اپیزود شانزدهم : آلفاگو
00:00 تا 00:02: تأثیر هوش مصنوعی و دستگاه های الکترونیکی در زندگی مدرن
00:02 تا 00:05: استفاده از هوش مصنوعی در شرکت های بزرگ
00:05 تا 00:08: مهندسی هوش مصنوعی و بازی گوگ: ملاقات با قهرمان چینی
00:08 تا 00:11: گیم دیگه: چالش تقلید از رفتار آدمان و بازیکن قهرمان
00:11 تا 00:14: نبرد با نرمافزار: داستان آلفاگو و بازنده قهرمان اروپا
00:14 تا 00:17: موسیقی و بازی: مصاحبه با قهرمانان بازی گو در کره جنوبی
00:17 تا 00:20: داستان مسابقه فوتبال بین تیم دیپ مایند و لیسدول
00:20 تا 00:23: مسابقه ماشینی: استرس و هیجان
00:23 تا 00:25: مسابقه یادداشت نگاری خودکار بین لیسدل و آلفاگو
00:25 تا 00:28: تحقیر شده: گزارش مسابقه بازی گو گو
00:28 تا 00:30: برخورد تاریخی در مسابقه بازی اولو – لیسدول و آلفاگو
00:30 تا 00:32: حرکت عجیب و خلاقانه: تحلیل تیم آلفاگو
00:32 تا 00:34: مبارزهی لیسدول: راه به سوی پیروزی
00:34 تا 00:37: بردن یک ماشین هوش مصنوعی: پیروزی انسان بر تکنولوژی
00:37 تا 00:39: پیروزی لیسدول و تغییر دانش در بازی زندگی
00:39 تا 00:42: رویایی قهرمانی: صدرنشینی مسابقات الگوریتم هوش مصنوعی
00:42 تا 00:46: تحولات هوش مصنوعی و نرم افزار آلفاگو در صنعت و علم
00:46 تا 00:50: راه یافتن به هدف: مسیر تحصیلی و حرفه ای در ماشین لرنینگ و هوش مصنوعی
00:50 تا 00:54: تائید کارآمدی هوش مصنوعی در محیط آموزشی و پروژههای عملی
تأثیر هوش مصنوعی و دستگاه های الکترونیکی در زندگی مدرن
موزیک ویدیویی سلام، من پیمان بشر دوست هستم. یه آدم علاقه مند به فیلم های مستند و اینجا در پادکست داکس فیلم های مستند که می بینم رو براتون تعریف می کنم. (خنده تماشاگران) دور و بر هممون پر از وسایلیه که به آدما کمک میکنن تا زندگی راحتتر و دلپذیرتر بشه. ما به این دستگاه ها میگیم ماشین، ماشینا انواع مختلفی دارند و کارهای متنوعی هم انجام میدن. یه ماشین مو اصلاح میکنه، یکی فلز رو می تراشه، یکی قهوه درست میکنه، یکی هم آدما رو جابجا میکنه. ماشینام معمولاً دقیقا همون کاری رو هم انجام میدن که آدما براشون تعریف کردن. و میتونن یه کار تکراری رو هزاران بار انجام بدن، دیدیم دیگه هممون. در حالت عادی هم ماشین خودش نمی تونه تصمیم بگیره که روشن بشه بعد مثلا عملکردش رو بسته به یه شرایطی. خودش تغییر بده و از این دستکارا انجام بده.
دلیلشم معلومه، چون ماشین در حالت عادی هوش و اختیار نداره و فقط یه ابزار در دست انسان. اما در این چند دهه اخیر که پای دستگاه های الکترونیکی پیشرفته. کامپیوتر، ربات، اپلیکیشن های موبایل، توی زندگی روزمره ما آدم و هر روز هی بیشتر شده؟ یه موضوعی رو هم هممون هی مدام داریم از گوشه و کنار می شنویم. و اونم هوش مصنوعی هست، هوش مصنوعی یعنی اینکه همونطور که انسان دارای یک هوش طبیعی و بیولوژیکی هست برای دستگاه هم یک هوش مصنوعی بسازیم. تا یه جاهای ماشینم تصمیم بگیره و به آدما کمک کنه. همین الانم بیشترمون داریم از کاربردهای هوش مصنوعی تو زندگیمون استفاده میکنیم مثلا. وقتی تو موبایلمون میزنیم که چطور از اینجایی که هستم بفرستم خودمو به. محل کارم برسونم، اپلیکیشنی که استفاده میکنم. مثلا گوگل مبسه یا هرچیزی هستش، یه تعداد مسیری رو بهمون پیشنهاد میده، یه دونار هم مثلا میذاره در انتخاب اول.
استفاده از هوش مصنوعی در شرکت های بزرگ
این نتیجه الگوریتم های هوش مصنوعی دیگه کسی که نمیتونه مثلا در گوگل مپس شغلش این باشه که مسیر پیشنهاد کنه برای میلیون ها کاربر این وب سایت. یا مثلا وقتی که در یوتیوب یا اینستاگرام داریم میچرخیم و اپلیکیشن خودش با توجه به ویدئوهای قبلی که دیدیم اون چندتا ویدئو رو پیشنهاد می کنم این پیشنهاد از طرف یکی از کارمندان یوتیوب یا نتفلیکس که نمیاد مثلا به یه که آره من و همکارانم نشستیم پرونده شما رو. ما بررسی کردیم و حالا این ویدئو رو به شما پیشنهاد میکنیم. اینا صدها میلیون یا حتی چند میلیارد کاربر دارن و برای اداره شرکتاشون مجبورن که از هوش مصنوعی استفاده کنن. یعنی مثلا برنامه هوش مصنوعی نوشتند که با توجه به اینکه من کاربر چه ویدئوهای رو دیدم، دستگاه خودش حدس زد. حس میزنه که احتمالا از این ویدئوها هم من خوشم میاد و اونا رو بهم پیشنهاد میکنه. کارایی از این دست نیاز به هوش داره اما انجام دادنش از توانایی فیزیکی یا از توانایی فکری یک آدم بیشتر برای همینه که هوش مصنوعی یا آرتیفیشل انتیلجنس یا به اختصار به کمک آدم میاد. یکی از اصلی ترین شرکتهایی که در دنیا داره روی هوش مصنوعی تحقیق میکنه و به عنوان یک ریفرنس شناخته شده شرکتی است اسم دیپ ماینت که یکی از شرکتهای زیرمجموعه گوگل هست. کار این شرکت اینه که روی پروژه های خاص گوشی مصنوعی کار کنن و راه حل پیدا کنن و بعد اون راه حل ها رو بدهند.
شرکت ها یا موسسات تحقیقاتی دیگه ازش استفاده کنن. مؤسس و مدیرعامل شرکت دیپ مایند، یه آدم فوق العاده باهوش و تاثیرگذاری هست به اسم دنیس حسابیس. این آقا و تیمش از جمله تلاش کردند که با الگوریتم های پوش مصنوعی که مینویسن مفاهیم ماشین لرنینگ یا. یادگیری ماشین رو توی بازی پیاده بکنن. دمیس حسابیس و تیمش پیچیده ترین مسئله ای که میتونستن برای خودشون تصور بکنن این بود که با استفاده از الگوریتم های هوش مصنوعی، یه برنامه ای بنویسند که بشه باهاش بازی گورو انجام داد. بازی گو، یه بازی فکری هست که خدمتش بیشتر از دو هزار ساله. و توی چین و کره و ژاپن هنوزم خیلی رایج، میگن این بازی پیچیده ترین بازی دنیاست. برای لیسانسشگی هم دوره ای در دانشگاه کمبریج به نام دیوید سیلور، که او هم از آدمای بزرگ هوش مصنوعی است. اینا زمانی که دانشجو بودم با هم راجع به همچین مسئله ای صحبت کرده بودند و گفته بودند که یه روزی یه نرم افزاری داری می نویسند که در بازی گو استاد بشه؟ گذشت و اینا هر کدومشون مسیر خودشون رو طی کردن، دیوید رفت به کانادا، در دانشگاه آلبرتا دکتراشو گرفت.
