کمی هم راجع به سیگها تحقیق کردم و یه فیلم سند هم دیدم، به نام سیکای بین هند و پاکستان که شبکه ی دوچوبل اون رو ساخته.
تصورایی که خیلی از ما ایرانی ها راجع به یک هندی داریم، مثلا یک آقای هندی، یه فردیه که ریش بلندی داره. اش رو با یک عمامه یا دستار میپوشونه. درسته ها، اما همه هندی ها اینطوری نیستند، اینایی که ریش بلند و عامه دارند، سیکا هستند که یک اقلیت هستند. حساب میان در هند، هندو ها ظاهرشون طور دیگه ایه. پیشوای سیکا یک فردی بوده به نام گور و نانک. گرو یعنی معلم معنوی. این آقای گر و نانک در قرن پانزدهم میلادی زندگی میکرد و دور و برشم آیینها و عدیان متفاوتی بوده. مسلمانا بودن، هندو ها بودن، بودایی ها بودن و عدیان دیگه. با الهام گرفتن از ادیان مختلف، این آقا یک آیینی رو برای خودش درست کرد.
آیین سیک و تقسیم هند و پاکستان
که آیین یکتا پرستی هم هست، یعنی خدا پرست هستند، عقاید خاص خودشون دارن، مثلا موهاشون رو نباید کوتاه کنن. موهای بلندشون رو زیر عامه میپوشونن، جالبه که از دیدشون دخترها و پسرا با هم برابر هستن. و برای نشان دادن این برابری، همه پسرا و مردان در مذهب سیک، نام فامیلیشون یک چیز است. و اونم سینک هست، سینک به معنی شیرنر، همه دخترها و خانمها هم اسم فامیلشون هست. کور، به معنی ماده شیر، پس تمام سیکای دنیا نام خانوادگیشون یا سینگه یا کور. کلا نام فامیلی رو زنونه مردونه کردن. سیکا دوتا معبد دارن که براشون خیلی مهمه. یکیش قطارپور هست. که یه معبدیه که در جایی که گفته می شه که همون گرو و نانک پیشوای اصلیشون از دنیا رفته این معبد رو اینجا ساختن.
یکی دیگه هم معبد طلایی هست که اون یه معبد بزرگ و خیلی با شکوهیه. هر دو این مبدام در پنجاب واقع شده بودند. ولی زمان تقسیم هند و پاکستان، سیکا هم دنبال کسب استقلال بودند و میخواستند که یک کشوری به نام خالصستان یا خالصستان. رو درست بکنن، خالصستان یعنی سرزمین پاکی. خیلی شبیه به معنی اسم پاکستان، اما وسط اون شلوغ بلوقی ها خواسته اینا نادیده گرفته شد و ایالت پنجاه جوبو که تقسیم کردند، اون معبد اصلیشون یعنی کاتارپور افتاد تو قلمرو پاکستان و معبد طلایی هم. بعد از تقسیم هند و پاکستان بیشتر سیکام رفتند به هند و بعدش هم خیلی برای استقلال موبایلم مبارزه کردن دولت هندم خیلی تلاش کرد که اونا رو سرکوب بکنه. و حتی در دهه هشتاد میلادی، نخست وزیر وقت هند خانم اندیرا گاندی دستور داد که نیروهای ارتش هند به معبد رد طلایی حمله کنند. این مسئله انقدر سیکا را عصبانی کرد که یکی از سیکا های خشمگین، که از غذا با دیگارد همین خانم نخست فزی بود، او را به قتل رساند. بعد از اونم دولت هند کم کم یه چیزی نزدیک به سه هزار سیکرو، عمدتاً در سمت دهلی، به انتقام خون نخست و وزیر هند کشت.
صلح و زیارت: داستان مسیر سفر سیکا در هند و پاکستان
هنوزم سیکا مبارزه می کنن، رهبر سیاسی دارن که هنوز دوست داره که ایالت های پنجاه هند و پنجاه پاکستان با هم کیب بشن و کشور خالستان رو درست بکنه اما خب موفق نشدن، برای سیکا زیارت قطارپور حکم زیارت کعبه رو برای یه مسلمان داره. براشون خیلی مهمه که بتونن برن اون معبد قطر هو رو زیارت بکنن، حالا این معبد فقط چهار کیلومتر اونطرف از مرز هستش. یعنی، اگه اینا بیان لب مرز هند و پاکستان وایستند، از توی هند که وایستادن، میتونن معبد رو اونطرف در پاکستان ببینن. اما نمی تونستن برن زیارتش کنن. این مسئله خیلی اذیتشون میکرد. برای همین سیاست مدارای هند و پاکستان که دوست ندارن که اینا مستقل بشن و بخوان دنبال جدایی و اینا باشن سالها دنبال این بودن که یه و تحصیلاتی رو برای سیکا قائل بشن که یا کمتر برن دنبال استقلال. نهایتاًم در سال 2019 دولت پاکستان یه جاده مخصوص چهار کیلومتری درست کرد که سیکای هندی دیگه میتونم بیام لب مرز؟ مدارکشون رو ثبت کنن و بدون نیاز به ویزا سوار یک اتوبوس خاصی بشن از لب مرز چهار کیلومتر برن داخل مرز پاکستان تا برسم با اون معبد قطر پور. زیارتشونو بکنن، و دوباره برگردن به هند. اسم اون جاده ی کوتاه رو هم گذاشتن، کوریدور قطارپور.