مهندسی هوش مصنوعی و بازی گوگ: ملاقات با قهرمان چینی
و اتفاقاً تز دکتراشم در همین زمینه بود، یعنی برنامه ای نوشته بود که بشه باهاش بازی گور رو انجام داد. دمیس هم در لندن دکترا گرفت و بعدم در دوره های پستاک یا پستودکتورا تحقیق کرد توی این زمینه و بعدم. شرکت دیپ ماین رو تأسیس کرد در سال ۲۰۱۴، دنیس از دوست قدیمیش دیوید دعوت کرد که بیا به دیپ مایند و این پروژه قدیمی مون رو با هم اینا هر دو هم متولد هزار و نهصد و هفتاد و شش هستند، یعنی اون موقع سال ۲۰۱۴ سی و هشت سالشون بود جفتشون. دو تای یک تیم قوی از مهندسین نرم افزار را هم استخدام کردند و خیلی جدی شروع کردند روی این برنامه کار کردن. دمیس میگه که کاری که ما داریم انجام میدیم، یه چیزی مثل پروژه فضایی آپولو هست در هوش مصنوعی یعنی. ننت کار بزرگیه می خواهیم بفهمیم که هوش یک انسان چطور کار می کند و بعد که فهمیدیم آن را به طور مصنوعی درست کنیم و بتوانیم مشکل را حل کنیم. این مسئله بازی گوگ در هوش مصنوعی اینقدر پیچیده بود که همه متخصصان هوش مصنوعی میگفتند یک دهه طول میکشه تا همچین برنامه ای نوشته بشه، اما اینا دو سال بعدش توانستند برنامه را در یک سطح قابل قبول آماده بکنند. توی اون مرحله بود که تیم دیپ ماین تصمیم گرفت که برنامه شون رو مهک بزنن ببینن چقدر قوی هست. برای همینم افتادند دنبال اینکه یک قهرمان بازی گورو پیدا بکنن و با اون بازی بکنن.
این بود که رسیدم به یه آقای به نام فان هوی. فان یک بازیکن چینی هست که به فرانسه مهاجرت کرده و در اون سالها هم قهرمان بازی گود در اروپا بوده. دمیس یه ایمیل رسمی می فرسته به فان و ازش دعوت میکنه که به لندن بیا و اونم قبول میکنه. از فرانسه پرواز میکنه و میره به لندن دفتر شرکت دیپ مایند موزیک ویدیویی هی در طول تاریخ تا به حال هیچ بازی به اندازه گو انجام نشده. شما حساب کنید نزدیک سه هزار ساله که بازی داره انجام میشه و ده ها میلیون نفر هم هستن که این بازی رو انجام میدن. هیچ بازی دیگه ای اینطوری نیست، خود بازی رو میشه گفت، یه بازی هم خیلی ساده ایه و هم خیلی پیچیده. بازی روی یک صفحه مربی شکل و بین دو شرکت کننده انجام می شود. شبه به صفحه شطرنج، اینم صفحه اش تقسیم شده به خونه های کوچک، منتها نوزده در نوزده است. شما یه تعداد مهره سفید دارید طرف مقابلتونم همون تعداد مهره سیاه داره.
گیم دیگه: چالش تقلید از رفتار آدمان و بازیکن قهرمان
مثل شطرنج هم نیست که هرکدوم از اون مهر ها یه ویژگی خاص داشته باشه. مثلا یکیشون اسب باشه، یکیشون فیل باشه، اینجا همشون عین هم هستن، برای همین خیلی ساده به نظر میاد. حالا قانون بازی چیه؟ اینطوره که شما همینطوره که دارید مهرهاتونو به نوبت روی صفحه میشینی با نحوه چیدن مهرهاتون برای خودتان در صفحه یه قلمروی درست میکنید. که در آخر بازی، هرکی که قلمروی بزرگترین داشته باشه، اون برنده است. همین، بازی میکنید و با مهره چیدنتون هی قلمروتون هی بیشتر و بیشتر میکنید. خیلی ساده به نظر میاد اما در عمل خیلی سخته تازه از دید برنامه نویسی کامپیوتر که خیلی پیچیده ترم میشه اگه بخواهید اینو با شطرنج مقایسه کنید، میبینید که توی شطرنج یه بازیکن هر بار امکان بیست هفته حرکات مختلف داره مثلا میتونید سربازتون رو تکون بدید یا میتونید اسب رو ببرید جلو باید به سمت چپ یا هر حرکت دیگه ای کلا بیست حالت دارید. اما توی این بازی، شما هر بار دویست حالت مختلف دارید، و برنامه نویس وقتی که داره الگوریتم رو می نویسد، قاعدتا باید تمام اون دویست حالت رو در نظر بگیره. یعنی دویست حالتی که من میتونم بازیکنم رو در نظر بگیرد، بعد نوبت حریفمه دویست حالتی که اون میخواد بازیکن رو در نظر بگیرد. بعد دوباره دویست سالت من و همینطور تا آخر بازی، کل حالت های مختلفو اگه در نظر بگیرید میشه؟ ده به توان سیصد و شصت حالت مختلف، تعداد خیلی بزرگیه و اگر شما همه کامپیوترهای دنیا دنیا رو برای حل این مسئله بسیج بکنید، باز میلیون ها سال نیازه که پردازش بشه.
این چیزا بود که این مسئله رو رو برای برنامه نویسی یک کامپیوتر سخت میکرد. حالا ببینید کاری که شرکت دیپ ماین کرد چی بود؟ در حالت عادی، اگر شما بری از یک بازیکن گو بپرسی که آقا چرا این حرکت را انجام دادید، اون که نمیاد تمام همه این حالت های مختلف رو در ذهن خودش انجام بده و مرور بکنه و بگه که آره من تمام حساب کتابامو کردم. و بعد به این نتیجه رسیدم که این حرکت بهترین حرکته ممکنه. اون احتمالا میگه با توجه به تجربه ام و غریزم فکر کردم که این حرکت خوبیه. بنابراین راهی که شرکت دیپ ماین انتخاب کرد این بود که جای بررسی همه اون دونه دونه حالت های مختلف از رفتار آدما تقلید بکنه. با همین روش هم اینا برنامه شون رو نوشته بودن و الان دیگه میخواستند چک کنن ببینن. می تونن از یه قهرمان واقعی این بازی رو ببرن؟ خب، حالا برگردیم به دیپ مایند، دیپ مایند با فان های به توافق رسیدند که پنج مسابقه با برنامه آلفا او انجام بده، یکی از برنامه نویس اصلی تیم دیپ مایندم یک آقای تایوانی بود به نام آجا. هاجا از بچگی خودش این بازی را انجام داده بود و نسبت بقیه اعضای تیم آشناتر بود به بازی کو و برای هم همینم قرار شد که در روز مسابقه مقابل فان های بشینه، به کامپیوتر نگاه کنه، ببینه برنامه آلفا گود چه حرکتی رو نشون میده، و بعد عین همون حرکت رو روی صفحه. یه واقعه انجام بده، تا اینجا هم فانهایی میگفت که بابا این یه گیم دیگه من قهرمان اروپا هستم خیلی راحت میبرمش.