اون مستند که گفتم شبکه ی دوچرخه ساخته در مورد سیکام موضوعش همینه. موضوع در مورد یکی از تیکه های هندی هست که دنبال برقراری صلح بین پاکستان و هند هست. این آقا مسیر سفرش رو نشون میده سفر میکنه از هند. به سمت قطارپور و از مسیر سفرش مهمون نوازی و مهربونی پاکستانی ها اینا را توی اون فیلم نمایش میده و با مردم دو طرف صحبت میکنن که مردم میگن که ما دنبال جنگ نیستیم، دنبال صلح هستیم و غیره. که اون هم مستند کوتاه ولی جالبی بود. اما زمانی که بابیتا و عدنان در سفر بودند و اون مستند بی بی سی را می ساختند، این گذرگاه کاتارپور درست نشده بود، چند سال بعد. ساخته شد. برای همین گفتم که این رو هم بگم. شاید می دانید که در ایران هم تعداد خیلی کمی سیک داریم که این عزیزان سیک از چندین دهه قبل از هند به ایران مهاجرت کردن، بیشترشون هم توی زاهدان و تهران ساکن هستند.
مرز واگا و مراسم مرزی هند و پاکستان
و در هر دو این شهرها معبد خودشون رو دارن، اتفاقا اسم معبدشون در تهران هست، معبد گرونانه. که البته معروفه به مسجد هندان. ولی خب مسجد نیست، معبد هستش. این عزیزان ریشه هندی دارند، اما دههاست که در ایرانند و شهروندان ایران هستند، اما به خاطر پوششی که دارن خیلی از ما فکر میکنیم که اونا شهروند هند هستن. و عجیب اینکه گفتیم سیک هایی که داخل هند هستند احساس می کنند که در اقلیت هستند و مورد تبعیض قرار می گیرند و آنهایی که در در خارج از هند هستن و مخصوصا میرن در کشورهای غربی زندگی میکنن؟ به خاطر عمامهایی که می بندن یا به خاطر ریش بلندی که دارن؟ بعضی از افراد هستن که فکر میکنن که اینها مسلمانهای افراطیه هستن. و در سالهای اخیر که حملات نسبت به مسلمانها در کشورهای غربی هم زیاد شده بود، گزارشهای زیادی. در مورد خشونت علیه سکه ها هم وجود داشته. این هم از سیکا که من دوست داشتم خارج از مستند در موردش صحبت بکنم. هی هی دو دو دو موسيقي موسيقي هی اما یکی از نکات عجیب مستند مرزهای خطرناک ساخته بی بی سی، برای من این بود که با بیتا اوه، عدنان، هیچ کدومشون به مرز معروف واگن نرفتن.
حالا این مرز واگا چی هست؟ جالبه بدانید که در طول این مرز طولانی سه هزار و دوصد کیلومتری که بین هند و پاکستان هست، فقط یک گذرگاه مرزی وجود داره. یعنی شهروندان هند و پاکستان اگر بخواهند به کشور هم برن، خب باید ویزا بگیرند که احتمال گرفتن ویزا برایشان خیلی زیاد است. و تازه اگه ویزا داشته باشن و از مرز زمینی هم بخوانند رد بشن، میتونن فقط از یک ایستگاه مرزی به اسم واگا. ارتش های هند و پاکستان بعد از ظهر هر روز وقتی که میخوان که مرز رو ببندند یه مراسم خاصی رو اونجا اجرا میکنن که خیلی و اگه این مراسم رو ندیدید پیشنهاد می کنم همین الان همینطور که دارید گوش میدید صفحه گوگل رو باز کنید توی موبایلتون یا توی کامپیوترتون و جستجو کنید مرز واگا، میتونید به فارسی هم جستجو کنید کلی ویدیو و عکس براتون میاره. میگم راجع به این مراسم کلی گزارش و فیلم هست، یکی از اونا یک فیلم کوتاهی بود به نام واگا که جایزه جشنواره فیلم به. برلین رو برده و داستان یه پسر بچه هندی هست که با دوستاش یه روزی میرم به لب مرز هند و پاکستان. و این مراسم رو تماشا میکنن، حالا من چکیده ی مراسم مرز واگا رو تعریف میکنم. هر روز راس ساعت چهار بعد از ظهر، وقتی که میخوان دو طرف دروازه مرزی رو به روی همدیگه ببندند، یه مراسم اجرا میشه که خیلی هم پر طرفداره و شده یه مراسمی که هر روز چند هزار نفر از هند و پاکستان مردم میرن اونجا تا سربازای خودشون رو تشویق بکنن. یعنی قشنگ عین استادیوم، جایگاه تماشاچیان دارن در هر دو طرف.