نبرد با نرمافزار: داستان آلفاگو و بازنده قهرمان اروپا
روز بازی شد و فان هوی همون اول بازی اشتباهی انجام داد و بازی اول رو باخت. اول زمان کافی بود که فان های متوجه شود که نه، انگار این برنامه متفاوت با بقیه برنامه ها. بازی دوم هم فان تلاش کرد که روش بازی خودش رو تغییر بده اما در نهایت اون رو هم باخت. دردسرتون ندم، بازی سوم و چهارم و پنجم رو هم باخت. این بازی ضربه بزرگی بود براش، پیش خودش می گفت که من به یه نرم افزار باختم، و این اولین باری که در تاریخ یه بازیکن حرفه ای گو داره به یه کامپیوتر میبازه. البته اینم بگم ها، این فان هایی میگفت که به یه نرم افزار باختم، اما اون کامپیوتری که دیپ مایندش استفاده میکرد، بالای صد تا سی پی یو داشت خیلی کامپیوتر قوی بود، اما به هر حال. اون از باخت خودش شرمنده بود و بازیکنان دیگه ای گهم این رو شموتت می کردن اتفاقا، میگفتن که تو خوب بازی نکردی حتماً. از این نرم افزار باختی، اما به هر حال خبر باخت قهرمان اروپا به برنامه آلفاگو خیلی صدا. چون تا اون موقع کسی انتظار اینو نداشت و همه فکر میکردند که حداقل یک دهه دیگه نیازه تا این این برنامه آماده بشه.
البته قبلا هم برنامه هایی بوده که فرضا برای شطرنج درست شده بود مثلا سالها قبل کامپیوتر دیپلو. او توانست کاسپاروف را در شطرنج ببرد، اما تفاوت بزرگ در این بود که اون برنامه با کمک اساتید شطرنج بود. پترنج درست شده بود، اما آلفوگو یه برنامه ای بود که خودش یاد گرفته بود که چطور بازی بکنه. برنامه رو نوشته بودن و صد هزار بازی رو که آدمای معمولی انجام داده بودن و تو اینترنت گذاشته بودن و به برنامه داده بودن. اول از آلفوگو خواسته شده بود که از همین بازیکنان انسانی از این صد هزارتا تقلید بکنه و بعد در مرحله ای که بهش میگن یادگیری تقویتی یا ، برنامه شروع کرد به اینکه از خودش یاد بگیره. مدام با خودش بازی کرد و بازی کرد، و هر بار اشتباه های خودشو می فهمید و توی بازی بعد دیگه تکرار نمی کرد. تا اینجا، آلفاگو هر بازیکن که باهاش بازی کرده بود و برده بود، اما دمیس و تیمش دیگه میخواد. می خواستم با بزرگترین حریف ممکن بازی کنم. برای همین شروع کردم به مکاتبه با قهرمان بلا مناظره بازی گود در جهان، یه آقای به اسم لیس دور.
موسیقی و بازی: مصاحبه با قهرمانان بازی گو در کره جنوبی
اهل کره جنوبی و خبر خوب اینکه لیسدول هم قبول کرد که در این چالش بزرگ شرکت بکنه. خیلی زودم این خبر همه جا منتشر شد، سریع هم یک کنفرانس ویدئویی مشترک برگزار شد بین دمیسا سالاد. در لندن و لیسدول در سئول. در اون کنفرانس مطبوعاتی، لیسدول گفت که فکر نکنین من آدم متکبری ام، اما به نظرم پنج هیچ، یا شاید هم حالا چهار به یک آلفاگو را من میبرم، بازی گت در کره یک مسئله خیلی مهمه و بخشی از فرهنگ کره است. و به بچه ها از سنای خیلی کم این بازی رو یاد میدن. خود لیسدول هم از هشت سالگی رفته بود به یه مدرسه خاص بازی گو. و هفت روز هفته اونجا بازی میکرد. اینقدر خوب این بازی رو میکرد که کم کم سبک خودشو درست کرد و از هجده سالگی قهرمان بازی گوزن شد در جهان و تقریباً هم ده سال بعدشم این عنوان را همینطور برای خودش حفظ کرد. در کره جنوبی، خیلی آدما لیسدول رو نابغه قرن میدونن.
با همچین سابقه ای که از لیسدول وجود داشت، بیشتر کارشناسان بازیگو مطمئن بودند که لی بازی را پنج بر سه از این طریق میبرم. موزیک ویدیویی .مثل: از اون طرفم، در دفتر شرکت دیپ ماین در لندن هم، تیم به سختی در حال تلاش بود که از کارایی که برنامه مطمئن بشه. مثل خیلی از پروژه های صنعت آی تی، این تیم هم متشکل از آدما با ملیت های مختلف بود، دیوید انگلیسی باجاای تایوانی، جولیان، که یه پسر خیلی جوان و اتریشی بود، آدمایی با تبار هندی، اروپایی، آسیایی و خلاصه متنوع، به وضوح هم معلومه که آدمای فوق العاده باهوشی هستن و با تیپ کجوال با تی شرت یا گایوقات هودی و شلوار جین همونطور که روی صندلیاشون نشستن یه وقتایی جمع میشدند. در مورد پروژه با هم حرف میزدن و بعد دور برمیگشتن به کامپیوترهاشون سریع به کد نویسیشون ادامه میدادن. این رو هم همین جا داخل پرانتز بگم که در دیپ مایند بچه های ایرانی هم هستن و این بشارت رو بدم که تو این قسمت با یکی از همین بچه ها صحبت می کنم، خب برگردیم به مستند توی همین اسنا، یه روز هم دمیس یه تماس ویدئویی با لیسدول و با کمک مترجم برگزار میکنه. اونجا کمی راجع به برنامه آلفاگو صحبت کردن و بعدشم دمیس از گذشته خود خودش به لیسدول میگه و میگه که منم مثل تو از بچگی سابقه قهرمانی دارم. دمیس هاسابیس، وقتی که دوازده سالش بود، نفر دوم شطرنج دنیا بود، اما دیگه از چهارده سالگی شطرنج زد و رویاش رو در کامپیوتر دنبال کرد، بعدم دنبال کرد و در بهترین دانشگاه ها تحصیل کرد. تحصیل کرد، تحقیق کرد و توی مهم ترین پروژه های هوش مصنوعی در دنیا حضور داشته خیلی آدم بزرگیه.
داستان مسابقه فوتبال بین تیم دیپ مایند و لیسدول
و در سالهای گذشته هم چند بار به عنوان پنجاه نفر یا به عنوان صد نفر موثر یا باهوش دنیا. معرفی شده، جایزه های علمی خیلی زیادی رو برده. مهندسی کامپیوتر خوانده، دکتراشو در زمینه عصب شناسی گرفته، دو تا پستاک در دانشگاه های خیلی خوب رفته، تحقیق کرده. در … هاروارد، دانشگاه های خیلی معروف حضور داشته و تحقیقات خیلی زیادی کرده توی جورنالای علمی خیلی معتبر مقاله نوشته، خلاصه خیلی آدم شاخیه. در سال ۲۰۱۰ هم شرکت دیپ ماین رو تاسیس کرده و انقدر این شرکت کارش خوب بوده که چهار سال بعدش شرکت گوگل اومده اون رو چهارصد میلیون پوند خریده از اون موقع هم شرکت دیپ پاینت دیگه زیر مجموعه گوگل شده مال گوگله اما خود دمیس حسابیس رو هنوز گذاشتن مدیرعامل این مجموعه مونده یه همچین آدمیه برگردیم به داستان، گفتیم هنوز تیم دیپ ماین داشتند آماده میشدند برای مسابقه، نفراتی که قرار بود از لندن عازم. پوربشان هم معلوم شده بود و همشون هم نفر یه تی شیت که رویش طرح لوگو شرکت دیپ مین رو داشت رو هم گرفته بودن. برای این بازی هم قرار شد که آجا باز همون مسئولیت رو داشته باشه که روز مسابقه مقابل لی بشینه و حرکات کامپیوتر. رو روی صفحه پیاده بکنه، برای همینم آجا یه دست لباس رسمی دریافت کرد چون باید مقابل لیس الدول و در برابر دوربین ها مینشست.