مرزهای قهرمانی و نمایشگاه مردمی
در سمت پاکستان، یک دروازه بزرگ وجود دارد که مسیر ورود به پاکستان از اونجاست، روی دروازه نوشته شده. باب آزادی، یعنی معتقدن که برای آزادی باید از این مسیر گذشت، رفت به سمت پاکستان. جاشیه های دو طرف با شور و حرارت سربازای خودشونو تشویق میکنن و شعار میدن. پاکستانی ها مثلا داد میزنن، پاکستان زنده باد، پاکستان زنده باد، عینن همین کلمات فارسی رو میگن. هندی ها هم شعارهای خودشونو میگن، ناسیونالیسم از هر دو طرف در هوا موج میزنه. ملت با شعر هایی که پر از احساسات ملی گرایانه می رقصن و فریاد میزنن و حنجره های خودشون رو میدرن. سربازای مرزی هر دو طرف، یک کلاه پارچه ای خاص شبیه به تاج خروس روی سرشون دارن. تازه تند تند را رفتنشون، پاکوبیدناشون و حرکات دستشون هم شبیه خروس شنگیاس. اصلا انگار خودشون اصرار دارن که اینطور به نظر بیان و شما وقتی که از دور نگاه میکنی به این نمایش انگار که یه تعداد خروسنجیه مشکی از سمت پاکستان و یه تعداد خروسنجیه قهوه ای از سمت هند دارن میرن به سمت هم با عجله همچنین که دارم به سمت هم میرم فکر میکنی، الان که اینا به هم برسن چک افسریه که میخوابون تو صورت هم؟ اما خوشبختانه اینطوری نمیشه، فرماندهاشون یک نعره ای میکشن که صداشون توی فضا میپیچه.
و بعد نفرات اینور مرز برای اون طرفی ها فیگور میگیرن و عرضه اندام میکنن. هنگ مرزی هستن ها، اما یه رفتارهای نمایشی از خودشون نشون میدن. واقعاً برای خودش نمایشی شده. یعنی مراسم پایین کشیدن پرچم و بستن مرز از اون حالت نظامی در اومده و بار دراماتیکش بیشتر شده. آخر مراسمم، همونطور که این نیروهای نظامی خیلی به هم نزدیک هستن، هر گروه پرچم کشور خودش رو میاره پایین. و دو نفر فرمانده این طرف و اون طرف مرز؟ در حالی که صورتشون سمت دیگه ای هستش، یکی به يمین نگاه میکنه و یکی به يسار، توی همون حالت دستشون رو میبرن به سمت و به هم یه دستی میدن. دست میدن بهم، ولی دست دادن گرم نیست توی صورتم نگاه نمیکنن، یه حالت نیمه آشتی، نیمه قهر داره دست دادن. شبیه به رابطه واقعی دو کشور. مردمی که برای تماشا اومدنم سر از پا نمیشناسن، تا آخر با هیجان تشویق میکنن، اما جالب اینجاست که وقتی با این مردم مصاحبه میشه، اونا میگن که آره ما به کشورمون افتخار میکنیم اما اومدی ببینیم آدمای اون طرف من چه شکلی هستند؟ ما چند دهه پیش همشری بودیم با هم.
کشمیر: مرزها و فرهنگهای مختلف
حالا افتادیم توی دو تا کشور مختلف، میخوایم ببینیم اونا چه شکلی هستن. خلاصه این هم است، مرز واگا که در مستند بی بی سی نیومد، اما دوست داشتم که در موردش بگم. حدنان به مرز واگا نرفت، بجاش به یه روستایی در همون حوالی رفت. دلیلشم این بود که پدر بابیتا در اون روستا به دنیا اومده بود و قبل از اینکه مجبور بشه که به هند نقل مکان کنه. در اون روستا زندگی می کرد. حالا خود بابیتا اون طرف مرز در هند بودش و نمیتونست بیاد این طرف در پاکستان و روستای پدریش رو ببینه. اما بجاش عدنان رفت، بقایای خونه قدیمی خانواده بابیتا رو پیدا کرد و براش کمی از خاکش رو لای کاغذ پیچید تا بعد من به عنوان یادگاری به بابیتا بده با اینکه بابیتا فقط چند کیلومتر اونطرفتر در خاک هند بود و چقدر هم هلاك این بود که خودش اونجا باشه روستا و خونه ی پدر. پدرش رو ببینه اما نمیتونست یک ملت که به یک زبان صحبت میکنن فرهنگشون شباهتهای زیادی داره؟ و فقط دینشون متفاوته، اما یک مرز محکم بینشون کشیده شده و نمیتونن هم رو ببینن. (مذکر) موزیک ویدیویی موسيقي هاي موسيقي (مذکر) خب، حالا میخوایم بریم به منطقه ای که دعوای اصلی هند و پاکستان اونجاست، یعنی جامو و وکیل.
کشمیر، این منطقه یکی از زیباترین نقاط دنیاست، طبیعت این منطقه واقعا چشمنوازه. اگر کسی فقط تصاویر این منطقه را ببیند، نمیتواند حدس بزنه که اینجا یکی از نظامی ترین نقاط روی زمین هست. و هفتصد هزار سرباز تو این منطقه حضور دارند. در زمان تقسیم هند و پاکستان، اکثریت جمعیت جام و کشمی مسلمانان بودند، اما این منطقه به هند تعلق گرفت. برای همینم پاکستان هیچ وقت این سلطه هند رو به رسمیت نشنخته و هیچوقت این دو کشور روی یک مرز بین المللی بین خودشان به توافق نرسیدند. خیلی ها جامو و کشمیر رو بزرگترین زندان دنیا میدونن. حضور نیروهای امنیتی هند تو این منطقه خیلی سنگینه و اونا تمام کارای شهرداری رو زیر نظر دارن. خبرنگارهای خارجی هم به راحتی اجازه حضور تو این منطقه رو هم ندارند و با بیتا یه جاهای زیرابی رفت و دزدی کرد. فیلمبرداری کرد، بابتا همراه با یه راهنمای محلی به سمت منطقه مرزی جمو و کشمیر هند و کشمیر پاکستان رفتند.
زندگی در وحشت: داستان مردم جامو و کشمیر
رفتند به روستاهای اون اطراف سر زدن و پای صحبت اهالی نشستن. مردم صحبت از این میکردن که آره ما نشستیم توی خونه مون یا رفتیم سر مزرعه مون، داریم کار میکنیم، یه دفعه یه خمپاره از سمت پاکستان دستان میاد رو زمین، خونمونو خراب میکنه، آدمو رو از بین می بره. با یه پیرمردی صحبت میکردند که دستش از کفش قطع شده بود. میگفت که رفته بودم سر زمین، داشتم شیر گاو رو میدوشیدم که یه دفعه از سمت پاکستان یه بمب اومد، خودم اینطوری زخمی شدم. پسرم هم اونجا بود، کشته شد. تازه عروسی کرده بودن. پسرم از بین رفت. دیگه با این وضعیت معلولیت، بابیتا با عروس این پیرمرد که بیوه اون پسره فوت شده بود هم مصاحبه کرد. که خیلی دردناک بود و افسردگی و استیصال رو میشد در چهره اون زن بیچاره دید.
میگفت که همیشه فکر میکنه که الانه که دوباره ارتش پاکستان سمت ما شلیک بکنه و چند نفر کشته بشن، یک ترس همیشه بگی که همیشه باهاش هست. اون سالی که این مستند ساخته شد، بیست و هشت نفر از ساکنان اون روستا ها به خاطر همین تیرای غیبی که غافل از از سمت پاکستان فرود میاد جونشونو از دست داده بودن. مردم اون مناطق جای دیگه ای رو هم ندارن که برن، زمیناشون اونجاست و کار دیگه ای هم غیر از کشاورزی بلد نیستن. بودن و زندگی در وحشت. تازه در سمت پاکستانی یعنی در شمال پاکستان، غیر از تهدید کشور مقابل یعنی هندی ها، یک تهدید داخلی و اون هم طالبان هست و هر از گاهی گروه های اسلامگرای افراطی مثل طالبان از کوه و کمر می زنند بیرون و آدم کشی میکنن و دوباره برمیگردن به کوه و این یک تهدید واقعا جدی هستش. منطقه جامو و کشمی یک منطقه بزرگی بوده که پیش از تقسیم هند و پاکستان، انگلیسی ها قول استقلال اون منطقه رو هم به مردم اونجا داده بودن، مردم هم فکر میکردند که جامو کشمیر خودش یه کشور مستقل میشه. اما یه دفعه دیدند که این منطقه دوپاره شد و بیشترشم افتاد به دست هند برخلاف اون چیزی که همه فکر میکردند، با اینکه اکثریت مردم اون منطقه مسلمان هستند و معمولاً میبایستی که بخشی از اما هنوز که هنوزه هند تونسته با زور و خشونت حاکمیت خودش رو روی اون منطقه حفظ کنه. خیلی از مردم جامو و کشمیر دوست دارن که خودشون یه کشور مستقل باشن برای خودشون خیلی هم دوست دارن که. به جای اینکه بخشی از هند باشن، برن زیر بیرق پاکستان.
وضعیت امنیتی در شهر سیرینگار، جام و کشمیر
بابیتا در بخش هندی جام و کشمیر به شهر سیرینگار رفت، جایی که حضور سنگین نیروهای امیر نانیتی هندرو همه جا می شد به چشم دید. و میگفتن که به عزای هر بیست شهروند، یک نیروی امنیتی وجود داره. تو این شهر هر کاری که انجام میدی یکی داره شمارو میپاد. هفتاد درصد جمعیت اون شهر هم مسلمان هستن. در سال ۱۹۸۹، گروه های شبه نظامی اهل همان منطقه تلاش کردند که از زیر سلطه هند بیرون بیان. اما هند با اعمال خشونت اونا رو سرکوب کرد و مستند میگه که از اون زمان تا به حال دهها هزار نفر کشته شدن. ارتش هند و مردم منطقه زیر آزار روزانه ارتش هند هستند. مثلا بابیتا با مردم اونجا که گفتن بیشترشون مسلمان هستن مصاحبه میکرد و اونا میگفتن که ارتش هند. به ما بی جهت حمله میکنه و مثلا وقتی میبینی ما داریم میریم وارد مسجد میشیم میاد بی جهت به سمت ما حمله میکنه.