خلاصه، کامپیوترها رو بستن و شال و کلاه کردن و از دفتر دیپ مایند عازم فرودگاه شدن و بس سئول پرواز کردند. در کره جنوبی تیم دیپ مایک که پاشون به زمین فرودگاه رسید، خبرنگاران هجوم آوردند سمتشون. تو گویی که تیم ملی فوتبال برزیل بیاد، ایران رو بخواهد با تیم فوتبال ایران بازی بکنه، یه مسئله مهمی بود برای همه. نه فقط در کره بلکه در کشورهای اطرافم همه منتظر این مسابقه بودند. از فرداش، تیم دیپ مایندم شروع کرد انجام همه ی کارای مقدماتی برای مسابقه. روز قبل از مسابقه یه کنفرانس مطبوعاتی هم برگزار شد و سالن پر از خبرنگارا بود. لیسدول اونجا گفت که من مطمئنم که بازی رو پنج بر صفر میبرم چون معتقدم که هنوز عقل و درک انسان خیلی پیشرفت کرده. بیشتر از یه ماشینه و من تمام تلاشمو میکنم که از هوش بشری دفاع کنم. تا قبل از این بازی لیسدول همیشه برای خودش یا نهایتا برای کشورش بازی می کرد.
مسابقه ماشینی: استرس و هیجان
ولی الان باید برای تمام بشریت مسابقه میداد، بنابراین مسئولیت خیلی زیادی رو روی دوش خودش احساس کرد. بالاخره روز مسابقه شد، نهم مارس سال دو هزار و شونزده. بیشتر تیم دیپ مایند هم با کامپیوتراشون در یه اتاقی مستقر شده بودند و خبرنگاران در یه سالن بزرگی اونجا بودند. حضور داشتن، از همه دنیا ام اومده بودن، غیر از خود کره، مخصوصا از چین و ژاپن خیلی حاضر بودن و حتی از آمریکا هم. خبرنگار اونجا حاضر بود و این بازی رو داشتن به صورت زنده پوشش میدادن، لیس الدول همراه با دختر بچه فصلیش وارد هتل محل برگزاری این مسابقه شد. دخترک با دیدن اون همه خبرنگار و فلش دوربین خیلی ترسیده بود و عصبی بود و اصلا به نظر کار اشتباهی میومد. که دخترش رو همراه خودش بگه همچین مسابقه ای که استرس در فضا موج میزد بیاره و این بچه تا بازی تموم بشه. استرس ای رو کشید. قبل از اینکه مسابقه شروع بشه، دیوید که مسئولیت فنی تیم دیپ مایند باهاش بود، یه صحبت کوتاهی با اعضای تیم کرد و از همشون تشکر کرد و گفت که من به خاطر کار بزرگی که هر کدومتون کردید به تک تکتون افتخار می کنم، بالاخره به لی اجازه دادند که وارد اتاق مسابقه بشه.
همزمان آجا همون مهندس برنامه نویسی که حرکات ماشین رو پیاده میکردم همراهش اومد. هر کدومشون روی صندلی های خودشون نشستن، بینشون یه میز بود که رویش تخته بازی گو قرار داشت و چمتون چند ده نفر بودن که بازی رو همونجا داشتند تماشا میکردن البته توی اتاق. دوربین هایی هم بود که ثابت گذاشته بودند و تصاویر داشت به صورت زنده در چند کشور پخش می شد و همین. همانطور اون تصاویر در سالن کناری که برای خبرنگارا بود، اونجا هم پخش می شد. داور را از لیس دول و آجا خواستند که رنگ مهر هاشون رو انتخاب بکنن. لیزدول رنگ مشکی را انتخاب کرد، و بعد داور اصلی فرمان شروع بازی را صادر کرد. لی اولین مهره رو رو صفحه گذاشت و آجا هم اون رو دید و در کامپیوتر وارد کرد و منتظرمون تا ببینیم. این است که کامپیوتر یا همان آلفاگو چه حرکتی را می خواهد انجام دهد. همه هم همینطور منتظر بودن ببینن حرکت این ماشینی که انقدر سر و صدا کرده چیه؟ اما از حرکت آلفاکو خبری نبود، تیم دیپ پاین داشتن سکته میزدن.
مسابقه یادداشت نگاری خودکار بین لیسدل و آلفاگو
خود آجا که صورتش جلو دوربین بود فقط داشت زور می زد که استرسشو پنهان بکنه. خبرنگارهای کره ای میگفتن این ماشین هنوز داره فکر میکنه یا اینکه از کار افتاده؟ لیس دلم زیرچشمی به صفحه کامپیوتر نگاه می کرد. بالاخره بعد از یه وقفه طولانی، آلفاگو در صفحه نمایشگر نشون داد که اولین مهره باید باید در کجا قرار بگیره، لیسدولا هم اولین باری بود که مقابل همچین حریفی داشت بازی می کرد. چون همیشه عادت داشت در برابرش که انسان بشینه که احساس داره، شادی و اضطرابش رو در چهره خودش نشون میده. اما الان مقابلش یه کامپیوتر بود. البته آجا بود، ولی آجا بازیکن نبود، آجا فقط مهر ها رو داشت میذاشت و خیلی صاحب نظر نبود در بازی. بازی که کم کم روند خودش را پیدا کرد، گزارشگرایی که در محل بودند از سطح بالای بازی آلفاگو تعجب کردند. و قشنگ دهنشون باز مونده بود. میگفتن که این داره مثل یه بازیکن حرفه ای بازی میکنه.
از چهره خود لیام میشد فهمید که غافیه رو باخته. دختر بچه ای بینواشم که تو همون سالن نشسته بود. چشماشو بسته بود و کف دستاشو با هم چسبونده بود و دعا میکرد. تیم دیپ پاینتم در اتاق خودشون داشتند بازی رو تماشا میکردند، یه تعداد زیادی نمودار هم مقابلشون بود که با اونا ما بازی رو تجزیه و تحلیل میکردند، گزارشگرای کره ای میگفتند که ما فکر کردیم لیسدول خیلی راحت بازی رو میبره. اما اینطور که به نظر میاد خیلی داره به لیس الدول سخت میگذره. و واقعا هم همینطور بود، و آلفاگو داشت خیلی تهاجمی بازی می کرد، طوری بازی می کرد که شبیه به هیچ انسانی نبود. و لیس دلو در یه موقعیت خاصی قرار داده بود. کم کم گزارشگران شروع کردند به شمردن اندازه قلمروی که مهروهای سفید برای خودشان درست کرده بودند. و همینطور قلمروی که مهر های سیاه برای خودشون ساخته بودن.
تحقیر شده: گزارش مسابقه بازی گو گو
و در کمال ناکافی متوجه شدند که لیسدول این قهرمان افسانه ای بازی گو گو به ماشین آلفاگو باخته، لی خشکش زده بود. و نمیتونست باور کنه که باخته، همینطور چشم دوخته بود به صفحه بازی و داشت عذاب میکشید از این وضعیت. هنوز البته سه مهره مونده بود که روی صفحه بیاد اما باخت برای لی مسجل شده بود. بالاخره لیسدول باخت رو قبول کرد و کنار کشید. اعضای تیم الفاگوست سر از پا نمی شناسند، شروع کردند به بغل کردن و به تبریک گفتن به همدیگه. دیویدم به عنوان مسئول مستقیم تیم سمت اعضای تیم رفت و همشون رو بغل کرد و بهشون تبریک گفت. در بیرون از سالن مسابقه، خبرنگاران منتظر بودند و لیس دول باید از کنار اینها و از یک تونلی که ما بین این خبرنگارها بود رد میشد و میرفت به سالن کنفرانس. عبور از این تونل شرم برای لیو واقعا سنگین و سخت بود. برای اولین بار بود که باخته بود، اونم به یک ماشین و حالا باید خفت این رو میکشید که از مقابل دوربین ها رد.