و وقتی که بین مردم و نیروهای هندی درگیری ایجاد می شود، نیروهای هندی به سمت مردم شلیک می کنند. در سالهای گذشته، خیلی از این شلیک ها به صورت هدفدار به سمت چشم افراد بوده و یه تعداد زیادی از افراد. هستند که نابینا شدند که بیشترشون کودکان هستند. در بیشتر نقاط این شهر، نوشته هایی مثل آزادی می خواهیم. هندی ها برگردید به خونه تون و نوشته های از این دست رو میشه دید؟ بابیتا تصاویر یکی از این نارامی ها و درگیریهای بین مردم و ارتش هند را هم تونست پوشش بده. شلیک گلوله و گاز اشک آور زیاد شد و اوضاع دیگه خارج از کنترل میشد و با توجه به اینکه اینا هم تیم خارجی بودند. و حساسیت روی اینو زیاد بود، منطقه رو ترک کردن. تصاویر واقعا ناراحت کننده بود از اینکه مردم خسته و مستعسل هستند از این وضعیت. مردم جامع کشمیر این وضعیت را یک اشغال نظامی توسط هند می دانند و به هیچ وجه حاکمیت هند را قبول می کنند.
سفر مستند به هند و پاکستان: دیدار با تنوع فرهنگی و ادیان گوناگون
تو این مستند در جامو و کشمیر تلاش مستندسازان این بود که حرف مردم را بشنوند، ولی صحبت از حرف هند برای اینکه من بدونم که حرف هندیا چیه هم کمی تحقیق کردم و یه گزارش رو دیدم که یک روزنامه خواننده آمریکایی به نام شین اسمیت با مقامات دو طرف مصاحبه کرده بود. اونجا، مقامات هندی سازمان اطلاعات پاکستان رو متهم میکردند به اینکه تروریست های اسلامگرا مثل طالبان یا سایر گروه های جهادی را پاکستانی ها پرورش می دهند و برای ناامید کردن هند به کشمیر می فرستند مردم می گفتند که ما حاکم قانونی این منطقه هستیم و این وظیفه ماست که در مقابل تروریست ها بایستیم و جلوی دخالت پاک اینم حرف هندی هاست. عدنان در انتهای سفرش در شمال پاکستان نزدیک میشه به مرز با چین و از بزرگراه کاراکرم هم بازدید می کند که یک مسیر ویژه هست که چین به سمت پاکستان کشیده تا بتونه سالانه دهها میلیارد دلار کالا به پاکستان. پاکستان صادر بکنه این هم از همون نشانه های نزدیکی زیاد چین و پاکستان بود چینی ها در پروژه تولید برق خورشیدی حضور دارند، به پاکستان هواپیماهای جنگنده فروختند و در شمال پاکستان. هم جاده ساختند تا روند صادراتشون به پاکستان که یه بازار بزرگ دویست میلیون نفری داره بیشتر بشه. عدنان و بابیتا در طول مدت شش هفته دو طرف مرز هند و پاکستان رو خیلی خوب نشون دادن. فهمیدیم که چه تنوع عجیبی از ادیان مختلف در دو طرف مرز وجود دارد، از هندو و سیک و بودایی. تا مسلمان سنی و شیو و صوفی و داستان خیلی از آدم های بیگناهی که قربانی تنش بین این دو کشور را تعریف کردند ، به نظر من این یک مستند خیلی آموزنده است. و ارزشمند بود.
موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (مذکر) خب، طبق روال معمول، در این قسمت هم یک کارشناس مطلع و درجه یک داریم. خیلی خوشحالم که در این اپیزود فرحان علی پور عزیز رو با خودم دارم. فرحمن در دانشگاه روزنامه نگاری و بعد روابط بین الملل خونده و تجربه سالها روزنامه نگاری داره. در چند سال گذشته هم در صفحه اینستاگرامش فعال بوده و مطالب آموزشی خیلی جالبی رو در زمینه. سیاست، تاریخ و مسائل مختلف فرهنگی به مخاطبای خودش ارائه کرده و آموزش داده. من خودم یکی از کسایی هستم که همیشه مطالب فرحان رو دنبال می کنم، خلاصه اینکه خیلی خوشحالم که فرحان در این اپیزود خب، بریم سراغ سوال ها. دولت هند پاکستان را به این متهم می کند که گروه های جهادی و تروریست های دیگر را پرورش می دهند و به کشمیر می رسد. تا بخوان هند رو از این طریق بی ثبات بکنند، فکر میکنی چقدر این ادعاها درست باشه؟ اتهام حمایت از تروریسم به قصد بی ثباتی هند این اتهامی است که همیشه هند نسبت به پاکستان رومی دارد: حمایت پاکستان از گروه های جهادی، حمایت پاکستان از گروه های تقسیم طلب. کشمیری در رسانههاشون، گروه هایی که مبارزه مسلحانه می کنه، چیزی که همیشه از طرف دولت هند و رسانه های هندی به پاکستان نسبت داده میشه، اما این رو هم توجه کنیم که دقیقا پاکستان هم چنین اتهاماتی رو.
رقابت هند و پاکستان در افغانستان و تاثیر آن بر امنیت منطقه
و دائمی به هند نسبت میده، خصوصا در منطقه بلوچستان پاکستان. جایی که گروه های تجزیه طلب حضور دارند و مبارزات مسلحانه و خشونت آمیز بین دولت پاکستان، ارتش پاکستان. و گروه های تفزیعی طرف وجود داره، دولت پاکستان، دولت اسلام آباد دائمی هند رو متهم میکنه که شما دارید از این. گروه های تقسیم طلب بلوچ حمایت می کنند، نقطه ای دیگه به افغانستان برمیگرده. جایی که هند و پاکستان رقابت خیلی شدیدی دارند، شاید مخاطبین شما در جریان این نکته باشند که وقتی افغانستان به عنوان یک کشور مستقل اعلام وجودیت کرد، افغانستان مخالف به هویت شناختن پاکستان و مخالف عضویتش در سازمان ملل بود، افغانستان اساساً مرزهای خود را با پاکستان به رسمیت نمیشناسه و بخش های بزرگی از سرزمین پاکستان رو متعلق به خودش می دونه از اونجایی که افغانستان چنین دیدگاهی نسبت به پاکستان داره و ادعای ارزی داره نسبت به بخش بخش هایی از سرزمین پاکستان و از اونجایی که روابط بین پاکستان و هند بسیار وخیم است هند همیشه افغانستان رو حمایت می کنه، تقویت می کنه. این است که پاکستانی ها معتقدند که هند می خواهد در کابل دولتی بوجود بیاد. ضد پاکستانی باشه، یک حلقه محاصره ای علیه پاکستان ایجاد کنند. دولت های افغانستان، به جز دوره طالبان، تقریبا همیشه مناسبت های خیلی خوبی با هند داشتند و همین امروز هم دارند و معمولا حتی تیم های اطلاعاتی افغانستان. برای آموزش به هند ارسال میشن.
بودجه مجلس افغانستان را هند پرداخت کرد، چندین کنسولگری در جنوب افغانستان در نزدیکی مرز پاکستان است. چندتا از سدهای بزرگی که آبشون به ایران وارد میشد پولشون رو هند پرداخت کرد و خیلی کارهای دیگه همیشه کمک میکرد. پاکستان این رو تهدید برای خودش می دونه و اساسا وقتی که طالبان قدرت گرفت و که مورد حمایت پاکستان بودند، پاکستان خیلی خوشحال شد چون احساس کرد که حالا افغانستان زندگی خلوت خود را دارد. و اگر دقت کنید یکی از کارهایی که طالبان انجام داد که بعضی ها میگن با تحریک پاکستان بود نابود کردن مجسمه بودا بود، مجسمهای بودا بود که خدایان هندی ها بودند، بعضی ها میگن پاکستان امدن این کارو کرد به عنوان یک نشانه یا اینکه تحریک کرد طالبان رو به انجام دادن این کار. به هر صورت این درگیری ها بین هند و پاکستان بسیار زیاد است و گاهی در سرزمین های افغانستان در سرزمین های دیگر این کار را انجام می دهد. در سالهای اخیر کشورهای چین و پاکستان به هم خیلی نزدیک شدند و چین هم سرمایه گذاری های زیادی را در بخش های مختلف انرژی. نظامی و جاده ای پاکستان انجام داده. به نظرت عاقبت این همکاری چیه؟ آیا چیزی هست که به پاکستان بخواد نفت ببره ازش. بله، کاملا درست است، پاکستان در سال های اخیر به شدت به چین نزدیک شده.
پاکستان، چین و تغییر روابط نظامی
باید یاد بیاوریم که به طور تاریخی و سنتی پاکستان متحد آمریکا بود، اما یک اتفاقاتی رخ داده که باعث شد که گرایش پاکستان به سمت چین بره، داستان به زمانی برمی گردد که هند و پاکستان دو کشور مستقل شدند. اون موقع هند به رهبری جوارلاله نهرو که اولین نخست وزیر هند بود، ایشون سیاست امباش عدم تعهد رو، یعنی نه به قولی، نه شرقی، نه غربی، نه شوروی، نه آمریکا رو برگزید. ایشون به همراه جمال عبدالناصب و برخی دیگر از بنیانگذاران این جنبش بودند. پاکستان در اون سالها کشوری بود که به آمریکا نزدیک شد، رفت و رفت هر چی تاریخ گذشت، هند عمارون به شوروی نزدیکتر شد و یه کشور تا حدودی سوسیالیستی شد نه خیلی حالا، انقدر غلیظ ولی خب. به سمت شوروی گرایش پیدا کرد در حالی که پاکستان به شدت به سمت آمریکا گرایش پیدا کرد و حتی در کنار ایران و ترکیه سه کشور. که پیمان سانتو را امضا کردند و یک کمربند حفاظتی به نوعی آمریکایی شدند علیه نفوذ شوروی و همکاری های گسترده ای هم ساواک ایران هم سازمان اطلاعات پاکستان هم با و موساد و سازمان اطلاعات ترکیه با هم داشتند میت برای سرکوب گروههای و نفوذ کمونیست ها، برای همین پاکستان یک کشور شد که به آمریکا خیلی نزدیک شد و آمریکا از لحاظ نظامی پاکستان خیلی بهش کمک میکرد و میدونیم که سالانه سه میلیارد دلار کمک نظامی هنوزم البته این کمک ها ادامه داره و به پاکستان ارائه میشد. و آمریکا این کشور را در کنار خودش داشت برای کنترل کردن چین و هند و تاثیرگذاری روی این کشورها اما. به مرور، سیاست در هند تغییر کرد، بعد از خروج شوروی هند آروم آروم گرایش بسیار بزرگی به سمت آمریکا پیدا کرد. و از اونجایی که هند یه کشور یک و نیم میلیاردیه و بهترین گزینه برای کنترل کردن چین هست آمریکا تمرکزش رو بیشتر به سمت هند برد و آروم آروم پاکستان دلسرد شد و فهمید دیگه اون اتحاد همیشگی رو.