باخته بود، بعدم باخته بود، آبروی شهرشم برده بود. خلاصه، بلافاصله لی به سالن کنفرانس مطبوعاتی رفت و همراه با دمیس هاسابیس روی سن با خبرنگاران صحبت کردند. لی گفت که، اول باید بگم که شگفت زده شدم، چون فکر نمیکردم که این بازی رو می بازم. قبول دارم، یه اشتباهی داشتم، اما من قهرمان جهانم، و یه دونه باخت منو ناامید نمیکنه. یکی دیگه هم هست و من اونا رو حتما میبرم. همین جا دوست دارم البته احتراممو به تیمی که آلفاگو رو درست کرده ابراز کنم که همچین برنامه قوی رو نوشت. بعد از این حرفا یه دفعه جهت دوربینا که سمت سن بود برگرد به سمت دیگه ای از سالن که که اعضای تیم آلفاگو با همون تی شرت های متعدد و شکل سرپا ایستاده بودند و حرفا رو میشیدن، دوربین سمت اونا و خبرنگاران شروع کردن به گرفتن عکس از این تیم مهندسین ذوبده. به عنوان یه تعداد دانشمند و برنامه نویس، به گفته خودشون عمدتا درونگرا، براشون یه خورده موقعیت عجیب بود که در یک جمع بزرگ ورزشی مثل قهرمانای واقعی باهاشون رفتار میشد. و خب، این براشون خیلی افتخارآمیزم بود.
برخورد تاریخی در مسابقه بازی اولو – لیسدول و آلفاگو
موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی بازی اولو که آلفاگو برد، خبر مثل بمب ترکید. بازی رو یه چیزی حدود هشتاد میلیون نفر در دنیا دیده بودن. دمیس حسابیس یه توییت زد که آلفاگو برد ما روی کره ماه فرود اومدیم. مفتخرم به تیمم و برای لیسدول بزرگ احترام قائلم از ایلان ماسک بگیر تا سایر فعالای بخش کامپیوترم پیام و تبریک بود که مینویشتن و توییت میکردن. از اون طرفم کاسپاروف که قهرمان سابق شطرنج بود و سالها پیش به یه کامپیوتر باخته بود، اونم با لیسدول همراهی می کرد. و گفت که امیدواره که بازی های بعدی رو لیسدول ببره. در بازی دوم لیسدول خیلی محافظه کار شده بود. و برای هر حرکتش مدت زیادی فکر میکرد. سرعتش رو رسونده بود به نصف سرعت همیشگیش، خستگی تو صورتش دیده میشد.
احتمالا شب قبل و از فشار عصبی که بهش وارد شده بود خوب نخوابیده بود. زبان بدن لیسدول نشون از این میداد که خیلی زیر فشار و استرس. یک بار وسط بازی، همین که حرکتش را انجام داد، بلند شد و به سمت در رفت و از سالن خارج شد و به سمت تراسک سیگار کشید. حالا دیگه نوبت آلفاگو بود که فکر بکنه و یه حرکت جدید انجام بده. الفاگو یه دفعه حرکت خودش رو که حرکت شماره سی و هفت بازی بود رو انجام داد. آجا از روی صفحه نمایش دید که حرکت چیه و درست مطابق همون چیزی که داشت میدید، مهره رو روی صفحه بازی قرار داد. همین که مهره رو گذاشت خبرنگارایی که اونجا بودن یه دفعه انگار که شاخ درآورده باشن. باورشون نمیشد که آلفاگو همچین حرکت عجیبی انجام داده از هیچ آدمی تا به حال دیده نشده بود که در یه مسابقه همچین حرکتی رو انجام بده. از نظر هر قهرمانی با دید کلاسیک، این حرکتی بد بود.
حرکت عجیب و خلاقانه: تحلیل تیم آلفاگو
اینقدر حرکت عجیب بود که همون موقع تیم آلفاگو توی اتاقشون جمع شدن و شروع کردن به تجزیه و تحلیل. چیزی که خود ماشین یعنی آلفاگو داشت میگفت این بود که احتمال یک در ده هزار وجود دارد که همچین حرکتی رو یک انسان انجام داده باشه، بنابراین آلفاگو داشت میگفت که این حرکت یه حرکت تازه است. همه گیج شده بودن که این چه حرکتیه، از خودش سازندهای آلفاگو بگیر تا گزارشگرها. ولی آلفاگو نشان میداد که یه حرکت درست انجام داده. همه این اتفاقا هم زمانی بود که لیسدول هنوز بیرون داشت سیگار میکشید. وقتی که سیگارش تموم شد و برگشت سر جاش، سریع یه نگاهی به صفحه کرد و بعدش یه لبخند زد، همچین که این دیگه چه حرکتیه؟ بعد شروع کرد فکر کردن و فکر کردن. لیسه دول معمولا یکی دو دقیقه فکر میکنه و بعد حرکت خودشو انجام میده. ولی بعد از این حرکت دوازده دقیقه فکر کرد. هر چی بیشتر به این حرکت نگاه می کرد، بیشتر می فهمید که چه حرکت عجیب عجیب و خلاقانه ایه.
از نگاه یه آدم، این حرکت یه حرکت بد بود. اما منطق ماشین میگفت، چرا که نه میتونم اینو انجام بدم؟ میگن که بازی گو مثل جیوپولیتیکه. یه حرکتی رو، یه سیاستمداری در یه کشوری، در یه نقطه ای انجام میده، و چندتا کشور دیگه درگیر میشن، و بعدشم. تنظیم جهانی تحت شعاع قرار می گیره. این بازی هم همینطوره، در یه نقطه یه حرکتی انجام میدی، بعدش همه چیز میتونه تحت شعاع همون حرکته قرار بگیره. بعد از اون حرکت شماره سی و هفتم همینطور شد، روند بازی تغییر کرد و آلفوگو قلمرو بیشتری رو در اختیار. فشار بازی روی لی انقدر زیاد بود که حتی یه جایی ناخواسته دستش رو برد بالا و به سمت صورتش آورد پایین. شبیه به سیلی زدن به خودش. ولی وسطش یه دفعه با خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد، اما از همون حرکت میشد فهمید که چقدر فشار روش است.
مبارزهی لیسدول: راه به سوی پیروزی
لیسدول باز هم اولش کوتاه نمیومد، اما نهایتاً به نقطه ای رسید که باخت و قبول کرد. از همون لحظه هم همه شروع کردن به صحبت کردن راجع به حرکت شماره سی و هفت. جو خیلی سنگینیم بین خبرنگارا و کسانی که بازیو میدیدم بود. لیسدول توی کنفرانس مطبوعاتی بعد از بازی گفت که من هیچ حرفی برای گفتن ندارم، واقعا موندم چی بگم. آدم کمی ترسیده بود از یه ماشینی که خودش همه چیزو یاد میگیره و بعدش هم توانایی خودش رو میتونه هی بالاتر و بالاتر ببره. در مسابقات سومم وضع لیسدول خوب نبود و دیگه از حرکت پنجاه بعد دیگه میشد فهمید که لیسدول بازنده. همینطورم شد، انقدر ناراحت و مغمون بود که حتی اعضای تیم آلفاگو هم دلشون نمیومد بخاطر بردشون خوشحال. در کنفرانس مطبوعاتی بعد از بازیم لی گفت که من هرگز تا به حال انقدر زیر فشار نبودم اگه قرار باشه که من پنج به صفر بازی رو ببازم، این مسئله آسیب بزرگی هم به اعتبار من میزنه و هم به آدما. که طرفدارم بودند و به من امید داشتند.