نداره و باید یه متحد تازه پیدا میکرد از یه طرف، از طرف دیگه چین بود که رقیب آمریکاست. رقیب هند و نیاز داشت که یک مسیر را طی کند برای اینکه به اقیانوس هند برسه و بهترین راه را پاک کند. پاکستان بود که یک سرمایه گذاری بسیار هنگفتی چین در پاکستان انجام داد، بزرگراهی که از شمال تا جنوب پاکستان را به هم میدوزه. و باعث تحول اقتصادی خیلی بزرگی در کشور پاکستان شد، پاکستان کشوری نیست که روابطش رو ببرد. با آمریکا رو به تیرهگی بره ولی خب احتمالا اتکای بیشتری به چین خواهد بود. همین الان جت های جنگنده رو با همکاری یعنی از روی پلتفرم های جنگنده های چینی میسازه همکاری. نظامیش رو گسترش میده ولی احتمالا پاکستان سعی میکنه که یک رابطه متعادل با با آمریکا حفظ کنه ولی خب با چین هم به عنوان قول تازه اقتصاد جهان همچنان منطقه جمو و کشمیر محلی است که بین پاکستان و هند و حتی چین تقسیم شده و خصوصا هند و پاکستان دههاست که در موردش درگیری دارند با توجه به پیچیدگی اوضاع چشم اندازی برای حل شدن این مناقشه وجود داره؟ منطقه کشمیر در هند، دولت آقای موبیک که هندو یک ناسیونالیست کمی افراطی است، او برخی از قوانین که مال ایالت است. این ها یک تعهداتی بین دولت محلی کشمیر و دولت مرکزی وجود داشت که مثلا برای فروش زمین و اسکان کردن جمعیت دیگر دولت دست دولت بسته شده بود. که دولت این قانون را لغو کرد.
کشمیر: تاریخ، فرهنگ و مسائل جمعیتی
به طور خیلی ساده دولت هند میخواد جمعیت های هندو رو بیاره ساکن این استان کنه، استان که خیلی سرسبز هست، خیلی زیبا. استان کشمیر است. و از لحاظ فرهنگی هم بخواهیم بگیم یکی از مناطق واقعاً فرهنگی بسیار نزدیک به ایرانه میدونیم که ایران و زبان فارسی در هند قبل از اینکه مستمر یه انگلیسی بشه، برای صدها سال زبان فارسی زبان میانجی بود در شبه قاره هند. این یکی از قوانین که اینها انجام داده اند. کشمیری ها بسیار نگران بودند که اگر در کشور هند بمانند آروم آروم دولت هند می آید و با تعجب این که کشور یک و نیم میلیارد نفر جمعیت داره شروع میکنه به انتقال دادن جمعیت های هندو به سرزمین های یک کشمیر برای تغییر دادن ترکیب جمعیتی. این قانون وجود داشت تا همین پارسال که دولت هند این را لغو کرد، اعتصابات گسترده ای. دولت اینترنت را آنجا قطع کرد، سرکوب کرد و یک حکومت نظامی ایجاد کرد که ماهها دوام آورد. دولت نظامی و این قطع اینترنت و این موضوعات ولی این قوانین را تغییر داد دولت هند نشان داد که سرسختانه میخواد. او در آنجا مقابله می کند و نمی خواهد اجازه دهد که کشمیر جدا شود ، طبق قطعنامه سازمان ملل هند.
میبایست یه که رفراندوم اونجا برگزار میکرد ولی هیچوقت رفراندوم رو برگزار نکرد؟ و احتمالا الان با لغو این قانون و برخی از قوانین دیگه میخواد با انتقال دادن جمعیت هندوها به اونجا. اگر یک روز مجبور برگزاری رفراندوم شد، کاری شود که جمعیت هندوها در آنجا بتوانند رای بیشتری بدهند. مسئله یکی از مسائل های. لاین حل برای حتی چندین سال آینده هم خواهد بود و هیچ چشم انداز روشنی برای یافتن. یک نقطه پایان دیده نمیشه حداقل در کوتاه مدت سالهای بعد چنین چیزی. خیلی ممنونم از فرحمند علیپور عزیز که در این گفتگو شرکت کرد. موزیک ویدیویی مذکر موزیک ویدیویی در یکی از صحنه های مستند مرزهای خطرناک، عدنان به یک پایگاه نیروی هوایی ارتش پاکستان رفته بود. و با یه خانم خلبان که شاید اولین خلبان زن پاکستان بود صحبت می کرد. بعدم بهش گفت که باید حس خیلی باحالی باشه که با هواپیماهای جنگنده توی آسمان پرواز بکنی، درسته؟ اون خانم خلبان گفت آره باحاله ولی، مسئولیت خیلی بزرگی رو هم روی دوش خودم حس میکنم.