همونجا توی کنفرانس مطبوعاتی یکی از دوستان لیسدول اومد پشت تریبون و گفت: “لیسدول” تو پر دل و جرات ترین آدمی هستی که من میشناسم. هیچ انسانی روی کره زمین نمی تونه تو رو توی این بازی شکست بده. هنوز بازی چهارم و پنجم مونده، اگه تو مثل همیشه خودت بازی کنی من مطمئنم که ما میتونیم این ماشینو. ببریم خدا از این دوستان نصیب هممون بکنه معلوم نیست تاثیر همین حرفای رفیقش بود یا که شاید هم خودش دیگه فکر کرده بود که دیگه. آب که از سر بگذره دیگه چه یه وجب چه صد وجب. دیگه انگار بعد از باخت سومش خیالش کمی راحت شده بود. شبیه یک گرگ شده بود که توی یه جنگل در یه زمستون برف کمین شکارش رو میکشه. هم گوش نشه و هم خیلی هم سردشه، اما میدونه که باید فقط صبر کنه و وقتی که زمانش برسه، اون وقته که باید از جنگل بزنه بیرون و حمله کنه یه همچین حالتی داشت، منتظر بود که یه جایی اون ضربه کاری رو بزنه، و بالاخره در بازی چهارم وقتش رسید. و آلفاگو به دلایل نامشخصی شروع کرد به یه حرکتهای عجیبی.
بردن یک ماشین هوش مصنوعی: پیروزی انسان بر تکنولوژی
همه چهار شاخ مونده بودن آخه چرا؟ این چه حرکتیه؟ خود لی هم گیج شده بود، نمیدونست این الان یه حرکت خفه در حد حرکت شماره سی و هفت بازی دومه. یا اینکه فقط یه سوتیه ماشینه. نمیدونست اما سعی کرد که به خودش مسلط باشه و بازی رو اداره کنه انگار یه باک توی نرم افزار بود، پشت هم همینطور. و حرکات اشتباه می کرد. دیوید که توی اتاق کنترل تیم دیپ ماین بود میگفت جان من الان با این حرکت بعدی که ماشین بکنه دیگه لی میزنه زیر خنده. و با حرکت بعدی ماشین، لیک نخندید، اما واقعاً خبرنگارهای کره ای هر هر زدند زیر خنده. وزن به همین منوال ادامه پیدا کرد، ولی هم از موقعیت استفاده می کرد، بالاخره ماشین یا همون آلفاگو خودش کنار کشید و فریاد خوشحالی خبرنگاران بلند شد. موقعیت عجیبی بود، اگرچه آلفاگو هم ساختهای دست بشر بود و اینکه بتونه یه قهرمان بزرگ و شکست بدهم برای بشریت جای دارد. افتخار داره، اما این واقعیت که لیس دول این بازی رو برده بودم نشانه ای بود از پیروزی انسان بر ماشین.
یه وضعیت عجیبی حاکم بود، حتی خود دیوید که سرپرست فنی تیم و سازنده اصلی ماشین بودم از اینکه لی پیروز شده خوشحالم. روز صفحه نمایش آلفاگو نوشته شد آلفاگو ریساینس آلفاگو کنار کشید، بعضی از خبرنگاران با دیدن این پیام از خوشحالی گریه می کردند. دمیس حسابیس مدیرعامل دیپ مایند به رسم ادب به سرعت پیش لیسدول رفت و باهاش دست داد و پیروزیشو بهش تبریک گفت. فریاد شادی خبرنگاران انقدر زیاد بود که به اتاق مسابقه هم می رسید. قطعا هرچقدر که زمان بگذره بعد از این، بردن یه ماشین که مجهز به هوش مصنوعی باشم هی سختتر و سختتر میشه. اما حداقل این یکی انگار یه بردی بود که آدما بهش نیاز داشتند. تا چند دقیقه بعد از پایان مسابقه هم، لی هنوز نشسته بود به صفحه نگاه می کرد. و بازی رو توی ذهن خودش مرور میکرد. بالاخره بلند شد و گفت حداقل یه دونه رو بردم و بعد مثل روزهای قبل راهی سالن کنفرانس مطبوعات.
پیروزی لیسدول و تغییر دانش در بازی زندگی
وقتی که وارد سالن شد، سالن از جیغ و کف خبرنگارا رفت رو هوا. بالاخره لیس الدول بعد از سه روز فشار و خرد کننده داشت میخندید. انگار یه خورده دیگه راحت شده بود، به شوخی گفت من تا به حال هیچوقت فقط بخاطر بردن تو یه دونه بازی انقدر تبریک و تمجید نگرفتم. اما این پیروزی خیلی بزرگه و با هیچ چیزی عوضش نمیکنم. روز مسابقه پنجم، دیگه برخلاف روزهای قبل، لی و دخترش خندان وارد هتل محل برگزاری مسابقه شدند. دست دخترشم یه بستنی قیفی بود و دیگه خبری از اون ترس و وهمهایی که در روزهای قبل داشتن نبود. حالا درسته که با این بازی پنجم هم در کل لیسدول برنده مسابقه میشد اما نتیجه این بازی هنوز خیلی مهم بود. فرق یه باخت سه و دو با یه باخت چهار و یک خیلی زیاده، تو این بازی هم آلفاگو حرکتی رو انجام میداد که خیلی. عجیب بود و خیلی ها فکر میکردند که اشتباهه.
اما از اون حرکتهای عجیبی بود که وقتی بازی تموم شد می فهمیدند که نه. اتفاقا درست بوده و خیلی ها بعد از اون گفتن که باید بشینیم فکر کنیم دانش خودمون رو راجع به این بازی تغییر بدیم. چیزی که ما فکر می کردیم اشتباه بوده اتفاقاً تعیین کننده بوده، منطق آلفاگو با آدما فرق داره. منطقی که پشت سر ماشین بود این بود که من برای بردن لازم دارم که قلم روم فقط یه خونه بیشتر از حریفم باشه. برای همونم جلو میرفت و برنده هم میشد. لحظات آخر بازی پنجم هم خیلی نفسگیر بود، چون فاصله لی و آلفاگو خیلی کم بود. و معلوم نبود کی برنده میشه.سنهای آخر همه اعضای تیم آلفاگو رفته بودن توی اتاق کنترل خودشون و استرس زیادی تو هوا بود دیدید که توی یه موقعیت های پر استرس هم بعضی ها هستن شوخی میکنن دیویدم شوخی کردنش گل کرده بود، در عین که خیلی آدم با سواد و باهوشیه، خیلی هم خاکی و شوخ تربه. به شوخی گفت که آلفاگو کنار کشید، دمیس اول خشک کیست، بعد که فهمید شوخیه، گفت که من سکتر رو زدم با این حرفت ولی دیگه کم کم داشت معلوم میشد که این بازی رو هم آلفاگو برده، هرچند هنوز نتیجه اعلام نشده بود.
رویایی قهرمانی: صدرنشینی مسابقات الگوریتم هوش مصنوعی
تیم دیپ ماین کپکشون خروس میخوند صدای خنده و خوشحالی از اتاق تیم دیپ ماین بلند بود. هنوز یه مهره تو دست لی بود و مرتد بود اونو بزار رو صفحه یا نه؟ و چشم همه ام به همون مهره دوخته شده بود. دیگه همه زیر لب میگفتن کنار میکشه، کنار میکشه، و بالاخره کنار کشید. و آلفاگو مسابقات پنجم هم برنده شد ، رویایی که دیوید و دمیس این دو یار قدیمی بودند. دیمی بیش از بیست سال در سرشون داشتن و دو سال سخت روشکار کرده بودن بالاخره به این فرجام خوش رسید. اونا موفق شدن الگوریتم هایی رو بنویسند که ماشین آلفاگو رو قادر میکرد که خودش قوانین بازی گر و کشف بکنه و بعد انقدر خودش رو در اون خوب بکنه که بتونه قهرمان جهان رو چهار و یک شکنه. حدس بده، این مسابقه تموم شد اما برای هوش مصنوعی این تازه یک شروع بود برای پروژه های پیشرو دیگه. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی (مذکر) خب، همونطور که گفتم، من شانس این رو داشتم تا با یکی از مهندسین جوون و با استعداد ایرانی که در دیپ ماین. کار میکنه صحبتی داشته باشم.
امین برکتیان به عنوان ریسرچ انجینر در دیپ مایند کار می کند. گفتگو من با امین رو بشنوید. از امین پرسیدم آیا نرم افزار آلفاگو کاربردیم در صنعت و یا پروژه های دیگه ی شرکت دیپ ماینت داشته؟ پاسخ امین رو بشنوید. در رابطه با کاربرد نرم افزار آلفاگو، من فکر می کنم بهتر باشه من اول از حالا توضیح بدم که اصلاً چرا دیپ مایند رفت سمت اینکه این… این نرم افزار را درست بکنه ببینید شرکت دیپ مایند هدفی که در واقع دنبال میکنه شامل دو بخش است، بخش اولش. حل هوش، حل مسئله هوش، و بخش دوم این است که از آن برای حل همه چیز استفاده کنید. یعنی از این هوش ما استفاده کنیم برای اینکه مسائل دیگه رو حل کنیم این نرم افزار آلفاگو در واقع برای بخش اول ماجرا ساخته شده یعنی برای حل مسئله هوش در واقع ساخته شده بود دلیلش هم این هست که این باز یه گو در واقع یه فرق خیلی مهمه که با بقیه بازی های دیگه مثل شطرنج یا تخته و اینجور چیزا داره اینست که فوق العاده بازی پیچیده ای هست تعداد حالت هایی که مهره های این بازی می تونن داشته باشن از تعداد اتم های کل جهان هست، بیشتر هست و تا فکر می شد که ما برای اینکه بتونیم توی این بازی یه سیستم کامپیوتر قوی داشته باشیم لازم هست که اون غریزه. یه انسانیو توی کامپیوتر داشته باشیم و برای همین فکر میکردند که هیچوقت خوش مصنوعی نمیتونه به حدی برسه که بتونه این بازی رو حل کنه. دلیلی که دید ما رفت به این سمت این بود که در واقع بتونه ثابت کنه که نه همچین چیزی امکان هست ما میتونیم سیستم کامپیوتری داشته باشیم که.
تحولات هوش مصنوعی و نرم افزار آلفاگو در صنعت و علم
و یک اتفاق جالب که در مستند به آن اشاره شد که معروف است به حرکت سی و هفت. اتفاق افتاد حرکت سی و هفت چی بود در واقع اتفاقی که افتاد این بود که توی این طول این بازی نرم افزار آلفا گفت یه حرکتی رو انجام بده که از نظر تمام کارشناسان اون بازی، این حرکت، حرکت اشتباهی بود و همه فکر کردند که خب اوکی یه آلفاگو یه نرم افزار یه حرکت اشتباهی انجام داده و حتما میبازه و بعد توی حرکات بعد یه بازی مشخص شد که اچ حرکته جالبی و باعث شد که همون حرکت باعث شد که اون بازی رو ببره و این برای اولین بار نشون داد که کامپیوتر میتونه خلاقیت داشته باشه که این خیلی اتفاق نکته دومیم که در مورد این نرم افزار بود این بود که این اولین بار بود که یک سیستم می توانست مبتنی بر یاد داشته باشد. گرفتاری بتونه این بازی رو انجام بده، این باعث میشه که نشون بده که ما میتونیم سیستم هایی داشته باشیم که یاد بگیره و. و باید حتماً یه آدم متخصص اون سیستم رو پیاده سازی کنه ولی این نرم افزار آلفا گفت از یه طرف دیگه ای چون احتیاج داشت. به اینکه بازی های یه آدمه خیلی حرفه ای یا ببینه و از اون اول تقلید میکرد و بعد از اون روی اون کار میکرد. و بهتر میکرد باعث میشد که کاربردش توی صنعت یه مقدار محدود بشه چون که توی صنعت ما همیشه لازمه این داده های مربوط به یه آدم خیلی حرفه ای یا عام میشه که نداشته باشیم و خب این آلفاگو به طور که توی این داکومنتری بود توی صنعت نمیشه استفاده کرد ولی بعد از اون یه ویرجنی از آلفوگو اومد که به آلفوگو زیرو معروف هست که این آلفوگو زیرو کار جالبی که می کنه اینه که از اصلاً احتیاج به اینکه بازی های یه آدم حرفه ای رو ببینه نداره و می تونه از صفر فقط با دونستن قوانین بازی. صرفا با بازی کردن با خودش یه هوشی رو تولید میکنه که این هوش و در واقع تونس همون آلفوگو قبلی رو با نتیجه صد بر صفر شکست داده که بعد از اینکه خبرش منتشر شد همون آقای لیس. در یک فیلم مستند که با آلفوگو مسابقه می دهد، استفادات در واقع دیگر در این مسابقه شرکت نمی کنند. به نظر میاد که دیگه غیرممکنه بشه هوش مصنوعی یا شکست داد و این الفاگو زیرو توی صنعت کاربرد داره.
چون اون احتیاجی نداره به داده های آدم های حرفه ای و استفاده هایی که تا حالا ازش شده توی دو جا بوده یکی توی مسئله سنتز شیمیایی هست که در واقع ما می خواهیم ببینیم که مولکول هایی که داریم مثلا واکنش های شیمیایی. یا ایشون با هم دیگه چه جوری می تونه انجام بشه و چه اتفاقی می تونه بیفته توی اون یعنی در واقع برای سنتز شیمیایی استفاده بشه. و یه کاربرد دوم دیگه ای هم که داشته برای مسئله ساخت پروتئین های مصنوعی. ما می توانیم از نرم افزار آلفو گوزی رو استفاده کنیم. شرکت دیپ مایند پروژه های خیلی متنوعی داره. که خب یکیشون این پروژه آلفاگو بوده از امین خواستم که برامون در مورد بعضی از مهم ترین پروژه های شرکت در مورد پروژه های دیپ مایند همونطور که قبلا گفتم پروژه های دیپ مایند رو می تونه ببینه. دو دسته کلی تقسیم کرد، دسته اول، پروژه هایی که در جهت ارتقاء و پیشرفت هوش مصنوعی هستند، مثل آلفا گو. آلفا گو زیرو و ورژن جدیدترش که در واقع مو زیرو است، و دسته دوم پروژه هایی که در جهت این هستند که ما از هوش مصنوعی هستیم. در عمل و صنعت استفاده بکنیم دو تا از پروژه های خیلی مهمی که توی عمل در واقع بکار گرفته شده که دیپ ماین انجام داده رو اگه بخوام بگم یکیش پروژه مربوط به توربین های بادی هست همونطور که میدونی توربین بادی ها یک بخش خیلی مهم از انرژیهای تجدیدپذیر حساب میشن ولی یه مشکل خیلی مهمی که دارن اینه که می تونیم پیش بینی کنیم که این دوربین های بادی چقدر انرژی برای ما تولید میکنن به خاطر اینکه نمیدونیم مثلا وضعیت باد چه جوری هست و باعث میشه که خیلی قابل اعتماد من به انرژی قابل اعتماد نباشم پروژه ای انجام داد که از هوش مصنوعی استفاده می کرد برای یکی از مزرعه های بادی گوگل در آمریکا با ظرفیت.
راه یافتن به هدف: مسیر تحصیلی و حرفه ای در ماشین لرنینگ و هوش مصنوعی
که بیاد پیش بینی بکنه که چقدر انرژی این مزرعه می تونه تا این پروژه در ۶ ساعت آینده بسیار موفقیت آمیز بود و باعث شد که ارزش این انرژی باد را افزایش دهد. یک گوگل تا ۲۰ درصد افزایش پیدا کند و پروژه دوم که همین شش ماه پیش بود منتشر شد که خیلی پروژه مهم بود. مهم بود پروژه ای به نام آلفو فولد که در واقع این پروژه آلفو فولد کاری که می کنه این هست که ما توی بدنمون اینا رو داریم که تمام اعمال حیاتی ما رو از هضم غذا گرفته تا رشد مو و همه اینا رو انجام میدن و خیلی و همه اینها رو بر اساس شکلی که دارن انجام میدن پروژه ای که دیپ ماین اومد انجام داد این بود که با توجه به یه سی کنس آمین و اسید بتونه بیاد پیش بینی بکنه که شکل پروتئین ها چی میشه و این میتونه یه انقلاب خیلی مهمی توی صنعت. اختراع دارو و تولید پروتئین های مصنوعی و درک در واقع بیماری هایی که وجود داره می تونه ایجاد بکنه. از امین عزیز خواستم کمی در مورد مسیر تحصیلی و شغلی خودش بهمون بگه و اینکه چطور وارد یه شرکت تراز اول. ول جهانی مثل دیپ مایند شده، ازش خواستم که اگه توصیه ای برای دانشجویان مهندسی کامپیوتر داره بگه. سال هزار و سهصد و نود یا همون دو هزار و یازده لیسانسم رو در رشته مهندسی کامپیوتر سخت افزار در دانشگاه اصفهان شروع کردم در دوران لیسانسم. بیشتر در زمینه یک الگوریتم و ساختمان داده فعالیت میکردم، چیزی که باعث وارد شد. به دنیا یه هوش مصدومی بشم این بود که اواخر سال تحصیل لیسانسم اواخر سال نود و چهار یه یک کلاس آنلاین در زمینه ماشین لرنینگ از سایت کورسه را در واقع انجام می دهد.
که خیلی برام جالب بود و اون باعث شد که من به زمینه یه ماشین لرنینگ و در واقع هوش مصنوعی خیلی علاقه مند بشم. بعد از اون من سال نود و چهار مهاجرت کردم به آلمان شهر مونیخ در دانشگاه صنعتی مونیخ فوق لیسانس من شروع کردم و توی دوران فوق لیسانسم خیلی درس های ماشین لرنینگ گذروندم و یه کاری که انجام دادم. و خیلی به نظرم به موقعیت شغلیم کمک کرد، این بود که توی دوران تحصیلیم خیلی کارآموزی انجام دادم. همون سال اول که درس هام رو شروع کردم یه کار آموزی توی ژاپنی انجام دادم در زمینه ماشین لرنینگ برای پهپاد ها بعد از اون توی دانشگاه خودمون که دوباره یه حالت کارآموزی انجام دادم در زمینه ی ژنتیک. و بعد از اون یه کارمونزی دیگه توی شرکت گوگل در زوریخ انجام دادم، باز در زمینه ماشین لرنینگ. و خب، در همین دوران بود که، خب، همین قضیه، آلفا گوینا اتفاق افتاد و من خب، خیلی، خیلی علاقه مند شدم به شرکت دیپ ماین و برام تبدیل شد به یک هدف. حتما برم و وارد این شرکت بشم و خب بعد از اون اینتر در واقع کارآموزیم در گوگل با شرکت دیپ پاین مصاحبه کردم و قبول شدم و قبل از اینکه کارم رو توی دیپ پاین شروع کنم هم باز هم برای پایان نامه ام یه. کارآموزی دیگه به ژاپن رفتم دوباره و من خیلی چیز یاد گرفتم از این کارآموزی هایی که انجام دادم یه توصیه خیلی مهمی که به کسانی که دوست دارند در واقع توی زمینه ماشین لرنینگ و هوش مصنوعی وارد بشم، این هست که من بیشتر این چیزی که از در درجه اول یاد گرفتم کلاس های آنلاین بود و واقعاً خیلی بیشتر از دانشگاه از این کلاس های آنلاین یاد گرفتم. توصیه می کنم سایت هایی مثل کورسرا یا دیپلرنینگ.آی.ای که در واقع از طرف آقای همین اندروین جی در واقع.
تائید کارآمدی هوش مصنوعی در محیط آموزشی و پروژههای عملی
مدیریت میشه و حتما این درس ها رو انجام بدن خیلی چیز آدم می تونه از این درس های آنلاین یاد بگیره و بعد از اون پروژه های عملی انجام بدن مثلا سایت کگل هست که یه سری مسابقات داره به اسم کگل کمپیشن میتونن اونها رو انجام بدن. و اینکه اگه براشون امکانش مهیا هست حتما کارآموزی یا پروژه های عملی تو شرکت خودشون سعی کنن انجام بدن. و به نظر من با مجموعه اینها می تونن خیلی چیزا یاد بگیرن. من از امین عزیز یه سوال فنی هم در مورد عملکرد آلفاگو پرسیدم که اون رو دیگه اینجا نیاوردم. خیلی است جوابشون فنی بود و اگه علاقه مند هستید میتونید در فایل کامل صحبتمون که در کانال تلگرام پاتون کس داکس میاد اونجا بشنوید خیلی ممنونم از امین برکتیان عزیز که در این گفتگو شرکت کرد. موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی موزیک ویدیویی از برنامه های آموزشی عمده اتفاقات فیلم آلفاگو در سال دو هزار و شونزده افتاده اما فیلم رو گرکاس. مستندساز موفق آمریکایی در سال 201 ساخته است و این فیلم نمره هفت مميزه نوه از ده رو از سایت گرفته، فیلم یکی از بزرگترین اتفاقهایی که در هوش مصنوعی پیش اومده رو. به نفع خیلی خوبی روایت کرده، لازم نیست که حتماً در هوش مصنوعی تخصص داشته باشید یا بازی گربه. خیلی خوب بلد باشید تا این فیلم را متوجه شوید و بفهمید و این نشان می دهد که سازندگان این فیلم کارشون خیلی خوب است.
انجام دادند، این فیلم برای تماشا در یوتیوب موجوده و منم اون رو به صورت مجانی در یوتیوب تماشا کردم. و برام خیلی جالب بود ببینم پشت صحنه ی یه شرکت اینچنینی و یک پروژه اینچنینی چطوره. خیلیا فکر میکنن که عاقبت هوش مصنوعی میشه شبیه به فیلم ترمیناتور یعنی روبات هایی که کنترل زمین به عهده میگیره. و در این چند سال اخیر هم گزارش هایی بوده از ربات های انسانیمایی که بعضی از ارتش های جهان ساخت. و اون روبات ها در برابر گلوله و یا انفجار مقاوم هستن و خب این نگرانی ها به هر حال وجود داره که اگه یه روزی اینا دست آدمای تبهکار بیفته چی میشه و خب این نگرانی های از این دست شبیه به وجود داره، از اون طرف هم البته ده ها کاربرد مثبت هوش مصنوعی هم هست، هیچکس هم نمیدونه که آینده چطور میشه؟ اما چیزی که شرکت های بزرگ کامپیوتری میگن اینه که تلاش برای اینکه هوش مصنوعی همینطور به انسان ها خدمت بکنه و تهدیدی برای بشر ایجاد نکنه. کاسپاروف یک جمله معروف داره که میگه یک ذهن خوب، به علاوه ماشین، بهترین ترکیب ممکن است. چیزی که شنیدید، اپیزودشون پودکست دوکس بود خوشحالم که اگه کامنتی دارید در همون اپلیکیشنی که گوش میدید و استفاده میکنید کامنتتون رو برام بنویسید و از نظرتون من رو مطلع کنید یا اینکه در اینستاگرام یا در تویتر پادکست داکس اونجا هم میتونید که نظراتتون رو در مورد این پادکست اعلام کنید امیدوارم که از شنیدن این قسمت را لذت برده باشید و تا قسمت بعدی و فیلم مستند بعدی خدا نگه دار. هی موزیک ویدیویی خب.
آخرین ویدیو ها

news via inbox
Nulla turp dis cursus. Integer liberos euismod pretium faucibua