شیرزن دوران کودکی: داستان زندگی خلبان روزبه ناظریان
ارزش هر هواپیما خیلی بالاست، و وقتی که من دارم هواپیما رو هدایت میکنم، هم مسئول جون خودم هستم. هم مسئول جون آدمایی هستم که اون پایین امیدشون به منه که من ازشون محافظت بکنم. علاوه بر اینکه مسئول دارایی مردم هم هستم، یعنی همین هواپیمایی که پولش رو مردم دادن، من مفتخر هستم. به لباسی که تنم هست و یه روزی اگه هر دشمنی از هر کشوری که باشه به کشورم اگه حمله بکنه به امید خدا ما هم حمله شونو تلافی میکنیم و از کشورمون دفاع میکنیم. صحبت های هماسی این شیرزن همینطوری که خودش تاثیرگذار بود، اما انگار داشتن یه آدرسی رو به من میدادن. آدرس یک دوست دوران کودکیم. روزبه ناظریان. روز به همان پسر خنده رو، مودب، خوش تیپ و فوق العاده باهوش و درسخونی که یه زمانی با هم تو یه مدرسه درس. اینقدر توی درساش قوی بود که راحت می تونست توی هر رشته مهندسی که بخواد در بهترین دانشگاه های ایران قبول بشه اما اون انتخابش رو از خیلی وقت پیش کرده بود.
و مصمم بود که رویای بچگیش رو زندگی بکنه، به آرزوشم رسید و رفت به دانشگاه. کنده نیروی هوایی ارتش، آخرشم یکی از ذوبترین خلبانهای ارتش ایران شد. و توی چند ماموریت مهم ارتش نقش داشت. گوزران قاره ارض رویه گلر قافل صارارارام سرب شهید جبر روز چهارم خرداد سال نود و پنج روز به ماه یا سرگرد. روزبه نازریان همراه یکی دیگر از خلبانای ارتش ایران، با یک فروند جنگنده میگی بیست و نه، برای انجام یک ماموریت از پایگاه مهرآباد به پرواز درآمده بودند. در حین پروازشون اون هواپیما قدیمی دچار نقص فنی شد و اونا مجبور به فرود اضطراری در. پایگاه شهید نوجه همه دان شدند. روز به با مهارت بالا و شجاعت هر چه تمام تر، تونست هواپیما رو سالم روی زمین بنشونه. اون تونست یک هواپیمای ارزشمند رو برای کشوری که عاشقش بود حفظ کنه.
روزبه؛ قهرمانی که در آسمان ماند
اما شدت ضربه نشستن هواپیما انقدر زیاد بود که باعث آسیب شدید بهش شد و اون رو و نهایتا چند ساعت بعد روز به همون جایی که بهش تعلق داشت یعنی: و آسمان پر شد. اَرَدِ مَعْتَمْ خُرْمِي گَرِيَمْ اَيَا رَبِّي آیا رَسُو زَنَد زَنَدِي تو نهار جان بابام هوز میای اِدَا هَذَا بَا وقتی که اون تیکه از مستند رو دیدم یاد روزگفتادم و دیدم از غذا نزدیک پنجمین سالگر. برای همین این اپیزود را در سالگرد همان روز منتشر می کنم. باشه که یادش گرامی داشته بشه. و باشه که به گوش آریو برزن پسر روزبه که الان دیگه باید نه سالش باشه برسه و و مطمئنم که آریو برزن این رو میدونه که پدرش یک قهرمان بوده. در همان سال نود و پنج، فصل اول یک برنامه مستند به نام خسته نباشید در تلویزیون ایران پخش می شد. مستند که توش مشاغل مختلف رو معرفی میکنن. از غذا توی یکی از قسمتاشونم به دانشکده نیروی هوایی رفته بودن و در مورد شغل خلبانی جنگل. برنامه ساخته بودند و فیلمبرداری این صحنه ها چند ماه قبل از شهید شدن روزبه بوده.
میثم راسفر مجری اون برنامه قرار بود سوار یک جنگنده بشه، برای همین در پشت صحنه از روز به روز لباس و کلاه خلبانیش رو امانت گرفته بود. روزبه عاشق ایران بود و خودش روی کلاه خلبانیش با قلمو نوشته بود ایران همیشه جاودان. صحبتام رو با یادبود کوتاهی که میثم راستفر برای روزبه تهیه کرده بود به پایان میبرم. و این قسمت رو تقدیم می کنم به تمام سربازان فداکار ایران زمین. در هوا، دریا و روی زمین. تا اپیزود بعدی و فیلم مستند بعدی خدا نگهدار. این عکس هم داستان خودش رو پیدا کرد، من با لباس و کلاه روز بین ناظرین، خلبان میگه بیست و نه او می گوید: “پنجوسین هرگز پنشنی نمی کشد.” من لباس تو رو پوشیدم، اما هیچ وقت شغل پرکشیدنت رو برای ایران اجار میداندم. موزیک ویدیویی هی خوشحالم که رویاتو زندگی کردی و به آرزوت رسیدی و برای همیشه تو آسمان موندی.
ایمنی و وحدت: خسنا ابوشین و اوزباین و زریان
.خسنا ابوشین و اوزباین و زریان
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua